جلسه چهاردهم مبحث معاد برهانی در قرآن
چکیده جلسه پیشین
1-معاد معنابخش خلقت است. معاد اگر نباشد، خلقت معنی ندارد. از نظر عقلی، حقیقت عالم وجود این است که هر چیزی باید از نقص به سوی کمال حرکت کند(حرکت تکاملی)؛ لذا تکامل انسانی همان حرکت تکاملی معادی است.
2-روش قرآن برای اثبات معاد
الف) سعی در شکستن استبعاد عقلی. (عقل نه تنها محال بودن معاد را رد نمیکند؛ بلکه ثابت مینماید که امر ممکنی است.)
ب) اثبات امکان و ضرورت معاد با استفاده از قاعده تشبیه برای تقریب به ذهن. (خواب)
بررسی شباهتها و تفاوتهای خواب و مرگ از منظر قرآن
از دید قرآن ما یک بدن داریم و یک نفس. در هنگام خواب و مرگ نفس از بدن جدا می شود، هر دو توفی انفس است؛ اما جدایی جان از بدن در خواب و مرگ تفاوتها و مشترکاتی دارد. هنگام مرگ با خارج شدن نفس از بدن، اجزای بدن متلاشی میشود؛ البته فنا نمیپذیرد؛ چون فنا در عالم ماده معنا ندارد، بلکه به معنای تغییر و تبدل است. در خواب رابطهای از تعلق تدبیری باقی میماند.
تفاوت خواب با مرگ از منظر روایات
پیامبر(ص): خواب برادر مرگ است
امام محمد باقر(ع): فرق خواب با مرگ این است که هنگام مرگ وقتی نفس از بدن جدا می شود ارتباط به کلی قطع میشود تا وقتی که قرار است برگردد(قیامت)؛ اما در خواب یک روحی از نفس در بدن باقی می ماند. (یعنی نوعی ارتباط با بدن دارد.)
به عنوان مثال زمانی انسان لباس را از بدن در میآورد و کناری میگذارد، ارتباطی با انسان ندارد؛ اما زمانی لباس طوری قرارمیگیرد که مانع تابش آفتاب میشود. گرچه لباس جدا شده اما اثری باقی است و ارتباطی دارد.
امیرالمومنین (ع): نفس موقع خواب از بدن انسان جدا میشود؛ ولی شعاعی از آن در بدن میماند. وقتی قرار است بیدار شود به سرعتی که کمتر از یک آن است نفس به بدن برمی گردد. (تفسیر روح البیان ج۸ ص۲۱۵)
در مرگ این شعاع نیست.
بحث اصلی
مهمترین مبحث برای فهم معاد بحث نفس است. قرآن میفرماید: خواب و مرگ هر دو توفی نفس است.
اللَّهُ یَتَوَفَّی الْاَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الْاُخْرَی إِلَی اَجَلٍ مُسَمًّی إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ﴿﴾ سوره زمر/ 42
در خصوص نفس چهار سوال مطرح میشود:
1-نفس چیست؟
2-ارتباط آن با بدن چگونه است؟
3-چگونه از بدن جدا میشود؟
4-چگونه به بدن برمیگردد؟
در این جلسه به تشریح سوال اول پرداخته میشود:
۱- نفس چیست؟
در این باره ابتدا باید گفت انسان شناسان در طول تاریخ تفکر سه دسته هستند:
الف) انسان را فقط ماده میدانند.
ب) انسان فقط روح است.( الان موجودیت ندارند.)
ج)انسان ترکیبی است از ماده و روح است. (بدن از عالم ماده و نفس از عالم ماوراء ماده است.)
اگر جزو آن دسته افراد هستیم که معتقدیم انسان از دو جزء ماده و روح تشکیل شده، باید بررسی کنیم که هر جزء در مرگ به چه حالتی تبدیل میشود.
1-مرگ در رابطه با بدن (بعد مادی انسان)
بدن ما از اجزای مادی است. حال مرگ ماده به چه معناست؟ این پندار که مرگ به معنای فنا، نیستی و عدم است از نظر علمی و فلسفی اشتباه است:
الف) از نظر فلسفی
به بیان فلاسفه وجود، عدم نمیشود که علم نیز این مطلب را تایید مینماید؛ ولی تغییر و تبدل پیدا میکند. به عبارت دیگر تغییر در موجود مادی رخ میدهد و ذات موجود مادی مساوی با حرکت است. حال باید پرسید: آیا حرکت زوال است یا زوال و حدوث مستمر است؟ طبق بحث حرکت جوهری ملاصدرا جوهر ماده مساوی است با حرکت و حرکت مساوی است با تغییر، تغییری که به معنی زوال و از بین رفتن نیست؛ بلکه زوال و حدوث است.
اگر مکان لیوانی که در دستم است را تغییر دهم از آن مکان به این مکان میرود. این حرکت ظاهری عرضی است. لیوان در مکان قبلی نیست؛ اما در مکان جدید هست. در حقیقت نسبت به جای قبلی زائل و در جای جدید حادث شده است. یک تشبیه دیگر، نوردر لامپ است که آن به آن حادث می شود؛ ولی موجودیت نور برای خودش تداوم دارد.
ب) از نظر علمی
در قرن ۱۸ لاوازیه شیمی دان فرانسوی پایه قانون پایستگی ماده و انرژی را مطرح کرد، این قانون میگوید که هیچ موجود مادی در این عالم نداریم که فانی شود و از بین برود؛ بلکه تغییر پیدا میکند و به چیزی دیگرتبدیل میشود. طبق قانون بقای ماده و انرژی، ماده و انرژی بقا دارند و به همدیگر تبدیل میشوند و از نظر کمیت تغییر و تبدل در عالم پیدا نمیکنند؛ به عنوان مثال سوختن ۶۰ گرم کربن و اکسیژن درست برابر ۶۰ گرم انرژی حرارتی، خاکستر و دود است.
بنابراین هیچ موجودی در این عالم نیست که فانی بشود و از بین برود؛ در واقع مرگ در عالم ماده، تغییر، تبدیل و تحول است.
نتیجه: بدن مرگ دارد؛ اما به معنای فنا و نابودی نیست؛ زیرا هم از نظر فلسفی بدن وجود است و وجود عدم نمیشود پس ماده عدم نمیشود و هم از نظر علمی گفته شد کمیت در عالم ماده همیشه ثابت است. ماده و انرژی از بین نمیروند بلکه به هم تبدیل میشوند. کانت (فیلسوف معروف آلمانی) میگوید: «بقای موجودیت ماده در عالم و فنانپذیریاش یک اصل پیش از تجربه است، شبیه قوانین ریاضی. مستقل و بینیاز از تجربه.» یعنی کانت اظهار میدارد ما برای رسیدن به این نتیجه که ماده فنا ندارد، احتیاج به تجربه نداریم؛ بلکه اصلِ پیش از تجربه (مثل قوانین ریاضی) و اصل عقلی است.
آیا قدرتی وجود دارد که دوباره اینها (نفس و بدن) را با هم ترکیب کند؟ اینجا بحث نفس مطرح میشود.
2-مرگ در رابطه با نفس (بعد روحی انسان)
رابطه نفس با بدن را دو جور مطرح کردند.
- قبل از ملاصدرا: مرگ جدایی نفس از بدن است. زمانی که بدن فرسوده میشود، لیاقت و ظرفیت نگهداری نفس را از دست میدهد؛ از این رو نفس از بدن جدا میشود. در واقع عاملِ بودن نفس با بدن ظرفیت و لیاقت بدن است. مثل لیوان که ترک برداشته و نمیتواند آب را در خودش نگه دارد. (بدن تشبیه به لیوان و نفس به آب)
جان عزم رحیل کرد، گفتم که مرو گفتا چه کنم، خانه فرو میآید
- نظر ملاصدرا: نفس به هنگام مرگ، بدن را ترک میکند. نفس است که اراده میکند از بدن جدا شود. ترکیب و امتزاج اجزای بدن به علت سیطره نفس است. بدنی که نفس در آن نباشد، از هم متلاشی میشود. اگر این نفس اراده کند میتواند دوباره برگردد و میتواند اجزا اولیه بدن را جمع کند.
معاد نیز به همین معناست، لحظهای که نفس میخواهد برگردد.
مثال: آرد، شکر، روغن هر یک را در یک ظرف میریزم و با دست نگه میدارم، حال اراده میکنم آنها را رها کنم هرکدام به طرفی میافتند، سپس دوباره اراده میکنم آنها را در دستم بگیرم، همه جمع میشوند.
ماهیت نفس چیست؟
نفس ماده نیست، مجرد است (فوق ماده). لذا اقتضای آن فوق ماده است.
اثبات تجرد (مجرد بودن) نفس از نظر عقلی
بزرگان در این باب60 دلیل شمرده اند که اینجا به چند نمونه اشاره می شود:
عقل بر مبنای قضاوت عقلی از آثار پی به موثر میبرد. به عنوان مثال: احساس گرما در اتاق نشان از ایجاد کننده گرماست.
اما یک سری آثار غیرمادی و مادی از انسان سر میزند که منشا آن ماده نیست:
الف) اصل من (من من): در عالم ماده، ماده مساوی با حرکت و تغییر است و ثبات نداریم؛ اما شخصیت من ثابت است. جسم من بعد از ۲۰ سال، کاملاً تغییر کرده؛ اما شخصیت من ثابت باقی مانده است:
(هر نفس نو می شود دنیا و ما بی خبر از نو شدن اندر بقا
عمر همچون جوی نو نو می رسد مستمری مینماید در جسد )
از نظر علم و فلسفه بدن مادی من در حال تغییر است؛ اما «من» ثابت است. حکم این همانی است. حتی از نظر حقوقی هم، گذر زمان اثر ندارد، مثلاً قاتلی در 20 سالگی فرار کرده، پس از 70 سال دستگیر میشود، نمیتواند بگوید من آن نیستم. چون منِ من بدن من نیست؛ بلکه منِ من حقیقت ثابت است و در واقعیت وجود او ثابت است.
ب) آثار من: آثاری در انسان هست که ثابت است و تغییر ندارد، مانند: علم و ظرف علم بودن انسان.
علم، شناخت و آگاهی است که در ذهن ایجاد می شود. اصل علم ثابت است؛ اما مقدارش تغییر میکند. اگر علم ثابت است پس ظرفی که علم در آن قرار میگیرد نمیتواند ماده باشد باید ثابت باشد؛ زیرا ظرف هرچیز باید با مظروف آن تطابق داشته باشد. اگر ظرف علم سلولهای مغز و ماده باشد چطور این تطابق صورت گرفته است؟ مثلا وسعت کوه یا اقیانوس در دنیای فهم ما میآید و اگر فقط سلولهای مادی مغز را در نظر بگیریم که تطابق با این عظمت ندارد و حتماً باید امکانی باشد که این عظمت را درک کند.
حقیقت وجود من(منِ واقعی) و علم ماده نیستند. از سقراط پرسیدند اگر شما را کشتند کجا دفن کنیم؟ گفت من را که پیدا نمیکنید بدنم را هر کجا خواستید!
نظر شیخ شهابالدین سهروردی در این باره
مسئله دیگر ثبات حقیقت و صورت انسان است. سهروردی میگوید: شیئیت شیء به صورت شیء است. (صورت، حقیقت شیء است نه شکل آن، مثلاً حقیقت وجودی این شیء، دستمال کاغذی است حالا شکل آن میتواند مربع یا مثلث و... باشد.) وقتی ماده یک شیء تغییر میکند، باعث تغییر صورت آن نمیشود. اگر حقیقت انسان (صورت انسانی او) مادی بود ، با تغییر ماده او نیز تغییر می کرد؛ اما صورتی که از انسانیت باقی میماند صورت ثباتی است. صورت ثباتی نمیتواند صورت ماده باشد، مثلاً نقاشی روی کاغذ را در نظر بگیرید که اگر بخواهیم نقاشی تازهای روی آن بکشیم، صورت قبلی مخدوش و محو میشود ولی در ذهن انسان آن به آن صورتهای جدید حاصل میشود و قبلی هم به قوت خود باقی است. این معنای ثبات علم است.
توضیح مطلب با استفاده از تعریف علم حصولی
علم حصولی صورت معلوم در ذهن عالِم است. مثلاً ما میخواهیم حسینیه را توصیف کنیم:
عالم: ما
معلوم: حسینیه
علم: صورت معلوم(حسینیه) در ذهن ما
بر اساس صورتی که در ذهن ما است حسینه را توضیح میدهیم. صورت ذهنی ثابت است پس باید در ذهن ثابت و غیرمادی باشد، آن همان نفس است. از آنجا که نفس ثابت است و تغییر ندارد، مرگ حتی به معنای تغییر و تبدل هم برای نفس معنا ندارد.
شهاب الدین سهروردی در ادامه میگوید: نفس شما در عالم خواب وقتی از بدن جدا میشود، میتواند برای خود بدن ایجاد کند. (بدن مثالی در عالم خواب)
نتیجه گیری
یکی از روشهای عقلی اثبات معاد در قرآن استفاده از تشبیه برای تقریب ذهن است. مرگ را شبیه خواب میداند چون در خواب هم جدایی نفس از بدن صورت میگیرد. جدایی نفس از بدن به معنی فنا و نابودی بدن نیست. بدن مادی دچار تغییر و تحول میشود اما نفس طبق دلایلی که ارائه شد، چون ماده نیست، پس در زمان مرگ دچار تحول و تغییر نمیشود و ثابت باقی میماند.
مناسبت هفته: شهادت حضرت زهرا(س)
1-چرا حضرت زهرا با اینکه جوان است و همسری همچون امیرالمومنین دارد و به عنوان یک امام شناس به ایشان علاقهمند است و فرزندان خردسالی دارد؛ اما وقتی صحبت مرگ را می شنوند خوشحال می شوند؟
حضرت زهرا(س) میخواهند بگویند مرگ ترس ندارد. مرگ رفتن به سرای واقعی است. مرگ آزاد شدن نفس از تعلقات مادی و پرواز به عالم بالاتر است.
گر مرگ رسد چرا هراسم کان راه به تست میشناسم
حضرت زهرا(س) تمام وجودش را برای دفاع از حق صرف کرد. چون پروانه ای دور شمع وجود علی پرواز کرد و بال و پرش سوخت.
به کوشش خانم ربوبی و رحمان نژاد