جلسه بیست و یکم

تعداد بازدید:۵۴۸

بسم الله الرحمن الرحیم

معاد برهانی در آیات قرآنی جلسه بیست و یکم

چکیده جلسه پیشین

۱-عقل هیچ دلیل بر محال بودن معاد ندارد. ممکن بودن معاد امری عقلی است و آیات قرآن کریم موید این موضوع است.

۲- وقوع معاد و تحقق یافتن آن ضرورت دارد؛ زیرا عقل، وقوع معاد را امری پسندیده و حسن می‌داند و بر فاعلی که توان تحققش را دارد لازم است آن را محقق نماید.

۳- یکی از براهین اثبات ضرورت معاد یا اثبات حسن عقلی معاد، «برهان فطرت» است.

 ۴- برهان فطرت به شکل قیاس اول:

صغری قیاس: خداوند انسان را به گونه‌ای آفریده که میل به بقا دارد. ذات ما بقاطلب است و از مرگ گریزان است؛ چون تصور می‌کند مرگ فانی شدن است.

کبری قیاس: خداوند هیچ میلی را بیهوده نیافریده است.

نتیجه: انسان بی‌بقا بیهوده می‌شود و چون خدا بیهوده نمی‌آفریند و در این دنیا هم امکان بقا وجود ندارد، پس خدا انسان را بدون ‌معاد خلق نمی‌کند.

·سوال:

 می‌گویند: پیش فرض نیاز انسان به بقا صحیح نیست و در خود این نیاز را حس نمی‌کنند؛ چون هدف خاصی برای زندگی خود نمی‌بینند و زندگی را با سرگرمی ادامه می‌دهند!

طبق گفته روانشناسان کسی که بقا را دوست ندارد مشکل دارد؛ چون  روال عادی برای موجودات این دنیا، حتی حیوانات، این است که موجودیت خود(بقا) را دوست دارند. افزون بر این کسی که بقا را دوست ندارد چرا برای خود سرگرمی درست کرده است؟! چون می‌خواهد با سرگرمی باقی باشد و میل به بقا دارد. بر اساس تحقیقات میدانی ثابت شده کسانی که خودکشی می‌کنند، مشکلات زندگی آنها را به پوچ‌گرایی کشانده است و اگر آن مشکلات مرتفع بشوند، آنها هم حالت فطری تمایل به بقا را دوباره در خود می‌یابند.

 

برهان حکمت در خصوص ضرورت معاد

قبل از ورود به بحث لازم است معنای حکیم، فعل حکیمانه و حکمت مورد بررسی قرار گیرد:

معنای حکیم و فعل حکیمانه

حکیم به کسی گفته می‌شود که کارها و افعالش عالمانه، آگاهانه و برمبنای هدفی ارزنده است، کسی که کار عبث یا پوچ و بی‌هدف انجام نمی‌دهد. کار غیرعالمانه و بدون هدف ارزنده کار مسخره و پوچ است؛ به عنوان مثال عده‌ای شاگرد بنایی یا دانشجویان معماری با هدف یادگیری دیواری را می‌سازند و خراب می‌کنند، این کار عبثی نیست؛ زیرا هدفمند است. اما شخصی با تمام مشکلات خانه‌ای را در مکانی نامناسب می‌سازد، چنین فردی یا نمی‌دانسته و مشکل او جهل بوده است و یا می‌دانسته، در این صورت کار بیهوده و مسخره انجام داده است. در هر دو حالت فعل، حکیمانه نمی‌باشد.

مثال دیگر: فرض کنید کسی بخواهد دانشکده‌ای تاسیس کند تا با کمک اساتید و منابع در آن مکان، دانشجویان را به تعالی برساند؛ همه امکانات، تاسیسات و اساتید مجرب را فراهم کند، اما دانشجویان را راه ندهد! این کار نقض غرض و خلاف هدف است و کار حکیمانه‌ای نیست.  همانطور که طرد کردن دانشجوی ساعی و تحویل گرفتن دانشجوی تنبل کاری عبث و نقض غرض است.

 

خداوند حکیم است

فاعل عالم،  قادر و عادل،  نمی‌شود که حکیم نباشد. خداوند جامع جمیع صفات پسندیده است. صفات خدا به دو دسته صفات ثبوتیه و صفات سلبیه تقسیم می‌شود:

 صفات ثبوتیه:  صفات کمالی و جلالی است که برای خدا ثابت می‌ کنیم، مثلا خدا باید عادل باشد، قادر باشد، ...

 صفات سلبیه: (در واقع سلب سلب همان ثبوت است) یعنی هیچ گونه عجز ، ظلم و نقصی در خدا راه ندارد.

حکمت یکی از  صفات ثبوتیه الهی است. فعل خدا باید حکیمانه باشد.

 

معنای حکیم

حکیم به کسی گویند که کارهای او منزه از عبث، لغو و زشتی باشد. ( مفردات راغب، ص301)لذا هر عالمی، حکیم نیست ولی هر حکیمی عالم است.

مثال: فرض کنید که فردی عالم است که این مکان مناسب خانه سازی نیست و خانه را خراب خواهند کرد؛ ولی بی‌توجه به علم خود، خانه را بنا می‌کند. این فرد عالم است ولی حکیم نیست. چرا که عملش بر اساس علمش نبوده است. دقت شود که حکیم، حتما عالم هست، یعنی اگر قرار است که تمام شرایط برای ساختن خانه بررسی شود، باید در درجه اول علم موجود باشد.

پس خدا حکیم است یعنی در هر فعلی که از خدا سر می‌زند، تمام ضوابط ارزنده لازم(علم، قدرت، عدالت و...)موجود است.

نظر  اشاعره در خصوص هدفمندی افعال الهی

اشاعره پیروان ابوالحسن اشعری هستند که با تفکر، تعقل، حسن و قبح عقلی مخالف بودند، البته  هنوز هم ریشه تفکر آنها در وهابیت وجود دارد که با منطق و تعقل مخالفند. آنها در مورد هدفمندی افعال خدا این سوال را مطرح می‌کنند:

هر فاعلی از هدف خود برای رفع کمبود و نقص خود استفاده می‌کند مثل درس خواندن برای یادگیری موارد جدید که هدف کسب علم برای رفع جهل است و یا کسب و کار که هدف از آن جبران نقص نداشتن مال است و حتی در عبادت که رفع کمبود پاداش از طرف خداست. اگر می‌گویید که خدا حکیم است و حکیم باید در فاعلیت هدف داشته باشد، اگر نه کارش عبث است؛ خدا چه کمبودی دارد که برای انجام اعمالش احتیاج به هدفی داشته باشد؟!

 

نقد دیدگاه اشاعره

فاعلی که مطلق کمال نیست، هدفش رفع نقص خود است؛ ولی فاعلی که مطلق کمال است، هدفش رفع نقص فعل است نه فاعل.

مرحوم حاجی سبزواری، حکیم معروف دنیای اسلام بعد از ملاصدرا در کتاب منظومه خود گفته است:

اذ مقتضی الحکمه و العنایه                ایصال کل ممکن لغایه

یعنی مقتضای حکمت پروردگار حکیم و عنایت او که لطف دارد، این است که هر ممکن الوجودی (موجوداتی که مطلق کمال نیستند، ماسوی‌الله) را به غایت و مقصود خود برساند. به عنوان مثال، معلمی که هدف او از تدریس، نیاز مالی، تمرین، کسب ثواب معنوی و ... نیست،‌تنها هدف او رشد شاگر و لطف به دیگران است نه رفع کمبود خود. چون خدا فاعل مطلق است، تمام کمالات را به صورت مطلق دارد، پس نیاز ندارد؛ در نتیجه  هدف، رفع نیازهای خود نیست؛ بلکه هدف او لطف به بندگان و به کمال رساندن آنان است.

 

ارتباط برهان حکمت و ضرورت معاد

خدا حکیم است. حکیم کار عبث انجام نمی‌دهد و لازمه کار غیرعبث این است که هدف ارزنده داشته باشد و این هدف برای کمال خود خدا نیست؛ زیرا او کمال مطلق است بلکه برای کمال فعلش است. از آنجا که کمال موجودات در سیر کمالی خود، در این دنیا مقدور نیست، پس آخرت لازم است. به عبارت دیگر، اگر خدا آخرت را قرار ندهد، امکان کمال را برای این موجود قطع کرده است چرا که حقیقت وجود انسان در آن دنیا به وقوع می‌پیوندد. همانطور که در قرآن به قیامت «یوم تبلی السرائر » گفته شده است؛ یعنی روزی که حقایق برملا می‌شود.

در این دنیا امکان برملا شدن حقیقت نیست. پس برای به کمال رسیدن این موجود، لازم است فاعل حکیم این خلقت، آخرت را قرار بدهد و اگر معاد نباشد  نقص در خلقت می‌شود.  به عنوان مثال، مهندسی اتومبیلی را بدون ترمز ساخته است این ماشین با سرعت به سمت مقصد حرکت می‌ کند؛ اما قادر به ایستادن نیست! این فاعل حکیم نیست؛ زیرا تمام اجزای لازم را پیش‌بینی نکرده است.

اگر خالق انسان که خدای حکیم است، منزلی برای سیر کمالی انسان بعد از این دنیا قرار ندهد، مثل همان مهندس اتومبیل می‌شود و این نقص از حکمت پروردگار به دور است.

 

قیاس شکل اول برهان حکمت در اثبات ضرورت معاد

صغرای قیاس: خلقت بدون معاد عبث است.

کبرای قیاس: عبث خلاف حکمت الهی است.

نتیجه: خلقت بدون معاد خلاف حکمت است.  خلقت بدون معاد از خداوند حکیم سر نمی‌زند.

 

برهان حکمت در اثبات ضرورت معاد در قرآن کریم

  • خلقت انسان عبث نیست

اَ فَحَسِبْتُمْ اَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ اَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ (مومنون - ۱۱۵)

آیا پنداشته‌اید که ما شما را بیهوده خلق کرده‌ایم و هیچ‌گاه به‌سوی ما بازنمی‌گردید؟!

  • اَ فَحَسِبْتُمْ: استفهام اعجابی است، مگر می‌شود!!یعنی واقعا این جوری فکر می‌کنید؟تا این اندازه خداشناسی شما ضعیف است!
  • در این آیه عبث و بیهودگی آفرینش انسان را به نبودن معاد و بازگشت به خدا ربط می‌دهد.
  • این آیه ضمن این که یک دلیل نقلی است، بحث عقلی معاد را بر پایه برهان حکمت مطرح می‌کند. چون خداوند حکیم است، کار عبث نمی‌کند و شما به سوی او برمی‌گردید. اگر معاد نباشد، خلقت عبث می‌شود، پس وقوع معاد ضرورت دارد.  

             

  • حق بودن آفرینش کل جهان

وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ السَّاعَهَ لَآتِیَهٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ (حجر - ۸۵)

و بدانید که ما آسمان‌ها و زمین و آنچه را میان آن‌هاست فقط بر اساس حق خلق کردیم و بدانید که قیامت آمدنی است! پس از همه، به زیبایی و بزرگوارانه درگذر!

  • در آیه قبل فرمود که خلقت انسان در صورت نبودن قیامت عبث می‌شود؛ اما در این آیه تمام آسمانها و زمین و هر چه بینشان است مطرح شده است. 
  • این آیه به برهان رحمت و برهان عدالت هم ربط پیدا می‌کند. در صورت نبودن معاد و قیامت، این دنیا ظرفیت مجازات کردن افراد خطاکار را ندارد. اگر برای افرادی که ظلم کرده‌اند و حق دیگران را پایمال کرده‌اند، هیچ حساب و کتابی نباشد عبث است.

آسمان و زمین، معنای ظاهری و معنای باطنی دارد. معنای ظاهری آنها همین آسمان و زمین مادی است؛ ولی معنای باطنی آسمانها اشاره به عالم مافوق ماده دارد و به همین علت جمع بسته شده است. سماوات، یعنی درجات مختلف عالم مافوق ماده که از درجه عالم ملکوت، جبروت، لاهوت و ... تشکیل می‌شود. در مراحل تکامل معنوی، هفت مرحله ذکر شده است. لذا آسمان هفتم هم اشاره به آن مرحله تعالی است. زمین هم که مفرد آورده شده است یعنی عالم ماده که یکی بیشتر هم نیست. عالم ماده را «عالم ظلمت» هم می‌گویند؛ چون تیرگی مادی دارد. عالم سماء را «عالم نور» هم می‌گویند. اینکه در مناجات شعبانیه از امیرالمومنین (ع) آمده است:«حَتّی تَخْرِقَ اَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ ، ( تا دیدگان دل ما حجابهای نور را بدرد)»  یعنی درست است که به آسمان اول رسیدی و آنجا نور است اما باید به مرحله تعالی بالاتر رفت و اگر مرحله پایین انسان را در خودش نگه دارد، حجاب شده است.

 علم از عالم معناست و با اینکه اَلْعِلْمُ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یَشآءُ، (علم، نوری است که خداوند به قلب هر کس که بخواهد می افکند)؛ اما همین امام می‌فرمایند که العلم حجاب الاکبر؛ یعنی اگر  فرد عالمی به علم خود مغرور شد و نازید، این علم حجاب او می‌شود؛ لذا عالم بالا یعنی عالمی که تمام این مراحل را می‌توانید سیر کنید. شاعر می‌گوید:

از جمادی مردم و نامی شدم             وز نما مردم ز حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم             پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
بار دیگر من بمیرم از بشر             تا برآرم از ملائک بال و پر
بار دیگر از ملک پران شوم             آنچه در وهم ناید آن شوم

                                                        

 

 

یکی از زیباترین لذات بهشتیان برای کسانی که به درجات بالا رسیده‌اند، نشستن پای درس اولیای الهی، فهم بالاتر پیدا کردن و اوج گرفتن است در روایت آمده است در قیامت به افراد گفته می‌شود که قرآن بخوان و برو بالا. دقت شود که این خواندن فقط خواندن ظاهری نیست. آرزوی بهشتیان این است که در کلاس حضرت علی (ع) راه داده ‌شوند. در روایت آمده است که برخی از شیعیان لیاقت پیدا می‌کنند که در عالم برزخ حضرت زهرا (س) برایشان مربی می‌فرستد.

خداوند می‌فرماید این مراحل بالا و زمین، حق است. دقت کنید که برای رسیدن به تمام آن درجات سماوات باید از زمین شروع کرد. انسان در زمین باید شرایط نحوه ورود به عالم دیگر را فراهم کند تا در عالم دیگر، بهشتی که برای او مشخص می‌شود بسته به رتبه او بالا باشد و فقط کاخ و باغ و میوه‌های بهشتی نباشد. اشتغل اهل الله بالله؛ یعنی زانو زدن در کلاس امیرالمومنین (ع).

  • بنده خدایی در رفتن به حج، کوتاهی کرده بود. بعد از مرگ در خواب یا عالم مکاشفه دیده شده بود که از ابتدای مرگش تا ایام حج گرفتار بوده است اما در ایام حج، امام عصر (عج)فرمودند این فرد کاری کرده که حق به گردن ما پیدا کرده است. بنابراین فردی را مامور کردند که برای او حج انجام داد و او نجات پیدا کرد.

  • مرحوم آقا رضا صدر، (از مدرسین فقه و فلسفه در حوزه و برادر آقا موسی صدر)، کتابی در مورد امام زمان نوشتند و در‌ آخر کتاب هم چند تشرف را ذکر کرده‌اند. در این کتاب آمده‌است شخصی در کرمانشاه طبقه دوم خانه خود را به زایرین امام حسین(ع) اختصاص داده بود. یک بار  آقایی مهمان شده بوده که با بقیه فرق داشت و مدت طولانی هم ماند. در طول دهه محرم که صاحبخانه روضه داشته است، صاحبخانه از این آقا پرسید به نظرت در مراسم ما امام زمان(ع) هم شرکت می‌کنند؟ گفت: بله، زمانش را به شما می‌گویم. مدتی بعد گفت: آقا فرمودند که برای تاسوعا تشریف می‌آورند و نشانی هم این است که فلان منبری که آخری و معروف است، امسال اول جلسه منبر می‌رود و به جای حضرت ابوالفضل از امام زمان (ع) می‌گوید، همه منقلب می‌شوند و بعد از او هم هر که منبر می‌رود فقط درباره امام عصر(عج) خواهد گفت. آن موقع که ایشان روضه حضرت ابوالفضل(ع) می‌گوید، مواظب باش که چه کسی وارد می‌شود. بعد از جلسه شما، حضرت به  مجلس بسیار کوچک پیرزنی در کرمانشاه می‌روند.
  •  

  • وَ ما خَلَقْنَا ...إِلاَّ بِالْحَقِّ

معنای حق: حق چندین معنی دارد:

  1. مطابق واقع و برخلاف باطل. اگر حق مطابق واقع باشد، باید بررسی شود که در این آیه واقع به چه معناست.
  2.  ثابت در مقابل متغیر. یکی از اسامی خداوند «حق» است یعنی ثابت لایتغیر است.(فصلت/53)

            

آنچه تغییر نپذیرد تویی              وانکه نمردست و نمیرد تویی

در این آیه حق به معنای مطابق واقع است، واقعیتی که حکمت ایجاب می‌کند نه اعتبار و غیر واقع؛ یعنی  آفرینش آسمانها و زمین مطابق حق است  و هر چیز سر جای خود قرار گرفته است.

در ارتباط با حق بودن آفرینش در ادامه آیه می‌فرماید:  وَ إِنَّ السَّاعَهَ لَآتِیَهٌ،  «ساعه» به معنی قیامت است؛ یعنی اگر قیامت نباشد، آفرینش این آسمان و زمین حق نمی‌شود و این مراحل تکاملی واقعیت پیدا نمی‌کنند. طبق حکمت پروردگار موجودات باید مراحل تکامل را طی کنند و به این درجات نائل شوند؛‌ نه این که فقط آرزویش را داشته باشند و زمینه تحققش فراهم نباشد.

همان طوری می‌میریم که زندگی کرده ایم. اگر زندگی من به عالم ارض وابسته باشد و سماوات را نبینم مرگ من هم همین گونه است و بعثتم نیز با ناریان خواهد بود. پیغمبر (ص) در این باره می‌فرمایند: کَمَا تَعِیشُونَ تَمُوتُونَ وَ کَمَا تَمُوتُونَ تُبْعَثُونَ وَ کَمَا تُبْعَثُونَ تُحْشَرُونَ. (همانگونه که زندگی می‌کنید، می‌میرید، و همانطور که می‌میرید مبعوث می‌شوید، و همانگونه که مبعوث می‌شوید، محشور خواهید شد.)

 

هدف آفرینش انسان و رابطه آن با معاد

  • سوره ص آیه 28-27

وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْاَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ (۲۷) اَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْاَرْضِ اَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ

ما آسمان‌ها و زمین و آنچه را میان آن‌هاست به باطل خلق نکرده‌ایم. این گمانِ کسانی است که به حقایق ایمان ندارند. پس وای بر بی‌ایمانان از آتش [دوزخ!] (۲۷) آیا تصور می‌کنید آن‌هایی را که به حقایق ایمان آوردند و عملکرد نیک و شایسته دارند، با تبهکاران روی زمین همانند قرار می‌دهیم! و یا حرمتگزاران حریم الهی را با مفسدان گنه‌کار یکسان می‌داریم؟! (۲۸)

  • در آیه ۲۷ نقطه مقابل آیات قبلی مطرح شده است و می‌فرماید که خیال کردید آنچه مابین آسمانها و زمین است، باطل است؟ نه حق است و مطابق واقع است.
  • این ظن و گمان آنهاست و برای ادعای خود مبنی بر نبودن قیامت نمی‌توانند دلیل عقلی بیاورند.
  • آیا افراد مومن با افراد مفسد یکسانند؟ آیا گمان کردند که متقین را با فاجرین یک جور قرار می‌دهیم؟ نه! روزی است که مو را از ماست می‌کشیم.
  •  
  • سوره دخان آیه 40-38

وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ (۳۸) ما خَلَقْناهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لکِنَّ اَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۳۹) إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ مِیقاتُهُمْ اَجْمَعِینَ (۴۰)

ما آسمان‌ها و زمین و آنچه را میان آن‌هاست به بازیچه خلق نکردیم! (۳۸) ما آن‌ها را جز به‌حق نیافریدیم هرچند اکثر مردم درک نمی‌کنند! (۳۹) روز جدایی [حق از باطل] میعادگاه همه آن‌هاست (۴۰)

  • «لعب» بازی‌های کودکانه است که هدف خاصی ندارند و برای سرگرمی است. بازی برای کودک عیب ندارد؛ اما برای افرادی که وقتشان اهمیت دارد، خلاف عقل است که مشغول بازی شوند.
  • اگر  آفرینش بر اساس حق خلق نشده باشد، لعب است؛ اما اکثریت به این امر  توجه ندارند.
  • میقات یعنی جایگاه. میقات همه اینها، یوم الفصل(یکی از نامهای قیامت) است روزی که خوب و بد از هم جدا می‌شوند. یکی دیگر از نام‌های قیامت «یوم الحسرت» است روزی که گناهکاران حسرت می‌خورند و آه می‌کشند و طبق تعبیر قرآن  انگشت‌های خود را به دندان می‌گیرند.
  •  

  • سوره مومنون آیه 101

فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا اَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُونَ (مومنون - ۱۰۱)

هنگامی‌که در صور دمیده شود دیگر در آن روز هیچ خویشاوندی بین آن‌ها وجود نخواهد داشت و از حال یکدیگر نپرسند!

  • در آن روز کسی، کسی را نمی‌شناسد. برادر از برادر فرار می‌کند و همنشین از همنشین می‌گریزد.
  • در ادامه آیات می‌فرماید آیا آیات برای شما خوانده نشد؟ می‌گویند که شقاوت بر ما غلبه کرد، خدایا می‌شود ما را برگردانی؟ ندا می‌آید: نه دیگر تمام شد. اخسئوا!

**اگر یوم الفصل نباشد، خلقت باطل و بازیچه است. چون خداوند حکیم است، خلقت بازیچه نیست؛‌ در نتیجه یوم الفصل ضرورت دارد.

 

  • سوره قیامت آیات 40-36

اَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ اَنْ یُتْرَکَ سُدیً (۳۶) اَ لَمْ یَکُ نُطْفَهً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنی‏ (۳۷) ثُمَّ کانَ عَلَقَهً فَخَلَقَ فَسَوَّی (۳۸) فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْاُنْثی‏ (۳۹) اَ لَیْسَ ذلِکَ بِقادِرٍ عَلی‏ اَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتی‏ (۴۰)

آیا انسان می‌پندارد به حال خود رهاشده است؟! (۳۶) آیا انسان غیر از نطفه‌ای از منی که در رحم ریخته شد چیز دیگری بود؟! (۳۷) سپس لختۀ خونی شد و آنگاه خدایش قامتش را برافراشت! (۳۸) و از او زوج مذکر و مونث آفرید (۳۹) آیا چنین کسی قادر نیست مردگان را زنده کند؟! (۴۰)

  •  به شتری که بدون ساربان در بیابان،‌حیران رها شده باشد، «سُدا» گفته می‌شود.
  • اگر خدا انسان را زنده نکند و قیامت برپا نشود خلقت بیهوده و مسخره است.
  • خداوند حکیم است پس خلقت بیهوده نخواهد داشت.

نتیجه گیری:

معاد یعنی بازگشتن به سوی پروردگار در عالم دیگر که دو تعبیر دارد: یکی بازگشتن به اصلمان و یکی بازگشت نفس به بدن تا روح و جسم در قیامت با هم محشور شوند.

 عقل دلیل بر محال بودن آن ندارد، بلکه می‌گوید امریست ممکن. در مورد امور ممکن، اگر وقوعش حسن باشد، فاعل حکیم باید آن را محقق کند و اگر وقوعش قبیح باشد، فاعل حکیم از وقوع آن ممانعت می‌کند. ما دلایل بسیاری داریم که وقوع معاد، حسن است. یکی برهان فطرت و دیگری برهان حکمت که این جلسه توضیح داده شد. جلسه آینده برهان رحمت گفته می‌شود و بعد هم برهان عدالت و برهان حقیقت، ان‌شاءالله.

 

مناسبت هفته: توجه به امام عصر (ع) و عنایت آن بزرگوار نسبت به کسانی که غرق در عالم ماده نیستند

افسوس که عمری پی اغیار دویدیم                     از دوست بماندیم و به مقصد نرسیدیم

بس سعی نمودیم که ببینیم رخ دوست                    جانها به لب آمد، رخ دلدار ندیدیم

یک عمر گفتیم یابن‌الحسن! آیا از امام عصر (ع) بخل است که عنایت نکند، ایشان که مظهر رحمت خدا و ولی الله هستند. گر گدا کاهل بود، تقصیر صاحب‌خانه چیست؟ بقیه‌الله اعظم به شیخ عیسی بحرینی فرمودند: خودتان صدایم نمی‌کنید. گناه من چیست؟! اگر یک عالم ربانی و شخصیت برجسته معنوی را پیدا کنیم حتی  از نظر مکانی دور باشد، آدم سعی می‌کند که خودش را به ایشان برساند و در برابرشان زانو بزند و مطلبی بیاموزد. حال ارتباط ما با امام عصر!!!

امشب به امام عصر عرض می‌کنیم آقا جان موهایمان سفید شد. اگر ما لایق نیستیم که نیستیم، اگر ما کوتاهی کردیم که کردیم، اگر ما دل تو را شکستیم، اگر ما هنوز گرفتار منیت‌ها، خودخواهی‌ها و هواهای نفسانی خود هستیم؛ ولی شما پدر روحانی و معنوی ما هستید، یک گوشه چشمی به ما کنید!

آنان که به یک نظر مس وجود کیمیا کنند               آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند

«یا الله یا محمد یا علی یا فاطمه یا صاحب الزمان، ادرکنی و لا تهلکنی»

ای ولی عصر و امام زمان                       ای سبب خلقت کون و مکان

ای به ولای تو، تولّای ما                         مهر تو آیینۀ دل‌های ما

   به کوشش خانم ربوبی و رحمان نژاد