جلسه چهل و چهارم

تعداد بازدید:۵۴۰

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه ۴۴ معاد برهانی در آیات قرآنی جلسه چهل و چهارم

چکیده جلسات پیشین

یکی از القاب و نامهای روز قیامت در قرآن کریم، یوم الفصل است به این معنی که اگر در دنیا انسانها با هر سطحی که در آن قرار دارند، در کنار هم هستند و حق و باطل، شریف و ناشریف، ارزنده و بی‌ارزش، به گونه‌ای در کنار هم هستند که حتی ممکن است شناخته نشوند اما در قیامت این گونه نیست؛ چون قیامت ظرف تحقق عدل الهی است، برمبنای عدل پروردگار بین انسانها فاصله می‌افتد.

 

نظر استاد مطهری درباره جدایی در قیامت

«انسانها در دنیا با یکدیگر بر اساس ظاهر خود، یکی جامعه را شکل می‌دهند. اما در قیامت، حاکمیت براساس باطن و سیرت انسانهاست. (برمبنای باطنی که ما داشتیم و این که در این دنیا حقیقت وجودی ما چه بوده است، این که سیرت ما چگونه بود و نه صورت ما، آنجا کنار هم قرار می‌گیریم.) انسان فرشته سیرت نمی‌تواند با شیطان‌سیرتها جمع شود، بلکه بین آنها فصل و جدایی برقرار می‌گردد، مردم گروه گروه با امام خود محشور می‌شوند. (این که دنباله‌رو که بودند و زیر علم چه کسی سینه می‌زدند؟) بعضی پیشوای جهنمی دارند و بعضی امام و رهبرشان رو به بهشت دارد.» مجموعه آثار، ج۲۷ ص ۲۸۳

 

ملزومات برای تحقق عدل الهی

با توجه به آیات قرآن کریم یکی از اسماء‌ قیامت «یوم الفصل» است  که خداوند بین افراد فاصله می‌اندازد،‌ این فاصله براساس عدل است. برای تحقق عدل الهی، چند موضوع لازم است:

۱ترازو و میزان (توضیح آن را بر اساس عدل و قسط بیان گردید. )

۲نامه اعمال

۳حضور گواهان و شاهدان.

 

عدم نیاز خداوند به شاهد

البته این را از نظر بحث کلامی باید دقت کنیم که معمولا برای دادن حکم عادلانه، مثلا در یک محکمه و قاضی، آن قاضی نیازمند به شاهد است و یکی از مشکلات در قضاوت هم همین است که گاهی قاضی نسبت به شهادت شاهدان به تردید می‌افتد. اما در محکمه عدل الهی در قیامت، خداوند نیاز به شاهد ندارد. ما می‌دانیم و قبلا هم توضیحش را داده‌ایم که تا قبل از ظهور امام عصر (عج)، همه انبیاء و اولیاء مامور به ظاهرند ولی بعد از ظهور ایشان، حتی خودشان هم برمبنای علم خود و باطن امر حکم می‌کنند و نیازی به ظواهر امر ندارند. حالا تصور کنید که خدا یا ماموران الهی در قیامت قرار است که حکم کنند و افراد را به دسته‌های خود بفرستند، اینجا که نیازی به شاهد نیست. پس این شاهد از چه جهت است؟ آیات و روایات زیادی در این خصوص وجود دارد که این جلسه به آنها می‌پردازیم.

 

شهادت، شاهدان و گواهان در قیامت از منظر قرآن

سوره مبارکه غافر آیه ۵۱

إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ یَقُومُ الْاَشْهَادُ (غافر ۵۱)

ما (خدا - دستگاه پروردگار)، همانا یاری می‌کنیم، نصرت می‌دهیم، رها نمی‌کنیم و کمک می‌کنیم، رسولانمان را و آنهایی را که ایمان آوردند و پیروان رسولان هستند، در زندگی دنیوی، اما مهمتر آخرتشان و آن یاری در آخرت است.

یک اصطلاحی در ادبیات فارسی وجود دارد که معمولا وقتی می‌خواهند دعا کنند می‌گویند «خدا یک در دنیا و صد در آخرت به شما عوض بدهد» چراکه آخرت مهمتر است. وَالْآخِرَهُ خَیْرٌ وَاَبْقَی (اعلی/17) و نیاز ما در آخرت خیلی بیشتر است، لذا این دعا ریشه قرآنی و روایی دارد که اگر دعا می‌کنم که خدا یکی در دنیا عوض بدهد، در قیامت صد بهت عوض بدهد. برخی دعاها که ما در این عالم کرده‌ایم و یا یک خدمات مهمی کرده‌ایم که علی الظاهر در این دنیا نتیجه نگرفتیم و قدر ما را ندانستند و از ما تشکر نکرده اند، اینها را خدا در فردای قیامت به ما می‌دهد. در روایت آمده است که این ها فردای قیامت آن‌قدر برای ما مهم است که افراد می‌گویند ای کاش همه دعاهای ما در دنیا به اجابت نمی‌رسید و اینجا به ما می‌دادند. چقدر اینجا مهم است. ای کاش به خاطر کارهای خیری که در دنیا کرده بودیم، آنجا از ما تشکر نمی‌کردند. آنجا به ما مزد نمی‌دادند تا اینجا به ما مزد بدهند. لذا اینکه در این آیه می‌فرماید إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا این که در دنیا طبیعی است اما نکته اینجاست که وَیَوْمَ یَقُومُ الْاَشْهَادُ در قیامت این نصرت داده می‌شود. گفتیم که برای قیامت اسامی زیادی به کار رفته است، یوم حساب، یوم تغابن، یوم حسره و در این آیه آمده است وَیَوْمَ یَقُومُ الْاَشْهَادُ.

 

نام دیگر قیامت َیَوْمَ یَقُومُ الْاَشْهَادُ

یکی از اسامی روز قیامت، وَیَوْمَ یَقُومُ الْاَشْهَادُ است که در این آیه شریفه به آن اشاره شده است. «اشهاد» جمع شهید است که در زبان عربی صفت مشبهه است. صفت مشبهه هم به معنی اسم فاعل می‌آید و هم به معنی اسم مفعول که برای تشخیص آن باید از قرینه استفاده کنیم. اگر شهید که صفت مشبهه است، به معنی اسم فاعل بگیریم، شاهد، یعنی گواهی دهنده، شهادت دهنده؛ اگر به معنی اسم مفعول بگیریم، مشهود، یعنی مورد شهادت قرار گرفته، شهادت داده شده است. اینجا سخن از شهادت دادن است، پس اشهاد جمع شهید به معنی شاهد است، یعنی شاهدها و گواهان. روزی که شاهدها همه به پا می‌ایستند. این موضوع ریشه دینی و قرآنی دارد و در کتب آسمانی هم آمده است، یعنی آنقدر این شهادت مهم است که به احترام شهادت می‌ایستند. در همین دنیا هم مشاهده کرده‌ایم که به عنوان احترام، همه می‌ایستند. مثلا کسی که دارد از پایان‌نامه دکتری خود دفاع می‌کند را تصور کنید که وقتی تایید می‌شود، همه ریش‌سفیدها و اساتید هم می‌ایستند. یا این که در دادگاه به شاهد گفته می‌شود که بایستد به این معنی است که مساله مهمی است این شهادت دادن او. قرآن کریم هم این تعبیر را در این آیه به کار برده است که وَیَوْمَ یَقُومُ الْاَشْهَادُ روزی که شاهدان و گواهان برای اقامه می‌ایستند.

 

«شاهدان» در قرآن

۱- اعضای بدن انسان

سوره مبارکه نور آیه ۲۴

یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ اَلْسِنَتُهُمْ وَاَیْدِیهِمْ وَاَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (نور ۲۴)

آیات قبل مربوط به قیامت، محشر و صحنه‌ی حاضر شدن در پیشگاه محکمه عدل الهی است و در این آیه می‌فرماید که یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ روزی که شهادت می‌دهند علیه او (می دانیم که شهادت دو جور است، یکی اینکه شهادت می‌دهند به نفع طرف ولی دیگری هم شهادت است علیه او و برضد او.) این هم بر می‌گردد به آیه قبل که می‌فرماید لُعِنُوا فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ (نور ۲۳اینها که گنهکار بوده‌اند در دنیا لعنت شده اند و خدا رحمت خود را از اینها دور کرده است، در قیامت اینها عذاب دردناکی خواهند داشت، حالا در این آیه می‌فرماید که قیامت روزی است که علیه اینها شهادت می‌دهند، اَلْسِنَتُهُمْ زبانهای خودشان، به این معنی که زبان خود ما به سخن می آید علیه خود ما، می‌گوید: بله، این جور بود و این جور کرد. وَاَیْدِیهِمْ و دستها هم شهادت می‌دهند. حالا این شهادت چگونه است، آیا این دستها به سخن می آیند؟ بله، ممکن است. استبعادی ندارد. مگر درخت در کوه طور برای حضرت موسی به سخن در نیامد. مگر سنگ‌ریزه در کف دست پیغمبر به سخن درنیامد که شهادت می‌دهم که تو پیامبری.

 

سخن میرداماد درباره عظمت معجزه پیامبر(ص)

میرداماد یک سخن بسیار عمیقی در این مورد دارد که می‌گوید: معجزه پیامبر(ص) این نبود که سنگ را به سخن در آورد. سنگ الان هم می‌گوید، معجزه پیامبر این بود که گوشها را شنوا کرد که بشنوند. الان هم اگر کسی گوش شنوا داشته باشد، می شنود که سنگها دارند داد می‌زنند.

 

حکایت مرحوم آخوند کاشی و جهانگیرخان قشقایی

حدود صد و اندی سال قبل در مدرسه صدر اصفهان، مرحوم آخوند کاشی و جهانگیرخان قشقایی، اساتید مرحوم آیت‌الله بروجردی و از بزرگان علمای شیعه با هم هم‌حجره بودند و تا آخر عمر هم دوتایی مجرد به سر بردند. نصف شب یکی از شاگردهای این دو بزرگوار می‌گوید که برای نماز شب بیدار شدم، دیدم در و دیوار مدرسه صدر داد می‌زنند که «سبوح قدوس، ربنا و رب الملائکه و الروح ». می‌گوید دیدم که درخت می‌گوید، دیوار می‌گوید، آب حوض می‌گوید و دقت کردم و دیدم که آخوند کاشی در حیاط به سجده است و این ذکر را می گوید. البته باید دقت کنیم که فردی هم که این موضوع را شنیده است،  شرح حال او را هم اگر بررسی کنیم، ایشان هم از بزرگان بود و ایشان هم گوش شنوا داشته اند.

 

معنای به سخن آمدن دست

پس یک معنا برای این که دست به سخن می‌آید این است که ممکن است دست هم صحبت کند، اما یک معنای دیگر هم ممکن است این باشد که مثل این که گاهی انسان می‌گوید که «قیافه او داد می‌زند که او این کاره است» به این معنی نیست که قیافه او واقعا داد می‌زند بلکه یعنی آشکار است. مانند فیلمی که در آن همه چیز بسیار آشکار است. می‌گویند فردی در حیاط منزلش مرغ و خروس داشت اما هرچی خروس می‌آورد، خروسهایش را می‌دزدیدند. یک روز از راه رسید و دید همسایه، خروس را برداشت و گذاشت تو زنبیل و دم خروس هم بیرون است. رویش نشد بگوید که خروس ما را کجا می‌برید؟ پرسید که آقا این خروس ما را ندیدید؟ همیشه گم می‌شود! همسایه گفت: به حضرت عباس من ندیدم. گفت: خدایا قسم حضرت عباس را باور کنم یا دم خروس را.

یک وقت فیلم گذاشتم دارم کارش را می بینم، دیگر طرف نمی‌تواند حاشا کند.

 

آیا فردای قیامت فیلم اعمالمان را جلوی ما پخش میکنند یا دستمان به سخن می آید؟

 در هیچ کدام استبعاد نمی کنیم اما دقت داشته باشید که اصل مساله این است که اَلْسِنَتُهُمْ وَاَیْدِیهِمْ وَاَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ دستها و پاها و زبانها گویا می‌شوند برای شهادت علیه خود ما نسبت به آنچه در این دنیا انجام داده‌ایم. دست فریاد می‌زند که بله مرا به کار گرفت که این کار ناحق را کرد، من را به کار گرفت در صورت یک انسان زد. من را به کار گرفت و این ظلم را انجام داد. پا به فریاد می‌آید که مرا در این مسیر حرکت داد که قرار نبود که من به عنوان ابزار الهی در این مسیر از من استفاده شود.

 

سوره فصلت آیه ۲۰ (شهادت علیه خودمان)

حَتَّی إِذَا مَا جَاءُوهَا شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَاَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ

تا اینکه بیایند و وارد شوند همه آنهایی که این عذاب برایشان مقدر شده است، شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَاَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ  که در این آیه هم مثل آیه قبل فرموده است بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ با این تفاوت که آنجا فرموده بود زبان و دست و پا اما در این آیه می‌فرماید سَمْعُهُمْ گوشها شهادت می‌دهند که نمی‌دانید با این گوش من چقدر غیبت شنیده ام، چقدر موسیقی شنیده‌ام، وَاَبْصَارُهُمْ یعنی نگاه‌ها، نمی‌دانید با این چشمها کجاها را نگاه کردند و چگونه با نگاه تحقیرآمیزی به بندگان خدا نگاه کردند. وَجُلُودُهُمْ یعنی پوستهایشان.

 

شهادت پوست کنایه از کل بدن

در این خصوص بعضی از مفسرین گفته اند که ممکن است  بگویید که دست و چشم و پا و گوش، عضوی از اعضای بدن ما هستند اما پوست همه بدن است. یعنی کنایه از این است که تمام وجود ما به سخن در می آید، کجای بدن ماست که پوست در آن نباشد. لذا وقتی چشم، گوش، دست، پا و زبان را گفت، بعد جلود یعنی پوست را هم مطرح کرد به این معنی که ما یک همچین روزی در پیش داریم که تمام بدن ما شاهد می‌شوند علیه خودمان به خاطر کارهایی که انجام داده‌ایم.

 

شاهدان هر انسان در قیامت

هر انسانی در قیامت، شاهدی خواهد داشت.

 

سوره مبارکه ق آیه ۲۱

وَجَاءَتْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ  ذَلِکَ مَا کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ (ق ۱۹)

وقتی سکرات مرگ می‌رسد و انسان احساس می‌کند که دارد می‌میرد و این حقی است از طرف پروردگار، اما از آن فرار می‌کردند، انگار مردن برای دیگران است و گمان می‌کردند که حالا هستند.

وَنُفِخَ فِی الصُّورِ  ذَلِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ (ق ۲۰)

در صور دمیده می‌شود و حالا روز وعده (یعنی روز قیامت) رسید که همه این صحنه‌هایی است که این چند جلسه با هم بررسی کرده‌ایم

وَجَاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ (ق ۲۱)

هر کسی در آن روز می آید در حالی که سوق دهنده و شاهدی با اوست.

در این آیه علاوه بر شهید از واژه سائق هم استفاده شده است.

 

معنای سائق و قائد

به راننده ماشین می توان قائد گفت، یعنی کسی که می‌راند و می‌برد جلو. در قدیم به کسی که افسار اسب و الاغ را از جلو می‌کشید و آنها را می‌برد به او می‌گفتند قائد. از قیادت می‌آید، یعنی از جلو می‌رود و آن را پشت سر خود می‌برد. سائق، حرکت دهنده‌ایست که از پشت سر حرکت و جهت می‌دهد. البته سائق از پشت سر به چند جور است، مثل اینکه پشت سر یک حیوانی است و تازیانه هم می‌زند، برو دیگر حرکت کن. توجه کنید که در قرآن حتی کیفیت سائق هم آمده است که در این جلسه وارد این مبحث نمی‌شویم. اما در بعضی ها هم سائق دلگرمی‌ می‌دهد که نترسید و پشت سر شما هستیم. سیاق که مصدر سائق است، به عکس قیادت می‌باشد.

در این آیه شریفه می‌فرماید: وَجَاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ هر نفسی وقتی در صحنه قیامت آمد، مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ با او هم سائق است هم شهید که در مورد شهید گفته شد که صفت مشبهه است به معنی اسم فاعل یعنی شاهد. به این معنی که هم گواهی دهنده همراه اوست هم کسی که از پشت سر او را هدایت می‌کند. به عبارت دیگر این جور نیست که آزاد و رها باشید، خیر! کاملا تحت کنترلید و محکمه، محکمه‌ایست که شاهد همراه توست و وجود خودت هم شهادت می‌دهد.

 

سوره  نساء آیه ۴۱

فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ کُلِّ اُمَّهٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَی هَوُلَاءِ شَهِیدًا

فَکَیْفَ چگونه است حالتان یا به تعبیر دیگر آیا متوجه هستید و چی فکر می‌کنید که إِذَا جِئْنَا مِنْ کُلِّ اُمَّهٍ بِشَهِیدٍ برای هر دسته‌ای و هر گروهی و هر امتی، شاهد هست وَجِئْنَا بِکَ عَلَی هَوُلَاءِ شَهِیدًا و تو را (پیغمبر) گواه برای این امت قرار دادیم.

 

سوره بقره آیه ۱۴۳

وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ اُمَّهً وَسَطًا لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَی النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَهَ الَّتِی کُنْتَ عَلَیْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلَی عَقِبَیْهِ  وَإِنْ کَانَتْ لَکَبِیرَهً إِلَّا عَلَی الَّذِینَ هَدَی اللَّهُ  وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمَانَکُمْ  إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ

وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ اُمَّهً وَسَطًا ما شما را امت میانه‌رو و معتدل و نه اهل افراط و تفریط قرار دادیم به این معنی که روی خط مستقیم عدالت در حرکت هستید. لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَی النَّاسِ تا شاهدان و گواهان بر انسانها باشید و وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا پیامبر شاهد بر شما باشد.  اینجا در تفاسیر عده‌ای گفتند که «اُمَّهً وَسَطًا» یعنی امت اسلامی و افراطی و تفریطی یعنی یهود و مسیحیت. یهودی‌ها در مادیت خیلی تند‌روی کردند و الان هم معمولا غرق مادیات هستند و مسیحیت در رهبانیت و زهد و انزوا تند‌روی کردند. مسلمانها نه آن هستند و نه این. ولی روایات معصومین می‌فرمایند که این نیست و این حرف غلط است. عقل هم با توجه به آن فرمایش روایات نشان می‌دهد که مطلب آنچه که عامه می‌گویند نیست. به نمونه‌هایی از این روایات دقت کنید:

 

«امت وسط» از نگاه روایت

از امام باقر(ع) در تفسیر نور الثقلین ج۱ ص۱۳۵ آمده است:

 وَ لَا یَکُونُ شُهَدَاءَ عَلَی النَّاسِ إِلَّا الْاَئِمَّهْ وَ الرُّسُلُ فَاَمَّا الْاُمَّهْ فَإِنَّهُ غَیْرُ جَائِزٍ اَنْ یَسْتَشْهِدَهَا اللَّهُ تَعَالَی عَلَی النَّاسِ وَ فِیهِمْ مَنْ لَا تَجُوزُ شَهَادَتُهُ فِی الدُّنْیَا عَلَی حَزْمَهْ بَقْلٍ.

امام باقر (علیه السلام) و گواهان بر مردم کسانی نبودند جز امامان و پیامبران؛ و شاهد و گواه‌گرفتن افراد امّت بر مردم صحیح و جائز نیست زیرا در بین ایشان کسی است که حتّی شهادت او در مورد یک بسته سبزی نیز پذیرفته نمی‌شود.

 شهداء بر انسانها جز امامان کسی نیست. (این امت وسط یعنی ائمه اطهار (ع) که این افراد نه افراط کرده‌اند و نه تفریط. درست روی مسیر حق حرکت کردند.) در ادامه حضرت دلیل می‌آورند که اگر منظور امت باشد، این را نمی‌شود جایز دانست که خداوند آنها را به شهادت بگیرد؛ زیرا در میان این امت، افرادی هستند که شهادت آنها در دنیا برای یک دسته سبزی هم قابل قبول نیست.

یعنی امام باقر (ع) می‌فرمایند در امت کسانی هستند که اگر حتی به خاطر یک دسته سبزی شهادت بدهند، کسی حرفشان را قبول نمی‌کند، آیه که استثنا نکرد که بفرماید بعض الامت، فرموده است امت و عقل هم می‌فهمد که در میان امت چنین افرادی وجود دارند، این که در دنیا شهادتشان برای یک دسته سبزی قابل قبول نیست کنایه از این است که برای یک امر ساده هم شهادت این افراد پذیرفته نمی‌شود، آن وقت چرا باید خداوند شهادت این افراد را در قیامت برای تحقق عدل الهی مطرح بکند؟ امام فرمودند که این امامان (عهستند که شهادت میدهند.

 

سوره توبه آیه ۱۰۵

وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُوْمِنُونَ  وَسَتُرَدُّونَ إِلَی عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَهِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ

وَقُلِ اعْمَلُوا بگو عمل کنید، کارهایتان را انجام بدهید، فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ به زودی خدا عمل شما را می‌بیند، وَرَسُولُهُ و رسولش هم عمل شما را می‌بیند، وَالْمُوْمِنُونَ  و مومنین هم عمل شما را می‌بینند. اینجا مومنین شبیه امت است که در آن آیه قبل مطرح شد.

 

مومنون چه کسانی هستند؟

آیا عقل می‌پذیرد در امت همه آنهایی که پیرو پیغمبر اسلام (ص) هستند، همه آن گونه که باید رفتار می‌کنند؟ آن افرادی که به این موضوعات توجه دارند در ذکر بعد از تشهد نمی‌گویند وَ تَقَبَّلْ شَفَاعَتَهُ فِی اُمَّتِهِ چرا که همه امت لایق شفاعت ایشان نیستند؛ بلکه می‌گویند وَ تَقَبَّلْ شَفَاعَتَهُ فِی اُمَّتِهِ وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ . امام صادق (ع) فرمودند که شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمارد، نمی‌رسد. این امتی که داخل آن داعشی‌ها و وهابی‌ها هستند، که خدا به حق امیرالمومنین (ع) ریشه همه را بکند و اصلا اینها جزو مسلمانها نباشند، همه اینها را جزء امت اسلامی حساب می‌کنند،  این امت که نمی تواند در محضر خدا شهادت بدهد! همین جور هم مومنین، با این که در میان مومنین افرادی هستند که چشم دلشان باز است و با یک نگاه می‌توانند باطن افراد را ببینند، اما در کل مومنین نمی‌توانند به غیر از ظاهر افراد دیگر را ببینند. باید دقت کنیم که در این آیه نفرموده است که بعض المومنین و یا مِن المومنین، می‌شد که گفت منظور آیه مومنها هستند ولی اینجا مومنون عام بدون استثناء است پس منظور از مومنون، ائمه هدی (عهستند.

توجه: خداوند نیازی به شهادت ندارد و این ما هستیم که نیازمندیم این افراد بیایند و شهادت بدهند و شفاعت هم به معنی درست کلمه در اینجا مطرح می‌شود. 

 

حکایت آیت الله بهجت و دانشجوی گناهکار

دانشجویی می‌گفت نه نماز می خواندم و نه روزه می‌گرفتم و گاهی هم لبی به جام میبردم. گفتند می‌خواهند دانشجویان را اردو به قم ببرند، رفتیم حرم حضرت معصومه(س) و جمکران و بعد از آن ما را خدمت آیت الله بهجت بردند. شنیده بودم که آقای بهجت آدم خاصی است؛ ولی اصلا توی این وادی ها نبودم و باور هم نمی کردم. توی جلسه آقای بهجت تذکراتی می دادند و به صورت من هم نگاهی می کردند، دیدم این تذکرات به من می خورد! گفتم شاید اتفاقی است.

جلسه که تمام شد همه می خواستیم برویم به من اشاره کردند و گفتند بیا جلو . سرشان را در گوش من آوردند و فرمودند: تو که حرم حضرت معصومه(س) و مسجد جمکران رفتی، دیگه آن کارها را نکن!

در ادامه آیه می‌فرماید وَسَتُرَدُّونَ إِلَی عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَهِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ برای شکافتن این قسمت از آیه به روایات زیر توجه کنید.

 

مومنون از منظر روایات

  • صادق (عفرمودندوالمومنون هاهنا الائمه الطاهرین؛ مومنون در اینجا ائمه اطهار هستند. (اصول کافی ج۱ ص ۲۱۹، تفسیر علی بن ابراهیم قمی ج۱ ص ۳۰۴)

این مومنی که در این آیه مطرح شد، امامان معصومین هستند که اینها می‌بینند. 

 

عرضه اعمال به پیامبر(ص) و امام

در روایات داریم که اعمال ما را در زمان هر معصومی، حداقل آخر هفته به امام عرضه می‌کنند و سالی یکبار هم در شب قدر خدمت امام و ولی آن عصر می‌برند.

عبدالله بن زیات از اصحاب امام رضا (ع) است، می‌گوید که خدمت امام رضا (ع) در خراسان رسیدم و به حضرت عرض کردم، آقا برای من و خانواده ام دعا بفرمایید. حضرت فرمودند:

فَقَالَ اَ وَ لَسْتُ اَفْعَلُ وَ اللَّهِ إِنَّ اَعْمَالَکُمْ لَتُعْرَضُ عَلَیَّ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَهٍ (کافی ج۱ ص ۱۷۱)

تو می‌دانی که من این کار را نمی‌کنم؟ به خدا قسم اعمال شما هر شب و روز به ما عرضه می‌شود و همه چیز برای ما مشخص و روشن است.

در روایتی دیگر از امام صادق (ع) آمده است:

‏ إِنَّ اَعْمَالَ الْعِبَادِ تُعْرَضُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ ص کُلَّ صَبَاحٍ اَبْرَارِهَا وَ فُجَّارِهَا فَاحْذَرُوا فَلْیَسْتَحْیِ اَحَدُکُمْ اَنْ یَعْرِضَ عَلَی نَبِیِّهِ الْعَمَلَ الْقَبِیحَ (تفسیر قمی ص ۲۷۹، بحار ج۲۳ ص ۳۴۰)

هر بامداد کارهای بندگان، از نیک و بد، به رویت پیامبر خدا (ص) می رسد؛ مواظب باشید! و هر یک از شما باید شرم کند از این که کار زشت بر پیامبرش عرضه کند.

 

عرضه اعمال در منابع اهل سنت

حسکانی می‌گوید امیرالمومنین فرمودند: اَنَّ اللَّهَ تَعَالَی إِیَّانَا عَنَی بِقَوْلِهِ لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ فَرَسُولُ اللَّهِ (ص) شَاهِدٌ عَلَیْنَا وَ نَحْنُ شُهَدَاءُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ حُجَّتُهُ فِی اَرْضِهِ وَ نَحْنُ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ فیهم وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ اُمَّهً وَسَطاً.

منظور خداوند در این آیه‌ی لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ ما هستیم؛ پیامبراکرم(ص) (گواه بر ماست و ما گواه بر مردم و حجّت خدا در زمینیم؛ ما کسانی هستیم که خداوند درباره‌ی آن‌ها فرموده است: جَعَلْناکُمْ اُمَّهً وَسَطاً. (شواهد التنزیل حسکانی ج۱ ص ۹۲)

 

در منابع شیعه

امام عصر (ع) در توقیعی که برای شیخ مفید فرستادند، فرمودند:

 فإنّا نُحیطُ عِلْماً بِانْبائِکُمْ، وَ لا یَعْزُبُ عَنّا شَیْیءٌ مِنْ اخْبارِکُمْ.

ما به تمام جریانات شما احاطه داریم و تمام اعمال شما را می‌بینیم. (در زیارت حضرت در روز جمعه می‌خوانیم یا عین الله الناظره به معنی این که ای چشم نظاره‌گر الهی.) هیچ چیز از اخبار شما نیست که ما خبر نداشته باشیم و از همه چیز خبر داریم و برای ما روشن و آشکار است. (احتجاج طبرسی، ج۲ ص ۵۹۶)

 

تشرف مرحوم شیخ محمد تقی بافقی خدمت امام زمان(عج)

یکی از کسانی که خدمت امام عصر (ع) رسیده است و بزرگان خیلی به ایشان ارادت داشتند و خیلی هم قدیمی نیست، مرحوم شیخ محمد تقی بافقی است و قبرشان در حرم مطهر حضرت معصومه (س)، بالا سر مرحوم حائری است. ایشان در زمان رضا خان بوده و بسیار مرد متدین وارسته‌ای که در امر به معروف بسیار عجیب بوده است، که رضا خان هم ایشان را به خاطر امر به معروف و نهی از منکری که انجام داده بوده به حرم حضرت عبدالعظیم تبعید کرد.

می‌گویند یک روز که از حرم بیرون می آمده یک سرهنگ رضا خانی با دبدبه و کبکبه خودش وارد حرم می‌شد، یک کار خلافی کرد. مرحوم شیخ محمد تقی که تحمل نمی‌کرد، جلو آمد و گفت: سلام علیکم، تقبل الله. به‌به، ماشاءالله، سرهنگ هم اهل زیارتی، خدا خیرت بده ولی این کارت خلاف است. سرهنگ هم چنان عصبانی شد که یک فحش بدی داد. گفت: اه! این که بدتر شد که گناهت دوتا شد، من گفتم آن گناه را نکنی، شما فحش هم می‌دی!

سرهنگ هم عصبانی شد و یکی زد تو گوش مرحوم شیخ. شیخ گفت: عجب! گناهت شد سه‌تا. من دارم می‌گم بدی نکن، تو داری هی بدترش می کنی. این شدت حلم او و این حساسیتش برای امر به معروف و نهی از منکر، کفشدارها و بقیه که متوجه شدند دویدند. گفتند: می‌دانی که تو صورت کی زدی؟ شیخ محمد بافقی است که رضا شاه از او می‌ترسد. سرهنگ ترسید و آمد دست آقا را ببوسد که بهش فرمودند: عذرخواهی جای خودش، آن کارها خلاف است و آن کارها را نکن.

این مرد خدا مدتی نجف بوده است و برادری داشته است به اسم شیخ اسد الله بافقی. شیخ اسد الله نقل می‌کند که برادرم به من گفت که وقتی من نجف بودم، درس می‌خواندم، تصمیم گرفتم پیاده از نجف بیایم مشهد و بروم زیارت امام رضا(ع). آمدم و از مرز ایران رد شدم و در کرمانشاه برف و سرما بود و شب شد. می‌خواستم وارد قهوه‌خانه بشوم که دیدم مردم مشغول قمار و کارهای خلاف هستند گفتم من نمی توانم تا صبح تحمل کنم. پشت در قهوه خانه ایستاده بودم و فکر می کردم دیدم یک نفر صدام زد و گفت نرو عزیزم آنجا جای تو نیست، بیا اینجا! دیدم یک درخت سبز و شادابی است و زیر درخت هستند گفتند بیایید اینجا. رفتم پیش آقا، دیدم اینجا هوا گرم و خوب است .نماز مغرب و عشا را خواندیم. برای نماز شب کنار ایشان ایستادم و دیدم یک حال دیگر دارم.

چه خوش است صوت قرآن ز تو باصفا شنیدن           به رخت نظاره کردن، سخن خدا شنیدن

اذان شد و نماز صبح را خواندیم و فرمود یک کم صبر کن آفتاب بزند. حالا حرکت کن، من مقداری با تو می‌آیم. یک مقدار که رفتیم، متوجه شدم که عادی نیست. دامن آقا را گرفتم. فرمودند که نه، شما نمی‌توانی با ما باشی ولی خیال کردی که ما ناظر بر شما نیستیم، متوجه شما نیستیمبرو.

عرض کردم که چشم، امر می‌کنید می‌روم اما امکانش هست که دوباره شما را ببینم؟ امام فرمودند: در این سفر دو جای دیگر هم من را می‌بینی. یکی قم است وقتی به زیارت عمه‌مان رفتی و یکی هم در سبزه‌وار آنجا هم بهت سر می‌زنم.

می‌گوید: در قم کارهایم را انجام دادم و تعجب کرده ‌بودم که چرا آقا را ندیدم، از قم حرکت کردم به سبزوار رسیدم که آقا را دیدم، عرض کردم آقا چرا در قم زیارتتان نکردم؟ فرمودند: من آمدم قم، یادته وقتی از حرم در آمدی و خانمی آمد مساله‌ای از شما پرسید، شما سرت را انداخته بودی پایین که به صورت این خانم نگاه نکنی و داشتی مساله را جواب می‌دادی، من هم کنارت ایستاده بودم، اما شما متوجه من نشدی. من آمدم، شما ندیدی.

 

نظارت ائمه(ع)

یک پدر اگر غم‌خوار بچه‌اش باشد وقتی او را به مدرسه می‌فرستد، به اندازه‌ای که قدرت نظارت در رفت و آمد بچه دارد، نظارت می‌کند. یک نوجوان ما اگر خدای نکرده در کوچه و مدرسه با چندتا دوست در خطر اعتیاد در ارتباط باشد، ما به اندازه توانمان نظارت می‌کنیم و حواسمان را جمع می‌کنیم. ولی خدا، امام، پدر معنوی و روحانی ما است، ولی من قِبَلِ الله بر خَلقُ الله است و این قدرت را خدا به عنوان انسان کامل به او داده است؛ مگر می‌شود که توجه به ما نداشته باشد و ناظر و شاهد بر اعمال ما نباشد؟

شاهد به کسی می‌گویند که همه چیز برای او روشن باشد. امروزه اگر کسی را به دادگاه ببرند برای شهادت، می‌پرسند که آیا خودت دیدی یا دیگران برای تو نقل کرده‌اند؟ اگر دیگران برای او نقل کرده باشند که حجت نیست. خود آن دیگران باید برای شهادت بیایند. این که ولی خدا در قیامت شاهد است؛ یعنی در دنیا تحت نظر ولی خدا هستیم، لذا اگر این بینش در اعتقاد برای ما جا بیفتد وَیَوْمَ یَقُومُ الْاَشْهَادُ طبق آیه قرآن ما یک همچین روزی پیش رو داریم که پوست ما، زبان ما، دست و پای ما و چشم و گوش ما شهادت می‌دهند، انبیاء و ولی هر زمان نسبت به مردم آن زمان هم شاهد است (رفتارمان به گونه دیگر خواهد بود.) آن وقت آنجاست که ممکن است حضرت زهرا (س) تشریف بیاورند و بگویند: این رابطه‌اش با ما  این جوری بود، من شهادت می‌دهم. امام حسین (ع) بفرمایند: این تو دستگاه ما این جوری بود. باید دقت کنیم که آنجا خلوص را می‌خرند.

 

علت قرار دادن شاهد

در این خصوص که ببینیم چرا خدا شاهد قرار داده است دو بحث عقلی وجود دارد:

۱- روشن شدن ظهور ملکوت قیامت برای خود انسان

خدا نیازی به شاهد ندارد و این موضوع برای خود ماست که کاملا مشخص و روشن بشود. در این دنیا از ملکوت برای انسان بسیار گفته شده بود حال چون قیامت یوم تبلی السرائر است، ملکوت آشکار می‌شود. یکی از راههای آشکار شدنش هم همین است که دست و پا و زبان خودمان و انبیا و اولیایی که در این دنیا ناظر بودند، شهادت می‌دهند.  

۲- توجه پیدا کنیم در دنیا نسبت به این امر آخرتی که ما قرار است در محضر شاهدانی که این گونه هستند قرار بگیریم. مثلا فرض کنید که آدم بورسیه گرفته باشد که برای مدت محدودی در یک کشور دیگر درس بخواند، از آنجا که می‌داند قرار است به کشور و دانشگاه مبداء برگردد، حواسش را جمع می‌کند برای پاسخگویی آماده باشد. همین طور در دنیا به انسان گفته می‌شود که قرار است در محکمه عدل الهی در حضور شاهدانی قرار بگیرد که حاضر و ناظر بر اعمالش بودند. آن وقت این انسان در این دنیا این طور فکر می کند که دنیا محضر خداست.

 

دنیا محضر خداست

یکی خدمت رفت امام سجاد (ع) و عرض کرد: آقا من نمی‌توانم فلان گناه را نکنم. آقا فرمودند: می‌خواهی گناه بکنی، بکن؛ اما قول بده که جایی گناه بکنی که خدا تو را نبیند. البته امام شروط دیگر هم مطرح کرده بودند اما همین یکی برای ما کافیست.

اعتقاد ما این اسن که امام(ع) می‌فرمایند همه چیز برای ما آشکار است ما همه چیز را داریم می‌بینیم؛ پس یکی از صحنه‌هایی که فردای قیامت برای ما مطرح می‌شود بحث شاهدان و گواهان است.‌

از این جا به بعد بحث پل صراط مطرح می‌شود. وقتی که قیامت برپا شد و میزان قرار گرفت و قضی بینهم بالحق، نامه اعمال مطرح شد، گواهان آمدند، سپس قرار است مساله جدا کردن مطرح بشود. این جدا کردن با پل صراط است که این به چه معناست را می‌گذاریم برای جلسه آینده.

 

جمع‌بندی

اگر ما طبق آیات و روایات و ادله عقلی به این نتیجه رسیدیم که ما در این دنیا رها نیستیم و همه کارهای ما ثبت و ضبط می‌شود و از همه اینها مهمتر: 1- ناظر ما حق است.      2- ناظر ما ولی حق است.

این شعر ظاهرا از مرحوم آیت الله بهجت است:

یک چشم زدن غافل از آن ماه نباشیم 

            شاید که نگاهی کند آگاه نباشیم

 

 

حکایت عابد و ظالم

مرحوم ملا احمد نراقی در کتاب معراج السعاده آورده است که یک بنده خدای عابدی در دیری بالای کوه مشغول عبارت بود. فهمید که در شهر یک حاکم ظالمی پیدا شده است که به مردم ظلم می‌کند. گفت: می‌روم و با این ظالم در می‌افتم که الان بر من تکلیف شده است. سرازیر شد از تپه بیاید پایین که شیطان مجسم شد و در قالب یک آدم قوی آمد جلوی او را گرفت و با هم درگیر شدند. این فرد با قدرت شیطان را به زمین زد و شیطان چون دید زورش به او نمی رسد با کلک وارد شد. گفت مگه تو نمی‌خواهی ظالم را سر جایش بنشانی و مظلومین را کمک کنی، این مظلومین بیچاره و فقیر هستند، من روزی چند سکه به تو می‌دهم، تو نرو. این چند سکه را بفروش بده به فقرا. گول خورد. یک مدت که گذشت، دیگه سکه نیاورد و او هم بلند شد که برود که شیطان دوباره سر راهش را گرفت و این بار شیطان او را به زمین زد. به ناله در آمد که خدایا چی شد؟ هاتفی ندا در داد که آن دفعه خدا مطرح بود، این دفعه خودت هم قاطی شدی (به من توهین کرد، به من کلک زد) به همان اندازه که «من» آمد، محروم شد.

شاید، من جسارت نمیکنم شاید علت اینکه شیخ بافقی امام زمان(عج) را در قم ندیدن این باشد که به ذهن ایشان آمده که من این توفیق را پیدا می‌کنم حضرت را در قم ببینم. امام (ع) به وعده خود عمل کردند اما شیخ او را نمی‌بیند.

 

امام زمان(عج) ناظر بر اعمال ما

حواسمون باشد که امام زمانمان (ع) بر احوال ما ناظرند و از حال دل ما هم خبر دارند و باید به فکر اصلاح باشیم. این که «من» را تحویل نگرفت، به من توهین کرد و این حرفها را باید بریزیم دور. تا «من» را نشکنیم و این حرفها را از خودمان دور نریزیم، تا نور نشویم که لیاقت نور را پیدا نمی‌کنیم. تا پاک نشویم در حریم پاکان راهمان نمی‌دهند.

مکه خانه سنگی است و مُلکی از خانه خداست نه ملکوت آن، می‌گوید حتی برای آن خانه سنگی هم باید محرم شد، چرا که محرم در حرم راه دارد و لذا آداب مخصوص هم دارد. حال اگر قرار شد که در حریم قرب ولی الهی ما را راه بدهند، آن محرم شدن چگونه است؟

دانه‌ای در صیدگاه عشق بی‌رخصت مچین       کز بهشت آدم به یک تقصیر بیرون می‌کنند

یک سخن نابه‌جا، یک گمان غلط، یک دل شکستن و یک شیطنت کردن می‌تواند سالها آدم را دور بکند. آنهایی که این معانی را فهمیدند همچون ملا حسین همدانی، مرحوم کربلایی، سید علی قاضی سالها شبها تا صبح ناله‌ها می‌زدند و الهی العفو می‌گفتند و مرتب مواظبت داشتند برای اینکه یک ذره از این آلودگی‌ها آنها را از مسیر دور می‌کند.

 

ماجرای صابون فروش و نرسیدن به خدمت امام زمان(عج)

قضیه آن صابون فروش که هی ناله زد تا خدمت امام برسد. بالاخره پیکی از ابدال و اوتاد از طرف امام برایش آمد که بیا برویم. ایشان صابون درست کرده بود و پشت بام پهن کرده بود، تو راه آمد ابر گرفت و گفت: این وای! اگر الان باران بگیرد که صابون‌هایم خراب می‌شود. نماینده حضرت بهش گفت: تا همین جا می‌توانستی بیایی، تو هنوز دلت پیش صابونت است.

علی بن ابراهیم مهزیار نقل می‌کند که بعد از سی سفر که رفتم مکه تا خدمت امام عصر (ع) برسم، وقتی شب آخر داشتم می‌نالیدم که خدایا دیگر پیر شدم و نمی‌توانم بیایم، فردا کاروان می‌رود، که دستی به پشت من نواخته شد که اگر می‌خواهی آقا را ببینی، بیا! با چه عشقی آمدم و به مسیر نگاه می‌کردم و دلم پیش اسبم بود که به من گفت: ول کن. هنوز وابسته اسبی!

وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُوْمِنُونَ،  امروز مصداق بارز این «مومن» وجود مقدس بقیه الله اعظم است. بیاییم به گونه‌ای عمل کنیم که فردای قیامت که قرار است آنها بیایند شهادت بدهند، این شهادت برای کمک به من و شماست. این شهادت برای نشان دادن این ملکوت است به خود ما و خدا به آن نیازی ندارد.

 

وجود مقدس حضرت ابوالفضل(ع) و درک مقام برادر

یکی از کسانی که این موضوع را خوب می فهمد، وجود مقدس قمر بنی هاشم است. یک عمر به خودش اجازه برادر گفتن به امام حسین (ع) را نمی‌دهد و می‌داند که حساب او جداست. گرچه من هم پسر علی بن ابیطالبم و به گفته آن شاعر، چهار امامی که تو را دیده‌اند، دست علمگیر تو بوسیده‌اند، حتی خود امام حسین (ع) قبل از این که به بدن قمر بنی هاشم برسند، چیزی را از زمین برداشتند و بوییدند و بوسیدند. دیدند که دست بریده ابالفضل (ع) است. اما بالاخره یک جا هم برادر گفت، آن هم وقتی که تیر به مشک خورد. حسرت می خورد که امر امام را انجام نداده است که تیر به چشمان مبارک او زدند. دست ندارد که تیر را بیرون بکشد. دو زانو را بالا آورد، سر مبارک را خم کرد به طرف زانو که اینجا آن ظالم با عمود آهنین چنان به فرق او کوفت که از اسب به زمین افتاد، دست هم ندارد که حائل کند. اینجا فریاد زد، یا اخا ادرک اخاک.   

 منبع: سخنرانی دکتر اسدی گرمارودی، جلسه چهل و چهارم معاد برهانی در آیات قرآنی

  به کوشش خانم ربوبی و رحمان نژاد