جلسه چهارم

تعداد بازدید:۴۲۹

بسم الله الرحمن الرحیم

معاد برهانی در آیات قرآنی جلسه چهارم

چکیده جلسات پیشین

  1. از دید قرآن کریم معاد یک امر قعطی و مسلم است که نه تنها انسانها بلکه همه موجودات به سوی ذات اقدس الهی بر می‌گردند.
  2.  انسانها بامردن تمام نمی‌شوند، مرگ دروازه‌ای به سوی عالم واقعی است.
  3.  قبر دریچه ای است به سوی جهانی که حیات واقعی ما در آن جهان بنا  است رقم بخورد.
  4. حساب آن جهان بسیار دقیق است و عدالت الهی آنجا تحقق می‌یابد. یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ ، یَوْمَ الْحِسَابِ ، یَوْمُ التَّغَابُنِ ، یَوْمَ الْحَسْرَةِ ، یَوْمُ الْفَصْلِ  و... از عناوین قرآنی است که هر یک علتی دارد.
  5. در مسائل احکامی ما  تعبدی برخورد می کنیم ؛ اما مسائل اعتقادی باید تحقیقی باشد. ما نمی توانیم صرف اینکه دین گفته خدا هست، قبول کنیم.  اگر معتقد به این باور باشیم شخصی که قبول ندارد می گوید شما اول خدا رو برای من ثابت کن تا من بعد دین خدا را از شما قبول کنم. اینکه قابل پذیرش نیست،‌ دور می شود.  از نظر شیعه پذیرش مسائل اعتقادی تحقیقی است.

مقدمه عقلی و نقلی در پذیرش یک مطلب

در پذیرش یک مطلب گاهی صغری و کبری عقلی است که نتیجه نیزعقلی است. گاهی یکی از این دو مقدمه عقلی است و دیگری نقلی بازهم نتیجه عقلی است؛ اما اگر هر دو مقدمه نقلی بود باید یک مقدمه عقلی در نظر گرفته شود تا آن دوتا مقدمه نقلی برای ما قابل پذیرش شود.

قرآن نقل می کند که معاد هست این مقدمه نقلی است؛ (البته شکل عقلی هم دارد.) قرآن به ما خبر داده که معاد واقع می شود و آن را پذیرفته و نقل کرده است. قرآن معاد را یک امر تحقیقی می‌داند این یک مقدمه است هرچه را که قرآن محقق بداند صحیح است؛ پس معاد صحیح است. مقدمه اول نقلی بود  قرآن معاد را صحیح، محقق و واقع شدنی می داند و آن را می پذیرد، این نقلی است. هرچه را که قرآن بپذیرد صحیح است این عقلی است یا نقلی؟ این عقلی باید باشد؛ زیرا  اگر با عقل ثابت نشود قابل پذیرش نیست. اگر این مقدمه نقلی فرض شود همانند  بحث اشاعره، دور و تسلسل پیش می‌آید.

با یک ادله عقلی متقن و کاملاً قابل پذیرش  اثبات شد که قرآن هرچه بگوید قابل قبول است؛ با داشتن این مقدمه عقلی حال مقدمه نقلی را به آن اضافه می کنیم و  آن نتیجه مورد نظر به دست می‌آید. طبق روایت امام رضا(ع) که جلسه پیش مطرح شد امام رضا(ع) به ابن سکیت فرمودند که با عقل ثابت کنید که اسلام حق است. حضرت نفرمودند با قرآن  یا با امام، بلکه فرمودند به وسیله عقل می فهمیم که قرآن حق است و با قرآن ثابت می کنیم اسلام حق است. به وسیله عقل می فهمیم امام حق است بعد با امام اثابت می کنیم پس این پایه عقلی را در همه جا باید در نظر داشته باشیم.نقل متکی بر عقل، قرآن به صورت اَخبار یا اِخبار قعطی (اَخبار جمع خبر، اِخبار مصدر باب خبر در باب افعال خبر دادن و آگاه کردن) خبر داده است که معاد واقع می شود.

 

اخبار قرآن راجع به معاد

 سوره تغابن آیه ۷

زَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ لَنْ یُبْعَثُوا  قُلْ بَلَىٰ وَرَبِّی لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ  وَذَٰلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ

کافران پنداشتند که هرگز برانگیخته نخواهند شد، بگو: «آری به پروردگارم سوگند که همه شما (در قیامت) برانگیخته خواهید شد، سپس آنچه را عمل می‌کردید به شما خبر داده می‌شود، و این برای خداوند آسان است!

« زَعَمَ » گمان کردن ،پنداشتن. « الَّذِینَ کَفَرُوا » کسانی که کافر شدند، این گونه تصور کردند. کفر را می‌توان هم معنای اصطلاحی نمود هم معنای لغوی. اگر به معنی اصطلاحی بگیریم « الَّذِینَ کَفَرُوا » یعنی کسانی که کافرشدن و حقیقت پیامبر(ص) و  اسلام را قبول نکردند.  کفر به اسلام و قرآن دارند.. از نظر لغوی «کفر» یعنی پوشش، «کافر » پوشاننده.  «الَّذِینَ کَفَرُوا » یعنی کسانی که چشمِ دل، عقل، حق بینی  و قدرت حق‌بینی را پوشاندند. با یک قرینه، معنای لغوی  بهتر می‌تواند باشد ؛ زیرا کسانی که کافر به اسلام هستند دین‌های دیگر را قبول دارند در آن دین معاد را قبول دارند؛ ولی کافر به اسلام و قرآن هستند،‌ پس هر کافر اصطلاحی  منکر معاد نیست، بلکه کافر لغوی منکر معاد است؛ یعنی کسی که چشم دل خود را بسته است و بر روی عقل خود پرده انداخته است. آیات بسیاری در قرآن بیانگر این مطلب است که یک دلیل انکار حق،  چشم دل بستن  و روی قدرت دراکه خود پرده انداختن است. از این رو بهتر است که «کفر» را به معنای پوشاندن در نظر بگیریم.

کسانی که بر روی چشم دل، عقل، خرد و قدرت درک خود را پوشاندند، آیا گمان کردند که ما هرگز  آنها را بر نمی انگیزانیم؛ یعنی فردای قیامت نیست و آنها را از قبر بیرون نمی‌آوریم و  بعد از مردن زنده نمی‌کنیم؟ قرآن کریم اول خبر می‌دهد کسانی که چشم دل، عقل و قدرت تشخیص حق را می پوشانند اینها این گونه خیال می‌کنند، مفهوم مخالف آن چه می‌شود؟

 

مفهوم و منطوق در علم اصول فقه

می‌خواهیم ببینیم در این آیه منظور مفهوم است یا منطوق؟ در فارسی می‌گوییم: « پا در کفش دیگران نکنید!»  فرض کنید از جلسه روضه بیرون آمدید، حواستان نیست کفش شخص دیگری را می پوشید. یکی می‌گوید که پا تو کفش دیگران نکنید! در این جمله منطوق و مفهو م یکی است.  اما زمانی  داریم بحث اصولی راجع به موضوعی مطرح می کنیم، فردی اظهار نظر می کند که از نظر بقیه، حق اظهار نظر ندارد، یکی در گوشش می‌گوید: «خواهش می‌کنم که پا تو کفش دیگران نکن!» می‌گوید که اینجا کفش نیست من که کفش نمی پوشم! با قرینه مشخص می‌شود که مفهوم دیگری دارد؛ یعنی وارد این بحث نشوید.  این «مفهوم» است.  مفهوم خود به دو دسته مفهوم مخالف و مفهوم موافق تقسیم می‌شود. آنچه که از این عبارت به صورت مفهوم در می‌آید مفهوم موافق است. مفهوم مخالف معنایی است که نقطه مقابل را می رساند. مثلاً گفته می‌شود روز عاشورا وقتی امام حسین(ع) خطاب به دشمن فرمودند که آیا حرامی راحلال کردم، حلالی راحرام کردم؟! مفهوم مخالف این فرمایش  می‌شود اگر من حسین حرامی را حلال کرده باشم حلالی رو حرام کرده باشم حق دارید این گونه به جان من بیفتید. ‌‌‌ مفهوم موافق این است که من این کار را نکردم که شما این گونه با من رفتار می‌کنید.

 

مفهوم موافق « زَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ لَنْ یُبْعَثُوا  »

در بحث های معرفتی و معرفت شناسی گفته می‌شود که «حب الشیءٍ یُعمی و یُصِمَّ»، علاقه ی شدید به چیزی آدمی را کور و کر  می‌کند. حب شیء به معنی غلط آن، یعنی زمانی که  آدم دلبستگی‌غلط به چیزی پیدا می‌کند و  این دلبستگی جلوی چشم دل و عقل او پرده می‌اندازد.  یک ضرب المثل فارسی داریم که سوسک به بچه‌اش نگاه می‌کرد و می‌گفت: «قربون دست و پای بلورینت بروم!»؛ یعنی به خاطر تعصبی که دارد  نمی تواند عیب را بپذیرد.  کسی می تواند حق‌بین باشد که تعصب را کنار بگذارد. کسی می‌تواند حق شناس باشد که تفکر جناحی، گروهی و دار و دسته ای برای او معنا نداشته باشد. هر نوع تعصب، دلدادگی، وابستگی  و عوامل گوناگونی که قدرت تشخیص انسان را بگیرید، درجه‌ای از کفر است. از این رو مفهوم موافقه معنی لغوی (کفر) می‌شود: کسانی که پرده بر چشمان و عقل خود انداختند و قدرت حق‌بینی خود را بدون غرض و مرض به کار نمی‌برند، گمان کردند که قیامت‌نیست. مفهوم مخالفه آن می‌شود اگر چشم دل را باز کنند و عقل را به کار  بیاندازند و این پرده ها را کنار بزنند، می‌فهمند که معاد هست؛ پس بشر می تواند بفهمد معاد هست. بنابراین قرآن خبر می‌دهد معاد هست هرچه را قرآن خبر بدهد صحیح است، در نتیجه خبر معاد صحیح است. مقدمه اول صغری نقلی است و  مقدمه کبری عقلی است نتیجه عقلی می‌شود.

در این آیه سپس خداوند جواب می‌دهد: بَلَىٰ  در اینجا برای یک توجه دادن است که نه این طوری نیست که شما فکر می‌کنید وَرَبِّی (واو) قسم برای تأکید است، سوگند به پروردگارم! معادل بَلَىٰ در فارسی می‌گوییم بگذارید برایتان بگویم، صبر کنید. یک نکته ظریف قرآنی در اینجا این است که نفرموده(والله)، بلکه فرموده (ربی)؛ یعنی اگر (الله رب العالمین ) است لازمه تربیت درست الهی وجود معاد است.  این را  با عقل اثبات می کنیم.

در واژه « لَتُبْعَثُنَّ » لام تأکید و نون تأکید ثقیله آمده است اینجا سه تا تأکید به کار برده است؛ یعنی  بله این جوری فکر نکنید، نه این گونه نیست. به پروردگارم قسم حتماً و قطعا شما بر انگیخته می شوید.  کسانی که  کافرند و چشم دل خود را پوشاندند خیال می کنند معاد نیست. خداوند در این آیه شریفه با کلمه (بلی) یک توجه  می‌دهد، با واو قسم  و تأکیدات در کلمه«لَتُبْعَثُنَّ »  تأکید می‌کند، سپس می‌فرماید که ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ  شما را نبست به آنچه که عمل کردید دقیق خبر می‌دهد. وَذَٰلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ ؛ این برای خدا کاری ندارد.

نکات آیه

  1. کسانی که معاد را رد می کنند، عقل، فکر ، شناخت و معرفت خود را پوشانده‌اند.
  2. ذات اقدس الهی به پیامبر(ص) می فرماید که در جواب اینها بگو  این جوری نیست. قسم به پرودگارم که حتماً و قطعاً شما بر انگیخته می‌شوید و قطعاً نسبت به آنچه که عمل کرده اید با خبر می شوید.
  3.  فکر نکنید این کاری دشوار است؛  یعنی اگر برای شما مرده زنده کردن امری بعید است، برای خدا کاری ندارد.  

سوره یونس آیه ۵3 و 52

ثُمَّ قِیلَ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا بِمَا کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ

سپس به کسانی که ستم کردند گفته می‌شود: عذاب ابدی را بچشید! آیا جز به آنچه انجام می‌دادید کیفر داده می‌شوید؟

وَیَسْتَنْبِئُونَکَ أَحَقٌّ هُوَ  قُلْ إِی وَرَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ  وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ

از تو می‌پرسند: «آیا آن (وعده مجازات الهی) حقّ است؟» بگو: «آری، به پروردگارم سوگند، قطعاً حقّ است؛ و شما نمی‌توانید از آن جلوگیری کنید

خداوند می‌فرماید: ای پیامبر وقتی این آیات را بیان می‌کنی از تو خبر می‌گیرند آیا در قیامت واقعا افراد نتیجه اعمال خود را می‌بینند؟! قُلْ بگو  إِی وَرَبِّی به پرورگارم  سوگند إِنَّهُ لَحَقٌّ ، واو قسم، إنَّ  و لام تأکید بر سر حق و جمله اسمیه برای تأکید است خداوند با 4 تأکید می‌فرماید که حتماً، قطعاً ، مسلماً و محققاً این مطلب حق است.

وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ شما نیز قدرتی که بخواهید جلوی  چنین تحققی را بگیرید، نخواهید داشت. فکر نکنید کسی می‌تواند چنین کاری را انجام دهد.  در گذشته از این خرافات وجود داشت و با مرده پول و شمشیر و...  دفن می کردند، به همین‌خاطر گاهی در حفاری ها در کنار جسد شمشیر پیدا می شود. بر این باور بودند که  اگر فردای قیامت مأمورین خواستند ما را به جهنم ببرند با این شمشیر  با آنها می‌جنگیم. پول نیز با مرده دفن می کردند؛ چون معتقد بودند رشوه می دهند. خداوند در این آیه تأکید می‌کند هیچ کس فردای قیامت چنین قدرتی ندارد که جلوی تحقق حق الهی را بگیرد.  تنها پارتی که در آنجا به کار می‌آید «اعمال» است.

 

همراهی اعمال

با درک این امر  (که چیزی بجز اعمال کارساز نیست و قیامت در پیش است) برای انسان ملموس می شود که هر کاری برای غیر خدا بی ارزش است. در روایات داریم انسان لحظه احتضار و جان دادن با چشم دل و زبان حال به همسر و بچه ، دوست و رفیق و... نگاه می‌کند و می‌گوید که لحظه رفتن من فرا رسیده ! آنها می‌گویند که والله کاری که از دست ما ساخته نیست. نهایت بیاییم تو را غسل بدهیم و کفن کنیم و کمی کنار قبرت بنشینیم.  گاهی هم سر قبرت بیایم فاتحه ای بخوانیم و خیراتی برایت بدهیم. به اموالش می‌گوید که این همه برای شما  زحمت کشیدم این همه خدای نکرده حرام و حلال کردم تا بتوانم‌این اموال را جمع کنم، برای من چه می‌کنید؟ می‌گویند که ما فقط مأموریم‌ طبق سنتی که خدا در این عالم مقرر کرده یک کفن از ما برداری. می بیند عنوان و شهرت و ... نیز دیگر تمام شد. سپس  به اعمالش نگاه می‌کند، عمل انسان می‌گوید که هر جا بروی من با تو هستم. اعمال ما تنها رفیق، یار و همراهی است  که تا آخرین لحظه با ماست.

خداوند در این آیه می فرماید: از تو سؤال می کنند آیا اینکه فردای قیامت همه را به نتیجه اعمالشان می‌رسانند و  همه مبعوث می شوند و  در پیشگاه خدا قرار می گیرند حق است؟ بگو به پروردگارم قسم إِنَّهُ، «إنَّ» تأکید است، به درستی که بر انگیخته شدن و به نتیجه اعمال رسیدن حق است. لَحَقٌّ لام تأکید است. حق نقطه مقابل باطل است. اگر خلقت معاد نداشته باشد،  حق نیست. حق بودن معاد این است که معاد باشد. قرآن کریم می‌گوید که این حق و قعطی است. وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ خیال کردید شما می توانید جلو ی آن را بگیرید! هیچ کس این قدرت را ندارد که جلوی تحقق معاد را بگیرد و این امری مسلم و  قطعی است.

 

سوره مبارکه سبا آیه 3

وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَأْتِینَا السَّاعَةُ  قُلْ بَلَىٰ وَرَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ عَالِمِ الْغَیْبِ لَا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِنْ ذَٰلِکَ وَلَا أَکْبَرُ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ

کافران گفتند: «قیامت هرگز به سراغ ما نخواهد آمد!» بگو: «آری به پروردگارم سوگند که به سراغ شما خواهد آمد، خداوندی که از غیب آگاه است و به اندازه سنگینی ذرّه‌ای در آسمانها و زمین از علم او دور نخواهد ماند، و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر، مگر اینکه در کتابی آشکار ثبت است!

در آیه 7 سوره تغابن خداوند می‌فرماید که آنها این گونه می‌پنداشتند، در این آیه سخن آنها را بیان می‌کند. حالا از پندار بالاتر آمدند حرف هم می‌زنند؛ چون انسان وقتی تفکر می‌کند بر مبنای تفکر  سخن می‌گوید.  تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد. با سخن گفتن  معلوم می‌شود که دنیای درونش چه خبر است. آراء و نظراتش چیست،  تفکراتش چگونه است؛ لذا زَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا آنهایی که این کفر را دارند گمانشان این است که یک چنین چیزی محقق نمی‌شود. در این آیه سخن آنها را بیان می‌کند.  وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَأْتِینَا السَّاعَةُ؛  یکی از اسامی قیامت السَّاعَةُ است. آنها می‌گویند که  قیامت برای ما نیست اینها حرف است. باز با همان تعبیر می‌فرماید: این گونه نیست که شما می‌گویید قُلْ بَلَىٰ وَرَبِّی قسم به پروردگارم من لَتَأْتِیَنَّکُمْ  حتما، حتما ، حتما می‌آید. (لام) تأکید و ( نون) تأکید ثقیله بیانگر تأکید است.  عَالِمِ الْغَیْبِ  آن کسی که به همه امور آگاه است. لَا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِنْ ذَٰلِکَ وَلَا أَکْبَرُ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ؛ کوچکتر ین ذره در آسمان باشد یا زمین یا بزرگتر  از آن، همه را  حاضر و ظاهر می‌کند.

برای پذیرش یک امر به صورت تحقیقی گاهی هر دو مقدمه، صغری و کبری عقلی است. اگر یک مقدمه نقلی باشد با مقدمه عقلی بعدی می توانیم آن مقدمه نقلی را به شکل عقلی تبدیل بکنیم و نتیجه بگیریم این جا با این قیاس منطقی، معاد در قرآن حق است هر چه در قرآن حق باشد صحیح است پس معاد صحیح است. در چند آیه ذکر شده مشخص می شود که معاد در قرآن حق است. قرآن می فرماید حتماً، قطعاً و مسلماً این حق است . با بحث عقلی اثبات کردیم هرچه قرآن بگوید صحیح است، پس معاد صحیح است .

 

محال یا ممکن بودن معاد از نظر قرآن

اموری که در این عالم برای ما انسانهای دارای قدرت عقل و تفکر مطرح می‌شود در مرحله مفهوم سه حالت بیشتر پیدا نمی‌کند  و این با حصر عقلی است. در مرحله مصداق، یعنی واقعیت پیدا کردن، دو حالت بیشتر پیدا نمی‌کند این نیز  با حصر عقلی است.  درباره حصر عقلی بحث شده است،  یک سلسله امور را عقل می‌گوید مثلا اگر x نشد Y هم نمی‌شود و غیر از این دو نیز ممکن نیست . مثلا عقل می‌گوید فلانی زنده است یامرده. عقل این را می‌فهمد که هم زنده است هم مرده است غلط است، یا زنده است یا مرده.  اگر زنده است پس مرده نیست اگه مرده است پس زنده نیست. حالا بگویم نمی‌شود هیچ کدام هم نباشد نه مرده باشه نه زنده باشد؟! عقل می‌گوید خیر امکان ندارد. اگر شما گفتین آقای x زنده است یا مرده باید یکی را اثبات کنید. حال اگه خودش از راه رسید گفت که من زنده ام، نمی توانم بگویم باید برای زنده بودن او دلیل پیدا کنیم؛ چون اقل دلیل بر امکان شیء وقوع شیء است.  گاهی ممکن است این امر سه یا چهارتا شود . در بحث مفهوم نسبت به امور عالم، عقل سه گونه تصور دارد.  می‌گوید اگر این بود این نیست اگر آن بود، این نیست. اگر این بود این دو تا نیست و یکی از این سه تا باید باشد غیر از این هم نمی‌شود.

 

سه مفهوم بنیادی برای وصف موجودات در رابطه با وجود

 در  بحث مفهوم، مفهومی که در ذهن ما می‌آید اگر بخواهد  در دنیای خارج از ذهن واقعیت و  تحقق پیدا کند عقل می‌گوید: اگر عوامل آن باشد تحقق پیدا می‌کند. فرض کنید برق رفته است، می‌خواهیم در ذهنمان حسنیه و روشن شدن را تصور کنیم. عقل می‌گوید: اگر نور باشد امکان روشن شدن هست. این را «ممکن الوجود» می‌گویند؛ یعنی  ممکن است وجود پیدا کند، محال و ممتنع الوجود نیست. عقل می‌گوید که امکان آن وجود دارد.  این را امر شدنی و ممکن می‌گویند.

 گاهی امکان امری هرگز شدنی نیست؛ مثلاً آیا ممکن است اگر نور بیاید جای تاریک روشن نشود؟! خیر اینجا روشن نشدن محال است. به مثال دیگر توجه نمایید. فر ض کنید الان نقشه جامع کل تهران داخل حسینیه نیست. آیا می شود نقشه در حسینیه باشد؟ بله می‌شود. پس ممکن الوجود است.  می پرسم آیا می شود کل تهران داخل حسینیه باشد؟! چنین چیزی شدنی نیست عقل می‌گوید نمی شود. این را «ممتنع الوجود» می‌گویند؛ یعنی محال است و شدنی نیست. می گوییم  می‌خواهیم انسانی داشته باشیم که هم انسان باشد هم سنگ!  عقل می‌گوید که نمی‌شود. یا می‌گوییم  عدد دویی می‌خواهم داشته باشم که رتبه‌اش سه باشد، این حرف غلط است. می پرسم در زمین یا آسمان؟ عقل می‌گوید در ملک یا ملکوت فرقی نمی‌کند. این را  ممتنع الوجود می‌گویند. حالا اگر نور باشد امکان دارد روشنایی نباشد؟ خیر، حتماً روشنایی هست. این را «واجب الوجود» می‌گویند. وجود پیدا کردن آن  ضرورت دارد.

همان طور که گفته شد امر ممتنع  تحقق پیدا نمی‌کند. امر ممکن در صورت وجود عوامل تحقق واقع می شود که به آن «واجب بالغیر»  می‌گویند. به امری که تحقق دارد «واجب به ذات» می‌گویند.

 حالا از نظر قرآن تحقق معاد  کدام یک از این دو است؟ ابتدا مفهوم معاد را در ذهن بررسی می کنیم. کجا عقل می‌گوید مفهوم معاد محال است؟ به چه دلیل نمی تواند باشد؟ چه دلیل عقلی وجود دارد که یک موجود بعد از مردن زنده نشود ؟ همه کسانی که معاد را انکار می کنند، نمی‌گویند تحقق معاد امکان پذیر نیست، بلکه می‌گویند: ما که نمی توانیم. به همین دلیل قرآن آنها را سرزنش می نماید و می فرماید  شما نسبت به قدرت خودتان قیاس می‌کنید. بگویید امر نشدنی است یا شما نمی توانید؟

 

سوره یس آیه 77

أَوَلَمْ یَرَ الْإِنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ

آیا انسان نمی‌داند که ما او را از نطفه‌ای بی‌ارزش آفریدیم؟! و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که) به مخاصمه آشکار (با ما) برخاست.

أَوَلَمْ یَرَ الْإِنْسَانُ آیا انسان نمی‌بیند. در اینجا منظور دیدن با چشم نیست؛ بلکه به معنای فهمیدن است.  آیا بینش او این چنین نیست. أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ نُطْفَةٍ، نکره بودن نطفه برای تحقیر است.  ما آفریدیم این انسان را از چی؟ از یک چیز بی ارزش. کسی برای او بها و آثاری بار نمی‌کرد. فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ حالا این موجود جرأت عرض اندام پیدا کرده است.  «خصم» به معنای دشمن است. «خصیم» کسی است  که در دشمنی مداومت داشته باشد. برخی از انسانها لجبازی و عناد خاصی دارند. قرآن می‌خواهد به انسان تذکر دهد که انسان را از کجا به کجا رسانده است.

 امیرالمومنین(ع) برای مبارزه با تکبر ، انسان را به سوی خودشناسی سوق می دهند و می‌فرمایند:

عَجِبتُ لابنِ آدمَ ؛ أوَّلُهُ نُطفَةٌ و آخِرُهُ جِیفَةٌ ، و هو قائمٌ بینَهُما وِعاءٌ للغائطِ، ثُمّ یَتَکبَّرُ

در شگفتم از آدمیزاد که آغازش نطفه اى است و فرجامش لاشه اى و در این میان انبار غائط(حامل نجاست) است و با این همه تکبّر مى ورزد!

وضعیت انسان این است، مگر این که اعمال باشد. همه چیز از آن اوست. انسان مغرور می‌شود که می‌فهمد! چه کسی قدرت فهم را داده است! اگر یک لحظه بخواهد، این قدرت فهم و حافظه را می‌گیرد! اینها عرض اندام شیطانی وجود ما و انانیت است که  انسان را بدبخت می‌کند. والله که صیغه قسم است اگر دچار انانیت شویم بدبخت، بدبختیم! انسان را بیچاره می‌کند، البته تکبر گاهی انسان را بالا می‌برد ولی از بالا به زمین می‌زند. مولوی می‌گوید:

نردبان این جهان ما و منی است                            عاقبت این نردبان افتادنی است

لاجرم هرکس که بالاتر نشست                           استخوانش سخت تر خواهد شکست

هرچه بالاتر رفتی،  شکست ضربش بیشتر خواهد بود! حواسمان را جمع کنیم.

فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ ؛ حالا خصم شده و آشکارا دشمنی می‌کند.

 

سوره یس آیه 78

سپس در آیه بعد می‌فرماید:

وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِیَ خَلْقَهُ  قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ(78)

و برای ما مثالی زد و آفرینش خود را فراموش کرد و گفت: «چه کسی این استخوانها را زنده می‌کند در حالی که پوسیده است؟!

گفته شده شخصی به بیابان‌های مدینه رفت و استخوان پوسیده ای را در دست گرفت و گفت: «حالا دیگر می‌توانم پیغمبر(ص) را شکست بدهم که مدام تأکید می کند معاد هست و  می‌گوید که فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ () وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ(زلزال، آیات 8و7).»

 خداوند این قضیه را در این آیه می‌گوید: وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا مثال زد برای ما وَنَسِیَ خَلْقَهُ  آفرینش خودش را فراموش کرد و گفت: قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ چه کسی می‌تواند این استخوان پوسیده را زنده کند! خداوند می‌فرماید:

قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ  وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ(79)

بگو: «همان کسی آن را زنده می‌کند که نخستین بار آن را آفرید؛ و او به هر مخلوقی داناست!

قُلْ بگو  یُحْیِیهَا زنده می کند آن استخوان پوسیده را الَّذِی همان کسی که أَنْشَأَهَا انشا کرد.

علامه طباطبایی به دو نکته در این آیه اشاره نموده‌اند:

کلمه «انشاء» به معناى ایجاد ابتدایى است. و اگر فرموده: «اول مرة» با اینکه کلمه «انشاء» آن را افاده مى‏کرد، به منظور تاکید بوده و جمله‏" وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ" اشاره است به اینکه خداى تعالى نه چیزى را فراموش مى‏کند و نه نسبت به چیزى جاهل است، و وقتى او آفریننده این استخوانها در آغاز و در نوبت اول بود و در مدتى هم که این استخوان حیات داشت نسبت به هیچ حالى از احوال آن، جاهل نبود، و بعد از مردنش هم جاهل به آن نبود، دیگر چه اشکالى دارد که دوباره آن را زنده کند؟ با اینکه قدرت خدا نسبت به احیاى این" عظام" ثابت است، و جهل و نسیانى هم در ساحت او راه ندارد.(تفسیر المیزان، ج17، ص166)

همانی که اولین بار بدون هیچ سابقه‌ای ایجاد کرد، انشاء می‌کند. تغییر چیزی که وجود داشته بسیار آسان‌تر از ایجاد آن است. ما چه بوده ایم؟ آن قدرتی که می‌تواند انسان را از نطفه بیافریند. انشاء می کند. وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ همانی که  ایجاد اولیه می نماید بر همه موجودات آگاه است.

 سپس در آیه بعد به معرفی خدا می‌پردازد:

الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ(80)

همان کسی که برای شما از درخت سبز، آتش آفرید و شما بوسیله آن، آتش می‌افروزید!

همان کسی که از درخت سبز برای شما  آتش خارج می‌کند؛ یعنی آب و آتش را کنار هم دیگه قرار داده است. شما می توانید آتش رو کنار آب قرار دهید ؟

اگر پانصد سال قبل می‌گفتند آدمهایی هستند که قفسه سینه را می‌شکافند و قلب را بیرون می‌آورند و قلب دیگر جای آن می‌گذارند و فرد هم زنده است و نفس می‌کشد! مردم می گفتند: مگر چنین چیزی امکان دارد. آیا عقل می‌گوید نمی‌شود یا الان ما توان این کار را نداریم؟!

ابن سینا می‌گوید:  وقتی یک مطلبی راجع به کرامات ، شگفتیها و کارهای عجیب و غریب برجستگان الهی می شنوید انکار نکنید. در بقعه امکان قرار بدهید.

اگر کسی گفت من فردی را دیدم که هم زنده بود هم مرده، این دروغ است. عقل می‌گوید این امکان ندارد. اما در برخی موارد عقل دلیل بر رد ندارد، ما الان نمی توانیم شاید یک روزی ممکن شود. دویست سال قبل اگر به ما می‌گفتند انسان با وسیله‌ای در آسمان پرواز می کند و مسافت تهران- مشهد را یک ساعته طی می کند، می گفتیم دروغ است. شخصی می‌گفت که ژاپنی‌ها کاری عجیب و غریب می کنند، دستگاهی ساخته اند که یونجه در آن می‌ریزند و شیر تولید می‌کند. گفت مگر می شود ؟! گفت خوب همین گاو است دیگر! وقتی می‌بینیم عادی می شود خداوند از این نمونه ها در قرآن بسیار به رخ انسان می‌کشد می‌گوید با قدرت خودتان می سنجید؟!

جلسه آینده درباره محال، ممکن، محال عادی و وقوعی بحث خواهد شد.

 

مناسبت هفته

اربعین شعار شیعه در دنیاست. سال پیش اربعین امریکا بودم تلویزیون می گفت: «راهپیمایی اربعین بزرگترین اجتماع مذهبی تاریخ ادیان است.» نماز جماعت چند کیلومتری تشکیل شده بود.

 امام حسین(ع) بسیار مظلومند. اما انسان به بقیع نگاه می کند و می بیند امام حسن مجتبی(ع) حتی در خانه خودشان نیز غریب هستند! با همسرشان نیز نمی‌توانند درد دل کنند. مظلومیت امام حسن(ع) آنقدر زیاد است که بالای منبر پدر بزرگوارشان را سب و لعن می‌کنند. در کودکی دیدند که به مادرشان جسارت کردند. آخـــر عمرشان یک روزی در کوچه بنی‌هاشم یکی از یاران می‌گوید دیدم رنگ چهره امام تغییر کرد حالشان دگرگون شد. علت حزن را از امام پرسیدند، امام فرمودند که چشمم به مغیره افتاد! مظلومیت امام مجتبی(ع) تا حدی است که ای کاش مثل پدر، مادرشان و پیامبر(ص) شبـــانه دفــن می شدند. تنها مورد خمسه کسا را خواستند روز دفن کنند که  آقا امام حسین(ع)  در بقیع کنار قبر یکی یکی تیرها را بیرون می کشیدند!!

در تشیع جنازه زن‌ها شرکت نمی‌کردند، مخدرات در خانه بودند. حضرت ابولفضل(ع) جلوتر از همه برگشتند. حضرت زینب(س) فرمودند: برادرم را دفن کردید؟! حضرت عباس(ع) شروع کردند به گریستن و فرمود: من زنده باشم و بدن امام را تیرباران کنند!

به کوشش خانم شیخ الاسلام

منبع: سخنرانی دکتر اسدی گرمارودی، جلسه چهارم معاد برهانی در آیات قرآنی