جلسه سوم

تعداد بازدید:۵۱۸

بسم الله الرحمن الرحیم

امتحان، سنت الهی جلسه ۳

خلاصه جلسه پیشین

امتحان یک سنت الهی است. سنت قانونی است که خداوند بر عالم حاکم کرده است و طبق آیات قرآن کریم به ویژه در آیه ۴۳ سوره فاطر ، سنت الهی نه تبدیل‌پذیر است و نه تحویل‌پذیر:

 فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا (فاطر ۴۳).

 

تفاوت معنایی واژه تبدیل و تحویل

در نظر صاحبان لغت و مفسرین تفاوتی بین تبدیل و تحویل وجود دارد؛ «تبدیل» یعنی این سنت عوض بشود، به این معنی که سنت تا این لحظه این بود و از این به بعد به گونه ای دیگر بشود. آیه می‌فرماید که نه، همچنین چیزی امکان ندارد که سنت الهی عوض بشود. «تحویل» یعنی حالت آن را تغییر بدهیم. مثل مواردی که در قانون تبصره و تذکره می‌زنند. سنت هیچ یک از اینها را ندارد، نه تحویل پذیر است، نه تبدیل‌پذیر.

 

فلسفه امتحان الهی

در امتحان ما انسانها بین خودمان و امتحان خدا از بندگان اشتراکات و تفاوتهایی وجود دارد، اما نکته مهم در اینجا است که امتحان می‌گیرند تا ممتحن بفهمد که جایگاهش نسبت به هدفی که امتحان گرفته‌اند، کجاست. از این جا به بعد دو مساله مطرح می‌شود:

  1. فهم، آیا همین که فهمید تمام می‌شود؟
  2.  وظیفه، اگر متوجه بشود که جایگاهش نسبت به هدف امتحان در جایگاه درستی نیست، چگونه می‌تواند جایگاهش را به درجات بالاتری برساند؟ توجه به این نکته پیدا می‌کند که به وظیفه‌اش بعد از امتحان بپردازد.

فرض کنید که قرار است اتومبیلی را تولید کنند. ابتدا فلز مورد استفاده برای بدنه را امتحان می‌کنند تا ببینند که استقامت آن چقدر است. اگر استقامت ۱۰۰ احتیاج باشد و استقامت این فلز ۸۰ باشد، ۲۰ واحد از آن جایگاه کم دارد. دقت کنید که در این مثال آن فلز نقشی در اینکه جایگاهش کجا باشد ندارد و این ما هستیم که می‌توانیم با کارهای فنی و مهندسی، استقامت آن فلز را بالا ببریم تا آن جایگاه را پیدا کند و بتواند در بدنه اتومبیل استفاده شود. همین موضوع در مورد بذر یک گیاه یا نژاد یک دام هم صادق است. اما در مورد ما انسانها، همانطوری که قبلا هم بیان شد مثلا از فردی امتحان می‌گیرند تا معلوم شود آیا قابلیت تدریس دارد یا نه، آیا می‌تواند قاضی بشود؟ آیا می‌تواند عالم اخلاقی بشود؟ بعد از امتحان معلوم می‌شود که جایگاه فرد تا جایگاه مورد نیاز چقدر فاصله دارد. در اینجا تفاوتش با جمادات ونباتات و حیوانات که اختیار ندارند و ما باید تغییرشان بدهیم این است که آن فرد به شخصه باید خود را تغییر بدهد. این مطلب در قرآن و  فرهنگ روایی و بیانات بزرگان تحت عنوان تفاوت «تمحیص» و «تمییز» بیان شده است.

 

هدف از امتحان در بیان علامه طباطبایی

مرحوم علامه طباطبایی درباره حقیقت امتحان خداوند با برداشت دقیق  تفسیری می‌گویند:

اگر ما چگونگی یک موجود را از نظر صلاحیت آن برای یک مقصد بدانیم، یا اینکه باطن آن را از نظر داشتن یا نداشتن صلاحیت بدانیم اما بخواهیم که آن را به منصه ظهور برسانیم، یک سلسله امور سازگار متناسب با مقصد را بر او وارد می‌سازیم تا وضعیت باطنی‌اش به وسیله پذیرش یا عدم پذیرش آن امور ظاهر گردد. نام این عمل امتحان، اختبار، استعلام و نظایر آنهاست و این معنا عینا  منطبق با وضعی است که خدای تبارک و تعالی نسبت به بندگان انجام می‌دهد، مانند آوردن شرایع و یا پدید آوردن یک سلسله حوادث در زندگی بشر و این برای آن  است که صلاحیت و عدم صلاحیت بشر نسبت به مقصدی که ادیان آسمانی وی را به آن دعوت می‌نمایند، ظاهر شود. (المیزان، ج4، ص35)

به عبارت دیگر  اگر بخواهیم جایگاه یک موجود را نسبت به هدف امتحان بدانیم او را در آن شرایط قرار می‌دهیم تا باطن خود را نشان دهد، به عنوان مثال فردی از مسئولی سوال می‌کند که چرا فلانی را برای این پست انتخاب کردی؟ جواب می‌دهد که در باطن او لیاقتش را خواندم؛ اما در باطن شما این لیاقت را ندیدم. حال برای اینکه خودش هم بفهمد او را در امتحان قرار می‌دهد. مثلا ً کسی که قرار است مدیر یک مؤسسه باشد، لازم است که سعه صدر، صبر و تحمل داشته باشد. کسی که سر کوچکترین مسئله‌ای داد می‌زند، معلوم است که نمی‌توانید آن پست را داشته باشد.

فرض کنید برای پختن آبگوشت نخودی را  انتخاب می‌کنیم. کسی به ما می‌گوید که این نخود خراب است. برای امتحان،  نخود را می‌بپزیم؛ اما می‌ببینیم که پوک شده‌اند و همه روی آب می‌آیند. باطن نخود در این امتحان آشکار می‌شود. باطن انسان‌ها نیز در  امتحان‌ها آشکار می‌شود، مخصوصاً نزدیک به ظهور امام عصر(عج). باطن انسانها نسبت به قدرت، ثروت، شهوت و بسیاری از  امور دیگر با آزمایش، یعنی در معرض آن موضوع قرار گرفتن، معلوم می‌شود. انسان تا در معرض قدرت، ثروت، شهوت و... قرار نگیرد صلاحیت خود را نمی‌تواند نشان دهد.

مرحوم استاد مطهری می‌فرمودند که مردم صد سال دیگر می‌فهمند که علامه طباطبایی در المیزان چه کرده است.

 

حکایت زهد عبدالملک مروان

 عبدالملک مروان معروف بود به عابدی که در رکوع نمازش سوره بقره می‌خواند، آنقدر رکوع را طول می‌داد که کبوترها روی شانه او می‌نشستند و به او لقب «کبوتر حرم» داده بودند. همسن و همبازی یزید بود.  او به یزید می‌گفت: « تو از خدا نمی‌ترسی؟! آیا این چند روزه دنیا می ارزد؟» یزید به او می‌خندید. پس از مرگ یزید پسرش حکومت را قبول نکرد. حکومت به مروانیان رسید. وقتی خبر خلافت به او رسید در حال خواندن قرآن بود، قرآن را بوسید و کنار گذاشت و گفت: «هذا فراق بینی و بینک» این زمان جدایی بین من و توست. عبدالملک جنایاتی بدتر از یزید مرتکب شد. 

خوش بود گر محک تجربه آید به میان                 تا سیه روی شود هر که در او غش باشد

 

یک مطلب از تذکره الاولیای عطار

یکی از نزدیکان جنید بغدادی در مناجاتی با خدا این گونه عرض کرد، الهی در هر چه مرا بیازمایی در آن مرا می‌یابی و دم نزنم. در حال دردی بر وی مستولی شد، که جانش به لب آمد و او دم نمی‌زد. همسایگان گفتند: ای شیخ دیشب تو را چه بود که از فریاد تو ما را خواب نیامد.

یعنی باطنش ناراحت بود چرا درد دارم، گرچه دم نمی زند، اما این ناراحتی باطنی را خداوند آشکار کرد و دیگران به صورت داد می‌شنیدند. شیخ تازه متوجه شد که ادعا غیر از مرحله واقعیت است. دقت کنید که هرچه ایمان قوی‌تر باشد، امتحان حادتر است.

 

حکمت امتحان در تکالیف الهی

هدف ادیان آسمانی، قرب الی الله است و امتحان هم برای این است که بدانیم ما نسبت به قرب الهی در چه جایگاهی قرار داریم. طبق روایات برای تشخیص جایگاه، «تمییز» و «تمحیص» صورت می‌گیرد.

از امام مجتبی (ع) در تحف العقول ص ۴۸۵ آمده است:

إنّ اللّه َ عَزَّوجلَّ بِمَنِّهِ ورَحمَتِهِ لَمّا فَرَضَ عَلیکُمُ الفَرائضَ لم یَفرِضْ علَیکُم لِحاجَةٍ مِنهُ إلَیهِ ، بَل رَحمَةً مِنهُ إلَیکُم (علَیکُم) لا إلهَ إلّا هُو ، لِیَمیزَ الخَبیثَ مِن الطَّیِّبِ ، ولِیَبتَلِیَ ما فی صُدورِکُم ، ولِیُمَحِّصَ ما فی قُلوبِکُم و لتتسابقوا إلى رحمته، و لتتفاضل منازلکم فی جنّته. 

خداوند فرائض را بر شما به خاطر نیازی از او به شما، واجب نساخته است. بلکه وجوب فرائض به سبب رحمتی از او که خدایی جز او نیست، بر شماست. ، (به این خاطر فرائض را واجب ساخته که) ناپاک را از پاک جدا سازد و آن چه در سینه‌های شماست بیازماید و آن چه در قلبهای شماست خالص سازد.

خدای بزرگ بر مبنای لطف، عنایت و رحمتش، واجبات را بر شما واجب کرد (نماز، روزه، خمس، زکات و دیگر فرایض)، نه  به خاطر نیازمندیش به ما، بلکه برای اینکه رحمتی از طرف خدا برای شما باشد، آن خدایی که هویت مطلقه او غنای محض است.  لِیَمیزَ الخَبیثَ مِن الطَّیِّبِ ، تا خبیث از طیب تمییز داده بشود. ولِیَبتَلِیَ ما فی صُدورِکُم ، ولِیُمَحِّصَ ما فی قُلوبِکُم. شما را مبتلا می‌کند تا نسبت به آنچه که در سینه‌ها و درون شماست، شما را تمحیص کند. و به سوی رحمتش سبقت بگیرید تا منازل و جایگاه شما در بهشت الهی با این سبقت‌گرفتن‌ها، بالاتر برود.

 

اصالت طیب بودن

در روایت مذکور حضرت فرمودند تمییز خبیث از طیب و تمحیص خبیث از طیب. اولین نکته قرآنی که با اشاره آن را بیان می‌کنیم این است که نفرمود طیب از خبیث و فرمود خبیث از طیب. در هر دو مورد تمییز و تمحیص، خبیث از طیب آمده است. به این معنی است که اصل بر طیب بودن است و فطرت، پاک و اصل الهی است، به قول شاعر

هرکسی کو دور ماند از اصل خویش          باز جوید روزگار وصل خویش

اما خباثت جدا شدن از اصل است، مثل اینکه اصل بر صحت است و مرض عارضی است. وقتی بیماری می‌آید، می‌پرسند که چه شده است؟ در مورد خباثت هم همین طور است، اصل بر طیب بودن است.

 

تفاوت بین تمییز و تمحیص

«تمییز» به معنای فرق گذاشتن است، لذا یکی از اسم‌های روز قیامت هم این است، روزی است که جهنمی‌ها و بهشتی‌ها از هم متمایز می‌شوند. در حالت تمییز، امتحان می‌کنند تا جدا کنند. اما «تمحیص» یعنی پاک کردن از آلودگی‌ها. خدا امتحان می‌کند تا بوسیله امتحان کسانی که اهلش هستند، استفاده کنند و پاک بشوند. «تمییز» وقتی رخ می‌دهد که انسان در مرحله تمحیص به وظیفه خود عمل نکند. سپس مرحله خطرناک «تمییز» شروع می‌شود.

 

هدف از امتحان از نگاه امیرالمؤمنین(ع)

امیرالمومنین (ع) در خطبه ۱۴۳ نهج البلاغه فرمودند:

إِنَّ اللَّهَ یَبْتَلِی عِبَادَهُ عِنْدَ الْأَعْمَالِ السَّیِّئَةِ بِنَقْصِ الثَّمَرَاتِ وَ حَبْسِ الْبَرَکَاتِ وَ إِغْلَاقِ خَزَائِنِ الْخَیْرَاتِ لِیَتُوبَ تَائِبٌ وَ یُقْلِعَ مُقْلِعٌ وَ یَتَذَکَّرَ مُتَذَکِّرٌ وَ یَزْدَجِرَ مُزْدَجِرٌ، وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ الِاسْتِغْفَارَ سَبَباً لِدُرُورِ الرِّزْقِ وَ رَحْمَةِ الْخَلْقِ، فَقَالَ سُبْحَانَهُ «اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً» فَرَحِمَ اللَّهُ امْرَأً اسْتَقْبَلَ تَوْبَتَهُ وَ اسْتَقَالَ خَطِیئَتَهُ وَ بَادَرَ مَنِیَّتَهُ.

خداوند مبتلی می‌کند در اعمال بد، اگر عمل بد و آلودگی از ما سر زد، خدا بوسیله این بدی‌های ما، ما را مبتلا می‌کند به بِنَقْصِ الثَّمَرَاتِ معمولا ثمرات محصولات کشاورزی را میگویند، سر درختی‌ها کم می‌شود و آفات به مزارع می‌افتد و آن جوری که باید محصولات را برداشت نمی‌کنیم وَ حَبْسِ الْبَرَکَاتِ مال و عمر برکت ندارد، دیده‌ایم که برخی عمرها و برخی ثروتها چه برکاتی از خودشان به جا گذاشتند. وَ إِغْلَاقِ خَزَائِنِ الْخَیْرَاتِ همان‌طور که در قرآن آمده است که وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ (حجر ۲۱) همه اینها در نزد ما خزینه‌ای دارند و اینجا هم می‌فرماید که خدا به اغلاق خزاین مبتلا می‌کند، به عبارت دیگر خزاین انگار قفل می‌گردد و از اینها دیگر چیزی نصیب آدم نمی‌شود. لِیَتُوبَ تَائِبٌ تا آن که اهل توبه است، به توبه بنشیند؛ یعنی قبل از اینکه به مرحله تمییز برسد، به تمحیص بپزدازد.

مثلا فرض کنید که می‌خواهیم برنج را بپزیم و آن برنجهایی که خرابند را تمییز (جدا)می‌کنیم و دور می‌ریزیم؛ اما یک شیء برقی را  آزمایش می‌کنیم تا ببینیم که کجای آن خراب شده است، آیا می‌شود که آن قطعه خراب را عوض کرد تا وسیله‌مان دوباره کار کند و آن را دور نیاندازیم؟! امام می‌فرمایند که خدا ما را بوسیله اعمال بدمان، مبتلا می‌کند، چون اعمال بد، نیتجه بد دارد. همان طور که در دعای کمیل می‌خوانیم:

اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتی تَهْتِکُ الْعِصَمَ، اَللّـهُمَّ اغْفِـرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتی تُنْزِلُ النِّقَمَ، اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتی تُغَیِّـرُ النِّعَمَ، اَللّـهُمَّ اغْفِرْ لی الذُّنُوبَ الَّتی تَحْبِسُ الدُّعاءَ، اَللّـهُمَّ اغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتی تُنْزِلُ الْبَلاءَ،

خداوند برای اینکه شما گرفتار نتیجه اعمال بدتان نشوید و آخرتتان مشکل‌دار نشود، شما را مبتلا می‌کند به این مشکلات لِیَتُوبَ تَائِبٌ،  تا روحیه توبه در توبه کنندگان پیدا بشود و آیا توبه می کنند و به در خانه خدا می آیند، یا می گویند ول کن خدا را!

همین جا یک سوالی که در فضای مجازی خیلی مطرح است را بیان کنیم. اینکه می گویند چرا کشورهایی که نه خدا را قبول دارند و نه عبادت می‌کنند، این همه نعمت دارند و این مشکلات را ندارند؟ در آینده به آن خواهیم پرداخت که یک سنت دیگر خدا، استدراج و امهال است. استدراج و امهال برای کسانی است که دیگر لیاقت امتحان هم ندارند. آن بحث دیگری است که خطرناکتر هم است.

در ادامه فرمایش امیرالمومنین (ع)‌ در نهج البلاغه آمده است:  لِیَتُوبَ تَائِبٌ وَ یُقْلِعَ مُقْلِعٌ، باید به آن درجه برسید که گناه را به کلی قلع و قمع کنید تا کسانی که این روحیه را دارند، پاک بشوند. وَ یَتَذَکَّرَ مُتَذَکِّرٌ، آنهایی که اهل پندپذیری هستند با این تذکرات متذکر بشوند وَ یَزْدَجِرَ مُزْدَجِرٌ، آنهایی که حالت بیزاری از بدی‌ها پیدا می‌کنند، بوسیله این ابتلائات بدشان بیاید و جدا شوند. وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ الِاسْتِغْفَارَ سَبَباً لِدُرُورِ الرِّزْقِ وَ رَحْمَةِ الْخَلْقِ، خداوند استغفار و توبه کردن را سبب فراوانی رزق و رحمت برای خلق قرار داده است. اینجا حضرت آیات ۱۰ و ۱۱ سوره مبارکه نوح را خواندند.

فَقَالَ سُبْحَانَهُ «اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً

 

استغفار حل کننده مشکلات

ابن عباس می‌گوید که در محضر امیرالمومنین (ع) بودم و شخصی آمد و گفت: آقا مشکلات مادی دارم و حضرت فرمودند: استغفار کن. یکی دیگر آمد و گفت: آقا اولاد ندارم و دعا کنید که خدا به من اولاد بدهد، حضرت فرمودند: استغفار کن. پنج مورد مختلف آمدند و حضرت به همه فرمودند که استغفار کنند. اینها که رفتند، ابن عباس می‌گوید که به مولا عرض کردم: اینها هر کدام یک چیزی می‌خواستند و شما به همه فرمودید استغفار کنند. حضرت فرمودند: مگر قرآن نخوانده‌ای و به این آیات ۱۰ و ۱۱ سوره مبارکه نوح اشاره کردند.

حضرت نوح در آیات ۶ و۷ و ۸و ۹ و ۱۰ با خدا درد دل می‌کند که خدایا این مردم حرف مرا گوش نمی‌دهند، حتی یک عبارتی دارد که دل آدم به درد می‌آید، در آیه ۵ به خدا عرض می‌کند:

قالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیْلاً وَ نَهاراً (۵) فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعائِی إِلاَّ فِراراً (۶)

 من شب و روز اینها را به سوی خدا دعوت می‌کنم و اینها فرارشان بیشتر است.

وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْباراً (۷) ثُمَّ إِنِّی دَعَوْتُهُمْ جِهاراً (۸) ثُمَّ إِنِّی أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً (۹)

فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً (۱۰)

به اینها می‌گویم که توبه و استغفار کنید و به در خانه خدا برگردید، خدا بخشنده است.

یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً (۱۱) مدرار از «دار» است به معنی باران پی در پی و فراوانی، هر چیزی که خیلی شدت دارد را «مدرار» می‌گویند مثل شیر گاو وقتی خیلی باشدت می آید. می‌فرماید که شما اسغفار کنید، تا از آسمان برکت برای شما پشت سر هم بیاید. پس یکی از عوامل خیرات و برکات، توبه و استغفار است.

وَیُمْدِدْکُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَیَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَیَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهَارًا (۱۲)  با استغفار خدا شما را با اموال و فرزندان یاری کند، و برایتان باغ ها و نهرها قرار دهد، امیرالمومنین (ع) هم به این موضوع اشاره فرمودند.

به ادامه فرمایش مولا دقت کنید: فَرَحِمَ اللَّهُ امْرَأً اسْتَقْبَلَ تَوْبَتَهُ، درود و رحمت خدا بر آن بنده‌ای باد که به استقبال توبه می‌رود، یعنی تمحیص که نمی‌گذارد به مرحله تمییز برسد وَ اسْتَقَالَ خَطِیئَتَهُ، و عذرخواهی می‌کند بابت گناهانش در خانه خدا که خدایا ببخش، بد کردم و به وظیفه‌ام عمل نکردم و کوتاهی کردم، یک بار استادم پایشان سر خورد و زمین خوردند، گفتند: دارم فکر می کنم که چه کرده‌ام که باید زمین بخورم.) این سنت خداست در عالم و همه چیز میزان دارد.

به چشم خویش دیدم در گذرگاه                  که زد بر جان موری مرغکی راه

 هنوز از صید منقارش نپرداخت                    که مرغی دیگر آمد کار او ساخت

آنچنان داغ است بازار مکافات عمل              دیده گر بینا بود، هر روز روز محشر است

عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده              حیران شد و بگرفت به دندان سر انگشت

گفتا که که را کشتی تا کشته شدی زار           تا باز که او را بکشد، آن که تو را کشت

حساب عالم خیلی دقیق است و لذا امتحان اگر باعث تمحیص شود، رحمت است. ابتلا رحمت است چون باعث بیداری می‌شود. مثلاً استاد به شاگرد می‌گوید که می‌خواستم خودت ببینی که در چه سطحی هستی و خودت را آماده کنی. خدا هم ما را در این امتحانها می‌اندازد تا تکان بخوریم و برگردیم و برای آخرتمان بیچاره نشویم، چون حیات اصلی آنجاست. در اینجا متوجه باشیم چه می‌کنیم که این بلاها به سرمان می‌آید.

 

 وَ بَادَرَ مَنِیَّتَهُ، منیت به معنی مرگ هم هست، به این معنی که قبل از اینکه مرگ سراغ او بیاید، به استقبال مرگ می‌رود. یعنی مرگ مقدمه ورود به عالمی است که در آنجا تمحیص معنا ندارد و همه تمییز است. قبل از اینکه مرگ بیاید، خودش را آماده می کند که برای آن مرحله که قرار است تمییز داده بشود، چه کار بکند.

 

بیان مولا درباره امتحان در خطبه قاصعه

 بیان دیگری از مولا در همین خصوص در خطبه معروف قاصعه(خطبه ۱۹۳ نهج البلاغه) آمده است. حضرت بیانات فراوانی دارند که خدا می توانست انبیا را با ثروت فراوان قرار بدهد، کعبه را در خوش آب و هواترین جا قرار بدهد و یا کاری بکند که هیچ کافری ثروت و سلامتی پیدا نکند؛ اما خدا شما را در بوته امتحان گذاشته است. اینها را می‌فرماید تا به این جا می‌رسد که و لکِنَّ اللّه َ یَختَبِرُ عِبادَهُ بِأنواعِ الشَّدائدِ ، و یَتَعَبَّدُهُم بِأنواعِ المَجاهِدِ ، و یَبتَلیهِم بِضُروبِ المَکارِهِ ؛ إخراجا لِلتَّکَبُّرِ مِن قُلوبِهِم ، و إسکانا لِلتَّذَلُّلِ فی نُفوسِهِم ، و لِیَجعَلَ ذلکَ أبوابا فُتُحا إلى فَضلِهِ ، و أسبابا ذُلُلاً لِعَفوِهِ

«اختبار» به معنای امتحان است. خداوند بندگانش را به انواع گرفتاری‌ها مبتلا می‌کند و با انواع کوششهای عبادی آنها را به عبادت دستور می‌دهد، با یک شکلهایی از کارهایی که ما سختمان است و از آن کراهت داریم، به قول یک مرد خدایی که اهل مزاح بود و روزه برای او سخت بود، به شوخی می‌گفت که خدایا هی جبرئیل را فرستادی و فرمودی کتب علیکم الصیام!

إخراجا لِلتَّکَبُّرِ مِن قُلوبِهِم، برای اینکه تکبر را از قلبهایشان بیرون کند. یکی از مواردی که خدا امتحان می کند «تکبر» است و اولین امتحان دهنده که در رابطه با خلقت ما انسانها با آن امتحان شد، امتحان ابلیس بود در موضوع تکبر. حتی اگر مومنین باشیم، خیلی‌هایمان در امتحان تکبر رفوزه می‌شویم. انانیت ما را بیچاره می‌کند. امیرالمومنین در خطبه‌ای به این عظمت می‌فرمایند: إخراجا لِلتَّکَبُّرِ مِن قُلوبِهِم این امتحانها را قرار می‌دهد تا تکبر را از قلوب شما خارج کند. و إسکانا لِلتَّذَلُّلِ فی نُفوسِهِم تا در نفسشان ذلت در برابر خدا ساکن بشود، به تعبیر عرفانی حال نباشد، مقام باشد. نه این که در مقابل حرم امام رضا (ع) قرار بگیریم، شبیه آن آقایی که ناله نزده بود ولی از درون می‌نالید، فقط بدنمان تسلیم باشد و دلمان نباشد. همین هم انانیت دارد و پناه بر خدا. مثلا در مجلسی یک حالی دست می‌دهد، خودش را چنان کوچک می‌بیند؛ ولی دوباره برگردد، اینجا حضرت می‌فرماید که خدا شما را با این امور امتحان می‌کند تا تکبر از دلهای شما خارج بشود و در نفس و جان شما این ذلت و حقارت بنشیند.

 

خضوع و خشیت برگزیدگان در برابر خداوند متعال

از سیدبن طاووس نقل شده است که راوی می گوید تاریک بود، چراغهای مختصری در مسجدالحرام روشن بود، از دور دیدم که ناله‌ جان‌سوزی می آید، رفتم جلو دیدم به پرده کعبه چسبیده است و دارد زار زار می‌نالد و می‌گوید:

اِلهی عُبَیْدُکَ بِفِنَائِکَ مِسْکِینُکَ‏ بِفِنَائِکَ‏ فَقِیرُکَ بِفِنَائِکَ سَائِلُکَ بِفِنَائِک‏

بنده کوچکت به در خانه تو آمده، بیچاره آستانت به درگاه تو آمده، فقیر تو به سوی تو آمده، درخواست کننده درگاهت سر به آستانت نهاده است.

 رفتم جلو و دیدم امام سجاد (ع) است، گفتم آقا شما؟ فرمودند: در پیشگاه خدا ما هیچیم.

ام سلمه در مورد پیغمبر(ص) خدا نقل می‌کند که نصف شب از حجره خارج شدند و او دنبال ایشان رفتند، دید در مسجد سر به سجده گذاشتند و می گویند: رَبِّ لَاتَکِلْنِی‏ إِلى‏ نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَدا.

 

در ادامه فرمایش مولا در خطبه ۱۹۳ آمده است: یعنی با این امور تمحیص بشوید. مثل آن شیء برقی که با تعمیر، درست شد و دور انداخته نشد، با این ابتلائات خداوند می‌خواهد که ما درست بشویم. این می‌شود تمحیص. با درست شدن به اینجا می رسیم که و لِیَجعَلَ ذلکَ أبوابا فُتُحا إلى فَضلِهِ، تا ابواب رحمت الهی به سوی گشوده شود به سوی فضل الهی و أسبابا ذُلُلاً لِعَفوِهِ تا وسیله‌هایی که مشمول عفو الهی باشد، برایش حاصل شود.

اگر زمانی که ابتلائات نتیجه اعمال خودمان است، به استغفار و توبه روی نیاوریم و آنها را جبران نکنیم، به عنوان مثال به کسی ظلم کردیم یا دل کسی را شکستیم؛ اگر از او حلالیت نطلبیم، اثر وضعی دارد. زندگی فرد به هم می‌ریزد. ما خیال می‌کنیم که زنا کردن و دزدی کردن فقط گناه است؛ اما دل شکستن و آبروی یک مؤمن را بردن شوخی نیست. اینها ابتلائاتی را در پی دارد که اگر تمحیص نکنیم، به مرحله تمییز می‌رسیم. دقت کنید به آیه ۱۴۱ سوره آل عمران: وَلِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَمْحَقَ الْکَافِرِینَ (آل عمران ۱۴۱)

خداوند تمحیص کند کسانی را که ایمان دارند. اگر یادتان باشد، ۱۷-۱۸ سال قبل شب قدر راجع‌به توبه صحبت می‌کردیم و این آیه را خواندیم که وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ الْمُؤْمِنُونَ (نور ۳۱) و همان جا هم بیان شد که چرا قرآن می‌گوید که یا ایها المومنون، چرا مومنین باید توبه کنند؟ جواب این است که کسی که ایمان به خدا و اثر توبه ندارد، کسی که ایمان به خطر گناه ندارد برای چی باید توبه کند؟ تمحیص برای کسی است که ایمان به این حرفها دارد. در ادامه آیه می فرماید: وَیَمْحَقَ الْکَافِرِینَ اگر کسی در مرحله تمحیص، پاک نشد، نوعی کفر است. «محق» به معنای نابود شدن است.

 

خلاصه

اگر از ابتلائات درس تمحیصی نیاموزیم، به مرحله تمییز می‌افتیم. با توجه به آیه شریفه ۳۷ سوره انفال ببینیم که به مرحله تمییز بیفتم، چه می‌شود.

 لِیَمِیزَ اللَّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَیَجْعَلَ الْخَبِیثَ بَعْضَهُ عَلَى بَعْضٍ فَیَرْکُمَهُ جَمِیعًا فَیَجْعَلَهُ فِی جَهَنَّمَ  أُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ (انفال ۳۷)

تا خداوند جدا کند خبیث را از پاکیزه (تمییز)، تا خبیثها دور هم جمع بشوند و خدا یک دفعه همه را وارد عذاب الهی بکند. 

تا اینجا آموختیم که سنت قطعیه حضرت حق این است که ما را امتحان می‌کند و امتحان هم به فرموده مولا رحمت خداست تا اهل تمحیص بشویم ولی اگر در مرحله تمحیص، اهل تمحیص نشویم به مرحله تمییز می رسد. به مرحله تمییز رسید، پناه بر خدا که چه می‌شود. راهی که در مرحله تمحیص بتوانیم اهل تمحیص بشویم این است که متذکر باشیم و توبه و انابه کنیم. اگر حق کسی را ضایع کردیم، جبران کنیم. امیرالمومنین می‌فرمایند که خدا این کار را کرده است که تکبر را در ما از بین ببرد.

 

النار و لاالعار

در منابع ما آمده است که وقتی دومی مشرف به موت بود، مولا امیرالمومنین (ع) به عیادت او رفتند، فرمودند که تو که می‌دانی حق با من بود و پیغمبر و خدا من را جانشین رسول خدا کرده بودند، خلافت می‌خواستی که انجام دادی و حالا که داری می‌میری، بیا به مردم بگو حق چی بود و بگذار که مردم در اشتباه نمانند، من تضمین می‌کنم که خدا از تو بگذرد، می‌دانی که اگر من تضمین کنم، خدا می گذرد، چون من حجت الله هستم. گفت: النار و لا العار. گفت آتش، بله؛ ولی عار و ننگ نه. امام حسین (ع) روز عاشورا جواب این موضوع را دادند وقتی که ‌فرمودند:

الْمَوْتُ خَیْرٌ مِنْ رُکُوبِ الْعَارِ- وَ الْعَارُ أَوْلَى‏ مِنْ دُخُولِ النَّارِ

مرگ بهتر است از ننگ و ننگ سزاوارتر از آتش (دوزخ) است.

بگذار مردم بگویند که سرش بالای نیزه رفت، ولی عذاب الهی شامل حال من نشود.

 

مقام ام البنین

در رأس این امتحانات وجود مقدس چهارده معصومند که چه امتحاناتی دادند و کسانی که به هر نسبتی به این بزرگواران نزدیک شدند. امیرالمومنین (ع) بعد از حضرت فاطمه (س) چندین همسر انتخاب کردند، یکی از علتهای آن که ائمه همسران زیادی داشتند این بود که نسل اینها را می‌کشتند و معصومین می‌خواستند که نسلشان زیاد بشود و پخش بشوند و تعلیم بدهند. این همه امام‌زاده‌ها برای تبلیغ فرهنگ دینی در طول تاریخ پخش شدند. کتاب مقاتل الطالبین که نویسنده آن شیعه نیست، از کشته‌شده‌های آل علی بن ابی طالب گفته است. کسانی که به جرم اینکه خاندان علوی بودند در زمان بنی امیه و بنی عباس کشته‌اند.

امیرالمومنین(ع) هم چندین همسر دارند؛ ولی چرا مقام جناب ام البنین انقدر بالا و عجیب است؟ وقتی مولا به آن عظمت به برادر بزرگش می‌گوید که می‌خواهم همسری انتخاب کنم که بچه‌هایش چنین و چنان باشند، این شجاعت فقط شجاعت بازوان نیست و بلکه طبق فرمایش پیامبر(ص) که أشجَعُ النّاسِ مَن غَلَبَ هَواهُ؛ شجاعترین مردم، کسى است که بر هوس خود چیره آید. هوا را هم باید در نظر بگیریم.

جناب ام البنین که اسمش فاطمه کلابیه است وقتی وارد خانه امیرالمومنین شد، عرض کرد یا علی، من آمدم کنیزی بچه‌های فاطمه را بکنم و من کجا و فاطمه زهرا کجا؟ حالا قرار شد کربلا پیش بیاد، نمی‌گوید که یکی از شما پسرها پیش من بمانید، همه را همراه حسین (ع) راهی می‌کند. بشیر می‌گوید وقتی برگشتیم از کربلا، بیرون از مدینه که رسیدیم امام سجاد (ع) فرمودند که پرچم‌های سیاه را بلند کنید، علامت عزا را نشان بدهید، به بشیر فرمود: پدر تو صوت و صدا داشت، تو هم داری؟ بشیر گفت: بله. فرمود که با حالت نوحه‌سرایی داخل مدینه برو و خبر بده کاروان آمده است. بشیر می‌گوید وارد مدینه شدم و اعلام کردم که آل رسول بازگشتند، یک وقت دیدم که یک بانوی مجلله‌ای با وقار و عظمتی دست دو پسر بچه خردسال را گرفته، جلو آمد و گفت: بشیر از حسین چه خبر؟ ام البنبن بود و آن دو پسر هم فرزندان حضرت اباالفضل(ع) بودند. گفتم از پسرانت، عباس، عون، جعفر نمی‌خواهی بدانی؟ گفت: نه از حسین بگو. وقتی گفتم حسین را هم شهید کردند، نشست و بر سرش زد. روزها در قبرستان بقیع چهار تا قبر درست می کرد و می‌گفت که من برای شما گریه نمی کنم و برای حسین گریه می‌کنم. خدا را شکر که بچه هایم در دفاع از حسین جان دادند. او از ابتدا کنار مولا این معرفت را پیدا کرده است.

وقتی حضرت ابالفضل به دنیا آمد، قنداقه را دست پدر دادند، پدر قنداقه را باز کرد و دستهای کوچک طفل را می‌بوسید و اشک می‌ریخت. ام البنین ‌پرسید: یا مولا دستهای بچه ام مشکلی دارد؟ فرمودند: نه ام‌البنین، این دستها روز عاشورا در دفاع از حسینم از بدن جدا خواهد شد. ام البنین قنداقه را می‌گیرد و دور سر امام حسین می‌گرداند و می‌گوید که بچه‌های من فدای بچه‌های فاطمه!

ام البنین بعد از واقعه کربلا نوحه سرایی می‌کرد و می‌گفت: شنیدم که تیر آهنین به فرق پسرم زدند. مگر کسی می‌توانست چنین کاری بکند؟ آری وقتی دستهای او را از بدن جدا کرده باشند.

صلی الله علیک یا مولای یا اباعبدالله

منبع: سخنرانی دکتر اسدی گرمارودی، جلسه سوم امتحان، سنت الهی