جلسه چهل و نهم

تعداد بازدید:۷۸۱

بسم الله الرحمن الرحیم

معاد برهانی در آیات قرآنی جلسه چهل و نهم

چکیده جلسات پیشین

اگر قیامت یا یوم القیامه، یوم الجمع است، یوم‌ الفصل هم هست. به تعبیر دیگر قرآن اگر یوم الحشر است، یوم النشر هم هست. یوم الجمع است برای حسابرسی و لذا یوم الحساب هم هست. در‌ آن روزحسابرسی می شود؛ زیرا در نشر، هر کسی به اقتضای آنچه در این عالم کسب کرده است، در مرحله نشر جایگاهش معین میشود.

روایتی در جلسه قبل از امام صادق (ع) بیان شد که فرمودند در قیامت مردم شش دسته می‌شوند و دسته آخر، اصحاب اعراف ذکر شد. دو آیه ۴۶ و ۴۸ در سوره مبارکه اعراف در خصوص مساله اعراف است که چند جلسه قبل به این موضوع اشاره شده بود و بحث آن مانده است.

 

بررسی مسئله اعراف

به دو نکته بسیار مهم در رابطه با اعراف باید دقت شود:

  1. «اصحاب اعراف» با توجه به آیات و روایات کسانی هستند که نه جزو بهشتی‌ها شدند که به بهشت بروند و نه جزو جهنمی‌ها که به جهنم بروند. ولی در یوم الجمع با بقیه جمع هستند. هنوز نشر در موردشان صورت نگرفته است و امید این هست که مشمول عنایات الهی بشوند و وارد بهشت شوند و نگران از این هستند که اگر عنایت الهی شامل حالشان نشود، به جهنم بروند.
  2. بحث دیگری درباره «اعراف» هست که اینها شخصیتهای برجسته ای هستند که از بقیه مردم در یوم‌الجمع ممتازند. یعنی حساب اینها با بقیه فرق دارد، اینها احتیاج به حسابرسی ندارند چه برسد به این که در یوم الجمع معطل بشوند.

چگونه این دو نکته با هم جمع می‌شوند؟ منظور چیست؟

 

سوره صافات آیه ۱۲۸

إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ

درآیات قبل در باره کسانی که انبیا را تکذیب کردند و زیر بار حق نرفتند و آلوده شدند صحبت شده است که فردای قیامت در یوم الجمع در محکمه عدل الهی حاضر می‌شوند، سپس در آیه ۱۲۸ می‌فرماید: عباد مخلَص حسابشان جداست و نیازی نیست که حاضر بشوند، چون حسابرسی ندارند.

 

جمع‌بندی دو نکته

یک «اصحاب اعراف» داریم که دسته اولی است که بیان شد. اینها مردمانی هستند که به تعبیر امام صادق (ع) هم که در جلسه قبل روایت را بیان کردیم، در یک شرایطی قرار گرفتند که فعلاً مثل بهشتی‌ها وارد بهشت نمی‌شوند و مثل جهنمی‌ها هم وارد جهنم نمی‌شوند، ممکن است لطفی در حقشون صورت بگیرد که در ادامه به آن خواهیم پرداخت. اما «شخصیت‌های اعراف» غیر از اینها می‌باشند. آنها همان برجستگانی هستند که قسیم النار و الجنه هستند. آنها باید بهشتی‌ها را تقسیم کنند و به بهشت بفرستند. آنها خودشان حسابرس هستند و نیازی به حسابرسی ندارند. این فراز زیارت جامعه: « وَاِیابُ الْخَلْقِ اِلَیْکُمْ، وَحِسابُهُمْ عَلَیْکُمْ» اشاره به همین قضیه است. با توجه به آیه 128 صافات آنها معصومین(ع) هستند.

 

شفاعت در حق اصحاب اعراف

اصحاب اعراف در یوم الجمع و یوم الحشر، محشور و مجموعند، حال ببینیم آن لطفی که قرار است در حقشان صورت بگیرد، چیست و چگونه صورت می‌گیرد؟!

 اینجا بحث شفاعت است که حساس‌ترین و مهم‌ترین مرحله‌ای که بحث شفاعت مطرح می‌شود و به فریاد می‌رسد در این مرحله است. یعنی اگر افرادی که گرفتار عالم دنیا هستند که اگر خدا بنا باشد با عدلش با آنها برخورد کند، وضعشان معلوم است، آنجا روزنه امید در آن مرحله معطلی «شفاعت» است.

وهابیت را اگر مسلمان بدانیم، تنها فرقه ایست در میان مسلمین که شفاعت را به کلی منکر است و حرفهای عجیب و غریب می‌زند. دانشمندان فرق دیگر اهل سنت بیش از شیعه بر علیه وهابیت راجع به شفاعت و توسل کتاب نوشته‌اند و بحث آن قبلا مطرح شده است و در کتاب «وهابیت سراب هدایت» هم اشاراتی به آنها شده است. چون قرار است این بحث قرآنی باشد، نه به آن تفصیل قبلی، اما اشاره‌ای به این بحث خواهیم کرد.

برخی از افراد که مطالعات دقیق قرآنی ندارند، در معارف دینی همه جانبه نگاه نکردند و به ظواهر برخی آیات بسنده می‌کنند می‌گویند که قرآن هم گفته است که شفاعت نیست. بر چه مبنا می‌گویید که اصحاب اعراف اگر مشمول شفاعت بشوند می‌روند بهشت و اگر مشمول شفاعت نشوند، جهنمی هستند؟!

 

نفی شفاعت در قرآن به صورت مطلق(بدون قید و شرط)

یک جا در قرآن کریم داریم که شفاعت را به صورت مطلق نفی کرده است.

 

سوره بقره آیه ۲۵۴

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لَا بَیْعٌ فِیهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ  وَالْکَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ

ای اهل ایمان! از آنچه به شما روزی کرده ایم انفاق کنید، پیش از آنکه روزی بیاید که در آن نه داد و ستدی است و نه دوستی و نه شفاعتی؛ و تنها کافران ستمکارند.

این انسانیهایی که ایمان آوردید، انفاق کنید از آنچه خدا به شما روزی کرده است، دست بقیه را هم بگیرید و به فکر دیگران هم باشید. به وظایفتان عمل کنید. قبل از این که قیامت برسد.

 

چرا در اینجا این یوم قیامت است؟

چون در دنیا که تا فرصت داریم، امکان جبران هست؛ در برزخ هم احتمال کمک اعمال ماتاخر وجود دارد، قیامت دیگر صحنه حسابرسی است و هر چه قرار بود بشود، تا آن لحظه صورت گرفته است. لذا می‌فرماید، قبل از اینکه آن روز برسد، کاری بکنید.

یَوْمٌ لَا بَیْعٌ فِیهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ ؛ دقت کنید در آن روز معامله‌ای وجود نخواهد داشت. آنجا دیگر بحث روابط دوستانه نیست که دوستان به فریاد ما برسند و شفاعت نیست. یک عده به این آیات رسیده‌اند و می‌گویند که بفرمایید، خود قرآن می گوید که شفاعت نیست! در جوابشان باید دقت کنیم که اگر آیات دیگری در قرآن باشد که شفاعت را تایید کند، آیا تناقض است؟ مثل بحث جلسه قبل که جواب دادیم به سوال برخی که گمان می‌کردند آنجا تناقض بوده است. به جواب این مورد در مبحث شفاعت هم خواهیم پرداخت.

 

 

بررسی دیگر آیات شفاعت

تا اینجا یک آیه در قرآن دیدیم که شفاعت را نفی کرده بود، ولی اگر همین جا هم دقیق باشیم در آیه بعدی می فرماید کسانی در محضر حق شفاعت می‌کنند.

 

سوره بقره آیه 255

اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ  لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ  لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ  مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ  وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ  وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ  وَلَا یَئُودُهُ حِفْظُهُمَا  وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ

هیچ معبودی نیست جز خداوند یگانه زنده، که قائم به ذات خویش است، و موجودات دیگر، قائم به او هستند؛ هیچگاه خواب سبک و سنگینی او را فرانمی‌گیرد؛ (و لحظه‌ای از تدبیر جهان هستی، غافل نمی‌ماند؛) آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آن اوست؛ کیست که در نزد او، جز به فرمان او شفاعت کند؟! آنچه را در پیش روی آنها و پشت سرشان است می‌داند؛ و کسی از علم او آگاه نمی‌گردد؛ جز به مقداری که او بخواهد. تخت (حکومت) او، آسمانها و زمین را دربرگرفته؛ و نگاهداری آن دو [= آسمان و زمین]، او را خسته نمی‌کند. بلندی مقام و عظمت، مخصوص اوست.

 می‌بینیم که فرموده است مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ، به این معنی که چه کسی شفاعت می‌کند در محضر حضرت حق مگر به اجازه او، خب اگر شفاعت اصلا نیست، إِلَّا بِإِذْنِهِ یعنی چی؟ پس معلوم می‌شود که شفاعت به اذن الهی وجود دارد.

پس فقط کافی بود که آیه بعدی را نگاه کنیم تا به جواب سوالمان برسیم.

یک بنده‌خدایی میگفت که به خدا قسم در قرآن آمده است که خدا نیست! پرسیدند: کجا؟ گفت: می‌گوید لا اله! گفتند: الا الله را هم ببین که بعدش آمده است! یا یک نفر که پرخوری می‌کرد و گفت: خدا گفته کلوا و اشربوا! بهش گفتند ولاتسرفوا را هم ببین!

 

 

علت نفی شفاعت به صورت مطلق

اگر دقت کنیم، آیه قبل که شفاعت را به صورت مطلق نفی کرده است و قید نگذاشته، در واقع در رابطه با یک تفکر باطلی است که برخی از یهودیان قائل بودند. بنی‌اسرائیل و یهودیان قائلند که ما برجستگان عالم وجودیم و به همین جهت یهود دین بسته است. می‌گوید که غیر از کسی که یهودی زاده هست، لیاقت اینکه یهودی بشود، ندارد. لذا اگر کسی که پدر و مادرش یهودی نبوده، نمی‌تواند بیاید و دین یهود را قبول کند. در تورات هم یک بحثی دارند که خدا از آسمان به زمین آمد و با یعقوب کشتی گرفت، یعقوب خدا را زمین زد و خدا به یعقوب گفت که مرا رها کن الان مردم بیدار می‌شوند و مرا می‌بینند. یعقوب گفت اگر نبوت را به بنی اسرائیل بدهی، رهایت می‌کنم اگر نه، که نه! خدا به یعقوب رشوه داد و اینها نسل برجسته شدند. حالا اینها می‌گویند که ما چون نسل برجسته و ممتازیم، هر کاری بکنیم در قیامت شفاعت می‌شود و ما به بهشت می‌رویم. این آیه می‌فرماید که این موضوع غلط است. بحث در مورد یک تفکر غلط نسبت به یک عده است.

 

 

سوره بقره آیه ۴۷

یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ

 این فضیلت چه نوع فضیلتی است؟ ما در بین شما پیغمبرانی قرار داده‌ایم و شما را از آن ظلمی که فرعونیان انجام می‌دادند، نجات دادیم در بین شما چقدر برجستگان قرار دادیم!

 وَاتَّقُوا یَوْمًا لَا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئًا وَلَا یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلَا یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلَا هُمْ یُنْصَرُونَ (بقره ۴۸). این موضوع در رابطه با بنی‌اسرائیل است. می‌گوید این جوری نیست که اگر تو لیاقت شفاعت نداشتی، از تو شفاعت کنند. همان طوری که کسی به جای کس دیگر جزا داده نمی‌شود لَا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئًا (بقره ۱۲۳). خود شفاعت هم یک نوع جزاست. اگر شما لیاقت شفاعت دارید، حالا ما با هم پسر عمو باشیم، دلیل نمی‌شود که من هم لیاقت پیدا کنم. اگر قرار بود مطلقا در قیامت خُلّت و دوستی نباشد، شفاعت نباشد، پس آیاتی که می‌گوید در قیامت شفاعت هست، چه می شود؟ پس این درباره تفکر غلط بنی اسراییل است و بیان می دارید این گونه نیست که فکر می‌کنید  هر کاری هم بکنید مشمول شفاعت الهی می شوید.

 

 

سوره بقره آیه ۸۰

وَقَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّامًا مَعْدُودَةً  قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْدًا فَلَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ  أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ

در آیات قبل از بنی اسرائیل می‌گوید که چه کارهایی می‌کردند، در این آیه می گوید که آنها می‌گفتند لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّامًا مَعْدُودَةً ما هرگز در جهنم نمی‌رویم، اگر هم  باشد ما را می‌برند یک گشتی بزنیم، ما نجات پیدا می‌کنیم. آیه بیان می‌کند که قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْدًا به آنها بگو که مگر با خدا قرارداد بسته‌اید که از بقیه متمایزید؟ پس این آیات در مورد بنی‌اسرائیل و یهودیان است که برای خود امتیاز خاص قائل بودند، خدا می‌فرماید نه این جوری نیست.

 

 

سوره اعراف آیه ۵۳

هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِیلَهُ  یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنَا مِنْ شُفَعَاءَ فَیَشْفَعُوا لَنَا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ  قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ  

معلوم است که اینها فردای قیامت که حاضر می‌شوند، به اینها گفته بودند که شفیعانی هستند که از شما شفاعت می‌کنند، می‌گویند: آیا هست؟ ما مشمول می‌شویم؟ این شفعا می‌آیند و از ما شفاعت می کنند؟

پس اگر شفاعت به طور مطلق نفی شده است، چرا این آیه می‌گوید که فردای قیامت یک عده می‌گویند که آیا شفیعانی هستند یا نه؟

 

 

سوره مدثر آیات ۴۸-۴۶

وَکُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ (مدثر ۴۶) گنهکارانی که قرار است به جهنم برده شوند، خودشان آنجا معترفند که بله ما قیامت و این ارزشها را ندیده گرفتیم.

حَتَّى أَتَانَا الْیَقِینُ (مدثر ۴۷) تا به این مرحله یقین دیدیم.

فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ (مدثر ۴۸) شفاعت شافعین وجود دارد اما برای این افراد نفعی ندارد.

یک وقت می‌گوییم که اصلا شفاعت نیست و دروغ است، یک وقت می‌گوییم که شفاعت برای این عده منفعتی ندارد. اگر قرار بود شفاعت در قرآن رد شده باشد، چرا می‌گوید که شفاعت شافعین برای این گروه نفعی ندارد؟!

در سوره مبارکه انعام آیه ۵۱ و ۷۰ می‌گوید که شفاعت هست ولی مال خداست. در جای دیگر می‌گوید که خدا اگر بخواهد به کس دیگر هم اذن بدهد به او می‌گوید تو هم این کار را بکن. مراحل مختلف شفاعت را در قیامت بیان می‌کند.

 

سوره انعام آیه 51

وَأَنْذِرْ بِهِ الَّذِینَ یَخَافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلَى رَبِّهِمْ  لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ وَلَا شَفِیعٌ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ  

و آنان را که از احضار در پیشگاه عدل خدا ترسانند به آیات قرآن متنبّه ساز و بترسان که جز خدا آنها را یاور و شفیعی نیست، باشد که پرهیزکار شوند.

در لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ ، ضمیر«ه» به الله بر می‌گردد؛ یعنی کسانی که در فردای قیامت به غیر از خدا ولی و شفیع و کمک کار و عنایت کننده‌ای ندارند. پس با توجه به این آیه متوجه می‌شویم که خدا شفیع است. خدا شفاعت می‌کند.

سوره انعام آیه ۷۰

وَذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِبًا وَلَهْوًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمَا کَسَبَتْ لَیْسَ لَهَا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیٌّ وَلَا شَفِیعٌ وَإِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لَا یُؤْخَذْ مِنْهَا  أُولَئِکَ الَّذِینَ أُبْسِلُوا بِمَا کَسَبُوا  لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَعَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْفُرُونَ

و رها کن کسانی را که آیین (فطری) خود را به بازی و سرگرمی گرفتند، و زندگی دنیا، آنها را مغرور ساخته، و با این (قرآن)، به آنها یادآوری نما، تا گرفتار (عواقب شوم) اعمال خود نشوند! (و در قیامت) جز خدا، نه یاوری دارند، و نه شفاعت‌کننده‌ای! و (چنین کسی) هر گونه عوضی بپردازد، از او پذیرفته نخواهد شد؛ آنها کسانی هستند که گرفتار اعمالی شده‌اند که خود انجام داده‌اند؛ نوشابه‌ای از آب سوزان برای آنهاست؛ و عذاب دردناکی بخاطر اینکه کفر می‌ورزیدند (و آیات الهی را انکار) می‌کردند.

در این آیه عبارت لَیْسَ لَهَا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیٌّ وَلَا شَفِیعٌ  عین همان بحثی است که در آیه ۵۱ بود. غیر از ذات اقدس الهی برای اینها شفیع و ولی‌ای نخواهد بود.

سوره زمر، آیه ۴۴

قُلْ لِلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعًا  لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ  ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ

بگو: «تمام شفاعت از آن خداست، (زیرا) حاکمیّت آسمانها و زمین از آن اوست و سپس همه شما را به سوی او بازمی‌گردانند.»

 بگو شفاعت تماماً مال خداست. پس نشان می‌دهد که خدا شفاعت می‌کند. بنابراین آنجا که می‌گوید شفاعت نیست، به این معنی است که آن شفاعتی که شما می‌گویید با آن خصوصیات، وجود ندارد. اما وقتی می‌گوید که خدا شفاعت می‌کند، یعنی شفاعت هست. با توجه به آیه ، مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ معلوم می‌شود که اگر خدا به کسی اذن بدهد، او هم می‌تواند شفاعت بکند.

 

سوره یونس آیه ۳

إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ  یُدَبِّرُ الْأَمْرَ  مَا مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ  ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ  أَفَلَا تَذَکَّرُونَ

پروردگار شما، خداوندی است که آسمانها و زمین را در شش روز [= شش دوران‌] آفرید؛ سپس بر تخت (قدرت) قرار گرفت، و به تدبیر کار (جهان) پرداخت؛ هیچ شفاعت کننده‌ای، جز با اذن او نیست؛ این است خداوند، پروردگار شما! پس او را پرستش کنید! آیا متذکّر نمی‌شوید؟!

مَا مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ شفیعی نیست مگر بعد از این که خدا به او اجازه داده است. پس اصل شفاعت از خداست ولی خدا هر کس را صلاح بداند که این درجه را دارد، این لیاقت و مقام را می‌تواند پیدا کند، اذن شفاعت به او می‌دهد. در این آیه به صراحت آمده است که شفیعی نیست مگر اینکه خدا به او اذن می‌دهد.

 

سوره مریم آیه ۸۷

لَا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا

هیچ کس مالک شفاعت نباشد؛ مگر کسی که نزد خداوند رحمان، عهد و پیمانی دارد.

مالکیت و اجازه و قدرت شفاعت ندارد مگر در پیشگاه خدا به یک مقام و جایگاهی رسیده باشد. بین او و خدا یک سر و رازی باشد.

 

 

سوره طه آیه ۱۰۹

 یَوْمَئِذٍ لَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِیَ لَهُ قَوْلاً

در آن روز، شفاعت هیچ‌کس سود نبخشد جز آن‌کس که خدای رحمان به او رخصت شفاعت داده و سخنش را پسندیده باشد.

مثل آیات قبل می‌فرماید که لَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ اما استثنا کرد، مگر کسانی که خدای رحمان به او اذن و اجازه داده است. کسی که این مقام را پیدا کرده است و می‌تواند مقام شفاعت داشته باشد.

 

سوره سبأ‌ آیه ۲۳

وَلَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ  حَتَّى إِذَا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ  قَالُوا الْحَقَّ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ

هیچ شفاعتی نزد او، جز برای کسانی که اذن داده، سودی ندارد! (در آن روز همه در اضطرابند) تا زمانی که اضطراب از دلهای آنان زایل گردد (و فرمان از ناحیه او صادر شود؛ در این هنگام مجرمان به شفیعان) می‌گویند: «پروردگارتان چه دستوری داده؟» می‌گویند: «حقّ را (بیان کرد و اجازه شفاعت درباره مستحقّان داد)؛ و اوست بلندمقام و بزرگ‌مرتبه»

 باز هم عین آن عبارت آیه  ۱۰۹ سوره طه « وَلَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ» در اینجا تکرار شده است.

 

جمع‌بندی آیات

۱- فقط یک آیه قرآن،  آیه ۲۵۴ سوره مبارکه بقره شفاعت را به صورت مطلق نفی می‌کند. با توجه به آیات دیگر این آیه در مورد قوم بنی اسرائیل است که توقع غلطی که داشتند  و خود را نور چشمی خداوند می‌پنداشتند. باید دقت کنیم که بعضی از ما هم نعوذ بالله گاهی این طور پرتوقعی برای خودمان ایجاد می‌کنیم. یهود یک همچین توقع غلطی داشت و قرآن هم آن را نفی می‌کند و می گوید که خیر، این چنین نیست.

۲- اما قرآن می‌گوید که خدا شفاعت می‌کند و شفاعت شافعی که خدا اذن ندهد، نفع ندارد. آنهایی که خدا به آنها اذن بدهد، می‌توانند شفاعت کنند.

در بحث روایات، این مساله مفصل بحث شده است،  به ویژه در ذیل آیاتی که در این رابطه است. چند نمونه از اینها را بیان خواهیم کرد.

 

 

مسئله شفاعت در کلام بزرگان اهل سنت

فخررازی

فخر رازی که دشمن شیعه است و امام المشککین است، در تفسیر معروف مفاتیح الغیب هر جا به شیعه می‌رسد تعبیری دارد که «و رافض لعنهم الله» به این معنی که رافضی‌ها که چنین و چنان باد. در مورد آیاتی از قرآن که در مقام و ولایت امیرالمومنین (ع) بیان شده است، آنچنان سعی می‌کند که اشکال کند، البته گاهی هم گیر می‌کند و رها می‌کند و رد می‌شود. در تفسیر مفاتیح الغیب ج ۳ص ۴۹۵ می‌گوید:

أجمعت الأمة على أن لمحمد صلى اللّه علیه و سلم شفاعة فی الآخرة و حمل على ذلک قوله تعالى: عَسى‏ أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً [الإسراء: 79] و قوله تعالى: وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى‏ [الضحى: 5]

امت اسلامی بر مقام شفاعت محمد (ص) در آخرت اجتماع دارند. به عبارت دیگر می‌گوید که این دو آیه مقام شفاعت پیغمبر را می‌رساند و امت با هم در این مورد اتفاق دارند.

در آن زمان هنوز وهابیت به این شکل نبوده است. فخر رازی می‌گوید که این امر اصلا محل اختلاف نیست بین امت و همه اجماع دارند بر اینکه پیامبر اسلام مقام شفاعت دارد.

در ادامه می گوید:

ثم اختلفوا بعد هذا فی أن شفاعته علیه السلام لمن تکون أ تکون للمؤمنین المستحقین‏ للثواب، أم تکون لأهل الکبائر المستحقین للعقاب

البته این اختلاف نظر بعدها پیدا شده است که شفاعت پیغمبر در فردای قیامت آیا فقط به مومنین که استحقاق پاداش نیکو دارند، می‌رسد یا به کسانی که ممکن است حتی گناهان کبیره را هم مرتکب شده باشند و استحقاق عقاب دارند، هم می‌رسد.

پس اصل شفاعت یک امر مسلم و قطعی بوده است اما در رابطه با این که این شفاعت به چه کسانی می‌رسد، بحث وجود داشته است.

 

احمد حنبل

در کتاب مسند احمد حنبل، رییس فرقه حنابله، ج۲ ص ۳۰۷ و ص۵۱۸ این روایت از پیغمبر (ص) در این دو جا تکرار شده است. شفاعتی لمن شهد ان لا اله الا الله مخلصا به این معنی که کسانی که خالصانه لا اله الا الله را گفتند ولی اشتباهاتی هم داشتند، شفاعت من شامل حال آنها می‌شود.

پس با توجه به این روایت، معلوم شد که آقای احمد حنبل رییس فرقه حنابله در کتابی مثل مسند خود از پیغمبر اسلام روایتی نقل می‌کند که فرموده است شفاعت من شامل حال این عده می‌شود.

در ج۵ مسند ص ۳۴۷  می‌گوید: انی لارجوا ان اشفع یوم القیامه، من امیدوارم که شفاعتم در روز قیامت مورد قبول واقع شود و شفاعت من اثرگذار باشد. در ج۳ ص ۴۰۹، ۴۳۰، ۴۸۶، ۴۸۷، از پیغمبر (ص) نقل می‌کند: ارید ان آخر دعوتی شفاعه لامتی الی یوم القیامه در آخرین لحظات حیاتم می‌خواهم تقاضایم شفاعت را برای امتم باشد.

 

 

صحیح مسلم

در صحیح مسلم ج ۱ ص ۱۳۱ از پیغمبر (ص) نقل شده است که فرمودند: انا اول شافع فی الجنه، من اولین شفیعم در بهشت، انا اول الناس یشفع فی الجنه، من اول کسی هستم که در بهشت شفاعت می‌کنند.

در ج۱ ص۱۳۰ آمده است: ان الله یخرج قوما من النار بالشفاعه خداوند یک عده را بعد از این که به جهنم رفتند، با شفاعت از جهنم خارج می‌کند و وارد بهشت می‌کند.

 

 

ابن ماجه قزوینی

در ج۲ باب ۳۷ ص ۷۲۴ سنن ابن ماجه آمده است، یشفع یوم القیامه ثلاثه عن انبیا ثم العلما ثم الشهدا. سه دسته در قیامت هستند که شفاعت می‌کنند، انبیا و علما و شهدا. در این کتاب حتی دایره شفعا را هم مشخص کرده است. 

 

 

نظر متکلمین برجسته اهل سنت

قاضی عیاض

نقش قاضی عیاض در علم کلام اهل سنت بلاتشبیه مثل خواجه نصیرالدین طوسی و شیخ مفید و علامه حلی در شیعه است. این آقا که از متکلمین شاخص و برجسته اهل سنت است، مطلبی نقل می‌کند که در شرح صحیح مسلم، شرح نبوی، ج ۳ باب اثبات شفاعت  ص ۳۵ این گونه آمده است:

مَذْهَب أَهْل السُّنَّة جَوَاز الشَّفَاعَة عَقْلًا وَوُجُوبهَا سَمْعًا بِصَرِیحِ قَوْله تَعَالَی : { یَوْمَئِذٍ لَا تَنْفَع الشَّفَاعَة إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَن وَرَضِیَ لَهُ قَوْلًا } وَقَوْله : { وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنْ اِرْتَضَی } وَأَمْثَالهمَا ، وَبِخَبَرِ الصَّادِق صَلَّی اللَّه عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ، وَقَدْ جَاءَتْ الْآثَار الَّتِی بَلَغَتْ بِمَجْمُوعِهَا التَّوَاتُر بِصِحَّةِ الشَّفَاعَة فِی الْآخِرَة لِمُذْنِبِی الْمُؤْمِنِینَ . وَأَجْمَعَ السَّلَف وَالْخَلَف وَمَنْ بَعْدهمْ مِنْ أَهْل السُّنَّة عَلَیْهَا. . . .

مدهب ما سنی‌ها از نظر عقلی، جایز بودن شفاعت را بیان می‌کند. آن جوری که آیات و روایات گفته و به گوش ما رسیده است، بودنش واجب است. این سخن حضرت حق به صراحت فرمود که یَوْمَئِذٍ لَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِیَ لَهُ قَوْلً (طه ۱۰۹) و این که فرمود وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنْ اِرْتَضَی. روایاتی هم که در این باب رسیده است، تماما به گونه‌ایست که تواتر روایی را بیان می‌کند. جزو مسلمات است که شفاعت هست و تمامی علمای اهل سنت ؛ از گذشته تاکنون بر صحت شفاعت اجماع دارند. 

در روایات هم این موضوع بسیار مطرح شده است اما به اقتضای وقت دیگر وارد آن نمی‌شویم. پس چون مبحث شفاعت در یوم الحساب برای نشر، یک مبحث مهمی است، این شبهه را طرح کردیم و جواب دادیم گرچه قبلا مفصل در این خصوص صحبت شده است.

 

شفاعت از نظر عقل

«شفاعت» در لغت به معنی همراهی است. «شفع» یعنی جفت و نقطه مقابل «وتر» به معنی طاق. در نماز شب، به آن نماز دو رکعتی چون جفت است «نماز شفع» می‌گویند و آن نماز یک رکعتی را «نماز وتر» می‌گویند.

 

همراهی عادلانه یا بی حساب و کتاب

حالا این همراهی آیا همراهی عاقلانه حکیمانه عادلانه با حساب و کتاب باید باشد یا همراهی بی حساب و کتاب؟

یک معلم یا استاد دانشگاه اگر حکیم و عادل باشد، همراهی با شاگرد را در اصل لازم می‌داند. می‌گوید که شاگرد من است و می‌خواهم که او را همراهی و کمک کنم. ولی گاهی شاگرد کاری می‌کند که این توجه استاد را برای همراهی از دست می‌دهد. راجع به خود حضرت حق اگر دقت کنیم، خدایی که رحمان است و رحیم، رحمت او هم عام است و هم خاص، چرا در یک شرایطی می‌فرماید که صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَرْجِعُونَ (بقره ۲) یا وَإِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلَى یَوْمِ الدِّینِ(ص ۷۸)؟ این یعنی چی؟ یعنی یک عده را می‌فرماید که اینها دیگر رفتند، دیگر مشمول عنایت نمی‌شوند، اینها دیگر لعنت بر آنها باد. این بلا تشبیه مثل یک استادی است که می‌گوید شاگرد به قدری بد شده است، خودش که استفاده نمی‌کند که هیچ، مانع استفاده بقیه هم هست و توفیقات خدمت‌گذاری را از معلم نیز می‌گیرد. معلم به او می‌گوید که تو دیگر با  من کاری نداری و از کلاس برو بیرون. اینها کسانی هستند که شفاعت شامل حال آنها نمی‌شود. پناه بر خدا. لذا بارها این را گفته‌اند که اگر به مو می‌رسد، نگذارید که پاره بشود.

جناب حر نگذاشت که پاره بشود. وقتی امام حسین فرمود: « ثَکَلَتْکَ اُمُّکَ»، گفت مادر شما حضرت زهرا(س) است. حرمت را نگه داشت. جلوی امام حسین ایستاده است و راه را سد کرده است و می‌گوید که یا با یزید بیعت کن یا نمی‌گذارم آب بنوشی! اما وقتی حضرت به نماز ایستاد، آمد و پشت سر حضرت ایستاد. این مشمول عنایت می‌شود. یک معلم دلسوز حتی اگر شاگرد را از کلاس هم بیرون بکند، باز منتظر بهانه است و واقعا دلش می‌خواهد که شاگر یک جور نادم بشود که او را به کلاس برگرداند. خدا که ارحم الراحمین است. اولیای الهی که مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ  (بقره ۲۵۵) اینهایی که خدا به آنان اذن می‌دهد، این لیاقتها را دیده‌اند و آنها هم همین جور منتظرند. حال اگر شاگرد هیچ همراهی ندارد، ورقه امتحانش هم صفر شده است و می‌آید به استاد می‌گوید که آیا می‌شود یک عدد ۲ در کنار این صفر بگذاری؟ هر عاقلی باشد، ناخودآگاه می گوید که عجب پرروی جسوری است! نکند فردای قیامت اولیای الهی به ما بگویند، عجب پررویی! شما در دنیا چه رابطه با ما داشتید؟ کدوم کارتان با امام حسین (ع) می‌خورد؟ کدوم کارتان با حضرت زهرا (س) می‌خورد؟ که الان توقع داری امام حسین (ع) دست شما را بگیرد.

 

ماجرای تشرف  عده ای از شیعیان خدمت امام رضا(ع)

بله شفاعت خیلی کار می‌کند اما از آن طرف نکند کاری کرده باشیم که دلشان را به درد آورده باشیم.  امام رضا (ع)  امام رئوف ماست، دقت کنید که همه ائمه رئوف هستند ولی وقتی برای یکی علم می‌شود ، حساب دارد. یعنی امام رضا(ع) مظهر رأفت الهی است که یکبار هم در این مورد صحبت کردیم. یک عده از نیشابور خدمت حضرت رفتند یکبار خدمت این امام رفتند و در زدند و خادم گفتند که عده ای از شیعیان آمده اند، اما حضرت سه روز اجازه ورود ندادند. اینها خیلی متاثر شدند که آقا ما شیعیان شماییم و از نیشابور آمدیم، خیلی علاقه‌مندیم خدمت شما برسیم و شما سه روز است که ما را معطل کردید. حضرت فرمودند: چون دروغ گفتید. شما گفتید شیعیان من هستید. آیا واقعا شما شیعیان من هستید؟ شما محب هستید، شیعه نیستید.

جمعی از زنان آمدند خدمت حضرت زهرا (س) و گفتند: شوهرانمان ما را فرستادند بیایم خدمت شما، آیا ما را جزو شیعیان قبول دارید؟ حضرت فرمودند: اگر این جوری، این جوری و این جوری بودید بله و اگر نبودید نه. انانیت و حسادت دارید؟به شیعیان دیگر رأفت دارید کارگشا هستید؟!

لذا اگر شاگردی در این کلاس کاری می کند که وقتی ورقه امتحانش را بیاورد، استاد بگوید خیلی پررویی برو! ما نعوذبالله در دنیا رفتارمان به گونه‌ای باشد که فردای قیامت خودمان جوابمان را با زبان حال می‌شنویم و زبان قال هم نیاز نیست. اما اگر شاگردی باشد که در طول ترم زحمت کشیده و حالا برای امتحان اتفاقی افتاده که ۱۴ شده و ۱۶ می‌خواهد، استاد به خاطر فعالیتهایش در طول ترم این ارفاق را به او می‌کند. ما هم فردای قیامت می‌گوییم که خدایا یک جاهایی لغزیدیم، ولی بنده بودیم، قبول داشتیم، همراه بودیم. به قول ابوسعید ابوالخیر خدایا اگر گناه کردم از روی عناد با تو نبود، من کیم که با تو در بیفتم. کمکم کن، دستم را بگیر.

 

آثار تربیتی «شفاعت»

شفاعت به این معنی از مهم‌ترین جنبه‌های مثبت یک مکتب تربیتی است. اشکالی که برخی روشنفکر مآب‌های بدون تفکر و تعمق وارد می‌کنند که می‌گویند مگر دستگاه خداوند پارتی بازی است! ای بیچاره درس نخوانده!  نمی‌داند اگر ما در یک نظام تربیتی آموزشی استاد بگوید: شاگرد تو در طول ترم همراه باش، من کمکت می‌کنم، این برای بالا آمدن بهتر شارژ می‌کند یا اینکه بگوید مته به خشخاش می‌گذارم و پدرت را در می‌آورم! اینجا هم خداوند می‌گوید که تو در دنیا با اولیای من همراه باش، من هم در آخرت تو را همراهی می کنم. این نظام تربیتی رشد دهنده است. در نظام تربیتی باید ایجاد امید و دلگرمی کرد. البته این دلگرمی و امید، لوس‌بازی و پررویی نباید باشد. شفاعت لوس‌بازی و پررویی نیست. امام صادق (ع) فرمودند: شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمارد، نمی رسد.

 بزرگی می‌گفت اگر ما در طول عمرمان دو رکعت نماز اول تا آخرش را با حضور قلب خوانده باشیم، هیچ مشکلی نداریم. کی می‌تواند جرات کند بگوید که من اول تا آخر نمازم، حضور قلب داشتم.

 

تمثیل مولوی

مولوی یک مثالی می‌زند در این رابطه می‌گوید یک چوپانی که در بیابان گوسفندها را می‌چراند، آب گودالها و مانده را می نوشید، رسید به یک آب باران تازه باریده‌ای در یک گودال سنگی و صاف و زلال و خنک. خیلی خوشش آمد. ریخت در مشکش و گرفت روی کولش و با خود گفت که این را می‌برم به شهر برای خلیفه. یکی دو روز طول کشید، از بیابانها و شهرها آمد و آب گرما خورد و در مشک ماند و خلاصه وقتی به در دارالخلافه رسید، گفت به خلیفه بگویید که یک هدیه آوردم حتما باید خودش را ببینم. فکر کردند طلا و جواهری پیدا کرده است، راهش دادند به داخل. او هم گفت: تشت بیاورید! در مشک را باز کرد و آب را ریخت توش. خلیفه فهمید. نخواست تو ذوقش بزند، به او صله داد. گفت وقتی دارد  می رود از بغل چشمه‌ها و جویبارهای کاخ عبورش بدهید. چشمش که به این آبها افتاد با خودش گفت: این همه آب زلال قشنگ جاری! پرسید: اینها مال کیست؟ گفتند: خلیفه. دوباره برگشت پیش خلیفه. گفت: شما چطور با این همه آب زلال، آن آبی که من آوردم به نظرت آمد؟ خلیفه گفت: تو چون این آبها را ندیده بودی، آن به نظرت آمده بود. از اینجا مولوی می‌گوید فردای قیامت وقتی عباد الهی را می‌آورند و ما نگاه به آنها می کنیم، سرمان را می‌اندازیم پایین.

طرف بعد از نمازش به خدا گفت: آن نمازی که پسر ابوطالب می‌خواند را مگر دیگر در خواب ببینی! اگر امیرالمومنین (ع) عبدالله بودند، اگر امام حسین (ع) در گودال قتلگاه دارد با خدا عبادت می کند، اگر امام سجاد (ع) زین العابدین است، از این برجستگان بیاییم پایینتر، اگر اویس قرنی که می‌گوید دوست داشتم اول تا آخر دنیا را زنده بودم و همه را با یک سجده به پایان می‌بردم، لذا نماز شب اویس قرنی این جور بود که یک شب تا صبح در رکوع بود. یک شب تا صبح در قنوت بود. ما توانش را نداریم و ازما توقعی هم نیست اما فردای قیامت وقتی این اعمال را می‌بینیم، کارهای خودمان شبیه آن آبی است که در مشک ریختیم. لذا آنجا سرمان را می‌اندازیم پایین، آنجاست که ان‌شاءالله شفاعت شامل حالمان می‌شود. می‌گویند که تو تلاشت را کردی و زحمتت را کشیدی، بیا ارفاقی‌ها را بهت می‌ دهم. آن جا معلوم می‌شود که شفاعت یعنی چی.

از نظر عقلی مکتبی که شفاعت ندارد، تربیت صحیح رشد دهنده ندارد. مکتب قرآن، مکتب کمال بخش تربیت انسان است. لذا باید شفاعت داشته باشد. فقط باید به این نکته توجه داشته باشیم که مثل آن شاگردانی که لوس‌بازی در می‌آورند و پررویی می‌کنند، نباشیم. لذا هر چه انسان در مسیر قرب حضرت حق و عبودیت، بیشتر عبادت کرد و جلو رفت، بیشتر نگران است که نکند من لغزیده باشم. خوف و رجا باید با هم باشد.

در اوایل سوره بقره می گوید بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (بقره ۴)که نشان از مقام ایقان به قیامت است، اما جایی دیگر می فرماید الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ (بقره ۴۶). معمولا مفسرین به اینجا که می‌رسند، می‌گویند این همان یقین است اما به قول طلبه‌ها این لایتچسبک است و خیلی به دل نمی‌نشیند. خدا مگر نمی‌توانست اینجا هم بگوید یوقنون. چرا یظنون به کار برد؟ در روایت امام صادق (ع) است که می فرمایند: اینها در مقامی هستند که تا آخرین لحظه حیات نگرانند که نکند بلغزند. نکند توفیق بندگی تا آخرین لحظه حیات در ما باقی نباشد و مستوجب عنایت الهی نشویم. لذا در ظن هستند یعنی بین خوف و رجا هستند.

 

لحظات احتضار یکی از اساتید معروف حوزه علمیه نجف

در حالات یکی از اساتید معروف حوزه علمیه نجف نقل می‌کنند که شاگردها خیلی به ایشان ارادت داشتند. مرد عارف و عالم و برجسته‌ای بوده است. گفتند که حال احتضار به استاد دست داد، همه دور او جمع شدیم، رو به قبله عدیله می‌خواندیم و شهادتین را تلقین می‌کردیم، استاد نمی‌توانست بگوید. فقط هی یک گوشه را نگاه می‌کرد و می گفت: بگیرید دارد می‌سوزاند. ما همه جا خوردیم، این مرد خدا لحظه آخر عمر دارد می‌میرد، تلقین می‌کنیم، چطور شهادتین را نمی‌تواند به زبان بیاورد؟ اتفاقا هم نمرد و حالش بهتر شد. بعد از او پرسیدند که ماجرا چه بود؟ گفت خدا به من رحم کرد که من نمردم. من در دنیا به چیزی دلبستگی نداشتم. همه تعلقات را دور ریخته بودم اما یک کتابخانه داشتم که به آن تعلق داشتم. این دوست داشتن برای مقام من در آن لحظه پذیرفته نبود و باید دل می‌کندم. لذا در آن لحظه جان دادن، شیطان مجسم می‌شد و نفت می‌ریخت که آتش بزند، من داد می‌زدم بگیرید که نسوزاند. خدا لطف کرد، نمردم و همه کتابها را وقف کردم.

استادی بود در شیراز که لحظه مردن می‌گفت: ای خدا از تو شکایت دارم، من و بروجردی هم درس بودیم، مردم قدر او را دانستند و قدر مرا ندانستند. می‌گویند این را گفت و مرد. باید در دنیا یک کاری بکنیم که لحظه مردن، سالم بمیریم.

این روایت پیغمبر (ص) را به خاطر داشته باشید : کَمَا تَعِیشُونَ تَمُوتُونَ وَ کَمَا تَمُوتُونَ تُبْعَثُونَ وَ کَمَا تُبْعَثُونَ تُحْشَرُونَ. آن جوری که زندگی می‌کنید، می‌میرید. اگر خدایی زندگی کردید، خدایی می‌میرید و آن جوری که مردید، فردای قیامت محشور می شوید. مرگمان چه نوع مرگی است؟ آیا در دنیا جوری زندگی کردیم که مرگمان مرگ خداپسندانه‌ای باشد؟ لذا باید حساس شد نسبت به این امور. باید دل از غیر خدا کند.

 

مناسبت هفته

در روز عاشورا هر کس می‌آمد با امام حسین (ع) وداع کند، حضرت طول می‌دادند. چه از خانواده‌شان و چه از اصحاب. فقط یک جا بود که علی اکبر (ع) تا آمد گفت: بابا می‌خواهم بروم، فرمودند: برو. می‌خواهد نشان بدهد که گرچه علی‌اکبر است، میوه دلم است، گرچه  أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِ الله است، گرچه هر وقت دلمون برای پیغمبر خدا تنگ می‌شد، نگاه به او می‌کردیم، اما وقتی صحبت خدا می‌شود که دیگر اینها مطرح نیست.

بیش از این بابا دلم را خون مکن                    زاده لیلی مرا مجنون مکن

گه دلم پیش تو و گه پیش اوست                   رو که در یک دل نمی‌گنجد دو دوست

یک وقت هم آمد میدان و خم شد و صورت به صورت او نهاد  ... صلی الله علیک یا اباعبدالله  

منبع: سخنرانی استاد اسدی گرمارودی، جلسه چهل و نهم معاد برهانی در آیات قرآنی

به کوشش خانم ربوبی و رحمان نژاد