۹-چرا وجود تنیده در مشکلات است؟ آیا خدا نمی توانست یک وجود بدون مشکلات خلق کند؟ به بیان دیگر آیا نمیشد جهانی بدون شر داشته باشیم؟
برای پاسخ به این پرسش لازم است بحث مختصری در مورد شرور و ماهیت شرور داشته باشیم.
1- آیا شرور حقیقی هستند یا نسبی؟
شرور حقیقی نیستند بلکه نسبیاند و امور نسبی در ارتباط با حقیقت زائیده میشود.
دست شما صرف نظر از سفید یا سیاه بودن، کوچک یا بزرگ بودن و .... یک حقیقت است. ولی وقتی میگوییم دست من بالاست، آن را نسبت به میز میسنجیم و وقتی میگوییم دست من بزرگ است آن را نسبت به دست یک کودک میسنجیم. به این معنی که حقیقت باید باشد تا نسبیت از او زاییده شود.
بد بودن یک شی، در هستی فی نفسه آن شی نیست بلکه بالاضافه آن است. زهرمار به خودی خود بد نیست و وجودش برای خود مار ضروری است ولی برای انسان بد است. خشکی برای ماهی شر محسوب میشود ولی در کل هستی خیر است. حتی مصیبت و مرگ در ظاهر شر است ولی شر قلیل همراه با خیر کثیر است.
آنچه حقیقی است وجود فی نفسه است و وجود بالاضافه، نسبی و اعتباری است و چون اعتباری است حقیقی نیست، یعنی واقعاً در نظام وجود قرار نگرفتهاند که بگوییم چرا این وجود نسبی به آنها داده شده، اینها از لوازم وجود واقعی هستند و به طور مستقل قابل بحث نیستند. نسبت دادن امور اعتباری به علت، مجازی و بالعرض است و از این رو شر بالذات مورد تعلق آفرینش قرار نمیگیرد.
مثل اینکه بگوییم خورشید سبب ایجاد سایه است ( البته اگر خورشید نباشد سایه هم نیست ) ولی سبب شدن خورشید برای سایه، از سبب شدن آن برای نور متفاوت است. خورشید نور را حقیقتاً ایجاد میکند ولی سایه را حقیقتاً ایجاد نمیکند سایه از محدودیت نور پیدا شده است.
2- آیا شرور وجودی هستند یا عدمی؟
شر عدمی است نه به این معنا که وجود ندارد ( که در این صورت در قبال مبارزه با بدیها و تحصیل خوبیها از انسان سلب مسئولیت میشود و به وضع موجود رضایت میدهد ) بلکه همه آنها از نوع عدمیات و فقدانات میباشند، و نقش انسانها پر کردن این خلاهاست. ( خلاهایی مثل جهل، عجز و فقر که فقدان علم، قدرت و ثروت هستند ) خوبیها و بدیها در جهان دو دسته متمایز و جدای از یکدیگر نیستند. این خطاست که گمان کنیم بدیها یک رده معینی از اشیاء هستند که ماهیت آنها را بدی تشکیل داده و هیچگونه خوبی در آنها نیست. وجود و عدم در خارج دو گروه جداگانه نیستند. اصلاً عدم در برابر وجود نمیتواند جای خاصی برای خود داشته باشد. مانند وقتی که میگوییم نابینایی همان فقدان و نداشتن بینایی است و خود واقعیت خاصی ندارد. بدییها یا از نوع نیستی هستند یا هستیهایی هستند که مستلزم نوعی نیستیاند.
سیل، زلزله، درندگان و ... به خودی خود بد نیستند، از آن جهت که باعث مرگ میشوند بد نامیده میشوند. ما در مبارزه با این نوع بدیها باید با بدیهای نوع اول جهل، عجز و ... مبارزه کنیم تا بدیهای دسته دوم راه پیدا نکنند. اینجا پاسخ ثنویه روشن میگردد، آنها میگویند چون در جهان دو نوع موجود هست ناچار دو مبدا و خالق برای جهان متصور است. ولی پاسخ این است که در جهان یک نوع موجود بیشتر نیست و آن خوبی است بدی از نوع نیستی است و نیستی مخلوق نیست. نیستی از خلق نکردن است نه از خلق کردن.
به کوشش: خانم وثوقی
کلاس عدل خانم محمدزاده