جلسه اول

تعداد بازدید:۷۸۵

بسم الله الرحمن الرحیم

امتحان، سنت الهی جلسه ۱

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ (انعام ۴۲)

فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلَکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (انعام ۴۳)

فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ (انعام ۴۴)

یکی از سنتهای قطعی پروردگار که هیچ تردیدی در آن نیست، هم در قرآن کریم به وضوح تصریح شده است، من جمله همین چند آیه که در ابتدای بحث اشاره شد و آیات بسیار دیگر و هم در روایات معصومین (ع) مبسوطا برای ما توضیح داده اند و ابعاد مختلف آن را هم بیان فرموده‌اند، موضوع آزمایش در تعبیر فارسی و امتحان، ابتلا، فتنه، تمحیص و تمییز در آیات قرآن می‌باشد. در روایات هم همین عبارات به کار رفته است و توضیحات دقیقی داده شده است.

خدا ما را امتحان می‌کند، در فتنه‌ها می‌اندازد، مبتلا می‌کند، «تمحیص» به معنی خوب و بد کردن و «تمییز» به معنی متمایز کردن مومنین از بی‌ایمانها است. پس ما به موضوع امتحان و ابتلا معتقدیم و در قرآن کریم هم به صراحت بیان شده است و سنت قطعیه پروردگار می‌باشد.

اولین بحثی که مطرح می‌شود این سوال است:

چرا خداوند ما را در ابتلائات قرار می‌دهد و فلسفه آن چیست که ما را مورد امتحان و آزمایش قرار می‌دهد؟

ابتدا به دو دسته‌بندی دقت کنید و این که ما باید این مساله را در رابطه با هر دو دسته بررسی کنیم.

 

اقسام ابتلائات

۱- ابتلائاتی که خود ما باعث آن می‌شویم، لذا دیوار خدا را خراب نکنیم و بگوییم این چرا این جوری شد!

 ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ (روم ۴۱)

إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ (رعد ۱۱)

لذا گاهی ابتلائات و فتنه‌ها و مشکلات به خاطر مسائلی است که خود ما باعث می‌شویم.

۲- گاهی هم اصلا خداوند بنابر حکمتی که تجلی رحمتش است، به عبارت دیگر قرآن می فرماید که خداوند برای اینکه رحمتش را شامل حال بندگان کند، تجلی ربوبیتش برای اینکه بندگان را تربیت کند، تجلی هدایت و تذکر الهی برای اینکه بشر را متذکر گرداند و بشر را هدایت کند، امتحان و ابتلا پیش می‌آورد و در فتنه‌های گوناگون قرار می‌دهد. اینها در آیات و روایات مفصل بیان شده است.

حال یک سوال کلی این است که چه در آنجا که ما خود باعث می‌شویم که خداوند ما را در این ابتلائات قرار بدهد، چه در جایی که پروردگار عالم انبیا و اولیا و مومنین و متدینین را مبتلا می‌کند، فلسفه آن چیست؟ آیا نعوذ بالله خداوند دوست ندارد بندگانش در آسایش و آرامش و رفاه باشند که آنها را در امتحانات و ابتلائات قرار می‌دهد؟

 

علت امتحان

برای روشن شدن مطلب ابتدا دقت کنید که ما در این عالم در رابطه با جماد و نبات و حیوان و خود ما انسانها، امتحان داریم. بررسی کنیم که علت این امتحان چیست؟ همه انسانها در کره زمین این موضوع را قبول دارند. اگر یک مهندس ساختمان، بخواهد ساختمانی را برپا بکند، استقامت خاک را امتحان می‌کند، آجرها را از هم تمییز می‌کند و آجرهایی را که مناسب نیست را دور می‌ریزد، مصالح ساختمانی را نگاه می‌کند و از بین آنها، مصالح مناسب را انتخاب می‌کند. حال هر چه حساسیت آن سازه‌ای که ساخته می‌شود، بالاتر باشد، این انتخاب دقیق‌تر می شود. مثلا در ساخت هواپیما، از آنجا که جان عده ای از آدمها با سلامتی این هواپیما حفظ می‌شود و یا به خطر می‌افتد، حتما باید در ساخت هواپیما از فلز خاصی استفاده بشود و لذا آن فلز را مورد آزمایشهای متعددی قرار می‌دهند.

واژه «فتنه» چندین معنا دارد؛ اما یک معنای دقیق آن همین است که مثلا طلا را برای اینکه ناخالصی آن را بگیرند و عیار آن را بالا ببرند، آن را در آتش، حرارت می‌دهند و در اثر آن آتش و حرارت، ناخالصی‌های آن را جدا می‌کنند. در مثال ساخت هواپیما هم همین‌طور، می‌گویند که این فلز را در کوره آزمایش، حرارت دادیم و بررسی کردیم که آیا مناسب است برای ساخت هواپیما یا خیر. این یک نوع امتحان است که ما بر روی جمادات موجود در طبیعت انجام می‌دهیم.

همین طور ما انسانها روی نباتات موجود در طبیعت هم امتحان می‌کنیم. مثلا می‌گوییم که این درخت را امتحان کردم و مناسب این مکان نیست، باید با درخت دیگری عوض بشود. این که امتحان کردم، یعنی این درختان را در این شرایط آب و هوا و خاک خاص امتحان کردم و دیدم که با شرایط موجود، این گونه از درخت جواب نمی‌دهد و کاشتن آن در این شرایط مساوی است با زایل کردن عمر. یک مهندس کشاورزی، بعد از کلی آزمایش و بررسی بذرها در آزمایشگاه، بر مبنای آن بررسی یک بذری را انتخاب می‌کند که نتیجه کاشتن آن از بقیه بهتر است.

و البته ما انسانها بر روی حیوانات هم آزمایشاتی انجام می‌دهیم. مثلا فرض کنید کسی که می‌خواهد دامداری ارزنده‌تر و بهتری داشته باشد، باید گوسفندهای سالم‌تری هم داشته باشد. یا در مورد پرندگان، مثلا اگر بخواهد یک مرغ سخنگو داشته باشد، بین طوطی‌ها بررسی می‌کند و بهترین آنها را انتخاب می‌کند.

 

تفاوت بین امتحان انسان با امتحان خداوند

البته دقت کنید که تفاوتهای محسوسی بین امتحان جماد و نبات و حیوان بوسیله ما انسانها در مقایسه با امتحان انسان بوسیله انسانها و امتحان انسان بوسیله خدا، وجود دارد. یکی از این تفاوتهای بارز این است که جماد و نبات و حیوان، نقشی در خوب یا بد امتحان دادن ندارند، یا در امتحاناتی که روی آنها انجام می‌شود، قادر نیستند درس بیاموزند و بار بعد آن را جبران کنند و فایده این امتحانات برای ما انسانها است تا بتوانیم آنها را غربال کنیم. همین طوری که برنج را در غربالی می ریزیم و آن را غربال می کنیم و برخی را برای چلوی مهمانی کنار می‌گذاریم و برخی را برای شله‌زرد، برنج در این مثال نقشی ندارد و این ما هستیم که اعمال نقش می‌کنیم. اما در رابطه با انسان، این امتحانات از زمین تا آسمان تفاوت دارد.

 

 امتحان انسانها بوسیله انسانها

مثلا امتحانات مدارس و دانشگاهها و امتحانات علمی و حتی امتحانات معنوی و اخلاقی، به این دلیل صورت می‌گیرد تا رتبه‌ای که شاگرد به آن رسیده است، هم برای معلم و هم برای شاگرد محرز شود و جایگاه ممتحن در رابطه با کاری که انجام شده است، معلوم شود. به عنوان مثال این امتحان دو سال گذشته را باید مورد بررسی قرار بدهیم و ببینیم که در این امتحان آخر الزمانی که شروع شده است، رتبه ما تا به اینجا چند است، کجاها افتادیم و قرار است در این امتحان الهی چه بکنیم؟!

پس، امتحان می گیریم تا متوجه شویم که جایگاه آن ممتحن نسبت به کاری که کردیم و هدفی که داشتیم، (تعلیم و علم آموزی) در رابطه با این هدف کجاست. یک وقت ممکن است این شاگرد، رد شده باشد، رد شدنی که دیگر او را ثبت نام نمی‌کنند؛ زیرا ارزش ندارد. یک وقت ممکن است رد شده باشه؛ ولی می‌خواهد جبران کند و درصدد است که اشکال را رفع کند. یک وقت هم رتبه این شاگرد عالی می‌شود. یک کارنامه قبولی عالی به او می‌دهیم.

اما گاهی هدف بالاتر از این است که فقط رتبه شاگرد مشخص شود. مثلا فردی تمام مراحل تحصیلی را تا دکتری ادامه داده است و قبول هم شده است، حالا قرار است امتحان بشود تا معلوم گردد که آیا قادر است چند دانش‌آموز را تحت تربیت قرار دهد؟ امتحان می‌شود تا جایگاهش در مقام تعلیم مشخص بشود، نه جایگاه او در مقام تعلم. جایگاه او در مقام هدایت کردن، اخلاق آموختن، مرشد بودن و مربی بودن معلوم شود.

تفاوت بین امتحانی‌ که ما انجام می‌دهیم و امتحانی که خدا می‌گیرد در این است که ما ممکن است نتیجه را ندانیم و با امتحان این نتیجه برای ما معلوم می‌شود اما خدا همه چیز را می‌داند. اما اشتراکی وجود دارد بین امتحانی که ما از انسانها می‌گیریم با امتحانی که خدا می‌گیرد، و آن هم این است که گاهی معلم از جایگاه دانش آموز خود خبر دارد ولی هدف از امتحان او این است که هم جایگاهش و هم کمبودش را به او بفهماند تا او وادار شود به سمت جایگاه مطلوب خود حرکت کند.

حال دقت کنید که جایگاه مطلوب شاگرد این است که درسها را خوب بلد باشد، در حالی که جایگاه مطلوب یک فارغ‌التحصیل در مقام انتخاب استاد و گزینش استاد این بود که لایق تعلیم دادن باشد. حالا کمبودهای او هم این گونه است که باید دوره‌ای را ببیند یا کارهای خاصی را انجام بدهد.

 خداوند در مورد امتحان به صراحت در سوره عنکبوت فرموده است:

أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ (عنکبوت ۲)

خیال کردید که شما را در کوره آتش نمی‌اندازند؟ همان طوری که طلا را در کوره می‌اندازند تا ناخالصی‌ها را بگیرند؟ آیا شما را ضمن این که گفتید ایمان آورده‌ایم، رها می‌کنند؟ آیا شما در این فتنه‌ها و آزمایش‌های کذایی قرار نمی‌گیرید؟ بله، قرار است در امتحان‌هایی واقع بشوید.

 

امتحان در رابطه با نبوت و ولایت

در رابطه با نبوت امتحان بین ایمان، اسلام و کفر است. یک عده در امتحان نسبت به انبیاء رد می‌شوند و کافرند، اصلا اسلام نمی‌آورند. یک عده اسلام می‌آورند؛ ولی به مرحله ایمان نمی‌رسند. امتحان بعد از نبوت، امتحان ولایت است که مهم‌تر از نبوت می باشد، چرا که تحقق امامت و ولایت الهی از نبوت مهم‌تر است. در مورد ولایت، امتحان در زمینه کفر، نفاق و ایمان است. انسانها بعد از این که به نبوت ایمان آوردند، طبق بحث آن‌لاین ۱۱ شب محرم در خصوص کفر بعد از ایمان، ممکن است که دوباره کافر بشوند، البته نه کافری که اسلام را قبول ندارند، بلکه کافری که به آن مرحله‌ای از ایمان که قرار بود برسد، نرسیده و منافق شده است.

طبق آیات و روایاتی که در ادامه این بحث بیان خواهیم کرد، از همه مهمتر امتحان در رابطه با امامت در آخر الزمان است که برای کسی اتفاق می‌افتد که از کفر گذشته، مسلمان شده و از اسلام گذشته، مومن شده است، این مراحل ایمان را گذرانده است و منتظر ظهور امام زمان (عج) هم هست؛ ولی امتحان بین ایمان مستودع و ایمان مستقر را دارد. تنها عاملی که ایمان مستودع را به ایمان مستقر تبدیل می‌کند، استقامت است.

إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ (فصلت ۳۰)

پس یک هدف که ما هم در امتحاناتمان داریم این است که جایگاه ممتحن را بررسی کنیم، به عنوان مثال حتی در مورد یک آجر برای اینکه ببینیم آیا مشخصات لازم را دارد تا در ستون قرار بگیرد، آن را امتحان می کنیم. همچنین موارد دیگر آیا این بذر جایگاه قرار گرفتن در مزرعه را دارد؟ آیا این دام یا پرنده جایگاه اینکه من آن را قبول کنم دارد یا خیر؟

در رابطه با انسان، امتحان میکنیم تا مشخص بشود آیا به جایگاه مطلوب خود رسیده است، مثلا امتحان گرفته می‌شود تا معلوم شود آیا این فرد می‌تواند معلم شود، یا آیا می‌تواند قاضی باشد، یا برای قرار گرفتن در سمتی مدیر منصفی هست؟! خوش بود گر محک تجربه آید به میان.

در مورد انسانها، با امتحانی که گرفته می‌شود، هم معلم از جایگاه دانش‌آموز آگاه می‌شود هم خود دانش آموز، اما امتحانی که خدا از انسانها می ‌گیرد، صرفا برای این است که ما انسانها از جایگاه خودمان مطلع بشویم وگرنه خدا که همه چیز را می‌داند.

با توجه به آیات قرآن کریم بناست در چه جایگاهی قرار بگیریم که خداوند امتحان می کند تا به ما نشان بدهد که آیا ما لیاقت آن جایگاه را داریم یا خیر؟

با توجه به سه آیه‌ای که در ابتدای بحث مطرح شد، به پاسخ این سوال می‌پردازیم.

 

سوره انعام آیه ۴۲

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ (انعام ۴۲)

ای پیغمبر ما فرستادیم رسولانی را به سوی امتهای قبل از تو، یعنی سنت الهی است و فقط برای تو نیست و از قبل هم همین‌گونه بوده است، امتهای قبلی هم این گونه بوده‌اند. ما اینها را مبتلا کردیم به بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ، یک سری مشکلات مربوط به بیرون از ماست که برای ما پیش می‌آید که عینا در لغت در ذیل این کلمه «بَأْسَاءِ» می‌گوید، مانند قحطی، خشکسالی، فقر، رنج و گرفتاری‌ها، جنگ و جدالها و بلاهای گوناگونی که از بیرون می‌آید و در مورد لغت «ضَّرَّاءِ» آمده است: نگرانی ها و مشکلاتی که درون خودمان است، مثلا مشکلات روحی، کسالتهای جسمی. آیه می‌فرماید که ما قبل از تو، پیغمبرانی به سوی امم فرستادیم، فأَخَذْنَاهُمْ که «هم» در اینجا به امتها برمی‌گردد، به این معنی که امتهای این پیغمبران را مبتلا کردیم هم به گرفتاریهایی که گاهی از بیرون برای آنها می‌آمد، مثل قحطی و خشکسالی و دردسرهایی که برای آنها درست می‌کردند و هم گرفتاریهایی که گاهی در وجود خودشان پیدا می‌شد. علتش هم این بود که لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ؛  «تضرع»، یعنی به سمت خانه خدا رفتن، با خدا در ارتباط شدن و از خدا خواستن. با توجه به این آیه، جایگاهی که خدا برای ما می‌خواهد این است که خدایی باشیم، با خدا باشیم.

مثلا فرض کنید فردی را که چیزی از ماجرای طلا نمی‌داند و می‌بیند که یک طلاسازی طلا را در کوره گذاشته است و با پتک روی آن ضربه می‌زند، می‌پرسد که چه می‌کنید؟ در جواب به او می‌گویند قرار است یک چیز با ارزش بسازیم، که به درد هدفمان می‌خورد. حال ما قرار است به چه درد بخوریم؟ قرار است که خدایی بشویم، مخصوصاً نزدیک به ظهور امام عصر (ع)، خداییانی که در کنار خدایی محض، یعنی ولی الله اعظم، بشریت را به سوی خدایی شدن قرار است سوق بدهند. از ما امتحان می‌گیرند که معلوم شود آیا آماده شده‌ایم برای اینکه این پست را به ما بدهند؟ یا تا یک پست می‌گیریم، ظلم و اختلاس و زورگویی را شروع می‌کنیم؟ در آخر الزمان این امتحان را می‌گیرند تا مشخص بشود که می‌توانیم در کنار ولی خدا در مسئولیت خدایی کردن افراد گام برداریم یا خیر؟! لذا اگر استادی را برای دانشکده پزشکی گزینش می‌کنند، او را می‌فرستند تا دوره‌هایی ببیند تا آماده آن پست بشود، خدا هم ما را مبتلا به فشارهایی می‌کند تا نشان بدهد که با چه مقدار مشکل، نماز و خدا و دین را رها می‌کنیم!

 

تفسیر کلمه جلاله «اللّه»  در رابطه با معنی واژه تضرع

شخصی در محضر مولا گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم». مولا فرمودند که می‌دانی آیه‌ای را تلاوت کردی که اسم اعظم خدا در او است؟ عرض کرد یا امیرالمومنین (ع) اسم اعظمی که در این آیه شریفه هست، چیست؟ فرمودند: کلمه جلاله «الله» است. طرف خواست بیشتر بفهمد، معلوم بود که آدم زیرکی است. امام فرمودند:

... أَبَوَیْهِمَا عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ : فِی قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «بِسْمِ اَللّهِ اَلرَّحْمنِ اَلرَّحِیمِ»  فَقَالَ: اَللَّهُ هُوَ اَلَّذِی یَتَأَلَّهُ إِلَیْهِ عِنْدَ اَلْحَوَائِجِ وَ اَلشَّدَائِدِ کُلُّ مَخْلُوقٍ عِنْدَ اِنْقِطَاعِ اَلرَّجَاءِ، مِنْ کُلِّ مَنْ دُونَهُ، وَ تَقَطُّعِ اَلْأَسْبَابِ عَنْ جَمِیعِ مَا سِوَاهُ یَقُولُ بِسْمِ اَللَّهِ ... (تفسیر منسوب به امام عسکری (ع)، ص۲۷ و بحار، ج ۸۹، ص۲۴۴) 

اگر کسی این معنا را در یابد و بالاتر از آن، تحقق به این معنا را درک می‌کند، واجد مقام اسم اعظم است. این معنا چیست؟ یعنی آن کسی که الهی است در حاجتها و شداید فقط به سوی خدا چشم امید دارد، می‌گوید خدا، خدا!

 

«آه» اسمی از اسماء الهی

 شخصی در محضر امام صادق (ع) نشسته بود و آه کشید. یکی گفت: آه کشیدی! امام فرمودند: خدا را صدا زد. آه اسمی از اسمای الهی است؛ زیرا معمولا وقتی آدم دردی در درون دارد، آه می‌کشد و می‌خواهد به گونه‌ای این درد را یا بروز بدهد یا تحمل کند، با آه خدا را صدا می‌زند. پس امیرالمومنین (ع) در این روایت فرمودند که این انسان در حوایج و شداید، فقط خدایی می‌شود. کُلُّ مَخْلُوقٍ [وَ] عِنْدَ اِنْقِطَاعِ اَلرَّجَاءِ مِنْ کُلِّ مَنْ دُونَهُ و امیدش را به کلی از غیر خدا قطع می‌کند. به غیر خدا امید ندارد و وَ تُقْطَعُ اَلْأَسْبَابُ مِنْ جَمِیعِ مَنْ سِوَاهُ، باور دارد که خدا هم سبب‌ساز است و هم سبب‌سوز است. دقت کنید که رسیدن به این مرحله ساده نیست.

بنده خدایی می‌گفت که اگر به جوانی بگویند چرا ازدواج نمی‌کنی؟ جوان می‌گوید که مشکل مالی دارم. فرض کنید که او یک دایی پول‌دار دارد، می‌گوید عزیزم برو زندگی تشکیل بده، من شما را تامین می‌کنم. او این دایی را دروغگو نمی‌داند و قبول می‌کند. مگر خدا در قرآن نگفته است که یُغْنِیکُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ (توبه ۲۸) به این معنی که خدا اگر بخواهد از فضل خود، شما را بی‌نیاز خواهد کرد، ما به اندازه یک دایی یا عموی راستگو، خدا را قبول داریم یا نه؟ این خیلی ایمان می‌خواهد که انسان به این درجه برسد. مثل آن ایمانی است که فردی از خراسان خدمت امام صادق (ع) رسید و عرض کرد: آقا چرا نشستید، مامون ظلم می‌کند و اقدامی بکنید. حضرت فرمود: یاور ندارم. عرض کرد: شما در خراسان شیعیان بسیاری دارید. حضرت فرمودند: شما جزو آنها هستید؟ عرض کرد: بله. فرمودند: این تنور روشن است، برو بنشین داخل تنور؟ گفت: آقا من نیامدم که مرا بسوزانید، آمدم بگویم که در خدمت به شما ما حاضریم! در همان لحظه فردی از یاران امام وارد شد و امام فرمود: «برو داخل تنور». عرض کرد: «چشم آقا». داخل تنور رفت. آن بنده خدا، همان طور نگاه کرد. حضرت فرمودند: شما به سخن ما ایمان ندارید. حال ما هم باید دقت کنیم که آیا باور داریم که خدا راست می‌گوید؟ باور داریم امام هر چه بگوید، همان است که خدا گفته است؟ما که در زیارت جامعه می‌خوانیم:

 من احبکم فقد احبب الله و من ابغضکم فقد ابغض الله و من اعتصم بکم فقد اعتصم بالله.

چرا امام حسین (ع) در روز عاشورا به اصحابشان فرمودند: اصحابی مثل شما ندارم؟ چون  اِنَّ النّاسَ عَبیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ یَحوطونَهُ ما دَرَّتْمَعائِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانونَ؛ به راستی که مردم بنده دنیا هستند و دین بر سر زبان آن هاست و مادام که برای معیشت آن ها باشد پیرامون آن اند و وقتی به بلا (و رنج و سختی) آزموده شوند دین داران اندک اند.  یعنی موقع امتحان شدن که می‌شود، قل الدیانون که قبلا بحث آن را مفصل انجام داده‌ایم.

در یک حدیث قدسی بسیار زیبا خداوند می‌فرماید: دو جا من خنده‌ام می‌گیرد، (دقت کنید که در مورد خدا خنده شبیه خنده‌ای که برای بندگان وجود دارد، بی‌معنی است و استفاده از این واژه برای فهم ماست.) 1- زمانیکه همه دست به دست هم می‌دهند تا یکی را ذلیل کنند و من نمی‌خواهم.

2- زمانیکه همه دست به دست هم می‌دهند تا کسی را عزیز کنند و من نمی‌خواهم.

  با خدا باش و پادشاهی کن

 

تضرع به در خانه خدا

 لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ (انعام ۴۲) خداوند می‌فرماید باشد که تضرع کنند، آیا شده است که یک نصف شبی بلند شویم و یک گوشه خلوتی بگوییم الهی العفو؟! مگر خود خدا در قرآن نفرمود که کفران نعمت، همان نعمت را از شما می‌گیرد؟

قدیمی‌ها در زمان خشکسالی دعای باران می‌خواندند و خداوند هم باران نازل می کرد، برای خشکسالی معرفتی که دچارش شدیم، چه می‌کنیم؟ زمانی که تهران حدود ۵۰۰ هزار سکنه داشت، ۷۰ مجتهد مسلم در تهران بودند و جلسه وعظ داشتند، حالا با ۱۵ میلیون چه قدر جلسه داریم؟ اینها ناله دارد و باید در خانه خدا برویم و بگوییم خدایا چرا محروم شدیم؟ چرا دیگر آن جلسات آن چنانی عالمان ربانی که با یک نگاه انسان را از این رو به آن رو می‌کردند، نیستند؟!  نکند ما لایق مجالس اهل بیت نبودیم و تو خواستی همه اینها جمع بشود؟ کسی که برای غذای بهتر هیئت، یا ریتم سینه‌زدن یک جلسه در آن شرکت می‌کند، این خشم خدا را برانگیخته است! چقدر برای معنویت و یادگرفتن در جلسات شرکت می‌کنیم؟ چقدر برای منیت خودمان، شرکت می‌کنیم؟ این منیت را کجا قرار است بشکنیم؟

جوانی تماس گرفته است که می‌خواهد با  خانمی ازدواج بکند و ته دلش نگران است که نکند به خاطر مزایایی که ایشان دارد، تصمیم به ازدواج گرفته است. این گونه افراد در امتحانات سعی دارند که به جایگاه خود نزدیک بشوند.

 

حکایت مرحوم رجبعلی خیاط و نماز جعفر طیار

نقل کرده‌اند که مرحوم شیخ رجبعلی خیاط می‌گفت که خیلی شبها نماز امام زمان و جعفر طیار می‌خواندم و حاجت می‌خواستم. یک شب خواندم ولی حاجت نخواستم، شب در عالم رویا و مکاشفه الهی به من گفتند که دیر سراغ ما آمدی، تا حالا کجا بودی؟ یعنی تا حالا هر چه می‌خواندی، حاجت می‌خواستی که برای ما نبود. امشب که هیچ چیز نخواستی، معلوم است که فقط به سوی ما آمدی. پس خدا می‌فرماید که ما این ابتلائات را پیش می‌آوریم که خدا خدا کنید و در خانه خدا بروید.

 

سوره انعام آیه۴۳

فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلَکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (انعام )

فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وقتی این ابتلائات ما می آید، تضرع در خانه خدا ندارند، وَلَکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ دلها قسی شده است. این که چه عواملی در قساوت قلب موثر است را هم قبلا مفصلا بحث کردیم و هم در ادامه به آن اشاره خواهیم کرد. وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ شیطان تزیین می‌کند. بر طبق آیات الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ (ناس ۵) مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ (ناس ۶) شیاطین جنی و شیاطین انسی که در این دوران در فضای مجازی، دست شیاطین جنی را هم از پشت بسته‌اند، القائات شیطانی می‌کنند و حقایق را وارونه جلوه می‌دهند. ما در این امتحان الهی چه باید بکنیم و تکلیف چیست؟ جواب را در آیه بعد می‌فرماید:  

فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ (انعام ۴۴)

فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ وقتی چیزهایی را که به ایشان تذکر داده شده بود را یادشان رفت، به عبارت دیگر پیغمبران آمدند و به این امم گفتند و تذکر دادند اما فراموش کردند. فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُوا ما هم امتحانات زندگی را برایشان فراهم کردیم که بروند و در رفاه غرق بشوند. به بیان دیگر، چون یادشان رفت و خدا را نخواستند، ما هم گفتیم خرما(امکانات زندگی) را برایتان قرار می‌دهیم. حتی فرض کنید که باران و محصولات فراوان را در اختیارشان قرار دادیم. بِمَا أُوتُوا به خاطر این امکاناتی که به آنها داده شده است، أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ یک دفعه بیخ خرشان را می‌گیریم.

اگر در این دو سال دقت کنیم، ممالکی که از نظر امکانات مالی و صنعتی و تکنولوژی و تمدن صنعتی و غیره روزی به کجاها رسیده‌بودند، حتی کسانی که قرآن را قبول داشتند، با وجود دانستن داستانهایی که حضرت موسی (ع) با یک عصا چه کرد یا قضیه آصف بن برخیا که با یک چشم به هم زدن، تخت بلقیس را جابه‌جا کرد، باز هم در آن غرور خود غرق بودند. تا این که خدا بشر را سر جای خود نشاند با یک ویروسی که کل آن چند گرم بیشتر نیست، دنیا فلج شد. خدا می‌گوید حالا باز بگویید: ما!

آیه می فرماید که وقتی خدا را فراموش کردند، انبیا آمده بودند که بگویند وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ (انبیا ۲۵) ما هیچ پیغمبری نفرستادیم مگر این که وحی کردیم که بگوید که خدایی جز خدا نیست، عبادت خدا بکنید. فراموش کردند. فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا وقتی فراموش کردند آنچه را که به آنها تذکر داده شده بود که خدایی بشوید و به سوی خدا بیایید، عبد بشوید، مطیع خدا بشوید. فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ هر چیزی را برایشان فراهم کردیم. ابواب کل شی را برایشان گشودیم. حَتَّى إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا خوشحال شدند به خاطر همه این چیزهایی که الان در دسترسشان است. در سنتهای الهی این جزو سنت استدراج است. امتحان برای تنبه و بیداری است، اگر بیدار نشدند، استدراج دارند، أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً یک دفعه بیخ خرشان را می‌گیریم، به عنوان شاهد در عصر ما یک ویروس می‌فرستیم که این شکلش را مبارزه می‌کنند، تغییر می‌دهد و یک شکل دیگر می‌آید. بشر، چه خبر است؟ با خدا می‌خواهید در بیفتید؟ این همه توپ و تانک و موشک و اتم داشتید اما یک ویروس می‌تواند در مقابل شما بایستد و دنیا را از پا در بیاورد. یک قدرت دیگری بر عالم حاکم است.

عاشقم بر لطف و قهرش من به جد                ای عجب من عاشق این هر دو ضد

هر چی بدهند، خوب است. چه مریضی، چه شفا.

 

قنبر غلام امیرالمومنین (ع)

قنبر از اصحاب امیرالمومنین (ع) بود. یک عده از یاران حضرت آنهایی که در زمان مولا در رکاب ایشان شهید شدند، بقیه هم بعد از ایشان به شهادت رسیدند. کمیل را در سن ۹۰ سالگی شهید کردند.

أَنَّ قَنْبَراً مَوْلَى أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أُدْخِلَ عَلَى اَلْحَجَّاجِ فَقَالَ مَا اَلَّذِی کُنْتَ تَلِی مِنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ قَالَ کُنْتُ أُوَضِّیهِ فَقَالَ لَهُ مَا کَانَ یَقُولُ إِذَا فَرَغَ مِنْ وُضُوئِهِ فَقَالَ کَانَ یَتْلُو هَذِهِ اَلْآیَةَ فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ  إِلَى قَوْلِهِ فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ `فَقُطِعَ دابِرُ اَلْقَوْمِ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا وَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ اَلْعالَمِینَ فَقَالَ اَلْحَجَّاجُ أَظُنُّهُ کَانَ یَتَأَوَّلُهُ عَلَیْنَا قَالَ نَعَمْ. (تفسیر عیاشی، ج۱ ص ۳۵۹؛ بحار ج ۶۴، ص ۱۹۹)        

در این روایت آمده است که قنبر غلام امیرالمومنین (ع) بر حجاج وارد شد، یعنی دستگیر کردند و پیش حجاج خونخوار آوردند. حجاج گفت: تو وقتی خدمت امیرالمومنین (ع) بودی، چه کار می‌کردی؟ برای حضرت چه فراهم می‌کردی؟ گفت: من آب وضوی مولا را برای او حاضر می‌کردم. حجاج گفت: وقتی حضرت وضو می‌گرفتند، از وضو فارغ می‌شدند چه می‌فرمودند؟ گفت: این آیه را تلاوت می‌کردند که فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ حجاج گفت: من به گمانم این است که تعبیر این را درباره ما می‌خواستند بگویند. قنبر گفت: بله. راجع به شما می‌گوید. حجاج هم عصبانی شد و دستور داد همانجا او را بکشند.

 

جمع‌بندی

خدا سنت دارد، وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا (فاطر ۴۳). از سنتهای قطعیه پروردگار در این عالم امتحان است. هر چه موضوع امتحان حساستر باشد، امتحان سنگین‌تر می‌گردد. همان طوری که در مثال امتحان ما در رابطه با جماد و نبات و حیوانات و انسانها را بررسی کردیم و دیدیم که اگر ما در رابطه با انسانها امتحان می‌کنیم به این دلیل است که:

۱- ما بدانیم که جایگاه آن انسانی که امتحان داده است در کجاست که این موضوع در مورد امتحان خدا با بندگانش برای خدا مطرح نیست، چرا که خدا به همه چیز عالم است.

۲- ما امتحان می‌کنیم، جایگاه ممتحن را که هم خودش به جایگاهش آگاه بشود و هم کمبودهایش را ببیند تا اگر پذیرفت در صدد جبران بر آید و اگر نپذیرفت او را رها کنیم.

خدا ما را امتحان می‌کند تا جایگاه ما را نسبت به آنی که خدا می‌خواهد، نشان بدهیم. این جایگاه برای خود ما معلوم می‌شود و فرصتی می‌گردد تا کمبودها را جبران کنیم. راه جبران این کمبودها هم تضرع به در خانه الهی است با معانی مختلفی که دارد که ان‌شاءالله در جلسات بعد در مورد آنها توضیحات بیشتری ارائه خواهیم کرد.

 

پذیرش ولایت امیرالمؤمنین(ع) مهم ترین امتحان

یکی از امتحانات مهمی که بعد از پیغمبر اسلام برای امت اسلامی پیش آمد، در رابطه با امیرالمومنین  (ع) بود. این مهمترین امتحان است. امیرالمومنین (ع) خدمت پیغمبر بودند و ایشان بحث امتحان الهی و فتن امتها را مطرح می‌کردند. فرمودند: بعد از من امت من سخت‌ترین امتحان را خواهند داد. امیرالمومنین علی (ع) می‌دانستند، نفس پیغمبرند؛ ولی برای این که بقیه بفهمند به ایشان عرض کردند: یا رسول الله به چه؟ فرمودند: بولایتک یا علی! در رابطه با ولایت و امامت و سرپرستی تو یا علی. حالا در این امتحان امت چه کردند؟ ملکه عالم وجود فاطمه(س) چه کردند؟

امتحانی که حضرت فاطمه (س) دادند، چه بود؟ از بیان امام صادق (ع) به جواب این سوال می‌پردازیم. ایشان فرمودند: مادر ما زهرا در این ۹۵ روز بعد از پیغمبر جز یک پوستی بر استخوان برایش چیزی نماند. بازوان ورم کرده، صورت نیلی، پهلو شکسته، دست به دیوار می‌گیرد و راه می‌رود، بین در و دیوار افتاده؛ ولی دست از دامن علی جدا نمی‌کند.

دنبال حیدر می‌دوید، از سینه‌اش خون می‌چکید. امتحان زهرا(س)، ایستادگی و استقامت تا آخرین لحظات بود. حالا آخرین لحظات هم چشمانش را دوخته به امیرالمومنین (ع) و می‌گوید: علی جان از من راضی هستی؟ همسر خوبی بودم یا نه؟

اما امت چه امتحانی دادند و چه کردند؟ امیرالمومنین (ع) بعد از آنکه فاطمه زهرا (س) را دفن کردند، دستهایشان را از خاک تکاندند، یعنی هر چه داشتم از دستم رفت، چشم دوختند به قبر پیغمبر و فرمودند

قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی وَ سَتُنَبِّئُکَ ابْنَتُکَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَى هَضْمِهَا

 یا رسول الله به زودی فاطمه به تو خواهد گفت که امت چگونه دست به دست هم دادند تا فاطمه را له و لورده کنند...

صلی الله علیک یا مولاتی یا فاطمه

منبع: سخنرانی دکتر اسدی گرمارودی، جلسه اول  امتحان، سنت الهی