جلسه دوم

تعداد بازدید:۶۳۸

بسم الله الرحمن الرحیم

سنت الهی جلسه دوم

چکیده مباحث پیشین

 یکی از سنتهای قطعیه پروردگار، امتحان الهی است که در آیات متعدد قرآن کریم و در سیره معصومین (ع) بدان تصریح شده است و توضیحات نسبتا مفصل و همه جانبه‌ای درباره آن آمده است.

این سوال مطرح می‌شود که چرا خداوند در شرایط زمانی و مکانی مختلف انسانها را در بوته امتحان قرار می‌دهد؟

 

تفاوت بین امتحان انسانها و امتحان پروردگار

 در این عالم، در زندگی ما انسانها هم امتحان رواج دارد. همان گونه که در جلسه قبل بیان شد، ما در رابطه با جماد، نبات، حیوان و انسانها امتحان قرار می‌دهیم اما تفاوتی بین امتحان ما انسانها و امتحان پروردگار عالم با ما انسانها وجود دارد، ضمن اینکه در بعضی جهات جنبه یکسان و اشتراکی هم وجود دارد. جنبه تفاوت امتحان خدا با ما انسانها این است که یکی از اهداف امتحان ما انسانها، دانستن است، آنچه که قبل از امتحان نمی‌دانیم. امتحان می‌کنیم تا بفهمیم. مثلا شخصی که می‌خواهد شاگردی را برای کار در موسسه اقتصادی خود  استخدام کند مورد امتحان قرار می‌دهد تا بفهمد آیا این فرد شرایط لازم را دارد یا خیر؟ استاد از شاگرد امتحان می‌گیرد تا ببیند این شاگرد در چه سطح علمی یا اخلاقی قرار دارد تا جایگاهش را معین کند و او را در آن جایگاه قرار دهد. اما در مورد پروردگار عالم این گونه نیست. خداوند عالم السر و الخفیات است و هیچ چیز از پروردگار عالم پنهان نیست و برای خداوند امتحان گرفتن برای دانستن معنی ندارد.

جنبه اشتراکی امتحان ما و خداوند این است که ما امتحان می‌گیریم تا به آن ممتحن بفهانیم که نسبت به هدف امتحان در چه جایگاهی قرار دارد هدف از این امتحان چیست؟ اگر از ورزشکاری امتحان می‌گیریم، هدفمان این است که اگر ما نمی‌دانیم، متوجه بشویم و اگر می‌دانیم به خود امتحان‌دهنده بفهمانیم که در چه پله‌ای از مراتب ورزشی می‌تواند قرار بگیرد و او را در آن پله قرار بدهیم. پله ای که بالاتر از آن را ظرفیت ندارد و پایین‌تر ظلم است. امتحان می‌گیریم تا جایگاه او معلوم شود، چه برای ما معلوم باشد، چه نباشد. اما برای خداوند جایگاه ما معلوم است، هدف این است که به ما بفهماند نسبت به آن جایگاه تعیین شده در چه پله‌ای قرار داریم تا بکوشیم آن ظرفیت را برای پله بالاتر ایجاد کنیم.

 

هدف از امتحانات الهی

در قرآن کریم آیات بسیاری به این مسئله پرداخته و توجهات زیادی داده است. خداوند امتحان می‌گیرد تا به ما بفهماند، امتحان می‌گیرد تا جایگاه ما را مشخص کند، امتحان می گیرد تا به ما توجه دهد نسبت به جایگاه اصلی چقدر فاصله داریم. امتحان می‌گیرد تا ما را تربیت کند، تا تلاش کنیم فاصله‌مان را با آن جایگاه اصلی کم کنیم.

 

نگاه به آیات امتحان الهی از دو منظر

در این جلسه می‌خواهیم به این آیات از دو دید، نگاهی داشته باشیم.

دید اول این است که خدا می فرماید که من به این جایگاه آگاهم؛ اما امتحان می‌گیرم تا شما متوجه بشوید.

دید دوم این است که امتحان امت اسلامی از ابتدای اسلام بوده و همان امتحان در اواخر دوران اسلامی، یعنی نزدیک به ظهور امام عصر (ع) به یک شکل دیگر تکرار می‌شود.

 

امتحان الهی در رابطه با نبوت

همان گونه که قبلاً  اشاره شد، ما یک امتحان داریم از کفر به اسلام. وقتی خدا انبیا را می‌فرستد، امتحانی شروع می‌شود. آیا مسلمان می‌شویم، تسلیم می‌شویم، انبیا را قبول می‌کنیم یا خیر؟ بعد از این که در این امتحان پیروز شدیم، مثل اینکه مرحله ابتدایی را گذراندیم، وارد مرحله دبیرستان می شویم، امتحان بین اسلام و ایمان شروع می‌شود. آیا حالا که مسلمان شدیم، در امتحاناتی که بین اسلام و ایمان است، رد می‌شویم یا پیروز؟ در مرحله بعد که امتحان قویتر و سطح بالاتر است، امتحان در ایمان مستقر و ایمان مستودع است. آیا ایمان ما ثابت قدم می‌ماند و طبق آیه شریفه یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا باز ایمانمان را بیشتر می‌کنیم یا خدای ناکرده از ایمان به کفر  و به نفاق برمی‌گردیم. همان گونه که خطر نفاق از خطر کفر بیشتر است و در آیات قرآن کریم، منافق بدتر از کافر معرفی شده است، امتحان بین ایمان و نفاق هم از امتحان بین اسلام و ایمان سخت‌تر است.

 

آزمون دشوار پذیرش ولایت امیرالمؤمنین(ع)از نگاه قرآن

خداوند در آیه ۲۹سوره محمد می‌فرماید:

أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللَّـهُ أَضْغانَهُمْ

و اگر بخواهیم یقیناً آنان را به تو نشان می دهیم تا آنان را از روی نشانه هایشان بشناسی و بی تردید آنان را از شیوه سخن گفتن خواهی شناخت و خدا کارهای شما را می داند.

توجه کنید که مرض در قلب در اینجا منظور بیماری جسمی نیست و قبلا در این رابطه مفصل صحبت شده است. امیرالمومنین (ع) در نهج‌البلاغه فرمودند:

 أَلاَ وَ إِنَّ مِنَ اَلْبَلاَءِ اَلْفَاقَةَ وَ أَشَدُّ مِنَ اَلْفَاقَةِ مَرَضُ اَلْبَدَنِ وَ أَشَدُّ مِنْ مَرَضِ اَلْبَدَنِ مَرَضُ اَلْقَلْبِ.

همانا از گرفتاری‌ها و بیچارگی‌ها و سختی‌ها، فقر است و بدتر از فقر، بیماری بدنی است و سخت‌تر از بیماری بدنی، بیماری روح و جان است.

منظور از قلب مریض در این آیه یعنی فردی که از نظر اخلاقی، رفتاری و صفای باطن و نیت، مشکل دارد و غرض و مرض و  سوء نیتی در دلش هست.

آیا کسانی که غرض و مرض در دل دارند، گمان می‌کنند که أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللَّـهُ أَضْغانَهُمْ. «ضغن» که جمع آن اضغان است به معنی کینه و حقد و حسد می باشد. زشتی‌های اخلاقی که در درون انسانهاست. آیا گمان کرده‌اند که این امراض را که کینه، حسد، حقد و یک نوع خودخواهی غلط در درون انسان است، بیرون نمی‌آوریم؟ نشان‌داده نمی‌شوند؟ یعنی آیا می‌خواهند سر خدا کلاه بگذارند؟ آیا ما حتما باید امتحان بگیریم تا بدانیم؟! ما می‌دانیم؛ اما آشکار می‌کنیم تا در این امتحانات خودشان متوجه بشوند.

شأن نزول آیه

در این خصوص به روایتی از امام محمد باقر (ع) توجه بفرمایید. جابر جوفی از اصحاب امام محمد باقر (ع) می‌گوید امام فرمودند:

 لَمَّا نَصَبَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ قَالَ قَوْمٌ مَا یَأْلُو یَرْفَعُ ضَبْعَ اِبْنِ عَمِّهِ فَأَنْزَلَ اَللَّهُ تَعَالَى: أَمْ حَسِبَ اَلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اَللّٰهُ أَضْغٰانَهُمْ (بحار ج۲۳، ص ۳۸۶ و تفسیر برهان ذیل همین آیه)    

وقتی که روز غدیر ، پیغمبر(ص) امیرالمومنین(ع) را به مقام امامت از طرف خدا نصب کرد، قَالَ قَوْمٌ بعضی‌ها گفتند، که در برخی روایات از اینها اسم برده است، اما بر مبنای تقیه که اَلتَّقِیَّةُ دِینِی وَ دِینُ آبَائِی،  یا به قول معروف مهر بر لب زده و خاموشم، در بعضی روایات فرموده‌اند که قَوْمٌ یعنی بعضی‌ها گفتند: مَا یَأْلُو که در بعضی از نسخ آمده است ماقالوا، هر دو معنی می‌دهد، یَرْفَعُ ضَبْعَ اِبْنِ عَمِّهِ گفتند که پیامبر(ص) دست پسر عمویش را بالا برده، تا او را در میان ما بزرگ کند، پس خداوند این آیه را نازل کرد به این معنی که اینها در درونشان حقدی نسبت به مقام الهی امیرالمومنین(ع) داشتند.

از این رو امتحان از ایمان به تدوام ایمان یا از اسلام به ایمان یا از ایمان به نفاق، با تسلیم در برابر مقام اولیای الهی شروع شد. امیرالمومنین(ع) در نهج البلاغه می‌فرمایند که همان طوری که ابلیس با آن همه عبادت در امتحان رد شد و از مقام هم نشینی فرشتگان به فَإِنَّکَ رَجِیمٌ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلَىٰ یَوْمِ الدِّینِ رسید، امتحان شیطان تسلیم در مقابل مقام اولیای الهی بود که تسلیم نشد. این که در مقابل عظمت پدر و مادر تسلیم نیستیم، در مقابل عظمت استاد و معلم و راهنما تسلیم نیستیم و در مقابل مقام اولیای الهی که اهل دل و اهل درد معنوی هستند، تسلیم نیستیم همگی درجاتی از همان امتحان است. این امتحان نزدیک به ظهور امام عصر؟عج؟ خیلی شدید می‌شود. در مثنوی آمده است:

تا دل مرد خدا نامد به درد               هیچ قومی را خدا رسوا نکرد

یعنی در امتحانی که در مقابل برجستگان الهی دادند، دل آنها را به درد آوردند. خدا نیز آنها را رسوا کرد به خاطر آن امتحانی که دادند. نتیجه آن قدرناشناسی، این است. نکند که قدر ناشناسی ما نسبت به جلسات اهل البیت(ع) ما را به این روز انداخته است.

 

روایت از منابع اهل سنت در این خصوص

به یک روایت از اهل سنت دقت کنید. این روایت در چند کتاب معتبر اهل سنت آمده است:

خَرَجْتُ أَنا وَ النَبی وَ علی فِی حَشّانِ المَدینَةِ ، فَمَرَرْنا بِحَدیقَةٍ فَقَال علی مَا أَحْسَن هَذهِ الحَدیقَة یا رَسُولَ الله ، فَقَال: حَدیقَتُکَ فِی الجَنَّة أَحْسَنُ مِنْها ، ثُمَّ أوْمَأَ بِیَدِهِ إلی رَأسِهِ وَ لِحَیَّتِهِ ثُمَّ بَکى حَتى عَلا بُکاؤُهُ، قِیلَ مَا یُبْکیَکَ قَال :ضَغائِنُ فِی صُدورِ قَوْمٍ لا یُبْدونَها لَکَ حَتى یَفقِدوُنی

(کنزل العمال، متقی هندی، فصل13، ص176؛ معجم کبیر، طبرانی، فصل11، ص60؛ مجمع الزوائد، هیثمی، فصل9، ص118؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، فصل4، ص107؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، فصل 42، ص323)

خرجت أنا والنبی  (ص) وعلی (ع) فی حشان المدینة  که من با پیغمبر(ص) و امیرالمومنین(ع) خارج شدیم از باغ و بستان در مدینه، فمررنا بحدیقة همین طور که عبور می‌کردیم، به باغی رسیدیم. فقال علی(ع) ما أحسن هذه الحدیقة یا رسول الله امیرالمومنین(ع) عرض کردند که یا رسول الله این باغ چقدر زیباست. فقال : و حدیقتک فی الجنة أحسن منها،  باغ تو در بهشت از این بسیار زیباتر است. ثم أومأ بیده إلیّ رأسه ولحیته. سپس حضرت با انگشت اشاره کردند به سرشان و در بعضی نسخ دارد به محاسنشان و ثم بکى شروع کردند به گریه کردن. حتى علا بکاؤه تا حدی که گریه پیغمبر(ص) بلند شد. قیل ما یبکیک گفته شد یا رسول الله چه چیز شما را به گریه انداخت؟ به تعبیر دیگر این سوال و جواب در مورد باغ چه طوری شما را به گریه انداخت؟ ضغائن فی صدور قوم لا یبدونها لک حتی یفقدونی کینه‌هایی در سینه‌های مردم نسبت به تو علی نهفته شده که آشکار نمی‌کنند تا وقتی من از میان شما بروم.

به عبارت دیگر الان می‌ گویی که این باغها در مدینه قشنگ هستند، اما باید در همین مدینه سر در دل چاه بکنی و ناله کنی. باید درهمین مدینه آنقدر تنها بشوی که بیل به دست تو بدهند در همین نخلستانها مشغول خرماکاری بشوی. یعنی به خاطر کینه و حقد و حسادت که در دلشان دارند، مقام علی(ع) و فاطمه(س) را نمی‌توانند تحمل کنند.

همان گونه که در بعضی تعابیر آمده است این حقد و کینه‌ها را نگه داشتند. به هر مناسبتی می‌شنیدند علی، فاطمه، حسن و حسین. به عنوان مثال پیامبر(ص) برای مردم خطبه می‌خوانند که یک دفعه سرشان را بر‌گرداندند و فرمودند:  الی یا حبیبی الی، عزیزم بیا و دیدند که حسین(ع) می‌آید، همین طور که می‌آمد پایش به حصیر گرفت و افتاد، پیغمبر(ص) از منبر پایین آمدند ، حسین(ع) را بغل کردند، سر ایشان را بالا گرفتند و زیر گلوی او را بوسیدند و فرمودند: حُسَیْنٌ‏ مِنِّی‏ وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیْناً؛ مدام پیغمبر (ص)این عظمت را به رخ می‌کشند. آنها این عقده‌ها را بعد از رحلت پیامبر(ص) اول به صورت سیلی به صورت فاطمه زهرا(س) زدند.  

در ادامه روایت آمده سپس پیغمبر اشاره به سر و ریش امیرالمومنین(ع) کردند؛ چون این ریش قرار است با خون این سر خضاب بشود. لذا در این آیه شریفه می‌فرماید: أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ آیا گمان کردند آنهایی که در دلشان کینه و حقد و قصد سوء دارند،  أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللَّـهُ أَضْغانَهُمْ، ما آن کینه‌ها را بیرون نمی‌ریزیم، یعنی یک کاری نمی‌کنیم آشکار بشود تا مردم بفهمند و ببینند و متوجه بشوند اینها مریض هستند، عقده و اهداف سوئی دارند.

یکی از عزیزان، مرد زحمت کشیده‌ای در معارف دینی است، جایی جلسه داشتند. وقتی وارد شدند خیلی گرفته بودند. همین که بالای منبر نشست گفتند: یک چراغ که آدم روشن می‌کند، فقط پروانه نمی‌آید، عقرب و رتیل و مار هم می‌آیند. یک جلسه گذاشتیم، چند نفر از گل و پروانه دور هم باشیم، نمی‌دانید که رتیلها جمع شدند و با ما چه می‌کنند!

پیغمبر (ص) آمده است که سلمان و ابوذر و مقداد تربیت کند، فاطمه زهرا (س) می‌خواهد امثال فضه‌ها و اسما‌ها را تربیت کند، اما یک افرادی جمع شدند فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ که خدا می‌گوید شما با این قلب بیمارتان آمدید، وَمَکَرُوا وَمَکَرَ اللَّهُ  وَاللَّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ (آل عمران ۵۴) حال ببینید که خدا با شما چه می‌کند.

اینجا چند امتحان مطرح می‌شود:

1-امتحان اولیای الهی

2- امتحان آنها که در دلشان بیماری دارند.

 3-امتحان حساس بقیه نسبت به این دو (اولیای الهی و بیماردلان)

امیرالمومنین (ع) و فاطمه زهرا (س) باید امتحان بدهند. آنها در امتحانشان گرچه می‌گوییم اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ الَّذی خَلَقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صابِرَةً ؛ یعنی امتحانشان را داده‌اند، خداوند در این عالم آشکار می‌کند که ببینید فاطمه زهرا (س) چه می‌کند. فاطمه (س)، امیرالمومنین (ع)، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و زینب کبری (س) امتحانشان را دادند. کاری کردند که کائنات در مقابلشان به حیرت واداشته شده است. از این طرف هم آنانی که فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ بودند امتحان دادند. اما امت اسلامی این وسط چه کردند؟ بی‌تفاوت شدند؟ کنار بزرگان قرار گرفته‌اند؟ یا آب به آسیاب آنها ریختند؟ این موضوع برای ما هم مطرح است. ما نسبت به امتحان آخر‌الزمان در رابطه با ولی الله اعظم امام عصر (ع) چه می‌کنیم؟ خود امام عصر هم باید امتحان صبر بدهند. مگر شوخی است؟ امتحان صبر امام زمان (ع) از همه بالاتر است.

همیشه سعی مان بر این بوده است که مطالب را تحلیل عقلی نماییم اما جاهایی هم دیگر عقل به کنه معرفت آن پی نمی‌برد؛ لذا به نقل آن بسنده می‌کنیم. یکی از آن موارد این است که می‌گویند در قیامت یک صحنه از وقتی که ابی‌عبدالله (ع) به زمین افتاد تا وقتی که خنجر، سر مبارکش را جدا کرد را نشان می‌دهند و همه انبیا غش می‌کنند. امام عصر در تمام دوران غیبت هر روز صبح و عصر این صحنه را می بینند. لذا در زیارت ناحیه مقدسه می فرمایند:

لأَندُبَنَّک صَباحاً و مَساءً و لأَبکِیَنَّ عَلَیکَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً

هر صبح و شام بر تو گریه و شیون می کنم و در مصیبت تو به جای اشک، خون می گریم.

این  نشان از صبری است که دارند. قدرت عالم به دست اوست، خلیفه الله و ید الله است ولی باید صبر کند. همان طوری که جدشان امیرالمومنین(ع) و فاطمه زهرا(س) صبر کردند. امام زمان(عج) امتحانشان را می‌دهند، آنهایی هم که از خط امام زمان و اسلام و قرآن و دین و معنویت هم جدا شدند، مخصوصا در این غربال آخر الزمان که هر کس به ما می‌رسد و به هر فضایی که وارد می شویم، خبر از بی‌دینی مردم است هم امتحان خود را می‌دهند. ما باید به احوالات خودمان دقیق شویم که این وسط چه می‌کنیم؟ آیا به وظیفه‌ مان عمل می‌کنیم یا خیر؟!

إن قریشا اجتمعت على حربه منذ یوم بویع بغضا له وحسدا وحقدا علیه ، فأصفقوا کلهم یدا واحدة على شقاقه وحربه ، کما کانت حالهم فی ابتداء الاسلام مع رسول الله صلى الله علیه وآله ، لم تخرم حاله من حاله أبد (ابن ابی‌الحدید شرح نهج البلاغه ج۱۶ ص۱۵۱)

به درستیکه قبیله پیغمبر، امیرالمومنین و خود قریش، اجتماع کردند که با علی بجنگند (قضیه صفین و جمل). از روزی که با علی بیعت شد، اینها بر مبنای بغض و حسد و حقد و کینه، زمینه جنگ با علی را فراهم کردند و همه دست به دست هم دادند و یک نیروی متحدی شدند که با علی بجنگند. همان طوری که در ابتدای اسلام همه این کفار مثل جنگ خندق، دست به دست داده بودند با او بجنگند.

این امتحانات برای این گذرگاههاست. مرض در آیه به معنای حقد، کینه و حسد است. یعنی نمی‌توانند ارزشها را تحمل کنند لذا این گونه انجام می‌دهند.  

خدا در آیه ۳۰محمد می‌فرماید:

وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَیْناکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِیماهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ وَ اللَّـهُ یَعْلَمُ أَعْمالَکُمْ

و اگر بخواهیم یقیناً آنان را به تو نشان می دهیم تا آنان را از روی نشانه هایشان بشناسی و بی تردید آنان را از شیوه سخن گفتن خواهی شناخت و خدا کارهای شما را می داند.

وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ و از نحوه حرف زدنشان معلوم است که غرض و مرضی دارند که این طوری صحبت می‌کنند. خدا می‌دانند که چه می‌کنید.

 

« لَحْنِ الْقَوْلِ» از زبان معصوم

در ذیل همین آیه از ابوسعید خدری نقل شده است که از حضرت پرسیدند این که می‌فرماید با لحن القول و نحوه حرف زدنشان می‌فهمیم که غرض و مرض دارند یعنی چه؟ فرمودند:

لَحْنُ اَلْقَوْلِ بُغْضُهُمْ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ ، قَالَ: کُنَّا نَعْرِفُ اَلْمُنَافِقِینَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ بِبُغْضِهِمْ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ . (مجمع البیان)

این لحن قولی که در اینجا آمده است، یعنی بغضی که نسبت به امیرالمومنین دارند و در حرفهایشان نشان می‌دهند. لذا وقتی آیه غدیر نازل شد و پیغمبر فرمودند من کنت مولاه فهذا علی مولاه، گفتند: خدا گفته است یا خودت می‌گویی؟ این حرف نشان می‌دهد که یک مرض و غرضی در دلش هست وگرنه تا آن موقع آنقدر از پیغمبر و اسلام نفهمیدند که وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى . إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى (نجم ۳و۴). لذا خدا می‌گوید که ما می توانیم اینهایی که در دلشان غرض و مرض  دارند را به تو نشان بدهیم و تو هم از حرف زدنشان می‌فهمی. در ادامه در آیه بعد می‌فرماید:

وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدِینَ مِنْکُمْ وَ الصَّابِرِینَ وَ نَبْلُوَا أَخْبارَکُمْ (محمد ۳۱)

اما امتحان می‌گیریم، حَتَّى نَعْلَمَ به این معنی نیست که تا ما بدانیم بلکه به این معنی است که تا آشکار کنیم، تا اعلام کنیم و علم ذاتی ما به علم فعلی تبدیل بشود و برای شما معلوم گردد. تا در مرحله فعلیت برای شما هم معلوم بشود که چه کسانی  در مرحله عمل، کوشا و ثابت قدم هستند و کدام ها صابرند و استفامت دارند و کدام ها هم در این امتحان می‌لغزند که پناه بر خدا از لغزش در امتحانها.

پس تا اینجا گفتیم، امتحان ما انسانها برای فهمیدن و جایگاه طرف را معلوم کردن و برمبنای امتحان در آن جایگاه قرار دادن است تا نکند کمتر یا بیشتر از حد لیاقت او باشد. حال جایگاه ما در پیش خدا قرار است چه باشد؟! خدا در این امتحان نشان می دهد که ما نسبت به آن جایگاه در کجا قرار داریم.

در این رابطه در حدیث قدسی معروفی که مبنای بسیاری از جنبه‌های معرفتی ما مسلمین است آمده:

 خَلَقْتُ الأَشیاءَ لِأَجْلِک وَ خَلَقْتُکَ لِأجْلى

 انسان همه چیز را به خاطر تو خلق کردم و تو را به خاطر خودم. یعنی می‌خواهم امتحان بگیرم تا ببینم که لیاقت داری پیش من بیایی یا نه. امام سجاد (ع) در مناجات هایشان می‌نالند از اینکه نکند از تو دور بشوم ! همچنین امیرالمومنین(ع) در دعای کمیل می‌فرمایند:

یَا إِلَهِى وَسَیِّدِى وَمَوْلاَىَ وَرَبِّى، صَبَرْتُ عَلَى عَذابِکَ، فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِکَ ، وَهَبْنِى صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِکَ، فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى  کَرَامَتِکَ 

اى معبود و سرور و مولا و پروردگارم! بر فرض بر عذابت شکیبایى ورزم ، ولى بر فراقت چگونه صبر کنم ، و بر فرض بر سوزندگى آتشت استقامت نمایم، ولى چشم پوشى از کرامتت را چگونه تاب آورم.

نکند من از تو دور بشوم. نکند من را نپذیری و فردای قیامت فَادْخُلِی فِی عِبادِی  نباشم. به قول مرحوم جواد آقا ملکی تبریزی از درختهای گلابی بخورم، منتهای آرزوی من نیست.

خدا امتحان می‌گیرد که معلوم شود ما در مسیر قرب الهی که هدف خلقت قرب الهی است، در کجا قرار گرفته‌ایم. در دوره آخر الزمان این امتحان انقدر شدید می‌شود که مقام قرب الهی مقام نزدیکی به امام عصر (ع) در این عالم است. در عالم آخرت مقام لقاءالله مقام فَادْخُلِی فِی عِبادِی  است که تا حدودی باید اینها را باز کنیم.

 

وقوع امتحانات بنی اسرائیل برای امت اسلامی 

یکی از امتهایی که قرآن کریم بیان می‌کند که خیلی امتحان شده‌اند و عجیب هم در این امتحانات لغزیدند، قوم بنی‌اسرائیل بوده اند. در روایات هم آمده است که امت اسلامی برای شما هم همین گونه است و همین امتحانات پیش می‌آید. قضیه سامری که برای امت حضرت موسی (ع) پیش آمد و برای امت پیغمبر اسلام هم پیش آمد. خدا در آیه ۱۶۸سوره اعراف راجع به بنی اسرائیل می‌فرماید:

وَقَطَّعْنَاهُمْ فِی الْأَرْضِ أُمَمًا مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَمِنْهُمْ دُونَ ذَلِکَ  وَبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّیِّئَاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ

و آنها(بنی اسرائیل) را در زمین بصورت گروه‌هایی، پراکنده ساختیم؛ گروهی از آنها صالح، و گروهی ناصالحند. و آنها را با نیکی‌ها و بدی‌ها آزمودیم، شاید بازگردند!

اینها را تکه تکه کردیم و پخش شدند، بعضی از آنها صالح بودند و نسبت به دین خودشان در آن مقامی که قرار داشتتند، بد نبودند. اما بعضی جور دیگر بودند. هم به خوبی‌ها و هم به بدی‌ها مبتلایشان کردیم. قرآن می گوید برای همه هست. بیماری سیئه و سلامتی حسنه است. منظورمان این جاست که وَبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّیِّئَاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ تا اینکه برگردند. به کجا برگردند؟

إنّا لله وإنّا إلیهِ رَاجعُون (بقره ۱۵۶)

یعنی خدایی بشوند. امتحان پروردگار برای این است که آیا در  این حسنه یا سیئه ظرفیت مقام قرب الهی را دارید یا مانند مقام ابلیس نه تنها مقام قرب نیست مقام فَإِنَّکَ رَجِیمٌ است. درجه نیست و درکه است. به اسفل السافلین سقوط کردن است. فَإِنَّکَ رَجِیمٌ (ص ۷۷) وَإِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلَى یَوْمِ الدِّینِ(ص ۷۸). لذا در این آیه شریفه تصریح می‌کند که ما امتحان می‌کنیم شاید در این امتحان برگردید. یعنی متوجه شویم که ما خیلی با خدا و اهداف الهی فاصله داریم. یک مشکل مالی پیش می آید یا یک بیماری پیش می‌آید ، خدا از یادمان می‌رود.

 

استادم سالها نابینا بودند، یک بار هم شکایت نکردند حتی بعد از حدود ۳۰ سال که از عراق رانده شده بودند و بعد امکانش پیش آمد که بروند، به ایشان گفتم که ان‌شاء الله امیرالمومنین (ع) عنایت کنند و شفایتان بدهند. گفتند: شفا دادند ممنون، ندادند هم ممنونم. این همه مدت چشم داشتم، آیا توانستم وظیفه‌ام را انجام بدهم؟ حالا هم که ندارم وظیفه‌ام را باید انجام بدهم. حال ما یک تیغ تو پایمان می‌رود به کائنات بد می‌گوییم.

دنیا دار امتحان است و این درست است که گاهی خودمان مرتکب عملی شده ایم که باید نتیجه‌اش را ببینیم، گاهی هم دیگران کاری کرده‌اند که تر و خشک با هم می‌سوزد، اما در عین حال ما تو امتحانات هستیم. آیه می‌فرماید که ما اینها را مبتلا کردیم، باشد که برگردند. متوجه خدا بشوند.

اما مهمتر این نکته معرفتی است، فرض کنید فردی را برای تیم ورزشی امتحان می‌کنیم و او قبول نمی‌شود و همراه تیم نمی‌شود. همین گونه به من می‌گویند: آیا تو می‌توانی با اصحاب امام حسین (ع) باشی؟ آنها در کربلا مقام و جایگاه خود را نشان دادند. ام وهب که سر پسرش را بریدند و جلوی رویش پرت کردند، سر پسر را برداشت و  نگاهی کرد و به سوی دشمن پرتاب کرد و گفت: «سری که در راه خدا داده‌ایم پس نمی گیریم.» آن وقت او در پیشگاه فاطمه زهرا(س) چه مقامی دارد و من چه جایگاهی؟!

گاهی قرار است برای دینم یک کم سختی بکشیم، برای مذهبمان چندتا فحش بخوریم، برای اهداف الهی یک مقدار از مهمونی شب جمعه بزنیم، باید ببینیم وظیفه‌مان چیست.  

یک مرد خدایی حدود ۴۰ سال پیش می‌فرمودند به این روایت امام باقر (ع) دقت کنید: غربال می شوید چه غربال شدنی. اما سوراخهای این غربال خیلی بزرگ است و تکانهای آن خیلی شدید است. یعنی زمانی در پیش دارید که این غربال را تکان می‌دهند و باید ببینید که چه می‌کنید.

نمونه‌ای از یاران امیرالمؤمنین(ع)

 عده‌ای از یاران امیرالمومنین (ع) بعد از ایشان به شهادت رسیدند، این نشان می‌دهد که چه محرومیتی را به خاطر دم زدن از امیرالمومنین متحمل می‌شدند اما خم به ابرو نیاوردند. وقتی که ابن زیاد علیه اللعنه به جناب میثم تمار گفت: به دارت می‌زنم! میثم اشک ریخت. ابن زیادگفت: ترسیدی؟! جناب میثم گفت که به خدا اشک ذوق است. چون مولام به من فرمود که تو را به عشق من از این نخل خرما بالا می‌برند و دست و پایت را می‌برند و زبانت را قطع می‌کنند ولی تو دست از مدح من برنمی داری. میثم آن درخت را هر روز جارو می‌کرد و آب می‌داد و می‌گفت که درخت عشق است. من را به عشق مولا از این درخت آویزان می‌کنند. آنها این گونه ایستادند و ما با یک مشکل کوچک، به کائنات ناروا می‌گوییم.

 

عذاب الهی عامل بازگشت به سوی خدا

خداوند در قرآن کریم می‌فرماید ما انسانها را مبتلا به عذاب می‌کنیم تا برگردند:

وَلَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَى دُونَ الْعَذَابِ الْأَثکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (سجده ۲۱)

به آنان از عذاب نزدیک (عذاب این دنیا) پیش از عذاب بزرگ (آخرت) می‌چشانیم، شاید بازگردند!

این آیه همان مضامینِ در رابطه با بنی‌اسرائیل را در مورد امت اسلام فرموده است. آیات ۱۸ و ۱۹ راجع به منافقین است و عذاب آنها و شرایطی که در آخرت دارند.

 درباره « الْعَذَابِ الْأَدْنَى » بحثهای تفسیری زیادی دارد ولی اینجا به اختصار بیان شده است که یعنی عذاب دنیوی و «الْعَذَابِ الْأَکْبَرِ » یعنی عذاب اخروی. یعنی در دنیا هرچه عذاب هم باشد، نسبت به عذاب آخرت قابل مقایسه نیست. وَلَنُذِیقَنَّهُمْ ما در دنیا از همین عذابها به اینها می‌چشانیم لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ شاید که متوجه بشوند و برگردند. اگر در امتحان مشکلاتی هم  هست، همه اش نعمت و رحمت است. یکی از فلسفه‌های امتحان این است که شاگرد متوجه بشود که نسبت به هدف امتحان کجا هست. این عذاب و گرفتاری برای این است که آیا متوجه خدا هستیم؟ در روایت آمده است که خدا بنده‌ای را که دوست دارد، اگر ببیند دارد غافل می‌شود، او را مبتلا می‌کند یا به بیماری بدن، یا به مشکل مالی یا به تنها ماندن در میان دوست و فامیل تا دلش متوجه خدا بشود و بگوید: خدا! این فرد لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ می‌شود.

إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَحَبَّ عَبْداً ابْتَلَاهُ‏ وَ تَعَهَّدَهُ بِالْبَلَاءِ کَمَا یَتَعَهَّدُ الْمَرِیضَ أَهْلُهُ بِالطُّرَفِ وَ وَکَّلَ بِهِ مَلَکَیْنِ فَقَالَ لَهُمَا أَسْقِمَا بَدَنَهُ وَ ضَیِّقَا مَعِیشَتَهُ وَ عَوِّقَا عَلَیْهِ مَطْلَبَهُ حَتَّى یَدْعُوَنِی فَإِنِّی أُحِبُّ صَوْتَهُ فَإِذَا دَعَا قَالَ اکْتُبَا لِعَبْدِی ثَوَابَ مَا سَأَلَنِی وَ ضَاعِفَا لَهُ حَتَّى یَأْتِیَنِی وَ مَا عِنْدِی خَیْرٌ لَه.

خدای متعال هنگامی که بنده ای را دوست بدارد، او را مبتلا می کند و با بلا به او رسیدگی می نماید همان گونه که اطرافیان مریض با هدیه ها به او رسیدگی می کنند، و دو فرشته را به او می گمارد و به آن دو می گوید: بدنش را مریض کنید، معیشتش را سخت کنید و خواسته اش را به تعویق(تأخیر) اندازید، تا مرا بخواند پس به درستی که من صدایش را دوست می دارم، و هنگامی که دعا می‌کند، خداوند دستور می دهد که برای درخواستش پاداش بنویسید و آن را مضاعف گردانید تا نزد من آید که آن چه پیش من است برای او بهتر است.( بحارالانوار، مجلسی، ج90، ص371)

همان طور که جلسه قبل هم گفتیم، شخصی در مقابل امام صادق (ع) آه کشید و یکی گفت چی شد؟ امام صادق (ع) فرمود: خدا را صدا زد. چون معلوم است که از درون یک دردی دارد و آن را با خدای خود در میان می‌گذارد.

در آیه بعد می‌فرماید:

وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیَاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْهَا  إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنْتَقِمُونَ (سجده ۲۲)

و کیست بیدادگرتر از آن کس که به آیات پروردگارش پند داده شود [و] آنگاه از آن روى بگرداند؟ قطعاً ما از مجرمان انتقام‌ خواهیم گرفت.

چه کسی ظالم‌تر و ستمکارتر است از آن کسی که آیات الهی برای او تذکر داده شده است و در امتحان الهی قرار گرفته است، زمینه بیداری برای او فراهم می‌شود، اما از آن رو گرداند و به جای این که لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ باشد، ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْهَا شود. إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنْتَقِمُونَ پس کسانی که در این امتحان قرار می‌گیرند، به جای اینکه به سوی خدا بیایند و خدایی بشوند، می‌برند و اعراض می‌کنند، از خدا، دین و هدف الهی جدا می‌شوند؛ اینها مجرمند و ما از آنها انتقام می‌گیریم. مجرم در حروف ابجد مساوی است با اسم چندتا خلیفه و این آیه در آن مورد است. یعنی آنها مورد امتحان قرار گرفتند، همان‌طور که ابلیس در امتحان قرار گرفت.

در نهج البلاغه در این خصوص آمده است که خدا می توانست آدم را با یک نورانیت و عظمت چشمگیری به چشم ابلیس بیاورد تا ابلیس در برابر او خاشع بشود. اما او را در قالب یک آدم گلی نشان داد تا ببیند که آیا ابلیس، حرف خدا را قبول می کند یا اینکه در این امتحان قبول نمی‌شود. لذا طوری قرار داد که امتحان باشد، اما ابلیس نپذیرفت، انتقام الهی این شد که فَإِنَّکَ رَجِیمٌ (ص ۷۷) وَإِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلَى یَوْمِ الدِّینِ(ص ۷۸). همین امتحان هم برای ما است نسبت به مقاماتی که از ما بالاتر هستند. چرا در مقابل کسی که از شما بیشتر می‌داند، خاضع نمی شوید؟ چرا در مقابل پدر و مادر خاضع نمی‌شوید؟ حتی بی‌سواد محض باشند، حق ولایت به گردن شما دارند. از این امتحانهای کوچک شروع می‌شود و یواش یواش بالا می رود و همه اینها از انانیت شروع می شود. من!

در امت اسلامی امتحان با امامت امیرالمومنین(ع) شروع شد و امتحان کسانی که ظاهرا مسلمان بودند و به کفر بعد از اسلام، کفر بعد از ایمان (یازده شب محرم سال ۱۴۰۰) برگشتند، در رابطه با این امتحان بود. در آخر الزمان هم همین امتحان به شکلی با قضیه امام عصر (ع) مطرح می‌شود که باید بیشتر مورد بررسی قرار بدهیم.

 

امتحان مولا امیرالمؤمنین(ع)

معروف است که پیغمبر(ص) در بستر ، حالشان بسیار بد بود و روزهای آخر عمرشان بود. دورشان را این منافقین گرفته بودند. پیغمبر (ص)چشم باز کردند و فرمودند: حبیبم را بگویید بیاید، عایشه دنبال پدرش فرستاد. پیغمبر(ص) چشمشان را بستند. حفصه دنبال پدرش فرستاد و باز پیغمبر(ص) چشمشان را بستند. ام سلمه می‌گوید که من آنجا بودم، گفتم چرا پیغمبر(ص) را می‌آزارید شما که می دانید حبیب او کیست؟ می‌گوید دوان دوان رفتم و گفتم علی جان، پیغمبر شما را می‌خواهد. امیرالمومنین(ع) تا در را باز کردند، پیغمبر(ص) چشم باز کردند و فرمودند: الی یا حبیبی الی. امیرالمومنین(ع)  کنار بستر پیامبر به حدی جلو رفتند که دو سر زانوی او به بدن پیامبر (ص)چسبید. پیغمبر(ص) فرمود: خانمها از حجره بیرون بروید و گوش هم نایستید، امت قرار است با رحلت من در امتحان قرار بگیرند اما امتحان شما از الان است که آیا حرف من را گوش می‌دهید یا نه. ام سلمه می‌گوید: «من فوری دور شدم؛ اما این دو پشت در گوش ایستادند. پیغمبر (ص) با امیرالمومنین(ع) زمزمه‌ها می‌کرد و من نمی‌شنیدم اما گاهی صدای گریه علی را می‌شنیدم. یک جا علی ناله بلندی زد. با خودم گفتم پیغمبر چی به علی می‌گوید؟! گذشت و پیغمبر از دنیا رفتند و قضایای حضرت زهرا (س) هم رخ داد، یک روزی از امیرالمومنین سوال کردم چرا آن روز ناله ‌زدید؟ مولا فرمود که پیغمبر فرمودند: علی جان همه باید امتحان بدهند، امتحان تو بعد از من شروع می‌شود. آنجایی که ناله من بلند شد، قضیه حمله به در خانه بود، پیغمبر فرمود که فاطمه را بین در و دیوار له می‌کنند ولی علی جان باید صبر کنید.» اینجا امیرالمومنین(ع) امتحان خود را پس داد.

علی یک جای دیگه هم ناله زد. آنجا که به اسما فرمود آب بریز تا بدن زهرا را غسل بدهم. نیمه‌های شب است، می‌فرمایند که فضه، زینبین را آرام کنید، سلمان، ابوذر، حسنین را آرام کنید. اسما تو هم آب بریز، من بدن زهرا را غسل بدهم. بچه‌ها آرام گریه کنید که کسی نفهمد و من وصیت مادرتان را عملی کنم، شبانه و مخفیانه او را به خاک بسپارم. یک وقت اسما می‌گوید که دیدم علی سر به دیوار نهاد و بلند بلند شروع کرد به ناله زدن. فردا وقتی مردم آمدند و سوال کردند، یکی از همسایه‌ها گفت من نصف شب ناله‌های جانسوزی شنیدم!

صلی الله علیک یا مولاتی یا فاطمه 

منبع: سخنرانی دکتر اسدی گرمارودی، جلسه دوم امتحان، سنت الهی