جلسه هشتم
بسم الله الرحمن الرحیم
امتحان، سنت الهی جلسه هشتم
خلاصه جلسه پیشین
امتحان سنت الهی است و در آیات قرآن کریم و روایات معصومین (ع) در این باره تاکید بسیاری شده است، تمام مراحل و شرایط گوناگونی که در مکانها و زمانهای مختلف قرار میگیریم به نوعی در رابطه با امتحان الهی هستیم. موارد معینی را قرآن و روایات اسم میبرند از جمله این موارد:
وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ (بقره ۱۵۵)
همچنین هفته قبل درباره امتحان در رابطه با اموال و اولاد باهم بحث کردیم و به صورت کلی بیان شد که هم در برابر نعم الهی و هم در مورد نقم مورد امتحان واقع میشویم. این نقم یا نتیجه اعمال ماست یا خیر، شرایطی پیش آمده که ما به عنوان انسانهایی که انشاءالله مؤمن هستیم، در آن شرایط برای ما نقم میشود و ما در رابطه با آن در امتحان قرار میگیریم.
امتحان در رابطه با مراتب و درجات مختلف در این عالم
این بحث یکی از امتحانات حساس، خصوصا برای مذهبی هاست. در قرآن کریم تصریح و تبیین شده که هم در عالم صغیر و هم در عالم کبیر خدا اختلاف مراتب قرار داده است. می دانید که در نگاه دینی ما به ویژه اهلالبیت عالم کبیر، انسان است و عالم صغیر این جهان هستی است. در شعری منسوب به امیرالمؤمنین(ع) میخوانیم:
وَ تَحْسَبُ أَنَّکَ جِرْمٌ صَغِیرٌ وَ فِیکَ اِنْطَوَى اَلْعَالَمُ اَلْأَکْبَرُ
( دیوان امیرالمؤمنین(ع)، میبدی، ص175؛ لوامع صاحبقرانی، مجلسی، ج1، ص116)
پس چه در عالم کبیر که وجود ما انسانهاست و چه در عالم صغیر که این جهان، کهکشانها، منظومه شمسی و کره زمین است، خدا اختلاف مراتب قرار داده است.
اختلاف مراتب در عالم صغیر از نگاه قرآن
خداوند در آیه 4 سوره رعد میفرماید:
وَفِی الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ مِنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ وَنَخِیلٌ صِنْوَانٌ وَغَیْرُ صِنْوَانٍ یُسْقَى بِمَاءٍ وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ فِی الْأُکُلِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ
و در روی زمین، قطعاتی در کنار هم قرار دارد که با هم متفاوتند؛ و (نیز) باغهایی از انگور و زراعت و نخلها، (و درختان میوه گوناگون) که گاه بر یک پایه میرویند و گاه بر دو پایه؛ (و عجیبتر آنکه) همه آنها از یک آب سیراب میشوند! و با این حال، بعضی از آنها را از جهت میوه بر دیگری برتری میدهیم؛ در اینها نشانههایی است برای گروهی که عقل خویش را به کار میگیرند!
وَفِی الْأَرْضِ در روی زمین که زمین جزئی از عالم صغیر است، قِطَعٌ مُتَجَاوِرَاتٌ، قطعههای کنار هم، مثل دو تکه زمین که کنار هم هستند، یک تکه زمین میتواند برنج و گندم را سبز کند و آن طرفتر سنگلاخ است یا شورهزار. هر دو زمین هستند؛ ولی یکی حاصلخیز است و دیگری شوره زار. یکی امکان دایرشدن دارد و دیگری باید بایر بماند. این تفاوت را خدا در نظام خلقت آنها قرار داده است. وَجَنَّاتٌ مِنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ وَنَخِیلٌ صِنْوَانٌ وَغَیْرُ صِنْوَانٍ، همچنین باغها که این باغها از انگور و زراعتهای مختلف، خرما، درختان یک پایه و درختان دو پایه یُسْقَى بِمَاءٍ وَاحِدٍ، هر دو تکه باغ را در نظر بگیرید که دایر هستند و درخت انگور، پرتقال، انار یا خرما در هر دو محصول میدهند، همه با یک آب آبیاری میشوند وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ، منظور ما این قسمت از آیه است، بعضی را بر بعضی فضیلت دادیم؛ یعنی در زمین بعضی از زمینها را حاصلخیز قرار دادیم و بعضی از آنها را نه. بعضی میوهها را ارزشمندتر از دیگری قرار دادیم. این تفاوت در خلقت و تکوین عالم صغیر را خود حضرت حق قرار داده است. صریح میفرماید که وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ، یعنی ما تفضیل دادیم، برتری بخشیدیم برخی را بر برخی فِی الْأُکُلِ در خوردنیها، بعضی از خوراکیها در خوردنشان ثمرات فراوانی است و برخی دیگر مضر هستند. مثلا بعضی قارچها سمی هستند که اگر خورده شوند، بیمار میشوید. إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ اگر افراد اهل تعقل باشند در اینها نشانههایی هست.
در رابطه با عالم صغیر، میوهها و درختان، آیه میفرماید که خداوند درجات مختلفی را به آنها بخشیده است و با بکار بردن واژه تفضیل، فضیلت برخی بر برخی را صریح در آیه بیان فرموده است.
اختلاف مراتب در عالم کبیر از نگاه قرآن
خداوند در سوره مبارکه زخرف این تفاوت را در عالم کبیر در رابطه با ما انسانها هم مطرح میکند و میفرماید این اختلاف عامل امتحان است:
أَهُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِیًّا وَرَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ
آیا آنان هستند که رحمت پروردگارت را تقسیم می کنند؟ ما در زندگی دنیا معیشت آنان را میانشان تقسیم کرده ایم، و برخی را از جهت درجات [فکری و مادی] بر برخی برتری داده ایم ...
آیه می فرماید آیا آنها که ادعا میکنند قدرتی دارند و بتها را خدا میدانند، رحمت خدا را تقسیم میکنند! رحمت خدا دو شکل رحمت عامه و رحمت خاصه است. رحمت عامهای را که خداوند در عالم تکوین قرار داده است، در عالم صغیر و در عالم کبیر مختلف است؛ مثلاً یکی زیباتر آفریده شده است و یکی دیگر به آن زیبایی نیست. یکی ممکن است توانمندی جسمی بیشتری داشته باشد که دیگری از آن برخوردار نباشد. از آن طرف یک رحمت خاصه هم وجود دارد که مربوط به ما انسانها است که باید کسب کنیم. خداوند درباره آن رحمتی که خود قرار داده است، می فرماید: ما این گونه قسمت کردیم که وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ بعضی را بر بعضی رفعت دادیم و امتیازاتی بخشیدیم.
تبعیض و تفاوت
خدا در آیه 4 سوره رعد فرمود: إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (رعد ۴) در اینها نشانه است برای افرادی که تعقل میکنند. یک بحث تخصصی در حکمت اسلامی است که گفته میشود ما تفاوت و تبعیض داریم. خداوند تبعیض قائل نمیشود؛ چون تبعیض قبیح است و قبیح از خدا سر نمیزند؛ ولی تفاوت وجود دارد. بدین علت که لازمه نظام احسن تفاوت است. مثلا یک معلم اگر ورقههای امتحانی شاگردان را جمع کند و حق آن کس که ۱۵ است را ۱۵ بدهد، حق کسی که ۲۰ است را ۲۰ بدهد. این اختلاف است. اما اگر حق هر دو ۲۰ باشد، به یکی ۲۰ بدهد و به یکی ۱۹ این تبعیض است.
در خلقت، رحمت اولیه، ما حق نداشتیم و همه لطف خدا بوده است، به قول شاعر:
ما نبودیم و تقاضامان نبود لطف حق ناگفتهی ما میشنود
خدا اراده کرد و ما را انسان آفرید، اگر اراده میکرد سوسک میآفرید و من حقی نداشتم. آنجا تفاوت است و تبعیض نیست. لازمه نظام احسن تفاوت است. اگر خداوند اراده میکرد همه را فقط مرد میآفرید یا همه را فقط زن میآفرید، همه را با استعداد پزشکی میآفرید یا همه را با استعداد فنی میآفرید.
وظیفه انسان در برابر تفاوتها
اگر شما استعدادی دارید که جزو نخبگان شدید و بنده ندارم، اگر شما خیلی زیبایید و بنده آن زیبایی را ندارم، به شما ذوق اقتصادی داده است که میتوانید درآمد مشروع خوب داشته باشید و بنده آن استعداد را ندارم؛ حال ما در برابر این تفاوتها که خدا چه در عالم صغیر قرار داده است که مقدمه برای عالم کبیر است و چه در عالم کبیر که ما انسانها هستیم سه مرحله تکلیفی پیش میآید:
۱- راضی به رضای خدا بودن
۲- غبطه
۳- حسادت
راضی به رضای خدا بودن
راضی به رضای خدا بودن در همه موارد جاری است. خداوند بنا بر حکمت الهی به برخی از موجوداتش در عالم صغیر و انسانها رتبههایی داده است که آن مقام به هیچ وجهی قابل اکتساب برای بقیه نیست مانند مقام نبوت. هرچه انسان در این عالم بکوشد، این امکان وجود ندارد که پیغمبر بشود. این درجه را خدا به انبیاء داد و با پیغمبر اسلام(ص) هم تمام شد. همچنین مقام امامت و ولایت تامه الهیه اختصاص به ۱۲ وجود و ۱۴ معصوم دارد. هرچه در این دنیا، سلمان هم بشوی اما سلمان گرچه مننا اهل البیت است اما افتخار سلمان این است که خاک کف پای حضرت علی(ع)را طوطیای چشمش بکند. لذا امیرالمؤمنین(ع) فرمودند:
نَحْنُ أَهْلَ الْبَیْتِ لَا یُقَاسُ بِنَا أَحَد. (عیون اخبار الرضا، صدوق، ج2، ص66)
احدی را با ما مقایسه نکنید.
امتحان ما در برابر این مقامات این است که ببینیم تسلیم و راضی هستیم یا گردنکشی میکنیم؟! قرآن کریم در این رابطه در آیه ۳۲ سوره نساء میفرماید:
وَلَا تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلَى بَعْضٍ لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ وَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا
برتریهایی را که خداوند برای بعضی از شما بر بعضی دیگر قرار داده آرزو نکنید! مردان نصیبی از آنچه به دست میآورند دارند، و زنان نیز نصیبی؛ (و نباید حقوق هیچیک پایمال گردد). و از فضل (و رحمت و برکت) خدا، برای رفع تنگناها طلب کنید! و خداوند به هر چیز داناست.
وَلَا تَتَمَنَّوْا آرزو نکنید، تمنا نداشته باشید و نخواهید مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلَى بَعْضٍ برخی فضیلتها را که خدا به برخی داده است. آنچه که فرموده خواهان آن نباشیم آن نعمتی است که امکانش برای ما وجود ندارد، وگرنه اگر ما آرزو کنیم که مثل سلمان بشویم که اشکالی ندارد. روایتی از امام صادق(ع) در اصول کافی است که فرمودند: تنها سلمان نبود که منّا اهل البیت شد، همه شما میتوانید از ما اهل بیت بشوید. اینجا محل غبطه است نه حسادت. امتحان ما در مقابل آن مقام، رفعت و درجه ای که خدا به برخی از انسانها بخشیده که برای دیگران قابل دسترسی نیست، وظیفه ما این است که تمنا نکنیم. آنجا امکان پا گذاشتن برای ما نیست باید پا از گلیم خود بیرون نگذاریم و در مقابلشان تسلیم باشیم. اول خلقت بشر، خدا این امتحان را به رخ ما کشید. ابلیس به مقام فرشتهها رسیده بود و قبل از خلقت آدم، شش هزار سال عبادت کرده بود، اما وقتی خدا فرمود به آدم سجده کن، یعنی ما یک مقامی به آدم دادهایم که مقام خلیفةاللهی است؛ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً (سوره بقره، آیه 30) که قرار است در مقابل این مقام همه تسلیم باشید، فرشتگان همه تسلیم شدند، اما شیطان یا ابلیس انانیت به خرج داد و گفت: چرا «من» باید سجده کنم؟ فرمود همانا تو رانده و مطرودی؛ قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ (سوره حجر، آیه 34). در این امتحان آن شش هزار سال عبادت شیطان هیچ شد.
در ذیل آیه سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ (سوره معارج، آیه ۱) آمده است که شان نزول آن به این صورت است که در غدیر خم بعد از این که پیغمبر(ص)، امیرالمؤمنین(ع) را به مردم معرفی کردند و فرمودند من کنت مولاه فهذا علی مولاه. شخصی خدمت پیغمبر(ص) آمد و عرض کرد: گفتی بتها را کنار بگذار و خدای یکتا را بپرست، قبول کردم. گفتی من پیغمبر خاتمم، قبول کردم. حالا پسر عموت را آوردی و ولی ما کردی! خدا گفته یا خودت میگویی؟ ببینید که امتحان چقدر حساس است، اگر کسی تا اینجا به پیغمبر (ص) ایمان آورده است، مگر در نص صریح قرآن نیست که وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا (سوره حشر، آیه7)
آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید (و اجرا کنید)، و از آنچه نهی کرده خودداری نمایید؛
وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى (نجم ۳) إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى (نجم ۴)
و هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید! گفتار او چیزی جز وحی که به او نازل می شود، نیست.
پیغمبر (ص)فرمودند که خدا گفته و من از خودم چیزی نمیگویم. آن مرد گفت: اگر خدا گفته، سنگی از آسمان بیاید و تو سرم بخورد که من جابهجا بمیرم. سنگی از آسمان آمد و بر سرش خورد و جابهجا مرد. حاضر نبود که این مقام را بپذیرد. لذا یکی از امتحانات مهم بعد از پیغمبر اسلام(ص) در امت اسلامی در رابطه با ولایت امیرالمؤمنین(ع) و ائمه اطهار(ع) است. در اینجا وظیفه ما این است که راضی به رضای الهی و تسلیم در برابر مقامات باشیم. هر چه در برابر مقام اولیای الهی که خدا این مقام را به آنها داده است، ما بیشتر تسلیم باشیم، در امتحان موفقتر هستیم و تعالی ما بیشتر میشود.
انار نیم حلال نیم حرام
فردی خدمت امام صادق (ع) آمد و عرض کرد: یابن رسول الله، این درخت اناری که در منزل شماست با یک خاک و آب و هواست، اگر شما بفرمایید که یک دانه از این انارها نصفش حلال است و نصفش حرام، من یک ذره شک در دلم ایجاد نمیشود؛ زیرا شما ولی خدا هستید و خدا ولایت شما را بر ما قرار داده است و ما در برابر مقام ولایت شما تسلیم هستیم. هر کس به هر جا رسیده از این مقام تسلیم رسیده است. مقام تسلیم الهی از مقام تسلیم در برابر اولیای الهی شروع می شود. اگر ما در برابر مقام اولیای الهی تسلیم نباشیم، در برابر مقام خدا هم تسلیم نخواهیم شد.
قرآن در آیه ۳۲ سوره مبارکه نسا میفرماید: یک فضیلتهای اکتسابی هم هست که لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ که آنها بحثهای دیگری است که مردها و زنها میتوانند چیزهایی را اکتساب کنند یا در ارث حق و حقوقی دارند که به این بحث مربوط نمیشود. به طور کلی آنچه را که خدا فضیلت داده است، شما تمنی نکنید و بپذیرید که خدا قرار داده است.
به منظور روشن شدن موضوع تمنی نکردن به آیه ۵۴ سوره نساء توجه فرمایید:
یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَآتَیْنَاهُمْ مُلْکًا عَظِیمًا
بلکه نسبت به مردم [= پیامبر و خاندانش]، و بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده، حسد میورزند! ما به آل ابراهیم کتاب و حکمت دادیم؛ و حکومت عظیمی در اختیار آنها قرار دادیم.
أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ انسانها حسادت میورزند بر آنچه ما به آنها از فضل الهی دادهایم. فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَآتَیْنَاهُمْ مُلْکًا عَظِیمًا ما به ابراهیم و آل ابراهیم که به دوازده امام میرسد، کتاب، حکمت و ملک عظیم دادیم. منظور از ملک عظیم این دنیا نیست، خداوند کل این عالم را متاع قلیل میداند، ملک عظیمی که خدا میفرماید آن مقام معنوی ولایت تامهای است که بر مردم، خلیفة الله هستند. آنان مانند الله به عنوان خلیفةالله ولایت تامه دارند. لذا مَثَل تام الهی هستند.
وقتی خداوند مقام و فضیلتی را به موجودی میدهد، یا قابل کسب برای ما هست یا نیست. اگر نیست باید تسلیم باشیم و اگر هست غبطه بورزیم نه حسادت. غبطه، یعنی ضمن این که خوشحالیم که عجب مقامی دارد، ما هم تلاش کنیم تا به آن مقام برسیم. مشکل در امتحان این است که دچار حسادت میشویم. چه در آنجایی که این مقام برای ما میتواند باشد، و چه در جایی که امکان رسیدن به این مقام برای ما وجود ندارد، مانند مقام ولایت تامه الهیه یا مقام نبوت، که باید تسلیم باشیم و جای غبطه هم نیست، اما بعضی نه تنها غبطه نخوردند، بلکه به حسادت رسیدند. از امام صادق(ع) در کتاب کافی ج ۱ ص ۴۵۷ روایت شده است:
نَحْنُ قَوْمٌ فَرَضَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ طَاعَتَنَا لَنَا الْأَنْفَالُ وَ لَنَا صَفْوُ الْمَالِ وَ نَحْنُ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ وَ نَحْنُ الْمَحْسُودُونَ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ.
ما آن مردمی هستیم که خداوند عزّوجل فرمانبرى از ما را واجب کرده است. انفال و برگزیده اموال از آن ماست. ما راسخان در دانشیم. ما آنهایی هستیم که مورد حسادت قرار میگیریم و خداوند درباره آنها فرموده: «ای مردم بر آنها به سبب آن چه خداوند از فضل خود بدیشان داده حسادت مى ورزند»
اباصباح یکی از اصحاب امام صادق (ع) است که خدمت امام رسید و امام فرمودند: یا اباصباح نَحْنُ قَوْمٌ ما آن مردمی هستیم که فَرَضَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ طَاعَتَنَا، خدا اطاعت ما را واجب کرده است، (همانگونه که در آیه أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ (نساء ۵۹) آمده است که اطاعت از الله و رسول مطلق بیقید و شرط است، یعنی هر چی خدا گفت باید بگویی چشم و هر چی خدا نهی کرد هم باید بگویی چشم، با یک «واو» رسول را کنار الله قرار داده است و اولیالامر را هم با یک «واو» کنار رسول قرار داده است. بنابراین اطاعت اولیالامر هم مطلق بیقید و شرط است؛ یعنی همان طور که مطیع خدا هستیم باید مطیع دوازده امام هم بشویم. لذا در زیارت جامعه میگوییم:
مَنْ أَطَاعَکُمْ فَقَدْ أَطَاعَ اَللَّهَ وَ مَنْ عَصَاکُمْ فَقَدْ عَصَى اَللَّهَ اگر شما را اطاعت کنم، خدا را اطاعت کردم و اگر شما را معصیت کنم، خدا را معصیت کردم. اطاعت احدی بعد از دوازده امام برای ما انسانها مطلق نیست، حتی پدر و مادر. اگر پدر امری خلاف شرع کرد اطاعت او واجب نیست؛ اما اطاعت از ائمه مطلق است؛ چون آنان معصوم هستند و خلاف شرع امر نمیکنند.
لَنَا اَلْأَنْفَالُ وَ لَنَا صَفْوُ اَلْمَالِ انفال و مال های پاکیزه (خمس و زکات) بایددر اختیار ما باشد وَ نَحْنُ اَلرَّاسِخُونَ فِی اَلْعِلْمِ آن راسخون در علم که خدا در قرآن فرموده، ما هستیم وَ نَحْنُ اَلْمَحْسُودُونَ ما آنهایی هستیم که مورد حسادت قرار گرفتیم؛ یعنی به جای اینکه در مقابل ما تسلیم و تابع باشند، حسادت ورزیدند و بر مبنای حسادت نسبت به مقام ما با ما در افتادند و این همه اذیت و آزار برپا نمودند. در طول تاریخ از زمان هابیل و قابیل این حسادت نسبت به این مقام شروع شد و تا الان ادامه دارد و این امتحان عجیبی است که قرنهاست در زمان همه انبیا و همه اولیا وجود داشته است و تمام نشده است و هر روز تکرار میشود. اَلَّذِینَ قَالَ اَللَّهُ «أَمْ یَحْسُدُونَ اَلنّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اَللّهُ مِنْ فَضْلِهِ.
نمونهای از رد شدگان امتحان حسادت در تاریخ
سه نمونه از این حسادت را در تاریخ ذکر میکنیم:
- شیطان
ابلیس که از جنیان بود سر حسادت نسبت به مقام اولیای الهی رانده شد.
- قابیل
از ما انسانها در کره زمین، هابیل اولین نفری بود که مورد حسادت واقع شد. قربانی هابیل در پیشگاه خدا قبول شد و به حضرت آدم(ع) وحی نازل شد که خداوند هابیل را بر قابیل ترجیح داده است و این علتی شد که قابیل به برادرش حسادت بورزد و به جای این که در این امتحان تسلیم شود و در برابر مقام برادرش خاضع باشد، نقشه قتل او را کشید و او را کشت. به عبارت دیگر، حسادت در این امتحان باعث بدبختی قابیل شد.
3-برادران حضرت یوسف(ع)
تقریبا در وسط کاروان انبیا، برادران حضرت یوسف(ع)، پسران حضرت یعقوب(ع) هم به خاطر حسادت چنان جنایتی را مرتکب شدند که به مدت ۴۰ سال یا بر اساس برخی روایات ۸۰ سال، یک پیامبر بزرگ حضرت یعقوب(ع) را به آن مصائب و حضرت یوسف(ع) را به آن بلاها مبتلا کردند. خدا این مقام ولایت را برای حضرت یوسف(ع) قرار داده است.
همان طور که آیات آن را هم اشاره کردیم طبق حکمتی که خدا میداند فضایلی را برای برخی مقرر کرده است و ما هم حقی به گردن خدا نداشتیم. اگر مرد عمل هستیم، نسبت به آن مقاماتی که میتوانیم کسب کنیم باید بکوشیم نه آن مقامهایی که مختص یک عده خاص هستند. برخی میگویند ما هر چه تلاش کنیم پیغمبر که نمیتوانیم بشویم! بله، پیغمبر نمیتوانیم بشویم؛ اما فاصله مان را با سلمان شدن که می توانیم کم بکنیم. ما صد هزارم تلاشی که سلمان کرده را انجام نمیدهیم! راه برای تکامل باز است تا ما هم «مِنّا اهل البیت» بشویم. آن مقامی که دست ما به آن نمی رسد حساب دیگری دارد. این که برادران حضرت یوسف هم به او حسادت کردند، مقام ایشان را نپذیرفتند، این ها همه از انانیت برمیخیزد.
فرض کنید پزشکی در جراحی یک امتیازی پیدا کرده است که در دنیا چهار پنج نفر مثل او هستند، به تعبیر معروف پنجه طلایی هستند. بنده نسبت به این شخص، حسادت بورزم؛ آیا او ضرر میکند یا من؟ مثلا من قلبم احتیاج به جراحی دارد و او هم بهترین جراح است، من باید در مقابل او کرنش کنم تا سلامتی خود را به دست آورم.
مذمت حسادت از نگاه روایت
به روایتی در خصوص حسادت اشاره میکنیم که در بحثهای اخلاق که قبل از دوران کرونا در چهارشنبه ها برقرار بود، در مبحث حسادت به شبیه این روایت اشاره شده بود. این گونه روایات نشان میدهند که انسان چقدر در معرض سقوط است و چطور بعضی عوامل ما را ساقط میکند. همان طوری که خدا ماه رجب و شعبان را قرار داد که چه امکاناتی در این دو ماه برای اوج گرفتن ما وجود دارد، میگوید یک روز آن را روزه بگیری این طور بالا می روی. از آن طرف هم اعمالی هستند طبق فرمایش پیغمبر (ص) مثلا یک دروغ که می تواند آتش بشود و همه را بسوزاند.
در حدیث قدسی از پیامبر(ص) آمده است :
پیامبر اسلام(ص) فرمودند که به حضرت زکریا(ع) در مناجاتش با خدا وحی رسید:
الحاسد عدو لنعمتی، متسخط لقضائی، غیر راض لقسمتی التی قسمت بین عبادی (اصول کافی، ج۲، ص۳۱)
حسود دشمن نعمت من است، او خشمگین در برابر قضا و تقدیر من و ناراضی از قسمتی است که در میان بندگانم کردهام.
حسود دشمن نعمت من است. آسمان، زمین و خورشید و... نعمت خدا هستند وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا(نحل ۱۸). ولی الله نیز نعمت الهی در خلق است خداوند در خصوص نعمت ولایت که همه نعم را جهت میبخشد میفرماید وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی. (سوره مائده، آیه ۳)
متسخط لقضائی نسبت به قضا و قدر من خشمگین است، ما انسانها کارهایی نیستیم که بگوییم چرا خداوند این مقام را به علیبن ابی طالب(ع) داده است؟
با خدادادگان ستیزه مکن که خداداده را خدا داده است
گاهی در انسانهای عادی، مثلا استادی به یک شاگردی نظر خاصی داشته است، حسادت بقیه گل میکند. اینها همه امتحان است. البته بشر ممکن است که اشتباه کند؛ اما خدا که اشتباه نکرده است. خدا خواسته است که این مقام را به آنها بدهد، خدا در عالم علم خودش و در عالم اعیان ثابته میداند که چه کسی مستحق است، حال ما چرا حسادت میکنیم؟
غیر راض لقسمتی الذی قسمت بین عبادی راضی نیستند نسبت به آن قسمتی که ما بین بندگان خود تقسیم کردیم؛ یعنی معترض خدا هستند کسانی که راضی به این نمی شوند.
نسبت به آن مقاماتی که امکان کسب آن مقامات برای ما وجود ندارد، مثل مقام نبوت و ولایت تامه، وظیفه ما تسلیم بودن است. در دوران غیبت کبری امام عصر (ع)، مراجع دینی نایب عام هستند. اگر یک مرجع تقلید بگوید که من نایب خاص امام زمان هستم، از عدالت سلب شده است و دیگر قابل اطاعت نیست برای اینکه آن مقام خاص را حضرت برای چهار نفر قرار داده است و کس دیگری حق ندارد بگوید که نایب خاص امام هستم. باید نسبت به این حریم تسلیم باشیم و فقط جای راضی بودن است و جای غبطه خوردن نیست؛ چون امکان دسترسی ندارم.
حسادت شدیدترین امتحان
بحث ما از اینجا به بعد در رابطه با وظیفه ما در این دوران است. خداوند در این عالم درجات مختلفی قرار داده است. ممکن است کسی که دورهای با هم، همکلاس بودیم، در زمینه خاصی از من با استعدادتر باشد و برای همین از من جلو افتاد، یا همکار در بازار بودیم، از نظر اقتصادی از من جلو افتاد، دو تا طلبه با هم تو یک حجره و هممباحثه بودیم و او از من جلو افتاد، آیا من اینجا باید غبطه بخورم یا حسادت بورزم؟
جواب را با استفاده از یک روایت بیان میکنیم. ما در این دوران شدیدا مبتلا به این مسئله هستیم پیامبر(ص) فرمودند:
إِنَّ اللَّهَ أَخَذَ مِیثَاقَ الْمُؤْمِنِ عَلَى بَلَایَا أَرْبَعٍ أَیْسَرُهَا عَلَیْهِ مُؤْمِنٌ یَقُولُ بِقَوْلِهِ یَحْسُدُهُ أَوْ مُنَافِقٌ یَقْفُو أَثَرَهُ أَوْ شَیْطَانٌ یُغْوِیهِ أَوْ کَافِرٌ یَرَى جِهَادَهُ فَمَا بَقَاءُ الْمُؤْمِنِ بَعْدَ هَذَا. (اصول کافی، کلینی، ج2، ص249؛ بحارالانوار، مجلسی، ج65، ص216؛ وسایل الشیعه، حرعاملی، ج12، ص181)
إِنَّ اَللَّهَ أَخَذَ مِیثَاقَ اَلْمُؤْمِنِ عَلَى بَلاَیَا أَرْبَعٍ خداوند برای مؤمن عهد و پیمانی قرار داده است که در این چهار چیز باید امتحان بشود، یعنی اگر مؤمن هستید، این چهار چیز برای شما پیش خواهد آمد. أَشَدُّهَا عَلَیْهِ آنی که از این چهارتا شدیدتر از بقیه است، مُؤْمِنٌ یَقُولُ بِقَوْلِهِ یَحْسُدُهُ مؤمنی که همفکر اوست و همان حرفهایی که شما میزنید را او هم میزند و حرفهای شما را هم قبول دارد ولی به شما حسادت میکند. این سختترین امتحان برای مؤمن است، برای دو طرف. برای آنی که حسادت میکند یک امتحان حادی است که چرا حسادت میورزی؟
خدا رحمت کند اساتید را، استادم نقل میکردند: «در دوران جوانی دیدم که به دوست طلبهام حسادت میکنم، با خودم خلوت کردم و خودم را به اسم صدا زدم، فلانی باورت میشود که داری حسودی میکنی؟ انسان به خودش که نمیتواند دروغ بگوید! بعد به خودم گفتم که قبول داری که حسادت بیچاره کننده است؟ رفتم حرم حضرت امیر(ع) و چسبیدم به ضریح و گریه کردم. گفتم یا علی نجاتم بده که حسد بیچارهام میکند. مولا به قلبم الهام کردند که دو سه هفته هر جلسهای میشد به آن رفیقم میگفتم که تو از من بهتر میفهمی، تو کمک کن و عملا خودم را کوبیدم تا حسادت از من رفت.»
حسادت از انگیزه انانیت برمیخیزد. پس امتحان کسی که حسادت می کند این است که گرفتار حسد شده و این حسد او را بیچاره میکند. امتحان کسی هم که مورد حسادت واقع شده است این است که در مقابل حسادت او به خلاف نیافتد. انسان باید به وظیفه خود عمل کند، حتی میتواند کسی را که حسادت کرده است را دعا کند و از خدا بخواهد که هدایتش کند. أَوْ مُنَافِقٌ یَقْفُو أَثَرَهُ یامنافقی که همین جور پشت سرش است و منتظر است که ضربه بزند، أَوْ شَیْطَانٌ یُغْوِیهِ یا شیطان که او را اغوا کند. دقت کنید که پیغمبر حسود همفکر را از شیطان خطرناکتر معرفی کرده است، نشان میدهد که این موضوع خیلی اهمیت دارد و این امتحان حسادت اصلا شوخی نیست. باید با خدا خلوت کنیم، بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ (سوره قیامت، آیه14)، خودمان می دانیم که آیا نسبت به کسی که از ما جلو افتاده است حسادت میورزیم یا خیر، مخصوصا در علم. معروف است می گویند حسادت را ده قسم کردند و نه قسم آن مال علماست. از خدا کمک بخواهیم که این حسادت را تبدیل به غبطه بکنیم. راهش تواضع و فروتنی و شکستن خویشتن است تا انسان بتواند در این امتحان پیروز بشود. انشاءالله در ماه مبارک رمضان در مورد این موضوع که چگونه خودمان را بشکنیم، صحبت میکنیم. چه کار کنیم که این انانیت از ما رخت ببندد؟ علامه طباطبایی هیچ وقت نمیگفتند من میگفتند من بنده. حواسمان باشد که بندهایم و من کیست!
تا یک سر مویی ز تو هستی باقیست آیین دکان خودپرستی باقیست
گفتی بت پندار شکستم، رستم این بت که ز پندار برستی باقیست
هنوز یک بت باقیست که بدترین بتهاست. این که بگوییم که منم که از انانیت رستم، خودش اوج انانیت است.
آرتیمانی یک قصیده عرفانی مفصل دارد که به زیبایی میگوید:
خدایا به حق خراباتیان از این تهمت هستیم وارهان. من هیچم.
معنی هو با تو بگویم که چیست اوست دگر این من و تو هیچ نیست
دقت کنید که به این مرحله رسیدن هم این طور نیست که فقط ادا در بیاوریم بلکه واقعیت آن را باید درک کنیم که ما هیچ نیستیم.
در ادامه روایت آمده است: أَوْ کَافِرٌ یَرَى جِهَادَهُ یا کافری که منتظر است با شما به درگیری بپردازد. فَمَا بَقَاءُ اَلْمُؤْمِنِ بَعْدَ هَذَا با این امتحانات حاد دیگر چقدر مؤمن باقی میماند؟
با دقت در آیه ۳۲ سوره زخرف میبینیم که چقدر زیبا فرمود که اینها را ما به عنوان یک امتحان قرار دادیم. تا ببینیم در این امتحان و ابتلا چه میکنید. آنجایی که دسترسی به آن مقام ندارید، راضی و تسلیم باشید. میدانیم اصحاب ائمه همه در یک درجه نبودند، ایشان اصحاب سر داشتند یا ماجرای حضرت موسی (ع) و خضر (ع) که خیلی درس آموز است. حضرت موسی یک پیغمبر است با آن عظمت؛ ولی خدا می خواهد نشان بدهد که عالم همین حرفهای اینها نیست. وقتی به پیغمبر اسلام(ص) میفرماید: قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً (سوره طه، آیه 114) که بخواه باز بالاتر بیایی که البته بالاتری که برای پیغمبر مطرح است. لذا به حضرت موسی میگوید که خدمت خضر برو، حضرت خضر هم به او میگوید که لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا(کهف، آیه ۶۷)، تو هرگز نمیتوانی که (تحمل اسرار کرده و) با من صبر پیشه کنی. آن وقت ما چهار تا کتاب میخوانیم، دور برمیداریم که آقا ما را تحویل نگرفتند. ما زمانی می توانیم بگوییم عبدیم که قبول کنیم که هیچ چیز ما، مال ما نیست.
همان طور که خندهدار است آدم ژست بگیرد چون صندوق بانک پر از پول است در حالی که مالک هیچ مقداری از آن پولها نباشد، خندهدار است که آدم ژست بگیرد علم دارم. مگر فراموشی نمیآید؟ مگر نشده است که موارد خیلی ساده و معمولی از خاطرمان برود؟ خدا می خواهد بگوید که چی میگویی! نفس مال ما نیست، عمر مال ما نیست، علم مال ما نیست، مال، مال ما نیست،
به مالت نناز که به شبی بسته است به جانت نناز که به تبی بسته است
در مقابل نعمتی که خدا به بندگان خدا داده است، به رضای خدا راضی باشیم. شما به درختی میرسید که پر از میوه است، حال اگر درخت شما میوه نداده است آیا می خواهید با تبر آن درخت پربار که مال کس دیگری است را قطع کنید؟ این عقلایی نیست. چرا نگوییم الحمدلله که درخت شما میوه داده است، چه کار کنم درخت حیاط من هم پربار شود؟ چطور در این گونه امور این مورد را منطقی میدانیم؛ اما در بعضی امور چنان کینه میگیریم و حسادت میکنیم که به عناوین مختلف میخواهیم او را بکوبیم. دقت کنید که این مساله در بین مذهبیها غوغا می کند. این درد را برای مذهبیها مطرح می کنیم. ابلیس یا شیطان دزدی است که سراغ خانهای میرود که در آن چیزی باشد، خانه دل انسانهایی که دیگر دین را کنار گذاشتند که چیزی در آن نیست. شیطان کاری با آنها ندارد. شیطان با من و شمایی که مدعی دین و تشیع هستیم، کار دارد. گاهی دیده شده که افرادی که وارد خط دین می شوند میگویند شیطان خیلی وسوسه هایش را بیشتر کرده این نشان میدهد که دارند رشد می کنند.
برادران حضرت یوسف، قابیل و زبیر از جمله کسانی بودند که این حسادت از راه راست دورشان کرد. زبیر از کسانی بود که وقتی به خانه حضرت علی (ع) حمله کردند، شمشیر کشید که امیرالمؤمنین (ع) فرمودند نمیخواهیم بجنگیم. او در دوران خانهنشینی امیرالمؤمنین با ایشان بود ولی وقتی حضرت علی (ع) روی کار آمدند و به او فرمودند: صلاح نمیدانم که حکومت منطقهای را به شما بدهم، گفت به فلانی دادی به من ندادی، حسادت با او کاری کرد که خسر الدنیا و الاخره شد. در برابر مقامات دیگران، تسلیم بودن و راضی به رضای الهی شدن، رشد و کمال به انسان میبخشد. در غیر این صورت حسادت، میتواند انسان را به خسران دو دنیا برساند.
یکی از علما نقل میکرد که خدمت آقای خویی بودیم، دیدیم که یک طلبه روحانی مسنی از ایران آمد و وقتی که وارد شد آقای خویی به او خیلی احترام گذاشت، به حدی که برای ما سوال شد. وقتی که ایشان رفت، آقای خویی تا دم در بدرقهشان کرد. بعد از رفتن او، خدمت آقای خویی رفتم و سوال کردم چرا به این آقا آنقدر احترام کردید؟ گفتند: چون پدر ایشان استاد جامع المقدمات من بوده است و به احترام آن استاد، آقازادهشان احترام دارد. اگر مادر از شیره جانش به من نمی داد که رشد نمی کردم.
یکی از عاق شدنها که انسان را از تعالی باز میدارد، عاق پدر و مادر و بعد هم عاق استاد و معلمین است. شایعانی که در فضای مجازی پخش می شود نیز از امتحانات ماست.
جمعبندی
یکی دیگر از موارد امتحان، اختلاف درجات و به تعبیر قرآن فضیلتهایی است که خداوند فرموده است وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ، هم در عالم صغیر و هم در عالم کبیر. ما در اینجا به عالم کبیر کار داریم. در رابطه با انسانها، خدا به بعضی فضیلت داده است. امتحان ما نسبت به این فضیلتهایی که داده شده است به دو دسته تقسیم می شود:
۱- امتحان آن فردی که فضیلتی دارد که امتحان سختی هم هست، مثل امتحان پیغمبر(ص) که قرآن می فرماید:
وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ (آل عمران ۱۵۹)
ای پیغمبر اگر سختگیر، غلیظ القلب و تندخو بودی، از دور و بر تو پراکنده میشدند.
وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ (حجر ۸۸)
مومنین را زیر بال و پر خودت بگیر
پیغمبر هم این امتحان را به خوبی و با موفقیت پشت سر گذاشتند. درباره ایشان آمده است: بَیْنَنَا کَأَحَدِنَا
همچنین وقتی پایشان را مجروح کردند و دندانشان را شکستند، فرمودند: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِقَوْمِی فَإِنَّهُمْ لَا یَعْلَمُونَ. (بحارالانوار، مجلسی، ج95، ص167؛ اقبال الاعمال، ابن طاووس، ج1،ص212)
امتحان امیرالمؤمنین (ع) چه بود؟ امتحان امام حسین (ع) در درگاه خدا چه بود که از بدو خلقت تا انتهای آن، حادترین امتحان ممکن برای ایشان مقدر شده بود، لذا یک حساب دیگر دارند. امام حسین(ع) روز عاشورا می گویند که خداوند این فضیلت را به من داده است و من باید همه را مثل بچههایم نگاه کنم، وقتی فریاد برآوردند: هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی؛ آیا یاوری هست که مرا یاری کند؟
دیدند جوابی نمی آید فرمودند: حالا که حاضر نیستید مرا یاری کنید، پس دور بشوید و بگذارید که صدای استغاثه من به گوشتان نرسد چون اگر برسد و همکاری نکنید مستوجب عذاب می شوید و من نمی خواهم که مستوجب عذاب بشوید. ( فَانْطَلِقَا فَلَا تَسْمَعَا لِی وَاعِیَةً وَ لَا تَرَیَا لِی سَوَاداً فَإِنَّهُ مَنْ سَمِعَ وَاعِیَتَنَا أَوْ رَأَى سَوَادَنَا فَلَمْ یُجِبْنَا وَ لَمْ یُعِنَّا کَانَ
حَقّاً عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یُکِبَّهُ عَلَى مَنْخِرَیْهِ فِی النَّارِ. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، صدوق، ص259؛ بحارالانوار، مجلسی، ج27، ص204)
۲- امتحان افراد در مقابل کسانی که به آنها فضیلتی داده شده است. یک عده فرار کردند، اما یک عده تسلیم بودند.
چه رازی بود که امام حسین (ع) دنبال برخی از آدمها تک به تک رفتهاند؟ امام میخواستند که آن عده خاص در این امتحان شرکت کنند و افرادی مثل زهیربن قیس دیده شوند که شب عاشورا بگویند: ما کجا برویم؟ اگر هفتاد بار هم مرا بکشند دست از شما برنمیدارم و حال این که یک بار بیشتر نمیتوانند مرا بکشند.
گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر این مهر بر که افکنم، این دل کجا برم
در دوران غیبت امام عصر (ع) داریم در حال امتحان هستیم که آیا در مقابل مقام اولیای الهی تسلیم هستیم و در مقابل فضیلتهای قابل دسترسی غبطه میخوریم یا نه؟ آیا مراقبیم که حسادت نکنیم؟
ماه شعبان
ماه شعبان، ماه ابی عبدالله و ماه امام عصر (ع) است. ما بعثت داریم که آغاز نبوت ختمی مرتبت است، غدیر که تکمیل بعثت نبوی است، عاشورا که حفظ کننده بعثت نبوی است ( حسین منی و انا من حسین)، نیمه شعبان که زندهکننده و تحقق بخشنده بعثت نبوی. ماه شعبان، ماه اعیاد شیعیان است و هیچ شهادتی هم در این ماه نداریم.
یا امام حسین (ع)! شما از پدر غمخوارتر بودید و خطاب به آن لشکریان بیایمانی که آن گونه عمل میکردند فرمودید که دور شوید تا مستوجب عذاب نشوید. حالا ماه ولادت شماست، ما به در خانه شما میآییم و میگوییم که خدا میداند که در دل ما حب شما قرار دارد، میخواهیم شما هم یک نظر عنایتی به ما بکنید.
من از کودکی عاشقت بودهام قبولم نما گرچه آلودهام
به هنگام پیری مرانم ز پیش که صرف تو کردم جوانی خویش
مبادا برانی مرا از درت به پهلوی بشکسته مادرت
امام حسین (ع) مصباح هدی و سفینه نجات است و لذا ماه شعبان ماهی است که از طریق این چراغ هدایت باید ارتباطمان را با خدا بیشتر کنیم و یکی از آدابی که در این ماه زیاد به ما دستور داده شده است، مناجات شعبانیه است. یک دور ترجمه این مناجات را دقیق بخوانید تا ببینید که امیرالمؤمنین (ع) در این مناجات با خدا چه میگوید.
منبع: سخنرانی دکتر اسدی گرمارودی، جلسه هشتم امتحان، سنت الهی