جلسه هفتم
بسم الله الرحمن الرحیم
امتحان، سنت الهی جلسه هفتم
ابتلائاتی که برای ما انسانها پیش میآید در یک دستهبندی کلی اولیه از دو حالت خارج نیست:
۱- ممکن است نتیجه اعمال ما باشد، خداوند به جهت بدیها و گناهان و آلودگیهایی که افراد یا جامعه دارند آنها را مبتلا به آن ابتلائات میکند. این ابتلائات هم دو قسمند:
الف- عذاب هلاکتی:
عذاب هلاکتی عذابی است که قوم کامل از بین میرود. این نوع عذاب در اعصار گذشته رخ داده است که شش مورد از آنها در قرآن کریم ذکر شده است، مانند عذابهایی که برای قوم نوح، صالح، ثمود، عاد، بنیاسرائیل و... آمد. در قرآن و روایات ذکر شده که چون پیغمبر خاتم(ص) «رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ» هستند، خداوند به خاطر عنایتی که به پیغمبر اسلام(ص) دارند، بعد از بعثت ایشان عذاب به این شکل را در دنیا مقدر نکرده است. اگر زمان حضرت نوح(ع) عذابی آمد که آنها را غرق کرد، علی الظاهر بعد از بعثت پیامبر اسلام(ص) عذاب به این شکل نخواهد آمد. در آیه شریفه ۳۳ سوره مبارکه انفال آمده است:
وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ وَمَا کَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ
ولی (ای پیامبر!) تا تو در میان آنها هستی، خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد؛ و (نیز) تا استغفار میکنند، خدا عذابشان نمیکند.
وهابیون معتقدند که این مطلب در صورت زنده بودن پیامبر محقق است؛ اما ما معتقدیم که در قید حیات بودن یا نبودن پیامبر(ص) تفاوتی ندارد. الان هم ایشان و دیگر معصومین(ع) شاهد بر اعمال ما هستند. البته باید توجه نمود که قید دیگری هم در ادامه آیه آمده است: « وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ» زمانی که مردم استغفار و توبه و انابه دارند، عذاب به آن شکل نازل نمیشود. لازم به ذکرست که بحث قیامت، بحث دیگری است.
ب- عذاب غیرهلاکتی:
این قسم از عذاب باعث هلاکت نمیشود؛ ولی عذاب است، مانند وقتی که باران به موقع نمیبارد و خداوند برکت را میبرد. در روایتی مشهور نقل شده است که در آخرالزمان جبرئیل روی زمین میآید و برکت را از چند چیز میبرد، از عمر، ثروت، قدرت، وقت،... که اینها به خاطر عذاب مردم و نتیجه اعمالشان است.
ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (روم ۴۱)
عذاب، نوعی رحمت
این عذاب عامل امتحان است، البته خود عذاب رحمت خداست. امیرالمومنین (ع) در روایتی در قالب دعا به درگاه الهی به ما یاد دادند که بگوییم:
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ تَمْحِیصَ ذُنُوبِ شِیعَتِنَا فِی الدُّنْیَا بِمِحْنَتِهِمْ لِتَسْلَمَ بِهَا طَاعَاتُهُمْ وَ یَسْتَحِقُّوا عَلَیْهَا ثَوَابَهَا (بحارالانوار، مجلسی، ج64، ص232)
سپاس و ستایش خدایى را که رنج و گرفتارى پیروان ما را مایه زدوده شدن گناهان آنان در دنیا قرار داد تا با این رنجها و بلاها طاعاتشان سالم ماند و سزاوار پاداش آن شوند.
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِی حمد میگویم آن خدایی را که جَعَلَ قرار داد تَمْحِیصَ ذُنُوبِ شِیعَتِنَا پاک کردن گناهان شیعیان ما را فِی اَلدُّنْیَا بِمِحْنَتِهِمْ با دردسرهایی که در این دنیا برای شیعیان ما پیش میآید، خدا را شکر میکنم که این را قرار داده است برای تمحیص آنها تا حواسشان را جمع کنند و در صدد جبران بربیایند و پاک بشوند. در ادامه میفرماید: لِتَسْلَمَ بِهَا طَاعَاتُهُمْ وَ یَسْتَحِقُّوا عَلَیْهَا ثَوَابَهَا، تا این ابتلایی که برایشان پیش میآید، که عذاب غیرهلاکتی است، عامل تمحیص بشود. البته گفتیم که اگر بیدار و متنبه نشوند، سنت استدراج و امهال به وقوع میپیوندد که گرچه عذاب هلاکتی نیست؛ ولی سنت استدراج آثار خیلی شومی دارد که گاهی در همین دنیا هم بیخ خرش را میگیرد و در قیامت هم آدم را به عذاب میرساند. اما امام در اینجا میفرمایند که خداوند این عذاب را قرار میدهد تا شیعیان ما این عبرت را بگیرند و بیدار بشوند برای اینکه لِتَسْلَمَ بِهَا طَاعَاتُهُمْ، طاعاتشان سالم بشود و عباداتشان درست بشود و یَسْتَحِقُّوا عَلَیْهَا ثَوَابَهَا، باعث میشود که در خانه خدا بیایند و جبران کنند و مستحق ثواب آن طاعتها بشوند. یعنی اگر ما عذابهایی داریم که نتیجه اعمال ماست و این یک نوع عذاب است، گرچه عذاب هلاکتی نیست، اما عامل تمحیص باید باشد و از آنها درس بیاموزیم و درصدد جبران بر آییم.
بیان امام موسی کاظم(ع) درباره بلا
امام کاظم(ع) در این خصوص فرمودند:
مَا مِنْ بَلَاءٍ یَنْزِلُ عَلَى عَبْدٍ مُؤْمِنٍ فَیُلْهِمُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الدُّعَاءَ إِلَّا کَانَ کَشْفُ ذَلِکَ الْبَلَاءِ وَشِیکاً وَ مَا مِنْ بَلَاءٍ یَنْزِلُ عَلَى عَبْدٍ مُؤْمِنٍ فَیُمْسِکُ عَنِ الدُّعَاءِ إِلَّا کَانَ ذَلِکَ الْبَلَاءُ طَوِیلًا فَإِذَا نَزَلَ الْبَلَاءُ فَعَلَیْکُمْ بِالدُّعَاءِ وَ التَّضَرُّعِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.( اصول کافی، کلینی، ج2، ص471؛ وسایل الشیعه، حرعاملی، ج7، ص44)
هیچ بلایی بر بنده مؤمن نازل نشود که خدا به او الهام دعا کند، جز این که به زودی آن بلا برطرف شود، و هیچ بلایی بر بنده مؤمن نازل نگردد که از دعا کردن خودداری کند جز این که آن بلا طولانی است، پس هرگاه بلا نازل شد بر شما باد که به درگاه خداوند دعا و زاری کنید.
مَا مِنْ بَلاَءٍ هیچ بلایی نیست، به صورتی که استثنا ندارد، ابتلا و بلا و گرفتاریای نیست، یَنْزِلُ عَلَى عَبْدٍ مُؤْمِنٍ اگر یک بندهای مومن است و نماز میخواند و روزه میگیرد و این طور نیست که اصلا با خدا حساب و کتاب نداشته باشد، اما خوب معصوم نیست و بالاخره یک کارهایی کرده است، در قبال آن کارها خدا یک بلایی برای او نازل میکند فَیُلْهِمُهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَلدُّعَاءَ خدا تو دلش میاندازد و به او الهام میکند که به در خانهاش برود، وقتی انسان یک گرفتاری پیدا میکند اگرحال اینکه بگوید ای خدا کمکم کن و دستم را بگیر پیدا میکند، این الهام الهی است، امام کاظم (ع) میفرمایند که این لطف خداست و در ادامه هم میفرمایند: إِلاَّ کَانَ کَشْفُ ذَلِکَ اَلْبَلاَءِ وَشِیکاً و بعد از این که این الهام را خدا به او کرد و حال دعا پیدا کرد، اگر رفت و دعا و انابه کرد، خدا آن بلا را زود از او رفع می کند. وَ مَا مِنْ بَلاَءٍ یَنْزِلُ عَلَى عَبْدٍ مُؤْمِنٍ نیست خدا ابتلایی را برای بنده مؤمنی مقرر بکند، فَیُمْسِکُ عَنِ اَلدُّعَاءِ در حالی که حال انابه و دعا ندارد و پشیمان نمیشود و توبه نمیکند و رد مظالمی هم نمیدهد و احیانا ممکن است غر هم بزند که آخر خدایا این همه گرفتاری؟ إِلاَّ کَانَ ذَلِکَ اَلْبَلاَءُ طَوِیلاً به جای اینکه حال دعا پیدا کند و استغفار کند تا خدا آن بلا را زود ببرد، حال دعا ندارد و خدا هم آن بلا را طول میدهد و فَإِذَا نَزَلَ اَلْبَلاَءُ پس اگر دیدید که بلایی برای شما نازل شده است فَعَلَیْکُمْ بِالدُّعَاءِ وَ اَلتَّضَرُّعِ إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلّ بر شما باد که دعا کنید و در خانه خدا بروید و از او گشایش بطلبید.
ابتلا و امتحان سنت قطعیه الهی است، گاهی بلاهایی است که عذاب هلاکتی لازم دارد که دیگر از مرحله امتحان رد شده است، گاهی بلاها عذاب هلاکتی نیست و محل ابتلا و امتحان است. در این امتحان، اگر ما با دعا و تضرع به در خانه خدا برویم و امتحان باعث بازگشت ما به سوی خدا و سالم زیستن در ادامه زندگی شود، آن را نوعی رحمت خدا میدانیم.
۲- دومین قسم از ابتلائات نتیجه اعمال ما نیست که بدی کردیم و مبتلا شدیم تا توبه کنیم و به تمحیص برسیم، بلکه این قسم از ابتلائات به این دلیل است که ما رشد کنیم و به تعالی برسیم. امام صادق(ع) فرمودهاند:
إِنَّ الرَّجُلَ لَیَکُونُ لَهُ الدَّرَجَةُ عِنْدَ اللَّهِ لَا یَبْلُغُهَا بِعَمَلِهِ حَتَّى یُبْتَلَى بِبَلَاءٍ فِی جِسْمِهِ فَیَبْلُغُهَا بِذَلِک.( دعوات، راوندی، ص172)
إِنَّ اَلرَّجُلَ لَیَکُونُ لَهُ اَلدَّرَجَةُ عِنْدَ اَللَّهِ لاَ یَبْلُغُهَا بِعَمَلِهِ همانا انسان یک درجات و مقاماتی برای او مقرر است در نزد خدا که با این مقدار اعمالی که ما داریم نمیتوانیم به آن مقامات برسیم، حَتَّى یُبْتَلَى بِبَلاَءٍ فِی جِسْمِهِ تا خدا یک بیماری و مشکلی در رابطه با بدن و جسمش برای او پیش میآورد، مریضی و مشکلات دیگر فَیَبْلُغُهَا بِذَلِکَ در این بلا و ابتلای بدنی، صبر می کند و آن حالت انابه پیشگاه خدا را از دست نمیدهد، این باعث میشود که به آن مقام برسد.
یک نمونه در تاریخ معصومین (ع)
مشهور است، جناب ابابصیر از اصحاب و شاگردان امام باقر (ع) است که مرد بزرگی است و نابینا بود. یک روز خدمت امام رسید و عرض کرد که آقا من از اینکه نابینا هستم ناراضی نیستم؛ ولی بعضی از مخالفین شما من را شماتت میکنند و میگویند که شما که آنقدر دم از امام باقر (ع) میزنید و معتقدید که امام ولایت تامه مطلقه الهیه دارند، ولایت تکوینی دارد، مثل حضرت عیسی (ع) میتواند نابینا را شفا بدهد، چرا شما را شفا نمیدهد؟ امام فرمودند: میخواهی از خدا بخواهم چشم تو را به تو برگرداند؟ اشاره کردند و چشم او بینا شد. بعد حضرت از آنجا که امام و راهنما هستند، فرمودند: میتوانی تا آخر عمر بینا بمانی؛ ولی مقامی که در پیشگاه خدا قرار است به آن برسی، با چشم نابینا به آن میرسی، کدام را می خواهی؟ گفت: برگردانید، همان چشم نابینا را میخواهم.
اینها همه در دستگاه خدا حساب دارد، همه ابتلائات که به علت گناهان ما نیست. پس این شکل از ابتلائات برای گناهان ما نیست، یعنی عذاب هلاکتی و عذاب غیرهلاکتی نیست، اینها عامل تعالی و رشد انسان است برای این که انسان به آن درجاتی که مقرر شده است، برسد. خدا حیفش میآید این بنده نائل نشود؛ لذا این ابتلائات را پیش میآورد.
در کافی ج ۲ ص ۲۵۲ از امام صادق (ع) آمده است: إِنَّ عَظِیمَ اَلْأَجْرِ لَمَعَ عَظِیمِ اَلْبَلاَءِ وَ مَا أَحَبَّ اَللَّهُ قَوْماً إِلاَّ اِبْتَلاَهُمْ.
پاداش بزرگ ، همراه بلاى بزرگ است و خداوند ، مردمى را دوست نمى دارد ، مگر آن که مبتلایشان مى کند .
إِنَّ عَظِیمَ اَلْأَجْرِ به درستی که اجر زیاد، اجر باعظمت و پاداش خیلی مهم مَعَ عَظِیمِ اَلْبَلاَءِ با ابتلائات سنگین است. همین طوری به کسی چیزی نمیدهند، باید در این راه ثابتقدم بود و استقامت داشت. وَ مَا أَحَبَّ اَللَّهُ قَوْماً إِلاَّ اِبْتَلاَهُمْ خدا هیچ مردمی را دوست ندارد، مگر اینکه آنها را مبتلا میکند.
بزرگترین ابتلا در کره زمین برای ابیعبدالله الحسین (ع) است. شخصی میگوید که خدمت امام باقر (ع) رسیدم و عرض کردم که این که از پیغمبر (ص) نقل شده إنَّ الحُسَینَ مِصباحُ الهُدی وسَفینَةُ النَّجاةِ ، مگر شما مصباح هدایت و سفینه نجات نیستید؟ فرمودند: کُلُّنا سُفنُ النِّجاة وَ لکِن سَفینةُ جَدِیَّ الحُسَیْن أَوسَع وَ فی لُجَجِ البِحار أَسْرَع، بله، ما همه مصباح هدایت و سفینه نجاتیم ولیکن سفینه جدم حسین، سرعت دیگری دارد. چراکه در ظرف زمان و مکانی که امام حسین (ع) قرار گرفت، در تاریخ بشریت ابتلایی لازم بود که امام حسین (ع) پذیرفت.
حال مثلا در ظرف زمانی ما، راجع به محو حقیقت چقدر شیطنت صورت میگیرد، با دروغ و تهمت و افترا و شیطنتهای عجیب و غریب در فضای مجازی چه میکنند تا حقیقت الهی را زیر سوال ببرند! یک وقت ممکن است ما بگوییم که احکام خودمان را همه تمام و کمال انجام میدهیم و کاری هم به این شیطنتها نداریم، اما گاهی هم هست که میسوزیم و شب تا صبح میگردیم که جواب این اشکالات را پیدا کنیم و در مقابل این شیطنتها بایستیم. طبق روایتی که فرمود درجهای برای انسان هست که با اعمالش به تنهایی به آن نمیرسد، آیا در هر دو شرایط اجر یکسانی نصیب ما میشود؟ این هم یک امتحان و ابتلا است. این که الان در این ابتلا ما چه میکنیم؟ کتاب مینویسیم، جلسه میگذاریم و درس میدهیم، ولی بین خود و خدا برای درد دین است یا این که شهرت پیدا کنم؟ کتاب برای نشر حقایق است یا اینکه رتبهام بالاتر برود؟ دستگاه خدا دقیق است و آیات فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ (زلزال ۷) وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ( زلزال ۸) فقط مربوط به قیامت نیست، در قیامت جلوه میکند؛ ولی در دنیا زمینه عملیش را نشان میدهد. این که الان از خواب و خوراک و استراحتمان کم بگذاریم و درصدد رفع این ابتلا فعالیت کنیم، تا اینکه بگوییم آقا من میخواهم یک شب جمعه خوش بگذرانم آن هم باید بیایم حسینیه حاجیان! ما دوستانی داریم که در این سی سال، اگر اطرافیانشان عروسی هم شب جمعه میگذاشتند جلسه را ترک نمیکردند. خدمتها کردند و میکنند.
مثال دیگر، بنده نمازمی خوانم، روزه میگیرم، خمس را هم میپردازم، اما میبینم که یک عده فقرا هستم که واقعا گرفتارند، شرعا هم توجیه دارم که من این همه خمس و زکات دادم، وظیفه مرجع من است. آیا فقط با انجام احکام به جایی میرسیم یا اخلاقیات هم باید باشد تا رشد بدهد؟ وظایف اخلاقی من این طوری است که نمیتوانم آرام باشم. طبق آن روایتی که پیامبر(ص) فرمودند، این حکم فقهی است یا اخلاقی؟
مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِم (وسایل الشیعه ج۱۶، ص۳۳۶)
هر کس صبح کند و به امور مسلمانان همّت نورزد، از آنان نیست و هر کس فریاد کمک خواهى کسى را بشنود و به کمکش نشتابد، مسلمان نیست.
بر این مبنا یک بحثی که به مناسبت رحلت حضرت زینب مطرح شد را دوباره بیان میکنیم. این مواردی که قرار است خدا ما را با آنها امتحان کند، چیست؟ اول به صورت کلی با استفاده از دو آیه از قرآن کریم بیان خواهیم کرد.
موارد امتحان طبق آیات قرآن کریم
خیر و شر
کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ(سوره انبیاءآیه ۳۵)
هر انسانی طعم مرگ را میچشد! و شما را با بدیها و خوبیها آزمایش میکنیم؛ و سرانجام بسوی ما بازگردانده میشوید!
وَنَبْلُوکُمْ امتحان میکنیم، بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ هم با اموری که شر است و هم با اموری که خیر است، فِتْنَةً این شر و خیر به عنوان عامل امتحان است، وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ شما به سوی ما برمیگردید.
در مورد خیر و شر روایت داریم که امیرالمومنین (ع) مختصر کسالتی داشتند، یکی از اصحاب وارد شدند و عرض کردند: آقا در چه حالید؟ آقا فرمودند: شر. عرض کرد: خدا نکند، شما و شر؟! حضرت این آیه را خواندند و فرمودند: یعنی بیماری. در مقابل، خیر یعنی صحت و سلامت. یعنی ما هم شما را با صحت و سلامت امتحان میکنیم، آیا سلامتی و سرحالی باعث میشود که دور بردارید و گناه کنید و از آن طرف هم با بیماری امتحان میکنیم، آیا وقتی بیمار شدید کفر میگویید و وظایف دینیتان را فراموش میکنید؟
حسنات و سیئات
همین معنا با یک بیان دیگر در قسمت آخر آیه ۱۶۸ سوره مبارکه اعراف این طور بیان شده است:
وَبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّیِّئَاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ
اینها را هم با حسنات و هم با سیئات امتحان میکنیم، حسنات یعنی خوبیها و برکات و نعم مانند ثروت. دقت کنید که گاهی امتحان ثروتمندان از فقیران سختتر است، زیرا تکالیفی به عهده او میآید. گاهی نعمت قدرت خاصی است که کسی دارد و دیگران ندارند، حالا آیا با این قدرت، خودخواهی و انانیت و تکبر داری یا احساس میکنی که چه باری روی دوشم است آیا میتوانم از عهده این باری که روی دوشم است، بربیایم و وظیفهام را به انجام برسانم؟ علم و عالم شدن هم از نمونههای دیگر این نعمت است، اگر کسی عالم شد، خیلی مسئولیت به عهده اوست. پیامبر(ص) میفرمایند:
إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدْعَةُ فِی أُمَّتِی فَلْیُظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَهُ فَإِنْ لَمْ یَفْعَلْ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ. ( محاسن، برقی، ج1، ص231)
زمانی که در امتم بدعتها هویدا گشت بر عالم است که علم خویش را آشکار کند، هر که نکند لعنت خدا بر او باد.
یعنی وقتی بدعت ظاهر میشود و عالم ساکت میماند و حرف نمیزند، امتحان عالم شروع شده است و لعنت خدا شامل حال او میشود. اینها تکالیفی است که هم در حسنات امتحان میدهیم و هم در سیئات.
آین الله جوادی آملی ذیل آیه ۱۶۵ سوره مبارکه انعام مینویسد:
اوضاع پراکنده فردی و اجتماعی، نفسی و نسبی (چه اموری که در دنیای ما حقیقی است و چه امور اعتباری) که برای انسان پیش میآیند، برای امتحان و آزمون اوست. یعنی خدا در دنیا هیچ چیز به هیچ کس نمیدهد مگر آنکه یا فقط برای آزمون است یا سبقه آزمایشی دارد. هر چند به نام پاداش باشد. (مثلا اثر وضعی صله رحم که خداوند در این دنیا قرار داده این است که الطافی شامل حال انسان میشود یا اینکه زکات و خمس باعث برکت در مال میشود، پس برکت در مال یا طول عمر به عنوان پاداش است اما همان هم زمینه امتحان بعدی است) پس پاداش به نیکوکار گرچه در ازای کار خوب انجام شده در گذشته است اما نسبت به آینده آزمایش است. (یعنی ما چگونه باید حساب کنیم، اگر نعمتی به ما رسید بگوییم خدایا شکرت از این نعمت برای کار خوبی که انجام داده بودم؛ اما از الان به بعد خود این زمینه امتحان است.) پاداش محض بیامتحان تنها بهشت است. (تفسیر تسنیم، جوادی آملی، ج27، ص662)
یک پاداش میتواند این باشد که پای درس امیرالمومنین (ع) بنشینی، نوش جانت. یک پاداش بهشت هم این است که کنار نهر شیر و عسل بنشین و این هم باغ و کاخ تو.
نعمت جنت بلها را دهند جنت عشاق تو سیمای توست
پس در بهشت دیگر امتحان مطرح نیست؛ ولی در دنیا هیچ چیز خدا به ما نمیدهد، مگر اینکه سبقه امتحانی دارد.
امتحان نسبت به تفاوت در مقامات و درجات
یکی از این امتحانهای مهم طبق آیه ۱۶۵ سوره انعام این است که نسبت به مقامات و درجات وَرَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ چگونه عمل میکنیم؟ امتحان عجیبی است که در اوج آن نسبت به مقام انبیاء و اولیاء است و در درجات پایینتر نسبت به افرادی که علم یا استعدادشان از ما بیشتر است. آیا حسادت و شیطنت میکنیم؟
امتحان نسبت به حسنات و سیئات
پس درباره مواد امتحان به صورت کلی، خداوند در سوره انبیا، آیه ۳۵ فرمود: خیر و شر و در آیه ۱۶۸ سوره اعراف فرمود حسنات و سیئات. معنای کلی آن چیست؟ نعمتهایی به شما داده میشود، ولو این نعمت پاداش کار خیر قبلی شما باشد، امتحان برای ادامه مسیر است. یک ابتلائاتی برای شما پیش میآید که قرار است درجه پیدا کنید، آیا صبوری میکنید یا خیر؟!
در امتحان به سیئات یا شر، وظیفه ما صبر است:
وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ (بقره ۱۵۵) الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ (بقره ۱۵۶) أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ (بقره ۱۵۷)
پس در آنجایی که ابتلای به شر یا سیئات است، وظیفه صبر است و آنجا که امتحان به حسنات و نعم است، وظیفه ما شکر است. اما هم صبر و هم شکر، باید عملی باشند. بنده در مرحله صبر بگویم که الحمدلله اگر این ابتلائاتی هم هست ما صبر میکنیم اما عمل من نشان از صبر نداشته باشد. در شکر هم اگر فقط بگویم الحمدلله، این حمد واقعی نیست حمد لفظی است، شکر عملی این است که از هر چیز در مسیر خودش استفاده به جا انجام شود. در سوره مبارکه نمل آیه ۴۰، بعد از داستان معروف حضرت سلیمان که آصف بن برخیا گفت که من این کار را انجام می دهم و انجام داد، حضرت سلیمان میفرمایند:
قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَمَنْ شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ
«این از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را بجا میآورم یا کفران میکنم؟! و هر کس شکر کند، به نفع خود شکر میکند؛ و هر کس کفران نماید (بزیان خویش نموده است، که) پروردگار من، غنیّ و کریم است!»
این از عنایت خدا در حق ماست، این فضل است و عدل نیست. همان طور که در دعا میگوییم: اَللّهم عامِلْنا بِفَضْلِکَ وَ لا تُعامِلْنا بِعَدْلِکَ (شرح اصول کافی، صالح مازندرانی، ج10، ص191)یعنی اگر عدل باشد که ما استحقاق آن را نداریم و خدا دارد به ما لطف میکند. دارد من را امتحان میکند که آیا شکرش را به جا میآورم یا کفران میورزم، بعد هم توضیح میدهد وَمَنْ شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ اگر شکر کردید خداوند هم آثاری را برایتان ایجاد میکند که ارزشش به خودتان میرسد، وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ و اگر کفر کردید هم خدا که مشکلی ندارد، بینیاز است.
پس طبق این نگاه هر چه در دنیا برایمان پیش میآید، امتحان است.
در جوانی با پالتویی نو به حرم عبدالعظیم رفتم. پیرمردی با کیسه خاک آلود نزدیکم شد، به خاطر اینکه لباسم خاکی نشود، کنار رفتم. حس کردم که پیرمرد ناراحت شد. وقتی سوار تاکسی میشدم، پالتو به در تاکسی گرفت و پاره شد. با خودم گفتم: خدایا ممنونم، چه گوشی از من کشیدی! هیچ چیز در این عالم نیست که برای درس و عبرت نباشد.
مصداق امتحانات از نگاه قرآن
یک مصداق معین را از قرآن در این جلسه مطرح میکنیم و یک مصداق هم جلسه آینده.
اموال و اولاد
وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ (سوره انفال، آیه ۲۸)
و بدانید اموال و اولاد شما، وسیله آزمایش است؛ و (برای کسانی که از عهده امتحان برآیند،) پاداش عظیمی نزد خداست!
وَاعْلَمُوا بدانید، حواستان را جمع کنید که بیحساب نیست، توجه کنید، أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَةٌ اموال و اولاد شما محل امتحان شما هستند، وَأَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ اگر دل به مال بستید و در امتحان رد شدید، از آن اجر عظیمی که در پیشگاه خداست، محروم میمانید. اگر فرزند باعث شد که خدا را از دست بدهید، آن اجر عظیم را از دست دادید. خیلی از افراد بودند که منهای فرزندانشان سالم بودند ولی وقتی پای فرزند به میان آمد، آلوده شدند. دو نمونه در این خصوص بیان خواهیم کرد.
فرزند نامبارک
امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه، حکمت 453میفرمایند:
مَا زَالَ الزُّبَیْرُ رَجُلًا مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ حَتَّى نَشَأَ ابْنُهُ الْمَشْئُومُ عَبْدُ اللَّه
زبیر همواره از ما اهل بیت (و از یاران خاص ما) بود تا آن که فرزند شومش عبدالله نشو و نما کرد (و پدر را گمراه ساخت).
داستان تاریخی این فرمایش از این قرار است که زبیر پسر عمه امیرالمومنین(ع) و پیغمبر(ص) بسیار به امیرالمومنین(ع) علاقمند بود. در تاریخ آمده که روزی دستش در دست امیرالمومنین(ع) بود و در کوچههای مدینه میآمدند و پیغمبر(ص) هم از این طرف تشریف می آوردند، پیامبر(ص) با دیدن آنها لبخندی زدند و فرمودند: زبیر نبینم امروز دست علی در دستت است، یک روز با شمشیر در مقابل علی بایستی! زبیر عرض کرد: من، یا رسول الله! خدا آن روز را نیاورد. گذشت و جنگ جمل شد، زبیر به میدان آمد تا با حضرت علی (ع) بجنگد که امیرالمومنین (ع) این قضیه را به یاد او آوردند. زبیر دست از جنگ کشید و گفت: «من نمیجنگم». پسر زبیر، عبدالله داعیه خلافت داشت و خواهان شهادت امام حسین(ع) بود. او با یزید به مخالفت برخاست و پس از مرگ یزید مدتی خلافت کرد و سرانجام با روی کار آمدن عبدالملک مروان در کنار مسجد الحرام کشته شد. عبدالله نوه دختری ابوبکر است و کینهای از طریق مادر با امیرالمومنین(ع) داشت. در جنگ جمل وقتی زبیر برگشت، عبدالله به پدر گفت: ترسیدی؟ زبیر هم به میدان برگشت. امیر المومنین(ع) فرمودند که کاری با او نداشته باشید، نمیخواهد بجنگد. زبیر نجنگید و فرار کرد و در بیابان یکی سر او را برید و برای حضرت آوردند. حضرت با دیدن سر او گریه کردند.
کشته شدن پسر جوان توسط حضرت خضر(ع)
در قرآن آمده است که جناب خضر وقتی با حضرت موسی(ع) به آن جوان رسیدند، او را کشت. بیان ظاهری آن را میگوییم و بعد تأویل عرفانی را هم اشاره میکنیم که هیچ منافاتی با ظاهر آن ندارد. مثلا در سوره مبارکه والتین که ظاهر تین و زیتون، انجیر و زیتون است که قرآن به آنها قسم خورده است اما از امام صادق (ع) داریم که تین و زیتون یعنی امام حسن و امام حسین (ع). یک سال در محرم، ده شب روی این موضوع بحث کردیم که چرا باطن تین و زیتون یعنی امام حسن و امام حسین (ع).
حضرت موسی(ع) فرمودند: این بیگناه را برای چه کشتی؟ حضرت خضر(ع) گفت که من مأمور خدا بودم. مثل عزرائیل که مأمور خداست تا جان بگیرد. این جوان، پدر و مادر صالحی دارد. اجری که این پدر و مادر در پیشگاه خدا دارند، این است که این بچه را از آنها بگیرد تا آنها به خاطر بودن این بچه و نوع عمل او آلوده نشوند.
وَأَمَّا الْغُلَامُ فَکَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینَا أَنْ یُرْهِقَهُمَا طُغْیَانًا وَکُفْرًا. (سوره کهف، آیه80)
و اما نوجوانی را که کشتم، پدر و مادرش مؤمن بودند ترسیدیم که آن دو را در آینده به طغیان و کفر بکشاند، امتحانشان این بود که این بچه را از آنها بگیرند.
در تأویل عرفانی این آیه عرفا میگویند: پدر عقل است و مادر نفس است. این در روایات آمده است. فرزند هوای نفس است. اگر هوای نفس باعث می شود که عقل و نفس اسیر آن بشود، تنها راهش این است که باید هوای نفس را کشت تا این عقل و نفس اسیر نشوند.
در امتحان فرزند ممکن است کار به جایی برسد که انسان به خاطر فرزندش رشوه بگیرد، به خاطر فرزندش دروغ بگوید و حق را ناحق کند. لذا یکی از امتحانهای عجیب در این عالم طبق این آیه کریمه، اموال و اولاد هستند.
مقایسه امتحان حضرت ابراهیم(ع) با امام حسین(ع)
جانم به فدایت یا اباعبدالله، عجب امتحانی در رابطه با حضرت علی اکبر دادی! کسی که هنگام رفتن او به میدان امام حسین(ع) به خداوند عرض کردند: اللَّهُمَّ اشْهَدْ أَنَّهُ قَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلَامٌ یُشْبِهُ رَسُولَ اللَّهِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً. وقتی حضرت علی اکبر آمد که بابا اجازه بدهد، یک آن مکث نکرد و سریع فرمود: برو فرزندم. خم به ابرو نیاوردند. به قول عمان سامانی:
بیش از این بابا دلم را خون مکن زاده لیلی مرا مجنون مکن
گه دلم پیش تو و گه پیش اوست رو که در یک دل نمیگنجد دو دوست
آنجا هم که قنداقه شش ماهه روی دستش است و دل حضرت برای مظلومیت علی اصغر به درد آمد، فرمودند: هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ؛ یعنى هر مصیبتى که بر من میرسد، چون خدا آن را میبیند، تحملش برایم سبک و آسان است.
امتحان فرزند، امتحان خاصی است. حضرت ابراهیم خلیل الرحمان، یکی از ابتلائاتش امتحان فرزند بود:
وَ إِذِ ابْتَلی إِبراهیمَ رَبُّه بِکلماتٍ فَأتَمَّهُنَّ قالَ إِنّی جاعِلُک لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَمِنْ ذُرّیتی قالَ لاینالُ عَهدی الظّالِمینَ (بقره آیه۱۲۴)
ما ابراهیم را امتحان کردیم و به عالیترین درجه امتحان رسیدیم. کارد را روی گلوی فرزند گذاشت و گفت: نه، پیروز شدی.
حضرت ابراهیم کجا و امام حسین کجا؟ حضرت ابراهیم(ع) قرار بود یک پسر قربانی کند، اما قربانی نشد؛ اما امام حسین(ع) هر چه داشت داد و خم هم به ابرو نیاورد، در حساسترین لحظات فرمودند: إلهِى رِضًى بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ
پس یکی از این امتحانها، اموال و اولاد هستند، حب فرزند و حب مال. دو آیه هم در سوره مبارکه تغابن در این خصوص بگوییم که این بحث تکمیل بشود.
سوره تغابن آیه ۱۴
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلَادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَإِنْ تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ
ای کسانی که ایمان آوردهاید! بعضی از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند، از آنها برحذر باشید؛ و اگر عفو کنید و چشم بپوشید و ببخشید، (خدا شما را میبخشد)؛ چرا که خداوند بخشنده و مهربان است!
در این آیه اموال و اولاد با مِن بعضیه آمده است اما در آیه 28 سوره انفال که از اموال و اولاد به عنوان فتنه یاد می کند بعض نیاورده است. این آیه شأن نزول دارد و شأن نزول در اینجا مخصص نیست، بلکه مبین است. قبلا تفاوت این دو نوع شأن نزول بیان شده است.
شان نزول مخصص و مبین
شان نزول مخصص در یک مورد خاص است و دیگر تکرار نمی شود اما مبین در مورد افرادی بوده است اما بیان میکند ممکن است بقیه هم این طور باشند. مثلا آیه إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ، شأن نزول مخصص دارد و مختص امیرالمومنین است؛ اما آیه فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا (حجرات ۶) هم شأن نزول دارد و هم در مورد هر فاسقی که خبر بیاورد صدق میکند. مبین مخصص است.
در آیه ۱۴ سوره مبارکه تغابن شأن نزول مبین است، میگوید وقتی قرار شد آنها هجرت کنند، برخی همسرانشان نمیگذاشتند و مانع می شدند، اینها میخواستند پیغمبر(ص) را به خاطر علاقه به همسر و فرزند تنها بگذارند. خدا میگوید که همسر و فرزند دشمن شما هستند و شما را از آن توفیق باز میدارند. این در مورد آن عده بود؛ اما امروز هم صادق است. اگر یک مرد، زن، پدر یا مادری بخواهد به وظیفه خود عمل کند؛ ولی همسر یا فرزندش نگذارند، در این صورت آنها دشمن میشوند. خداوند میفرماید: حالا اگر اینها برگشتند و توبه کردند، اینها را عفو کنید و ندیده بگیرید.
سوره تغابن آیه ۱۵
إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَةٌ وَاللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ
اینجا بعض نیاورده است، همه موارد اموال و اولادی که دارید، عامل امتحانند. خدا میفرماید که در پیشگاه خدا اجر عظیم هست، حواستان را جمع بکنید.
طبق تفسیر تسنیم که بیان شد، تمام آنچه که در این عالم برای ما پیش میآید، همه عامل امتحان است. حالا اگر ابتلائات، نتیجه اعمال بدمان باشد، انشاءالله قرار است درس بگیریم و توبه کنیم و برگردیم و درصدد جبران بربیاییم. اگر هم نتیجه اعمال ما نیست، برای تعالی و رشد ماست، ما در یک ظرف زمانی و مکانی خاصی قرار گرفتیم که وظیفه خاصی به گردن ماست، در قیامت قدم از قدم برنمیداریم مگر این که میپرسند جوانیت را در کجا مصرف کردی، ثروتت را از کجا به دست آوردی و در کجا خرج کردی؟ هم از کجا به دست آوردی باید جواب بدی هم کجا خرج کردی. نگاهی که امیرالمومنین (ع) نسبت به این امور دارد در نامه ۳۱ نهج البلاغه آمده است. نامه سرگشاده ایست به امام مجتبی (ع) که روی سخن با من و شماست. میفرمایند:
راهی طولانی در پیش داری، زاد و راحله زیادی نیاز داری و تنهایی نمیتوانی به کولت بگیری و ببری. اگر کسانی آمدند و حاضرند به تو کمک بدهند و بارت را برای تو ببرند، از آنها کمک بگیر. آنها کسانی هستند که در این عالم نیازمند کمک تو هستند.
یعنی اگر در این عالم کسی نیازمند کمک ماست و ما به او کمک میکنیم، نه تنها منتی بر او نیست، بلکه باید منت او را هم بکشیم.
لذا اولاد اگر الان ما را به سوی گناه میکشاند، مثل زبیر که پسرش عبدالله، او را به گناه سوق داد، باید دقت کنیم که در این امتحانات چه می توانیم بکنیم. به فرموده امام کاظم (ع) باید به در خانه خدا برویم و ناله کنیم.
درخواست توفیق از پیشگاه خداوندی
ما یک جنبه عملی داریم و یک توفیق عمل. از امام صادق (ع) این روایت آمده است که شخصی به ایشان عرض کرد: یابن رسول الله شما حجت خدا و ولی الله هستید اگر الان به بنده بفرمایید که سه تا حاجتم قطعا روا میشود، من از خدا چه بخواهم؟ امام (ع) فرمود: از خدا توفیق بخواه، توفیق و توفیق!
توفیق، یعنی انسان موفق بشود. گاهی انسان ثروت دارد، موفق نمیشود. مقام و قدرت دارد اما موفق نمیشود. اولاد میآید و به جای اینکه از اولاد در راه خدا استفاده کند، در راه شیطنت استفاده میکند و دلدادگی او به اولاد به گونهای میشود که دلدادگی از خدا کنار میرود. باید دل را جای خدا کرد. این که امام فرمودند به در خانه خدا بروید و ناله کنید به این منظور است که خدا این توفیق را در ما ایجاد کند تا بتوانیم در گذرگاهها موفق بشویم. خدا امتحان میدهد اما بعد از امتحان، عنایات نصیب بندهای میشود که توفیق داشته است و بعد میگوید ای کاش بیش از این مبتلا میشدم.
زآتش مهری که خود افروختی جسم و جان و پیکرم را دوختی
هر که زین آتش نسوزد، پخته نیست وانکه زین آتش بماند خام کیست
ای تو داروی تن تبخیز من وی همه چیز من و هر چیز من
رو ز هر چه غیر تو برتافتم خویشتن را در وجودت یافتم
میگدازت گرچه جانم در فراق زنده میدارد دلم را اشتیاق
راستی را از چه جانم سوختی وین چه آتش بود تو افروختی
خوب کردی بیشتر جانم بسوز هر چه خواهی بر لهیبش برفروز
عاقبت من یار خود را یافتم نازنین دلدار خود را یافتم
یاد تو روشنگر افکار من ای خوشا من تا شدی تو یار من
امام موسی کاظم(ع) و ابتلائات
امام کاظم (ع) این درس را به ما داد که هیچ بلایی برای مومن نیست مگر اینکه به در خانه خدا برود و سرعت حاصل شود و هیچ بلایی برای مومن نیست که اگر خدا را فراموش کند، بلاها زمانشان طولانی میشود. برای امام موسی کاظم(ع) ابتلایی بود که برای هیچ یک از امامهای دیگر ما نبود، در زمان هارون ایشان چهارده سال در زندان بودند که عامل شهادتشان هم خود او بود. هارون امام را اول به بصره آورد و به یک زندانبان داد و گفت او را نگه دار. بعد از مدتی زندان بان برای هارون نوشت، من نمیتوانم. ایشان به جز عبادت کار دیگری نمیکند. هارون زندانبان دیگری فرستاد، او هم بعد از مدتی گفتم نمیتوانم. هارون برای اذیت کردن امام یک زن رقاصه را به زندان ایشان فرستادند تا بساط بزن و برقص راه بیندازد و امام را اذیت کند، زن رقاصه نقل میکند وقتی وارد شدم امام در سجده بود. شأن امام که اجل از این حرفهاست. در حالات مرحوم بیدآبادی که قبرشان در تپه فولاد اصفهان است نقل کردهاند که یک عده از عیاشان اصفهان تصمیم میگیرند که اذیتش کنند، یک روز به در خانه او می آیند و میگویند که در آن سر اصفهان مجلس عقدی داریم میخواهیم شما عقدشان را بخوانید. ایشان را بردند. مجلسی بود با بساط شراب و بزن و بکوب و اصلا عقدی در کار نبود. ایشان وارد شد و یک گوشه نشست و سرش را پایین انداخت. یکی کنار او نشست و گفت: گر تو نمیپسندی تغییر ده قضا را. یک لحظه مرحوم بیدآبادی سرشان را بلند کردند و فرمودند: تغییر دادیم قضا را. همه به گریه و سجده افتادند و همه عابد شدند.
امام که حسابشان جداست. رقاصه که وارد شد، امام به سجده بود و آنقدر سالها در زندان با غل و زنجیر بودند که بدنشان خیلی نحیف شده بود و انگار یک عبا روی زمین افتاده بود. در سجده چنان با خدا راز و نیاز میکردند که در این زن تأثیر کرد، او هم به سجده افتاد و شروع کرد گریه کردن و ذکر گفتن. آمدند به هارون گفتند که این زن هم عابده شده است. این بار هارون دید که چاره ندارد به سندی بن شاهک که یهودی بود گفت تو باید کار امام را تمام کنی. یک وقتی سندی بن شاهک عدهای از بزرگان بغداد را دعوت کرد که بیایید امام خود را ببینید، آیا ما خوب پذیرایی میکنیم؟ امام (ع) توضیح دادند که گول نخورید. همین که آنها رفتند، سندی بن شاهک با شلاق وارد سلول امام شد.
یک مناجاتی امام کاظم (ع) در زندان دارند که خلاصه آن این است: ای خدایی که یوسف را به یعقوب برگرداندی، ای خدایی که یونس را از دل ماهی در آوردی، ای خدایی که موسی و اطرافیانشان را از دست فرعون نجات دادی،... مرا از این زندان خلاص کن.
زهر را به امام خوراندند، امام را مسموم کردند و امام شهید شد. جنازه امام را به قبرستان سادات قریش میبردند، میخواستند بلند کنند دیدند خیلی سنگین است. دیدند هنوز غل و زنجیر در دست و پای ایشان است. سلیمان عموی هارون در تراس کاخ نشسته بود که دید یک جنازه را چهار غلام مظلومانه به طرف قبرستان قریش، بنی هاشم میبرند. گفت اگر سید نیست، چرا قبرستان بنیهاشم میبرند؟ اگر سید است، چرا آنقدر مظلومانه میبرند؟ گفتند: سلیمان، نه تنها سید است، بلکه امام و آقای سادات است. سلیمان آمد و تابوتی آورد و با تشریفات امام(ع) را گرچه غریب بودند، با احترام به خاک سپردند. اما لایوم کیومک یا اباعبدالله. جانم به فدایت وقتی امام سجاد(ع) فرمود بنی هاشم بوریایی بیاورید، بدن امام حسین (ع) عرباً عربا شده است. این تکههای بدن ابیعبدالله را در بوریا گذاشتند، بدن را وارد قبر کردند و آقا امام سجاد(ع) وارد قبر شدند و میخواستند صورت را روی خاک قبر بگذارند، اما سر در بدن نبود. خم شدند بوسه به گلوی بریده ابیعبدالله زد و رگهای بریده را روی خاک گذاشت.
صلی الله علیک یا مولای یا موسی بن جعفر (ع)
منبع: سخنرانی دکتر اسدی گرمارودی، جلسه هفتم امتحان، سنت الهی