جلسه پنجم
بسم الله الرحمن الرحیم
پاسخ به شبهات پیرامون امام عصر عجّل الله تعالی فرجه الشّریف
جلسه پنجم
چکیده جلسات پیشین
ثابت شد منجی آخرالزمان حتمی است. او حضرت مهدی (ع) و از نسل پیامبر (ص) و فرزند امام حسن عسکری (ع) هستند.
با دلائل عقلی بحث شد منجی آخرالزمان تنها موعود نیستند؛ بلکه موجود هستند.
در منابع تاریخی و حدیثی شیعه و سنی، قطعی شده که آن حضرت، فرزند بلافصل امام حسن عسکری است و ولادتشان قرار بوده مخفیانه باشد.
پرسش درباره دیدن امام زمان(عج) پیش از آغاز غیبت صغری
1-آیا افرادی زمان ولادت امام زمان(عج) و 5 سالی که در حیات امام عسکری (ع)، زندگی کردند را دیدهاند؟ به اعتقاد ما شیعیان، امام زمان(عج) در سامراء متولد شدند و 5 سال زمان پدرشان، امام عسکری(ع) زندگی کردند.
2-آیا منابع و اسنادی داریم که برای ما نقل شدهباشد که افرادی وجود امام عصر (ع) را در آن 5 سال قبل از دوران غیبت صغری زیارت کردهباشند، گزارشی دادهباشند، مطالبی از آن حضرت برای ما بیان شدهباشد؟
ظاهراً در آن ابتدا بنا بر این بود که حضرت مخفی باشند؛ حتی رواج میدادند که امام عسکری (ع) فرزند نداشتند. دشمنان ما، مخصوصاً این اواخر به این مسئله دامن میزنند، تحت این عنوان که امام عسکری (ع) اولاد نداشتند.
البته برای این حرفشان سند ندارند؛ بلکه از باب دشمنی ادعا میکنند و میگویند: امام عسکری (ع) فرزند نداشتند. لذا نوابی که نائبان ائمه بودند، بعد از امام عسکری (ع) ادعا کردند ما نائب امام زمان (ع) هستیم و آنها به دروغ، مسئلهی امام زمان (ع) را مطرح کردند و شیعیان هم معتقد شدند.
برای پاسخ به این سوال، علاوه بر بحثی که در 4 جلسهی گذشته داشتیم به این نکته عنایت بفرمایید:
در روایات، نه فقط شیعه، بلکه منابع متقن اهل سنت، اعتراف کردند که پیامبر (ص) فرمودند: قرار است جانشینان من، دوازده نفر باشند و همهی آنها هم از قریش هستند و حتی در روایات، اسم هم بردهشده است. در منابع شیعه و سنی نقل شده است که از زمان پیامبر (ص) در روایات مطرح شد که ائمهی ما بیان داشتند ولادت امام عصر (عج) قرار است مخفیانه باشد، مثل قضیه حضرت موسی (ع) باشد و تلاش بر این بوده که بنا به حفظ جان حضرت، همه دسترسی به ایشان نداشتهباشند.
اینها همه بیان شده اما این در بین دشمنان رواج پیدا کرده که برخی میگویند که امام حسن عسکری (ع) فرزند نداشتند. حالا ما اسناد را میخوانیم که این حرف بیاساس است و از سوی دو دسته افراد، رواج یافته است:
1- دوستان
2- دشمنان
علت رواج شایعه فرزند نداشتن امام حسن عسکری(ع)
مورخین مشهور اهل سنت گفتند: چون جان امام در خطر بود، سعی شد که مخفی و پنهان کنند، ما در منابع شیعه هم این مطالب را داریم. چون شنیدهبودند که پیامبر (ص) فرمودند دوازده نفر جانشین من هستند، دوازدهمی همان قیامکننده است، ظلم و جور و بساط آن را جمع خواهد کرد و عدالت را بر جهان میگستراند. همان طور که زمان فرعون، فرعون شنیدهبود و در آن خواب تعبیر شده بود که قرار است از بنیاسرائیل کودکی به دنیا بیاید که تارج و تخت تو را بر باد دهد، که آن کارها را میکرد.
امام هادی (ع) و امام عسکری (ع) در سامراء در پادگان نظامی محاصره شدند، خلفای بنیالعباس، پایگاه و پایتخت حکومت و خلافت را به بغداد آوردند؟ و چرا بعد از شهادت امام عسکری (ع)، با یک فاصلهای، دوباره پایتخت را به بغداد برگرداندند؟ چون شنیده بودند دوازدهمی همان قیام کننده است.
آنها امام عسکری (ع) را که 28 سال بیشتر عمر نکردند، در این پادگان محاصره کردند. گاهی هم حضرت را زندانی میکردند، بعد آزاد میکردند اما در محاصره بودند. در تمام عمر امام عسکری (ع) حتی سفر حج هم نتوانستند بروند. تنها امامی از دوازده امام ما که حج انجام ندادند، امام عسکری (ع) هستند. چرا در محاصره بودند؟ برای این که اگر دوازدهمی متولد شد، فوراً او را بگیرند و محاصره کنند و بکشند و با آن برنامههایی که به قول خودشان دارند، جلوی این امر را بگیرند. غافل از این که همان طوری که خداوند فرمود: موسی (ع) قرار است غلبه کند، مگر فرعون میتوانست جلوی آن امر را بگیرد؟ وقتی پیامبر(ص) فرموده است دوازدهمی قرار است جهان را پر از عدل و داد کند مگر شما می توانید مانع شوید؟! ولی به هر حال حکومت و سلطنت و ملک و دنیا و مقام و ثروت، جوری اینها را مشغول کرده بود که خیال میکردند میتوانند این کار را بکنند. لذا اینها را در محاصره نگه داشتند.
بر این مبنا امام عسکری (ع) و اصحابشان نیز تلاش داشتند موضوع را مخفی نگه دارند که دشمنانشان سوء استفاده نکنند.
روایات افرادی که امام را دیده اند
اصول کافی، جلد 1، صفحه 329، روایت اول در باب «فی تَسْمِیَةِ مَن رَآهُ علیهِ السّلام»
محمد بن عبدالله و محمد بن یحیی، هر دو از اصحاب امام عسکری(ع) و از بزرگان شیعه هستند و جزو راویان ما نیز هستند، نقل شده است:
مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى جَمِیعاً عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ قَالَ: اجْتَمَعْتُ أَنَا وَ الشَّیْخُ أَبُو عَمْرٍو رَحِمَهُ اللَّهُ عِنْدَ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ فَغَمَزَنِی أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ فَقُلْتُ لَهُ یَا أَبَا عَمْرٍو إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْ شَیْءٍ وَ مَا أَنَا بِشَاکٍّ فِیمَا أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْهُ فَإِنَّ اعْتِقَادِی وَ دِینِی أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ إِلَّا إِذَا کَانَ قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ بِأَرْبَعِینَ یَوْماً فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ رُفِعَتِ الْحُجَّةُ[1] وَ أُغْلِقَ بَابُ التَّوْبَةِ فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیْراً فَأُولَئِکَ أَشْرَارٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُمُ الَّذِینَ تَقُومُ عَلَیْهِمُ الْقِیَامَةُ وَ لَکِنِّی أَحْبَبْتُ أَنْ أَزْدَادَ یَقِیناً وَ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ ع سَأَلَ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یُرِیَهُ کَیْفَ یُحْیِی الْمَوْتَى قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی(سوره بقره آیه 260) وَ قَدْ أَخْبَرَنِی أَبُو عَلِیٍّ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ ع قَالَ سَأَلْتُهُ وَ قُلْتُ مَنْ أُعَامِلُ أَوْ عَمَّنْ آخُذُ وَ قَوْلَ مَنْ أَقْبَلُ فَقَالَ لَهُ- الْعَمْرِیُّ ثِقَتِی فَمَا أَدَّى إِلَیْکَ عَنِّی فَعَنِّی یُؤَدِّی وَ مَا قَالَ لَکَ عَنِّی فَعَنِّی یَقُولُ فَاسْمَعْ لَهُ وَ أَطِعْ فَإِنَّهُ الثِّقَةُ الْمَأْمُونُ وَ أَخْبَرَنِی أَبُو عَلِیٍّ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا مُحَمَّدٍ ع عَنْ مِثْلِ ذَلِکَ فَقَالَ لَهُ- الْعَمْرِیُّ وَ ابْنُهُ ثِقَتَانِ فَمَا أَدَّیَا إِلَیْکَ عَنِّی فَعَنِّی یُؤَدِّیَانِ وَ مَا قَالا لَکَ فَعَنِّی یَقُولَانِ فَاسْمَعْ لَهُمَا وَ أَطِعْهُمَا فَإِنَّهُمَا الثِّقَتَانِ الْمَأْمُونَانِ فَهَذَا قَوْلُ إِمَامَیْنِ قَدْ مَضَیَا فِیکَ قَالَ فَخَرَّ أَبُو عَمْرٍو سَاجِداً وَ بَکَى ثُمَّ قَالَ سَلْ حَاجَتَکَ فَقُلْتُ لَهُ أَنْتَ رَأَیْتَ الْخَلَفَ مِنْ بَعْدِ أَبِی مُحَمَّدٍ ع فَقَالَ إِی وَ اللَّهِ وَ رَقَبَتُهُ مِثْلُ ذَا وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ فَقُلْتُ لَهُ فَبَقِیَتْ وَاحِدَةٌ فَقَالَ لِی هَاتِ قُلْتُ فَالاسْمُ قَالَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ أَنْ تَسْأَلُوا عَنْ ذَلِکَ وَ لَا أَقُولُ هَذَا مِنْ عِنْدِی فَلَیْسَ لِی أَنْ أُحَلِّلَ وَ لَا أُحَرِّمَ وَ لَکِنْ عَنْهُ ع فَإِنَّ الْأَمْرَ عِنْدَ السُّلْطَانِ أَنَّ أَبَا مُحَمَّدٍ مَضَى وَ لَمْ یُخَلِّفْ وَلَداً وَ قَسَّمَ مِیرَاثَهُ وَ أَخَذَهُ مَنْ لَا حَقَّ لَهُ فِیهِ وَ هُوَ ذَا عِیَالُهُ یَجُولُونَ لَیْسَ أَحَدٌ یَجْسُرُ أَنْ یَتَعَرَّفَ إِلَیْهِمْ أَوْ یُنِیلَهُمْ شَیْئاً وَ إِذَا وَقَعَ الِاسْمُ وَقَعَ الطَّلَبُ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَمْسِکُوا عَنْ ذَلِکَ.( اصول کافی، جلد 1، صفحه 329، روایت اول در باب «فی تَسْمِیَةِ مَن رَآهُ علیهِ السّلام»)
کلینی رحمه الله با سند خود از عبدالله بن جعفر حمیری نقل میکند که گفت: من و شیخ ابوعمرو، نزد احمد بن اسحاق بودیم، احمد بن اسحاق به من اشاره کرد که از ابوعمرو [نایب اول امام عصر علیهالسلام]، درباره جانشین امام حسن عسکری علیهالسلام بپرسم. به او گفتم: ای اباعمرو! من میخواهم از شما چیزی بپرسم که در آن شکی ندارم، زیرا اعتقاد و دین من این است که زمین از حجت خدا خالی نمیماند مگر چهل روز پیش از قیامت، و چون آن روز فرارسد، حجت از زمین برداشته، و راه توبه بسته میشود، دیگر «کسی که قبلا ایمان نیاورده، یا خیری در ایمان آوردن خود به دست نیاورده، ایمان آوردنش سود نمیبخشد»، و ایشان بدترین خلق خدای سبحاناند، و ایشانند که قیامت علیه آنان بر پا میشود، ولی من دوست دارم که یقینم افزوده گردد، ابراهیم علیهالسلام از پروردگار خود خواست که به او نشان دهد چگونه مردگان را زنده میکند، «گفت: چگونه مردگان را زنده میکنی؟ فرمود: مگر ایمان نداری؟ گفت: چرا، ولی تا دلم آرامش یابد».
ابوعلی احمد بن اسحاق به من خبر داد که از امام هادی علیهالسلام سؤال کردم: با که معامله کنم؟ یا [احکام دینم را] از که به دست آورم؟ و سخن که را بپذیرم؟ فرمود: عمری مورد اعتماد من است، آنچه از جانب من به تو میرساند، به راستی از من میرساند، و آنچه از جانب من میگوید، به راستی از من میگوید، از او بشنو، و اطاعت کن که او مورد وثوق و امین من است.
و نیز ابوعلی به من خبر داد که از امام حسن عسکری علیهالسلام نیز همین سؤال را کردم، فرمود: عمری، و پسرش [محمد بن عثمان، نایب دوم] مورد اعتماد هستند، هر چه از من به تو میرسانند، به راستی از من میرسانند، و آنچه به تو میگویند، به راستی از من میگویند، از ایشان بشنو، و اطاعت کن، که ایشان مورد وثوق، و امیناند. این سخن دو امام علیهالسلام درباره شما است. ابوعمرو به سجده افتاد و گریه کرد، سپس گفت: حاجتت را بخواه، گفتم: شما جانشین پس از امام عسکری علیهالسلام را دیدهای،؟ گفت: آری به خدا! و با دست اشاره کرد و گفت: گردن [و شانه] او این چنین [زیبا و قوی] بود گفتم: یک سؤال دیگر مانده است، گفت: بگو، گفتم: نامش چیست؟ گفت: شما حرام است که نام او را بپرسید، و من این را از پیش خود نمیگویم، زیرا بر من روا نیست که چیزی را حلال یا حرام کنم، بلکه این سخن خود آن حضرت علیهالسلام است، زیرا مطلب نزد سلطان [معتمد عباسی] چنین وانمود شده که امام حسن عسکری علیهالسلام وفات نموده، و فرزندی از خود به جا نگذاشته، و میراثش را تقسیم کرده است، و کسی که حق نداشته [جعفر کذاب]، آن را برده و خورده است و عیالش در به در شدهاند، و کسی جرات ندارد با ایشان آشنا شود، و یا چیزی به آنان برساند، [آری] اگر نامش در زبانها بیفتد تعقیبش میکنند، از خدا بترسید، و از این موضوع دست بردارید.
کلینی رحمه الله میگوید: شیخی از اصحاب ما [شیعیان] که نامش را از یاد بردهام، به من گفت: اباعمرو از احمد بن اسحاق همین سؤال را کرد، و او هم همین جواب را داد.
ابوعمر، نایب اول امام زمان (ع) هستند که از اصحاب امام عسکری (ع) و امام هادی بودند. احمد بن اسحاق نیز جلسهی قبل معرفی شد. ایشان از بزرگان شیعه و خدمت حضرت رسیده است. دفن شدهاند، وقتی که از سامراء به قم برمیگشتند، در سر پل ذهاب از دنیا رفتند و همانجا دفن شده اند.
دز تاریخ آمده است بعد از شهادت امام عسکری (ع) از طرف حاکم هر چه خانه را گشتند، فرزند او را نیافتند. حتی گزارش دادهبودند که یکی از کنیزان در خانهی امام عسکری (ع) به نظر میآید حامله باشد. گفت بیاورید در دربار خلیفهی عباسی و مامور بگذارید تا بفهمید. دو سال هم او را نگه داشتند. اگر حامله باشد که دیگر دو سال وقت نمیخواهد!! هر چه تلاش کردند، نتوانستند امام (ع) را پیدا کنند. امام (ع) قرار بود غائب باشند و در نظر مردم آشکار نشوند.
یکی از این نواب حضرت 5 سال زندانی شده که از او اعتراف بگیرند. هر چه شکنجهاش کردند، چیزی نگفت. در روایات ما از زبان معصومین (ع) و در بیان بزرگان ما آمده که افرادی از نائب های امام عالمتر هم بودند ولی قدرت خویشتنداری که اعتراف نکنند را نداشتند. خب بعضیها ظرفیت ندارند و ممکن است زیر شکنجه زود خسته شوند و طاقت نیاورند و اعتراف کنند ولی اینها، افرادی بودند که در تقیه و خویشتنداری خیلی قوی بودند.
مخفی نگه داشتن ولادت امام زمان(عج) از طرف دوستان
علت اینکه دوستان میگفتند جایی نگویید و مخفیانه باشد به خاطر متوجه نشدن دشمنان بود. معتمد و معتضد عباسی که جانشین معتمد عباسی بود. بارها خانهی امام عسکری (ع) را در سامراء، به عناوین مختلف زیرورو کردند. چون میدانستند پیامبر (ص) فرمودند: دوازدهمی آن قیام کننده است.
قرار بود مخفی باشد. لذا شیعیان و اصحاب امام (ع) میگفتند خیلی رو نکنید و بگذارید مخفیانه بماند.
مخفی نگه داشتن ولادت امام زمان(عج) از طرف دشمنان
در تاریخ بودند افرادی که در خانواده پیامبران(پسر نوح) یا از فرزندان ائمه (ع) بودند اما دشمن آنان بودند. یکی از برادران امام رضا (ع) متاسفانه زمینهی شهادت امام رضا (ع) را فراهم کرد. در برادران امام کاظم (ع) هم داشتیم. جعفر کذاب، عموی امام زمان (ع) و متاسفانه برادر امام عسکری (ع) بود. به همین جهت به امام صادق (ع) میگویند جعفر صادق (ع) در مقابل جعفر کذاب یا کاذب. البته یک منبعی از امام عصر (ع) داریم که جعفر آخرش پشیمان شد و توبه کرد. جعفر عاشق مقام بود. ببینیم در تاریخ، حماقتش تا چه میزان بوده است: .
جعفر پیش عبیدالله بن یحیی بن خاقان، وزیر خلیفهی عباسی رفت. گفت مقام برادرم، امام عسکری (ع) را به من بدهید؛ یعنی من را به عنوان امام شیعیان بشناسید. سالانه بیست هزار دینار بابت آن به شما میپردازم. وزیر گفت: ای احمق! سلطان برای کسانی که گمان میکنند پدر و برادر تو امام بودند، شمشیرش را آماده کردهاست. با این وجود موفق نشده آنها را از این عقیده منصرف کند. اگر تو نزد شیعیان از آن مقام برخوردار هستی، نیازی به تایید سلطان یا غیر سلطان نداری و اگر آن مقام را نداری، سلطان نمیتواند آن را به تو بدهد. وزیر به وی اهانت کرد و دیگر اجازه نداد به نزدش برود.جعفر بعد از ناامیدی از وی، نزد سلطان رفت و با خلیفه در میان گذاشت. خلیفه هم مسخرهاش کرد و بیرونش کرد.( کتاب کمالالدین، جلد 2، صفحه 475)
علاقه شدید جعفر به امامت
تا این مقدار جعفر عاشق مقام بود. در شرایطی که اصحاب امام عسکری (ع) به علت در خطر بودن جان امام زمان (ع ولادت ایشان را پنهان میکنند؛ جعفر از این موقعیت سوءاستفاده میکند. تا شنید امام عسکری (ع) از دنیا رفته، گفت وارث من هستم؛ چون برادرش هستم. ایشان هم که اولاد نداشته است. البته حکومت و دولت هم به دنبال این بود که کسی از خانوادهی امام (ع) بگوید امام اولاد نداشتهاست. جعفر کذاب وارث شد که ابوعمر این را بیان کرد برای آن سوالکنندهها که اوضاع اینطور است و جان امام (ع) در خطر است، شما علنی نکنید.
نماز خواندن امام زمان بر بدن مبارک پدر
وقتی امام عسکری (ع) از دنیا رفتند، جناب عثمان ابن سعید که از یاران و اصحاب خاص امام عسکری (ع) بود، زیر نظر امام زمان (ع)، امام عسکری (ع) را غسل دادند و کفن کردند و برای نماز آماده کردند. همان طور که در روایات شیعه و اهل سنت نقل شده است وقتی پیکر پاک امام عسکری (ع) را برای نماز آماده کردند، جعفر آمد و گفت: برادرم وارث دیگری ندارد و من باید نماز بخوانم. یکدفعه دیدند بچهی خردسالی آمد، با پشت دست مبارکشان به سینهی عمو زدند. قدرت یداللهی است، حسابش خاص است. فرمودند: عمو برو کنار، ادعای بیجا نکن. جعفر به کنار پرت شد و جرئت نکرد حرفی بزند. امام زمان (ع) نماز را خواندند و پنهان شدند.
مامورین وقتی شنیدند که جعفر رفته نماز بخواند، یک بچهی خردسالی آمده و با پشت دستش یک اشاره کرده، یک تکانی داده و این عبارت را هم به عمویش گفته، عمو پرت شده و نماز را خوانده و پنهان شده است، دوباره به خانهی امام (ع) ریختند. این دفعه خلیفه گفت: خودمان میایستیم، نماز میخوانیم و میگوییم هیچکس را نداشته و ما نماز خواندیم ولی برای خلیفه ثابت شدهبود که فرزندی هست (اسنادش را عرض میکنم). میدانستند، لذا دست برنمیداشتند. مدتها در سامراء ماندند. بعد از اینکه ازپیدا کردن امام مایوس شدند دوباره پایتخت را جمع کردند و به بغداد برگشتند. اینها در منابع ما شیعیان آمدهاست.
شناسایی وکلای امام زمان(عج)
در غیبت شیخ طوسی نقل شده که عبیدالله ابن سلیمان، وزیر معتمد عباسی، بعد از شهادت امام عسکری(ع) چون معتمد امام عسکری (ع) را شهید کرد. هر چه تلاش کردند در خانهی امام (ع) بتوانند امام زمان (ع) را پیدا کنند، دیدند نمیتوانند. گفتند اینهایی که میگویند وکیل امام (ع) هستند، اینها را شناسایی کنید. قضیهای که شما در ایام محرم همه شنیدهاید و آشنا هستید که در کوفه جناب مسلم را میخواستند شناسایی کنند. مامور ابن زیاد خودش را یک شیعه جا زد و آمد و گفت: وجوهات دارم و میخواهم به نمایندهی امام بدهم. آن شیعه گول خورد و او را پیش مسلم برد. اینها این کلک را پیاده کردند. یک عده را پول دادند و گفتند بروید پیش وکلای امام (ع) و بگویید ما شیعیان فلان و فلان منطقه هستیم و وجوهات آوردهایم و میخواهیم به امام (ع) بدهیم. اینها تا قبول کردند، دستگیرشان کنید. فوراً از ناحیهی امام (ع) یک توقیع به دست وکلای امام (ع) رسید: تا یک مدتی که بعد به شما خبر میدهم، از احدی پول قبول نکنید.
با خدادادگان ستیزه مکن که خداداده را خدا دادهاست
دستور ویژه امام کاظم(ع) به علی بن یقطین برای حفظ جان
علی ابن یقطین شیعهی دوآتیشهی امام موسی کاظم (ع) بود که در دربار هارون وزیر شد. مرتب به امام کاظم (ع) نامه میداد که آقا نمیتوانم تحمل کنم. سختم است. امام (ع) میفرمودند تحمل کن، برای شیعیان کار کن. ما چارهای نداریم. باید شماها را داشتهباشیم. بعد مامورین به هارون گزارش دادند که این شیعه است. هارون در خانهی علی ابن یقطین جاسوس گذاشت که از دور ببیند چگونه وضو میگیرد؛ چون وضوگرفتن شیعیان متفاوت است. یک نامه از مدینه به دست علی ابن یقطین رسید. مرکبش خشک نشدهبود: از امروز تا اطلاع ثانوی که به تو خبر میدهم، وضو را به سبک سنیها بگیر. علی ابن یقطین به امر امام آن گونه وضو میگیرد. مامورین هر چه نگاه کردند، دیدند مثل سنیها وضو میگیرد. به هارون گفتند این وضویش مثل سنیهاست. هارون گفت پس دروغ میگویند. اینها حسود دارند.پس از آن امام (ع) فرمودند: حالا دیگر وضویت را عوض کن. اینجوری حفظ میکنند.
امام زمان (ع) توقیع دادند به نواب که از الآن از هیچکس پول قبول نکنید. آیا خیال کردید به همین راحتی این چیزها به دست ما رسیدهاست؟چه خون دلهایی خوردند.
این که گاهی بغض گلوی بنده را میگیرد، خدای من شاهد است من موقعی که به مطالعهی این حرفها مینشینم، تمام بدنم به درد میآید که علمای شیعهی ما، ائمهی ما، اصحاب ائمهی ما، چهها کشیدند که این مذهب را حفظ کنند که حق به مردم برسد. چه زندانها رفتند، چه تبعیدها شدند، چه فحشها خوردند، چه شکنجهها شدند. چه تقیهها کردند تا بتوانند حقیقت را به مردم برسانند.
کربلا را خب ما میدانیم، مشئلهی شام را میدانیم که آن اوجش بود اما مگر این ادامه نداشتهاست؟
به این صورت، اینها با این فشارها حقیقت را برای ما نگه داشتند.
حالا اجازه بدهید نمونههایی را عرض کنم که اینها امام عصر (ع) را دیدند، گزارش کردند، در تاریخ هم ماندهاست. برخی را شیعه و برخی را سنی نقل کرده است.
گزارشگران ولادت امام عصر(عج)
1-حکیمه خاتون عمه امام عسکری (ع)
حکیمه خاتون، دختر امام جواد (ع)، خواهر امام هادی (ع) و عمهی امام عسکری (ع) هستند. بسیار زن متدینهای در میان امامزادههاست. در ضریح امام عسکری (ع) در جوار مادر امام زمان (ع)و امام هادی (ع) دفن هستند.
امام عسکری (ع) فرمودند: عمه جان شما امشب منزل ما بیایید. ایشان فرمودند: چشم. (همه محاصره هستند در یک محل کوچک، منظور اتاق و منزل امام عسکری (ع) است.)
گفتند: امشب به کسی چیزی نگویید. قرار است حجت خدا متولد شود. میگوید: عرض کردم آقا جان من که شما را به عنوان امام زمانم قبول دارم اما همسر شما که اصلاً باردار نیست.
چون که قرار بود ولادت مخفی باشد حتی حکیمه خاتون، عمهی امام (ع) تا لحظهی تولد، مطلع نیست. اینطور تقیه میکردند. امام (ع) فرمودند: عمه جان مثل قضیهی حضرت موسی (ع) است. قرار است که جانش حفظ شود. مسئله پنهان شده ولی مطمئن باشید. گفتم: چشم. اول شب را خوابیدم. نیمههای شب بلند شدم برای نماز شب و مشغول رازونیاز شدم. دیدم هیچ خبری نشد. نزدیکیهای اذان صبح بود. در ذهنم گذشت که امام (ع) فرمود قرار است. پس چرا نشد؟! فوری از اتاق بغلی، امام (ع) فرمودند: عمه جان تردید نکنی، نزدیک است. میگوید یکدفعه دیدم از طرف همسر امام (ع) نیاز به کمک شد. من به کمکش رفتم و آقازاده متولد شدند. کودک پس از تولد سر به سجده گذاشتند و بعد آیهی شریفهی 81 سوره مبارکه اسراء را قرائت کردند:
وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً
و بگو: «حق آمد و باطل نابود شد؛ زیرا باطل نابودشدنى است».
و بعد یکدفعه دیدم پرندههای سفید از آسمان پیدا شدند و این بچه را با خودشان برداشتند و بردند که من صدای نالهام بلند شد که ای وای! چی شد؟! امام (ع) لبخندی زدند و فرمودند: عمه جان! آنها ملائک هستند. آمدند برای تبریک عرشیان، ایشان را ببرند و...( در کتاب کافی، جلد 1، صفحهی 33؛ ارشاد شیخ مفید، جلد 2، صفحه 351)
مگر حضرت عیسی (ع) در گهواره سخن نگفت؟ مگر برای خدا اینها کاری دارد؟ حجت خدا باشد، ولیالله باشد، منجی عالم بشریت باشد. اینها همه در روایات شیعه با سند ذکر شدهاند.
2-ابونصر ظریف خادم امام عسکری (ع)
در خانهی امام (ع) دو دسته خادم و کنیز بودند: یک دسته مامورین حکومت بودند، امام (ع) آنها را میشناختند. آنها در واقع جاسوس بودند. امام (ع) به آنها اعتماد نمیکنند. لذا در خانه تقیه میکردند تا جاسوسها نفهمند که بروند گزارش بدهند. یک دسته هم خصیصین بودند که اینها پنهانی و یواشکی، در حالی که خانه اندرونی و بیرونی داشت، یکجوری میکردند که آن جاسوسها به اندرونی راه پیدا نکنند. این ابونصر ظریف، خادم خاص امام عسکری (ع) نقل میکند: من خدمت امام عسکری (ع) بودم و چندین بار با امام عسکری (ع) به اندرون رفتم، آقازاده را ملاقات کردم، دستشان را بوسیدم و عرض ادب کردم. (اصول کافی، جلد 1، صفحهی 332؛ ارشاد شیخ مفید، جلد 2، صفحهی 354)
3- سعد ابن عبدالله اشعری قمی
سعد ابن عبدالله اشعری قمی از محدثان بزرگان شیعهی قم است که خدمت امام عصر (ع) رسیدهاند. چون ایشان خیلی اهل بحث بود، بحاث بود. شبهاتی به ایشان وارد کردهبودند که قدرت جواب نداشت. گفت حرکت کردم و به سامراء رفتم. برایم سنگین بود، میخواستم از امام عسکری(ع) جواب بگیرم که من میخواهم جواب اینها را بدهم. میگوید وارد بر امام عسکری (ع) شدم. قبل از این که من چیزی بگویم، امام (ع) فرمودند: برو اندرون و جواب را از آقازاده بپرس. میگوید تا وارد شدم، کودکی نورانی دیدم. لبخندی زدند و یکییکی سوالاتی که در ذهن من بود، قبل از این که من مطرح کنم، طرح کردند و فرمودند: جواب اینهاست. جوابها را گرفتم و برگشتم. (کمالالدین، صفحهی 454)
بزرگان ما شرایط و ضوابطی را دیدند که ما بر مبنای اعتماد آنها این روایات را پذیرفتهایم.
4- ابوالحسن علی ابن بلال بغدادی
ابوالحسن علی ابن بلال بغدادی، از اصحاب امام رضا (ع)، امام جواد (ع)، امام هادی (ع) و امام عسکری(ع) است؛ 4 امام را درک کردهاست و از اصحابشان بودهاست. علمای رجال او را محدثی ثقه دانستهاند. (کتاب رجال کُشّی (یکی از معتبرترین کتب شیعیان در علم رجال است)، صفحهی 513 و 579). امام هادی (ع) در سال 232 ه.ق نامهای برای ایشان نوشتند و ایشان را فردی ثقه معرفی کردند؛ امین و عارف به احکام شرعی. اینها همه در کتب روایی و حدیثی ما موجود است و آن وقت این علی ابن بلال میگوید: خدمت امام عسکری (ع) رسیدم. امام (ع) فرمودند برو اندرون و امامِ بعد را هم ببین. به من اجازه دادند. من خدمت آقا رسیدم. دو تا از کنیزهایی که خدمت امام (ع) بودند، اینها هم مورد اعتماد بودند. یکی از آنها «نسیم» خادم امام عسکری (ع) و یکی هم «ماریه» که از خادمان خود امام زمان (ع) در این 5 سال بوده است. (کتاب اَلْغِیبَة شیخ طوسی، ص ۳۵۷)
5- کنیز ابوعلی خیزرانی
شخصی است به نام ابوعلی خیزرانی. شیعه است. وی میگوید: من کنیزی داشتم. او را به امام عسکری (ع) اهدا کردم. گفتم برو خانهی امام عسکری (ع) و خدمت کن. چون ابوعلی شیعهی امام (ع) بود و مورد علاقهی امام (ع) بود و این کنیز را هم فرستاد که به امام (ع) خدمت کند. امام (ع) به این فرد اعتماد داشت.
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی الْعَطَّارُ قَالَ: حَدَّثَنِی اَبُو عَلِیٍّ الْخَیْزَرَانِیُّ عَنْ جارِیَةٍ لَهُ کَانَ اَهْدَاهَا لِاَبِی مُحَمَّدٍ (علیهالسّلام) فَلَمَّا اَغَارَ جَعْفَرٌ الْکَذَّابُ عَلَی الدَّارِ، جَاءَتْهُ فَارَّةً مِنْ جَعْفَرٍ فَتَزَوَّجَ بِهَا قَالَ اَبُوعَلِیّ فَحَدَّثَتْنِی اَنَّهَا حَضَرَتْ وِلَادَةَالسَّیِّدِ (علیهالسّلام) وَاَنَّ اسْمَ اُمِّ السَّیِّدِ صَقِیلُ... قَالَ اَبُو عَلِیٍّ وَ سَمِعْتُ هَذِهِ الْجَارِیَةَ تَذْکُرُ اَنَّهُ لَمَّا وُلِدَ السَّیِّدُ (علیهالسّلام) رَاَتْ لَهَا نُوراً سَاطِعاً قَدْ ظَهَرَ مِنْهُ وَبَلَغَ اُفُقَ السَّمَاءِ وَرَاَتْ طُیُوراً بَیْضَاءَ تَهْبِطُ مِنَ السَّمَاءِ وَ تَمْسَحُ اَجْنِحَتَهَا عَلَی رَاْسِهِ وَوَجْهِهِ وَسَائِرِ جَسَدِهِ، ثُمَّ تَطِیرُ فَاَخْبَرْنَا اَبَا مُحَمَّدٍ(علیهالسّلام) بِذَلِکَ، فَضَحِکَ ثُمَّ قَالَ: تِلْکَ مَلَائِکَةٌ نَزَلَتْ لِلتَّبَرُّکِ بِهَذَا الْمَوْلُودِ وَهِیَ اَنْصَارُهُ اِذَا خَرَج.( کمالالدین، صفحهی 431)
ابوعلی الخیزرانی این کنیز را به امام عسکری (ع) هدیه کرد. وقتی جعفر کذّاب آمد غارت کرد و اموال امام (ع) را برد، میگوید از دست جعفر کذّاب فرار کرد که نکند اسیر او شود، رفت به أَبُوعَلی قضیه را گفت، أَبُوعَلی با او ازدواج کرد، أَبُوعَلی میگوید جاریه برای من نقل کرد: ولادت آقا را دیده بوده، برای من تعریف کرد، میگوید اسم مادرش هم صقیل بود (یکی از اسمهای جناب نرجس خاتون، لقب صقیل بوده). آن شب من در خدمت حکیمه خاتون بودم، وقتی سیّد، آقا متولّد شدند نوری ساطع شد. فضا را روشن کرد، دیدیم پرندههای سفیدی از آسمان میآیند زمین، خودشان را به بدن آقا میمالند. سپس پرواز میکنند. به امام عسکری (ع) خبر دادیم آقا یک همچو خبری در خانه شده! امام عسکری(ع) خندیدند و سپس فرمودند: اینها ملائک آسمان هستند، وقتی امام(ع) قیام کنند اینها همه یارانش میشوند و میآیند در خدمتشان.
6- احمد ابن بلال داود کاتب
احمد ابن بلال داود کاتب از عُمال خلفای عباسی در سامراء بود. بسیار ضدشیعه و دشمن سرسخت امام عسکری (ع) که ائمه (ع) را هم حتی مسخره میکرد. شیخ طوسی در صفحهی 200 تا 242 شرححال این احمد ابن بلال ابن داود کاتب را به این صورت نقل میکند:
این فرد در زمان خلافت خلیفهی عباسی، از سامراء برای یک ماموریتی به قزوین در ایران آمد. به علت طولانی بودن راه سفر او مدتی طول کشید. وقتی به سامراء برگشت، همهی خانوادهاش فوت کردهبودند. احمد ابن بلال برای دوستش حنظله، این قضیه را نقل میکند. میگوید وقتی من از قزوین برگشتم و دیدم همهی خانوادهام مردهاند. خواستم از سامراء بیرون بروم. خانم پیرزن همسایه آمد و جلوی من را گرفت و گفت: کجا میخواهیبروی؟ به مسخره گفتم: کربلا.
چون ایام عرفه بود و معمولاً شیعهها به کربلا میرفتند. آن پیرزن که فهمید من دارم مسخره میکنم، گفت: بیا یک قضیهای را برایت نقل کنم اینقدر با این خانواده درنیفت!
فَقَالَ: یَحْتَاجُ اِلَیْکِ بَعْضُ الْجِیرَانِ لِحَاجَةٍ مُهِمَّةٍ فَادْخُلِی وَلَفَّ رَاْسِی بِالْمُلَاءَةِ وَاَدْخَلَنِی الدَّارَ وَاَنَا اَعْرِفُهَا فَاِذَا بِشِقَاقٍ مَشْدُودَةٍ وَسَطَ الدَّارِ وَرَجُلٌ قَاعِدٌ بِجَنْبِ الشِّقَاقِ فَرَفَعَ الْخَادِمُ طَرَفَهُ فَدَخَلْتُ وَاِذَا امْرَاَةٌ قَدْ اَخَذَهَا الطَّلْقُ وَامْرَاَةٌ قَاعِدَةٌ خَلْفَهَا کَاَنَّهَا تَقْبَلُهَا فَقَالَتِ الْمَرْاَةُ تُعِینُنَا فِیمَا نَحْنُ فِیهِ فَعَالَجْتُهَا بِمَا یُعَالَجُ بِهِ مِثْلُهَا فَمَا کَانَ اِلَّا قَلِیلًا حَتَّیسَقَطَ غُلَامٌ فَاَخَذْتُهُ عَلَی کَفِّیوَصِحْتُ غُلَامٌ غُلَامٌ وَاَخْرَجْتُ رَاْسِی مِنْ طَرَفِ الشِّقَاقِ اُبَشِّرُ الرَّجُلَ الْقَاعِدَ فَقِیلَ لِی: لَا تَصِیحِی فَلَمَّا رَدَدْتُ وَجْهِی اِلَی الْغُلَامِ قَدْ کُنْتُ فَقَدْتُهُ مِنْ کَفِّی فَقَالَتْ لِیَ الْمَرْاَةُ الْقَاعِدَةُ: لَا تَصِیحِی وَاَخَذَ الْخَادِمُ بِیَدِی وَاَخْرَجَنِی مِنَ الدَّارِ وَرَدَّنِی اِلَی دَارِی...
نصف شبی دیدم آقایی آمد و در خانهام را زد. من دم در آمدم. گفت یکی از ساکنین این شهر، خانمش وضع حمل دارد. به شما نیازمند است. قبول کردم و با آن آقا رفتم. من را وارد خانهای کرد که من خیلی با آن خانه آشنا نبودم. پردهای بود. پرده را کنار زد. دیدم خانمی در حال وضع حمل است. یک خانم دیگر هم که جناب حکیمه خاتون بودند، آن جا بود. میگوید: من نشستم و بعد از این که آن کمکی که از من ساختهبود، انجام دادم، دیدم پسری به دنیا آمد. من فوری صدا زدم: پسر! پسر! آنگاه سر از پرده بیرون آوردم که به آن مردی که پشت پرده نشستهبود، مژده دهم. کسی گفت: سروصدا مکن! چون متوجه بچه شدم، او را روی دست خود ندیدم! تا نگاه کردم، دیدم بچه دیگر روی دست من نیست. اینها همه آمدند و گفتند بله بچه بوده ولی از بین رفته یا...! ولی مهم این است؛ میگوید همان زن گفت: صدا مکن. در این موقع خادم مرا به خانهام برگرداند.
سپس آن پیرزن به من گفت: «اِنَّ لِهَؤُلَاءِ الْقَوْمِ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ شَاْناً وَمَنْزِلَةً وَکُلُّ مَا یَدَّعُونَهُ حَقٌّ.»
این جریان را برای تو نقل کردم تا بدانی که این قوم (خانواده پیامبر) نزد خداوند دارای شان و مقام بزرگی هستند و آنچه ادعا میکنند درست است.
بابا با این خانواده درنیفت! اینها خانوادهی معمولی نیستند. من دیدم که بچه متولد شد و غیب شد.
7- احمد ابن اسحاق اشعری
جلسهی قبل توضیح داده شد.
8- ابوعلی ابن مطهر
ابوعلی مطهر هم در اصول کافی، جلد 1، صفحهی 331 میگوید امام (ع) به من اجازه دادند و رفتم آقا را دیدم. کتاب کمالالدین، صفحهی 384؛ اعلامُالوری، جلد 2، صفحهی 248
9- یعقوب ابن منقوش
او از اصحاب امام هادی (ع) تا زمان امام عسکری (ع) است. وی می گوید : خدمت حضرت رسیدم. (کمالالدین، صفحهی 407 و 436)
10- ابوغانم خادم
از خدام امام عسکری (ع) (کمالالدین، صفحهی 431.)
11- کامل ابن ابراهیم مدنی
در کتاب الغیبه شیخ طوسی آمده که ایشان خدمت حضرت (امام عسکری (ع) سوالات مفصلی داشت و جواب گرفت. کامل ابن ابراهیم مدنی از بزرگان مُفَوّضه بود (کسانی که قائل به تفویض بودند). خدمت حضرت (ع ). آمد. در کتاب «یَنابیع الموَدَه» نوشته سلیمان ابن ابراهیم قُندوزی که از عالمان حنفی مذهب است از قول کامل ابن ابراهیم مدنی آمده است که من که خدمت امام زمان (ع) آمدم و اشکالاتم را مطرح کردم، ایشان مرا قانع کردند و برگشتم.(ینابیع الموده، ج3، ص123)
12- محمد ابن معاویه ابن حکیم
در الغیبه شیخ طوسی، صفحهی 357.
13- حسن ابن ایوب ابن نوح و محمد ابن ایوب ابن نوح
این دو برادر و از شیعههای قوی از اصحاب ائمه (ع) هستند. مطالبی را بعد از این که خدمت ائمه (ع) رسیدهاند، نقل کرده اند.
15-محمد ابن ادریس
او میگوید امام عسکری (ع) 40 نفر از اصحاب خاص خودشان را به منزل آوردند و امام زمان (ع) را به آنها نشان دادند و فرمودند: «…هَذَا إِمَامُکُمْ مِنْ بَعْدِی وَ خَلِیفَتِی عَلَیْکُمْ أَطِیعُوهُ وَ لَا تَتَفَرَّقُوا مِنْ بَعْدِی فِی أَدْیَانِکُمْ فَتَهْلِکُوا أَمَا إِنَّکُمْ لَا تَرَوْنَهُ بَعْدَ یَوْمِکُمْ هَذَا ...» ( یَنابیع الموَدَه، جلد 3، صفحه 123؛ اصول کافی، جلد 1، صفحهی 331؛ الغیبه شیخ طوسی، صفحهی 162؛ ارشاد شیخ مفید، صفحهی 339)
او امام بعد از من برای شماست، مطیع او باشید، متفرّق نشوید که هلاک خواهیدشد و بدانید بعد از این روز هرگز او را دیگر نمیتوانید ببینید.
پس اینها، یکی، دو تا، ده تا نیست. من به اندازهای که جلسه وقت بدهد، این بحثها را مطرح میکنم.
جمع بندی بحث
پیامبر (ص) فرمود که دوازده جانشین برای من خواهد بود. دوازدهمی منجی است. تمام کتب شیعه و سنی را ورق بزنید، ببینید این دوازده تا چه کسانی میتوانندباشند؟ آیا غیر از دوازدهتایی که شیعه امامیه مطرح میکنند، قابل قبول است؟ اگر ان شاءالله وقت شد، به این بحث هم میپردازم که دانشمندان اهل سنت چه چیزهایی گفتهاند. بعضیهایشان اعتراف کردند، بعضی هم گفتند گیج شدیم، نمیدانیم! چرا گیج شدید؟ مگر پیامبر(ص) نفرمودند: دوازده تا هستند. کلهم از قریش هستند. حتی اسم بردند برای ما.
جابر ابن عبدالله انصاری، فرد مورد احترام در مکتب شیعه و اهل تسنن است. او در سند روایی شیعه و سنی به عنوان فرد ثقه مطرح است. اربعینی نمیگذرد مگر این که نام جابربن عبدالله انصاری میآید. وی در زمان امامت امام سجاد(ع) از دنیا رفت. خدمت امام سجاد (ع) رسید. امام باقر (ع) هم آن جا بودند. گفت: من حامل پیامی از جدتان رسول خدا (ص) برای شما هستم. هنگامی که آیه أَطیعُوا اللهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ…» (۵۹ سوره نساء)نازل شد: من خدمت رسول خدا بودم.
متن روایت:
یا رسولالله عَرَفْنَا الله وَ رَسُولَهُ، فَمَنْ أُولُوا الْأَمْر؟ اَلَّذِینَ قَرَنَ الله طَاعَتَهُم بِطَاعَتِک؟
أَطیعُوا اللهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ، فقال (علیه الصلاة والسلام):
هُمْ خُلَفَائی یا جابر وَ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمین مِنْ بَعْدِی أَوَّلُهُمْ علی بن أبیطالب ثم الحسن ثم الحسین ثم علی بن الحسین ثم محمد بن علی المعروف فی التوراة بالباقر، ستدرکه یا جابر فإذا لقیته فاقرئه منِّی السلام
ثم الصادق جعفر بن محمد، ثم موسی بن جعفر، ثم علی بن موسی، ثم محمد بن علی، ثم علی بن محمد، ثم الحسن بن علی، ثم سمیی وکنیی حجة الله فی أرضه وبقیته فی عباده ابن الحسن بن علی.
ترجمه:
میگوید: خدمت رسولالله (ص) رسیدم و گفتم: ما خدا را که شناختیم، رسولش را هم شناختیم، اولوا الامر چه کسانی هستند؟که خدا طاعت او را با طاعت از رسول و اولی الامر در یک سطح قرار داده، قرینه قرار داده است؟
اینها هم باید مثل رسول باشند، اطاعتشان مثل اطاعت خداست، اینها چه کسانی هستند؟ ای جابر اینها جانشینان بعد ازمن و امام مسلمین هستند. وقتی پیامبر (ص) به امام باقر (ع) میرسند، میفرمایند: یا جابر تو اورا میبینی، سلام من را به او برسان، ولی بقیّه آنها را دیگر نمیبینی (ولی همه دوازدهتا را اسم بردند).
جابر سلام پیامبر (ص) را به امام باقر (ع) رساند و گفت: دیگر بعد از شما را نمیبینم، چون پیامبر (ص) به من فرمودند من قرار است از دنیا بروم. (این مطلب در شیعه و سنی نقل شده است.)
سند تاریخی درباره فرزند داشتن امام حسن عسکری(ع)
معتمد عباسی که قاتل امام عسکری (ع) هم شد، بلافاصله بعد از شهادت امام عسکری (ع) مامورینی را به خانهی امام (ع) فرستاد و تا چندین روز آنجا بودند و از خانه بیرون نمیآمدند. حتی یک کنیزی هم که عرض کردم که گفتند احتمال دارد حامله باشد، در کاخ تا 2 سال بیچاره را تحت نظر و محاصره داشتند. هر چه تلاش کردند، نتیجهای ندیدند. آخر سر معتمد گفت: رواج بدهید که امام عسکری (ع) بچه نداشتند و ما همه رفتیم و دیدیم. شیعهها دروغ میگویند و امام دوازدهمی در کار نیست.
در جواب میگوییم آخر پیامبر (ص) فرمودند دوازدهمی، بقیه هم که دیدهاند، نقل کردهاند ولی همین طور که عرض کردم، روایت هم دارد که زیاد نگویید. فعلاً بگذارید او همینطور خیال کند. معتمد که به درک واصل شد، معتضد به جای او نشست. او سختگیرتر بود. او هم عجیب جستجو کرد. سربازانی را فرستاد و گفت بروید خانه امام عسکری (ع) را بگردید. جالب این است که یکی از این سربازها برگشت و به معتضد گفت: من یک بچه را دیدم. رفتم او را بگیرم که غیب شد. معتضد گفت: صدایش را درنیاور و بگو نبود.
این هم در تاریخ نقل شدهاست. لذا خانواده را محاصره میکردند و به این راحتی سامراء را ترک نمیکردند؛ چون میدانستند بچه هست و خیلیها دیدند و گزارش دادند ولی وقتی میرفتند بگیرند، نمیتوانستند.
خب خدا خواسته که نگه دارد برای آن روز خاصی که قرار است قیام کنند، ان شاءالله.
بنابراین آیا در اصل وجود امام عصر (ع) جای تردید است؟ حالا عنایات حضرت چه هست که دیگر خدا میداند.
ذکر خاطره ای از عنایات امام زمان(عج)
یک شب خارج از ایران بودم. یک مطلبی را بحث کردم. بعضیها آمدند و گفتند: این که شما گفتید، سند ندارد ولی من یقین داشتم. سندش را دیدهبودم. گفتم فردا سند را میآورم. به بعضی دوستان در ایران زنگ زدم گفتم بگردید این را پیدا کنید و سندش را به من بدهید. اینها هم هر چه گشتند پیدا نکردند. حالا شب آن جا بود، روز این جا. دیگر خیلی خسته شدهبودم. نزدیکیهای اذان صبح بود. گفتم دیگر نمیکشم. یک مقدار میخوابم و برای نماز صبح بلند میشوم و دوباره جستجو میکنم. تا خوابیدم، به خوابم آمدند و گفتند نگرد! سند فلان جاست. فوری بلند شدم. آمدم کتاب را باز کردم. دیدم سند همانجاست.
آقا دیگر چطور باید به ما نشان بدهند؟ برویم در خانهشان.
شیخ موسی بحرینی، گنبد دارد. الآن نمیدانم که دولت بحرین خراب کرده یا نه، نمیدانم. قضیه قضیه انار و در مضیقه قرارگرفتن شیعیان بحرین را همه میدانید. دیگر نمیخواهم اصل قضیه را بگویم.
فقط این نکته را میخواهمبگویم که نفر سوم، شیخ موسی بحرینی بود و رفت در بیایانهای بحرین و شروع کرد از اعماق جانش، امام زمان (ع) را صدازدن. یا ابن الحسن... یا ابن الحسن...
آنچیزی که به ما مربوط است، مطالعه و تحقیق و خواندن، ما آن کار را کردیم اما حل این مشکل، کار ما نیست. همینطور که ناله میزدم، دیدم دستی به شانهام خورد (در همهی کتابها نوشتهشده و معروف است، مقبرهاش هم معروف است. شیعههای بحرین هم میدانند و بسیاری از شیعیان بحرین، سر این قضیه شیعه شدند). گفت شیخ عیسی چه خبرت است؟ برگشتم. متوجه نشدم. دستشان را بوسیدم. پایشان را بوسیدم. گفتم آقا مشکل ما این است. جواب را دادند (چون میدانید تکرار نمیکنم). خوشحال شدم که قرار است جواب را ببرم. بعد گفتم آقا شما که جواب را میدادید. چرا همان شب اول جواب ندادید؟
اینجا را دقت کنید؛ فرمودند: شما نگفتید ما فوری جواب میآوریم، شما گفتید سه روز به ما وقت بدهید.
یعنی اگر ایمان به وجود امام عصر (ع) باشد...
فتوای شیخ مفید و تصحیح امام زمان(عج)
مگر شیخ مفید در شرححالش ننوشتند؟ فتوا میداد. بزرگ شیعه است. سر قبرش، کاظمین رفتید. توقیع امام زمان (ع) رویش نوشته. شعر امام زمان (ع) که در مصیبتش روی قبرش نوشته، آنجا قاب کردهاند و گذاشتهاند. شیخ مفید رجلی است در دنیای شیعه.
میگوید یکی آمد به من گفت: خانمی از ما فوت کرده، حامله است. ماه آخرش هم هست. ما چه کنیم؟ خب آن موقع اوایل فقه بود و هنوز خیلی جلو نیامدهبودند. گفت یک مقداری تحقیق کردم. گفتم: دفن کنید! خب اینها زن را غسل دادند و کفن کردند که ببرند دفن کنند. نرسیده به قبرستان یک پیکی آمد. به صاحب جنازه گفت: آقا من را فرستاده، گفته فتوا این است: پهلوی زن را بشکافید. بچه سالم است. بچه را دربیاورید. پهلو را بدوزید. زن را دفن کنید.
فوری جنازه را بردند گوشهی قبرستان. پهلو را شکافتند. دیدند بله بچه سالم است. بچه را درآوردند. زن را دفن کردند. خبر به شیخ مفید رسید. فهمید کار امام زمان (ع) است؛ چون من که نبودم. شیخ به گریه افتاد. گفت: من دیگر فتوا نمیدهم. برای این که ما اشتباه میکنیم. فوری توقیع از امام زمان (ع) برایش آمد: شما فتوا بدهید. ما هوایتان را داریم.
هوای ما را خیلی دارند ولی چه کنیم که دلشان را خیلی به درد آوردیم. یا ابن الحسن امام زمان (ع)...
مناسبت هفته:
دوشنبهای که پیش رو داریم، شهادت امام باقر (ع) است. ببینید با ائمه (ع) ما چه کردند. آنوقت شما توقع دارید ولادت امام زمان (ع) آشکارا و در منظر عام باشد و هیچ مشکلی برای امام (ع) و اطرافیان ایشان پیش نیاید؟ اولاً امام باقر (ع) در سن 3 سالگی با پدرشان امام سجاد (ع) در کربلا بودند؛ یعنی امام باقر (ع) دوبار به شام وارد شدند؛ یکبار به عنوان اسیر همراه پدرشان امام سجاد (ع) و کاروان اسرای کربلا.
خب 3 سالشان بود و علیالقاعده باید همبازی حضرت رقیه (س) باشند. باید حضرت علی اصغر (ع) را خوب بشناسند و همهی آن صحنههای کربلا را در خاطر داشتهباشند. امام (ع) هستند و قرار است امام (ع) بشوند. یکبار دیگر هم امام (ع) را به شام خواستند. عبدالملک مروان خلیفه وقت، کینهی امامان (ع) را (در قضیه امام سجاد (ع) و فَرَزدَق) به دل گرفتهبودند. در یکی از این سفرها که عبدالملک به مکه آمده بود، امام باقر(ع) با فرزندشان امام صادق (ع) مکه تشریف داشتند. امام باقر (ع) یک سخنرانی در مکه کردند که خداوند در قرآن، ما اهل بیت را چگونه معرفی کردهاست. پیامبر (ص) ما اهل بیت را چگونه معرفی کردهاند؟ دشمنان ما اهل بیت چه کسانی هستند؟
به عبدالملک خیلی برخورد. در مکه نتوانست در حضور جمع چیزی بگوید؛ چون حرفی ندارد که جواب بدهد. کینه را به دل گرفت. وقتی به شام برگشت به استاندار مدینه نوشت: این پدر و پسر را به شام تبعید کنید. امام باقر (ع) نسبتاً مسن، امام صادق (ع) هم آقازاده همراهشان، از مدینه به شام آوردند. این سفر دوم امام باقر (ع) به شام است. وقتی امام باقر (ع) و امام صادق (ع) وارد شام شدند، عبدالملک لعنت الله علیه، 3 روز پشت در معطل نگه داشت، به عنوان توهین. بعد از سه روز، یک مجلسی با لشکریان و اطرافیان و درباریان برپاکرد که وقتی امام (ع) وارد میشود، فکر کرد چه کند. بخواهد بحث کند، مگر حریفشان میشود؟ خود اینها را میدانستند و میشناسند که امامان (ع) و اهل بیت چه خانوادهای هستند. تنها چیزی که به ذهنش رسید این بود که من تیراندازهای ماهری دارم. اینها اینجا بیایند به نشانهی تیراندازی. بعد به امام (ع) بگویم تیر بینداز. بعد بگویم دیدید بالاخره یکجا شما حریف ما نمیشوید؟! اینها را شکست دادهباشم.
اول که امام (ع) وارد شدند، توجه به امام (ع) نکرد و امام (ع) سر را پایین نگهداشت و به اینها گفت تیر بزنید به عنوان تمسخر. یکبار برگشت و دید چهرهی امام باقر (ع) در هم است. فوری ترسید و گفت: ببخشید عموزاده. من متوجه شما نشدهبودم. حالا شما هم از راه رسیدید. شما هم یک تیر بزنید ببینیم چه میکنید؟ حالا اجازهی نشستن نداده، توهین کرده، از راه رسیدهاند، این را مطرح میکند. امام (ع) ابتدا فرمودند: از ما سنی گذشته. این مطمئن شد که دیگر از امام (ع) برنمیآید. اصرار کرد که حتماً تیر بیندازید. امام (ع) فرمودند: تیر و کمان را بدهید به من. تیر اول را زدند به نشانه. تیر دومی را به وسط تیر اولی زدند. تیر سومی به تیر دومی نشست. هفت تیر، هر کدام به تیر قبلی نشست. اینها دست خدا هستند. میگویند چنان رنگ چهرهی عبدالملک عوض شد و حالش دگرگون شد، گفت: عموزاده را اذیت نکنید. بفرمایند بنشینند. بعد گفت ایشان را به مدینه برگردانید. وقتی امام (ع) خواستند برگردند، عبدالملک پیک به هر شهری فرستاد که این پدر و پسر، از دین برگشته و مرتد هستند! با اینها برخورد مرتد بکنید.
خلاصه در آخر هم تحمل نکردند و زهر را به امام (ع) خوراندند و امام (ع) را مظلومانه شهید کردند و در قبرستان بقیع در کنار پدر بزرگوارشان، امام سجاد (ع) غریبانه به خاک سپرده شدند.
وصیت امام (ع):
امام باقر (ع) وصیت کردند بعد از شهادت من تا 10 سال در ایام حج، در منا و عرفات، به کسی پول بدهید از طرف من برای جد شهیدم، امام حسین (ع) روضه بخوانند. دو نکته دارد:
1. روضهی امام حسین (ع) چه اثری دارد که امام باقر (ع) وصیت میکنند که تا 10 سال این را ادامه بدهید؟
2. چرا در منا و عرفات؟
وقتی امام عصر (ع) ظهور کنند، ، تکیه به دیوار کعبه میزنند و میگویند: أنا بَقِیّةُ اللّه فی أرضِهِ و المُنْتقِمُ مِن أعدائِهِ. بعد اولین عبارتی که بعد از اعلانشان دارند، میگویند: من پسر همان حسینی هستم که قَتَلُوهُ عَطشاناً.
من پسر حسینی هستم که تشنه سر بریدند. میخواهند این مظلومیت در عالم اعلام شود و مشخص شود.
لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَاعَبْدِاللَّهِ (ع)…
به کوشش خانم خرم نژاد
منبع: سخنرانی دکتر اسدی گرمارودی، جلسه چهارم پاسخ به شبهات پیرامون امام عصر(عج)