جلسه ششم
بسم الله الرحمن الرحیم
پاسخ به شبهات پیرامون امام عصر (عج)، دکتر محمد اسدی گرمارودی
جلسه ششم
چکیده جلسات پیشین
موجودیّت امام زمان(ع)، غیبت امام زمان(ع) و مسئله ظهور ایشان در آیات و روایات کتب شیعه و اهل سنّت، همچنین بیان محدّثین، مورّخین به وضوح بیان شده است. از زمان شخص نبیّ اکرم(ص) تا امام عسکری(ع)،13 معصوم، خود پیامبر(ص)، حضرت زهرا(س) و یازده امام(ع) قبل ازامام زمان(ع)، مفصّل در مورد امام زمان(عج) برای ما توضیح دادهاند، که در کتب روایی ما حدود۲۰۰۰حدیث نقل شده است. اگر روایات ضعیف و قوی را از هم جدا کنیم، آنقدر روایات قطعی متعدد است که جای هیچ بحثی باقی نمیماند.
علت مخفی بودن ولادت امام زمان(عج) و محاصره امام هادی(ع) و امام عسکری(ع)
و اگر به ذهن برخی یکسری شبهاتی آمده که مثلاً ولادت ایشان را خیلیها ندیدند، بله قرار نبوده ببینند.
چون قرار بوده مخفیانه باشد.
همه آن روایات گفته بودند که چون زمان آن حضرت، خطر برای جان ایشان بوده است، (ولادت ایشان مخفیانه بوده است.)دشمنان نیروهایشان را بسیج کرده بودند، چون از پیامبر(ص) شنیده بودند که دوازدهمی، همان وجود مقدّسی است که قیام میکند و بساط ظلم و جور را برمیچیند و عدالت الهی را میگستراند. لذا از زمان امام هادی(ع) و امام عسکری(ع)، امامین عسکریین(ع) را در پادگان محاصره کردند. و مخصوصاً در زمان امام عسکری(ع)، شدیداً بیت امام(ع) را در محاصره داشتند.
و چه بسیار روایات از شیعه و سنّی داریم که فرمودند: ولادت امام زمان(ع) مثل ولادت حضرت موسی(ع) قراراست مخفیانه باشد.
بحث عقلی خالی نبودن زمین از حجت الهی
علاوه براینکه از نظر نقلی آنگونه آیات و روایات بحث میشود، یکسری آیات و روایاتی داریم که جنبههای عقلی را هم مطرح میکند. تحت این عنوانی که اصلاً نمیشود زمین خدا از حجّت الهی خالی بماند. اما یک مقدّمه عقلی نیاز دارد.
مقدّمه عقلی
ذات اقدس الهی، هادی بالذّات است. یعنی هدایت در مرحله نخست و برمبنای ذاتی از حضرت حق سرمیزند.
هادی بالذّات خداست. اما خداوند اِعمال هدایتش را بوسیله اولیایی که دراین عالم قرارداده است، انجام میدهد
پیامبران یکی از عوامل هدایت الهی هستند. یکی دیگر از عوامل هدایت الهی، کتبی است که خداوند قرار میدهد. لذا خداوند قرآن کریم، پیامبران و پیامبر(ص) را بعنوان عامل هدایت معرّفی کرده است.
هدایت بالذّات فقط مخصوص خداست؛ ولی اینها عوامل هدایت الهی هستند که به اذن الله آن هدایتی که مورد نظر پروردگار است، دراین عالم اعمال میکنند.
نظام هدایتی خداوند
نظام هدایتی که خداوند دراین عالم قرار داده است، در یک دستهبندی کلّی ۳ قسم است:
هدایت تکوینی، هدایت تشریعی، هدایت باطنی(معنوی)
1-هدایت تکوینی
تکوین، از مادّه کَوْن یعنی هستی، خلقتی، آفرینشی، یعنی خداوند مخلوقاتی را که آفریده است، چه گیاهان، چه حیوانات، چه انسان، در دنیای وجود، هستی و آفرینش اینها، قدرتی قرارداده است که آنها را به مقصود و سرانجام هدایت کند.
هدایت تکوینی گیاه
اگر دانهای را در زمین کاشتید، اگر آب و مواد غذایی را نتواند از زمین بگیرد و اینها را بوسیله ساقه و شاخهاش درمقابل نور آفتاب تجزیه نکند و به همه سلولهای این گیاه نرساند، این دانه فرسوده میشود و از میان میرود.
عاملی که خداوند در خلقت این دانه قرارداده است، آن قدرتی که آب را جذب میکند، غذا را جذب میکند، رشد میکند، میوه میدهد و هکذا هدایت تکوینی گیاه است.
هدایت تکوینی حیوان
هدایت تکوینی در حیوانات بیشتر از گیاه است. چطور؟ مثلاً پرندگان، فصل تخمگذاری را میدانند که برای وقتی که جوجه از تخم درمیآید، هوا مناسب باشد، یا نحوهی دانه و غذادادن به جوجههایشان را میدانند، یا حتی بچهی گاو و گوسفند وقتی از مادر متولد میشود، فوری به طرف پستان مادر برود و شروع به مکیدن کند و شگفتیهای فراوانی که در دل موجودات عالم قرار گرفته که امروز به وسیلهی علم، بخشی از آن برای ما کشف شدهاست. اینها را «هدایت تکوینی» میگوییم؛ یعنی خداوند در دل این موجود، نحوهای که بتواند ادامهی حیات بدهد و به کمالی که برای او در نظر گرفتهشده، برسد، قرار دادهاست.
هدایت تکوینی انسان
در انسان هم هدایت تکوینی قرار دادهاست. به این معنی که بچهی انسان، وقتی از مادر متولد میشود، بلد است پستان مادر را بمکد و شیر بخورد و کارهایی از این قبیل را میداند.
اما هدایت تکوینی، جعل الهی است و خدا قرار دادهاست. خداوند در خلقت قرار دادهاست و عام هم هست. استثناء هم ندارد. همهی مخلوقات از آن برخوردارند. گیاه برخوردار است. حیوان برخوردار است. انسان هم برخوردار است اما با تفاوتهایی که عرض خواهمکرد.
برای غیر انسان کافی است؛ یعنی با همین هدایت، در آن حدی که قرار است این موجود به کمالش برسد، در وجودش نهفتهشدهاست. حیوانات با هدایت تکوینی زندگیشان را ادامه میدهند و تا آن مرحلهای که قرار است برسند، میرسند. فلذا هدایت تکوینی همیشگی است؛ یعنی مقطعی نیست. این که بگوییم فقط تا یک زمانی است، خیر. تا آخر عمر گیاه، تا آخر عمر حیوان، این هدایت تکوینی در وجودشان نهفته شده و آنها را پیش میبرد. پس هدایت تکوینی، جعل الهی است و عام و عمومی و همیشگی است. تابع زمان و مکان و یک مرحلهای از سن و... هم نیست اما برای غیر انسان کافی است و برای انسان، کافی نیست؛ چون همهی نیازمندی انسان در هدایت، به وسیلهی تکوین تامین نمیشود. لذا هدایت دوم، یعنی هدایت تشریعی مطرح میشود.
2- هدایت تشریعی
چون انسان موجود مختار است، کمالش هم حد یقِف ندارد. هر چه جلو برود، جا دارد و لذا بحث عقل و فکر و انتخاب و اختیار و این مسائل، مطرح میشود. در حد زندگی حیوانی انسان نیازمند به خوردن و نوشیدن و غریزهی جنسی و... است که با حیوانات مشترک است که با تکوین تامین میشوند. اما علاوه بر هدایت تکوینی چون انسان آن تعالی را دارد، خداوند یک هدایت دیگر برای انسان اضافه کرده که به آن «هدایت تشریعی» میگویند. شریعت، شارع، قانون، کتاب، پیامبر از طرف خدا میآید و برای انسان مشخص میکند. هدایت تشریعی در هدایت و کمال انسان، در مرحلهی راهنماییکردن و نشاندادن آن چه که باعث هدایت میشود، یک مرحله است ولی یک مرحله بالاتر که در اصطلاح اهل فن میگویند در هدایت تشریعی ما دو گونه هدایت داریم:
- ارائهی طریق
- ایصال به مطلوب
ارائهی طریق
مثلاً فرض کنید بنده الآن جلوی این حسینیه ایستادهام و میخواهم به امامزاده صالح (ع)بروم. آیا با هدایت تکوینی میشود؟ هدایت تکوینی که عهدهدار اینجور راهنماییها نیست. هدایت تکوینی در حد آن حیات حیوانی ما را راهنمایی میکند. پس اینجا هدایت تکوینی برای من کفایت نمیکند. میآییم هدایت تشریعی. من فعلاً شریعت الهی را نمیگویم و منظورم نیست.
همین کمکگرفتن از انسانهای دیگر و راهنمایی افراد بشر که انسان را هدایت کنند. 2 جور راهنمایی میتوانید نسبت به بنده داشتهباشید:
در حسینیه به من بگویید میروی سر این خیابان، از خیابان با مترو یا با تاکسی یا اتوبوس و... سمت شمال میروی. به میدان تجریش که رسیدی، گوشیهی میدان امامزاده صالح (ع) است. به این «ارائهی طریق» میگویند. اما از این مهمتر ایصال به مطلوب است.
ایصال به مطلوب
میگویید صبر کن. من الآن دست شما را میگیرم یا خودم الآن قرار است تا امامزاده صالح (ع) بروم. شما بغل دست من بنشین. شما را میبرم و امامزاده صالح (ع) پیاده میکنم. این هدایت دوم، نسبت به هدایت اول چقدر قویتر است؟ چقدر عالیتر است؟
در ارائهی طریق، ممکن است خوب متوجه نشوم. ضمن این که حرکت میکنم، اشتباه کنم یا درست هم متوجه شدم اما وقتی در راه میروم، مشکلاتی پیش بیاید. فراموش کنم یا عوامل مختلفی پیش بیاید. سر چهارراهی برسم و دچار تردید شوم. دوباره یک گیجی برای من پیش بیاید ولی وقتی ایصال به مطلوب است، دیگر این مشکلات معنایی ندارد. دست را میگیرد و میبرد و به آنجا میرساند.
یک سوال عقلی اینجا مطرح میشود: خداوند مگر کمال مطلق نیست؟ با هدایت تکوینی نیاز حیوان و گیاه رفع میشود. آیا هدایت انسان در حد هدایت تشریعی و ارائهی طریق، کافی است؟ خیر.
اگر بتواند هدایت به شکل ایصال به مطلوب قرار بدهد، این شکل هدایت کاملتر نیست؟ بله کاملتر است.
خداوند نمیتواند هدایت کاملتر قرار دهد؟ بله میتواند. اگر بتواند و قرار ندهد که بخل است.
اگر نمیتواند قرار بدهد، خب این چه گونه خدایی است که میگوید من هادی هستم و یکی از اسمهای حضرت حق، هادی است؟
وقتی خدا کمال مطلق است، فعلِ فاعلِ کامل هم باید کامل باشد. باید کمال داشتهباشد. پس عوامل هدایتی پروردگار هم باید از کمالی که لازمهی آن امر است، برخوردار باشد.
شاهد قرآنی بر عدم کفایت ارائه طریق در هدایت تشریعی
در رابطه با این بحث عقلی خود قرآن کریم، در رابطه با هدایت انسان و عوامل هدایت، یک بحث عجیبی را در آیهی شریفهی 165 سورهی مبارکهی نساء مطرح میکند. خداوند در آیات 164 و 163 و قبل، در خصوص این که من رسولانی را میفرستم و عوامل هدایت قرار میدهم، صحبت میکند. انبیاء میآیند تا شما را هدایت کنند. بعد در آیهی 165 میفرماید:
رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللهُ عَزیزاً حَکیماً
رسولان و فرستادههایی از طرف خدا، بشارتدهنده و انذارکننده (که عرض میکنم یعنی چه) آمدهاند.
(ولی مهم از اینجا به بعد است) تا انسانها بعد از این که این رسولان آمدند، حجتی علیه خدا نداشتهباشند.
یعنی آیا ما میتوانیم علیه خدا حجت ارائه کنیم؟ این آیه میگوید اگر رسول نمیفرستادم، بله! اگر عامل هدایت قرار نمیدادم، بله! یعنی بشر فردای قیامت حق اعتراض به ذات اقدس الهی را داشت.
خداوند در آیه 165 سوره نساء میفرماید: رسولان را قرار داد که این کلمهی رسول، عام است (که بعد رویش کار دارم). رسولان را قرار داد تا بشارت بدهند، انذار کنند، هدایت کنند که انسان فردای قیامت، نتواند حجتی علیه خدا ارائه کند و بگوید خدایا من که نمیدانستم، من که نفهمیدم. عامل هدایتی هم که برای من قرار دادی بیشتر از این نبود! من دیگر بیشتر از این نمیتوانستم. میفرماید: آنچه لازمهی سعادت شماست، به عنوان عامل هدایت از طریق رسالت الهی، برای شما قرار دادم تا شما دیگر حق اعتراض نداشتهباشید. ببینید چقدر بحث عقلی و قوی است.
اگر اینطور باشد، ما به خدا بگوییم: خدایا تو که میتوانستی ایصال به مطلوب را هم عامل هدایت قرار دهی، اگر قرار ندادی، بنده فردای قیامت میگویم اگر قرار میدادی، من دچار انحراف نمیشدم. لذا آنچه از طرف خدا برای هدایت ما به صورت کامل لازم است، خدا کوتاهی نمیکند.
هدایت تکوینی برای انسان اصلاً کفایت نمیکند، باید سراغ هدایت تشریعی بیایم. به عنوان مثال آیا با هدایت تکوینی ما عالم میشویم؟ خیر. حیوان با هدایت تکوینی همهی نیازمندیهایش رفع میشود؛ چ.ن حیوان یک حد خاصی کمال دارد. انسان میخواهد یک پزشک حاذق شود، میخواهد یک فیزیکدان زبردست شود، میخواهد یک ریاضیدان بینظیر شود، اینها با هدایت تکوینی نمیشود.
حالا هدایت تشریعی: استاد و کلاس و معلم و درس و بحث و جزوههای درسی و این همه وسایل آموزشی و... اما به دو شکل:
1. معلم میآید سر کلاس و در حد ارائهی طریق، تدریس میکند. میگوید اگر میخواهید پزشک شوید، این کارها را باید بکنید. اگر قرار است ریاضیدان شوید، این درسها را باید بخوانید، این مسائل را باید حل کنید. این تمرینها را باید داشتهباشید. در میان این شاگردان در کلاس، تعدادی نخبه، تعدادی خوشاستعداد و علاقمند به تلاش بیشتر از حد کلاس وجود دارد. معلم بگوید من حال و آمادگی بیش از این حدی که در کلاس، در حد عموم درس دادم، ندارم. آیا شاگردها میتوانند اعتراض کنند که ما میخواستیم، ما تشنه بودیم، گناه من چیست که در این کلاس 50 نفره، 20 نفر نمیخواستند؟ 30 نفر نمیخواستند؟ اصلاً از 50 نفر، 49 نفر نمیخواستند. من یکی میخواستم و واقعاً استاد هم میداند که میخواستم ولی اگر استاد آمادگی برای هدایتش نداشتهباشد، یعنی در آن مرحلهی دوم ایصال به مطلوب کوتاهی در این کلاس صورت گرفته است.
حالا این کلاس را بگیریم بشریت در این عالم. انسانها در این عالم. انبیاء و رسولان در حد ابلاغ رسالت تشریعی.
ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ وَ اللهُ یَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَکْتُمُونَ (99 مائده)
این در حد آن بیان عمومی میشود و بیشتر از آن نیست. در زمان صدر اسلام عده ای همچون ابوذر، مقداد، اویس قرنی و خیلی از اصحاب سرّ ائمه (ع) بودند، عدهای هم در همان حد عمومی که پیامبر (ص) برایشان بگوید: این واجب است، این حرام است، این مستحب است، این مکروه است، این اخلاقیات است.
اما چرا یک سری مطالب را برای اصحاب سرّ داشتند؟ و میفرمودند که برای بقیه نگویید ولی برای آنها وقت میگذاشتند و میگفتند. اگر بنا شود «ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ» در حد ابلاغ باشد، میشود هدایت تشریعی در حد ارائهی طریق. این برای هدایت کافی نیست. باید ادامه پیدا کند. ادامهاش با چیست؟ با مقام امامت رسول و امامانی که رسالت امامت بعد از رسول را قرار است داشتهباشند. چرا قرآن کریم، خاتمالنبیین گفته ولی خاتمالمرسلین نگفته است؟ «نبی» پایان میپذیرد؛ یعنی آنچه خبر برای هدایت انسان لازم است، به وسیلهی پیامبر اسلام (ص) تکمیل شد. لذا خاتمالنبیین است؛ اما رسول که ادامه دارد. رسول فقط پیغمبر نیست. امام هم رسول است. حتی یک عالم دینی هم به یک معنی، رسول است. به همین علت می گوییم «شما هم رسالت دارید»، «شما هم ماموریت دارید».
لذا حتی عالمان دینی در دوران غیبت امام عصر (ع) که به تبیین و تفسیر و توضیح و حفظ دین میکوشند،در حد هدایت تشریعی از عوامل الهی برای ارائهی طریق میشوند، بیشتر خیر.
بله گاهی در میان اینها غیر از معصومین، افرادی پیدا میشوند که با یک نظر، مس وجود کیمیا کنند. اینها همانی است که ایصال به مطلوب است.
از بزرگانی که به یک نظر مس وجود کیمیا کنند
1- ملاحسینقلی همدانی
در حالات مرحوم ملاحسینقلی همدانی، آن عابد و عارف و فقیه و حکیم معروف، حدود صد و خردهای سال قبل نقل میکنند که شاگردان بسیاری را تربیت کرده که من جمله شاگردان ایشان، مرحوم آقا سید علی آقای قاضی، با یک واسطه است. یک شروری در نجف بود که خیلی آلوده و گنهکار بود. به لقب «عبِد» معروف شدهبود. «عبد» یا همان «عبِد» در یک محفلی، اتفاقی به مرحوم ملاحسینقلی برمیخورد. ملاحسینقلی یک نگاهی به ایشان میاندازد و میپرسد: اسمت چیست؟ میگوید: عبِد. ملاحسینقلی میگوید: عبدالله هستی یا عبدالشیطان؟ چنان منقلب میشود که میگویند تا صبح گریه میکرد، صبح هم قالب تهی کرد و مرد!
فردا صبح ملاحسینقلی همدانی گفت: همه برویم برای تشییع جنازهی این بندهی خدا.
چطور با یک نگاه مس وجود عوض شد و از این رو، به آن رو شد؟
2- حکیم بیدآبادی
حکیم بیدآبادی، در تخت فولاد اصفهان مقبره دارد. بنده هر موقع موفق بشوم به اصفهان بروم، سر قبر این مرد بزرگ میروم. از بزرگان است. استاد حاج ملاهادی سبزواری بودهاست. در حالات ایشان نقل میکنند:
آمدند خدمت ایشان و گفتند: حاج آقا آن سر اصفهان (حالا ایشان این سر اصفهان بوده)، ما یک عقدی داریم. مقید هستند که شما عقدشان را بخوانید. گفت: این همه علما نزدیک شما بودند چرا دنبال من آمدید؟ جواب داد: مقید هستند که حضرت عالی تشریف بیاورید. قبول کرد و گفت: ما که کار دیگری از دستمان برنمیآید. حالا دو تا جوان را مزدوج کنیم، بخواهیم کوتاهی کنیم که درست نیست. همراه آنها میرود. وارد مجلس که میشوند، میبینند نه اصلاً بحث عقد نیست! مجلس لهو و لعب است. میزنند و میرقصند و میخوانند و رقاصهها و الوات و مجلس شراب و... آقا را هم در این مجلس گیر انداختند. ایشان سرش را پایین انداخت و یک گوشه نشست. یکی از آن رقاصهها که خیلی بیحیا بود، جلوی این مرد خدا آمد و شروع به رقاصی کرد و این شعر را خواند:
گر تو نمیپسندی، تغییر ده قضا را.
حکیم بیدآبادی سرش را که پایین بود، بالا کرد و گفت: تغییر دادیم قضا را. همه به گریه افتادند و به سجده افتادند. همه آن شب توبه کردند.
اینها هدایت در سطح بالای ایصال به مطلوب است اما همهی حرفهای ما در رابطه با امام زمان (ع) در دوران غیبت، بالاتر از حرفهایی بود که آن 5 جلسه زدم. بحث در اینجاست: خدا عامل هدایتی قرار دادهاست که با یک نگاه میرساند به آنجایی که باید برساند؛ ولی چرا نمیکند؟ و چرا ما انسانها بهرهمند نمیشویم؟ این بحث را میخواهیم تکمیل کنیم.
یکی از دوستان بنده، خدا حفظش کند، حرف قشنگی میزد. میفرمود: اگر «مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة» به این معنی باشد که امام زمان (ع) هستند، زنده هستند، فرزند امام عسگری (ع) هستند، اسمشان این است و... اینها را که خیلیها بلد هستند و حتی بالاتر از آن منتظریم که ظهور کنند. این را که همهی ملل منتظر هستند؛ زرتشتیها منتظرند، مسیحیها منتظرند، یهودیها منتظرند، سنیها منتظرند، به صور مختلف. فرق در این است که امام موجودِ موعودِ ولیالله، حجةالله، خلیفةاللهی است که همهی آنچه که خدا به عنوان هادی قرار است در این عالم اِعمال کند، او میتواند اعمال کند و بخواهد، اعمال میکند و در بعضی موارد، انجام دادهاست.
به عنوان مثال، اگر یک کلاس 50 نفری، یک شاگرد حتی، تا چه برسد به دو تا، پنج تا، ده تا... بگوید آقای استادی که آمدی سر کلاس پزشکی درس بدهی، به این میزان ارائهی طریقی که کردی، دستت درد نکند ولی من بیشتر میطلبم. آمادگیاش را هم دارم. بیا امتحان کن. ببین آمادهام یا خیر؟ استاد آمادگی نشان ندهد، اعتراض وارد است. طبق آیهی 165 سورهی مبارکهی نساء که اشاره کردم. آنوقت در جهان بشری، بعد از شهادت امام عسکری (ع) کسانی باشند که بگویند آمادهایم از هدایت الهی بالاتر از حد هدایت تشریعی عام بهرهمند شویم. اما عاملش را خداوند موجود قرار ندادهباشد. در این صورت بشر حق اعتراض دارد. اینجاست که میبینیم در دوران غیبت، آنهایی که صادقانه میخواستند، امام (ع) به آنها عنایات عجیبی کرد که نمونههایش را در زمان ائمه قبلی هم داریم.
عنایت امام رضا(ع) به حسن ابن علی فضال
حسن ابن علی فضال، از شیعیان امام کاظم (ع) بود. بعد از شهادت امام کاظم (ع) یک عده واقفی شدند. او نیز بر مبنای آن، شیطنتی که یکی از نمایندهها کرد، توقف کرد. امامت امام رضا (ع) را قبول نکرد اما این صداقت را داشت. از شهر خودش به مکه رفت، عمل حج را بهجاآورد. بعد از پایان عمل حج، به حجر اسماعیل رفت، زیر ناودان، پردهی کعبه را گرفت و گفت: خدایا! تو میدانی که من میخواهم و دروغ هم نمیگویم. امر بر من مشتبه شده. من نمیدانم که واقعا امامت حق امام رضا (ع) هست یا نه؟ و لذا من واقفی شدم. من از اینجا به مدینه و زیارت قبر پیامبر (ص) و امام صادق (ع) و ائمهی دیگر (ع) میروم. خدایا! حق را به من نشان بده. به مدینه آمد و به زیارت قبر پیامبر (ص) و بقیع رفت. گفت بگذار بروم در خانهی امام رضا (ع) تا ببینم چه میفهمم؟ همین که آمد در خانهی امام رضا (ع) را بزند، از داخل خانه (قبل از تبعید امام رضا (ع) به خراسان بود)، امام (ع) با صدای بلند فرمودند: حسن ابن علی فضال! خداوند دعایت را مستجاب کرد. بیا نشانههای امامِ بهحق را برایت بگویم.
با خود گفت من که فقط از ذهنم گذشتهبود و این که از پشت در، از کجا فهمید که من هستم؟ از کجا فهمید که من پردهی کعبه را گرفتم؟ همین که وارد شدم، حضرت (ع) دو، سه نشانه از سفر من را برایم بیان فرمودند. من متوجه شدم. دست امام رضا (ع) را بوسیدم و گفتم خدا را شکر که من را هدایت کرد.( عیون اخبار الرضا، جلد 1، صفحهی 239)
این «هدایت خاص» است. هدایت الهی فقط هدایت تشریعی عام نیست. آن برای عموم است. در حدِ بی قول بعضیها، این که جهنمی نشوند، در بهشت هم بتوانند از گلابیهای بهشتی بخورند!
اما برای آنهایی که میخواهند «فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِر»(آیه 55 سوره قمر) در جایگاه صدق، نزد خداوند حاکم مقتدر قرار بگیرند، آنها در چه سطحی هستند؟
لذا همانطور که مثال زدم، استاد در کلاس میگوید در حد عموم درس میدهم ولی کسانی هستند که خاص و خوشاستعداد هستند، علاقهمندانی هستند، اینها را نمیشود رها کرد. برای اینها جداگانه کلاس میگذارند. خداوند یک هدایت دیگری قرار دادهاست. دو، سه تا اسم در تعابیر دینی ما برای این هدایت مطرح است؛ هدایت باطنی، هدایت معنوی.
امام صادق (ع) که کلاس گذاشتند، ابوحنیفه، مخالفین مکتب امام صادق (ع) و شیعیان همه در کلاس ایشان حضور داشتند. امام (ع) هم بیان میکنند که مکتب و تز ما اینها است. حرفهای ما اینهاست. فقه ما این چیزهاست. عقاید و... اینها است. این بیان در حد عموم است اما ائمه (ع) اصحاب سرّ هم داشتند. یک عده را هم که جدا میکردند. مطالبی را که به اصحاب سرّ خود میگفتند، بعد میفرمودند که راضی نیستیم به دیگران بگویید. آن چیست؟
مرحوم علامه طباطبایی (ره) این مطلب را در المیزان بسیار زیبا و ساده با نگاه دقیق حکیمانه و عارفانه این مطلب را بیان فرمودند:
امام (ع) افزون بر ارشاد و هدایت ظاهری، دارای مرتبهای از ولایت باطنی و تکوینی است. ( المیزان، جلد (1)، صفحهی 411)
امام (ع) ولایت باطنی و تکوینی دارد؛ نه تکوینیای که حیوان و گیاه دارند.هدایت تکوینی، قدرت خدایی است. به عنوان مثال ممکن است زنبور عسل و زنبور معمولی را نتوانیم از هم تشخیص بدهیم؛ اما چه چیزی در زنبور عسل است که از راههای دور، حتی کیلومترها راه میتواند برود، بوی شهد گل را حس میکند، آن شهد را میمکد و دوباره کیلومترها میرود تا به کندو برسد و در کندو به عسل تبدیل میکند. آن یکی زنبور ممکن است این راه را برود و شهد گل را هم بشناسد و بمکد ولی نمیتواند عسل تولید کند. این قدرت هدایت تکوینی است.
ارشاد و هدایت ظاهری، همان کلاسهایی بود که ائمه (ع) داشتند. تمام مقامات انبیاء و اولیاء به ویژه ائمه اطهار(ع) در این ریزهکاریهای قرآن است ولی باید وقت صرف کرد و کار کرد و مثل مرحوم علامه طباطبایی اینها را بیرون کشید.
آیه 73 سورهی مبارکهی انبیاء میفرماید:
وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدینَ
و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما، مردم را هدایت میکردند و انجام کارهای نیک و برپاداشتن نماز و ادای زکات را به آنها وحی کردیم و تنها ما را عبادت میکردند.
در عبارت «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» واژه «امر» چند معنا دارد:
1-قدرت خدایی
أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ (آیه 54 سوره اعراف)
وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلّا قَلِیلاً (آیه 85 سوره اسراء)
یعنی قدرت خدایی، نه خدا نعوذ بالله. در نگاه قرآن، عظمت انسان، بالاترین حدی که قرآن مطرح میکند خلیفةالله یا جانشین خداشدن است، نه جایگزین خدا.
اُمانیست میگوید جایگزین خدا. خدا برود کنار، خودم. چه چیزی میخواهی؟ آیا هر چه خدا میخواهد، می خواهید؟ امانیست میگوید خیر! هر چه خودم میخواهم و جایگزین میشوم. در خلیفةاللهی، جانشینی داریم. خب جانشین میشود، قدرت امراللهی پیدا میکند (این را ان شاءالله در آیه توضیح خواهمداد). لذا میخواهد این نکته را بگوید: امام (ع) علاوه بر ارشاد و هدایت ظاهری، دارای مرتبهای از ولایت باطنی و تکوینی است که با آن، هدایت باطنی و معنویِ مردم را به اذن الهی به عهده دارد. این هدایت، همان هدایت به امر است.
خیلی حرف عمیق است که البته توضیح میخواهد که باز عرض میکنم.
در ادامه علامه می گوید:
«امام(ع) هدایتکنندهای است که با امر الهی خود، هدایت میکند. پس امامت از نظر باطن، ولایتی است که امام(ع) در اعمال مردم دارد و هدایت او، چون هدایت انبیاء و رسولان و مؤمنین صرف راهنمایی از طریق نصیحت، موعظه حسنه و بالاخره صرف آدرس دادن نیست؛ بلکه هدایت امام دست خلق گرفتن و براه حق رساندن است.»
هدایت امام فقط ارائه طریق نیست. البته انبیائی که امام هستند، همچون پیغمبر(ص) این مقام را دارند؛ چون برخی رسولان، فقط رسالت نبوتی دارند. آنها ارائهی طریق است، ابلاغ است، هدایت تشریعی ابلاغیه دارند، بیشتر خیر.
در ادامه در جلد 1، صفحهی 412 و نیز جلد 4 صفحهی 428 المیزان، به مناسبتی به این بحث میپردازد. دقت کنید چقدر ظریف این را تکمیل میکند: پیشوایان دینی، گاه به امر و نهی قناعت میکنند.
شما ببینید کسانی که طالب سلوک معنوی هستند، در همین دورهی ما. مثلاً فرض کنید زمان مرحوم آقای بهجت بودهاست، میروند خدمت آقای بهجت، آقا ما را راهنمایی کنید. یک موقع به یکی میگویند: آقا نمازت را اول وقت بخوان، روزهات را بگیر، گناه نکن. این راهنمایی است اما اگر ببیند یک فردی لیاقت دارد، توان دارد، میگوید تو بنشین. مثلاً 20 نفر آمدند، یک نفر در حد عموم است. میگوید نمازت را اول وقت بخوان. بله اینها هدایت است، خوب است اما به یک نفر میگوید تو بنشین. مینشیند و به او میگوید تا 40 روز، این کاری که میگویم را انجام نده. بعد 40 روز بیا. بعد از 40 روز میآید. خب این 40 روز چه کردی؟ دستور جدید میدهد. این کار را بکن و دوباره بعد از 40 روز بیا.
حالا من از غیرمعصوم گفتم. از امام رضا (ع) هم به عنوان نمونه عرض کردم. مثل آشیخ حسنعلی نخودکی. طرف آمده نخودک مشهد که آقا یک همچو مشکلی دارم. فرمود قول میدهی فلان گناهی که انجام میدادی را ترک کنی؟ اگر ترک کردی، من از خدا میخواهم حاجتت را بدهد. گفت قول دادم. از خدا خواست و حجاتش را هم گرفت و رفت. یکی دو ماه بعد یادش رفت. مبتلا به همان گناه شد. فوری یک پیکی فرستاد که برود در خانهاش و بگوید که تو قول دادهبودی. این چه نوع هدایت است؟ وقتی خداوند یک همچو عوامل هدایتی میتواند قرار بدهد، آن وقت ولیالله زمان، حجت الهی، بقیةالله، در روی زمین که قرار است همهکارهی خدا باشد، وجود نداشتهباشد؟ که اگر در دوران غیبت، کسانی خواستهباشند، آنها را اینگونه هدایت کند و دستشان را بگیرد؟ وجود نداشته باشد؟
ولی چه کنیم:
گر گدا کاهل بود، تقصیر صاحبخانه چیست؟
تا یار که را خواهد و میلش به که باشد
علامه در ادامه میفرماید:
گاه به امر و نهی قناعت میکنند و گاه با نفوذ باطنی در دلهای لایق (این کلمهی «لایق» را یادتان باشد) و آماده، آنها را به مقامات معنوی هدایت میکنند.
در جلد 4 و صفحهی 428 در تکمیل این مطالب میفرماید:
قرآن کریم، هدایت امام را هدایت به امر خدا، در حالی که هدایت انبیاء و رسل را صرفِ نشاندادن راه سعادت و شقاوت بیان میفرماید و این هدایت، از شئون امامت است که به ابراهیم دادهشد: (آیه 124 سوره بقره)
وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ
امام (ع) در واقع رابط بین مردم و پروردگارشان، در گرفتن بهرههای معنوی و باطنی و نیز رساندن آن به مردم است. همچنان که پیامبر (ص) رابط بین مردم و پروردگارشان در گرفتن بهرههای ظاهری و رساندن آن به مردم است.
انواع هدایت
1. تکوینی: عام و جعل الهی است، زمان و مکان ندارد و همیشگی است؛ اما در حد هدایت نبات و حیوان و زندگی حیوانی انسان بیشتر نیست.
2. هدایت تشریعی: ارائهی طریق است، نه بیشتر.
3. هدایت ایصال به مطلوب: هدایت برتر از دو هدایت قبلی، ایصال به مطلوب است. ایصال به مطلوب، هدایت تکوینی معنوی و باطنی لازم دارد. پس باید عوامل هدایتی که این را هدایت کند، باشند. عقل میگوید، قرآن هم درآیه 165 سورهی نساء این مطلب را مطرح میکند. همان طوری که اگر من برای هدایت نیازمند به هدایت تشریعی هستم، چون انسان هستم، حیوان نیستم. خداوند هدایت تشریعی همیشگی برای من قرار دادهاست یا خیر؟ قرآن کتاب دستنخوردهی همیشگی و در کنارش، امامان، کتابالله و عترتی...
اما من نیازمند به هدایت ایصال به مطلوب هم هستم. خداوند عاملش را باید قرار بدهد. اگر همان طوری که از هدایت تشریعی بهره نبرم، هدایت نمیشوم، از عامل هدایت باطنی هم بهره نبرم، هدایت نمیشوم.
ولی خدا اتمام حجت میکند. آیه را دقت کنید: (آیه 165 سوره نساء)
رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ
رسولانی که این بشارت را میدهند، این بیم را میدهند، اینها از طرف خداوند آمدهاند برای هدایت شما
لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللهُ عَزیزاً حَکیماً
که بعد از این ماموران هدایت الهی، بشر، حجتی علیه خدا نداشتهباشد که بگوید: نبودند تا دست من را بگیرند. میفرماید: مگر امام قرار ندادم؟
چگونه برخی مورد عنایت امام قرار می گیرند؟
بشرحافی
بعضی وقتها بعضی عزیزان زنگ میزنند یا حضوری میگویند مثلاً آقا چی شد آن بندهی خدا، بِشر یا بُشر حافی که عیاشی در بغداد بود. خانهاش هم پاتوق عیاشها بود. کارگر خانهاش آمدهاست تا آشغالها را بیرون خانه بگذارد. امام کاظم (ع) داشتند رد میشدند. از کارگر خانهاش پرسیدند: خانهی کیست؟ گفت: خانهی بشر است. امام (ع) پرسیدند: بنده است یا آزاد است؟ کارگر گفت: آزاد است و کلی هم خدم و حشم دارد. امام (ع) فرمودند: آزاد است که چنین میکند. اگر بنده بود، چنین نمیکرد. بشر از کارگرش پرسید: با چه کسی حرف میزدی؟ کارگر گفت: نمیدانم. یک آقایی این طور گفتند. تا این جمله را شنید، لرزید و بدون کفش داخل کوچه دوید تا به امام (ع) رسید. امام (ع) را شناخت. گفت: آقا دیگر میخواهم بنده بشوم. دیگر نمیخواهم آزاد باشم. به شکرانهی آن چند قدم پابرهنهدویدن، تا آخر عمر پابرهنه میرفت که به همین دلیل به او میگویند «حافی»؛ یعنی پابرهنه. این حرف را ممکن است به هر کسی بزنند. چرا همه تکان نمیخورند؟
فضیل عیاض
فُضیل عَیاض وقتی از دیوار خانهای بالا رفت تا از آن خانه دزدی کند، صاحبخانه در قنوت نماز شبش داشت میخواند: (آیه 16 سوره حدید)
أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا یَکُونُوا کَالَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ
آیا وقت آن نرسیده است که دلهاى کسانى که ایمان آوردهاند، در برابر ذکر خدا و آنچه از حق نازل شدهاست خاشع گردد و مانند کسانى نباشند که در گذشته به آنها کتاب آسمانى دادهشد، سپس زمانى طولانى بر آنها گذشت و قلبهایشان [بر اثر فراموشکارى] قساوت یافت و بسیارى از آنها گنهکارند؟!
فُضیل عَیاض با گریه گفت: چرا وقتش شدهاست.
یعنی این مثل آن استاد پزشکی یا ریاضی که الآن سر کلاس رفته، میبیند در حد بیان عموم، یکی دو نفر هستند که خیلی قویتر هستند. به آن دوتا میگوید شما بعد از کلاس بیایید دفتر. با شما کار دارم. آنها را به دفتر خودش میبرد و به آنها میگوید این کتابها و مقالات و نوشتهها هم هستند. میتوانید مطالعه کنید. این شماره تلفن من. هر وقت خواستید میتوانید به من زنگ بزنید.
امام زمان (ع) شماره تلفنش را برای همه باز گذاشتهاست و با یک ارتباط قلبی واقعی سر راه قرار میدهد، مکاشفه پیش میآورد، رویای صادقه قرار میدهد؛ چون منظر هدایت الهی است. اگر خدا هادی است، تجلی هدایت الهی در هر عصری، ولیالله آن عصر است. بعد از شهادت امام عسکری (ع) ولیالله عصر باید باشد.
آیا این درد نیست کسی که در مملکت شیعه به دنیا آمده، پای منبر بزرگ شده، خانوادهی شیعه، این همه یا حسین (ع) گفته، این حرفها را نفهمد؟
هانری کُربِن، فیلسوف غیرمسلمان فرانسوی، از این طریق به ایران بیاید و پای درس علامه طباطبایی بنشیند و ولایت امام زمان (ع) را بپذیرد؟ از طریق تفکرات عقلیاش میگوید:
نمیشود زمین خدا بدون ولیالله باشد. همهی مذاهب بعد از رحلت پیغمبرشان، رابطهی بین زمین و آسمان قطع شدهاست. فقط شیعهی امامیه است که باقیست و من میخواهم متفکر این مذهب، یعنی علامه طباطبایی برای من توضیح بدهند.
هدایت باطنی در کلام امام محمد باقر(ع)
امام باقر (ع) میفرمایند:
عن الإمام أبی جعفر محمد بن علی الباقر علیه السلام أنّه قال:
إِنَّمَا سُمِّیَ المَهْدِیُّ مَهْدِیّاً لِأنَّهُ یَهْدِی لِأَمْرٍ خَفِیٍّ، یَهْدِی مَا فِی صُدُورِ النَّاسِ، وَیَبْعَثُ إِلى الرَّجُلِ فَیَقْتُلُهُ لا یُدْرَى فِی أَیِّ شیءٍ قَتَلَهُ. وَیَبْعَثُ ثَلاثَةَ رَاکبٍ (رَکْبٍ) قَالَ: هِیَ بِلُغَةِ غَطْفَانَ رَاکِبَانِ (رَکْبَانِ) - أَمَّا رَاکِبٌ (رَکْبٌ) فَیَأخُذُ مَا فِی أَیْدِی أَهْلِ الذِمَّةِ مِنْ رَقِیقِ المُسْلِمِینَ فَیعْتِقُهُم. وَأَمَّا رَاکِبٌ (رَکْبٌ) فَیُظْهِرُ البَرَاءَةَ مِنهُمَا (من) یَغُوثَ وَیَعُوقَ فِی أَرْضِ العَرَبِ.( غیبت طوسی، صفحهی 282)
او، مهدی نامیدهشدهاست برای این که هدایت میکند (اما کلمهی بعدش مهم است) لِأَمْرٍ خَفِیٍّ...
آیا ارائهی طریق، امر خفی است؟ ارائهی طریق را که یک فرد سنی هم مینشیند و میشنود، یهودی هم میشنود، مسیحی هم میشنود. میفرمایند: آنهایی که جدا میشوند، آنهایی که لیاقت دارند، آنهایی که در یک سطحی قرار میگیرند که پیک امام (ع) به سراغشان بیاید.
علی ابن مهزیار میگوید: گفتم پیر شدم، دیگر توان ندارم، دیگر مایوس شدم، دیگر نمیتوانم مکه بیایم. سالها میآمد که خدمت حضرت برسد، امتحان میکنند. به همین راحتی نیست که دو رکعت نماز شب بخوانیم، فرداش بگوییم پس چرا امام زمان (ع) ما را جدا نکرد؟ ما را جزء آن خصیصین قرار ندادند؟ خیر، تا نور نشویم که...
نوریان مر نوریان را طالبند
همین جور که روبهروی کعبه نشستهبود و ناله میزد، یک موقع دید دستی به شانهاش خورد: علی ابن مهزیار! خیلی مینالی! میخواهی آقایت را ببینی؟ من از طرف امام (ع) آمدهام. بیا تا تو را پیش امام (ع) ببرم.
چرا میآیند بعضیها را میبرند؟ چرا بعضیها هر چه فریاد میزنند یا ابن الحسن (ع) کجایی؟ داد از غم جدایی... حتی اصلاً ممکن است احساسی بهش دست ندهد. معلم، خیلی معلم منصف و عادلی است ولی جاذبهای که قرار است در دلها باشد، نیست.
اِنَّمَا سُمِّیَ المَهْدِیُّ مَهْدِیّاً لِأنَّهُ یَهْدِی لِأَمْرٍ خَفِیٍّ: هدایت مخفیانه همین هدایت باطنی است.
با یک نگاه، شما را از این رو به آن رو میکند. مثلاً با کسی بحث میکنید، انانیّتش گل کردهاست، میخواهد غلبهی خودش را نشان دهد. یک عده مستمعین هم دارند میشنوند. می خواهد آنها بفهمند که آن شخص بلد است. آیا آن شخص مستوجب هدایت مخفیانه امام زمان (ع) است؟ خیر.
اما یک وقت واقعاً صادقانه و خالصانه برای اثبات حقانیت دین خدا دارم رنج میبرم، توی بنبست که قرار گرفتم، الهام میکنند، به دل میتابانند، کسی را میرساند که به من بگوید. اینها همه عوامل هدایت الهی در این عالم است. همه کار خدابه وسیلهی ولیالله به اذن الله ست. مگر حضرت عیسی (ع) نفرمود: مردهها را به اذن الله زنده میکنم ؟ کور مادرزاد را به اذن الله شفا میدهم؟
یادم میآید 19، 20 ساله بودم. مجلس روضهای در همین تهران برقرار بود. آرزو میکنم آن جور مجالس را ببینم. یک عده بَکّاء بودند؛ یعنی وقتی گریه میکردند، آدم متحیر میشد که اینها چه حال و سوز و گدازی دارند. شب تاسوعا مجلسی بود که مرحوم حاج مقدس معروف، حضرت زهرا (س) را خواب دیدهبود که باید در آن مجلس، منبر بروی. در آن مجلس آقایی منبر رفت گفت دیشب جدایی منبر بودم، یک آقای مسیحی از همسایههای هیئت، اجازه گرفت و گفت: شما همه میدانید من مسیحی هستم و از همسایههای شما هستم. آمدم مطلبی بگویم. پسر 18، 19 سالهاش را هم صدا زد. گفت: این پسرم، پارسال شب تاسوعا سرطان داشت و بیمارستان خوابیدهبود. پزشکها به من گفتهبودند برو تا فردا تصمیم خودت را بگیر و به ما نظر بده. اگر اجازهی عمل جراحی بدهی، ممکن است زنده بماند. راه برگشت به خانه در این مجلس شما، روضهی حضرت اباالفضل (ع) میخواندند. دم در مجلس نشستم. گفتم یا اباالفضل(ع) من یک مسیحی هستم و رویم هم نمیشود وارد مجلس شوم؛ ولی این شیعهها و همسایههای ما خیلی از تو دم میزنند. اگر بچهی من را شفا دادی، من شیعه میشوم. اسم بچهام را هم عباس میگذارم. میآیم خدمت به شما میکنم. صبح رفتم بیمارستان. دکتر گفت: بیا بچهات را ببر! هیچ مشکلی ندارد! این هم پسرم است. این را آقا بالای منبر داشت تعریف میکرد. من بعدش منبر رفتم. گفتم: تو که مسیحی بودی، مسلمان شدی. تو مسیحی بودی و میدانی حضرت مسیح (ع) مرده، زنده میکند. ابوالفضل (ع) مگر کمتر از مسیح (ع) است که یک مریض سرطانی را شفا دهد؟
امام زمان (ع)، بقیةالله است، ذخیرةالله است، امید همهی انبیاء است، امید همهی اولیاء است، آخرین ذخیرهی الهی است که قرار است آرزوی همهی انبیاء و اولیاء را در عالم تحقق بخشد. آیا او به اذن الله ولایت تکوینی نداشتهباشد؟ او به اذن الله هدایت معنوی نداشتهباشد؟ او به اذن الله، یَهْدِی لِأَمْرٍ خَفِیٍّ نباشد؟
در روزهای جمعه، زیارت امام زمان (ع) را در مفاتیح میخوانید. در فرازی از آن میخوانیم:
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا نُورَاللَّهِ الَّذِی یَهْتَدِی بِهِ الْمُهْتَدُونَ
آنهایی که هدایت میشوند، با نور الهی تو هدایت میشوند. خب آیا نور الهی، هدایتش در حد ارائهی طریق است؟ یا باید ایصال به مطلوب هم باشد؟
صلّی الله علیک یا بقیةالله یا حجةالله...
آقا جان شما که از قلب ما خبر دارید، شما که ما را از خود ما بهتر میشناسید. در مرحلهی اول، از نظر معرفتی، خدا را شکر به این باور رسیدهایم الحمدلله، شما را همهکارهی دستگاه خدا بدانیم و از اعماق جان بگوییم:
امروز امیرِ درِ میخانه، تویی، تو...
به کوشش خانم خرم نژاد
منبع: سخنرانی دکتر اسدی گرمارودی، جلسه ششم پاسخ به شبهات پیرامون امام عصر(عج)