۷- آقای کت استون

تعداد بازدید:۴۲۷

قرآن پاسخگوی سوالات من

آنچه که می خواهم بگویم شما همه می دانید فقط می خواهم پیغام رسول خدا(ص)، دین حقیقت  را تایید کنم. خدا انسان را اشرف مخلوقات خلق کرد تا نماینده خدا بر روی زمین باشد. پس این نکته مهم است که وظیفه خود را تشخیص دهیم و خود را از اوهامات نجات یابیم. هر کس این فرصت را از دست بدهد دوباره به او داده نخواهد شد.

خدا در قرآن می فرماید:" وقتی که انسان مورد بازخواست قرار می گیرد، می گوید: خدایا مرا دوباره به زمین برگردان و فرصتی دوباره بده. اما خدا می فرماید: اگر شما را دوباره هم به زمین بفرستم همین کارها را انجام خواهید داد." (سوره مومنون آیه 99-100)

من در دنیایی مدرن و پر زرق و برق و در خانواده ای مسیحی متولد شدم. خانواده ام وجود خدا را به من آموخته بودند اما هیچ ارتباط مستقیمی با خدا نداشتم. به تدریج با دین بیگانه شدم و کار موسیقی را شروع کردم. می خواستم یک خواننده معروف شوم. مثل افرادی که در تلویزیون می دیدم. تمام هدفم پولدار شدن و مشهور شدن شده بود. می خواستم مثل عمویم پولدار شوم. اطرافیانم باعث شدند فکر کنم این جهان خدای ماست و تنها هدف زندگی همین دنیاست.

من هم تصمیم خودم را گرفته بودم می خواستم زندگی خوبی داشته باشم. خوانندگان معروف پاپ الگوی من بودند. اول با ساخت آهنگ شروع کردم.

هنوز نوجوان بودم که بسیار مشهور شدم. اسم و عکس هایم در تمام رسانه ها پخش شد. آنها مرا بزرگتر از واقعیت نشان دادند. همان دوره بود که به مشروبات الکلی روی آوردم. پس از یک سال با موفقیتهای مالی بسیار، سخت بیمار شدم. پس از بیماریم به این فکر فرو افتادم که بعد از مردنم چه اتفاقی برای من خواهد افتاد؟ آیا من فقط همین بدن هستم؟ آیا هدف از زندگی تنها راضی کردن این جسم است؟

حالا می فهمم که این بیماری رحمتی از سوی خدا بود. شانسی برای باز شدن چشمانم. نمی توانستم برای این سوالها پاسخی پیدا کنم. آن زمان گرایش به تصوف رایج شده بود. مطالعاتم را شروع کردم. اولین مسئله ای که می خواستم درباره آن اطلاعاتی بدست آورم مسئله مرگ بود و اینکه آیا روح از جسم خارج می شود؟ کم کم گیاه خوار شدم . اعتقاد پیدا کرده بودم که من تنها یک جسم نیستم.

یک روز پیاده روی می کردم که باران شروع شد. به طرف پناهگاهی رفتم. آن زمان با خودم فکر کردم بدنم دارد خیس می شود و به من می گوید: "من دارم خیس می شوم." این باعث شد فکر کنم که بدنم مثل یک الاغ است و  باید تربیت شود تا به کجا برود و الا الاغ آدم را به آنجا که می خواهد می برد.

فهمیدم من اراده دارم که یک هدیه خدادادی است. سعی کردم این اراده خدادادی را دنبال کنم. دوباره ساخت آهنگ را شروع کردم. این دفعه سعی کردم افکارم را در آهنگ هایم منعکس کنم. یادمه ترانه یکی از آهنگهایم این بود:

ای کاش می دانستم    ای کاش می دانستم    خالق بهشت کیست؟      خالق جهنم کیست؟

و آهنگ دیگری به نام "پیدا کردن راه خدا" ساختم. در دنیای موسیقی بسیار مشهور شده بودم. واقعا زمان سختی بود چون هم پولدار شده بودم و هم می خواستم دنبال حقیقت بگردم.

تا به اینجا رسیدم که فکر می کردم بودیسم دین کامل و واقعی است . اما من آمادگی نداشتم زندگی دنیا را ترک کنم. من به دنیا چسبیده بودم نمی توانستم تارک دنیا بشم و از جامعه فاصله بگیرم.

آن زمان درباره اسلام چیزی نمی دانستم. تا اینکه آنچه را که به نظرم یک معجزه بود اتفاق افتاد. برادرم در اورشلیم به یک مسجد رفته بود و بسیار تحت تاثیر قرار گرفته بود. برخلاف کلیساها که معمولا خالی است، جمعیت زیادی به مسجد آمده بودند و آرامش و تسکین خاصی در آن فضا حاکم بود. برادرم وقتی که به لندن برگشت برایم ترجمه قرآن آورده بود. او مسلمان نشده بود اما احساس می کرد در این دین نکته ای وجود دارد و فکر می کرد من می توانم این نکته را پیدا کنم.

این کتاب مثل یک راهنما بود. همه مطالب و سوالهایم را پاسخ داد. من کیستم؟ هدف زندگی چیست؟ واقعیت چیست؟ از کجا می آییم و به کجا می رویم؟

فهمیدم این واقعاً دین حقیقی است و از آن دسته دینها نیست که برای دوران پیری مناسب است. فهمیدم انسان می تواند حتی از ملائک هم بالاتر باشد. من قبلا فکر می کردم من بخاطر بزرگی و عظمت خودم به اینجا رسیده ام، اما فهمیدم همه چیز متعلق به خداست و او تمام مخلوقات را خلق کرده است . کم کم غرور و تکبر را کنار گذاشتم و تصمیم گرفتم مسلمان شوم.

به راستی این زیبایی قرآن و بینش صحیح اسلام است که از ما می خواهد تفکر کنیم و خورشید و ماه را نپرستیم و تنها خالقمان را بپرستیم. آیا می دانید چقدر خورشید با ماه فاصله دارد و نسبت آنها با زمین چقدر است ؟ اما ما فکر می کنیم هم اندازه اند. اگر ما در همین مخلوقات خدا خوب بیندیشیم خدا را پیدا می کنیم. بعضی از فضانوردان وقتی که به فضا رفتند و عظمت زمین و گستردگی فضا را دیدند به خدا اعتقاد پیدا کردند.

یک روز یک خانم هندو به من گفت: "شما نمی توانید دین بودا را درک کنید. ما نیز به یک خدا اعتقاد داریم و از این بتها برای تمرکز حواس استفاده می کنیم." او می خواست به وسیله بتها به خدا برسد اما در دین اسلام این موانع و سدها برداشته شده و می توان با خدا به طور مستقیم تماس داشت. حتی در دین مسیحیت و یهودیت هم اینگونه نیست و ارتباط مستقیم با خدا وجود ندارد.

در آخر می خواهم بگویم اسلام کامل ترین دین است و اگر از راه هدایت پیغمبر(ص) پیروی کنیم حتما موفق خواهیم شد. نماز را فراموش نکنیم. آنچه که کافران را از ایمان آورندگان جدا می سازد نماز است. نماز فرآیند پاکسازی و تزکیه است.

منبع: کتاب آنان که دویدند و رسیدند