جلسه دوم

تعداد بازدید:۳۲۵

بسم الله الرحمن الرحیم

عاشورا و ظهور کفر بعد از ایمان، جلسه دوم

چکیده جلسه پیشین   

  برای هر محقق و پژوهشگر بی­غرضی از مسلمان و غیر مسلمان، این سؤال مطرح می­شود که چرا 50 سال بعد از رحلت نبی‌اکرم با برجسته‌ترین شخصیت اسلامی عصر، حجت خدا، ولی خدا، سبط پیامبر، سید جوانان بهشت و اهل بیتش آن­گونه عمل کردند؟به­ویژه کسانی که مدعی اسلام و ایمان و پیروی از پیامبر اسلام بودند.

  نه تنها علت وقوع این­گونه اعمال از مردم صدر اسلام مورد نظر ماست، بلکه دانستن این مطلب که اگر آن ریشه‌ها در امثال ما هم در این عصر وجود داشته باشد، آیا همان مشکلات ایجاد خواهد شد یا خیر؟

 برای روشن­شدن مطلب دیدیم که در نگاه قرآن کریم، ریشه­ی اعمال، رفتار و آن­چه که در درون انسان­ها باعث شکل­گیری رفتار و گفتار در بیرون می­شود، دو عامل مخالف هم است؛ ایمان یا کفر. اگر درون، درون ایمانی بود رفتار و گفتار ایمانی خواهد شد؛ اما اگر درون، درونِ کفرآلود بود، طبیعتاً رفتار و گفتار و کردار انسانی، همان شکل کفر را به خود پیدا می­ کند.

 

مرحله علم و مرحله ایمان

 سراغ ایمان آمدیم، تعبیر فشرده­ی جامعی که بتواند این معنا را برای ما منعکس کند، این­گونه است که «ایمان»، دانستن یک مفهوم و گرایش و جذب­شدن به آن در درون است؛  یعنی اگر این دو با هم باشد ایمان می­شود. مطلبی را انسان می­فهمد و می‌داند، عالم می شود، در مرحله فکر، نظر و عقل قبول می­کند؛ اما در مرحله گرایش و جذب­شدن به آن، گرایش و جذب درونی ندارد. این مرحله علم است؛ ولی ایمان نیست؛ اما اگر مطلب را دانست و آن گرایش درونی هم ایجاد شد و رغبت به سوی آن دانش از درون سرچشمه گرفت، این ایمان است. اگر بخواهیم مثالی بزنیم: در جنبه ی جسمی ما، در جنبه ی مادی وجود ما، بدانیم مثلاً ورزش برای سلامتی بدن لازم و مفید است آیا گرایش به ورزش کردن داریم؟ آیا رغبتی که این کار را انجام بدهیم، داریم یا خیر؟ ممکن است عوامل مختلفی در دنیای وجود ما از تنبلی گرفته تا عوامل دیگر، مانع این شود که آن دانش را به مرحله گرایش درونی و جذب شدن به سوی او برسانیم. در مرحله­ی ایمان همین­طور است؛ ممکن است خدا بگوید ولی رغبت برای خدایی شدن نداشته باشد. کسی در دنیای نظر و فکر، اعتراف کند من پیغمبر اسلام را قبول کردم، من اسلام را پذیرفتم؛ اما در واقع یک سلسله عواملی مانع شود تا در درون، رغبت واقعی نسبت به آن مطلب پیدا کند.

در قران کریم آیات بسیاری وجود دارد که به تعبیر برخی از صاحب­نظران علوم قرآنی که اگر مبالغه هم باشد سخن درستی است، می گویند شاید صفحه­ای در قرآن کریم نداشته باشیم که به نوعی از ایمان(با هر اشتقاقی از این واژه) سخن به میان نیامده باشد؛ ولی بارزترین و روشن­ترین نکته در رابطه با این بحث آیه­ی 1 سوره مؤمنون است: قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ. به صورت کلی، یعنی تا ایمان نباشد رستگاری نیست و بهره­مندی از دین معنا ندارد. با همین توضیحی که عرض کردم بدانیم، بفهمیم و نسبت به آن مواردی که قرار است مؤمن باشیم، آگاهی پیدا کنیم و بعد درون را آماده­ی پذیرش آن مطلب قرار دهیم.

به دو آیه از قرآن کریم که تأکیدی بر این مطلب دارد اشاره می‌کنم که با مختصر تفاوتی با هم دارند؛ اما مضمون یکی است:

 

  سوره­ نساء، آیه­  124

وَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا یُظْلَمُونَ نَقِیرًا

و کسی که چیزی از اعمال صالح را انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالی که ایمان داشته باشد، چنان کسانی داخل بهشت می‌شوند؛ و کمترین ستمی به آنها نخواهد شد.

اولین نکته این است که آیا هرعملی در نگاه قرآنی پذیرفته است؟ خیر. ممکن است عمل زشت، ناروا و نادرست باشد؛ ممکن است عملی درست باشد مثلاً صدقه­دادن به بیچارگان، خدمت به خلق خدا، صداقت داشتن با بندگان خدا... اینها عمل صالح است؛ اما قیدی گذاشته است: مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ، چه مرد باشد و چه زن این کارهای خوب را انجام می‌دهد؛ ولی باید ایمان در کنارش باشد. یعنی دانسته باشد که این عمل پذیرفته است بر مبنای این­که قرار است ما با خواست او این کار را انجام دهیم. به این نکته توجه کنیدکه «علو و ظلم» مانع ایمان می­شود و ایمان را تبدیل به کفر می­کند. وقتی قرار است مؤمن باشیم چه معنایی دارد؟ یعنی چه می­خواهید؟ به قول صاحب­نظران بخواهید که چیزی نخواهید! چه بخواهیم؟ آنچه او می‌خواهد. ایمان یعنی بفهمیم او می­خواهد و در مرحله‌ی گرایش درونی بر مبنای خواست او عمل کنیم. لذا ممکن است عمل، به یک معنا صالح باشد یعنی می­پسندم به خلق خدا خدمت کنم، نه بر مبنای این که او می­خواهد، برمبنای این که من خوشم می‌آید. ولو عمل صالح باشد؛ ولی چون ایمان با او نیست قرآن کریم آن را عمل مفید و نجات­بخش نمی­داند. شاید تحلیل عقلی آن این باشد که ما وقتی خودخواه و خودمحور شدیم، امروز این کار خوب مانند خدمت به خلق را بر اساس خودخواهی و خوش‌آمد انجام می­دهیم، فردا کار دیگری که از درون مان خوشمان آمد چه دلیلی دارد انجام ندهیم. ولی اگر ایمان باشد؛ یعنی چون خدا می­خواهد انجام می‌دهم. بر فرض ماه مبارک رمضان است و خیلی علاقمند به روزه­گرفتن هستم؛ ولی چون او می گوید کسالت داری نباید بگیری، ما هم به خاطر او روزه نمی­گیریم.

شرط ایمان چیست؟ آیا گرایش درونی من بر خواست او غلبه پیدا می‌کند؟ یا تمام رغبت و گرایش درونی من تسلیم محض در مقابل آنچه او می‌خواهد است؟ لذا قرآن کریم شرط سعادت را قاطعانه در این آیه بیان می کند ولو عمل شما به ظاهر صالح است، چه مرد و چه زن وَ هُوَ مُؤمِن.

فَأُولَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ، باغ­های بهشت و حورالعین وقصر و... به ذهنمان نیاید، این­ها هست اما معنای دقیق‌تر آن یعنی رسیدن به آن قله­­ی کمال، رسیدن به اوج مقام قرب الهی و رسیدن به جایگاهی که بشر برای آن آفریده شده است که با ایمان و عمل صالح به دست می‌آید­. پس ریشه­ی عمل باید ایمان باشد.

وَلَا یُظْلَمُونَ نَقِیرًا،  «نقیر» به معنی لکه­ های روی هسته خرما که سوزن فرو کرده باشند است. یعنی کوچک و به اندازه یک سرسوزن. اگر مؤمن باشید، هیچ­چیز فراموش نمی­شود و به شما ظلم نمی ­شود. این آیه صراحت دارد. همین مضمون با یک بیان دیگر در آیه 97 سوره­ی مبارکه­ی نحل آمده است.  

 

سوره نحل آیه 97

    مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً  وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ

هر کس از مرد و زن کار نیکی به شرط ایمان به خدا به جای آرد ما او را به زندگانی خوش و با سعادت زنده ابد می‌گردانیم و اجری بسیار بهتر از عمل نیکی که می‌کردند به آنان عطا می‌کنیم.

اگر « فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً »  را درکنار « یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ» بگذاریم، آن­را با « وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» یکی می‌گیریم. یعنی عالی­ترین شکل حیاتی که یک انسان می­تواند داشته باشد. اما این نکته­ی قرآنی را هم کنارش بگذارید که می‌فرماید: «وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ (عنکبوت،‌64» یعنی حیات واقعی آن­جاست. این حیات طیبه را فقط مانند یک دنیای عادله­ی خوب گذرای موقت این عالم در نظر نگیریم. گرچه ایمان باشد، در این دنیا زمینه­ی عدل فراهم می­شود؛ اما اصل آنجاست. شرط طیبه­بودن آن حیات طیبه­ای که قرار است الی الابد بعد از مرگ ادامه بدهیم و بهره­مندی از آن، عمل صالحی است که توأم با ایمان است.

 فرض کنیم مومن هم شدیم. حال در هر سطحی از ایمان که هستیم آیا ممکن است تبدیل به کفر شود؟

ایمان درجات مختلفی دارد، همه ما این ادعا را نداریم که در سطح جناب سلمان، ابوذر و مقداد هستیم، البته ان شاء الله همت عالی باشد، خوب است، اراده کنیم و سعی کنیم در آن مسیر حرکت کنیم. حالا در هر سطح از ایمان هستیم. شخصی امروز پرسید این که ممکن است ایمان به کفر تبدیل شود کدام درجه از ایمان؟  آری! البته نه در سطح سلمان و ابوذر که به آن درجات رسیدند و موانعی مثل ظلم و علو را که برسر ایمان قرار می­گیرد، از بین می­برند و ایمانشان ایمان مستقر می­شود. ولی اگر در هر سطحی باشیم باید نگران این باشیم موانعی سر راه ایمان مستقر وجود داردکه ایمان را مستودع می­کند، ایمان را از بین می­برد و کفر می­آورد. وقتی کفر آمد ریشه­ی عمل، کفر می­شود و کفر نتیجه­ی ایمان نمی­دهد. لذا اگر ریشه­ی اعمال کسانی که در مقابل ابی­عبدلله قرار گرفتند، کفر است، چه فرقی است با آنان که در جنگ احد با پیغمبر جنگیدند؟! که البته از جهتی بدتر است؛ چون منافقانه است.

پس ریشه‌ی عمل باید ایمان باشد و این دو اصل را داشته باشد:

1-دانستن

2-گرایش و رغبت ایجادکردن

در مرحله­ی دانستن، از مشکلات ما انسان­ها، جهل بسیط و جهل مرکب است که هردو خطرناک­اند. گاه نمی­دانیم و گاه نمی­دانیم و نمی­دانیم که نمی­دانیم. لذا این­جا نیاز به تعلیم، تعلم، کلاس، مطالعه، استاد داشتن و... است تا این مفهوم را بدانیم که موارد ایمان چیست؟ لازمه­ی مؤمن بودن چیست؟ اثر ایمان چیست؟

اما کسانی که می­دانند، پس از دانستن، عناد و عواملی در دنیای درون باعث می شود که رغبت پیدا نکنند. به عنوان مثال، انسانی که بیمار است اشتهای به غذایش را از دست داده، می­داند که برای سلامتی باید غذا بخورد؛ ولی رغبت ندارد. این رغبت­نداشتن در اثر بیماری است. در جنبه های روحی هم همین­طور است؛ اگر انسانی دانست، مخصوصا برای کسانی که ادعا می­کنند قرآن و سنت را قبول کردیم و در بین ما شیعیان، معصومین(ع) را قبول کردیم، آیا به آنچه قرآن و معصومین(ع) می‌گویند و می‌خواهند رغبت داریم؟ یا مثل آن بیماری که می­داند باید غذا بخورد؛ ولی نمی­خورد چون بیمار است و اشتها ندارد. آن بیماری‌های روحی چیست که نمی­گذارد رغبت پیدا کنیم؟ سوره­ی نحل آیه­ی 97­ را بررسی کردیم. همان سوره آیات 106 و 107 مدخل اصلی این بحث است. نکته­ی بسیار عجیبی است.

 

سوره نحل آیه 106

مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ وَلَکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ

کسانی که بعد از ایمان کافر شوند -بجز آنها که تحت فشار واقع شده‌اند در حالی که قلبشان آرام و با ایمان است- آری، آنها که سینه خود را برای پذیرش کفر گشوده‌اند، غضب خدا بر آنهاست؛ و عذاب عظیمی در انتظارشان!

اگر کفر بعد از ایمان مطرح کردیم، این سخن قرآن است. بالاترین مصداق ایمان، ایمان به خداست. بر اساس ایمان به خدا نوبت به ایمان به نبی، امام و دستورات خدا مطرح می‌شود. قرآن می­گوید کسی که به خدا کفر می­ورزد بعد از آن که ایمان داشت! پس از نظر قرآن ممکن است انسانی مؤمن شود؛ اما بعد، ایمانش به کفر تبدیل گردد. این تصریح قرآن است. اینجا قرآن کریم کفر را دو دسته کرده است:

1. کفری که اظهار زبانی است و واقعیت قلبی نیست، همان که در فرهنگ دینی به عنوان «تقیه» مطرح می شود که شأن نزول همین آیه در رابطه با جناب عمار یاسر است. وقتی در صدر اسلام یاسر و سمیه پدرو مادرِ عمار را ابوجهل­ها و ابولهب­ها و ... تحت شکنجه قرار می­دادند و می­گفتند از خدای اسلام و توحید و پیامبر تبری بجویید، یاسر و سمیه ایستادگی کردند تا به شهادت رسیدند ( اولین شهید مرد و اولین شهید زن در اسلام). عمار جوان بود وقتی شرایط را دید، زباناً تبری جست؛ لذا آزادش کردند. با تأثر و اشک و ناله خدمت پیامبر(ص) آمد که من چنین انجام داده­ام؛ اما در دل از شما بیزار نیستم. آیه نازل شد. می­گویند اگر انسان در شرایط تقیه قرار گرفت و خطر جانی خاصی برایش بود، در صورتی که قلب مطمئن باشد؛ ولی زباناً در شرایط خاصی تبری بجوید، این کفر بعد از ایمان نیست. لذا تقیه از بزرگان داشتیم و داریم و از معصومین(ع) هم دستوراتی برای ما صادر شده‌است.

2. کسانی که این اقرار زبانی را ولو زبانی می­گویند؛ اما در دل قبول دارند. ایمان مربوط به دل است. چون دل قبول دارد در مرحله­ی عمل هم بروز می­کند. قرآن کریم تعبیر عجیبی در این مورد به کار برده است:

1-در شرایطی که جبر است و اختیار نیست و تقیه است.

2- کسانی که آمادگی دارند.         

مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ ، آنهایی که ایمان داشتند و قلبشان مطمئن به ایمان است با حالت نارضایتی چنین اظهاری کرده­اند، این­ها نه، وَلَکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا؛ یعنی قرآن می­گوید مؤمن می­تواند شرح صدر برای کفر پیدا کند!

 

شرح صدر برای کفر

قبل از ادامه آیه ببینیم شرح صدر برای کفر به چه معناست؟! دو آیه در قرآن کریم (آیه 22 سوره­ی زمر و آیه 125 سوره­ی انعام)، شرح صدر را شرح صدر مثبت گرفته است؛ یعنی کسانی که شرح صدر برای اعمال خوب، اسلام و ایمان دارند. مثلاً شما به فردی می‌گویید: «می­خواهیم در جایی یک بیمارستان بسازیم یا موسسه­ی خیریه­ای دایر کنیم.» آن شخص در مرحله­ی علم و دانستن هیچ شکی ندارد که این کار خوب است. توان مالی و یا توان دیگری دارد که میتواند در این کار شما را کمک کند. چنان رغبت و گرایشی نشان می­دهد و چنان جذب شما می­شود که حتی ممکن است بگوید: «خدا پدرت را بیامرزد. خدا به شما خیر بدهد که یک کار خیر سر راه من قرار دادی. این مقدار کمک از من برمی­آید.» این می­شود شرح صدر مثبت. اما گاهی به یک انسانی می‌گوییم که: «می­خواهیم یک کلاه­برداری بزرگی را انجام دهیم که این میزان منفعت از این کلاه­برداری برای ما حاصل می‌شود.» ممکن است به یک نفر این را بگوییم و اخم­هایش در هم برود و منقلب شود و بگوید: «نعوذبالله. من را چگونه شناخته‌اید؟ خیال کرده­اید که من در این وادی­ام؟» اما ممکن است به شخص دیگری بگوییم و او پاسخ دهد: «الحمدلله که همچین فردی پیدا شد تا به ما چنین کمکی کند و ما هم به نان و نوایی برسیم.» این مورد می­شود شرح صدر منفی. قرآن کریم در سوره­ی مبارک انعام آیه­ی 125 می­فرماید:

 فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاءِ

آن کس را که خدا بخواهد هدایت کند، سینه‌اش را برای (پذیرش) اسلام، گشاده می سازد؛ و آن کس را که بخاطر اعمال خلافش بخواهد گمراه سازد، سینه‌اش را آنچنان تنگ می‌کند که گویا می‌خواهد به آسمان بالا برود.

 پس خداوند به برخی از بندگان شرح صدر در جهت تسلیم شدن به خدا می­دهد. سوالی که پیش می­آید این است که آیا خدا تبعیض قائل می­شود؟! فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ، خدا اراده می­کند کسی را هدایت کند. خدا چه کسی را هدایت می­کند؟ خداوند در آیه 11 سوره رعد می‌فرماید:  إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْآن­هایی که زمینه­ی شرح صدر کفر را در خود فراهم می­کنند، خدا شرح صدر کفر را به ایشان می­دهد.  آن­هایی که زمینه­ی شرح صدر اسلام و ایمان را در خود فراهم می­کنند، خداوند به ایشان شرح صدر مثبت می­دهد: فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا. در این آیه ابتدا بحث شرح صدر مثبت بود.

 

سوره زمر آیه 22

در آیه­ ی 22ی سوره ­ی شریفه ­ی زمر هم می­ فرماید:

أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ  فَوَیْلٌ لِلْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ  أُولَئکَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ

آیا کسی که خدا سینه‌اش را برای اسلام گشاده است و بر فراز مرکبی از نور الهی قرار گرفته (همچون کوردلان گمراه است؟!) وای بر آنان که قلبهایی سخت در برابر ذکر خدا دارند! آنها در گمراهی آشکاری هستند!

آن کسی که خداوند شرح صدر او را برای اسلام فراهم می­کند، او با نوری از طرف پروردگار است؛ اما نقطه­ی مقابل آن: فَوَیْلٌ لِلْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ  أُولَئکَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ. این که قلب قاسی را در مقابل شرح صدر و اعطای نور قرار می­دهد، می­گوید این از ذکرالله قاسی است و از عواملی که باعث می­شود شرح صدر مثبت پیدا کنیم، ذکر الهی است.

 

ذکر الهی

ذکر الهی چیست؟ یکی از آن­ها همین مجالس امام حسین(ع) در خانه­ ی اهل بیت را زدن و... است. پس می­ فرماید که اگر قرار است که ایمان باشد که عمل، آن عمل صالح واقعی شود که آثار خوب و رستگاری داشته باشد، برخی شرح صدر برای اسلام و ایمان دارند. اما در آیه­ ی 106 سوره­ی مبارکه­ ی نحل، می­ فرماید: مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا که نقطه­ ی مقابل دو آیه­ ی قبل است.

 

معنای شرح صدر

پس شرح صدر برای کفر هم از نظر قرآن کریم ممکن است. در یک بیان کلی می­توانیم این­گونه بگوییم که آمادگی روحی مثبت یا منفی برای هر امری را «شرح صدر» می­گوییم. آمادگی روحی برای کار بد می­شود شرح صدر منفی. آمادگی روحی برای کار مثبت می­شود شرح صدر مثبت.

مرحوم علامه طباطبائی در کتاب المیزان جلد 20 صفحه­ی 530 ذیل آیه­ی شریفه­ی أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ می ­فرماید:

«مراد از شرح صدر رسول خدا، گستردگی و وسعت نظر وی است؛ به طوری که ظرفیت تلقی وحی را داشته باشد و نیز نیروی تبلیغ آن و تحمل ناملایماتی را که در این راه می­بیند داشته باشد و به عبارت دیگر، نفس شریف آن جناب را طوری نیرومند کند که نهایت درجه­ی استعداد را برای قبول افاضات الهی پیدا کند.» مثلا ما یک ظرف 5 لیتری، یک ظرف 2 لیتری و یک ظرف 1 لیتری داریم. یک مظروف 5 لیتری هم داریم. طبیعتا به جز ظرف 5 لیتری، دو ظرف دیگر ظرفیت این مضروف را ندارد. اگر بخواهیم در آن دو بریزیم، سر ریز می­شود و بیرون می­ریزد.

أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ، یعنی ظرفیت روحی پیامبر اسلام برای تلقی وحی­ای که از او بالاتر در این عالم از طرف پروردگار دیگر امکان صدور نیست، البته نه این­که خدا نمی­تواند، این عالم دیگر ظرفیت ندارد. این ظرفیت روحی برای پیامبر هست. این می‌شود شرح صدر مثبت در اوج خود. و اگر در قرآن به صورت دعا هم برای ما وارد شده :« رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی، سوره طه، آیه 25»این شرح صدر مثبت است؛ یعنی ظرفیت روحی ما برای پذیرش ارزش­های بالا فزونی پیدا کند و بتواند به این­ها گرایش پیدا کند. اما اگر خدای ناکرده این شرح صدر بخواهد در مسیر باطل باشد چگونه می­شود. عبارتی عجیب از دعای شب 27 ماه رمضان از امام سجاد(ع) داریم، حضرت فرمودند که در شب 27 ماه رمضان مخصوصا در سجده­ی طولانی، این ذکر را زیاد بگویید:


اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی التَّجَافِیَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَةَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ الاِسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ‏

اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی التَّجَافِیَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ، خدایا توفیق دل کندن و جداشدن از این سرای فریب دهنده­ی دنیوی را به من عنایت کن. وَ الْإِنَابَةَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ، اگر این دنیا دار غرور و نیرنگ و فریب است، گول نخورم. یعنی دچار این گول خوردن که ایمان را تبدیل به کفر می­کند، نشوم. برای دار خلود انابه، توبه و توسل داشته باشم، گریه داشته باشم، مناجات داشته باشم.

الاِسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ، قبل از این­که مرگ برسد، من این استعداد و ظرفیت را که برای مردن آماده ­ام، داشته باشم.

 

شرح صدر از زبان پیامبر(ص)

در منابع روایی ما در مجمع البیان، جلد 6، صفحه­ی 598 از رسول خدا ذیل آیه­ی 125 سوره­ی انعام سوال شد:

وَردَتِ الرّوایةُ الصَّحیحة أنّه لمّا نَزَلَت هذهِ الآیَةُ : ـ «فَمَنْ یُرِدِ اللّه ُ أن یَهدِیَهُ» ـ سُئلَ رسولُ اللّه ِ(ص) عن شَرحِ الصَّدرِ ما هُو ؟ فقالَ: نورٌ یَقذِفُهُ اللّه ُ فی قَلبِ المؤمنِ فَیَنشَرِحُ لَهُ صَدرُهُ و یَنفَسِحُ
قالوا: فهَل لذلکَ مِن أمارَةٍ یُعرَفُ بها ؟ قالَ صلى الله علیه و آله : نَعَم ، الإنابَةُ إلى دارِ الخُلودِ ، و التَّجافی عن دارِ الغُرورِ ، و الاستِعدادُ لِلمَوتِ قَبلَ نُزولِ المَوتِ .

روایت شده است هنگامى که آیه «پس کسى را که خدا بخواهد هدایتش کند » نازل شد، از پیامبر خدا(ص)سؤال شد: شرح صدر چیست؟ حضرت فرمود : نورى است، که خدا در دل مؤمن مى افکند و بدان سبب سینه اش فراخ مى گردد و گشاده مى شود.
عرض کردند: آیا براى شناخت آن نشانه اى وجود دارد؟ فرمود، آرى، روى آوردن به سراى جاودانى و دورى گزیدن از سراى پوچى و فریب و آماده شدن براى مرگ، پیش از فرا رسیدن آن.

«سُئِلَ رَسُول الله عَن شَرحِ صَدر ما هُوَ؟» (منظور شرح صدر مثبت است) فرمودند: «نورٌ، یَقذَفُهُ الله فِی قَلبِ المُومِن» یعنی نوری است که خداوند در دل مومن می­اندازد. مومن کیست؟ کسی است که در مرحله­ی دانستن آن مفهوم کوتاهی نورزد و در مرحله­ی اختیار خود برای رغبت کوتاهی نکند. نگوید خدایا به دل من بینداز. خدا می­گوید که تو کارش را انجام بده. از تو حرکت از خدا برکت.

روز عاشور پیرمردها رفته بودند بالای تپه می­گفتند: «خدایا امام حسین(ع) را یاری کن!» برخی می­گفتند که چه می­گویید؟! اگر راست می­گویید به میدان بیایید. مانند داستان بنی­اسرائیل که به حضرت موسی(ع) گفتند تو با خدای خودت برو و بجنگ، پیروز شدی خبر بده تا ما بیاییم! شما باید ابتدا درجه­ی اول ایمان را پیدا کنید. شرایط اولیه­ی ایمان را داشته باشید، آن­وقت این نوررانیت را خدا به شما می­دهد:

فَیَنشَرِحُ لَهُ صَدرُهُ و یَنفَسِحُ این شرح صدر به او داده می­شود. و یَنفَسِحُ، آن عظمت و گستردگی ظرفیت وجودی به او داده می­شود. مهم اینجاست: قالوا: فهَل لذلکَ مِن أمارَةٍ یُعرَفُ بها ؟ آیا نشانه­ای هست که بدانیم این شرح صدر به چه کسی داده شده و بدانیم چه کسانی مشمول می­شوند؟ به این همراه با همان دعای شب 27 ماه رمضان دقت کنید: نَعَم ، الإنابَةُ إلى دارِ الخُلودِ ، و التَّجافی عن دارِ الغُرورِ ، و الاستِعدادُ لِلمَوتِ قَبلَ نُزولِ المَوتِ .

در آیه 106 سوره­ی نحل گفته ­شد که مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ آن کسی که کفر بعد از ایمان دارد، اما قلباً مطمئن است و اکراه دارد و فعلا با زبان تقیه­ای کرده است، مدّنظر نیست؛ وَلَکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا کسی که خوش­رقصی می­کند، دارد آمادگی درونی را هم نشان می‌دهد. اول نتیجه ­ی این کفر بعد از ایمان را بیان می­ کند: فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ این­ها مغضوب الهی هستند، عذاب سختی برای آن­ها است؛ اما ریشه ­اش چیست؟

 

ریشه شرح صدر برای کفر

سوره نحل آیه107

ذَلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَى الْآخِرَةِ وَأَنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ

این به خاطر آن است که زندگی دنیا (و پست را) بر آخرت ترجیح دادند؛ و خداوند افراد بی‌ایمان (لجوج) را هدایت نمی‌کند.

ذَلِکَ، برمی­گردد به آن­هایی که برای کفر شرح صدر دارند. چرا شرح صدر برای کفر بعد از ایمان دارند؟ مومن است اما شرح صدر دارد؛ یعنی با رغبت به سمت کفر می­رود. به این خاطر است که حیات دنیوی را جوری دوست دارد که بر آخرت غلبه می­دهد.

پس ریشه­ی ظُلماً وَ عُلُوًّ، حیات دنیوی است. حُبُّ الدُّنیا رَاسُ کُلِّ خَطیئَة. شرح صدر (مثبت) به کسانی داده می‌شود که تجافی از دار غرور داشته باشند، انابه به دار خلود داشته باشند، استعداد موت قبل حلول الموت یا فوت داشته باشند.

 

مظاهر فریب ­دادن دنیا

مظاهر فریب­دادن دنیا چه چیزهایی است؟ اولین مورد آن خودخواهی است. به همین علت است که علو را به صورت ذکر خاص بعد از عام آورده است. چرا جناب حر با آن امکانات فرماندهی و... که داشت، مانند اطرافیانش نشد؟! در دنیای درون دانست که اگر آخرت را به دنیا بفروشد، ضرر می‌کند. آنهایی هم که به عنوان مسلمان امام حسین(ع) را کشتند، این مقدار را می­ دانستند؛ چون قرآن می‌خواندند و در قرآن این­همه تاکیدشده و از پیامبر هم شنیده بودند. و خود امام حسین(ع) هم که روز دوم محرم وقتی وارد سرزمین کربلا شدند، اشاره به همین کردند:

اِنَّ النّاسَ عَبیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ یَحوطونَهُ ما دَرَّتْ مَعائِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانونَ

به راستى که مردم بنده دنیا هستند و دین لقلقه زبان آنهاست، تا جایى که دین وسیله زندگى آنهاست، دین دارند و چون در معرض امتحان قرار گیرند، دینداران کم مى شوند.

الدَّیّانونَ، یعنی مومنینی که در ایمانشان ثابت قدم بماند. فریب دنیا از این­جا شروع می­شود که چون خودم را در دنیا می­بینم؛ «من» مطرح می­شود. از این­جا زمینه برای تمام بیچارگی­ها فراهم می­گردد.

مرحوم میرزاجوادآقای ملکی تبریزی در رساله­ی لقاءالله، صفحه­ی 30 می‌نویسد:

 « انجام واجبات یکی از مراحل عبادت است که بسته به شرایط انجام و چگونگی نیت متفاوت می­باشد. حال آن­که مرتبه­ی بالاتر و کامل آن انجام مستحبات است. از آن­جا که انجام مستحبات اجباری نیست؛ اما چون از روی شوق و اشتیاق انجام می­گیرد، درجه­ی معرفت را بالا می­برد. در نتیجه قلب نیز از وسعت و گستردگی بیش­تری برخوردار می­شود.»

 نیت من از این عبادت چیست؟ من با شرایطی که این عبادت دارد، چگونه دارم برخورد و عمل می­کنم؟ « حال آن­که مرتبه­ی بالاتر و کامل آن انجام مستحبات است. از آن­جا که انجام مستحبات اجباری نیست... » (ادامه­اش را در پایین خواهیم گفت) ممکن است من عمل صالح را دوست داشته باشم اما به جهتی که من می­پسندم که اینجا شرط وَ هُوَ مُومِن همراهش نیست. پس نتیجه­ی قَد اَفلَحَ المُومِنون همراهش نخواهدشد. گاهی اوقات شما گرایش قلبی ندارید، مثلا بین دو نفر اختلاف پیش آمده است. الان مرجع تقلید شما به شما حکم می­کند که اگر مرا به عنوان فقیه‌ی قبول دارید که مُقَلَّد شما هستم، تکلیف می­کنم که باید بروی و دست فلانی را ببوسی. این­جا شما گرایش قلبی ندارید اما به نظر آن فقیه تسلیم می­شوی به این علت که او را بیانگر حکم خدا می­دانی. در این­جا خود را شکسته­ای و این است که ارزش دارد. اما گاهی اوقات افرادی هستند که میان دعوا و اختلاف می­گویند که اصرار نکنید، الان اگر خدا هم بیاید من قبول نمی­کنم. این عبارت یعنی «من» مطرحم. خودخواهی مطرح می‌شود. این­ها بر مبنای دنیادوستی است. می­ خواهیم در دنیا مطرح شویم.

 

راز فقر آقا سیدعلی قاضی

برخی از شاگردان مرحوم آقا سیدعلی قاضی رضوان الله تعالی علیه به ایشان عرض کردند که: «راز این که شما این­قدر فقیرید چیست؟» زیرا مرحوم آقا سیدعلی قاضی تا آخر عمر در شدت فقر زندگی کردند با این­که می­دانید این­ها به قدرت­هایی رسیده بودند که خیلی چیزها برایشان فراهم بود. ایشان لبخندی زدند و گفتند: «من در دوران جوانی و طلبگی­ام با مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی هم مباحثه بودیم گفت­وگویی داشتیم. در عالم مکاشفه برای من معلوم شد که آقا سید ابوالحسن اصفهانی مرجع عام خواهد شد. به ایشان گفتم که آقا شما مرجع عام می­شوید و ریاستتان هم چنین و چنان خواهد شد. بعد در قالب شوخی گفتم آقا مرجع عام شدید و قدرت پیدا کردید، هوای ما را داشته باشید. خدا گوشم را کشیده است و گفته تو چرا؟» جالب این­جا است که از قول آقا سید ابوالحسن اصفهانی نقل می­کنند که برخی به ایشان گفتند که آقا سیدعلی قاضی وضع بدی دارد. ایشان گفتند که من نمی­دانم چه رازی است که هر زمان که امکاناتی فراهم می­کنم تا برای ایشان بفرستم، مانع می­رسد. این ها اسراری در عالم است. باید خود را بشکنیم. خود را نبینیم. چون آقا سیدعلی قاضی را دوست داشتند این کار را کردند، وگرنه رهایش می­کردند.

در ادامه مرحوم میرزاجوادآقای ملکی می­فرماید:

«انجام مستحبات اجباری نیست، اما چون از روی شوق و اشتیاق انجام می­گیرد، درجه­ی معرفت را بالا می­برد. در نتیجه قلب نیز از وسعت و گستردگی بیش­تری برخوردار می­شود.» مثلا یک زمان من نماز صبح را  نزدیک طلوع آفتاب می­خوانم و می‌گویم هنوز که آفتاب نزده.! بله سلب تکلیف شد. یا اذان و اقامه می­گویم یا نه. بلافاصله بعد از نماز مهر را کنار می­گذارم و می‌روم می‌خوابم. یک وقت هست که قبل از اذان صبح بیدار می­شوم، اذان و اقامه و استغفار و... می­گویم و بعد نماز تعقیباتی... انجام می‌دهم. این­ها واجب نیستند. معلوم است که رغبت نشان داده­ام. شما رغبت نشان دهید تا خداوند نور را به قلب شما بیندازد. بعد می­گوییم چرا خدا این شرح صدر را به من نمی­دهد اما به سلمان فارسی داد؟ به این علت که او زحمت کشید، ایستاد، فداکاری کرد، صبر داشت، استقامت کرد و...

یک ذکر را بزرگی به بنده فرمودند و شروع کردم. بعد از مدتی گرفتاری­ های عجیبی برای من پیش آمد تا حدی که بیماری سختی برایم عارض شد. به آن بزرگ عرض کردم. گفت که اگر ظرفیت داری ادامه بده. خیلی خطرناک­تر از این­ها می­شود. حتی ممکن است به خانواده­ات هم سرایت کند تا بتوانی به آن­جا برسی، وگرنه ترک کن. این­ها حساب و کتابی دارد و همین­جوری عنایت نمی­کنند. می­خواهند آدم را در کوره بپزند، آدم را وارد مراحل داغ­شدن بکنند تا پخته شود. لذا شخصی که شرح صدر برای کفر دارد، از آن طرف آمادگی و رغبت نشان داده است. مثلا یک نفر کنارش نشسته و غیبت می­کند و او دم به دم آن فرد می­دهد. نمی­گوید چرا داری غیبت می­کنی، این سخن تو ممکن است چه اثر سوئی برای من داشته باشد. این زمینه­ را برای شرح صدر کفر فراهم می­کند. حالا وای به وقتی که غیبت نباشد و تهمت باشد. مثلاً انسانی را نهی از منکر کردید، تذکری دادید، انتقاد بجایی از او کردید و او بدش آمده است. یک نفر دیگر بغل دستش می­نشیند و می­گوید دیدی فلانی نسبت به شما اینجوری کرد؟ شما هم شروع می­کنید به ادامه دادن. نمی­گویید که حق با او بود.

 معاویه شخصی را در کوفه گذاشته بود برای این که مردم را نسبت به حضرت علی(ع) بدبین کند و منتظر فرصت است. یک شیعه­ی امیرالمومنین(ع) خلافی کرده بود. حضرت او را حد زدند. حد که خورده بود و مجروح بود و... شخصی از طرفداران معاویه به او رسید و می­خواست از این موقعیت سوءاستفاده کند. پرسید که چه کسی این کار را با تو کرد؟ گفت: «جانم به فدای او باد که وقتی می­خواهد حکم خدا را اجرا کند، دوست و دشمن نمی ­شناسد.» آیا به این فرد شرح صدر نمی­دهند؟! اما اگر بگوید که ما این­همه دم از او زدیم اما باز ما را این­گونه تحویل گرفت. در این صورت آمادگی شرح صدر کفر پیدا می­کند. مقام تعلیم و تذکر بود دید ظرفیت نداری ول کرد. لذا مرحوم آقاجواد ملکی می­گوید:

 «اگر عبادت برای سازندگی و ظرفیت را بالابردن است، انجام واجبات یکی از مراحل عبادت است که بسته به شرایط انجام و چگونگی نیت متفاوت می ­باشد. انجام مستحبات اجباری نیست، اما چون از روی شوق و اشتیاق انجام می­گیرد، درجه­ی معرفت را بالا می­برد. در نتیجه قلب نیز از وسعت و گستردگی بیش­تری برخوردار می­ شود. و می­تواند در سایه­ی آن فیوضات، توفیقات خاص خداوند را درک و دریافت نماید.»  پس ما در دنیای درون بعد از مرحله تعلیم و تعلم یا دانستن مفهوم ایمانی، باید به دنیای درون و آن­چه باعث بالا بردن رغبت نسبت به آن می­شود، بنگریم. اگر احساس کردیم حال بُکائمان کم شده، رغبت نسبت به مستحبات کم شده، اگر احساس کردیم بدمان نمی­آید تنبلی کنیم، در دعای ابوحمزه این­ها به خوبی بیان شده است و می­گوید که چرا وقتی می­ خواهم به مجلس علما بروم رغبت ندارم، چرا مجلس گناه و... رغبت بیش­تری در من ایجاد می­ کند، چرا هرگاه می­ خواهم حال انابه و توبه و ناله ­ای داشته باشم ظرفیتش را ندارم... . همین که در این دو سال اتفاقاتی افتاده است که نمی­توانیم مانند قبل در مجالس ابی­عبدالله(ع) شرکت کنیم و توفیق آن از ما سلب ­شد. این­ها همه زمینه ­هایی دارد که باید نسبت به این­ زمینه­ها توجه بیش­تری کنیم. هنگامی که می­ فرماید:

مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ وَلَکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ

ذَلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَى الْآخِرَةِ وَأَنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ

چرا این­ها با این­که مومن شده بودند، شرح صدر به کفر پیدا می­ کنند؟! علاقه ­ی به دنیا نمی­ گذارد.

 

ایجاد شرح صدر مثبت

 حالا باید چه کنیم که شرح صدر مثبت پیدا کنیم؟ براساس سوالی که از پیامبر کردند، دستوری که امام سجاد در سجده­ی شب 27 رمضان داد، یعنی در خود زمینه­ی معرفت نسبت به دنیا و آخرت را زیاد کردن.  و لذا وقتی شب عاشورا امام حسین(ع) به اصحاب خود می­فرمایند که اگر می­خواهید بروید، این­ها با من کار دارند... چرا بعضی­ها می­گویند آقا اگر هزاربار ما را بکشند نمی‌رویم؟ چرا وقتی امام حسین(ع) به جوان 13 ساله می­فرمایند مرگ از نظر شما چگونه است؟ می­گوید اَحلَی مِنَ العَسَل؟! شناخت با رغبت زیاد باعث این مسئله می­ شود.

 

علت انتخاب این عنوان برای بحث

بنابراین علت این که عنوان بحث ما، عاشورا و ظهور کفر بعد از ایمان است، این است که عاشورا نشان داد کفر بعد از ایمان می‌تواند چگونه باشد. لذا سرزمین کربلا، سرزمین عجیبی است برای این محک­زدن.

کربلا سرزمین بلا و ابتلا

در مقتل خوارزمی جلد 1 صفحه­ی 237 آمده است: وقتی امام حسین(ع) وارد سرزمین کربلا شدند، پرسیدند اسم این­جا چیست؟ تا گفتند کربلا، فرمودند:

هذا مَوْضِعُ کَرْب وَ بَلاء، ههُنا مَناخُ رِکابِنا، وَ مَحَطُّ رِحالِنا، وَ مَقْتَلُ رِجالِنا، وَ مَسْفَکُ دِمائِنا

این دیار، جایگاه اندوه و بلا [و سرزمین گرفتارى و آزمون] است، اینجا محلّ خوابیدن شتران ما، و بارانداز کاروان ما، و محلّ شهادت مردان ما و جارى شدن خون ماست.

 هَذَا مَوضِعِ کَربِ وَ بَلاء، این­جا سرزمین بلا و ابتلائات است. هَهُنا مَناخُ رِکابِنا و مَحَطُّ رِحَالِنا، این­جا جایی است که قرار است کاروان ما سکنی گزینند و شتران ما این­جا بخوابند. وَ مَقتَلُ رِجَالِنا، این­جا جایی است که باید مردان ما به شهادت برسند. وَ مَسفَکُ دِمائِنا،  این­جا جایی است که قرار است خون­های ما ریخته شود. به تعبیری دیگر: این­جا جایی است که محک امتحان ما است و افراد باید خودشان را در امتحان نشان دهند و دیدیم که چگونه اصحاب، خود را نشان دادند و حضرت فرمودند: «بار بگشایید، این­جا کربلا است. خیمه­ها را بزنید.» وسط خیمه حضرت زینب و مخدرات را زدند. گرداگرد خیمه محارم و بنی هاشم را زدند. وقتی حضرت زینب می‌خواهند پیاده شوند، امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) ایشان را کمک می‌کنند؛ اما یک وقت حضرت زینب نگاهی به بدن بی سر ابی عبدالله کرد و نگاهی به علقمه: برادران زینب، زینب یک محرم ندارد تا زیر بغلش را بگیرد.

به کوشش سرکار خانم حجتی

منبع: