۵-خانم تمیس کروز
"مقدس ترین حالت وجود
از من می پرسند کی مسلمان شدی؟ به آنها می گویم من مسلمان متولد شده بودم؛ اما نمیدانستم. در واقع همه ما مسلمان متولد شده ایم؛ اما خیلی ها این مسئله را نمیدانند و هرگز متوجه آن نمیشوند.
اولین بار با اسلام در یک واحد دانشگاهی آشنا شدم، ما در ماه رمضان برای نماز جمعه دعوت شدیم. ذهنم پر از کلیشه های پوچ درباره اسلام بود و اصلا هم نمیخواستم چیزی درباره اسلام بدانم و یا حتی بشنوم.
در کالج فنی با چند تا مسلمان دوست شدم. این اولین باری بود که با نحوه زندگی اسلامی آشنا می شدم. برایم خیلی جالب بود که آنها مشروب نمیخوردند و اگر کسی آنها را به پارتی دعوت میکرد نمی پذیرفتند. یک ماه روزه بودند و در روز چندین بار نماز میخواندند. با خودم فکر میکردم اینها چطور مردمی هستند؟
من فقط یک نظاره گر بودم و مفهوم این اعمال را نمیفهمیدم. اما وقتی که مسلمان شدم جواب سوالهایم را پیدا کردم.
زندگی مرفهی داشتم اما از نظر معنوی بسیار ضعیف بودم. و فکر می کردم مادیات میتواند تمام مشکلات زندگی و بادهای مخالف را از بین ببرد، اما واقعا اشتباه میکردم.
وقتی که 23 ساله بودم مادرم فوت کرد. بعد از مرگ مادرم دیگر هیچ چیز برایم ارزش نداشت خانه، ماشین، جواهراتم و ثروتم . گر چه به خودم میگفتم این هم یکی دیگر از وقایع زندگی است، اما نمی توانستم بپذیرم.
از خودم میپرسیدم اگر الان با مرگ، زندگی مادرم تمام شده پس چرا او متولد شد؟ و هدف آمدن او به کره خاکی چه بود؟ زندگی او روی این کره خاکی چه اهمیتی داشته؟ آن موقع بود که دیگر نتوانستم وجود خدا را انکار کنم.
خدا خودش را در زندگی هر فرد به گونه ای متفاوت نشان می دهد و زندگی اش را تحت تاثیر قرار می دهد فقط باید هوشیار بود و آن لحظات را درک کرد.
توی دانشگاه با یک دختر مسلمان آشنا شده بودم . او من را به جلسات ماهانه ای که داشتند دعوت کرد، من هم تا جایی که وقتم اجازه میداد شرکت میکردم. هر روز خدا به روشی خودش را به من نشان میداد. یک روز با یک نکته، یک روز با درک یک مسئله و یک روز با دادن صبر و تحمل و بعضی روزها با القای احساس آرامش و امنیت.
من خدا را لحظه به لحظه احساس می کردم و احساس می کنم و دلم می خواست به روشی زندگی کنم که او می خواهد انسانها زندگی کنند. برای پیدا کردن این روش خیلی تلاش کردم اما خانواده ام اصلا روش زندگی جدیدم را نمیپذیرفتند.
یکی از همکارانم بهم می گفت تو چطور توانستی مسیح را انکار کنی؟ من به او گفتم من مسیح را انکار نکردم و او را دوست دارم . در واقع من تازه اهمیت و مقام و جایگاه حضرت مسیح(ع) را درک کرده ام. او فقط گیج و مبهوت من را نگاه میکرد و مفهوم حرفهایم را درک نمی کرد.
فرهنگ غرب اسلام را نمیپذیرد و آن را درک نمیکند. آنها فکر میکنند که ما مسلمانان تروریست و طرفداران کهنهپرستی هستیم. و هیولاهایی هستیم که می خواهیم دنیای پر از آرامش مسیحیان را ویران کنیم و از آنها انتقام بگیریم.
در حقیقت اسلام فراتر از یک فرهنگ و یک کشور و یک رسم است. اسلام عظیم ترین و مقدسترین حالت بودن است.