۹- منظور از «ماء معین» در قرآن چیست؟

تعداد بازدید:۳۲۱۴

خداوند در آیه 30سوره ملک می فرماید:

قُلْ اَرَاَیْتُمْ إِنْ اَصْبَحَ مَاوُکُمْ غَوْرًا فَمَنْ یَاْتِیکُمْ بِمَاءٍ مَعِینٍ

«بگو: به من خبردهیداگرآبهای (سرزمین) شما در زمین فرو رود، چه کسی می‌تواند آب جاری و گوارا دردسترس شما قراردهد؟!»

به اذعان مفسرین و با توجه به معنای باطنی آن از سوی ائمه معصومین (علیهم السلام) و قرائن آیات دیگرمشخص می‌گردد منظور از «ماء معین» وجود مبارک حضرت ولی عصر(عج) می باشد. 

امام کاظم (ع) درتفسیر آیه فوق می‌فرمایند:

اگرامام شما پنهان گردد، چه کسی برای شما امامی همانند او خواهد آورد؟! (نورالثقلین، حویزی،ج5، ص386)

امام رضا(ع) نیز در این باره می‌فرمایند: منظور از آب، باب های ائمه(ع) است . ائمه(ع) ابواب(درهای رحمت) خداوند می‌باشند و منظور از «فَمَنْ یَاْتِیکُمْ بِمَاءٍ مَعِینٍ» (آیه 30 سوره ملک) این است که چه کسی است که علم امام را برای شما بیاورد (آن درها را به روی شما بگشاید.)( (نورالثقلین، حویزی،ج5، ص386)

روشن است که منظور از درهای خداوند، در کعبه و مساجد نیست و مقصود مرکز عنایت پروردگار است که بناست به واسطه ائمه(ع) به دست ما برسد.

امام باقر علیه السلام این آیه را چنین تفسیر نموده اند:

 هَذِهِ نَزَلَتْ فِی الْقَائِمِ (عج) یَقُولُ إِنْ اَصْبَحَ إِمَامُکُمْ غَائِباً عَنْکُمْ لَا تَدْرُونَ اَیْنَ هُوَ فَمَنْ یَاْتِیکُمْ بِإِمَامٍ ظَاهِرٍ یَاْتِیکُمْ بِاَخْبَارِ السَّمَاءِ وَ الْاَرْضِ وَ حَلَالِ اللَّهِ جَلَّ‌وَ‌عَزَّ وَ حَرَامِهِ ثُمَّ قَالَ وَ اللَّهِ مَا جَاءَ تَاْوِیلُ الْآیَه وَ لَا بُدَّ اَنْ یَجِیءَ تَاْوِیلُهَا.

این آیه درباره امامی نازل شده است که قیام به عدل می‌کند و آیه می‌گوید: اگر امام شما پنهان گردد و ندانید که او کجاست، پس چه کسی برای شما امامی می آورد که از اخبار آسمانها و زمین شما را مطلع سازد و حلال و حرام الهی را برایتان بیان کند؟ آنگاه فرمودند: سوگند به خدا که تاویل این آیه هنوز نیامده است و ناگزیر و حتما خواهد آمد.(همان)

در نتیجه با توجه به روایات و نظر مفسران منظور از «ماء معین» در قرآن حضرت ولی عصر(عج) می‌باشد.

توجه: به منظور اطلاعات بیشتر درباره واژه «ماء» در قرآن به سوال «آیا در قرآن کلمه «ماء» به معنای آب آمده است؟ و یا معانی دیگر می‌توان از آن استنباط نمود؟» رجوع فرمایید.

منبع: کتاب ماء معین، دکتر اسدی گرمارودی، ص52