جلسه شصت و چهارم

تعداد بازدید:۲۹۲

بسم الله الرّحمن الرّحیم

معاد برهانی در آیات قرآنی، جلسه شصت و چهارم

چکیده جلسات پیشین

جهنّم را خداوند قرارداد است. انسان‌ها در فردای قیامت، گروهی که بهشتی نیستند و وارد جهنّم می‌شوند، طبق آیات و روایات دو دسته هستند: 

۱- دسته‌ای که مدّتی در جهنّم معذّب هستند و بعد از جهنّم خارج می‌شوند.

۲- گروهی مخلّد هستند و همیشه در جهنّم باقی می‌مانند.

از نظر نقلی و از نگاه قرآنی و روایی، آیات و روایات زیادی را جلسات قبل دیدیم. در روایات مواردی که آن‌ها جزء مخلّدین در نار هستند،  ۵ گروه و ۳ گروه ذکر شده است. از نظر نقلی و نگاه قرآنی و روایی، بحث تمام و مشخّص است.

ولی چون ما با نگاه شیعی به عقاید می‌نگریم، عقاید را استدلالی و تحلیلی می‌دانیم، آنجایی‌که می‌شود عقل دخالت و استدلال کند. در رابطه با عذاب جهنّم، برخی شبهاتی را مطرح کرده‌اند که پاره‌ای از آن‌ها جواب داده‌شد. 

 

شبهات مطرح شده در رابطه با عذاب جهنم

1-آیا اصل عذاب و اینکه انسان در آتش جهنّم قراربگیرد، با رحمت پروردگار سازگار است یا خیر؟

جواب داده‌شد.

2-آیا خلود در عذاب با عدل، حکمت و رحمت پروردگار سازگار است یا خیر؟

 توضیح داده‌شد.

قسمتی از شبهات باقی ماند که در رابطه با آن بحث تخصصی خیلی دقیقی بین حکما، عرفا، متکلّمین مطرح شده، و چون سؤالاتی شده دراین بحث وارد می‌شویم.

 

قاعده فلسفی «اَلْقَسرُ لا یَدوم»

دربین حکما، یک قاعده فلسفی معروفی هست که می‌گویند: «اَلْقَسرُ لا یَدوم»، قَسر(حرکت قسری) لا یَدوم، دوام نمی‌یابد.

الآن اگر یک شی‌ء دست بنده باشد، آن‌را رها کنم، مسلماً این شی‌ء برمبنای نیروی جاذبه‌ زمین، متمایل به سمت زمین می‌شود، به سمت پایین می‌آید. این حرکت طَبعی است؛ یعنی این حرکت، ملایمِ با طبع این شی‌ء است به اقتضای آن شیء‌ است.

اما اگر این شی‌ء که دست من است، رهاکردم، شما ببینید سربالا می‌رود، می‌گویید چه شده؟ چرا این سؤال را می‌کنید؟ چون طبق روال طبعی، این شی‌ء باید پایین بیاید. 

پس یا یک مَکِشی قرارداده‌اند که این شی‌ء را به طرف بالا می‌کشد، یا فرض کنید نیرویی این شی‌ء را به حرکت واداشته، این شی‌ء به بالا بپرد، یا عوامل دیگر

اگر بنده این شی‌ء را به طرف بالا پرتاب کردم، این نیروی وارده‌ی من، این شی‌ء را خلاف طبعش حرکت می‌دهد، این‌را  «حرکت قَسری» می‌گویند. حرکت غیر ملایم با طبعش را می‌گویند: اَلْقَسرُ لا یَدوم، قسر دوام ندارد.

با توجه به نیرویی که به این شی‌ء وارد شده، آن ‌را وادار به حرکت می‌کند، ولی بعد برمی‌گردد به اقتضای  حرکت طبیعی خودش.

حرکت طبیعی آب این است که سرازیر برود، اگر دیدید آب دارد سربالا می‌رود، پمپی، مکشی قرارداده‌اند، که این‌را خلاف طبعش به حرکت وا می‌دارد؛ ولی تا زمانی‌که آن عامل خلاف هست می‌رود، وقتی این عامل خلاف برداشته ‌شد،  به حرکت طبعی خودش برمی‌گردد. می‌گویند حرکت قَسری دوام نمی‌آورد.

یک عدّه آمده‌اند ازاین قاعده، یک اشکالی یا شبهه‌ای بر بحث خلود وارد کرده‌اند.

3-گفته‌اند: اگر، اَلْقَسرُ لا یَدوم، یک قاعده عقلی است و پذیرفته شده هم هست، اگر قرار باشد انسان‌ها إلی‌الأبد در جهنّم باشند، این یک حرکت قَسری است! زیرا فطرت و ذات انسان گرایش به خدا و توحید دارد، ذات سیر إِلَی‌الله برایش مطرح است،«إِلَى اللهِ تَصیرُ الْأُمُورُ» (۵۳شوری) همه‌چیز به سوی خدا برمی‌گردد و به سوی او منتهی می‌شود، و اگر این برمبنای گناهان و آلودگی‌ها، در آن مسیر درست قرارنگرفت و خلاف آن جهت واقع شد، این یک مدّتی است و باید برگردد، پس نباید دائم در جهنّم باقی باشد.

این به شرطی است که صورت‌های زشت، با نفس انسان یکی نشده‌باشد.

ملاصدرا در مثالی بسیار زیبا می‌گوید:

 اگر آیینه قراراست، یک منظره‌ای را منعکس کند، اگر گرد و غباری روی آیینه نشسته، با فوت کردن، گرد و غبار می‌رود یا با یک دستمال کشیدن گرد و غبار می‌رود، اما یک‌موقع یک لایه‌ی ضخیمی روی آیینه نشسته، هرچقدر دستمال بکشیم نمی‌رود.

نفس انسان را اگر مثل این آیینه تصوّر کنیم، آنجایی‌که، طَبْعْ، «طَبَعَ اللهُ عَلى قُلُوبِهِمْ»(۱۰۸ نحل) آنجایی‌که«رِیْنْ» آن زنگار به صورت غلافی، «بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ» (۱۴ مطفّفین) این قلب را می‌گیرد، این‌دو حالت فرق دارد.

مرحوم علّامه طباطبایی (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) می‌فرمایند:‌

اگر صورت‌های زشت با نفس انسان یکی نشده‌باشند، نفس بعداز عذابی محدود رها می‌شود.(این مثل همان آیینه‌ای است که گرد و غبار رویش نشسته، این مقدار عذابی که توی جهنّم می‌بیند، پاک می‌شود، شستشو می‌شود، اینها آن دسته‌ای هستند که مخلّد نیستند و از جهنّم خارج می‌شوند.) ولی اگر گناهان جزء ذات نفس او شده ‌باشند؛ یعنی اگر نفس بدون قَسر و فشار به معصیت تن دهد، (یعنی خودش می‌توانست گناه نکند، مستضعف و مضطرّ نبود، مشکلاتی نداشت بدون فشار، بدون جبر، بدون اکراه گناهکار شد، درحدّی‌ که با گناه سنخیّت پیداکند، یعنی دیگر نفسش، نفس خطاکاری شده، که با گناه سنخیّت دارد،) در عذاب جاودان خواهد ماند. پس عذاب دائمی، نتیجه‌ی شقاوت ذاتی برخی از نفس‌ها است، نه قَسر بر آن‌ها». (المیزان، ج۱، ص۲۶۲)

این قَسر نیست، زیرا کیفیّت ذات در این‌جا آن‌گونه درآمده و اقتضایش این شده ‌است.

 

4- می‌گویند: ما یک بحث خلود یک بحث عذاب داریم، اگر با این حرفی که این‌جا زده‌شد، بگوییم بله این قَسر نیست، این دیگر طبعش، ذاتش، نفسش سنخیّت با این امور پیداکرده، حالا که سنخیّت بااین امور پیداکرده، دیگر در همین حالت می‌ماند. حال اگر اینطور باشد، چون همیشه در عذاب است، عذاب تبدیل به «عَذْبْ» می‌شود! عَذْبْ یعنی گوارایی، یعنی به آن آتش عادت می‌کند! طبعش می‌شود، طبع آتشی، ذاتش می‌شود، ذات ناری، ذات ناری دیگر با آتش اُنس پیدا می‌کند! همیشه در آتش است، ولی دیگر عذاب برایش مطرح نیست!

خیر نمی‌تواند درست باشد.

لازم است ابتدا از نظر سبک تحقیق و سبک انصاف در قضاوت‌های مسائل علمی این‌چنانی اشاره‌ای شود. عده‌ای تندروی‌هایی(افراط یا تفریط) می‌کنند، که اصلاً با بحث‌های فکری و علمی و تحقیقی هم‌خوانی ندارد. برخی نیز  تعصب می‌ورزند. این هم غلط است. گاهی انسان جوانب بحث را در نظر می‌گیرد، با دلیل می‌گوید نمی‌توانم قبول کنم. افراد مهمی این مسئله مورد بحث را بیان کرده اند. بزرگانی همچون ملاصدرا، علّامه طباطبایی، آقای جوادی آملی در تسنیماین موضوع را طرح کردند و جواب دادند. آنها  نسبت به  کسانی‌که این حرف را زده‌اند، احترام هم قائل شده‌اند، ولی خب بشر است، یا اشتباه کرده، می‌گوییم اشتباه است و نمی‌پذیریم. ما حرف‌های درستشان را قبول می‌کنیم، حرف‌های اشتباهشان را هم  خیر قبول نداریم یا می‌گوییم، شاید یک چیزی آنها فهمیده‌اند که خودشان می‌دانند، ما با معیارهای عقلی و نقلی نمی‌توانیم بپذیریم

این مطلب ، جلسه قبل با مثالی، عرض شد. گفتیم:  کِرم وقتی توی فضولات می‌لولد، کِیف می‌کند؛ چون اقتضای زندگی‌اش همان است! یک انسانی که با فاضلاب و فضولات سر و کار دارد با همان مأنوس است! به قول مولوی، آن شخص به بازار عطرفروش‌ها رفت حالش بد شد!

این‌ها می‌خواهند بگویند، گنه‌کاران، دراثر گناه، جوری شده‌اند که دیگر به اقتضای آن عذابی که در جهنّم می‌بینند، مثل آن کِرم شده‌اند که از بودن در فضولات کیف می‌کند.  این حرف را تا آنجایی‌که در مرحله اول نقل شده، محی‌الدّین عربی گفته است. دلائلی هم محی‌الدّین برای خودش داشته که کاری نداریم.

مرحوم ملاصدرا در بعضی جاهای اسفار، به نظر می‌رسد، در مرحله اول قبول کرده‌است.

البته برخی بزرگان، مثل حاجی‌سبزواری، نسبت به این نظر ملاصدرا می‌گوید: حرفش متشابه است، تصریح ندارد.

امّا در کتاب«العرشیه»، که آخرین کتاب ملاصدرا است، صریح می‌گوید قبول ندارم، و حتّی به این معنی می‌گوید:

وَ صاحِبِ الْفُتُوحاتِ الْمَکِیَّة أَمْعَنَ فِی هَذَا الْبَاب وَ بَالَغَ فِیهِ فَی ذَلِکَ الْکِتاب وَ قَالَ فِی الْفُصُوص: وَ أَمَّا أَهْلَ النَّار فَمَآلِهِمْ إِلَی النَّعیم إِذ لابُدَّ لِصُورَةِ النَّار بَعْدَ إِنْتِهاءِ مُدَّةِ الْعِقاب أَن یَکُونَ بَرْداً وَ سَلاماً عَلَی مَنْ فِیها»  وَ أَمّا أَنَا

می‌گوید: بله، صاحب فتوحات مکیّة، (محی‌الدّین عربی) در فُصُوصُ الْحِکَمْ، یک اشاره اینطور کرده که این کم‌کم با نار اُنس گرفته، این دیگر جزء ناری‌ها شده

 

برخی با شاهد قرار دادن آیه شریفه ۱۷۹ سوره مبارکه اعراف می‌گویند: این آیه هم می‌خواهد این‌را بگوید!

آیه ۱۷۹ - سوره اعراف

وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ 

به‌‌یقین، گروه بسیارى از جنّ و انس را براى دوزخ آفریدیم؛ آن‌ها دل‌ها (عقل‌ها)یى دارند که با آن [اندیشه نمى‌کنند، و] نمى‌فهمند؛ و چشمانى که با آن نمى‌بینند؛ و گوش‌هایى که با آن نمى‌شنوند؛ آن‌ها همچون چهارپایانند؛ بلکه گمراه‌تر! اینان همان غافلانند [چون امکان هدایت دارند و بهرهنمى‌گیرد].

ملاصدرا در عرشیه ص۲۸۲، وقتی این‌را بیان می‌کند، می‌گوید: وَ أَمّا أَنَامن،

وَالَّذِی لَاحَ لِی بِما أَنَا مُشْتَغِلٌ بِهِ مِنَ الرِّیاضاتِ الْعِلْمِیَّة وَالْعَمَلِیَّة أَنَّ دارَ الْجَحیم لَیْسَت بِدارِ النَّعیم، وَ إِنَّما هِیَ مَوْضِعِ الْأَلَمِ وَ الْمِحَن، وَ فِیهَا الْعَذابِ الدَّائِم

می‌گوید: خیر دار جحیم، دار نعیم نمی‌شود، جحیم، جحیم است، نعمت و راحتی نمی‌تواند باشد،آن موضع رنج است، موضع عذاب است، و در آن عذاب دائمی در پیش رویشان است.

 

نظر مرحوم استاد جلال‌الدّین آشتیانی در این باره

استاد جلال‌الدّین آشتیانی، مرد بزرگی دراین میدان بود، و بسیار هم قلم زده و آثار عجیبی باقی گذاشته، ایشان تعلیقاتی بر شواهدالرُّبُوبیّة دارد، در پاورقی صفحه۳۱۷  می‌گوید: 

بحث خلود در شواهدالرّبوبیّة(ملاصدرا)

«وَ الْمُصَنِّفُ الْعَلاَّمه(ره) قَدْ رَجَعَ عَنْ هَذَا الْقَوْل فِی رِسالَةِ الْعَرْشِیَّة أَلَّتی صَنَّفَها بَعْدَ هَذَا الْکِتاب وَ قَالَ: وَ أَمَّا أَنَا وَ الَّذِی لاح لی...»، می‌گوید: ایشان از آن نظر برگشتند و در کتاب عرشیّه که آخرین کتاب ملاصدرا است، این مطلب را می‌گوید

 

نظر حاجی سبزواری

حاجی سبزواری در تعلیقات شواهدالرّبوبیّة می‌نویسد:

«بَعْضُ کَلِماتِ الْمُصَنِّف مُتَشابِهَة وَ لَکِن کَلامُهُ فِی رِسالَتِهِ الْمُسَمّاة بِالْعَرْشِیَّة مُحْکَم»

ایشان می‌گوید: ملاصدرا حرف‌هایش در غیر عرشیّه متشابه است، دقیق نمی‌شود فهمید تأیید کرده یا فقط نقل کرده، اما در این‌جا تصریح کرده

تذکر:  ملاصدرا از دوحال خارج نیست، یا اول آن حرف را قبول کرده، بعد برایش ثابت شده و رد کرده است.

این ارزش است یا ضدّ ارزش؟!

آیا فحش دادن دارد؟! 

لعن کردن دارد؟! تکفیر دارد؟!

می‌گوید: «من اول این حرف برایم قابل قبول بود.» ولی به قول حاجی سبزواری، تازه اول هم تصریح نکرده، می‌گوید: «این‌هم یک حرفی است.» عرض می‌کنم، آنهایی هم که گفته‌اند، چگونه بیان می‌کنند. 

آیا بنا داشتند خلاف قرآن بگویند؟

می‌گوید: «من از آیات این‌گونه برداشت می‌کنم.» نهایتش بگوییم استدلالش را قبول نداریم، دراین موارد انسان باید در تحقیق انصاف داشتهباشد.

گفتند یک بنده خدایی شب جمعه کنار ضریح ابی‌عبدالله الحسین(ع)، تسبیح دستش بود و می‌گفت:‌

اللهم العن ملاصدرا !!

یک عالم برجسته‌ای هم ‌شنید، گفت: ملاصدرا چه گفته که اورا لعن می‌کنی؟

گفت: قائل به وحدت واجب‌ الوجود شده! 

خب واجب الوجود که قرار است یکی باشد، فرق وحدت واجب الوجود با وحدت وجود را نمی‌دانست! 

این عالم دید این بیچاره خیلی پرت است، گفت لعن کن راست می‌گویی!

انسان باید  در اینجور مباحث، رجوع کند به بزرگانی که دراین راه خون دل‌ها خورده‌اند، زحمت‌ها کشیده‌اند، آثارشان را مطالعه کند، نه اینکه راحت بنشیند و مطالعه نکند و زحمت نکشد

من با اشاره سریع رد می‌شوم، ولی بحث‌های زیادی روی این مسائل شده‌است، تا اینکه به جمع‌بندی نهایی رسیده‌اند.

مطلب بعدی که گفته‌اند:  اگر قراراست عادت کند، این «عَذْبْ» (گوارا) می‌شود.

آن‌ها یک بحث‌هایی برایشان مطرح شده که این‌را گفته‌اند.

 

وعده و وعید

در بحث‌های کلامی شیعه و اهل سنت  داریم که خداوند در قرآن‌کریم، هم «وعده» داده، هم «وعید» که با هم فرق دارند.

«وعده»: نسبت به پاداش خیر است، البته بعضی جاها به پاداش شرّ هم گفته می‌شود.

مثلاً می‌فرماید: نماز بخوانید این خیرات را در قیامت به شما می‌دهم، روزه بگیرید به شما بهشت می‌دهم، خمس و زکات بدهید، چنین و چنان برایتان می‌شود این را «وعده» می‌گویند.

«وعید»: نسبت به جزای عمل بد است.

اگر گناه کردی، جهنّم می‌روی، دروغ بگویی این بلا سرت می‌آید واین را «وعید» می‌گویند.

 

آیا خُلف وعده جایز است؟

خیر، هم شیعه و هم سنّی تأیید می‌کنند.

در روایات و آیات تصریح شده‌است که خداوند وعده‌اش صادق است، خلاف وعده نمی‌کند. خداوند اگر وعده داده که این پاداش را به شما می‌دهم، حتماً می‌دهد، خود خداوند فرموده، حتّی ممکن است اضافه هم بدهد.

آیا می‌شود خداوند خلاف وعید عمل کند؟!

بله! طبق آیه و روایت،  اشکال ندارد!

آیه ۱۱۳ - سوره طه

وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا وَ صَرَّفْنا فیهِ مِنَ الْوَعیدِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ أَوْ یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْراً 

و این‌گونه آن را قرآنى عربى [و فصیح و گویا] نازل کردیم، و انواع وعیدها [و انذارها] را در آن بازگو نمودیم، شاید تقوا پیشه کنند؛ یا برایشان سبب یادآورى شود.

خوب دقّت کنید، بزرگان روی این‌ها مکث کرده‌اند، بررسی کرده‌اند، برایشان سؤال ایجاد شده

آیه می‌فرماید: ما برای شما قرآن را نازل کردیم، به عربی فصیح و گویای رسا، «وَ صَرَّفْنا فیهِ مِنَ الْوَعیدِ» مواردی هم که لازم به وعید بوده برای شما دراین قرآن بیان کردیم. مثلاً گفتیم اگر گناه کنید، جهنّم است، اگر بی‌انصافی کنید، چنین می‌شود و عذابی که در مقابل اعمالی که خدا نمی‌خواهد انسان‌ها انجام دهند، می‌شود «وعید». امّا می‌فرمایدلَعَلَّهُمْ»؛ باشد که «یَتَّقُونَ أَوْ یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْراً».

بسیاری از مفسّران شیعه در ذیل این آیه شریفه می‌گویند: «وعید» اگر خداوند عمل نکند، به عدالت و حکمت خدا لطمه نمی‌زند، بلکه حتّی کَرَم و عنایت خدا را هم می‌رساند.

مثل این است که به کسی بگویید، اگر اینکار را برای من انجام دهی، این مزد را به تو می‌دهم، مزد را که می‌دهید، اضافه هم می‌دهید، این‌جا خُلف وعده نمی‌کنید.

امّا به یک‌نفر بگویید اگر این‌ کار بد را انجام بدهی تورا تنبیه می‌کنم، ولی بعد می‌گویید صرفنظر می‌کنم و تو را تنبیه نمی‌کنم، ایندفعه را چشم‌پوشی می‌کنممی‌گویند: این اشکال ندارد، برای اینکه شما گذشت کردید. مگر اینکه حق کسی ضایع بشود، مثل حق‌النّاس، که جای خودش محفوظ است.

می‌گویند یک راز وعید برای این است که افراد تقوی پیدا کنند، یعنی بترسند و در دنیا گناه نکنند.

در ذیل این آیه شریفه به تفاسیر شیعه رجوع کنید خیلی‌ها گفته‌اند: «لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» باشد که تقوی پیشه کنند، «أَوْ یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْراً» یا برایشان حالت ذاکر بودن و ذکر حاصل بشود؛ یعنی متذکّر بشوند که خدایی هست، قیامتی هست، حساب و کتابی هست و قبل از اینکه به آن مرحله برسند، یک مقدار این‌جا حساب ببرند، خلاصه اینکه عامل تربیتی است.

این در تفسیر در ذیل اینگونه آیات بیان شده است. روایاتی هم از معصومین(ع) داریم که دراین رابطه بیان فرموده‌اند.

از پیامبر(ص) نقل شده‌است:

رسولُ اللّه ِصلّىالله‌ علیه و آله:  مَن وَعَدَهُ اللّه ُ على عَمَلٍ ثَوابا فهُو مُنجِزُهُ لَهُ ، و مَن أوعَدَهُ على عَمَلٍ عِقابا فهُو فِیهِ بِالخِیارِ (محاسن، برقی، ج ۱، ص۲۴۶)

خداوند به هر کس وعده پاداش در برابر کارى دهد، حتما آن وعده را به کار مىبندد و هر کس را در برابر کارى وعده کیفر دهد در [عملى کردن، یا عملى نکردن ]آن وعده آزاد است.

«مَن وَعَدَهُ اللّه ُ على عَمَلٍ ثَوابا فهُو مُنجِزُهُ لَهُ» اگر به کسی وعده پاداش ثواب خیر و وعده‌ای به او داده‌اند، قطعی است و به او داده‌می‌شود،

«و مَن أوعَدَهُ على عَمَلٍ عِقابا فهُو فِیهِ بِالخِیارِ». امّا اگر به کسی وعید به عقاب داده شده ‌باشد، این به اختیار خود خداوند است.

 

سوره انعام آیه 128

...قَالَ النَّارُ مَثْوَاکُمْ خَالِدِینَ فِیهَا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ  إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ

خدا گوید: آتش منزلگاه شماست و همیشه در آن خواهید بود مگر آنچه خدا بخواهد (که برخی را بیرون آورد)، که پروردگار تو درست کردار و داناست.

«إِلاَّ ما شاءَ اللَه» مگر اینکه خدا بخواهد چشم پوشی کند.

طبق این آیات، بعضی‌ها گفتند:  ما چه می‌دانیم، شاید خدا ببخشد؛ امّا اینکه بگوییم چون به جهت قَسْرْ، عَذْبْ می‌شود، می‌گویند: این‌را برمبنای آیات و روایات و از نظر عقلی نمی‌توانیم بپذیریم. چون اصلاً قَسْرْ آن‌جا راه ندارد، آن‌جا بحث دیگری است.

 

بررسی نظر آقای جوادی آملی

ایشان در ج ۸ ، صفحه 430تفسیر تسنیم تحت عنوان « تردید در عذاب ابدیّت » مفصّل در چندین صفحه بحث می‌کند، فشرده‌اش را عرض می‌کنم.

همین شبهه را هم از فتوحات مکیّة می‌آورد، پاسخ شبهه را در ص ۴۳۳ تا ص ۴۴۰می‌دهد،  به طور خلاصه ایشان می‌گویند:

ما در رابطه با انسان از نظر حالت‌های نفسانی که قراراست پیدا بکند، آن حرفی که چندین جلسه از ملاصدرا، از علّامه طباطبایی، از بزرگان دیگر نقل کردم، که خواهشم این است که دقّت بیشتری بفرمایید، این بود که:

حقیقت وجود ما، مالِ نفسِ ما است، نفس ما در اثر گناه و آلودگی، حالتی پیدا می‌کند، گاهی می‌شود درّنده، گاهی می‌شود شهوت‌ران و..؛ لذا گفته شده به صورت خنزیر، به صورت سگ، به صورت گرگ مسخ می‌شوند.

ولی گاهی این انسان در اثر عبادت به مقام ملائک می‌رسد، امّا این نکته را باید توجّه داشت، انسانِ مَلَک است، یا مَلَک به کلّی؟ انسانِ مَلَک است.

آیا اگر نفس یک انسان در اثر گناه و آلودگی، مثل یک سگ درّنده شد، دیگر به کلّی درّنده حیوانی است، یا انسان درّنده است؟

انسانیّت جای خودش باقی است، لذا می‌فهمد که الآن درّنده است، این‌را درک می‌کند، این می‌شود عذاب.

پس این حالت در دنیای وجود باقی می‌ماند، چون باقی است و می‌فهمد، عذاب است.

تعبیری آقای جوادی آملی در این‌جا دارد، می‌گوید: بحث خلود مشکل نیست، بلکه این بحث را باید مطرح کرد، که آیا برمبنای وعده و وعید یک حرفی را می‌زنید؟ آن بحث دیگری است، ما نمی‌دانیم، خدا می‌داند.

می‌گوییم ما طبق ظواهر امر موظّف هستیم که به آیات و روایات عمل کنیم، خلاف عقل هم در آن نمی‌بینیم، که اگر بخواهیم ادلّه عقلی بیاوریم، وعده جای خودش درست، وعید در چه مواردی خدا می‌بخشد؟

طبق آیه ۱۲۸ سوره مبارکه انعام که می‌فرماید:

«قالَ النَّارُ مَثْواکُمْ خالِدینَ فیها إِلاَّ ما شاءَ اللَه إِنَّ رَبَّکَ حَکیمٌ عَلیمٌ».

خدا حکیم و علیم است، حکمتش ایجاب می‌کند، در چه جاهایی وعید را عمل نکند، آن دیگر با خداست.

ولی ما موظّف هستیم طبق آیه ۱۱۳ سوره مبارکه طه، باید برای ما ایجاد تقوی کند، ما را متذکّر کند، نه اینکه خدای ناکرده دور برداریم و بگوییم: خدا که به وعید عمل نمی‌کند! پس اگر جهنّم می‌روی، مردانه رو !

بنده خدایی لحظه مردن گفت: به من شراب بدهید! 

گفتند: از خدا نمی‌ترسی؟ داری جان می‌دهی، گفت:

شرمنده از آنم کاندر صف محشر                  کاندر خور عفو تو نکردیم گناهی!

درست است که عفو خدا لایتناهی است، امکان خلف وعید هست، امّا خدا عادل و حکیم و علیم است، آن خدا می‌داند.

تازه کسانی هم که مخلّد نیستند، قراراست مدّتی در جهنّم باشند و بعد از آن خلاص شوند، مگر شوخی است؟!

مگر امام صادق(ع) نفرمودند: 

اگر تکّه‌ای از آتش جهنّم را در شرق کره‌زمین بگذارند، غرب کره‌زمین از حرارتش معذّب خواهند بود.

 

با یک نگاه عرفانی در سطح بالاتر آیا امیرالمؤمنین(ع) نفرمودند:

«یا إِلهى وَ سَیِّدِى وَ مَوْلاىَ وَ رَبِّى صَبَرْتُ عَلَى عَذابِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلى فِراقِکَ وَ هَبْنى صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نارِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى کَرامَتِکَ أَمْ کَیْفَ أَسْکُنُ فِى النَّارِ وَ رَجائِى عَفْوُکَ»

اى خدا و آقا و مولا و پروردگارم! چنانم به حساب آور که بر عذابت شکیبایى کنم، با فراقت چگونه بسازم، و اى خداى من! گیرم که سوزندگى آتشت را تحمّل کنم، چگونه چشم بستن از کرمت را برتابم؛ یا چگونه با امید به عفوت در آتش، سکونت گزینم؟!

در دوزخم بیفکن و نام از گنه مبر

کآتش به گرمی عرق انفعال نیست

آیا این عرق شرمی که فردای قیامت روی پیشانی‌مان بنشیند، ولو خدا مارا از جهنّم هم بیرون آورد یا مارا جهنّم هم نبرد قابل تحمل است؟! همین شرمی‌که انسان آن جا در مقابل این خدا، این‌همه عنایت، رحمت، این‌همه عوامل هدایت احساس می‌کند، کافی است. علاوه بر این وعیدهایی را هم که در دنیا برای ما مطرح کرده، می‌فرماید: برای این است تا شما تقوی پیداکنید، متذکّر بشوید، پس این نباید عامل جسور شدن باشد.

امّا با توجّه به  بحث‌های قرآنی، که عذاب جهنّم هست، خلود در جهنّم هست، خُلف وعده نیست و ... این‌ها همه در جای خودش درست و مسلّم، امّا این نکته را باید توجّه داشته‌باشیم که این‌ها از نظر عقلی منافاتی ندارد.

این فشرده جمع‌بندی بحث‌هایی که تا این‌جا لازم بود دراین رابطه بیان کنم.

 

حبط عمل

بحث دیگری که دراین رابطه باقی مانده، بحث حبط عمل است.

آیاتی داریم در قرآن‌کریم و روایات، خیلی هم آموزنده و جالب است، می‌گویند: یک‌سری کارها هست که اگر انجام دهید، همه اعمال قبلی شما را حبط می‌کند! «هَباءً مَنْثُوراً» می‌کند.

این‌جا این سؤال مطرح می‌شود که یک نفر ممکن است، ۲۰ سال، 30 سال کارهای خوبی کرده‌باشد، ولی بعد از ۲۰ سال، ۳۰ سال یک‌سری اعمال از او سرمی‌زند که اعمال گذشته‌اش حبط می‌شود، آیا این عادلانه است؟ این‌هم مثل همان است که کسی، ۲۰سال، ۴۰سال گناه کرده، بعد برای مدّت طولانی در جهنّم باشد.

ما ، در آیات و روایات هم حبط عمل داریم، هم نقطه مقابلش را داریم.

یک انسان ممکن است، ۵۰ سال گناه کرده‌باشد، ولی توبه کند، توبه واقعی. برمبنای توبه واقعی نقطه مقابل حبط چیست؟

«یُبَدِّلُ اللهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ»

خدا آن راه را هم برای ما باز گذاشته، می‌گوید: توبه کن، برگرد، با آن شرایطی که خدا قرارداده، حتّی سیّئات تبدیل به حسنات می‌شود.

البته نقطه مقابلش را هم داریم که انسان با انجام دادن برخی کارها که پناه بر خدا، حبط اعمال می‌کند، که ان‌شاالله بحث خواهیم کرد.

 

جمع‌ بندی بحث

انسان وقتی در فردای قیامت محشور می‌شود، با آن‌همه ادلّه عقلی که باید جهان دیگر باشد، معاد باشد، حسابرسی باشد انسان‌ها دو دسته می‌شوند، بهشتی‌ها و جهنّمی‌ها.

خلود در بهشت هیچ بحثی ندارد، راحت است و بحثش هم جای خودش مطرح، به جهت اینکه ما انسان‌ها ازلی نیستیم ولی ابدی هستیم. لذا وقتی بهشتی بودیم، أبدالدَّهر در بهشت هستیم.

البته در کیفیّت بهشت، این‌را بعداً مطرح می‌کنیم، بعضی‌ها می‌گویند خسته نمی‌شویم؟! هر روز در بهشت به ما چلوکباب بدهند، هر روز از نهرهای شیر و عسل بنوشیم و میوه‌های بهشتی و .

بحث بالاتر از این حرف‌هاست، من فقط یک اشاره می‌کنم، اگر توی ذهن می‌آید، شما مثلاً در دنیا ۲۰۰ سال عمر کنید، همه این ۲۰۰ سال هم شاداب و سرحال باشید، پیری و سستی و کهولت  سن و خستگی و …  «وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ» (۶۸ یس) حاصل نشود، این انسان عاشق علم باشد، تا آخر عمر خسته می‌شود از یادگیری؟یا لذّت و وَلَعَش بیشتر می‌شود؟

لذّت‌ها را فقط در خوردن نبینیم. ما افرادی را در عمر خودمان دیدیم، 90 سالشان است، در زمینه علمی هم خیلی بالا هستند، ولی چنان ولع برای خواندن، نوشتن، بحث‌کردن، یادگرفتن و یاددادن دارند، جسمشان نمی‌کشد، وگرنه از نظر جنبه‌های [دیگر (روحی) خیلی هم آماده و سرحال هستند.]

در قیامت، جسم قیامتی مناسب با آن روح، در عالم قیامت می‌شود، آن‌جا لذّت حساب دیگری دارد که دیگر پایان ندارد.

یک مثال شیرین دیگری عرض کنم، به شما اجازه بدهند در محضر امیرالمؤمنین(ع)بنشینید، حضرت به شما درس بدهند، آیا خسته می‌شوید؟ یا ولع شما بیشتر می‌شود؟

اصحاب خاصّ امیرالمؤمنین(ع) که این لذّت‌ها را چشیده بودند، بودنِ در محضر مولا را چگونه می‌دیدند؟ بودن در محضر امام عصر(عج)

چه خوش است صوت قرآن، زتو دلربا شنیدن

به رُخَت نظاره کردن، سخن خدا شنیدن

آن‌هاییکه توی این وادی‌ها می‌روند، دیگر زمان و مکان و محدودیت‌ها برایشان مطرح نیست، در یک وادی دیگر می‌روند.

بله بهشت خلود دارد، جای خودش، لذّتش هم پایان ندارد، هرچقدر هم جلو برود جا دارد

بار دیگر بمیرم از بشر

تا برآرم از ملائک بال و پر

بار دیگر از مَلَک قربان شوم

آنچه اندر وهم ناید آن شوم

«جهنّم»

اما جهنّم؛ آن‌هایی‌که مدّتی در جهنّم می‌مانند، به تعبیری که قبلاً عرض کردم، پیش نیازهای بهشت را پاس کنند تا لیاقت ورود به بهشت را پیداکنند، این کجایش مخالف با عقل است؟

اگر از نظر زمان هم مطرح شد، به این معنی که زمان طولانی است، با توضیحاتی که عرض کردم:

اقتضای حالت نفسانی این است که، این نفس دیگر لیاقت ورود به مرحله بهشت را پیدا نمی‌کند، مگر با عذاب لیاقت پیدا شود، اگر نشد خب باید در جهنّم بماند.

مثلاً (این‌ها مثال‌های ساده دنیوی است، نمی‌تواند دقیق باشد، از یک جهت ذهن را نزدیک می‌کند)

اگر به یک دانشجو گفتیم ۵ واحد، 10 واحد پیش نیاز داری، باید بروی آن‌جا پاس کنی بعد بیایی، ۲ سال، ۳سال آن‌جا ماند، نمی‌تواند واحدها را پاس کند، می‌گوییم تو لیاقت ورود به این مرحله را نداری، نمی‌توانی وارد شوی.

انسانی که نفسش با گناه درآمیخته، نمی‌تواند وارد بهشت شود.

لذا گفته‌اند از گناه، انانیّت، از خودخواهی‌ها، خودمحوری‌ها باید ترسید، از اینکه خلاف آنچه خدا و پیغمبر(ص) و امام(ع) سفارش کرده‌اند، انجام دهیم، باید ترسید، این‌ها نفس مارا آلوده می‌کند، نفس آلوده سزاوار واردشدن به مرحله بهشت را ندارد.

مگر نمی‌گویند: نوریان مَر نوریان را طالبند؟

بهشت جای نوریان است، ولی انسانی که فضای وجودش را کبر و حسد و کینه و غیبت و افترا و این مسائل پست اخلاقی گرفته و گناهانی که از نظر فکری دنیای فکرش را آلوده کرده، این چگونه می‌تواند وارد آن مرحله بشود؟

یک مغازه‌ای که همه قفسه‌هایش پراز عطرهای خوشبو و معطّر است، یک تکّه از فضولات را بخواهید داخل این مغازه بیاورید، هرکسی ببیند، می‌گوید این چه وضعی است؟!

جای این اصلاً این‌جا نیست.

به قول بزرگی مثال قشنگی می‌زد، می‌گفت: لباس سفید صاف شفّاف قشنگی را پوشیدید، رفته‌اید روغن اتومبیل خود را عوض کنید، یک لکّه روغن چکیده روی لباستان، این لکّه کاملاً خودش را روی این لباس نشان می‌دهد، انگشت‌نما می‌شوید.  ولی اگر لباس شما، لباس تعویض روغنی باشد، خب تمام بدنت را گرفته.

بهشت جای آن صاف‌ها است، یک لکّه اگر باشد، انگشت‌نما می‌شود، باید پاک شود تا برود و این پاک کردنش را در دنیا باید برای خود فراهم کند. اگر اعمال ماتأخّری داشته‌باشد، در عالم برزخ ، اگر اعمال ماتأخّر نداشته‌باشد، در قیامت مشمول شفاعت بشود، یک مدّتی در جهنّم میماند تا پاک بشود و برگردد. یا خدای ناکرده وجود به گونه‌ای آلوده شده‌باشد، که به تعبیر مرحوم علّامه طباطبایی(رحمة الله تعالی علیه) سنخیّت با جهنّم پیداکرده، این دیگر جایش جهنّم است.  لذا باید از فرصت استفاده کنیم، توبه کنیم. تا زنده هستیم برگردیم.

 

سفارش‌های بزرگان

جنبه های ایجابی

۱-نماز اول وقت یادتان نرود، این سرمایه بزرگ تربیتی را به آن بچسبید.

۲- تلاوت قرآن را ترک نکنید، ولو در شبانه‌روز چند صفحه، که طبق دستور معصومین(ع)، ۵۰ آیه کمتر نباشد، اگر نتوانستید یک صفحه هم شد، ترک نکنید، ارتباط خودتان را با قرآن داشته‌باشید.

۳-نماز شب؛ عزیزانی که شرایط زندگیشان اجازه می‌دهد و شرایطش را دارند، ولو همیشه نمی‌شود، گاهی نماز شب یادتان نرود، سازندگی‌های عظیمی دارد. ( این‌ها در جنبه‌های ایجابی و مثبتش).

جنبه های سلبی

عزیزان از گناه بترسید، می‌گویم گناه، فوراً ذهن نرود سراغ دزدی و زنا و فحشا و بی‌عفّتی… 

خیر! الآن دو نفر باهم نشسته‌ایم، غیبت دارد گُل می‌کند، بترسید، دلتان تاریک می‌شود، آنوقت این تاریکی دل باعث می‌شود آن حال نماز اول گرفته‌شود.

این تاریکی دل باعث می‌شود آن حال نماز شب گرفته شود، این تاریکی دل باعث می‌شود حال تلاوت قرآن گرفته‌شود و اگر قرائت قرآنی هم می‌کنید، قرائت آن یک‌جور دیگر باشد.

چرا نمی‌توانیم نماز با حضور قلب بخوانیم؟

یک بنده خدایی می‌گفت: شغلم حسابداری است، یکموقع اشتباه حساب‌هایی که دارم، می‌ایستم نماز، نیّت نماز که می‌کنم، در نماز فکرم می‌رود سراغ آن و حلّش می‌کنم، بعد از نماز می‌آیم، می‌نشینم سر حساب‌ها! چرا باید ذهن ما در نماز به اینطرف و آنطرف برود؟

به جهت اینکه دل برمبنای اُنس با آن گناهان به یک طرف دیگر رفته، این دوتا با همدیگر جمع نمی‌شود، عزیزان از غیبت، از افترا، از سوء‌ظن بپرهیزید.

چند روز پیش، در تلویزیون یک مطلبی نقل کرد که برایم جالب بود.

گفت: سوار اتومبیل بودم، داشتم می‌رفتم کلاس درسم، درس بدهم، یک بنده خدایی آمد در کلاس، دیدم خیلی اخم کرده و خیلی ناراحت است؛ پرسیدم: امروز چرا اینجور هستی؟

گفت: از شما توقّع نداشتم! 

گفتم: چی شده؟ 

گفت:(هوا برفی هم بود)، من دست بلند کردم، شما داشتید رانندگی می‌کردید، به من نگاه نکردید و رفتید.

خب داشتید می‌آمدید دانشگاه من‌را هم سوار می‌کردید!

گفتم: قبول داری من راست می‌گویم و دروغ نمی‌گویم؟

من حاضرم قسم بخورم اصلاً ندیدم و متوجّه شما نشدم.

یکموقع انسان ذهنش جای دیگری است نگوییم نخیر من‌را تحویل نگرفت.

گاهی سلام می‌کنید، طرف نمی‌شنود، چرا غیبت می‌کنی؟ چرا تهمت می‌زنی؟

این‌ها دل را تاریک می‌کند، برای آن‌کسی که غیبتش کرده‌ای، او که مشکلی ندارد، تو بیچاره می‌شوی.

بعد می‌گوید: حضور قلب ندارم، حضور قلب خیلی چیزها می‌خواهد.

پس ترک گناه، انجام واجبات و ترک این مسائل مهم‌تر است.

به فرموده مولا امیرالمؤمنین(ع):

اِجْتِنابُ السَّیِّئاتِ أولى مِن إِکتِسابِ الْحَسَناتِ .

امام على علیه السلام : دورى کردن از بدی‌ها اولویّت دارد از کسب حسنات.

[غررالحکم : 1522]

یکی از این مجلات تربیتی، نوشته بود. یک اختلاف خانوادگی شدیدی پیش آمده‌بود، برمبنای سوء‌تفاهم، خانم آمده‌بود درخواست طلاق داده‌بود که دیگر نمی‌توانم، طلاق می‌خواهم، من یک خانم با موی بور را در ماشین شوهرم دیدم، این با یک خانم دیگری است.

شوهر بیچاره قسم می‌خورد که من اصلاً اهل این حرف‌ها نیستم، بعد مشخص شد، گفت فلان روز، ماشینت از پارکینگ آمد بیرون، من پشت شیشه بودم، آن رنگ بور چه بود؟!

گفت: کدو تنبل خریده بودم، گذاشته بودم پشت شیشه! 

چرا اینقدر بدبین هستیم؟ 

چرا اینقدر به جای اینکه همدیگر را دوست داشته‌باشیم، پشت‌ سر همدیگر صفحه می‌گذاریم؟

این‌ها نمی‌گذارد ما حرکت کنیم، لذا به این‌ها فکر کنیم. حالا هرشب جمعه هم جلسه داشته‌باشیم، ولی تا این دریچه دل را بسوی عالم نور باز نکنیم، خورشید با آن درخشندگی هم پشت پنجره بتابد، ولی چون پرده‌ها را انداخته‌ایم، اثر نمی‌کند.

درد و دلی با آقا صاحب الزمان (عج)

یابن‌الحسن(عج)، امام زمان(عج)،  از شما ممنون هستیم، این اجازه را دادید که بازهم بیاییم این‌جا و عرض ادبی کنیم.

ولی خودتان می‌دانید و از قلب ما آگاه هستید، ما جز رضای خدا و رضای شما، هدف دیگری نداریم.

اگر خطایی از ما سر زده، اگر اشتباهی کردیم، اگر نتوانستیم خوب انجام وظیفه کنیم، شما بهتر می‌دانید، تعمّد نبوده، از ما بهتر از این برنیامد.

جرأت نمی‌کنیم بگوییم شیعه شما هستیم. همانطورکه عدّه‌ای خراسان رفتند، خواستند به امام رضا(ع) عرض کنند شیعه شما هستیم، حضرت فرمودند:

شما محبّ هستید، کجا شیعه هستید؟

ولی خودتان می‌دانید شمارا دوست داریم، محبّ شما هستیم، شما از خانواده کَرَم هستید، از ما بیشتر از این برنیامد، با ناتوانی‌های جسمی، با خستگی‌های بدنی، با آزردگی‌های روحی، سعی کردیم انجام وظیفه‌ای بشود.

یابن رسول الله(ص)، به عنایت خودتان یک گوشه چشمی هم به ما بفرمایید.

آقا دنیا گرفتار شده، همه عالم بشریّت را بی‌عدالتی و ظلم و گناه و فسق و فجور و تعدّی و این‌همه ستم در عالم دارد غوغا می‌کند

یابن الحسن(عج)، امام زمان(عج)، می‌شود شما عنایتی بکنید! شما یک دستی به سر ما بکشید! آقاجان اگر یک بچه در خانواده شیطنتی کرد، خطایی کرد، ولی آیا مهر پدری، مهر مادری، می‌گذارد رها بشود؟ آقا مگر می‌شود شما ما را رها کنید؟! آقا نمی‌شود یک دست عنایتی به سر ما بکشید؟ شاید در سایه عنایت شما قلب ما یک تکانی بخورد.

آقاجان، با یک عبارت امام کاظم(ع)، بُشر حافی را از این‌رو به آن‌رو کرد.

آقاجان، با یک نگاه امام حسین(ع)، حُرّ از اینور به آنور شد.

آقا آن جوان مسیحی با یک عدّه از زائرهای ابی‌عبدالله(ع)، وقتی وارد کربلا شد، آن‌ها وارد حرم شدند، گفت من مسیحی هستم همین‌جا توی صحن می‌مانم، خوابش برد، ولی امام حسین(ع) دست به سرش کشید، وقتی بیدار شد، شهادتین گفت و دوید توی حرم امام حسین(ع).

آقاجان، با یک نگاه شما کار همه بشریّت حل می‌شود.

یک گوشه چشمی هم به ما بفرمایید، یابن‌الحسن(عج).‌

منبع: سخنرانی دکتر اسدی گرمارودی، معاد برهانی در آیات قرآنی، جلسه 64