جلسه هفتاد

تعداد بازدید:۲۱۰

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه هفتاد معاد برهانی در آیات قرآنی

آثار تربیتی معاد

تا کنون با توجه به آیات قرآن، مباحثعقلی درباره ضرورت معاد، امکان وقوع معاد، اقتضای عالم قیامت، حسابرسی‌ها، بهشت و دوزخ و موارد دیگر بحث کردیم. از این جلسه بحث ما روی موضوع «آثار تربیتی معاد» خواهد بود.

ابتدا به این نکته باید توجه داشت که شخصیت انسان در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی ، طبق نحوه زندگی او است که بر اساس نحوه  تربیت، صورت می پذیرد.

شکل زندگی ما وابسته به نحوه ی تربیت ماست، چگونه تربیت شدیم، مثلاً تربیت دینی یا تربیت ضد دینی. اگر تربیت کسی تربیت ضد دینی باشد، زندگی او طبیعتاً زندگی دینی نخواهد بود، زندگی خانوادگی او زندگی ضد دینی می‌باشد. در جامعه هم نمی‌توانیم از او توقع رفتار و کردار یک متدین مومن معتقد را داشته باشیم.

لذا تربیت به حدی مهم است که ذات اقدس الهی ضمن آن که الله اسم ذات است و همه صفات کمالیه‌‌اش در این کلمه الله نهفته شده، اولین اسمِ صفتی که بعد از الله در بسیاری از آیات من جمله در سوره مبارکه حمد ذکر می کند کلمه ربوبیت است «الحمدلله رب العالمین»  اللّهی که رب و مربی و تربیت کننده است.

لذا مسئله «تربیت» یکی از مهمترین عوامل است که در زندگی انسانها نقش دارد و اثرگذار است. در مناسبتهای مختلف راجع به تربیت، ربوبیت خدا، بحثهای مفصلی انجام شده است. در اینجا فقط اشاره کوتاهی شد. حال اگر تربیت را بعنوان یکی از عوامل بسیار مهم و موثر در نحوه زندگی انسان می‌شناسیم، «آثار تربیتی معاد» چیست؟ یعنی اگر کسی معتقد به معاد شد، در تربیت او چه اثری باقی می‌گذارد ؟ و اگر معتقد نباشد چه اثری می‌گذارد؟

اثر تربیتی معاد از نگاه امیرالمومنین(ع)

روایت کامل و جامعی از امیرالمومنین (ع) نقل شده است که خود این روایت اگر حقیقتاً شرایط ایجاب کند و وقت اجازه بدهد چند جلسه جای بحث دارد؛ ولی در اینجا فقط به عنوان مقدمۀ عنوان «آثار تربیتی معاد» وارد آن می‌شویم.

می گویند جمعی با هم در مسجد کوفه نشسته بودند و راجع به عدل خدا ، نظام این عالم ، قضا و قدر ... با هم صحبت می کردند. امیرالمومنین (ع) هم می شنیدند. علی الظاهر مطالبی گفتند که امیرالمومنین (ع) احساس کردند که باید برایشان توضیح بدهند. حضرت فوراً به منبر رفتند و نظر مستمعین را جلب کردند و در رابطه ی بحث جمع اینگونه فرمودند:

رُوِیَ أَنَّهُ اتَّصَلَ بِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع: أَنَّ قَوْماً مِنْ أَصْحَابِهِ خَاضُوا فِی التَّعْدِیلِ وَ التَّجْرِیحِ. فَخَرَجَ حَتَّى صَعِدَ الْمِنْبَرَ، فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ:

أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمَّا خَلَقَ خَلْقَهُ أَرَادَ أَنْ یَکُونُوا عَلَى آدَابٍ رَفِیعَةٍ وَ أَخْلَاقٍ شَرِیفَةٍ، فَعَلِمَ أَنَّهُمْ لَمْ یَکُونُوا کَذَلِکَ إِلَّا بِأَنْ یُعَرِّفَهُمْ مَا لَهُمْ وَ مَا عَلَیْهِمْ، وَ التَّعْرِیفُ لَا یَکُونُ إِلَّا بِالْأَمْرِ وَ النَّهْیِ، وَ الْأَمْرُ وَ النَّهْیُ لَا یَجْتَمِعَانِ إِلَّا بِالْوَعْدِ وَ الْوَعِیدِ، وَ الْوَعْدُ لَا یَکُونُ إِلَّا بِالتَّرْغِیبِ، وَ الْوَعِیدُ لَا یَکُونُ إِلَّا بِالتَّرْهِیبِ، وَ التَّرْغِیبُ لَا یَکُونُ إِلَّا بِمَا تَشْتَهِیهِ أَنْفُسُهُمْ وَ تَلَذُّ أَعْیُنُهُمْ، وَ التَّرْهِیبُ لَا یَکُونُ إِلَّا بِضِدِّ ذَلِکَ، ثُمَّ خَلَقَهُمْ فِی دَارِهِ وَ أَرَاهُمْ طَرَفاً مِنَ اللَّذَّاتِ لِیَسْتَدِلُّوا بِهِ عَلَى مَا وَرَاءَهُمْ مِنَ اللَّذَّاتِ الْخَالِصَةِ الَّتِی لَا یَشُوبُهَا أَلَمٌ، أَلَا وَ هِیَ الْجَنَّةُ. وَ أَرَاهُمْ طَرَفاً مِنَ الْآلَامِ، لِیَسْتَدِلُّوا بِهِ عَلَى مَا وَرَاءَهُمْ مِنَ الْآلَامِ الْخَالِصَةِ الَّتِی لَا یَشُوبُهَا لَذَّةٌ، أَلَا وَ هِیَ النَّارُ. فَمِنْ أَجْلِ ذَلِکَ تَرَوْنَ نَعِیمَ الدُّنْیَا مَخْلُوطاً بِمِحَنِهَا، وَ سُرُورَهَا مَمْزُوجاً بِکَدِرِهَا وَ هُمُومِهَا. (احتجاج، طبرسی، ج1، ص207)

ای مردم همانا خداوند تبارک و تعالی هنگامی که انسان را خلق کرد، اراده نمود که بر اساس آداب گران مایه و اخلاق شریف زندگی کند و برای این که انسان این آداب را رعایت کند و متخلق به این اخلاق باشد، باید سود و زیان خود را بشناسد؛ از این رو خدای متعال سود و زیان آدمی را در قالب تکالیفی که شامل یک سری از اوامر و نواهی است تعریف نمود. از طرف دیگر طبع آدمی به گونه ای است که امر و نهی خدا، امتثال نمی یابد مگر این که در او انگیزه‌ای در جهت این فرمان پذیری ایجاد شود. خداوند انسان را با وعده به بهشت به سوی انجام دادن اوامر الهی ترغیب نموده و با تهدید به جهنم او را از انجام دادن محرمات ترسانده است.

ایجاد رغبت، وسیله اى جز چیزهاى موردپسند نفس و چشم نواز ندارد و ترساندن نیز با ضد آنها محقق مى‌گردد. پس آنها را در عالمى قرار داد تا نمونه اى از لذتها و رنجها را ببینند تا  بدان وسیله به لذتهاى بهشت و رنجهاى جهنم پى ببرند،  به همین دلیل نعمتهاى دنیوى آمیخته با محنت و شادیهاى آن همراه با رنج و ناگوارى مى‌باشد.

أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمَّا خَلَقَ خَلْقَهُ أَرَادَ؛  خدای بزرگ زمانی که مخلوقش را آفرید  (با قرینه ای که در ادامه می آید منظور از این مخلوق، انسان می باشد)  اراده و خواست خدا این بود که «خدا چه می خواهد؟» أَنْ یَکُونُوا عَلَى آدَابٍ رَفِیعَةٍ وَ أَخْلَاقٍ شَرِیفَةٍ، بر اساس آداب گران مایه و اخلاق شریف زندگی کند. پس معلوم است که این روایت راجع به گیاه و حیوان و جماد نیست، چون برای گیاه و جماد و حیوان که اخلاق و آداب مطرح نیست. اینجا منظور از «خلق» انسان است، حال جن هم با انسان در این زمینه مشترک است، فعلاً کاری نداریم و در رابطه با انسان بحث می‌کنیم.

خدا این را خواست، اما خواست خدا در قرآن توضیح داده شده است که جبری نیست. خداوند در آیه 48 سوره مائده می‌فرماید:   وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ  فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ

و اگر خدا می‌خواست، همه شما را امت واحدی قرارمی‌داد؛ ولی خدا می‌خواهد شما را در آنچه به شما بخشیده بیازماید؛ (و استعدادهای مختلف شما را پرورش دهد). پس در نیکیها بر یکدیگر سبقت جویید!

خدا می‌گوید جبر نیست، من می‌خواهم که شما رشد کنید ولی ابزارش را در اختیار شما می‌گذارم، شما اگر استفاده کردید به آنچه که قرار است برسید، نائل می شوید. اگر استفاده نکردید هم نتیجه آن را خواهید دید.

به تعبیر دیگر در همین نظام تربیتی ما انسان ها در این عالم، تربیت علمی، تربیت اخلاقی، تربیت بدنی در ورزش و ... مربی آنچه لازم است اعمال می کند ولی متربی اگر نخواهد و انجام ندهد، نتیجه حاصل نمی‌شود. حال خداوند خواسته و اراده کرده ما اخلاق و آداب رفیعه و شریفه داشته باشیم، خود خداوند در ادامه چگونگی آن را توضیح می دهد. این کار بالاجبار نیست. می گوید.

فَعَلِمَ أَنَّهُمْ لَمْ یَکُونُوا کَذَلِکَ إِلَّا بِأَنْ یُعَرِّفَهُمْ مَا لَهُمْ وَ مَا عَلَیْهِمْ: خدا این را می داند: انَهُم لَم یَکُونُوا کَذلِکَ اِلّا؛    انسان ها اینطوری نمی شوند‌، یعنی دارای اخلاق ارزنده و ادب و تربیت درست نخواهند شد  مگر آنکه بِأَنْ یُعَرِّفَهُمْ مَا لَهُمْ وَ مَا عَلَیْهِمْ؛ خداوند به آنها بشناساند ، معرفی کند «ما لَهُم»  چه چیزهایی به نفعشان است که باعث می شود اخلاق ارزنده پیدا کنند « وَ ما عَلَیهِم»  چه چیزهایی علیه انسان  و به ضرر او است و نمی‌گذارد انسان دارای اخلاق ارزنده و آداب درست شود .

به عبارت دیگر خدا در پی آن است که به این انسان ها و به این خلق که می خواهد دارای آداب رفیعه و اخلاق شریفه بشوند، بشناساند، بفهماند و یاد دهد که چه چیزهایی به نفعتان است و باعث می شود این اخلاق را پیدا کنید و چه چیزهایی به ضررتان است و نمی گذارد شما به آن اخلاق برسید.

التَّعْرِیفُ لَا یَکُونُ إِلَّا بِالْأَمْرِ وَ النَّهْیِ و این معرفی کردن و شناساندن (امکان پذیر) نیست مگر با امر و نهی الهی. در بعضی نسخه ها هم آمده « اِلّا بِالحلال وَ الحَرام»   اگر گفتم این مورد حلال است و امر کردم انجام بده. برای اخلاق رفیعه و  آداب شریفه می باشد. برای این است که به آن درجه برسی و اگر چیزهایی را نهی کردم، گفتم حرام است و به آن نزدیک نشوید برای این است که نمی گذارد شما به آن درجات برسید. اگر قرار است به درجاتی برسید باید خودتان را از آنها دور نگه دارید.

ادامه روایت خیلی عجیب است ، حضرت به صورت سلسله وار منطقی و وابسته به یکدیگر برای ما توضیح می‌دهند. وَ الْأَمْرُ وَ النَّهْیُ لَا یَجْتَمِعَانِ إِلَّا بِالْوَعْدِ وَ الْوَعِیدِ، امر و نهی هم، با هم جمع نمی شوند؛ یعنی نمی‌تواند تحقق بیابد، مگر وعده و وعید در آن باشد.

وعد و وعید

«وعد» در اصطلاح کلامی و بحث‌های روایی، پاداش کار خیر را «وَعد» می‌گویند. وعده می دهد ، به این مضمون که اگر نماز خواندی اثرش این است، اگر روزه گرفتی این نتایج را پیدا می کنی، اگر اموری را رعایت کردی ، این مواهب شامل حالت می شود این را «وعده» می‌گویند.

«وعید» چیست ؟ جاهایی که کارها زشت و ناروا می باشد ، در مقابل امر ، نهی داریم. در مقابل تبشیر، انذار داریم اگر اینکارها را نکنید و اگر گوش نکردید و انجام دادید چه آثار سویی برایتان می‌باشد، این را «وعید» می‌گویند.

پس خدا می خواهد امر ونهی کند تا با امر و نهی خدا ما تربیت بشویم ، هر مربی وقتی می خواهد تربیت کند، امر و نهی دارد. پس خداوند که ما را می خواهد تربیت کند و رب العالمین است، امر ونهی دارد .

چرایی نیاز امر و نهی به وعد و وعید

چرا امیرالمومنین (ع) فرمودند : وَ الْأَمْرُ وَ النَّهْیُ لَا یَجْتَمِعَانِ إِلَّا بِالْوَعْدِ وَ الْوَعِیدِ،

در ادامه پاسخ می‌دهند: وَ الْوَعْدُ لَا یَکُونُ إِلَّا بِالتَّرْغِیبِ، وَ الْوَعِیدُ لَا یَکُونُ إِلَّا بِالتَّرْهِیبِ، وعد نمی شود مگر اینکه رغبت ایجاد می کند، همان که اصطلاحاً می گوییم امید ایجاد می‌کند. مثلاً اگر این کار را کردی، این فایده را دارد، به امید اینکه به آن فایده برسید آن کار را انجام می‌دهید.

پس «وعد» معمولاً در یک اموری ایجاد می‌شود که ترغیب و رغبت ایجاد می کند، تمایل و اشتیاق ایجاد می‌کند. «وعید» محقق نمی‌شود مگر با «ترهیب». ترهیب از رَهب به معنای گریز، فرار، دور شدن، فاصله گرفتن است.

بطور مثال در مسائل پزشکی، پزشک می گوید اگر همه دستورات مرا انجام دهی، همه کسالتهایت بر طرف می‌شود، این را «وعد» می گویند . بخاطر آن مواهب خوبی که با گوش کردن به حرف پزشک پیدا می کنیم، رغبت ایجاد می شود تا ما حرف پزشک را گوش کنیم ولو برای ما کمی سخت باشد چون آن وعده مهم است.

حال اگر به ما بگوید به شما اخطار می کنم که مثلاً این غذا را خوردی سرطان می‌گیری طبیعتاً در درون انسان ترس و وحشت ایجاد می کند. پس امر و نهی، وعد و وعید لازم دارد.

«وعده» به یک چیزی که ترغیب نسبت به انجام امر، ایجاد شود.

«وعید» نگرانی و وحشت نسبت به یک نتیجه ای تا از آن فاصله بگیریم و دور شویم.

وَ التَّرْغِیبُ لَا یَکُونُ إِلَّا بِمَا تَشْتَهِیهِ أَنْفُسُهُمْ وَ تَلَذُّ أَعْیُنُهُمْ، ترغیب در این دنیا باید نمونه هایش را لمس کنیم. خدا فقط بصورت عقلی محض مطرح نکرده ، حسی هم کرده و این خیلی عجیب است. ما یک تعبیری در مباحث عقلی داریم، می گویند : « معقول را محسوس کردن » چون همه افراد تحمل و ظرفیت ورود فقط به مباحث عقلی را ندارند، بهتر استیک مقداری ملموس بشود. به همین دلیل معجزات انبیای قبل از پیامبر اسلام (ص) بیشتر ملموس بود مثلاً حضرت عیسی (ع) مرده را زنده کرد ، مردم لمس کردند ، حس کردند و مشاهده کردند.

پیامبر هم از این ملموسات برای مردم داشتند، به طور مثال گفتند درخت بیاید ، آمد یا سنگریزه سخن گفت و امثال اینها؛ اما بالاترین معجزه پیامبر اسلام (ص) که برای همیشه باقی مانده و معجزه ی جاودانه می باشد « قرآن کریم» است. فهم معجزه بودن قرآن مباحث عقلی احتیاج دارد، افراد هر چه در مباحث قرآنی عاقل تر و دقیق‌تر هستند، عظمت اعجاز قرآن را نیز بیشتر متوجه می‌شوند. حال برای اینکه عموم مردم هم بتوانند مباحث عقلی را هم متوجه شوند باید معقول را  محسوس کرد.

قرآن کریم آمده نسبت به عالم بعد  وعده داده است؛ چون عالم بعد را ما حس نمی‌کنیم، بهشت و دوزخ را اینجا حس نمی‌کنیم، بنابراین امیرالمومنین علی (ع) در این روایت نمونه های حسی را ذکر کردند تا آن امر معقول برای ما به صورت محسوس جلوه کند.

 در ادامه حضرت فرمودند : وَ التَّرْغِیبُ لَا یَکُونُ إِلَّا بِمَا تَشْتَهِیهِ أَنْفُسُهُمْ وَ تَلَذُّ أَعْیُنُهُمْ ترغیب ایجاد نمی شود مگر با چیزهایی که نفس به آنها اشتها و گرایش و تمایل دارد و چشم نوازند. « تَلَذُّ أَعْیُنُهُمْ» با نگاه لذت می‌بریم. برای ما لذت محسوس می شود ، لذت حسی است.

بطور مثال اگر این کار را انجام بدهی، این غذای خوشمزه را به تو می دهم یا جایزه به شما می دهم، اینها در این عالم محسوس می‌باشد.

خیلی بحثهای ریشه ای و عمیقی را حضرت در این روایت برای ما توضیح می دهند که توجه به آخرت و بهشت و دوزخ چگونه باشد که تربیت شویم.  با این مطالب به سراغ آیات می رویم.

همانطور که مثلاً برای بچه ها گوشزد می کنیم که عزیز من اگر این حرف را گوش کنی، این نتیجه را برایت دارد و اگر حرفهای دیگری بعنوان نصیحت گفتم ، نتایج دیگری برایت دارد.

همانطور که در این دنیا چیزهایی که با نفس ما سازگاری دارد و برای ما لذت حسی دارد، به عنوان «وعد» ذکر می‌شود، در آخرت هم اینگونه برایمان مثال می‌زنند، بهشت کاخ هایش زیباست، بهشت درختهایش عالیست، اگر اوامر الهی را گوش کردی ، چنین لذتهایی برایتان خواهد بود، البته نه اینکه فقط اینها می‌باشد. همانطور که «وعد» در دنیا نیازمند به عوامل ترغیب است در آخرت نیز برای ما مثال زده شده است.  

وَ التَّرْهِیبُ لَا یَکُونُ إِلَّا بِضِدِّ ذَلِکَ، ترساندن و وحشت ایجاد کردن برای این که دور شوید ، با ضد آن است؛‌ یعنی می گوید اگر این کار را کردی ، آن چیزی که دوست نداری برایت پیش می‌آید ، بعنوان مثال می گوید: از آنچه که می ترسیدم به سرم آمد ، به بلایی عجیب گرفتار شدم، یعنی چیزهایی که من نمی‌خواهم و دوست ندارم به آن گرفتار شدم. لذا می‌گوید اگر می خواهید از یک اموری مردم را بترسانید و باز دارید ، ضد آن «وعد» که «وعید» است ، ضد «ترغیب» باید «ترهیب» کنیم ، یعنی چیزهایی که ناگوار است بیان شود.

در ادامه ی روایت ببینید حضرت از کجا به کجا رسیده اند « راز آفرینش دنیا این است که لذت و اَلَم با هم توام است» حضرت می‌فرمایند:

ثُمَّ خَلَقَهُمْ فِی دَارِهِ وَ أَرَاهُمْ طَرَفاً مِنَ اللَّذَّاتِ لِیَسْتَدِلُّوا بِهِ عَلَى مَا وَرَاءَهُمْ مِنَ اللَّذَّاتِ الْخَالِصَةِ الَّتِی لَا یَشُوبُهَا أَلَمٌ، أَلَا وَ هِیَ الْجَنَّةُ

عبارت عجیبی است ، می گوید حالا که اینطور است ، خدا شما را دارد تربیت می کند!

در دنیا وقتی یک چیزی لذت بخش و خوشایند است و خوشتان می آید‌، اگر بگویم این کار را انجام دهید به آن می رسید ، در شما ترغیب ایجاد می شود . من هم می خواهم شما را تربیت کنم تا به لذت آخرت و به آن مواهب آخرت نائل شوید ، لذا می فرماید:

« ثُمَّ خَلَقَهُمْ فِی دَارِهِ» یک داری را در این عالم قرار داده ، شما را در این  دار، یعنی دار دنیا  آفریده است.

«أَرَاهُمْ» و نشان داده به این انسانها « طَرَفاً مِنَ اللَّذَّاتِ» یک نمونه و مختصری از آن لذتها تا« لِیَسْتَدِلُّوا بِهِ عَلَى مَا وَرَاءَهُمْ» دلالت و راهنمایی کند ما را که یک لذتهایی ماورای این دنیا هم وجود دارد . این لذت در این حد است. « مِنَ اللَّذَّاتِ الْخَالِصَة» که آن لذتها ، لذتهای خاصی می باشد؛ یعنی قابل مقایسه با این لذتها نیست، همانطوری که این لذت دنیا قابل مقایسه با لذت آخرت نیست، وقتی یک مربی می‌خواهد افراد را تربیت کند که به آن لذتها برسند، وعده می دهد، می گوید: لذت خاصی است در ماوراء این دنیا  « الَّتِی لَا یَشُوبُهَا أَلَمٌ» هیچ رنجی با آن نمی باشد . چون لذت دنیا بدون رنج نمی شود. امیرالمؤمنین (ع) مثالی دارند که می فرمایند : یکی از بهترین خوردنیهای این عالم «عسل» است که سالمترین و خوشمزه ترین است ولی برای خوردن عسل، ممکن است زنبور عسل شما را بگزد. در دنیا لذت بدون الم محال است ولی می گوید شما را به یک عالمی توجه می دهد که در آن عالم  لذت با الم همراه نیست « أَلَا وَ هِیَ الْجَنَّةُ» آن جنت است. پس امر خداوند «وعد آن» جنت است ، عامل ترغیب هم جنت است .

درباره درجات جنت، «دَرَجَاتٌ مُتَفَاضِلاَتٌ، وَ مَنَازِلُ مُتَفَاوِتَاتٌ»  مقداری قبلا بحث شده است .

وَ أَرَاهُمْ طَرَفاً مِنَ الْآلَامِ، لِیَسْتَدِلُّوا بِهِ عَلَى مَا وَرَاءَهُمْ مِنَ الْآلَامِ الْخَالِصَةِ الَّتِی لَا یَشُوبُهَا لَذَّةٌ، أَلَا وَ هِیَ النَّارُ. فَمِنْ أَجْلِ ذَلِکَ تَرَوْنَ نَعِیمَ الدُّنْیَا مَخْلُوطاً بِمِحَنِهَا، وَ سُرُورَهَا مَمْزُوجاً بِکَدِرِهَا وَ هُمُومِهَا.

« وَ أَرَاهُمْ طَرَفاً مِنَ الْآلَامِ » اما در این دنیا نمونه هایی و گوشه چشمی از لذتهایی که باعث وعده است به شما نشان داد ، از آلام و رنجها هم به شما نشان داد ، دقت کنید گوشه ای از رنج است . همانطوری که که لذت این دنیا، یک گوشه ای از لذت عالم معنا می باشد که با لذت عالم آخرت اصلاً قابل مقایسه نیست.

رنج این دنیا هم « طَرَفاً مِنَ الْآلَامِ » یک گوشه‌ی چشمی از آن سختیها و رنجهایی است که می تواند وجود داشته باشد.

« لِیَسْتَدِلُّوا بِهِ عَلَى مَا وَرَاءَهُمْ مِنَ الْآلَامِ الْخَالِصَةِ الَّتِی لَا یَشُوبُهَا لَذَّةٌ » تا دلالت کند به آلام و رنجها و گرفتاریهایی که در عالم دیگر می باشد که هیچ لذتی با آن همراه نمی باشد « أَلَا وَ هِیَ النَّارُ» آن جهنم است یعنی جهنمی در عالم دیگر است که آلامی دارد که ممکن است نمونه ای از آلام را در این دنیا دیده باشید ، ولی آلام این دنیا گوشه چشمی از آن آلام است .

و آلام این دنیا به قول ما فارسی زبانها ، پایان شب سیه ، سفید است ، بالاخره تمام می شود چون اقتضای این دنیا می باشد، دنیا مقطعی است؛ اما در آخرت « لَا یَشُوبُهَا لَذَّةٌ »  اصلاً لذتی همراه آلام و رنجها نیست که این همان «وعید» است.

« فَمِنْ أَجْلِ ذَلِکَ تَرَوْنَ نَعِیمَ الدُّنْیَا مَخْلُوطاً بِمِحَنِهَا » بخاطر این است که خداوند نعیم دنیا را ، نعمتها ، لذتها و مواهب دنیا را مخلوط و همراه با رنج ها کرده است . « وَ سُرُورَهَا مَمْزُوجاً بِکَدِرِهَا وَ هُمُومِهَا » سرور و شادابی دنیا را با کدورتها و ناراحتیها و مشکلات و هم وغم مخلوط کرده است . لذا هیچ لذتی در دنیا نیست که با هم وغم همراه نباشد.

مبنای عقلی و فلسفی فرمایش مولا امیرالمؤمنین(ع)  این است که اگر خدا مربی می باشد ،  خدا می خواهد که اخلاقتان درست شود ، همه ی شما بهشتی شوید ، همه سلمان و ابوذر و مقداد شوید ، همه فضه و سمیه و نُصَیبه شوید و هکذا؛ اما خداوند امر و نهی می‌کند، شما هستید که باید امر و نهی او را اجرا کنید؛ اما چون خداوند عادل و مهربان است، فقط امر ونهی نمی‌کند، وعده و وعید هم کنارش می‌گذارد. نمونه هایی از آن وعده و وعید را هم در این دنیا قرار داده است که عامل ترغیب و عامل ترهیب شود  و از این نمونه ها توجه پیدا کنید که عامل ترغیب و ترهیب قیامت با اینها قابل مقایسه نیست؛ یعنی اعتقاد به معاد توجه به وعده و وعید ، توجه به اینکه عمل به امر الهی غیر از اینکه در دنیا مرا تربیت می کند ، که ان شاالله به سوی انسان کامل شدن در حرکت باشم، مرا وارد مرحله ای در قیامت که ابدیت است می کند که لذتش با هیچ المی قابل جمع شدن نیست و قابل مقایسه با هیچ لذت دنیوی نیز نمی باشد و اگر نهی می کند که من از بدیها دور شوم. یک وعید هم کنارش قرار داده که نمونه ی آن را  در دنیا قرار داده و فرموده اگر نهی را گوش نکردید دچار آن وعید می شوید. وعیدی که در دنیا الم است گرچه ممکن است با لذت هم توأم باشد اما نمونه اش در عالم آخرت اَلَمی است که با هیچ لذتی همراه نخواهد شد و اَلم محض می باشد. پس این باور، نسبت به«وعد» ترغیب می کند و نسبت به «وعید» ترهیب خواهد داشت. این مقدمه را امیرالمؤمنین (ع) در قالب این روایت فرمودند.

شواهد قرآنی  

نسبت به این مقدمه ی مولا (ع) نمونه هایی را با دسته بندی مورد بررسی قرار می دهیم:

سوره مبارکه یونس آیه 7

إِنَّ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِینَ هُمْ عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُونَ

آنها که ایمان به ملاقات ما (و روز رستاخیز) ندارند، و به زندگی دنیا خشنود شدند و بر آن تکیه کردند، و آنها که از آیات ما غافلند،

در این آیه فرموده «لایرجون» در آیات دیگر حتی «ظن» هم گفته شده ، می گویند اگر کسی احتمال بدهد قیامت است باید بترسد. بطور مثال اگر کودک نابالغی به انسان بگوید در کت او حشره ای موذی دیده یا شخصی به شوخی بگوید آیا این احتمال را نمی دهد حشره یا جانور موذی در لباس باشد فوراً از ترس، لباس را تکان می دهد. پس این همه انبیا آمده اند و راجع به قیامت گفته اند، به اندازه آدمی که شوخی می کند یا فرزند نابالغ احتمال نمی‌دهید قیامت حقیقت داشته باشد؟ آیا نباید اثر کند؟!  و نباید در شما نسبت به قیامت ترس ایجاد کند؟!

و همینطور که قبلاً گفته شد از نظر کمیت در قرآن بیشترین آیات در مورد معاد می‌باشد و بعد در مورد توحید می باشد. ازنظر کیفیت هم عجیب و غریب است.

إِنَّ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا « إِنَّ » برای تاکید آمده است ، بدرستی همانا کسانی که امید به لقای ما ندارند یعنی باورشان نشده که قیامتی وجود دارد و بعد از مرگ قرار است حاضر شوند و به لقای رب بروند.

لقای رب هم دو گونه است ، اعم از لقای رحمت و لقای غضب ، لقای رحمت خدا «جنت» است.

جنت هم چند گونه است ، جنت لقا ، جنت نعیم و ... انواع جنت داریم که در بحثهای قبلی معاد گفته شده است و لقای غضب خدا «جهنم» است. حال اینها نه بهشت را قبول دارند و نه دوزخ را .

« وَرَضُوا بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا » این یکی از نکته های قرآنی است ، حالا به حیات دنیوی راضی شدند . بطور مثال شما ورقه امتحانی را به استاد داده اید خودتان باور دارید که اگر 20 نشوم ، 19 می شوم . اما استاد به شما 12 یا 13 یا ..... داده . شما راضی نمی شوید و نزد استاد رفته و تقاضای بازبینی ورقه را می کنید . بخصوص می گویید نه تنها من مطمئن نیستم که حق است ، حتی نمی توانم بپذیرم که حق من این نمره باشد . در ادامه آیه می گوید: چگونه می شود که انسان ها راضی به این دنیا می شوند و مطمئن به این دنیا هستند ؟! یعنی آن چیزی که حتمی می باشد این دنیاست و همین خوب است و غیر از این نمی باشد، چرا؟ چون «لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا» به لقای ما امید ندارند.

پس اگر اعتقاد به معاد نباشد، راضی شدن به حیات دنیوی می باشد. کسی که راضی به حیات دنیوی و مطمئن است که حیات فقط همین حیات می باشد، می تواند ظلم کند تا دنیا به کام او باشد البته در کره زمین انگشت شمار هستند که بر اساس فطرت خدادادی انسانی ( که خدا به انسان فطرت پاک داده است ) بگوید و لو اگر جهنم هم نباشد، وجدانم اجازه نمی دهد که اینکار را انجام دهم. اما مگر وجدان آلوده نمی شود؟

بطور مثال اولین باری که می خواهیم گوسفند یا خروسی را سر ببریم ، حس ترحم نمی گذارد ولی وقتی قصاب شدیم سر گوسفند را راحت می بریم و عادت می کنیم. یا کسی که اولین بار سیگار یا قلیان و .... می کشد سرفه و ... می کند؛ اما کم کم انسان معتادی می شود که اگر مواد به او نرسد آرامش ندارد. پس وجدان گول می‌خورد و تحت تاثیر امور قرار می گیرد. به همین جهات اباعبدالله الحسین (ع) در گودال قتلگاه فرمودند: اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید، یعنی اینکه حالا خدا، دین و اسلام را قبول ندارید، اما وجدان انسانی شما کجا رفته ؟! وجدان نداشتند.

لذا می فرماید : اگر باور نسبت به معاد نباشد بسیاری از گناهان و آلودگی‌ها به راحتیاز انسان  سرمی زند. چرا ؟ درست است که گفته اند درجه عالی بندگی ، عبادت به طمع بهشت و از ترس جهنم نباشد، بلکه عبادت به خاطر خود خدا باشد و این شامل حال کسانی است که آن مراحل را تمام کرده باشد. اگر کسی از اول، عبادت به طمع بهشت و ترس از جهنم را شروع نکند ، نوبت به آنجا نمی رسد حال اگر کسی به آن مراحل رسیده که خوشا به سعادتش!  به همین جهت برای عامه مردم ، همه ی بزرگان و در روایات هم چقدر تاکید شده که اثر تربیتی انذار برای پاک شدن از بشارت خیلی بیشتر است.

یعنی اگر انبیاء فقط در مورد بهشت و فواید و ... می گفتند، اما نمی گفتند جهنم هم هست، آیا افراد به اندازه ای که از جهنم می ترسند و گناه نمی کنند، آن موقع هم اینقدر می ترسیدند ؟! می گفتند حالا بهشت هست جهنمی هم در کار نیست! در همین دنیا نیز همین طور است. بطور مثال بعضی از افراد نصف شب وقتی چراغ قرمز و خلوت است، رد می شوند و وقتی پلیس می گوید مگر چراغ قرمز را ندیدی، چرا نایستادی؟ می گوید بله چراغ را دیدم اما شما را ندیدم.

اما بعضی هم آنقدر مقید هستند حتی نصف شب اگر ماشین یا کسی هم نباشد می ایستند و مقررات را رعایت می کنند و می گویند شاید ماشینی از روبرو چراغ سبز باشد و بخواهد رد شود و دچار مشکل شود یا اینکه از ترس جریمه و ... مقررات را رعایت کند. متاسفانه بشر به اینگونه مسائل نیاز دارد.

لذا امیرالمؤمنین (ع) می فرماید : خداوند اینطور آفریده ، دنیا را هم این گونه آفریده که هم عامل ترغیب و هم عامل ترهیب باشد. همچنین در آیه 7 سوره مبارکه یونس فرمود :

إِنَّ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا

که این دو نکته اش خیلی وحشتناک است یعنی اگر انسان معاد و ترس از قیامت را فراموش کند، ‌این انسان به همین دنیا راضی می شود که این خیلی کوته نظری می باشد که انسان خودش را در حد همین دنیا بداند «وَاطْمَأَنُّوا بِهَا» کم کم امر بر او مشتبه می شود که مگر غیر از دنیا هم چیز دیگری مطرح است.

«وَالَّذِینَ هُمْ عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُونَ » نفرموده «جاهلون»، وقتی دقت و تفکر در آیات و روایات می‌کنم، عظمت قرآن و عترت ، چقدر زیبا و دقیق هستند چون کلام خدا و کلام معصوم است و واقعاً حیف محروم باشیم.

چقدر قرآن زیبا بیان می کند: حال کسانی که قیامت را فراموش می کنند، به معاد توجهی ندارند،  به وعد و وعید الهی توجهی ندارند ، اینها کسانی هستند که « عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُونَ » اینها غفلت دارند؛ چون هر انسانی طبق فطرت خودش هم عمل کند ، می گوید نمی شود معاد نباشد . 69 جلسه بحث شده و حالا اثراتش را توضیح می دهیم که مگر عقل می پذیرد انسان با مردن تمام شود؟! مگر فطرت و وجدان قبول می کند « وجود عدم شود» عقل می گوید ، نقل می گوید ، پس چرا اینها « وَاطْمَأَنُّوا بِهَا » به همین دنیا اطمینان پیدا کرده اند «وَرَضُوا بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا» راضی شدند به همین حیات دنیوی ؟!  « چون غافل هستند » پس اگر توجه به معاد پیدا نکنیم ، غفلت ایجاد می شود.

یکی از عواملی که غفلت نسبت به معاد و قیامت و وعده و وعید را از بین می برد ، قبرستان و تشییع جنازه رفتن، فاتحه خواندن ، مجالس ترحیم رفتن، خریدن و داشتن کفن، گاهی در کفن خود خوابیدن، گاهی با کفن نماز شب خواندن، وصیت نامه را گه گاهی نگاه کرد ، نمونه های بسیاری است که انسان را به یاد قیامت می‌اندازد.

بطور مثال وقتی قبرستان می رویم . فاتحه و اذکار مربوط به قبرستان را می خوانیم نکته ای در این اذکار وجود دارد، « یا اهل لا اله الا الله  بحق لا اله الا الله  کیف وجدتم قول لا اله الا الله »همین یک کلمه و عبارت را در زیارت اموات دقت و تامل کند ، «یا اهل لا اله الا الله» ای ارواح موحدینی که در این قبرستان دفن هستید  «کیف وجدتم قول لا اله الا الله » حال که به آن عالم رفتید ، قول و وعده های خدا را چگونه یافتید؟

در برنامه زندگی پس از زندگی افراد نمونه های بسیار کوچک از عالم دیگر را بیان می کردند. یکی می گفت من به شخصی در خیابان که بد رانندگی می‌کرد گفتم: گاو، آنجا از من ملائک پرسیدند این فرد گاو است؟! حالا باید جواب بدهی.  

حتی یک حرف زدن نابجا و نادرست در مورد شخصی، تهمت و غیبت حساب می‌شود و باید در آن عالم در مقابل آن شخص پاسخگو باشیم و مورد حسابرسی موشکافانه و دقیق قرار می گیریم.

یک عالمی در همین شمیرانات بود که خدا رحمتش کند خیلی حرفهای با مزه ای می زد ، ماه مبارک رمضان، روزهای طولانی تابستان ، خیلی از کارگران در مسجدی که نماز جماعت می‌خواند، شرکت می کردند و نماز ظهر و عصر را می خواندند.خیلی وقت نداشتند . ایشان می گفتند من یکی دو دقیقه مسئله می گویم و خیلی وقتتان را نمی گیرم. یک روز گفتند: آیا می شود با یک پلک بهم زدن جهنمی بشویم ؟ فرمودند: بله  بطور مثال در محضر دادگاه ، قاضی از من می پرسد  آیا این شخص راست می گوید و من می دانم دروغ می‌گوید و با پلک بهم زدن شهادت دروغ می‌دهم.

عالم حساب و کتاب دارد . اگر معتقد شدیم که همه چیز ثبت و ضبط می شود، این چگونه ما را تربیت می‌کند؟! لذا بعضی به وسواس می افتند که آن هم خطرناک است، چون افراط و تفریط هم مشکل ایجاد می کند.

امیرالمؤمنین در نهج البلاغه فرمودند :

« لاَ تَرَى اَلْجَاهِلَ إِلاَّ مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً »

« جاهل یا افراطی است یا تفریطی »

از یک‌طرف وسواسی می شود به غار یا کوه می رود که تنها باشد و عبادت کند و تفکرش این است که در میان مردم بودن باعث گناه می شوند. خیر این درست نمی باشد:

آشنایان ره عشق در این بحر عمیق             غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده

و از طرفی دیگر برخی می گویند چه کسی دیده و چه کسی خبر آورده که در سرای دیگر مو از ماست کشیده می شود. خیر اینطور نمی باشد این همه بحث عقلی و نقلی و .... مطرح می شود . «این غفلت است» و گرنه انسان با اندک دقت و طبق بحثهایی که قبلاً داشتیم ، متوجه می شود که قیامت و معاد وجود دارد .

 سوره مبارک یونس آیه 11

وَلَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجَالَهُمْ بِالْخَیْرِ لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ  فَنَذَرُ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ

اگر همان گونه که مردم در به دست آوردن «خوبی» ها عجله دارند، خداوند در مجازاتشان شتاب می‌کرد، (بزودی) عمرشان به پایان می‌رسید (و همگی نابود می‌شدند)؛ ولی کسانی را که ایمان به لقای ما ندارند، به حال خود رها می‌کنیم تا در طغیانشان سرگردان شوند!

آیات قبل و بعد در مجموع این است که اگر به حرف خدا گوش ندهید عذاب نازل می شود .

بعضی خیال می کردند چیزی را که الان می خواهند ، خیر است . در کار خیر هم انسان عجله دارد ، که زود به آن برسد .

« وَلَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجَالَهُمْ بِالْخَیْرِ؛ بعضی که اهل شر هستند ، می گفتند اگر راست می گوئید که خدا عذاب نازل می کند ، بگو نازل کند . پس چرا عذاب نازل نمی شود ؟ و خیال می کردند که این خیر است و همینطور برای خیر عجله دارند. « لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ  » مقدر می شد و همه نابود و هلاک می شدند .

پیامدهای « لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا»

یکی دیگر از آثار تربیتی« لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا» این بود که وَرَضُوا بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا (سوره یونس، آیه7) به زندگی دنیا راضی بودند و به آن اطمینان داشتند. اثر دیگر این است که خداوند می‌فرماید: فَنَذَرُ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ(سوره یونس، آیه11) ما آنها را در طغیان و سرکشی خودشان رها می کنیم تا سرگردان شوند .

بارها این مثال گفته شده که شاگردی در کلاس بی انضباط و شلوغ است و به درس توجه نمی‌کند. چند بار استاد تذکر می‌دهد جریمه می کند؛ اما وقتی اثر ندارد ، استاد او را رها می کند و می گوید دیگر فایده ای ندارد. این فرد مصداق لَا یَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً  صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَعْقِلُونَ (سوره بقره، آیه 171) اینها، در واقع کر و لال و نابینا هستند؛ از این رو چیزی نمی‌فهمند.

پناه بر خدا اگر ما به جایی برسیم که خدا ما را رها کند. حضرت موسی برای عبادت و مناجات به کوه طور می‌رفت، یک بنده ای سر راهش قرار گرفت و گفت سلام مرا به خدا برسان و بگو من خیلی بنده‌ی بد و گنهکاری هستم. حضرت موسی رفت و گفته های آن شخص را به خدا عرض کرد. خدا فرمود : سلام مرا به آن بنده برسان و به او بگو : تو خیلی بنده ی بدی هستی ولی سعی کن خودت را درست کنی و خوب باشی.

حضرت موسی برگشت ، آن شخص گفت آیا سلام مرا به خدا رساندی؟ حضرت گفت : بله  اما خدا فرمود تو بنده بدی هستی. شخص به سجده افتاد موسی گفت : چرا به سجده افتادی ؟!

البته حضرت موسی می دانست و استفهام انکاری است که ما متوجه بشویم. شخص گفت : خدا رو شکر که خدا نفرمود اصلاً او را رها کن ، پس معلوم است هنوز خدا توجهی به من دارد و من حتماً تلاش خود را خواهم کرد که خوب بشوم.

اینجا می فرماید :  « فَنَذَرُ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا »

آنهایی که امید به وعده و وعید ما و لقاء ما و قیامت ندارند ، رهایشان می کنیم.

« فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ» عَمه، به معنای سرگردانی و تحیّر است.

یکی از گرفتاریها و بدبختی های ما انسان ها این است که دچار سرگردانی و تحیّر شویم . به تعبیر قدیمی ها که می گفتند : خدا تو را به چه کنم، چه کنم گرفتار نکند  و واقعاً دعای خوبی بود.

امیرالمؤمنین در مناجات خاص مسجد کوفه می فرمایند :

مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الدَّلیلُ وَ اَنَا الْمُتَحَیِّرُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمُتَحَیِّرَ اِلا الدَّلیلُ

مولاى من اى مولاى من تویى دلیل و راهنما و منم متحیر و سرگردان و آیا رحم کند سرگردان را جز راهنما

 خدایا کمک کن من در تحیر و سرگردانی نمانم. تحیر و سرگردانی از بلاهای عجیب و غریب است. لذا خداوند می فرماید: کسانی که امید به لقای من و مسئله قیامت ندارند، در عالم تحیر و سرگردانی و بدبختی خودشان رهایشان می کنیم. اما یک وقت چشمشان را باز می کنند که دیگر فایده ای ندارد و آن وقتی است که سر به سنگ لحد بخورد. ولی دیگر دیر شده است. به همین دلیل است که خداوند در سوره مؤمنون آیات 99 و 100 می‌فرماید:

حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ

 تا آنگاه که مرگ یکی از ایشان فرا رسد می‌گوید پروردگارا مرا باز گردانید.

 لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ  کَلَّا  إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا  وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ (سوره مؤمنون، آیه100)

شاید من در آنچه وانهاده ام کار نیکی انجام دهم نه چنین است این سخنی است که او گوینده آن است و پیشاپیشِ آنان برزخی است تا روزی که برانگیخته خواهند شد.

آنجا می گوید خدایا مرا برگردان، خداوند عرضه می دارد دیگر فرصت تمام شد و فایده ای ندارد .

سوره مبارکه یونس آیه 15

وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ  قَالَ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ  قُلْ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِی  إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَى إِلَیَّ  إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ

و هنگامی که آیات روشن ما بر آنها خوانده می‌شود، کسانی که ایمان به لقای ما (و روز رستاخیز) ندارند می‌گویند: «قرآنی غیر از این بیاور، یا آن را تبدیل کن! (و آیات نکوهش بتها را بردار)» بگو: «من حق ندارم که از پیش خود آن را تغییر دهم؛ فقط از چیزی که بر من وحی می‌شود، پیروی می‌کنم! من اگر پروردگارم را نافرمانی کنم، از مجازات روز بزرگ (قیامت) می‌ترسم!

نکته های مورد نظر بحث در آیات 7، 11 ، 15 می باشد البته بین این آیات هم در همین زمینه ها می باشد منتها اصل بحث در این سه آیه می باشد.

وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ؛ و هنگامی که ما آیاتمان را روشن و واضح برای مردم بیان می کردیم . واقعاً اگر کسی غرض ومرض نداشته باشد و یک مقدار راجع به قرآن مطالعه کند، پی به عظمت قرآن می‌‌برد که باعث هدایت انسان ها می‌شود.

نمونه هایش را بین مستشرقین و دانشمندان غربی می‌بینیم که پدر و مادر هم حتی مسلمان نبودند، غرض و مرض نداشتند و وقتی همان ترجمه قرآن را خواندند، منقلب شدند. این قرآن آیات و بینات است اگر کسی بخواهد هدایت می‌شود.

قَالَ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا؛ اما آنهایی که به ملاقات ما امید ندارند یعنی باور ندارند که معاد و قیامتی وجود دارد که چه اثری روی آنها دارد می گویند: ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ  نمی توانید قرآن دیگری بیاورید؟! در واقع این گونه انسانها دنبال بهانه و نپذیرفتن حق هستند. « أَوْ بَدِّلْهُ»  یا چیز دیگری جایگزین کنید.

در روایت از امام صادق (ع) آمده است:

کسانی که وقتی پیامبر (ص) فرمود جانشین من علی ابن ابیطالب(ع) است ، قبول نکردند و گفتند: باید کس دیگری باشد، آنها مشمول این آیه هستند به جهت اینکه کسی را که خدا مشخص کرده با او مخالفت کرده وشخص دیگری را جایگزین کردند.

اگر کسی امید به «معاد» و ترس از «وعید» و ترغیب به مسئله «وعد» نداشت، طبق آیات قرآن کسانی که به لقاء خدا ایمان ندارند اینگونه هستند:

1-إِنَّ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا (سوره یونس، آیه 7)

به زندگی دنیا راضی هستند و به آن اطمینان دارند .

2-الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ (سوره یونس، آیه 11)

در سرگردانی خودشان رهایشان می کنیم .

3-قَالَ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ (سوره یونس، آیه 15)

 اینها حق‌پذیر نمی شوند ، بهانه جو وغرض ورز می شوند هر کاری می کنید چیز دیگری را مطرح می کنند می‌گویند: «قرآنی غیر از این بیاور، یا آن را تبدیل کن!

اما نکته ای دیگری در ادامه هست که می فرماید:

قُلْ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِی  إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَى إِلَیَّ  إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ

بگو: «من حق ندارم که از پیش خود آن را تغییر دهم؛ فقط از چیزی که بر من وحی می‌شود، پیروی می‌کنم! من اگر پروردگارم را نافرمانی کنم، از مجازات روز بزرگ (قیامت) می‌ترسم!

پیامبر در جواب اینها می گوید: من که از جانب خودم نمی‌توانم چیزی را عوض کنم من جز آنچه که خدا می‌خواهد انجام نمی‌دهم.

من که پیامبر خدا هستم و خائف هستم و مو به مو فرمان پروردگار را انجام می‌دهم و تربیت شده و فرستاده‌ی خدا هستم ، من از عذاب آن روز بسیار عظیم و بزرگ، عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ، خوف دارم و می‌ترسم.

نتیجه گیری

باید باورمان را نسبت به قیامت ومعاد زیاد کنیم و به مباحث عقلی و نقلی و فلسفی، آیات و روایات ائمه معصومین(ع) توجه کنیم.

داستان پادشاه غافل و وزیر زیرک

پادشاهی بود که وزیر باهوش و دانا و زیرکی داشت. پادشاه غافل و ظالم بود. وزیر به هر طریقی می خواست پادشاه را متوجه کارهایش بکند که این چند روزه که قدرت داری اینقدر ظلم نکن و به فکر آخرت باش  و این چند روزه دنیا برای رفاه و آسایش مردم تلاش کن اما فایده ای نداشت.

جزیره‌ای نزدیک کاخ پادشاه بود، وزیر دستور داد وسط جزیره کاخی با همه امکانات بنا کنند بعد از مدتی روزی را معین کرد که خدمه، وسایل استراحت و خورد و خوراک پادشاه را فراهم کنند، پادشاه را وادار کرد با قایق دریاچه را بگردند و تفریح کنند. وزیر با قایقران تبانی کرد که قایق را برگرداند و اینها در حال غرق شدن بودند،  وزیر شناگر ماهری بود و پادشاه را به سمت جزیره برد و پادشاه را نجات داد . هوا به شدت سرد بود و پادشاه ترسیده بود و به وزیر گفت کسی در این جزیره نیست و ممکن است شب هنگام طعمه حیوانات درنده خو شویم، وزیر گفت : نگران نباش و همراه من بیا.

بعد از چند لحظه پیشخدمت‌هایش را دید که با لباس گرم و غذا و همه امکانات به سوی پادشاه آمدند.

پادشاه حیرت زده گفت: این امکانات را کِی فراهم کردید ؟ وزیر گفت: من پیش بینی چنین روز و این اتفاق را کرده بودم و دستور دادم این امکانات را فراهم کنند.

پادشاه به وزیر گفت: عجب تو زیرک و باهوش هستی!

وزیر گفت : همه اینکارها را انجام دادم که شما را متوجه کنم و تلنگری باشد که شما هم برای آخرتت تا وقت داری با دست خودت کاری انجام دهی و وسایل رفاه مردم را فراهم کنی.

به قول سعدی:

برگ عیشی به گور خویش فرست             کس نفرستد تو ز پیش فرست

این همه انبیاء و اولیاء گفتند،  عقلا با استدلال عقلی معاد را اثبات کردند و ... پس هر کس باید به فکر آخرت  و قیامت خود باشد . باور معاد باعث  بیدار شدن انسانها می شود .

در روایات آمده که یکی از صحابه پیامبر(ص) پیش از وفاتش وصیت کرد یک انبار خرما را از طرف او ، پیامبر(ص) میان فقرا و تهیدستان تقسیم نمایند .

پس از مرگ او ، رسول خدا (ص) خرماها را تقسیم فرمودند تا اینکه یک دانه خرما که خراب بود، باقی ماند.

پیامبر اکرم (ص) فرمودند : این مرد اگر خودش همین یک دانه خرمای لک زده را در حیات خویش می داد ، در نزد خدا محبوب تر بود از این همه خرمایی که من از طرف او طبق وصیتش انفاق کردم . «شیخ صدوق ، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ، ص142»

معاد باور شود زندگی انسان تغییر می‌کند. مصداق بارز این مطلب مرحوم حاج آقای حاجیان (ره) هستند که با دست خود باقیات و صالحات و صدقات جاریه برای خود و همسرشان بجای گذاشتند. روحشان شاد باشد و ان شاء الله قرین رحمت واسعه الهی قرار بگیرند.

مناسبت هفته، « سالگرد تخریب بقیع »

صد سال قبل ( اکنون در سال 1444 قمری هستیم ) هشتم شوال  سال 1344قمری ، عبدالعزیز آل سعود دستور داد گنبد و بارگاه چهار امام معصوم علیهم السلام را در بقیع تخریب کنند و بعد از آن هم به کربلا حمله کردند.

ضریح امام حسین (ع) چوبی بود ، شکستند و هتک حرمت کردند و با آن قهوه درست کردند و عده ای از علمای کربلا را کشتند و حتی می خواستند کربلا را تخریب کنند که دیگر قضایایی پیش آمد که نتوانستند‌.

صل الله علیک یا مولای یا ابا محمد یا حسن بن علی (ع) ایها المجتبی

صل الله علیک یا مولای یا علی بن الحسین (عایها السجاد یابن رسول الله

صل الله علیک یا مولای یا محمد بن علی (ع) ایها الباقر یابن رسول الله

صل الله علیک یا مولای یا جعفر بن محمد (ع) ایها الصادق یابن رسول الله

السلام علیکم یا اهل بیت النبوة اُشهِدُ الله اِنی سِلم لِمن سالَمکم و حَرب لِمن حارَبکم و وَلیٌ لِمن والاکُم و عَدو لِمن عاداکم   لَعن الله اَعدائکم و مُخالِفیهم و مُعانِدیهم الی یَوم القیامة

به کوشش: سرکار خانم خرم نژاد و خانم طیبی

منبع: سخنرانی معاد برهانی در آیات قرآنی، دکتر اسدی گرمارودی، جلسه هفتاد