جلسه دوم
بسم الله الرحمن الرحیم
عاشورا و ظهور کفر بعد از ایمان، جلسه دوم
چکیده جلسه پیشین
برای هر محقق و پژوهشگر بیغرضی از مسلمان و غیر مسلمان، این سؤال مطرح میشود که چرا 50 سال بعد از رحلت نبیاکرم با برجستهترین شخصیت اسلامی عصر، حجت خدا، ولی خدا، سبط پیامبر، سید جوانان بهشت و اهل بیتش آنگونه عمل کردند؟بهویژه کسانی که مدعی اسلام و ایمان و پیروی از پیامبر اسلام بودند.
نه تنها علت وقوع اینگونه اعمال از مردم صدر اسلام مورد نظر ماست، بلکه دانستن این مطلب که اگر آن ریشهها در امثال ما هم در این عصر وجود داشته باشد، آیا همان مشکلات ایجاد خواهد شد یا خیر؟
برای روشنشدن مطلب دیدیم که در نگاه قرآن کریم، ریشهی اعمال، رفتار و آنچه که در درون انسانها باعث شکلگیری رفتار و گفتار در بیرون میشود، دو عامل مخالف هم است؛ ایمان یا کفر. اگر درون، درون ایمانی بود رفتار و گفتار ایمانی خواهد شد؛ اما اگر درون، درونِ کفرآلود بود، طبیعتاً رفتار و گفتار و کردار انسانی، همان شکل کفر را به خود پیدا می کند.
مرحله علم و مرحله ایمان
سراغ ایمان آمدیم، تعبیر فشردهی جامعی که بتواند این معنا را برای ما منعکس کند، اینگونه است که «ایمان»، دانستن یک مفهوم و گرایش و جذبشدن به آن در درون است؛ یعنی اگر این دو با هم باشد ایمان میشود. مطلبی را انسان میفهمد و میداند، عالم می شود، در مرحله فکر، نظر و عقل قبول میکند؛ اما در مرحله گرایش و جذبشدن به آن، گرایش و جذب درونی ندارد. این مرحله علم است؛ ولی ایمان نیست؛ اما اگر مطلب را دانست و آن گرایش درونی هم ایجاد شد و رغبت به سوی آن دانش از درون سرچشمه گرفت، این ایمان است. اگر بخواهیم مثالی بزنیم: در جنبه ی جسمی ما، در جنبه ی مادی وجود ما، بدانیم مثلاً ورزش برای سلامتی بدن لازم و مفید است آیا گرایش به ورزش کردن داریم؟ آیا رغبتی که این کار را انجام بدهیم، داریم یا خیر؟ ممکن است عوامل مختلفی در دنیای وجود ما از تنبلی گرفته تا عوامل دیگر، مانع این شود که آن دانش را به مرحله گرایش درونی و جذب شدن به سوی او برسانیم. در مرحلهی ایمان همینطور است؛ ممکن است خدا بگوید ولی رغبت برای خدایی شدن نداشته باشد. کسی در دنیای نظر و فکر، اعتراف کند من پیغمبر اسلام را قبول کردم، من اسلام را پذیرفتم؛ اما در واقع یک سلسله عواملی مانع شود تا در درون، رغبت واقعی نسبت به آن مطلب پیدا کند.
در قران کریم آیات بسیاری وجود دارد که به تعبیر برخی از صاحبنظران علوم قرآنی که اگر مبالغه هم باشد سخن درستی است، می گویند شاید صفحهای در قرآن کریم نداشته باشیم که به نوعی از ایمان(با هر اشتقاقی از این واژه) سخن به میان نیامده باشد؛ ولی بارزترین و روشنترین نکته در رابطه با این بحث آیهی 1 سوره مؤمنون است: قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ. به صورت کلی، یعنی تا ایمان نباشد رستگاری نیست و بهرهمندی از دین معنا ندارد. با همین توضیحی که عرض کردم بدانیم، بفهمیم و نسبت به آن مواردی که قرار است مؤمن باشیم، آگاهی پیدا کنیم و بعد درون را آمادهی پذیرش آن مطلب قرار دهیم.
به دو آیه از قرآن کریم که تأکیدی بر این مطلب دارد اشاره میکنم که با مختصر تفاوتی با هم دارند؛ اما مضمون یکی است:
سوره نساء، آیه 124
وَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا یُظْلَمُونَ نَقِیرًا
و کسی که چیزی از اعمال صالح را انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالی که ایمان داشته باشد، چنان کسانی داخل بهشت میشوند؛ و کمترین ستمی به آنها نخواهد شد.
اولین نکته این است که آیا هرعملی در نگاه قرآنی پذیرفته است؟ خیر. ممکن است عمل زشت، ناروا و نادرست باشد؛ ممکن است عملی درست باشد مثلاً صدقهدادن به بیچارگان، خدمت به خلق خدا، صداقت داشتن با بندگان خدا... اینها عمل صالح است؛ اما قیدی گذاشته است: مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ، چه مرد باشد و چه زن این کارهای خوب را انجام میدهد؛ ولی باید ایمان در کنارش باشد. یعنی دانسته باشد که این عمل پذیرفته است بر مبنای اینکه قرار است ما با خواست او این کار را انجام دهیم. به این نکته توجه کنیدکه «علو و ظلم» مانع ایمان میشود و ایمان را تبدیل به کفر میکند. وقتی قرار است مؤمن باشیم چه معنایی دارد؟ یعنی چه میخواهید؟ به قول صاحبنظران بخواهید که چیزی نخواهید! چه بخواهیم؟ آنچه او میخواهد. ایمان یعنی بفهمیم او میخواهد و در مرحلهی گرایش درونی بر مبنای خواست او عمل کنیم. لذا ممکن است عمل، به یک معنا صالح باشد یعنی میپسندم به خلق خدا خدمت کنم، نه بر مبنای این که او میخواهد، برمبنای این که من خوشم میآید. ولو عمل صالح باشد؛ ولی چون ایمان با او نیست قرآن کریم آن را عمل مفید و نجاتبخش نمیداند. شاید تحلیل عقلی آن این باشد که ما وقتی خودخواه و خودمحور شدیم، امروز این کار خوب مانند خدمت به خلق را بر اساس خودخواهی و خوشآمد انجام میدهیم، فردا کار دیگری که از درون مان خوشمان آمد چه دلیلی دارد انجام ندهیم. ولی اگر ایمان باشد؛ یعنی چون خدا میخواهد انجام میدهم. بر فرض ماه مبارک رمضان است و خیلی علاقمند به روزهگرفتن هستم؛ ولی چون او می گوید کسالت داری نباید بگیری، ما هم به خاطر او روزه نمیگیریم.
شرط ایمان چیست؟ آیا گرایش درونی من بر خواست او غلبه پیدا میکند؟ یا تمام رغبت و گرایش درونی من تسلیم محض در مقابل آنچه او میخواهد است؟ لذا قرآن کریم شرط سعادت را قاطعانه در این آیه بیان می کند ولو عمل شما به ظاهر صالح است، چه مرد و چه زن وَ هُوَ مُؤمِن.
فَأُولَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ، باغهای بهشت و حورالعین وقصر و... به ذهنمان نیاید، اینها هست اما معنای دقیقتر آن یعنی رسیدن به آن قلهی کمال، رسیدن به اوج مقام قرب الهی و رسیدن به جایگاهی که بشر برای آن آفریده شده است که با ایمان و عمل صالح به دست میآید. پس ریشهی عمل باید ایمان باشد.
وَلَا یُظْلَمُونَ نَقِیرًا، «نقیر» به معنی لکه های روی هسته خرما که سوزن فرو کرده باشند است. یعنی کوچک و به اندازه یک سرسوزن. اگر مؤمن باشید، هیچچیز فراموش نمیشود و به شما ظلم نمی شود. این آیه صراحت دارد. همین مضمون با یک بیان دیگر در آیه 97 سورهی مبارکهی نحل آمده است.
سوره نحل آیه 97
مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ
هر کس از مرد و زن کار نیکی به شرط ایمان به خدا به جای آرد ما او را به زندگانی خوش و با سعادت زنده ابد میگردانیم و اجری بسیار بهتر از عمل نیکی که میکردند به آنان عطا میکنیم.
اگر « فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً » را درکنار « یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ» بگذاریم، آنرا با « وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» یکی میگیریم. یعنی عالیترین شکل حیاتی که یک انسان میتواند داشته باشد. اما این نکتهی قرآنی را هم کنارش بگذارید که میفرماید: «وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ (عنکبوت،64» یعنی حیات واقعی آنجاست. این حیات طیبه را فقط مانند یک دنیای عادلهی خوب گذرای موقت این عالم در نظر نگیریم. گرچه ایمان باشد، در این دنیا زمینهی عدل فراهم میشود؛ اما اصل آنجاست. شرط طیبهبودن آن حیات طیبهای که قرار است الی الابد بعد از مرگ ادامه بدهیم و بهرهمندی از آن، عمل صالحی است که توأم با ایمان است.
فرض کنیم مومن هم شدیم. حال در هر سطحی از ایمان که هستیم آیا ممکن است تبدیل به کفر شود؟
ایمان درجات مختلفی دارد، همه ما این ادعا را نداریم که در سطح جناب سلمان، ابوذر و مقداد هستیم، البته ان شاء الله همت عالی باشد، خوب است، اراده کنیم و سعی کنیم در آن مسیر حرکت کنیم. حالا در هر سطح از ایمان هستیم. شخصی امروز پرسید این که ممکن است ایمان به کفر تبدیل شود کدام درجه از ایمان؟ آری! البته نه در سطح سلمان و ابوذر که به آن درجات رسیدند و موانعی مثل ظلم و علو را که برسر ایمان قرار میگیرد، از بین میبرند و ایمانشان ایمان مستقر میشود. ولی اگر در هر سطحی باشیم باید نگران این باشیم موانعی سر راه ایمان مستقر وجود داردکه ایمان را مستودع میکند، ایمان را از بین میبرد و کفر میآورد. وقتی کفر آمد ریشهی عمل، کفر میشود و کفر نتیجهی ایمان نمیدهد. لذا اگر ریشهی اعمال کسانی که در مقابل ابیعبدلله قرار گرفتند، کفر است، چه فرقی است با آنان که در جنگ احد با پیغمبر جنگیدند؟! که البته از جهتی بدتر است؛ چون منافقانه است.
پس ریشهی عمل باید ایمان باشد و این دو اصل را داشته باشد:
1-دانستن
2-گرایش و رغبت ایجادکردن
در مرحلهی دانستن، از مشکلات ما انسانها، جهل بسیط و جهل مرکب است که هردو خطرناکاند. گاه نمیدانیم و گاه نمیدانیم و نمیدانیم که نمیدانیم. لذا اینجا نیاز به تعلیم، تعلم، کلاس، مطالعه، استاد داشتن و... است تا این مفهوم را بدانیم که موارد ایمان چیست؟ لازمهی مؤمن بودن چیست؟ اثر ایمان چیست؟
اما کسانی که میدانند، پس از دانستن، عناد و عواملی در دنیای درون باعث می شود که رغبت پیدا نکنند. به عنوان مثال، انسانی که بیمار است اشتهای به غذایش را از دست داده، میداند که برای سلامتی باید غذا بخورد؛ ولی رغبت ندارد. این رغبتنداشتن در اثر بیماری است. در جنبه های روحی هم همینطور است؛ اگر انسانی دانست، مخصوصا برای کسانی که ادعا میکنند قرآن و سنت را قبول کردیم و در بین ما شیعیان، معصومین(ع) را قبول کردیم، آیا به آنچه قرآن و معصومین(ع) میگویند و میخواهند رغبت داریم؟ یا مثل آن بیماری که میداند باید غذا بخورد؛ ولی نمیخورد چون بیمار است و اشتها ندارد. آن بیماریهای روحی چیست که نمیگذارد رغبت پیدا کنیم؟ سورهی نحل آیهی 97 را بررسی کردیم. همان سوره آیات 106 و 107 مدخل اصلی این بحث است. نکتهی بسیار عجیبی است.
سوره نحل آیه 106
مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ وَلَکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ
کسانی که بعد از ایمان کافر شوند -بجز آنها که تحت فشار واقع شدهاند در حالی که قلبشان آرام و با ایمان است- آری، آنها که سینه خود را برای پذیرش کفر گشودهاند، غضب خدا بر آنهاست؛ و عذاب عظیمی در انتظارشان!
اگر کفر بعد از ایمان مطرح کردیم، این سخن قرآن است. بالاترین مصداق ایمان، ایمان به خداست. بر اساس ایمان به خدا نوبت به ایمان به نبی، امام و دستورات خدا مطرح میشود. قرآن میگوید کسی که به خدا کفر میورزد بعد از آن که ایمان داشت! پس از نظر قرآن ممکن است انسانی مؤمن شود؛ اما بعد، ایمانش به کفر تبدیل گردد. این تصریح قرآن است. اینجا قرآن کریم کفر را دو دسته کرده است:
1. کفری که اظهار زبانی است و واقعیت قلبی نیست، همان که در فرهنگ دینی به عنوان «تقیه» مطرح می شود که شأن نزول همین آیه در رابطه با جناب عمار یاسر است. وقتی در صدر اسلام یاسر و سمیه پدرو مادرِ عمار را ابوجهلها و ابولهبها و ... تحت شکنجه قرار میدادند و میگفتند از خدای اسلام و توحید و پیامبر تبری بجویید، یاسر و سمیه ایستادگی کردند تا به شهادت رسیدند ( اولین شهید مرد و اولین شهید زن در اسلام). عمار جوان بود وقتی شرایط را دید، زباناً تبری جست؛ لذا آزادش کردند. با تأثر و اشک و ناله خدمت پیامبر(ص) آمد که من چنین انجام دادهام؛ اما در دل از شما بیزار نیستم. آیه نازل شد. میگویند اگر انسان در شرایط تقیه قرار گرفت و خطر جانی خاصی برایش بود، در صورتی که قلب مطمئن باشد؛ ولی زباناً در شرایط خاصی تبری بجوید، این کفر بعد از ایمان نیست. لذا تقیه از بزرگان داشتیم و داریم و از معصومین(ع) هم دستوراتی برای ما صادر شدهاست.
2. کسانی که این اقرار زبانی را ولو زبانی میگویند؛ اما در دل قبول دارند. ایمان مربوط به دل است. چون دل قبول دارد در مرحلهی عمل هم بروز میکند. قرآن کریم تعبیر عجیبی در این مورد به کار برده است:
1-در شرایطی که جبر است و اختیار نیست و تقیه است.
2- کسانی که آمادگی دارند.
مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ ، آنهایی که ایمان داشتند و قلبشان مطمئن به ایمان است با حالت نارضایتی چنین اظهاری کردهاند، اینها نه، وَلَکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا؛ یعنی قرآن میگوید مؤمن میتواند شرح صدر برای کفر پیدا کند!
شرح صدر برای کفر
قبل از ادامه آیه ببینیم شرح صدر برای کفر به چه معناست؟! دو آیه در قرآن کریم (آیه 22 سورهی زمر و آیه 125 سورهی انعام)، شرح صدر را شرح صدر مثبت گرفته است؛ یعنی کسانی که شرح صدر برای اعمال خوب، اسلام و ایمان دارند. مثلاً شما به فردی میگویید: «میخواهیم در جایی یک بیمارستان بسازیم یا موسسهی خیریهای دایر کنیم.» آن شخص در مرحلهی علم و دانستن هیچ شکی ندارد که این کار خوب است. توان مالی و یا توان دیگری دارد که میتواند در این کار شما را کمک کند. چنان رغبت و گرایشی نشان میدهد و چنان جذب شما میشود که حتی ممکن است بگوید: «خدا پدرت را بیامرزد. خدا به شما خیر بدهد که یک کار خیر سر راه من قرار دادی. این مقدار کمک از من برمیآید.» این میشود شرح صدر مثبت. اما گاهی به یک انسانی میگوییم که: «میخواهیم یک کلاهبرداری بزرگی را انجام دهیم که این میزان منفعت از این کلاهبرداری برای ما حاصل میشود.» ممکن است به یک نفر این را بگوییم و اخمهایش در هم برود و منقلب شود و بگوید: «نعوذبالله. من را چگونه شناختهاید؟ خیال کردهاید که من در این وادیام؟» اما ممکن است به شخص دیگری بگوییم و او پاسخ دهد: «الحمدلله که همچین فردی پیدا شد تا به ما چنین کمکی کند و ما هم به نان و نوایی برسیم.» این مورد میشود شرح صدر منفی. قرآن کریم در سورهی مبارک انعام آیهی 125 میفرماید:
فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاءِ
آن کس را که خدا بخواهد هدایت کند، سینهاش را برای (پذیرش) اسلام، گشاده می سازد؛ و آن کس را که بخاطر اعمال خلافش بخواهد گمراه سازد، سینهاش را آنچنان تنگ میکند که گویا میخواهد به آسمان بالا برود.
پس خداوند به برخی از بندگان شرح صدر در جهت تسلیم شدن به خدا میدهد. سوالی که پیش میآید این است که آیا خدا تبعیض قائل میشود؟! فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ، خدا اراده میکند کسی را هدایت کند. خدا چه کسی را هدایت میکند؟ خداوند در آیه 11 سوره رعد میفرماید: إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ. آنهایی که زمینهی شرح صدر کفر را در خود فراهم میکنند، خدا شرح صدر کفر را به ایشان میدهد. آنهایی که زمینهی شرح صدر اسلام و ایمان را در خود فراهم میکنند، خداوند به ایشان شرح صدر مثبت میدهد: فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا. در این آیه ابتدا بحث شرح صدر مثبت بود.
سوره زمر آیه 22
در آیه ی 22ی سوره ی شریفه ی زمر هم می فرماید:
أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَیْلٌ لِلْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ أُولَئکَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ
آیا کسی که خدا سینهاش را برای اسلام گشاده است و بر فراز مرکبی از نور الهی قرار گرفته (همچون کوردلان گمراه است؟!) وای بر آنان که قلبهایی سخت در برابر ذکر خدا دارند! آنها در گمراهی آشکاری هستند!
آن کسی که خداوند شرح صدر او را برای اسلام فراهم میکند، او با نوری از طرف پروردگار است؛ اما نقطهی مقابل آن: فَوَیْلٌ لِلْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ أُولَئکَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ. این که قلب قاسی را در مقابل شرح صدر و اعطای نور قرار میدهد، میگوید این از ذکرالله قاسی است و از عواملی که باعث میشود شرح صدر مثبت پیدا کنیم، ذکر الهی است.
ذکر الهی
ذکر الهی چیست؟ یکی از آنها همین مجالس امام حسین(ع) در خانه ی اهل بیت را زدن و... است. پس می فرماید که اگر قرار است که ایمان باشد که عمل، آن عمل صالح واقعی شود که آثار خوب و رستگاری داشته باشد، برخی شرح صدر برای اسلام و ایمان دارند. اما در آیه ی 106 سورهی مبارکه ی نحل، می فرماید: مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا که نقطه ی مقابل دو آیه ی قبل است.
معنای شرح صدر
پس شرح صدر برای کفر هم از نظر قرآن کریم ممکن است. در یک بیان کلی میتوانیم اینگونه بگوییم که آمادگی روحی مثبت یا منفی برای هر امری را «شرح صدر» میگوییم. آمادگی روحی برای کار بد میشود شرح صدر منفی. آمادگی روحی برای کار مثبت میشود شرح صدر مثبت.
مرحوم علامه طباطبائی در کتاب المیزان جلد 20 صفحهی 530 ذیل آیهی شریفهی أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ می فرماید:
«مراد از شرح صدر رسول خدا، گستردگی و وسعت نظر وی است؛ به طوری که ظرفیت تلقی وحی را داشته باشد و نیز نیروی تبلیغ آن و تحمل ناملایماتی را که در این راه میبیند داشته باشد و به عبارت دیگر، نفس شریف آن جناب را طوری نیرومند کند که نهایت درجهی استعداد را برای قبول افاضات الهی پیدا کند.» مثلا ما یک ظرف 5 لیتری، یک ظرف 2 لیتری و یک ظرف 1 لیتری داریم. یک مظروف 5 لیتری هم داریم. طبیعتا به جز ظرف 5 لیتری، دو ظرف دیگر ظرفیت این مضروف را ندارد. اگر بخواهیم در آن دو بریزیم، سر ریز میشود و بیرون میریزد.
أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ، یعنی ظرفیت روحی پیامبر اسلام برای تلقی وحیای که از او بالاتر در این عالم از طرف پروردگار دیگر امکان صدور نیست، البته نه اینکه خدا نمیتواند، این عالم دیگر ظرفیت ندارد. این ظرفیت روحی برای پیامبر هست. این میشود شرح صدر مثبت در اوج خود. و اگر در قرآن به صورت دعا هم برای ما وارد شده :« رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی، سوره طه، آیه 25»این شرح صدر مثبت است؛ یعنی ظرفیت روحی ما برای پذیرش ارزشهای بالا فزونی پیدا کند و بتواند به اینها گرایش پیدا کند. اما اگر خدای ناکرده این شرح صدر بخواهد در مسیر باطل باشد چگونه میشود. عبارتی عجیب از دعای شب 27 ماه رمضان از امام سجاد(ع) داریم، حضرت فرمودند که در شب 27 ماه رمضان مخصوصا در سجدهی طولانی، این ذکر را زیاد بگویید:
اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی التَّجَافِیَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَةَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ الاِسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ
اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی التَّجَافِیَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ، خدایا توفیق دل کندن و جداشدن از این سرای فریب دهندهی دنیوی را به من عنایت کن. وَ الْإِنَابَةَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ، اگر این دنیا دار غرور و نیرنگ و فریب است، گول نخورم. یعنی دچار این گول خوردن که ایمان را تبدیل به کفر میکند، نشوم. برای دار خلود انابه، توبه و توسل داشته باشم، گریه داشته باشم، مناجات داشته باشم.
الاِسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ، قبل از اینکه مرگ برسد، من این استعداد و ظرفیت را که برای مردن آماده ام، داشته باشم.
شرح صدر از زبان پیامبر(ص)
در منابع روایی ما در مجمع البیان، جلد 6، صفحهی 598 از رسول خدا ذیل آیهی 125 سورهی انعام سوال شد:
وَردَتِ الرّوایةُ الصَّحیحة أنّه لمّا نَزَلَت هذهِ الآیَةُ : ـ «فَمَنْ یُرِدِ اللّه ُ أن یَهدِیَهُ» ـ سُئلَ رسولُ اللّه ِ(ص) عن شَرحِ الصَّدرِ ما هُو ؟ فقالَ: نورٌ یَقذِفُهُ اللّه ُ فی قَلبِ المؤمنِ فَیَنشَرِحُ لَهُ صَدرُهُ و یَنفَسِحُ
قالوا: فهَل لذلکَ مِن أمارَةٍ یُعرَفُ بها ؟ قالَ صلى الله علیه و آله : نَعَم ، الإنابَةُ إلى دارِ الخُلودِ ، و التَّجافی عن دارِ الغُرورِ ، و الاستِعدادُ لِلمَوتِ قَبلَ نُزولِ المَوتِ .
روایت شده است هنگامى که آیه «پس کسى را که خدا بخواهد هدایتش کند » نازل شد، از پیامبر خدا(ص)سؤال شد: شرح صدر چیست؟ حضرت فرمود : نورى است، که خدا در دل مؤمن مى افکند و بدان سبب سینه اش فراخ مى گردد و گشاده مى شود.
عرض کردند: آیا براى شناخت آن نشانه اى وجود دارد؟ فرمود، آرى، روى آوردن به سراى جاودانى و دورى گزیدن از سراى پوچى و فریب و آماده شدن براى مرگ، پیش از فرا رسیدن آن.
«سُئِلَ رَسُول الله عَن شَرحِ صَدر ما هُوَ؟» (منظور شرح صدر مثبت است) فرمودند: «نورٌ، یَقذَفُهُ الله فِی قَلبِ المُومِن» یعنی نوری است که خداوند در دل مومن میاندازد. مومن کیست؟ کسی است که در مرحلهی دانستن آن مفهوم کوتاهی نورزد و در مرحلهی اختیار خود برای رغبت کوتاهی نکند. نگوید خدایا به دل من بینداز. خدا میگوید که تو کارش را انجام بده. از تو حرکت از خدا برکت.
روز عاشور پیرمردها رفته بودند بالای تپه میگفتند: «خدایا امام حسین(ع) را یاری کن!» برخی میگفتند که چه میگویید؟! اگر راست میگویید به میدان بیایید. مانند داستان بنیاسرائیل که به حضرت موسی(ع) گفتند تو با خدای خودت برو و بجنگ، پیروز شدی خبر بده تا ما بیاییم! شما باید ابتدا درجهی اول ایمان را پیدا کنید. شرایط اولیهی ایمان را داشته باشید، آنوقت این نوررانیت را خدا به شما میدهد:
فَیَنشَرِحُ لَهُ صَدرُهُ و یَنفَسِحُ این شرح صدر به او داده میشود. و یَنفَسِحُ، آن عظمت و گستردگی ظرفیت وجودی به او داده میشود. مهم اینجاست: قالوا: فهَل لذلکَ مِن أمارَةٍ یُعرَفُ بها ؟ آیا نشانهای هست که بدانیم این شرح صدر به چه کسی داده شده و بدانیم چه کسانی مشمول میشوند؟ به این همراه با همان دعای شب 27 ماه رمضان دقت کنید: نَعَم ، الإنابَةُ إلى دارِ الخُلودِ ، و التَّجافی عن دارِ الغُرورِ ، و الاستِعدادُ لِلمَوتِ قَبلَ نُزولِ المَوتِ .
در آیه 106 سورهی نحل گفته شد که مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ آن کسی که کفر بعد از ایمان دارد، اما قلباً مطمئن است و اکراه دارد و فعلا با زبان تقیهای کرده است، مدّنظر نیست؛ وَلَکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا کسی که خوشرقصی میکند، دارد آمادگی درونی را هم نشان میدهد. اول نتیجه ی این کفر بعد از ایمان را بیان می کند: فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ اینها مغضوب الهی هستند، عذاب سختی برای آنها است؛ اما ریشه اش چیست؟
ریشه شرح صدر برای کفر
سوره نحل آیه107
ذَلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَى الْآخِرَةِ وَأَنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ
این به خاطر آن است که زندگی دنیا (و پست را) بر آخرت ترجیح دادند؛ و خداوند افراد بیایمان (لجوج) را هدایت نمیکند.
ذَلِکَ، برمیگردد به آنهایی که برای کفر شرح صدر دارند. چرا شرح صدر برای کفر بعد از ایمان دارند؟ مومن است اما شرح صدر دارد؛ یعنی با رغبت به سمت کفر میرود. به این خاطر است که حیات دنیوی را جوری دوست دارد که بر آخرت غلبه میدهد.
پس ریشهی ظُلماً وَ عُلُوًّ، حیات دنیوی است. حُبُّ الدُّنیا رَاسُ کُلِّ خَطیئَة. شرح صدر (مثبت) به کسانی داده میشود که تجافی از دار غرور داشته باشند، انابه به دار خلود داشته باشند، استعداد موت قبل حلول الموت یا فوت داشته باشند.
مظاهر فریب دادن دنیا
مظاهر فریبدادن دنیا چه چیزهایی است؟ اولین مورد آن خودخواهی است. به همین علت است که علو را به صورت ذکر خاص بعد از عام آورده است. چرا جناب حر با آن امکانات فرماندهی و... که داشت، مانند اطرافیانش نشد؟! در دنیای درون دانست که اگر آخرت را به دنیا بفروشد، ضرر میکند. آنهایی هم که به عنوان مسلمان امام حسین(ع) را کشتند، این مقدار را می دانستند؛ چون قرآن میخواندند و در قرآن اینهمه تاکیدشده و از پیامبر هم شنیده بودند. و خود امام حسین(ع) هم که روز دوم محرم وقتی وارد سرزمین کربلا شدند، اشاره به همین کردند:
اِنَّ النّاسَ عَبیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ یَحوطونَهُ ما دَرَّتْ مَعائِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانونَ
به راستى که مردم بنده دنیا هستند و دین لقلقه زبان آنهاست، تا جایى که دین وسیله زندگى آنهاست، دین دارند و چون در معرض امتحان قرار گیرند، دینداران کم مى شوند.
الدَّیّانونَ، یعنی مومنینی که در ایمانشان ثابت قدم بماند. فریب دنیا از اینجا شروع میشود که چون خودم را در دنیا میبینم؛ «من» مطرح میشود. از اینجا زمینه برای تمام بیچارگیها فراهم میگردد.
مرحوم میرزاجوادآقای ملکی تبریزی در رسالهی لقاءالله، صفحهی 30 مینویسد:
« انجام واجبات یکی از مراحل عبادت است که بسته به شرایط انجام و چگونگی نیت متفاوت میباشد. حال آنکه مرتبهی بالاتر و کامل آن انجام مستحبات است. از آنجا که انجام مستحبات اجباری نیست؛ اما چون از روی شوق و اشتیاق انجام میگیرد، درجهی معرفت را بالا میبرد. در نتیجه قلب نیز از وسعت و گستردگی بیشتری برخوردار میشود.»
نیت من از این عبادت چیست؟ من با شرایطی که این عبادت دارد، چگونه دارم برخورد و عمل میکنم؟ « حال آنکه مرتبهی بالاتر و کامل آن انجام مستحبات است. از آنجا که انجام مستحبات اجباری نیست... » (ادامهاش را در پایین خواهیم گفت) ممکن است من عمل صالح را دوست داشته باشم اما به جهتی که من میپسندم که اینجا شرط وَ هُوَ مُومِن همراهش نیست. پس نتیجهی قَد اَفلَحَ المُومِنون همراهش نخواهدشد. گاهی اوقات شما گرایش قلبی ندارید، مثلا بین دو نفر اختلاف پیش آمده است. الان مرجع تقلید شما به شما حکم میکند که اگر مرا به عنوان فقیهی قبول دارید که مُقَلَّد شما هستم، تکلیف میکنم که باید بروی و دست فلانی را ببوسی. اینجا شما گرایش قلبی ندارید اما به نظر آن فقیه تسلیم میشوی به این علت که او را بیانگر حکم خدا میدانی. در اینجا خود را شکستهای و این است که ارزش دارد. اما گاهی اوقات افرادی هستند که میان دعوا و اختلاف میگویند که اصرار نکنید، الان اگر خدا هم بیاید من قبول نمیکنم. این عبارت یعنی «من» مطرحم. خودخواهی مطرح میشود. اینها بر مبنای دنیادوستی است. می خواهیم در دنیا مطرح شویم.
راز فقر آقا سیدعلی قاضی
برخی از شاگردان مرحوم آقا سیدعلی قاضی رضوان الله تعالی علیه به ایشان عرض کردند که: «راز این که شما اینقدر فقیرید چیست؟» زیرا مرحوم آقا سیدعلی قاضی تا آخر عمر در شدت فقر زندگی کردند با اینکه میدانید اینها به قدرتهایی رسیده بودند که خیلی چیزها برایشان فراهم بود. ایشان لبخندی زدند و گفتند: «من در دوران جوانی و طلبگیام با مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی هم مباحثه بودیم گفتوگویی داشتیم. در عالم مکاشفه برای من معلوم شد که آقا سید ابوالحسن اصفهانی مرجع عام خواهد شد. به ایشان گفتم که آقا شما مرجع عام میشوید و ریاستتان هم چنین و چنان خواهد شد. بعد در قالب شوخی گفتم آقا مرجع عام شدید و قدرت پیدا کردید، هوای ما را داشته باشید. خدا گوشم را کشیده است و گفته تو چرا؟» جالب اینجا است که از قول آقا سید ابوالحسن اصفهانی نقل میکنند که برخی به ایشان گفتند که آقا سیدعلی قاضی وضع بدی دارد. ایشان گفتند که من نمیدانم چه رازی است که هر زمان که امکاناتی فراهم میکنم تا برای ایشان بفرستم، مانع میرسد. این ها اسراری در عالم است. باید خود را بشکنیم. خود را نبینیم. چون آقا سیدعلی قاضی را دوست داشتند این کار را کردند، وگرنه رهایش میکردند.
در ادامه مرحوم میرزاجوادآقای ملکی میفرماید:
«انجام مستحبات اجباری نیست، اما چون از روی شوق و اشتیاق انجام میگیرد، درجهی معرفت را بالا میبرد. در نتیجه قلب نیز از وسعت و گستردگی بیشتری برخوردار میشود.» مثلا یک زمان من نماز صبح را نزدیک طلوع آفتاب میخوانم و میگویم هنوز که آفتاب نزده.! بله سلب تکلیف شد. یا اذان و اقامه میگویم یا نه. بلافاصله بعد از نماز مهر را کنار میگذارم و میروم میخوابم. یک وقت هست که قبل از اذان صبح بیدار میشوم، اذان و اقامه و استغفار و... میگویم و بعد نماز تعقیباتی... انجام میدهم. اینها واجب نیستند. معلوم است که رغبت نشان دادهام. شما رغبت نشان دهید تا خداوند نور را به قلب شما بیندازد. بعد میگوییم چرا خدا این شرح صدر را به من نمیدهد اما به سلمان فارسی داد؟ به این علت که او زحمت کشید، ایستاد، فداکاری کرد، صبر داشت، استقامت کرد و...
یک ذکر را بزرگی به بنده فرمودند و شروع کردم. بعد از مدتی گرفتاری های عجیبی برای من پیش آمد تا حدی که بیماری سختی برایم عارض شد. به آن بزرگ عرض کردم. گفت که اگر ظرفیت داری ادامه بده. خیلی خطرناکتر از اینها میشود. حتی ممکن است به خانوادهات هم سرایت کند تا بتوانی به آنجا برسی، وگرنه ترک کن. اینها حساب و کتابی دارد و همینجوری عنایت نمیکنند. میخواهند آدم را در کوره بپزند، آدم را وارد مراحل داغشدن بکنند تا پخته شود. لذا شخصی که شرح صدر برای کفر دارد، از آن طرف آمادگی و رغبت نشان داده است. مثلا یک نفر کنارش نشسته و غیبت میکند و او دم به دم آن فرد میدهد. نمیگوید چرا داری غیبت میکنی، این سخن تو ممکن است چه اثر سوئی برای من داشته باشد. این زمینه را برای شرح صدر کفر فراهم میکند. حالا وای به وقتی که غیبت نباشد و تهمت باشد. مثلاً انسانی را نهی از منکر کردید، تذکری دادید، انتقاد بجایی از او کردید و او بدش آمده است. یک نفر دیگر بغل دستش مینشیند و میگوید دیدی فلانی نسبت به شما اینجوری کرد؟ شما هم شروع میکنید به ادامه دادن. نمیگویید که حق با او بود.
معاویه شخصی را در کوفه گذاشته بود برای این که مردم را نسبت به حضرت علی(ع) بدبین کند و منتظر فرصت است. یک شیعهی امیرالمومنین(ع) خلافی کرده بود. حضرت او را حد زدند. حد که خورده بود و مجروح بود و... شخصی از طرفداران معاویه به او رسید و میخواست از این موقعیت سوءاستفاده کند. پرسید که چه کسی این کار را با تو کرد؟ گفت: «جانم به فدای او باد که وقتی میخواهد حکم خدا را اجرا کند، دوست و دشمن نمی شناسد.» آیا به این فرد شرح صدر نمیدهند؟! اما اگر بگوید که ما اینهمه دم از او زدیم اما باز ما را اینگونه تحویل گرفت. در این صورت آمادگی شرح صدر کفر پیدا میکند. مقام تعلیم و تذکر بود دید ظرفیت نداری ول کرد. لذا مرحوم آقاجواد ملکی میگوید:
«اگر عبادت برای سازندگی و ظرفیت را بالابردن است، انجام واجبات یکی از مراحل عبادت است که بسته به شرایط انجام و چگونگی نیت متفاوت می باشد. انجام مستحبات اجباری نیست، اما چون از روی شوق و اشتیاق انجام میگیرد، درجهی معرفت را بالا میبرد. در نتیجه قلب نیز از وسعت و گستردگی بیشتری برخوردار می شود. و میتواند در سایهی آن فیوضات، توفیقات خاص خداوند را درک و دریافت نماید.» پس ما در دنیای درون بعد از مرحله تعلیم و تعلم یا دانستن مفهوم ایمانی، باید به دنیای درون و آنچه باعث بالا بردن رغبت نسبت به آن میشود، بنگریم. اگر احساس کردیم حال بُکائمان کم شده، رغبت نسبت به مستحبات کم شده، اگر احساس کردیم بدمان نمیآید تنبلی کنیم، در دعای ابوحمزه اینها به خوبی بیان شده است و میگوید که چرا وقتی می خواهم به مجلس علما بروم رغبت ندارم، چرا مجلس گناه و... رغبت بیشتری در من ایجاد می کند، چرا هرگاه می خواهم حال انابه و توبه و ناله ای داشته باشم ظرفیتش را ندارم... . همین که در این دو سال اتفاقاتی افتاده است که نمیتوانیم مانند قبل در مجالس ابیعبدالله(ع) شرکت کنیم و توفیق آن از ما سلب شد. اینها همه زمینه هایی دارد که باید نسبت به این زمینهها توجه بیشتری کنیم. هنگامی که می فرماید:
مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ وَلَکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ
ذَلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَى الْآخِرَةِ وَأَنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ
چرا اینها با اینکه مومن شده بودند، شرح صدر به کفر پیدا می کنند؟! علاقه ی به دنیا نمی گذارد.
ایجاد شرح صدر مثبت
حالا باید چه کنیم که شرح صدر مثبت پیدا کنیم؟ براساس سوالی که از پیامبر کردند، دستوری که امام سجاد در سجدهی شب 27 رمضان داد، یعنی در خود زمینهی معرفت نسبت به دنیا و آخرت را زیاد کردن. و لذا وقتی شب عاشورا امام حسین(ع) به اصحاب خود میفرمایند که اگر میخواهید بروید، اینها با من کار دارند... چرا بعضیها میگویند آقا اگر هزاربار ما را بکشند نمیرویم؟ چرا وقتی امام حسین(ع) به جوان 13 ساله میفرمایند مرگ از نظر شما چگونه است؟ میگوید اَحلَی مِنَ العَسَل؟! شناخت با رغبت زیاد باعث این مسئله می شود.
علت انتخاب این عنوان برای بحث
بنابراین علت این که عنوان بحث ما، عاشورا و ظهور کفر بعد از ایمان است، این است که عاشورا نشان داد کفر بعد از ایمان میتواند چگونه باشد. لذا سرزمین کربلا، سرزمین عجیبی است برای این محکزدن.
کربلا سرزمین بلا و ابتلا
در مقتل خوارزمی جلد 1 صفحهی 237 آمده است: وقتی امام حسین(ع) وارد سرزمین کربلا شدند، پرسیدند اسم اینجا چیست؟ تا گفتند کربلا، فرمودند:
هذا مَوْضِعُ کَرْب وَ بَلاء، ههُنا مَناخُ رِکابِنا، وَ مَحَطُّ رِحالِنا، وَ مَقْتَلُ رِجالِنا، وَ مَسْفَکُ دِمائِنا
این دیار، جایگاه اندوه و بلا [و سرزمین گرفتارى و آزمون] است، اینجا محلّ خوابیدن شتران ما، و بارانداز کاروان ما، و محلّ شهادت مردان ما و جارى شدن خون ماست.
هَذَا مَوضِعِ کَربِ وَ بَلاء، اینجا سرزمین بلا و ابتلائات است. هَهُنا مَناخُ رِکابِنا و مَحَطُّ رِحَالِنا، اینجا جایی است که قرار است کاروان ما سکنی گزینند و شتران ما اینجا بخوابند. وَ مَقتَلُ رِجَالِنا، اینجا جایی است که باید مردان ما به شهادت برسند. وَ مَسفَکُ دِمائِنا، اینجا جایی است که قرار است خونهای ما ریخته شود. به تعبیری دیگر: اینجا جایی است که محک امتحان ما است و افراد باید خودشان را در امتحان نشان دهند و دیدیم که چگونه اصحاب، خود را نشان دادند و حضرت فرمودند: «بار بگشایید، اینجا کربلا است. خیمهها را بزنید.» وسط خیمه حضرت زینب و مخدرات را زدند. گرداگرد خیمه محارم و بنی هاشم را زدند. وقتی حضرت زینب میخواهند پیاده شوند، امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) ایشان را کمک میکنند؛ اما یک وقت حضرت زینب نگاهی به بدن بی سر ابی عبدالله کرد و نگاهی به علقمه: برادران زینب، زینب یک محرم ندارد تا زیر بغلش را بگیرد.
به کوشش سرکار خانم حجتی
منبع: