چکیده ای از کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران
چکیده ای از کتاب
خدمات متقابل اسلام و ایران
استاد شهید مطهری
خواننده عزیز لطفاً به تعدادی از منابع که استاد بر مبنای تحقیقات آنها مطالبی را آورده اند دقت بفرمائید چرا که این تحقیقات تاریخی اثبات می کند نه تنها تاریخ نویسان ایرانی بلکه محققان مستشرق نیز چنین ادعاهایی را به رشته تحریر درآورده اند .
تاریخ تمدن اسلام و عرب - گوستاولوبون(145)
فلسفه و ادیان در آسیای مرکزی - گوبینو(108)
تاریخ ادبیات ایران - ادوارد براون(90-91)
ایران در زمان ساسانیان - کریستین سن
تاریخ تمدن - ویل دورانت
و افراد بسیار دیگری که نامشان و مطالبشان در کتاب موجود میباشد.
1- ملت در اصطلاح قرآن به چه معناست؟
راه و روش وطریقه ای است که از طرف یک رهبرالهی به مردم عرضه شده است. مثل مله ابراهیم و....
2- ملت در اصطلاح فارسی به چه معناست؟
مفهومی کاملاٌ متفاوت با زبان عربی و به یک واحد اجتماعی گفته می شود که دارای سابقه تاریخی واحد و قانون و حکومت و آرمانهای مشترک باشند مثل ملت آلمان یا ملت فرانسه.
3- خصوصیت پسندیده ملیتگرایی چیست؟
همبستگی بیشتر، احسان و خدمت به کسانی که با آنها زندگی مشترک داریم.
4- خصوصیات ناپسند ملیت گرایی چیست و عوارض آن چیست؟
خودخواهی و عوارض خودخواهی عبارتند از : تعصب، عُجب، ندیدن عیب خود (عیب های ملی)، بزرگتر دیدن خوبیهای خود، تفاخر و ...
5- آیا اسلام ملیت گرایی (ناسیونالیسم) را مذموم میداند؟
خیر، اتفاقاً اسلام برای کسانی از قبیل همسایگان و خویشاوندان حقوق قانونی زیادتری قایل است.
6- آیا عقل ملیت گرایی (ناسیونالیسم) را محکوم میکند؟
خیر، ملیت خواهی آنگاه عقلاً محکوم است که افراد از یکدیگر جدا شده و روابط خصمانه ای میان آنها به وجود بیاید و حقوق واقعی دیگران نادیده گرفته شود.
7- آیا ما که خود را از نژاد آریا و اعراب را از نژاد سامی می دانیم دارای اعتقادی صحیح هستیم؟
خیر، ادعای جدا بودن خونها و نژادها خرافه ای بیش نیست. نژاد سامی و آریایی و..... به صورت جدا و مستقل فقط در گذشته بوده است. بسیاری از مردم ایران که امروزه زندگی می کنند و به زبان فارسی صحبت می کنند و ادعای ایرانی گری دارند، یا عرب اند یا ترک یا مغول همچنانکه بسیاری از اعراب یا ایرانی اند یا ترک یا مغول.
شاید بسیاری از کسانی که نژادشان از کوروش و داریوش است الآن در کشورهای عربی تعصب شدید عربیت دارند و شاید بسیاری از اولاد ابوسفیانها امروز سنگ تعصب ایرانیت به سینه میزنند.خلاصه اینکه پس از این همه اختلاطها و انتزاجها از نژادهای اولیه اثری باقی نمانده است.
8- آیا لازمه ملیتگرایی و ناسیونالیسم این است که امری محصول یک سرزمین معین یا نتیجه ابداع فکر آن سرزمین باشد؟
متاسفانه برخی به این مساله معتقدند اما مقیاس صحیح این است که بگوییم نه هرچیزی که از وطن برخاست جنبه ملی پیدا میکند و نه هرچیزی که از مرز و بوم دیگر آمده است بیگانه به شمار میرود.
9- چگونه تشخیص دهیم امری خودی و ملی و غیربیگانه است و امری غیر خودی و اجنبی و بیگانه است؟
اول باید بدانیم آن چیز رنگ ملت بخصوصی دارد یا بی رنگ است و عمومی و جهانی، ثانیاً آیا ملت مورد نظر آن چیز را به میل و رغبت پذیرفته یا به زور و اکراه. اگر هردو شرط جمع شد، آن چیز خودی و غیر اجنبی به شمار می رود و عامل این که این چیز از میان ملتی برخاسته است، نه سبب میشود الزاماً آن چیز خودی و ملی محسوب شود نه سبب میشود اجنبی و بیگانه شمرده شود.
10- آیا اسلام به وجود آمده در ایران واجد این دوشرط است یا خیر؟
بایستی بررسی کنیم ببینیم آیا اولاً اسلام رنگ ملت خاصی مثلاً ملت عرب را دارد یا دینی است جهانی و عمومی و از نظر ملیتها و نژادها بی رنگ، ثانیاً آیا ملت ایران به رغبت و میل اسلام را پذیرفته اند یا خیر؟
11- آیا اسلام از آغاز ظهور خویش داعیه جهانی داشته یا خیر؟ آیا مقیاس های اسلامی مقیاس های جهانی است یا ملی و قومی و نژادی؟
طبق آیاتی مثل27سوره مبارک تکویر«ان هو الا ذکر للعالمین= نیست مگر یک تذکر و بیدارباش برای تمام جهانیان» همچنین آیه 28 سوره مبارک سبا و 105 سوره مبارک انبیاء و158 سوره مبارک اعراف به این مطلب اشاره شده است که اسلام برای همهی مردم جهان است و هرگز در هیچ جا خطابی به صورت "یاایها العرب "و یا" ایها القریشیون"پیدا نمیکنیم همچنین دلیل دیگر ما بر جهانی بودن اسلام و اظهار بی اعتنایی به مردم عرب از نظر قبول دین اسلام آیاتی است که قرآن می فرماید:
"فرضاً شما اسلام را نپذیرید اقوام دیگری در جهان هستند که آنها از دل و جان اسلام را خواهند پذیرفت. "مثل آیه89 سوره مبارک انعام یا درجایی دیگر آیه133 سوره مبارک نساء میفرماید:" اگر خدا بخواهد شما را میبرد و دیگران را به جای شما میآورد "که طبق تفسیر المیزان وقتی این آیه نازل شد پیغمبر دست روی شانه سلمان گذاشتند و فرمودند: آنها قوم این فرد هستند. آیه 38 سوره مبارک محمد (ص) هم موید این مطلب است.
12- آیا خروج یک عقیده، یک فکر، یک دین، یک مسلک از مرزهای محدود و نفوذ آن در مردم دوردست اختصاص به اسلام دارد؟
خیر، در بسیاری از ادیان بزرگ جهان بلکه مسلکهای بزرگ در سرزمینهای دیگر مورد استقبال بیشتری قرار گرفته اند تا سرزمین اصلی که از آنجا ظهور پیدا کرده است. مثلا حضرت مسیح(ع) در فلسطین (منطقهای از مشرق زمین) به دنیا آمد و اکنون در مغرب زمین بیش از مشرق مسیحی وجود دارد. اکثریت مردم اروپا و آمریکا مسیحی هستند و آنها حتی از لحاظ قاره و منطقه نیز از حضرت مسیح(ع) جدا هستند. برعکس خود مردم فلسطین یا مسلماناند یا یهودی و اگر مسیحی باشد بسیار کم است. خب آیا مردم اروپا و آمریکا نسبت به دین مسیح احساس بیگانگی میکنند؟
بودا در هند متولد شد اما میلیونها نفر در چین و سرزمینهای دیگر به آیین وی گرویدند. زرتشت اگرچه آیینش توسعه پیدا نکرد اما مذهب زرتشتی در بلخ بیشتر گسترش یافت تا درآذربایجان که میگویند مهد زرتشت بوده است.
مکه نیز که مهد پیغمبر(ص) اسلام بود در آغاز این دین را نپذیرفت اما مدینه که فرسنگ ها از این شهر فاصله داشت از آن استقبال کرد. همچنین بعد از گذشت یکی، دو قرن هیچگاه حجاز بزرگترین مرکز اسلامی نبوده است بلکه از آن تاریخ به بعد همیشه حوزههای بزرگ اسلامی در مصر و بغداد و نیشابور و ماوراءالنهر و دیگر مراکز اسلامی تشکیل میشد و همیشه ملتهای غیر عرب پرچمداران اسلام بوده اند. حتی در بحث مسلکها معروفترین آنها کمونیسم است که کارل مارکس و فردریک انگلس دو نفر آلمانی بودند که پایه آن را گذاشتند و جالب اینکه مارکس تا اواخر عمرش در انگلستان بوده اما هیچکدام از این دو (آلمان و انگلستان) کمونیسم را قبول نکردند، برخلاف شوروی و چین که آن را پذیرفتند.
باید از این مردم بپرسیم چطور احساسات ناسیونالیستی و ملیتخواهی مردم شوروی و چین گل نکرده و آن را طرد نکردهاند؟ پس تا این جا فهمیدیم که اسلام، بی رنگ، عمومی و انسانی بوده است و مقیاسهای آن کلی، عمومی و انسانی است نه قومی و نژادی و ملی.(ص65)
13- اسلام ایرانیان از چه زمانی آغاز شده است؟
طبق گواهی تاریخ چند سالی بعد از هجرت پیامبر اکرم(ص) در زمان حیات خودشان نامههایی به سران کشورهای جهان نوشتند و پیامبری خود را اعلام و آنها را به دین اسلام دعوت کردند که یکی از آن نامهها، نامهای بود که به خسروپرویز پادشاه ایران نوشتند و او را به اسلام دعوت کردند ولی خسروپرویز تنها کسی بود که نسبت به نامه آن حضرت اهانت کرده و آن را پاره کرد.(ص71)
14- اگر پادشاه ایران نامهی دعوت پیامبر اسلام را پاره کرد چگونه ایرانیان به اسلام روی آوردند؟
خسروپرویز به پادشاه یمن که دست نشانده حکومت ایران بود دستور داد درباره این مرد مدعی پیغمبری که به خود جرات داده به او نامه بنگارد و نام خود را قبل از نام او بنویسد تحقیق کند و درصورت لزوم پیامبراسلام را نزد خسرو بفرستد. اما هنوز فرستادگان پادشاه یمن در مدینه بودند که خسرو سقوط کرد و شکمش به دست پسرش دریده شد. رسول اکرم(ص) قضیه را به فرستادگان پادشاه یمن اطلاع داد و آنها با حیرت تمام خبر را برای پادشاه یمن بردند.کمی بعد معلوم شد که قضیه همان گونه بوده که رسول اکرم(ص) خبر داده بود. دراینجا بود که خود پادشاه یمن و عده زیادی از یمنیها و به همراه آنان گروه زیادی از ایرانیان مقیم یمن اسلام اختیار کردند. همپنین بحرین هم که محل سکونت ایرانیان محبوس و غیر محبوس بود در اثرات تبلیغات اسلامی به آیین اسلام گرویدند و حتی حاکم آنجا که از طرف پادشاه ایران تعیین شده بود مسلمان شد. پس اولین اسلام آورندگان گروهی ایرانی در یمن و بحرین بوده است. اما از نظر فردی سلمان فارسی (سلمان منا اهل البیت) است که مورد احترام شیعه و سنی است.
همین قدر سابقهی ایرانیان با اسلام در زمان حیات پیامبر اکرم(ص) کافی بود که بسیاری از آنها با حقایق اسلام آشنا شوند، علاوه برآن که وضع دینی و حکومتی ایران در فساد غوطه ور بود که مردم ایران تشنه یک سخن جدید بودند.(ص72)
15- بنابراین خدمات ایرانیان به اسلام از چه زمانی شروع شد؟
از همان آغاز ظهور اسلام قبل از این که شریعت اسلام توسط مسلمانان به این سرزمین بیاید، ایرانیان مقیم یمن به اسلام گرویدند و در ترویج اسلام کوشش نمودند.
اواخر دوره خلافت ابوبکر و تمام دوران خلافت عمر در اثر جنگ هایی که میان دولت ایران و مسلمانان پدید آمد تقریباً مملکت ایران به دست مسلمانان افتاد و میلیونها نفر ایرانی از نزدیک با مسلمانان در تماس قرار گرفتند و گروه گروه دین اسلام را پذیرفتند.
مسلمانان کشورهای شرقی و جنوب شرقی مانند هند و پاکستان و چین و مالزی و اندونزی و جزایر اقیانوس هند مدیون فعالیتهای بی نظیر ایرانیان مسلمان هستند که با کوشش پیگیر از طریق دریانوردی و بازرگانی اسلام را به دورترین نقاط آسیا رسانیدند و از طریق تبلیغ و ارشاد، مردم را با دین اسلام آشنا ساختند. ایرانیان در کشورهای غربی و شمال آفریقا و قاره اروپا و آسیای صغیر نیز در ترویج دین اسلام سهم به سزایی دارند.
16- یکی از نمونه های تاریخی خدمات ایرانیان به اسلام را نام ببرید؟
بعد از این که اهالی خراسان و نواحی شرقی ایران بر ضد خلافت غیر اسلامی اموی ها قیام کردند، بساط حکومت آنان را که به نام اسلام بر مردم مسلمان حکومت می کردند برانداختند و عباسیان روی کار آمدند و تمام امور کشوری و لشگری ممالک اسلام به دست ایرانیان خصوصاً خراسانیان افتاد و ایرانیان تمام مناصب سیاسی دولت اسلامی را در شرق و غرب به دست گرفتند. هم چنان که می دانیم در عصر مامون چون او از کارشکنی های بعضی افراد خاندان خود ناراحت بود تصمیم گرفت مناصب دولتی را به ایرانیان بدهد و از این رو گروهی ازبزرگان ایران را به نواحی مصر و شمال آفریقا فرستاد تا راه نفوذ مخالفین را ببندند. تحقیق و بررسی درباره ی این خاندانهای مهاجر که اکثراً از اهالی نیشابور، هرات ، بلخ و بخارا بودند نیاز به نوشتن چند مجلد کتاب دارد.
17- چگونه می توان ادعا کرد که ایرانیان با میل و رغبت اسلام را پذیرفتند؟
برای این که توده های نسل اول ایران در صدر اسلام نه تنها از پیامبر اسلام(ص) پیام مساوات و عدالت و تقوا و پرهیزکاری را شنیده بودند بلکه عملاً روش حکومت خلفای راشدین به ویژه علی(ع) را بیش از حد تصورشان ساده یافتند. بارگاه بی پیرایه علی(ع) در کوفه قرار داشت و ایرانیان با آن تماس نزدیک داشتند و تنها به وصف نمیشنیدند بلکه به رای العین میدیدند و بنابراین اگر توده های ستمدیده ایرانی بدین دعوت لبیک اجابت گفتند، شگفتی ندارد و هرچه زمان میگذشت علاقه و ارادت ایرانیان نسبت به اسلام و ترک کیشها و آیینهای قبلی و آداب و رسوم پیشین افزوده میشد. وقتی حضرت علی(ع) به شهر انبار رفتند مردم به رسم خود با پای برهنه دنبال ایشان میدویدند و حضرت آنها را از این کار منع کردند و مردم شیفته اخلاق متواضعانه رهبر اسلامی شدند.
18- چگونه می توان ادعا کرد که اسلام، تدریجی در ایران اثر گذاشت و در نتیجه جنگ های اسلام و ایران به دست عمر نبوده است؟
1) ادبیات فارسی بهترین مثال است. نفوذ اسلام در آثار ادیبان و شعرا و حکمای قرون ششم و هفتم به بعد بسیار بیشتر از شعرا و ادبا و حکمای قرون سوم وچهارم است. مقایسه آثار رودکی و فردوسی با آثار مولانا و سعدی و نظامی و حافظ و جامی کاملاً نشانگر این ادعاست. در آثار فردوسی و دیگر شعرای عهد سامانی و اوائل عهد غزنوی نام زرتشت و اوستا دیده می شود تا در اشعار شعرای قرن پنجم.
ادعای مهمتر این که هرچه استقلال سیاسی ایرانیان بیشتر شد اقبال آنان به معنویات و واقعیات اسلامی فزونی یافت.
طاهریان و آل بویه و دیگران که نسبتاً استقلال سیاسی کاملی داشتند هرگز به فکر این نیفتادند که اوستا را زنده کنند و دستورات آن را سرمشق زندگی خود قرار دهند بلکه برعکس با تلاش های پیگیر برای نشر حقایق اسلامی کوشیدند.
2) همچنین سفرنامههایی که در قرن سوم و چهارم نوشته شده حکایت میکند که تا آن زمانها در ایران آتشکدهها و کلیساهای فراوان وجود داشته و بعدها کم کم از عدد آنها کاسته شده و جای آنها را مساجد گرفته است.
3) سامان، جد سامانیان که از بزرگان بلخ بود، حدود قرن دوم و مهیار دیلمی شاعر معروف ایرانی اواخر قرن 4 به دین اسلام گرویدند.
4) مردم کرمان در تمام مدت خلافت اموی ها زرتشتی ماندند و احترام زرتشتیان همواره رعایت میشده است. جالب است بدانیم زرتشتیان صدر اسلام که در دوره آقایی سیاسی عرب زندگی میکردند، احترام بیشتری داشتند تا در دوره بعدی که حکومت ایران به دست خود ایرانیان افتاده بود. یعنی هر اندازه که ایرانیان، مسلمان می شدند اقلیت زرتشتی وضعیت نامناسب تری پیدا میکرد و ایرانیان مسلمان از اعراب مسلمان تعصب بیشتری بر علیه زرتشتیگری ابراز میکردند تا حدی که عدهای از زرتشتیان ایران به هند مهاجرت کردند و پارسیان هند را تشکیل دادند.
19- تاریخ در رابطه با نفوذ اسلام در ایران چه میگوید؟
ایرانیان بعد از 100سال که از فتح ایران به دست مسلمانان گذشت نیروی عظیمی به وجود آوردند. دستگاه خلافت اموی به خاطر اجحافات و انحرافات از تعلیمات اسلامی مورد بیعلاقگی عموم مسلمانان واقع شد. ایرانیان با قدرت خود توانستند خلافت را از خاندان اموی به خاندان عباسی منتقل کنند. قطعاً اگر آن زمان میخواستند حکومت مستقل سیاسی تشکیل دهند یا آیین کهن خویش را تجدید کنند، برای آنان کاملاً مقدور بود ولی در آن وقت نه به فکر تاسیس حکومت مستقل در برابر دستگاه خلافت افتادند نه به فکر تجدید آیین کهن و دور انداختن آیین جدید. تا آن وقت تصور میکردند با تغییر خلافت از دودمانی به دودمان دیگر میتوانند به آرزوی خود که زندگی در سایه یک حکومت دینی اسلامی در پرتو قرآن بود نائل شوند، تا اینکه دوره بنیعباس روی کار آمد و از دودمان عباسی هم ناراضی شدند. در دوره بنیعباس جنگ بین امین و مامون در گرفت و مامون و سپاهیانش که ایرانی بودند پیروز شدند که نشانگر این مطلب بود که قدرت نظامی در اختیار ایرانیان است. در عین حال باز هم ایرانیان نه به فکر این افتادند که استقلال سیاسی ایجاد کنند، نه به فکر این افتادند که دین اسلام را کنار بگذارند. ایرانیان هنگامی به فکر استقلال سیاسی افتادند که از حکومتهای عربی و این که آنها یک حکومت واقعاً اسلامی باشند، صد در صد مایوس شدند.
20- آیا ایرانیان با ایجاد یک حکومت مستقل سیاسی نسبت به از بین بردن اسلام هم حرکت و تلاشی کردند؟
هرگز و اتفاقاً نسبت به آیین مقدس اسلام بسیار وفادار ماندند، اغلب ایرانیان در دوره استقلال سیاسی ایران
مسلمان شدهاند. استقلال سیاسی ایران از اوایل قرن سوم هجری شروع شد و تا آن وقت هنوز بسیاری از مردم ایران به کیشها و آیینهای قدیم از قبیل زرتشتی و مسیحی و حتی بودایی باقی بودند.
21- چه عاملی باعث شد قرنها بعد از زوال سیاسی عرب، مردم ایران گرایش بیشتری نسبت به اسلام نشان دهند؟
جاذبه اسلام و سازگاری آن با روح ایرانی تنها عامل برای این گرایش بود. نکتهی دیگر این که در سال 334 هجری قمری دیلمیان بر بغداد دست یافتند و آیین زرتشت رو به زوال گذاشته و تشیع در ایران طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. از سوی دیگر افرادی چون بابکها و مازیارها افراد پست و متجاوزی بودند که علاقهی ایرانیان را برای تجدید آیین و رسوم کهن ایرانی برنمی انگیختند.(ص98)
22- چرا آل بویه اسلام و زبان عربی را برگزیدند؟
مستر فرای نویسنده کتاب میراث باستانی ایران میگوید: چون هردو، جنبهی بینالمللی پیدا کرده بود و زرتشتیان به محلات زرتشتی نشین رانده شده بودند. البته آلبویهی شیعی مذهب در برابر پیروان مذهبهای دیگر بردباری پیشه کرده بودند، زیرا خلفای سنی و بسیاری از کسانی که سرکار بودند مذهب سنّی بوداشتند همچنانبرسر کارها به جای میگذاشتند.
23- دو جریان در ایران پیش آمد و سبب گشت برخی مدعی شوند نوعی مقاومت و عکسالعمل مخالف از طرف ایرانیان در مقابل اسلام و اعراب ایجاد شده بود و خوشحال هستند که توانسته اند با اسلام و عرب مبارزه کنند. آن دو جریان: 1- زبان رسمی و 2- مذهب رسمی میباشند، پاسخ شما در مقابل چنین نظریاتی چیست؟
ما در پاسخ ایشان در رابطه با زبان رسمی میگوییم: مگر پذیرفتن اسلام مستلزم این است که اهل یک زبان، زبان خود را کنار بگذارند و به عربی سخن بگویند؟ آیا در جایی از قرآن، روایات یا قوانین اسلام چنین چیزی میتوان یافت؟ ایرانیان هرگز در ذهنشان خطور نمیکرد که تکلم و احیای زبان فارسی مخالف اصول اسلام است. ایرانیان نه توجهشان به زبان فارسی به عنوان ضدیت با اسلام یا عرب بود نه زبان عربی را زبان بیگانه میدانستند آنها زبان عربی را زبان اسلام و دین خود می دانستند نه زبان قوم عرب. ملتهای غیر عرب احساسشان این بود که زبان عربی زبان دین است و زبان مادری آنها زبان ملت، اسلام به ملت یا قوم و دسته مخصوصی توجه ندارد که بخواهد زبان آنها را رسمی بشناسد و زبان قوم دیگر را از رسمیت بیندازد و اصلاً تنوع زبان نه تنها مانع پذیرش اسلام نیست بلکه وسیلهای برای پیشرفت بیشتر این دین محسوب میشود. یکی از موفقیتهای اسلام این است که ملل مختلف با زبانها و فرهنگهای گوناگون آن را پذیرفته اند و اگر زبان فارسی ازمیان رفته بود ما امروز آثار گرانبها و شاهکارهای اسلامی چون مثنوی و گلستان و حافظ و ... که در سراسر آن ها مفاهیم اسلامی و قرآنی موج میزند و پیوند اسلام را با زبان فارسی جاوید ساخته اند نداشتیم، ضمناً باید بپرسیم آیا زبان فارسی را خود ایرانی ها نگه داشتند و احیا کردند یا عناصر غیر ایرانی در این کار بیش از ایرانیها دخالت داشتند؟ طبق شواهد تاریخ، بنی عباس که از ریشه عرب و عرب نژاد بودند به خاطر مبارزه با بنیامیهکه اساس سیاستشان نژاد پرستی بود از خود ایرانیها بیشتر زبان فارسی را ترویج کردند و حتی با زبان عربی مبارزه هم نمودند. ابراهیم امام که پایه گذار سلسله بنی عباس است به ابومسلم خراسانی نوشت: کاری بکن که یک نفر در ایران به عربی صحبت نکند و هرکس را که دیدی به عربی سخن می گوید بکش. آنگاه برعکس در در بار سامانیان با همه اصالت در نژاد ایرانی، زبان فارسی به هیچ وجه ترویج و تشویق نشده و وزرای ایرانی آنها علاقه ای به زبان فارسی نشان نمیدادند. همچنان که دیالمه ایرانی شیعی نیز چنین بودهاند اما در دستگاه غزنویان ترک نژاد سنی مذهب متعصب، فارسی رشد یافت و البته یعقوب از دودمان صفار (طبق آنچه در تاریخ آمده) چون عربی نمیدانست و بر اساس نظر ( مستر فرای ) خواهان آن بود که شعرها به زبانی سروده شوند که وی دریابد. طبق نظر ( مستر فرای ) راه یافتن واژههای عربی به فارسی نوین به این زبان نیرو و قدرت خاصی بخشیده است و آن را جهانگیرکرده در حالی که این برتری در زبان پهلوی وجود ندارد و آنچنان که میبینیم زبان فارسی در پایان قرون وسطی به اوج زیبایی و لطف رسیده است.
موضوع دوم مساله مذهب تشیع است. مخالفین شیعه معتقدند که مذهب تشیع از طرف ایرانیان به عنوان عکس العملی در مقابل اسلام اختراع شد و ایرانیان مذهب شیعه را خلق کردند تا در زیر پرده تشیع عقاید کهن خود را که به آن علاقه و ایمان داشتند حفظ و نگهداری کنند. یکی از مهمترین عقاید کهن آنها درباره جنبه آسمانی و الهی، داشتن سلاطین ساسانی بوده ما درپاسخ میگوییم: این مطلب بایستی از چند جنبه مورد بررسی قرار گیرد.
1- این موضوع بستگی دارد به همان مطلب که آیا اسلام ایرانیان به زور و اجبار بوده یا از روی میل و رغبت. اگر به زور بوده شاید این توهم بود که آنها مجبور به حیله بستن شدند اما وقتی مسلم شد (طبق شواهد قطعی تاریخی) که هیچ زوری نبوده بلکه به آنها اجازه داده میشد که آتشکدههای خود را نگهداری کنند و حتی پس از آنکه اهل کتاب ( یهود، نصاری ومجوس ) در ذمه مسلمین قرار میگرفتند مسلمانان خود را ملزم به حفظ معابد آنها میدانستند و مانع تخریب آن معابد میشدند دیگر چنین سخنی درست نمینماید. به علاوه امکان نداشت گروه قلیلی از مردم عرب که مسلماً عده ایشان هیچ وقت به چند صد هزار نرسیده بتوانند ملتی چند میلیونی را مجبور به ترک دین و آیین خود بکنند. ادوارد براون در جاهای متعدد کتاب خود اعتراف و اقرار میکندکه ایرانیان دین اسلام را به میل و رغبت پذیرفتند. همچنین در صفحه 297 از جلد اول تاریخ ادبیات مینویسد: گبر و ترسا و یهود اجازه داشتند آیین خود را نگاه دارند و فقط مجبور به دادن جزیه بودند و این ترتیب کاملاً عادلانه بود زیرا غیر مسلمانان از شرکت درغزوات و دادن خمس و زکات که بر امت پیامبر واجب بود معاف بودند. نکته مهم اینکه وضع زرتشتیگری در ایران آن چنان دچار فساد و انحراف و مورد بیعلاقگی مردم شده بود که فرضاً اسلام به ایران نیامده بود، مسیحیت ایران را تسخیر می کرد. ادوارد براون در صفحه 155 کتاب خود ضمن بحث در مورد اوستا و قرآن مینویسد: هرچه بیشتر به مطالعه قرآن میپردازم بیشتر متوجه قدر و منزلت آن میشوم اما بررسی اوستا ملالتآور و خستگیافزا و سیر کننده است مگر آن که به منظور زبان شناسی وعلمالاساطیری باشد. اگرچه اوستا متضمن اصول عقاید شخص شهیری مانند زردشت و محتوی احکام آیین دنیای قدیم است وجالب اینکه در حال حاضر عده پیروان آن در ایران ده هزار و در هند بیش از90 هزار نمیباشد و البته این گفتههای ادواردبراون بایستی از زبان همه ایرانیان گفته شود که فوج فوج اوستا را رها کرده و به قرآن گرویدند. درواقع گرایش از اوستا به قرآن برای ایرانیان یک امر ساده و طبیعی بود و موردی نداشته که بخواهند آنچه از اوستا آموخته اند را زیر پرده تشیع حفظ و عملی کنند.
2 - یزدگرد پس از آنکه در پایتخت نتوانست مقاومت کند با دربار وحرمسرا و هزار رامشگر و هزاریوزبان و هزار بازبان و هزار طباخ و جماعتی از سایر خدمه (که طبق گفته کریستین سن درکتاب ایران در زمان ساسانیان صفحه528 هنوز این گروه را کم می دانست) شهر به شهر و استان به استان فرار میکرد و پناه میجست اما هیچ کجا او را پناه نمی دادند تا به خراسان رفت و آنجا نیز حمایتی نیافت تا به آسیابی پناه برد و به دست آسیابان یا یکی از مرزداران ایرانی کشته شد. پس با چنین وصفی از تاریخ جایی برای حمایت از آیین کهن ایرانی نمی ماند.
3- فرضاً ایرانیان درقرون اول اسلامی مجبور بودند احساسات خویش را مخفی کنند و در زیر سایه پرده تشیع اظهارنمایند، چرا پس از دو قرن که استقلال سیاسی یافتند این پرده را ندریدند و احساسات خویش را آشکار نکردند بلکه برعکس هرچه گذشت بیشتر در اسلام غرق گشتند؟!
4- برخلاف اعتقاد ایرانیان که ازدواج امام حسین (ع) فرزند پیامبر با دختر یزدگرد سوم را عامل نیک بختی شیعه و همچنین رسیدن ایرانیان به خواستهها و آمالشان میدانستند و میگفتند ازدواج امام حسین (ع) با شهربانو عامل سرایت عقیده ایرانی مبنی برالهی بودن ساسانیان در اندیشه شیعه میباشد و بدین ترتیب دوام حکومت ایرانی و شعایر و افتخارات ایرانی با این ازدواج تامین شده و این که ساسانیان مقامی نیمه خدایی و فوق بشری داشتند و ریشه اصلی عقاید شیعه هم در باب امامت و عصمت و طهارت امامانشان از این عقیده کهن بر برمیخیزد زیرپوشش شیعه عملی میگردد. هیچ مسلمان ایرانی برای شهربانو مقام وموقعیت بیشتر و بالاتر از مادران سایر ائمه اطهار(علیهم السلام) که بعضی عرب و بعضی آفریقایی بودند ندارد.کدام شیعه ایرانی یا غیر ایرانی در دل خود نسبت به مادر حضرت سجاد (ع) احترامی بیشتر از مادران سایر ائمه احساس میکند؟ نرجس خاتون والده ماجده حضرت صاحب الزمان (عج) یک کنیز رومی است و قطعاً احترام این بانوی رومی در میان ایرانیان بیش از احترام شهر بانو است (جدا از اینکه طبق فرمایش استاد مطهری بر اساس مدارک تاریخی چنین واقعهای سخت مشکوک است البته در پاره ای از احادیث این مطلب تایید شده و در کافی آمده که دختران یزدگرد را در زمان عمر به مدینه آوردند و عمر به توصیه امیر المومنین (ع) او را آزاد گذاشت تا هر که را میخواهد انتخاب کند و او حسین بن علی (ع) را انتخاب کرد گرچه طبق نظر استاد، در روات سند این روایت دو نفر قرار دارند که این روایت را غیر قابل اعتماد میکند، در هر صورت بررسی مجموع این احادیث در این زمینه احتیاج به مطالعه و تحقیق بیشتر دارد).
5- چرا ایرانیان چنین احساسات به اصطلاح ملی را برای عبید الله بن زیاد قائل نیستند چرا که عبید الله قطعاً نیمه ایرانی است. زیاد پدر عبید الله مرد مجهولالنسبی است اما مرجانه مادر عبیدالله یک دختر ایرانی شیرازی است که در زمانی که زیاد والی فارس بود با او ازدواج کرد و اتفاقاً در نزد ایرانیان عبیدالله زیاد نیمه ایرانی و مرجانه تمام ایرانی بی اندازه پست و منفور به حساب میآیند.
6- این گفته زمانی میتواند درست باشد که شیعه منحصر به ایرانی باشد و همچنین اکثر ایرانیان که مسلمان شدند مذهب شیعه را اختیار کرده باشند در صورتی که نه شیعیان اولیه ایرانی بودند ( به استثناء سلمان ) و نه اکثر ایرانیان مسلمان شیعه شدند بلکه در صدر اسلام اکثر علمای مسلمان ایرانینژاد، سنی بودند و این جریان تا قبل از صفویه ادامه داشت. بزرگان علمای تسنن را تا قبل از صفویه ایرانیان تشکیل میدادند. ابوحنیفه بزرگترین فقیه اهل سنت، بخاری بزرگترین محدث اهل سنت، سیبویه بزرگترین ادیب، زمخشری یکی از بزرگترین مفسرین و واصل بن عطا از متکلمین بنام اهل سنت همگی ایرانی بوده اند نویسندگان 6 کتاب اصلی اهل سنت به نام صحاح سته همگی ایرانی هستند.(ص23)
24- چرا ایرانیان در تمام زمان ها مذهب شیعه را انتخاب کردند؟
به خاطر روح عدالت و آزادپروری که شیعه داشت. هم چنین غلبه عجیب شیعه بر تعصبات ملی و قومی و نژادی. اگر اندکی به تعصبات عربی و تبعیضاتی که از ناحیه برخی خلفاء میان عرب و غیر عرب صورت میگرفت و دفاعی که علی ابن ابی طالب (ع) ازمساوات اسلامی وعدم تبعیض مینمود توجه کنیم، حقیقت کاملاً روشن میشود. به عنوان مثال در باب کفویت در ازدواج ابوحنیفه ایرانی دچار تعصب شدید شده و میگوید: عجم کفو عرب نیست و نمیتواند زن عرب بگیرد. ولی مالک ابن انس که خود عرب است میگوید: عرب و عجم از این نظر تفاوتی ندارند و پیغمبر اکرم دختر عموی خود را به عقد مقداد سیاه در آورد. نمونه دیگر نامه معروف معاویه به زیاد ابن ابیه والی عراق است که سفارش موکد کرد که مراقب ایرانیان مسلمان باش هرگز آنها را با عرب همپایه قرار نده. عرب حق دارد از آنها زن بگیرد اما آنها حق ندارند. عرب از آنها ارث می برد اما آنها نه! کارهای پست به آنها واگذار شود. امام جماعت با بودن عرب به غیر عرب داده نشود. غیر عرب در صف اول جماعت حاضر نشود. مرزبانی و قضاوت به آنها واگذار نگردد. اما میبینیم وقتی میان زن عرب و زن ایرانی اختلاف واقع میشود و کار برای قضاوت به علی ابن ابی طالب می کشد، علی میان آنها فرقی قائل نمیشود. حتی مورد اعتراض زن عرب قرار می گیرد که در اینجا علی دست می برد و دو مشت خاک را از زمین بر می دارد و میگوید بین این دو تفاوتی نمیبینم!
25- اصولاً یک ملت چگونه می تواند به یک دین خدمت کند و یک دین چگونه می تواند به یک ملت خدمت کند؟
خدمتی که یک ملت به یک دین،کیش یا مسلک میکند این است که در راه تبلیغ و ترویج و اشاعه فرهنگ آن میکوشد، به توضیح و تفسیر مفاهیم آن همت می گمارد، به زبان آن خدمت می کند، ملل دیگر را با آن آشنا میسازد، با جان و مال خود از آن دفاع میکند، در راهش سربازی و جانفشانی مینماید و در همه زمینهها خلوص نیت و از خود گذشتگی نشان میدهد. خدمتی که یک دین، کیش یا مسلک به یک ملت میتواند بکند این است که تحولی مفید و ثمر بخش در اندیشه و روح آنها به وجود آورد. طرز تفکر آنها را در جهت واقع بینی نو کند، اخلاق و تربیت آنها را بهبود بخشد، سنن و نظامات کهنه و دست و پاگیر آنها را براندازد و به جای آنها سنن و نظاماتی زنده جایگزین سازد. ایمان و ایدهای عالی به آنها الهام نماید، شور و هیجان کار وکوشش و دانشطلبی و نیکوکاری و از خود گذشتگی در آنها به وجود آورد که وقتی چنین شد، بالطبع زندگی اقتصادی و نیروی انسانی و استعداد علمی و فلسفی و هنری و ادبیشان هم شکوفا می شود. و بالاخره در همه شئون (آن چیزی که تمدن نامیده می شود) تکامل صورت می گیرد.
26- آیا خدمات ایرانیان به اسلام در زمینه های فوق وجود داشته است یا خیر؟
با مرور تاریخ و نظریات مستشرقین متعدد می توان به این نتیجه رسید که در جبهه نشر و تبلیغ دعوت ملتهای دیگر، جبهه سربازی و نظامی، جبهه علم و فرهنگ، جبهه ذوق و هنر و همه زمینهها ایرانیان به اسلام خدمت نمودهاند.
دانشگاه جندی شاپور به تمدن اسلامی کمک بسیاری کرد و به آن خدمت نمود ( این دانشگاه که در خوزستان بود توسط مسیحیان ایرانی اداره می شد ). هنر ساختن دروازهها و گنبدهای بزرگ که خاص معماری ساسانی بود به مسجد های اسلامی و قصرها و معابد منتقل شد. طبق تاریخ، درزمان پیغمبر (ص) عرب از خودش صنعتی نداشت، هنر ساسانی مستقیماً ادامه یافته و به هنراسلامی منتقل شد.
برخی از کتب ایرانی در دوره خلفای اموی و عباسی ترجمه شده، مثلاً:
هفت نفر معروفترین و مشهورترین قراء قرآن هستند که 4 نفر ایشان ایرانی هستند و از این 4 نفر، دو نفر شیعهاند.
اهتمام ایرانیان به تفسیر و فقه و حدیث، بسیار شگفت انگیز بوده است.
اولین کسی که قوانین عربی را نوشت، یک ایرانی است به نام "ابن مسکویه"
صحنه علم و فرهنگ وسیعترین و پر شورترین میدانهای خدمات ایرانیان به اسلام است. اگر سرداران و سربازان مسلمان ایرانی نبودند، محال بود که قوم عرب بتواند قیامی که در آذربایجان در قرن سوم به وسیله بابک خرمدین رهبری می شد با تلفاتی حدود دویست و پنجاه هزار نفر سرکوب کند.
نفوذ اسلام در چین، هند، اندونزی و بسیاری از بلاد دیگر طبق نقل تاریخ به وسیله ایرانیان انجام شده است.
البته از این نمونه ها فراوان است که ما به تنها تعداد اندکی از آنها اشاره نموده ایم.
در این جا به عنوان نمونه، یکی از بارزترین خدمات ایرانیان که همانا خلوص ایشان نسبت به اسلام است را مورد بررسی قرار می دهیم:
سه جریان مخالف از اوائل قرن دوم هجری در زمینه اصول و مسائل اسلامی رخ داد و ما مدعی هستیم که ایرانیان به واسطه همین روح اخلاص و از خودگذشتگی خویش با این سه جریان مبارزه کردند. حال با بررسی این وقایع ببینیم آیا ادعای ما صحت دارد و ایرانیان به مبارزه با با آنها پرداختند یا برعکس این سه جریان را تقویت و حمایت کردند؟؟
اولین جریان مربوط به زنادقه می باشد و آنها طبقه ای بودند که اوائل قرن دوم هجری ظهور کردند و در تخریب مبانی اعتقادی اسلامی سخت کوشیدند و از ریشه با توحید و سایر اصول اسلامی مخالفت ورزیدند.
اینکه زندیق به اتباع مانی گفته می شود و یا ایرانیانی که به دین قدیم خویش باقی ماندند اعم از زرتشت و مانوی و مزدکی یا مقصود، طبقه ای بودند که منکر ماوراءالطبیعه بودند و قهرا منکر همه ادیان بوده اند و به مانویت هم اعتقاد نداشته اند یا حتی گروهی از مسلمانان که عملا لا ابالی و اهل فسق و فجور بوده اند و متدینین را به تمسخر می گرفتند و به اسلام توهین می کردند، نظرات مختلفی هست اما، قدر مسلم به همه اینها کلمه «زندیق» اطلاق میشده و سابقه این کلمه در میان عرب قبل از اسلام هم رواج داشته است، چنان که می دانیم عراق مرکز ایرانیان و فقهای ایرانی بود و جالب اینجاست که فقهای عراق از فقهای اهل تسنن عکسالعمل شدیدتری نسبت به زنادقه نشان می دادند. ابوحنیفه و اتباعش نسبت به زندیق سخت گیرترند.
دومین جریان مربوط به اصل نژاد پرستی عرب و تفاخرات قومی که بر ضد اصل مسلم مساوات اسلامی بود میباشد و سیاست اموی ها بر اصل برتری عرب بر غیرعرب پایه گذاری شده بود ( آن چنان که معاویه به صورت بخش نامه به همه عمال خویش اطلاع داد که برای عرب حق تقدم قائل شوند) که البته این عمل ضربهیمهلکی بر پیکر اسلام وارد کرد و منشا اصلی تجزیه شدن حکومت اسلامی به صورت حکومتهای کوچک همین کار بود ولی ایرانیان به دلیل این که چنین حرکتی را ناپسند میدانستند با آن به مبارزهی سخت پرداختند. اگر ایرانیان نسبت به اسلام صمیمیت نمیداشتند کافی بود آنها هم مانند اعراب بر ملیت و موقعیت و تاریخ خویش تکیه کنند که در این جهت مسلماً گوی سبقت را میربودند زیرا افتخارات نژادی ایرانیان به طور نسبی بیشتر از اعراب بود اما این کار را نکردند و از عرب به اسلام پناه بردند چنان که در روز عید فطر سال 129 که سیاه جامگان علناً در بلاد ماوراءالنهر قیام کردند ضمن خطبهی نماز عید نهضت خویش را که قیام علیه تبعیضات اموی به نام اسلام بود اعلام نموده و نماز عید را مردی عرب به نام سلیمان بن کثیر که ظاهراً از دعات عباسیان است خواند شعار این قوم که هدفشان را مشخص میکرد آیه ی 13 حجرات بود که می فرماید:" یااَیّهاالنّاس اِنّا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ و اُنثی وَ جَعَلناکُم شُعوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفوا اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَ اللهِ اَتقیکُم"
این نوع عکس العمل در مقابل انحراف عجیب عربی بین امویان و عباسیان صد در صد اسلامی و نشانهی صمیمیت ایرانیان نسبت به اسلام بود البته باید تاکید کنیم ایرانیان اسلام را پذیرفته بودند نه عرب را، هم چنین که سایر مسلمانان غیر عرب به هیچ وجه حاضر نبودند سیادت عرب را بپذیرند بلکه آنها سیادت اسلام را پذیرفته بودند. (توضیح این که شعوبیه مردمی هستند که اجتماعاتشان رنگ قبیله ای ندارد. ایرانیانی که مخالف تبعیض بودند را شعوبیه مینامیدند. اینها در ابتدا طرفدار مساوات و عدم تبعیض نژادی بودند اما کمکم مسیر انحرافی پیش گرفتند ودر مسیر تفاخرات قومی و برتری ایرانی بر سایر نژادها خصوصاً عرب افتادند و تا زنادقه هم کشیده شد که البته ایرانیان مسلمان اصیل با آن به مبارزهی سخت پرداختند و حدود هزار سال پیش دنبالهاش بریده شد گرچه امروز پس از هزار سال استعمار میخواهد این مردهی هزار ساله را زنده کند ولی هرگز موفق نخواهد شد.)
سومین جریان ضد اسلامی که ایرانیان بیش از سایر اقوام عکس العمل مخالف نشان دادند شیوع لهو و غنا و عیاشی بود.
غنا و موسیقی در ایران سابقه ی طولانی دارد. بهرام گور از هند دوازده هزار رامشگر آورد. در حالی که عرب با موسیقی و غنا جز به صورت بسیط و ساده آشنا نبود. حجاز از خود سرزمین های عراق و شام که مرکز اصلی این صنعت بودند جلو افتاد و مرکز لهو و موسیقی گشت. حکام و امرای اموی سخت لهویات را ترویج می کردند و به آن ها سرگرم بودند برعکس ائمهی معصومین (علیهم السلام) شدیداً با آن مخالفت می کردند. منتها تودهی مسلمان ایرانی و علمای ایرانی نژاد با آن همه سوابق ملی در این کار بیش از تودهی عرب و علمای عربی نژاد عکس العمل نشان میدادند و اگر قرار بود با دل و جان اسلام را نپذیرند بایستی آن ها که اهل فن غنا و موسیقی بودند از نظر شرعی دنبال توجیه و تاویلی برای خود بروند. ثانیاً شیوع لهو و غنا در حجاز به وسیلهی ایرانیان صورت گرفت در حالی که در جو مذهبی آن روز، ایرانیان بیش از سایر ملت ها تورع و پرهیزکاری نشان میدادند (تاکید می کنم جو مذهبی آن روز، و الّا محیط های غیر مذهبی مثل دربار هارون و دستگاه برامکه که شکل دیگری بود) با بررسی این سه جریان و عکس العمل های ایرانیان در مقابل آنها به خوبی درمییابیم که ایرانیان از دل و جان اسلام را پذیرفته بودند و تودهی مردم که اصلیترین عامل تبلیغ این دین آسمانی بودند در آن شرکت داشتند نه یک دستگاه عریض و طویل تبلیغاتی و آن هم دلیلی نداشت جز فطری و منطقی بودن این دین و هماهنگی آن با زندگی انسانها. در حقیقت مهم ترین عوامل نشر و تبلیغ اسلام یکی فطری بودن و دوم حضور تودهی مردم در آن میباشد.
به طور خلاصه باید گفت یک ملت را می توان با زور مطیع کرد اما نمی توان با زور، جهش و جنبش و عشق وایمان در او به وجود آورد. شاهکارهای بشری تنها و تنها معلول عشق و ایمان است.
کلاس سرکار خانم محمدزاده و خانم جلالی