جلسه شصتم

تعداد بازدید:۵۴۰

بسم الله الرحمن الرحیم

معاد برهانی در آیات قرآنی - جلسه شصتم

چکیده جلسات پیشین

در جلسه گذشته این شبهه مطرح شد که آیا عذاب در قیامت با رحمت الهی منافات دارد یا خیر؟

عذاب اخروی منافاتی با رحمت الهی ندارد، جان کلام در این مطلب بود که عذاب قراردادی و اعتباری نیست. مسائل قراردادی و اعتباری قابل تغییرند و ممکن است که آن قرارداد و اعتبار عقلایی و عادلانه نباشد. اما عذاب اخروی رو شدن و ظهور حقیقت عملی است که در این عالم انجام داده‌ایم. اعمال این دنیا چه اعمال حسن، پسندیده و مورد قبول الهی و چه اعمال قبیح، سیئه و ناپسند که ذات اقدس الهی آن را نمی‌پسندد، یک ظاهر و یک حقیقت و باطن دارند. در دنیا، معمولا  ظواهر عمل دیده می‌شود. تاکید می‌شود که آدمهای معمولی که چشم برزخیشان باز نیست، در این دنیا قادر نیستند باطن عمل را ببینند. اما کسانی همانند معصومین(ع) و علمای باتقوا و... هستند که در همین دنیا هم چشم برزخیشان باز است.

این جلسه به این سؤال پرداخته خواهد شد که چرا افراد الی الابد عذاب می‌شوند؟

 

حقیقت چرک آلود هدیه

 شخصی برای امیرالمؤمنین(ع) کادوی خاصی تهیه کرد تا به گمان خودش حال که امیرالمومنین (ع) در کوفه خلیفه زمان است ایشان را بخرد. هدیه را خدمت حضرت امیر آورد، وقتی حضرت چشم انداختند به غذایی که ظاهرش بسیار آراسته و هوس انگیز بود فرمودند: این شیئی که پر از چرک و خون و زهر اژدها است را برای چی آوردی؟ حالا چرک و خونی که به زهر اژدها هم آغشته شده است، واقعیت آن غذایی بود که برای ایشان به عنوان رشوه آورده شده بود. در دنیا همه این قدرت را ندارند که باطن اشیاء را ببینند، اما بعضی از انسانها می بینند. در حالات برخی از علمای نجف نیز این موضوع نقل شده است.

 

تورقی در کتاب «فوائد الرضویه»

مرحوم حاج شیخ عباس قمی کتابی به نام فوائد «الرضویه» به زبان فارسی دارند که کتاب خواندنی است.  در ابتدای کتاب توضیح دادهاند که چرا اسم این کتاب را فوائد الرضویه گذاشتند. می‌گویند که برای زیارت به مشهد مشرف شده بودند، روزها بی‌کار بودند و در کتابخانه امام رضا (ع) شرح حال علما را می‌خواندند و فیش‌برداری می‌کردند. بعدها چاپ شد. در حال یکی از بزرگان نقل می‌کنند که ایشان با عده ای از شاگردانشان از کربلا به نجف می‌رفتند. در بین راه که شب اطراق کرده بودند، خان منطقه با یک عده اطرافیانش هم در نزدیکی این عالم و شاگردانش اطراق کرده بودند. عالم و شاگردانش نان خشک می‌خوردند، فقر بود و مشکلات زندگی زیاد بود؛ اما خان و اطرافیانش سفره چرب و نرمی پهن کرده بودند. یکی از طلبه‌هایی که شاگرد این مرد عالم بود، جوان و کم‌تجربه بود،  نگاهی به استاد کرد و گفت که تا کی ما باید این نان خشک را بخوریم؟ سفره اینها را ببینید چقدر رنگین است؟! استاد گفت: خوب نگاه کن. پرده را از چشمش کنار زد، دید که اینها در کاسه‌ای که پر از چرک و خون است دست می‌برند و تمام لب و دهانشان خونی است و از آن خون می‌چکد. شاگردان تعجب کردند و پرسیدند که این چیست؟ استاد گفت: این غذای حرام است که می‌خورند، واقعیت آن غذا در ملکوتش این چرک و خون است.

 

سوره ق آیه ۲۲

لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَکَشَفْنَا عَنْکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ (ق ۲۲)

(به او خطاب می‌شود:) تو از این صحنه (و دادگاه بزرگ) غافل بودی و ما پرده را از چشم تو کنار زدیم، و امروز چشمت کاملاً تیزبین است!

همانا، به تحقیق شما از این غافل و بی توجه بودید. در آیات قبل «هذا» را توضیح داده است؛ یعنی آنچه که در فردای قیامت برای ما رو می‌شود. مثلا در این دنیا غافل بودید از اینکه اثر نگاه به نامحرم یا خوردن لقمه حرام یا آثار گناهان چشم و گوش و زبان چیست. نسبت به این نتایج اعمال که واقعیت عمل در قیامت است، شما غافل بودید. در دنیا توجه نداشتید، فَکَشَفْنَا عَنْکَ غِطَاءَکَ این پرده، غطا و غشائی را که جلوی چشمتان را در دنیا گرفته بود، اینها را برداشتیم. حالا همه می‌توانید واقعیت را ببینید. فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ امروز، یعنی در صحنه قیامت، این قدرت بینایی شما بسیار تیزبین شده است؛ یعنی در دنیا واقعیت این اعمال برای شما معلوم نبود، حالا واقعیت رو و مشخص شده است.

 

تبدیل برخی اعمال در قیامت به آتش و مار و ... از نگاه ملاصدرا

مرحوم ملاصدرا در تحلیل عقلی حدیثی از پیامبر(ص) در این زمینه که برخی از اعمال ما در فردای قیامت تبدیل به نار  و برخی تبدیل به خوک، خرس و می‌شود در کتاب تفسیر خود می‌نویسد: (مفاتیح الغیب، ص۹۱)

این مارها و اژدهاهایی که در حدیث به آن اشاره شده است، (در حدیث آمده است که در فردای قیامت اعمال زشت و زننده ما گاهی به شکل مار و اژدها و گاهی به اشکال دیگر در می‌آید) در واقع هم اکنون نیز موجود است. جز اینکه بیرون از ذات و نهاد میت نیست (این میتی که ما دفنش کردیم، این مار و اژدها و این صفات زننده که دارد جدا از ذات او نیست؛ بلکه همراه و با وجود اوست ) این مارها پیش از مردن کافر نیز با او بوده است لکن او نمی‌توانست قبل از کنار رفتن پرده از برابر دیدگانش یعنی قبل از مرگ، آن را احساس کند؛ زیرا حس باطنیش به خاطر غلبه شهوات و کثرات شواغل ظاهری که او را به خود مشغول و سرگرم می‌کرد، تخدیر شده است. (فرض کنید انسان در موقعی که شدت عصبانیتش گل می‌کند، به قدری حالت خشم و غضب در او فوران می‌کند که در آن موقع عقل پنهان و مخفی می‌شود، ممکن است حرفی بزند یا عملی بکند که بعد از فرونشستن عصبانیت و برگشتن حالت عقلانیت، با خودش بگوید که چرا این کار را کردم یا چرا این حرف را زدم؟! چون «تخدیر» شده است، در واقع کار مواد مخدر، مشروبات الکلی این است که عقل و تشخیص انسان را می‌گیرد و مخصوصا حواس باطنی آن طور که بایسته است کار نمی‌کند.) حس باطنیش (وجدان، عقل، قدرتهای درونی ما، چشم دل باز کن که جان بینی   وانچه نادیدنی است آن بینی) به خاطر غلبه شهوات، کثرات شواغل ظاهری (آنقدر مشغول دنیاست، حتی ممکن است مشغله حرام نباشد؛ اما در سه رکعت نماز مغرب چندین بار شک و تردید می‌کند، یا در زیارت حرم معصومین(ع) آنقدر مشغله ظاهری دنیوی او را به خودش مشغول کرده است که تا می‌خواهد تمرکز معنوی برقرار کند، ذهنش متوجه آن امور می‌شود.) غلبه شهوات و کثرت شواغل ظاهری که او را به خود مشغول و سرگرم می‌کرد، تخدیر شده و در نتیجه نیش و گزش مارها فقط پس از مرگ که پرده زندگی مادی و طبیعی کنار می‌رود به مقدار تعداد خلق و خوهای نکوهیده و شهوات و دلبستگی‌هایش نسبت به متاع دنیا در خود احساس می‌کند.

ممکن است حتی شخص در آن حالت شدت عصبیت چاقو هم بخورد اما به قول معروف به قدری داغ است که نیش چاقو را حس نکند. بعد که آرامش ایجاد می‌شود، می‌گوید که این زخم چاقو از کجا پیدا شد؟ ملاصدرا می‌گوید که وقتی شهوت بر وجود غلبه می‌کند و مشغله‌های زندگی انسان را در عالم دنیا به خودش مشغول می‌کند، نوعی تخدیر نسبت به آن حواس باطنی ایجاد می‌شود. در واقع اعمال ما مار و کژدمی است که ما متوجه نمی‌شویم آنها در حال گزیدن ما هستند. گزیدنهایش این است که دیگر از حال عبادت و مناجات لذت نمی بریم. دیگر در مجالس معنوی روحیه حاضر شدن نداریم. اگر در مجالس معنوی هم حاضر بشویم، حواسمان نیست. اما در قیامت که پرده ها کنار رفت و واقعیت رو می‌شود می‌بینم که همه بدن من را مارها می‌گزند و این نتیجه اعمال خود ماست. لذا حکما در اینجا یک بحثی را مطرح می‌کنند که در خور دقت است.

 

نفس انسان حقیقت وجود او

حکما می‌گویند که شیئیت شیء به صورتش است نه به ماده آن، صورت انسان هم نفس انسانی است، حقیقت وجود انسان نفس اوست. در خطبه اول نهج البلاغه امیرالمومنین (ع) وقتی فلسفه آفرینش و خلقت حضرت آدم را بیان می‌کنند، ابتدا موجودیت جد ما، حضرت آدم را از خاک و عناصر مادی عالم بیان می‌کنند و بعد می‌فرمایند:

ثُمَّ نَفَخَ فِیهَا مِنْ رُوحِهِ فَمَثُلَتْ، إِنْسَاناً 

سپس از آن روح که در عالم امر الهی است در او دمید و انسان شد؛ یعنی تا روح (نفس الهی انسانی) در بدن انسان دمیده نشود و این نفس در دنیای ما وجود نداشته باشد که ما انسان نیستیم. تفاوت انسان با حیوان و جماد در این است که جماد ماده ایست که نفس ندارد، نبات ماده‌ ایست که نفس نباتی دارد و حیوان ماده ایست که نفس حیوانی دارد، انسان ماده ایست که نفس انسانی دارد. لذا انسانیت انسان به نفس اوست و حقیقت نفس نیز به ملکات نفسانی است.

 

ملکات نفسانی از منظر ابن سینا

ابن سینا در رابطه با ملکات نفسانی می‌گوید:

اگر کیفیات نفسانی بر اثر تکرار یا سبب دیگر چنان اشتداد پیدا کند که ثابت و راسخ در نفس باشند و به راحتی زایل نشود آن را ملکه می‌نامند و در مقابل اگر ثابت در نفس نباشد و به راحتی زایل شود، آن را حال می‌نامند. از این رو به کیفیات نفسانی که به صورت حال هستند، در اصطلاح فلسفی، خلق گفته نمی شود. (النجاة، ص۱۵۶)

اگر کیفیات نفسانی (در بحث تخصصی جوهر و عرض را داریم که حال عرض کمی و کیفی را فقط در نظر بگیریم، مثلا لیوان ۵۰ گرمی که ۵۰ گرم وزن و کمیت لیوان می‌شود یا مقدار آن که ۵۰ گرم است. حالا اگر ۵۰ گرم سیب داشته باشم، از نظر کمی با این لیوان برابر است اما کیفیتشان با هم متفاوت است. سیب یک میوه شفابخش، انرژی دهنده و خیلی مفید به حال بدن است اما لیوان کیفیت خاص خودش را دارد و کیفیت سیب را ندارد. کیفیتی که برای نفس ماست، اگر در نفس علم ایجاد شده باشد، کیفیت نفس، نفس عالم می‌شود و اگر در آن نفس صداقت و امانت‌داری و خدمت خلق ایجاد شده است که کیفیت نفس می‌شود کیفیت اخلاق ارزنده و پسندیده و از آن طرف اگر در نفس کیفیت حسادت، بخل، انانیت و تکبر باشد، کیفیت نفس هم کیفیت زشتی‌ها و بدی‌ها می‌شود.) اگر کیفیات نفسانی بر اثر تکرار یا سبب دیگر چنان اشتداد پیدا کند (مدام تکرار بشود، مثلا حسادت بورزیم و توبه نکنیم. حسادت، بخل، انانیت و تکبر مربوط به نفس هستند. اگر زود با این رذایل در نیافتیم، اینها در نفس ما چنان شدید می‌شوند) که ثابت و راسخ در نفس باشند و به راحتی زایل نشود آن را ملکه می‌نامند و در مقابل اگر ثابت در نفس نباشد و به راحتی زایل شود، آن را حال می‌نامند. از این رو به کیفیات نفسانی که به صورت حال هستند، در اصطلاح فلسفی، خلق گفته نمی شود. (به هیئت راسخه در نفس خُلق می‌گویند؛ یعنی حالتی در نفس ما رسوخ پیدا کرده و ریشه دوانیده است. لذا خلق بد، هیئت راسخه بد در نفس است و خلق خوب هیئت راسخه خوب در نفس است.)   

مرحوم ملاصدرا در کتاب اسرارالآیات ص ۲۰۲ همین مطلب را نیر آورده است.

 

نظر حاجی سبزواری در این خصوص

مرحوم حاجی سبزواری در این مورد در پاورقی ج۹ اسفار ص ۳۴۷ می‌فرماید:

فإن الفطرة الإنسانیة ذاتیة لا تزول و الفطرة الثانیة أیضا ذاتیة إذ صارت ملکة جوهریة إذ العادة طبیعة ثانویة

 فإن الفطرة الإنسانیة ذاتیة؛ فطرت انسان ذاتی انسان است. یک بحث عقلی هم در این مورد داریم که «ذاتی الشیء لاینفک عن الشیء» به این معنی که ذاتی شیء از شیء جدا نمی‌شود. مثلا عینک برای ما عرضی است و می‌تواند از ما جدا بشود، همین طور لباس تن ما عرضی است و می‌تواند از ما جدا بشود، اما میل به غذا در وجود ما ذاتی است و از ما جدا نمی‌شود. در اینجا هم می‌فرماید که فطرت ذاتی است و اصل فطرت خوبی‌هاست همانطور که در قرآن کریم بیان شده است که فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا (روم ۳۰) فطرت که نفس الهی است، پس این که می گویند صورت نفس صورت بهیمیت و حیوانیت پیدا می کند، این چگونه می‌شود؟

لا تزول فطرتی که ذاتی است، زایل نمی‌شود. وقتی چیزی ذاتی است، باقی است اما در ادامه می ‌فرماید و الفطرة الثانیة أیضا ذاتیة إذ صارت ملکة جوهریة إذ العادة طبیعة ثانویة ما با عادت یک طبیعت ثانوی برای خودمان درست می کنیم و این طبیعت ثانوی جای آن فطرت اولیه را می‌گیرد و فطرت ثانوی می‌شود و این فطرت ثانوی، حکم فطرت ذاتی پیدا می‌کند و با شما تا قیامت هست. اگر عادت کردید و تکرار کردید یعنی ملکه شد و حال نیست.

 

راهکارهایی در فرهنگ روایی معصومین

در فرهنگ دینی ما راهکاری ارائه شده است که با کنار هم قرار دادن چند روایت کوتاه می‌توان آن را به دست آورد.

۱-  از رسول الله (ص) روایت شده است:

إِنَّمَا هِیَ أَعْمَالُکُمْ تُرَدُّ إِلَیْکُمْ فَمَنْ وَجَدَ خَیْراً فَلْیَحْمَدِ اَللَّهَ وَ مَنْ وَجَدَ غَیْرَ ذَلِکَ فَلاَ یَلُومَنَّ إِلاَّ نَفْسَهُ .(بحارالانوار، ج3، ص90؛‌ علم الیقین، ج۲، ص ۸۸۴)

همانا این اعمال شماست که به شما برمی‌گردد؛ پس هر کس به خیر و خوبی‌ای رسید حمد خدا را بجا آورد و کسی که با غیر آن مواجه شد، جز خودش را ملامت نکند.

این روایت در کتاب توحید مفضل نیز آمده است. همچنین ملامحسن فیض کاشانی در کتاب علم الیقین این موضوع را توضیح داده است.

إِنَّمَا از ادات حصر است، به معنی این که بدانید که غیر از این نیست، همین است و جز این نیست هِیَ أَعْمَالُکُمْ اینهایی که کارهای شماست. هر کاری که کردید. یک چشم تکان دادن ممکن است مرا جهنمی کند، خلود در جهنم. به عنوان مثال یکی از گناهان کبیره بسیار خطرناک شهادت ناحق است. مثلا به عنوان شاهد در محکمه با یک چشم تکان دادن، شهادت دروغ بدهیم و باعث شویم که حق انسانی ضایع بشود. این چشم تکان دادن باعث می‌شود ما جهنمی شویم. در مقابلش هم یک آدم خوب و ارزنده رد می‌شود، با چشم تکان دادن می شود نشان داد که ارزش این فرد در چه حد است. عمل چشم تکان دادن یکی است اما یکی در جهت ضایع کردن حق کسی است و دیگری در جهت نشان دادن ارزش و مقام آن شخص ارزنده. آن وقت در قیامت که واقعیت عمل رو می‌شود، تُرَدُّ إِلَیْکُمْ همانا اعمالتان به سوی شما برمی‌گردد. فَمَنْ وَجَدَ خَیْراً فَلْیَحْمَدِ اَللَّهَ وَ مَنْ وَجَدَ غَیْرَ ذَلِکَ فَلاَ یَلُومَنَّ إِلاَّ نَفْسَهُ .

۲- در روایتی از امام صادق (ع) آمده است:

إِنَّ اَللَّهَ یَحْشُرُ اَلنَّاسَ عَلَى نِیَّاتِهِمْ یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ . (وسایل الشیعه ج ۱ ص۳۴)

خداوند انسانها را در فردای قیامت بر مبنای نیتشان محشور می‌کند.

مثلا آن عمل چشم تکان دادن بر مبنای چه نیتی بود؟ بر مبنای همان نیت در فردای قیامت محشور می‌شویم. این حدیث را کنار روایت دیگری از امام صادق (ع) بگذاریم که فرمودند:

۳- امام صادق (ع) فرموده اند: یحشر الناس علی صور اعمالهم مردم بر مبنای صورت عملشان محشور می‌شوند. صورت عمل همان کیف نفسانی می‌شود. نفس آن صورت را پیدا می‌کند و طبق قاعده‌ای که جلسه قبل مطرح شد، شیئیت شیء به صورت آن است و نه به ماده آن، صورت نفس اگر کینه و حسادت باشد، در عالم قیامت همان مار و کژدم حاضر می‌شود. لذا در عبارت مرحوم حاجی سبزواری فرمود: ذاتیة لا تزول و الفطرة الثانیة أیضا ذاتیة إذ صارت ملکة جوهریة إذ العادة طبیعة ثانویة اگر صورتی خلاف فطرت اصلیتان ایجاد کردید، وقتی ملکه شد، فطرت اصلی شما را از بین می‌برد. این فطرت واقعی شما می‌شود؛ زیرا عادت طبیعت ثانویه انسان می‌شود.

 

تفاوت فطرت و عادت

حال ببینیم که فرق فطرت به عنوان ذاتی اولی و عادت که طبیعت ثانوی است، چگونه است. با یک مثال، این موضوع را توضیح می‌دهیم. با توجه به خلقت ما در همین بدن، طبق نظام آفرینش و قانون خلقت، در حالت عادی وارد کردن دود به ریه مغایر با ذات ریه است و عکس العمل آن سرفه کردن است. از این رو کسی که برای اولین بار قلیان می‌کشد احتمال اینکه سرفه کند و اشک هم از چشمش بیاید، وجود دارد اما همین فرد اگر مدام ادامه بدهد، به طبیعت ثانوی می‌رسد. طبیعت ثانوی این است که اگر این دود وارد ریه او نشود، آرامش ندارد. چون این عادت، طبیعت ثانویه است. برای نفس هم همین طور است. اولین باری که می‌خواهد دروغ بگوید، رنگ چهره اش تغییر می‌کند و اولین باری که به انسان پیشنهاد رشوه داده می‌شود، دست او می‌لرزد. ولی وقتی تکرار می‌کند، تبدیل به عادت می‌شود. حالا که عادت می‌شود، یک روز که رشوه نمی‌گیرد، شب خواب ندارد. این حالت ثانویه در واقع «فطرت ایجادی» است که جای فطرت اصلی را گرفته است و بر مبنای این فطرت ایجادی، صورت انسانی پیدا می‌کند. فردای قیامت هم صورت انسانی او بر مبنای این است. لذا به این جهت گفته‌اند که اگر گناه کردید فوری توبه کنید. در این باره روایات زیادی وجود دارد ما به یکی از آن‌ها اشاره می‌کنیم.

از پیغمبر (ص) در نور الثقلین ج ۵ ص ۵۳۲ و همین مطلب از امام کاظم (ع) در اصول کافی باب ذنب ذکر شده است حضرت فرمودند:

  إِنَّ اَلْمُؤْمِنَ إِذَا أَذْنَبَ کَانَتْ نُکْتَةٌ سَوْدَاءُ فِی قَلْبِهِ فَإِنْ تَابَ وَ نَزَعَ وَ اِسْتَغْفَرَ صُقِلَ قَلْبُهُ مِنْهُ وَ إِنْ زَادَ زَادَتْ فَذَلِکَ اَلرَّیْنُ اَلَّذِی ذَکَرَهُ اَللَّهُ فِی کِتَابِهِ کَلاّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ

إِنَّ اَلْمُؤْمِنَ إِذَا أَذْنَبَ مومن وقتی مرتکب گناهی می‌شود کَانَتْ نُکْتَةٌ سَوْدَاءُ فِی قَلْبِهِ در آن دل و ذات و نفسش یک نقطه سیاهی پیدا می‌شود. فَإِنْ تَابَ وَ نَزَعَ وَ اِسْتَغْفَرَ اگر توبه کرد و دورش انداخت و استغفار کرد صُقِلَ قَلْبُهُ مِنْهُ صیقل و صفا پیدا می‌کند و اینها رد می شود و دوباره آن نورانیت و صفحه صاف وجودی به جای اول برمی‌گردد وَ إِنْ زَادَ اما اگر توبه نکرد و زیاد کرد آن گناه را زَادَتْ فَذَلِکَ اَلرَّیْنُ آن نقطه سیاه گسترش می‌یابد.

امام کاظم (ع) در ادامه همین روایت می‌فرمایند: فَإِنْ تَابَ انْمَحَتْ وَ إِنْ زَادَ زَادَتْ حَتَّى تَغْلِبَ عَلَى قَلْبِهِ فَلَا یُفْلِحُ بَعْدَهَا أَبَداً.

اگر توبه کند، محو می‌شود ولی اگر تکرار بورزد آن نقطه سودا همه دل را فرا می‌گیرد و بعد حضرت می‌فرمایند: فَلَا یُفْلِحُ بَعْدَهَا أَبَداً به خدا قسم بعد آن هرگز رستگار نمی شود چرا که همه قلب را گرفته است. لذا می‌گویند که نگذارید پاره بشود. از گناه و لغزش و زشتی آن باید ترسید و ارتباطمان را با دین و اولیای الهی قوی بکنیم که اگر در نفس این نقطه سیاه ایجاد شد و همه جا را فرا گرفت، دیگر کاری نمی‌شود کرد. به همین جهت هم خداوند بهانه‌های مختلفی قرار داده است که به سوی خدا برگردیم. گرچه ممکن است برخی از این شعر سوء استفاده کنند اما اصل آن درست است:

باز آی، باز آی هر آنچه هستی باز آی              گر کافر و گبر و بت‌پرستی باز آی

این درگه ما درگه نومیدی نیست                     صد بار اگر توبه شکستی باز آی

وقتی تداوم گناه پیش میآید، توفیق توبه سلب می‌شود. اما اگر توفیق توبه پیدا شود، با توجه به آیه شریفه۷۰ سوره مبارکه فرقان می‌بینیم که خداوند فرصت داد، وقت داد و گفت جبران کن. به عنوان مثال یک چاقوی تیز برنده و خطرناکی را به دست ما بدهند، همه فریاد می‌زنند که آقا این چاقو خیلی تیز است و اگر یک لحظه بی‌دقتی بکنید انگشتتان قطع می‌شود و ما گوش ندهیم و مسخره هم بکنیم. یک وقت متوجه بشویم که چاقو دو انگشت ما را بریده است و تا آخر عمر هم دو انگشت نداریم. خودمان کردیم. خدا ۱۲۴ هزار پیغمبر فرستاده است، امامان را قرار داده است. این همه ائمه برای دین ما شهید شدند، زندان رفتند و تبعید شدند. علما در طول تاریخ چه خون دلها خوردند، گفتند و نوشتند و ما مسخره کردیم، بازیچه گرفتیم و زیر بار این حرفها نرفتیم. 

 

توبه فرصتی برای بازگشت

در آیه ۷۰ سوره مبارکه فرقان به آن فرصت اشاره شده است:

 إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ  وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا (فرقان ۷۰)

مگر کسانی که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، که خداوند گناهان آنان را به حسنات مبدّل می‌کند؛ و خداوند همواره آمرزنده و مهربان بوده است.

إِلَّا به آیات قبل بر می‌گردد که آنها در مورد عذاب قیامت است. مَنْ تَابَ به جز آنهایی که توبه کردند وَآمَنَ ایمان آوردند وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا و عمل صالح انجام دادند فَأُولَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍاینها کسانی هستند که خداوند کیفیات نفسانیشان را جابه جا می‌کند و تبدیل می‌کند و به جای سیئات حسنه می‌نویسد وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا اول غفور را آورده است و بعد رحیم. غفور است؛ یعنی محو کرد و سیئات را پوشاند و کنار زد. رحیم است؛ یعنی رحمت او شامل حال شما شد و نه تنها محو کرد که به جای آن حسنه گذاشت.  

با این حال باز من بگویم که چرا قیامت من را عذاب می‌کنی؟ خب توبه می‌کردی. مگر در توبه را باز نگذاشت؟! جناب حر دو سه ساعت آخر عمر، صادقانه بازگشت. بازی نبود. به محضی که فهمید حق کدام است با گردن کج سراغ امام زمانش آمد و با شرمندگی عرض کرد که آیا من را می‌پذیری؟ امام که تشریف آوردند به او فرمودند: إرفَع رَأسَک. سرت را بالا بگیر. تو فهمیدی و عوض شدی. خدا این همه امکانات را برای ما گذاشته است و هی تکرار کرده است دنیا، دنیا، دنیا. از دنیا رفتی همه چیز تمام می‌شود. ببین در دنیا چه می‌کنی! به نفست در دنیا کیفیت ببخش و به آن شکل بده.

 

نظر فیثاغورت درباره حقیقت اعمال

حکمایی که سالها قبل از اسلام بوده‌اند در حد فهم خودشان به به این مطلب رسیده بودند، فیض کاشانی در علم الیقین از قول فیثاغورث نقل می‌کند و در شواهد الربوبیه این عبارت ایشان را آورده است:

 «همانا تو به زودی در برابر هر یک از اعمال، گفتار و رفتارت قرار خواهی گرفت و از هر یک از حرکات فکری، گفتاری یا رفتاری تو، یک صورت روحانی و جسمانی ظاهر خواهد شد. اگر این حرکت شهوانی و غضبی باشد، ماده تکوین شیطانی می‌شود و سبب اذیت و آزار در دنیا و بعد از مرگ حجاب و پرده شما و ملاقات نور خواهد شد. اگر این حرکات عقلایی و نیک باشد، به صورت ملکی ظاهر شده، در دنیا همدم با تو خواهد بود و از ملازمت با او لذت می‌بری و در قیامت راهنمای به قرب و کرامت ذات حق خواهد گردید.»

 

در رابطه با بدن، جسم و ماده در این عالم که محسوس است مثالی عرض می کنم؛ چون با امر محسوس راحت‌تر می‌توان انس برقرار کرد. فرض کنید که فرد جوانی با چاقو کار می‌کند و همه به او تذکر می‌دهند که باید احتیاط کند اما او گوش نمی دهد و بی‌احتیاطی می کند و دو انگشت خود را می‌بُرد. حال اگر این فرد ۹۰ سالگی زندگی کند، از این دو انگشت محروم است. به قول معروف یک لحظه بی‌احتیاطی ببین چه کرد؟ بر همین اساس، در رابطه با نفس و حیات اخروی به نکات زیر دقت کنید.

 

تفاوت حیات اخروی و دنیوی

۱- تفاوت حیات اخروی و حیات دنیوی در این است که حیات اخروی پایان ندارد و الی الابد است. لذا در روایات ما آمده است که فردای قیامت وقتی نامه عمل را به دست ما می‌دهد روی آن نوشته شده است: «مِن اله الازلی الابدی الی عبدی الابدی». ازلی فقط خداست ولی ابدی ما هم هستیم. ما تمام نمی‌شویم و همیشه در قیامت موجود هستیم. در حالی که حیات دنیوی پایان می‌پذیرد.

۲- در دنیا ظواهر اعمال بیشتر به چشم می آید و باطن اعمال فقط برای آنهایی که چشم دلشان باز است و متوجه هستند معلوم است. اما در قیامت طبق آیه‌ای که بیان شد می‌فرماید ما این پرده را از جلوی چشم شما کنار زدیم. یعنی می‌فهمم که یک دروغ گفتم و توبه نکردم، با نفس من چه کرده است. می‌فهمم که وقتی حسادت کردم و توبه نکردم، نفس من چه شده است. می‌فهمم که وقتی بخل و انانیت ورزیدم و توبه نکردم، این در درون دنیای من چه غوغایی ایجاد کرده است. مثل آن دو انگشتی که بریده شد، حقیقت انسانی را به حیوانیت تبدیل کردم. حالا الی‌الابد هم که زنده‌ام و واقعیت عمل هم که برای من رو می‌شود، این می‌شود عذاب من. البته مگر از آنهایی باشیم که در جهنم پاک می‌شوند و به بهشت می‌آیند که در این مورد در جلسه آینده صحبت خواهد شد.  آنهایی که در جهنم الی الابد می‌مانند و خالدین در جهنم هستند این هم بر می‌گردد به حالتهای نفس در این دنیا، گاهی با نفسمان در این دنیا به شکلی کار می‌کنیم که نفس ما رحمانی و ملکی شده است و در عالم دیگر با ملائک هم‌نشین می‌شوند. اقتضای نفس این است. نوریان مر نوریان را طالبند، ناریان مر ناریان را جاذبند. گاهی هم نفس ما به حالتی در آمده است که تا در جهنم نرود و یک گوشمالی نشود و تنبیه نشود لایق بهشت نمی‌شود، مثل طلایی که در کوره قرار می‌دهند تا ناخالصیهایش گرفته شود. گاهی هم نفس به حالتی رسیده است که اصلا امکان خروج از نار ندارد. که ان‌شاءالله به آن در آینده خواهیم پرداخت. همه اینها بر می‌گردد به ما و عمل ما برای نفس ما در این عالم.

 

تغییر و تبدل نفس

خداوند در سوره شمس پس از چندین قسم درباره نفس می‌فرماید:

وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها (۱) وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها (۲) وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها (۳) وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشاها (۴) وَ السَّماءِ وَ ما بَناها (۵) وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها (۶) وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها (۷) فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها (۸) قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها (۹) وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها (۱۰) 

ملاصدرا در شواهد الربوبیه می‌نویسد: باطن انسان هر لحظه در معرض تنوع و تبدل است ولی مردم از این نکته در غفلت و بی‌خبرند، جز آنانی که خداوند در این دنیا حجاب از دیدگانشان برداشته است.

یک روایت معروف داریم که می‌فرماید: آخر الزمان به گونه‌ای می‌شود که طرف شب مومن می‌آید خانه و صبح کافر بیرون می‌رود یا صبح کافر از خانه خارج می‌شود و شب مومن به خانه باز می گردد. یعنی امکان تغییر خیلی زیاد است.

روایتی در کافی است که امام فرمود:

دَخَلَ رَجُلَانِ الْمَسْجِدَ أَحَدُهُمَا عَابِدٌ وَ الْآخَرُ فَاسِقٌ فَخَرَجَا مِنَ الْمَسْجِدِ وَ الْفَاسِقُ صِدِّیقٌ وَ الْعَابِدُ فَاسِقٌ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ یَدْخُلُ الْعَابِدُ الْمَسْجِدَ مُدِلًّا بِعِبَادَتِهِ یُدِلُّ بِهَا فَتَکُونُ فِکْرَتُهُ فِی ذَلِکَ وَ تَکُونُ فِکْرَةُ الْفَاسِقِ فِی التَّنَدُّمِ عَلَى فِسْقِهِ وَ یَسْتَغْفِرُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مِمَّا صَنَعَ مِنَ الذُّنُوبِ. (اصول کافی، ج2، ص314)

دو مرد وارد مسجد مى شوند یکى از آن دو عابد است و دیگرى فاسق، اما هنگامى که از مسجد بیرون مى روند آن فاسق به صدّیق (مؤمن راستین) تبدیل شده است و آن عابد به فاسق. علّتش این است که وقتى آن عابد وارد مسجد میشود، به عبادت خود مى نازد و همه فکرش در این باره است. اما فاسق در اندیشه پشیمانى از بد کردارى خویش است و از این رو ، براى گناهان خود از خداوند طلب آمرزش مى کند.

مومنی که وارد مسجد می‌شود و به نماز می‌ایستد، می‌گوید که کی مثل من آنقدر مومن است که این جور نماز بخواند، کی مثل من الان وقتش را زده که به مسجد بیاید و عبادت بکند، چقدر مردم الان گناه می‌کنند، پس من از همه بالاترم. این خود بزرگ بینی، او را فاسق می‌کند. فاسقی که وارد مسجد شد و دید که یکی نماز می‌خواند، یکی قرآن می‌خواند، یکی اشک می‌ریزد، دل او می‌شکند و اشک از چشمانش می‌آید که خدایا من هم بنده توام. اینها را ببین و من را ببین، می‌شود که من را هم قبول کنی؟ می‌شود من برگردم؟ این جوری فاسق، مومن بیرون می‌آید. 

به قول ملاصدرا هر لحظه درون ما در حال تبدل و تحول است. ببینیم که این تبدل ما از چه حالت به چه حالتی است. اگر دیدیم که دیگر از نماز لذت نمی‌بریم، تبدل درونی ما به سوی بدی‌ها می‌رود. اگر حوصله موعظه گوش کردن نداریم، حوصله قرآن گوش کردن و جلسه دینی رفتن و کسانی که عیب ما را تذکر می‌دهند، نداریم یعنی درون ما به طرف انانیت و آلودگی دارد سوق پیدا می‌کند اما اگر دیدیم همین که ایستادیم برای دو رکعت نماز شب، یک دفعه دلمان شکست و اشک از چشمان ما جاری شد، خدایا می‌شود من را هم جزو نماز شب خوانها حساب کنی؟ می‌شود من هم جزو آنهایی باشم که از مناجات با تو لذت ببرم؟ ماه رجب، بهار عرفا در پیش است. عرفا، رجب و شعبان را بهار عرفان می‌دانند چون رویش ارزشهای معنوی است. دو ماه برای پاک کردن خود جهت مهمانی خدا و ماه رمضان است. لذا این حالتهایی که در نفس ما قرار است ایجاد بشود به اقتضای ایجاد این حالت، درونمان متبدل میشود، شیئیت شیء هم به صورت آن است و نه به ماده آن. حال بر مبنای آن صورت نفسانی وقتی که از قبر برخاستیم از هم جدا می‌شویم، مثل این سورتینگ‌ها که میوه‌ها را به اقتضای اندازه آنها جدا می‌کند. وای بر من که آنجا اگر بخواهم به طرف امیرالمومنین (ع) بروم و راهم ندهند.

 

حکایت عالم مغرور

گفتند یک عالمی دچار غرور بود. وارد یک مجلس روضه شد. منبری نیامده بود. به این عالم گفتند که می‌شود شما منبر بروید و جلسه روضه را اداره کنید؟ گفت: چرا حریم خودتان را نمی‌شناسید؟ مگر من روضه‌خوانم؟! مرحوم کاشف الغطاء مرجع تقلید بود و فقط به خاطر روضه خواندن منبر می‌رفت و مرحوم حاج میرزا علی آقا شیرازی که استاد نهج البلاغه استاد مطهری بوده که فیلسوف، مجتهد، حکیم، عارف و محدث بود به عشق ذکر مصیبت امام حسین (ع) منبر می‌رفت. یکی از دوستانم نقل میکردند که بچه بودند و با مرحوم حاج میرزا علی آقای شیرازی کربلا رفتیم، ایشان صبح یک روضه می خواند و شب یک روضه. بزرگترها که گاهی نمی‌رسیدند، ما بچه ها را صدا می‌زدند که بیایید بنشینید برایتان روضه بخوانم. حال این مرد عالم گفته بود چرا حریم را رعایت نمی‌کنید که من با این درجه علمی روضه بخوانم؟ فهمیدند که گرفتار است! آن مراسم تمام شد. فردا صبح زود این مرد سراسیمه آمد دم خانه آن افرادی که در مراسم بودند و التماس کرد که به منزلش بروند. همه با نگرانی رفتند و دیدند که بساط روضه پهن است. گفت بنشینید برایتان روضه بخوانم، دیشب خواب دیدم که محشر است و صفها کشیدند. دیدم یک پیرمرد پشت میز نشسته و سوال و جواب می‌کند. فهمیدم که آن پیرمرد سلمان فارسی است. اینی هم که دارد جواب می‌دهد، شیخ مفید است که دارد حساب پس می‌دهد. گفتم اگر شیخ مفید قرار است  این جور حساب پس بدهد، اوضاع من چگونه است؟ اما دیدم یک در آنجا است که خیلی سریع می‌روند و فهمیدم باب الحسین است. دویدم بروم آنجا که با پشت دست رو سینه‌ام زدند که تو شأنت بالاتر از روضه خوان امام حسین است، برو کنار. از خواب پریدم، گفتم یا حسین، غلط کردم. یک انانیت در دنیای درونمان بیچاره مان می‌کند.

 

جمع بندی مطالب

در جمع‌بندی همه این حرفها یک عبارت از آقای جوادی آملی اضافه می کنیم که در کتاب سرچشمه اندیشه، ج ۳ص ۲۳۳ آمده است. همه این حرفها که زده شد از ۳۰۰۰ سال قبل، یونان باستان تا ملاصدرا و ملا محسن فیض کاشانی و حاجی سبزواری و دیگران و آیات و روایات را ایشان به صورت فشرده بیان می‌کنند:

ارتکاب هر عملی (هر کاری که شما انجام می‌دهید که نباید آن ها را دست کم گرفت. دقت کنید که عمل، می‌تواند یک چشم تکان دادن یا یک حرف زدن باشد. گاهی آدم طبق حدسش آتشی برپا می‌کند.) زمینه تحول جوهری را به همراه دارد و گوهر ذات انسان از طریق به دست آوردن ملکات نفسانی و گذر از جنبه حال بودن اوصاف (یعنی از حال بگذریم و تبدیل به ملکه و مقام بکنیم) زمینه تحول ذات را فراهم می‌آورد. به طوریکه ملکه نفس انسانی رفته رفته به عنوان صورت نوعی و فصل مقوم در آید.  در تعریف منطقی جنس و فصل داریم. الانسان حیوان ناطق که حیوان جنس است و ناطق، فصلش است. آنی که او را با بقیه فاصله می‌اندازد. آن فصل مقوم برای ما در قیامت، صورت نفسانی ماست که حالاتش در دنیا تبدیل به ملکه شده است. حالا با خودمان خلوت کنیم، کدام حالات در ما تبدیل به ملکه شده است؟

اگر حالم، حال خوش در نماز است، آن را تبدیل به مقام و ملکه کنم یا اگر حالم کبر است، نباید بگذارم که ملکه بشود. حالم، حسادت است باید با آن در بیفتم.

استادم می‌گفتند در نجف با دو طلبه دیگر بودند. این سه نفر در حوزه نجف همسن بودند و جزو برجستگان. گفتند من حس کردم با آن دو رقیبم حسودی می‌کنم، فهمیدم که دلم می‌خواهد که از آن دو جلو بیفتم. حس کردم غبطه نیست، حسادت است. رفتم حرم امیرالمومنین (ع) و عرض کردم یا علی شما را قبول دارم و قبول دارم که حسادت بد است و می‌فهمم که من حسودم، مداوایم کن. گریه کردم و به ضریح چسبیدم و گفتم یا علی من حسودی ام می شود کمک کن، دردم را دوا کن. یک دفعه به ذهنم زد و فهمیدم که الهام مولاست که هر جا می‌روم بگویم که آن دو از من بالاترند، کلاس درس، مجلس و هر جای دیگر. آنقدر این کار را کردم تا حسادت برایم از بین رفت.

حالِ حسادت را رها کنی، به راحتی ملکه می‌شود؛ اما حال نماز مثل حال درس خواندن به راحتی ملکه نمی‌شود. باید کار کرد. حال گناه راحت است، آدم سر می‌خورد. شبهای جمعه برویم در خانه خدا و بگوییم که دردمندیم، گرفتاریم.

چو درد در تو نبیند که را دوا بکند

یک بار برویم حرم امام رضا(ع) و بگوییم که امام رضا این بدی‌ها را از ما بگیر. فقط می گوییم آقا بده!!

 

امام حسین(ع) طبیب دردها

به امام باقر (ع) عرض کردند که آقا جان این که فرموده شده است ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه، مگر شما مصباح هدایت نیستید؟ فرمودند: کُلُّنا سُفنُ النِّجاة وَ لکِن سَفینةُ جَدِیَّ الحُسَیْن أَوسَع وَ فی لُجَجِ البِحار أَسْرَع، همه ما سفینه نجاتیم اما کشتی نجات جد ما حسین، خیلی سریعتر کار می کند.

امشب دامن این طبیب را بگیریم و بگوییم که یا اباعبدالله خیلی گرفتاریم.

نفس اژدرهاست، کی او مرده است                  از غم بی‌آلتی افسرده است

این هوای نفس ما را بیچاره می‌کند. اگر با این حالت نفسانی و ملکات نفسانی، وارد عالم برزخ و قیامت بشویم، وای بر ما. اما یا اباعبدالله وقتی جون که غلام شما بود و ظاهرا بدنش بدبو بود در حریم شما قرار گرفت، دیدند از کنار بدنش عطر همه جا را گرفته است، می‌شود با نگاه شما این آلودگیهای ما تبدیل به ارزشهایی شود که بر مبنای آن ارزشها عطر انسانیت از وجود ما به مشام دیگران برسد؟! این حسینی که در صحرای کربلا یک نگاه به چپ کرد و یک نگاه به راست کرد و نگاه به اجساد مطهری که در خیمه‌گاه بودند و در زیر آن خیمه گاه قرار داشتند و یک نگاه به علقمه انداخت و بدن بی‌دست برادر را نگاه کرد و بعد فرمود: هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ (ص)؛ دیدند هیچ جوابی نمی‌آید؛ اما امام باب رحمت الهی و باب نجات امت هستند، فرمودند: پس دور شوید، بگذارید که صدای استغاثه امام زمانتان به گوشتان نرسد که مستوجب عذاب بشوید. یک وقت دیدند  که امام در گودال قتله‌گاه است و شمر هم وارد قتله‌گاه شد. لب مطهر امام از شدت خشکی مثل دو چوب به هم می‌خورد و صدا می‌داد. هلال می‌گوید دلم سوخت. ظرف آبی‌ برداشتم. همین که وارد شدم دیدم شمر از گودال قتله‌گاه بیرون آمد و سر بریده ابی‌عبدالله دستش است، گفت: لازم نیست. دیدم می‌لرزد. گفتم: خبیث تو که کارت را انجام دادی، چرا می‌لرزی؟ گفت: هودجی از آسمان به زمین آمد، چند زن زیر بغل بانویی را گرفته بودند. صدایش فضای گودال را پر کرد، عزیز مادر حسین.

صلی الله علیک یا مولای یا اباعبدالله

به کوشش خانم ربوبی و رحمان نژاد

منبع: سخنرانی دکتر اسدی گرمارودی، جلسه شصتم معاد برهانی در آیات قرآنی