جلسه دوم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
پاسخ به شبهات پیرامون امام عصر عجّل الله تعالی فرجه الشّریف
جلسه دوم
مستحضر هستید، سؤالی که برخی از عزیزان مطرح کرده بودند، به جهت ضرورتی که پیدا کرد، بحث معاد را قطع کردیم و وارد این بحث شدیم که اعتقاد به وجود مقدّس امام عصر(عج) از کجا پیدا شده است؟
آیا تاریخ مدوّنی داریم؟
آیا ولادت ایشان واقعاً به شکلی بوده است که اطمینانآور باشد؟
آیا شواهدی براینکه این عقیده یک ریشه منطقی دارد، هست یا خیر؟…
در فرهنگ شیعه، عقائد تحقیقی و برهانی است. ما هیچ اصل اعتقادی را بیدلیل و منطق نمیپذیریم. فرهنگ شیعه به ما یاد داده است، که ما نمیتوانیم هیچ اصل اعتقادی را بدون دلایل عقل پذیر، بپذیریم.
ولی باید به این نکات توجّه کنیم:
۱-دلایل نسبت به برخی امور اعتقادی، فقط عقلی است. مانند: اثبات وجود خداوند، اثبات صفات خداوند، اثبات نبوّت پیامبر(ص)، اثبات معجزه بودن قرآن، اینها فقط عقلی است.
۲- برخی مباحث اعتقادی، هم عقلی و هم نقلی است.مانند: بحث اثبات امامت.
اصل اثبات امامت، دلایل عقلی دارد، اصل اثبات اینکه باید امامی در هر عصر باشد، بحث عقلی مفصّلی دارد. اما جزئیّات مباحث امامت، امامان(ع) چند نفر هستند؟این عقلی نیست، نقلی است.
باید ببینیم، آیا خداوند فرموده؟ یا پیامبر(ص) فرمودهاند؟از کجا میگوییم ۱۲ نفر هستند؟ چرا بیشتر یا کمتر نیست؟!…اینها بحث نقلی است. یا اینکه اگر قراراست حجّتی باشد و در آخرالزّمان ظهور کند، آیا عقل میتواند برای آن مشخّصاتی ذکر کند؟ یا نقلی است؟ این یک بحث نقلی است. اینکه دوازدهمین امام است، نام وی «مهدی» و از نسل پیامبر(ص) و فرزند علی(ع) و فاطمه(س) است. اینها بحثهای نقلی است، باید در نقل نگاه کنیم.
همانگونه که در بحث معاد، اصل بحث معاد را با ادلّهٔ عقلی محکمی اثبات میکنیم؛ ولی جزئیّاتی در رابطه با معاد بحثهای نقلی است.
آیا دلایل عقلی کافی نیست؟
بله ما دلایل عقلی متقنی داریم، ولی با دلایل عقلی تعداد امامان(ع) را نمی توان اثبات کرد.
آیا امام دوازدهم، باید از نسل پیغمبر(ص) باشد، یا از شخص دیگر؟ اینها مربوط به عقل نیست، اینها را نقل باید بیان کند.
سؤالی هم برخی از عزیزان از کشور چین مطرح کرده بودند، گفتند: ما وقتی بحثهای نقلی و تاریخی را مطرح میکنیم، افراد نمیپذیرند و میگویند برای ما اطمینانآور نیست! از کجا باور کنیم که این نقلها درست است یا خیر؟!
روش تشخیص صحت دلایل نقلی
ما در هر زمینهای، یک ضوابط عقلی داریم. هرکسی دراین عالم، اگر قراراست مطالبی را مطرح کند باید برهان و دلیل بیاورد، همانگونه که قرآنکریم اشاره میکند:
قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (۱۱۱ بقره)
برهان و دلیل بیاورید اگر راست میگویید.
اگر کسی میگوید من روایت نقل میکنم، دلیلش برای اینکه این روایت درست است، چیست؟
اگر کسی میگوید من از تاریخ برای شما مطلبی میآورم، دلیلش برای اینکه این مطلب تاریخی درست است، چیست؟
مطالب نقلی باید به گونهای باشد که عقل اطمینان پیداکند و آن را بپذیرد. ممکن است کسی هم بگوید من تاریخ را قبول ندارم، به چه دلیل و برچه مبنایی تاریخ را قبول ندارید؟
اگر بنده بگویم افلاطون دروغ است! ارسطو دروغ است! سقراطی وجود نداشته! دنیای فلسفه در یونان باستان نبود! سابقه فلسفه ایران در جُندی شاپور نبود! اصلاً هخامنشیانی نبودند! عقلای عالم به من میخندند یا خیر؟ میگویند برچه مبنایی میگویی؟
علم تاریخ و فلسفه تاریخ
تاریخ یک رشته است که تا مقطع دکتری در دانشگاهها تحصیل میکنند، علم است. ما یک فلسفه تاریخ داریم، یک علم تاریخ. هرکسی، هرچیزی را دراین عالم نمیتواند از خودش بگوید. در «فلسفه تاریخ»، حوادث تاریخی را تحلیل میکنند. مثلاً در زمان قاجار، قسمتهای زیادی از ایران جداشد. «علم تاریخ» میگوید، شما به چه دلیل میگویید زمان قاجار برخی قسمتها از ایران جداشد؟ میگوید، بیایید سندهای تاریخی را ببینید، با تمام شواهدی که نقل شده، در پیمان ترکمانچای در قراردادی که ناصرالدین شاه با روسیه بست و...
«فلسفه تاریخ» بیان می کند چرا اینکار را کردند؟چه چیزی باعث این کار شد؟این بحث دیگری است.
علم تاریخ نسبت به هر موضوع تاریخی، ضابطه دارد از کجا میگویید این مطلب درست یا غلط است؟
مثلاً فرض کنید شما متخصص در طب، در فنّی مهندسی و غیره باشید یا در هر رشته دیگر صاحبنظر باشید، اما در دادگاه وکیل میگیرید که از شما دفاع کند؛ زیرا آن وکیل حقوق خوانده است، به صورت تخصّصی با قوانین آشناست و میداند که چگونه باید این قوانین را مطرح کند.
علوم حدیث
دربحث حدیث نیز همینطور است، ما دوتا علم در حدیث داریم. معروف است در حوزههای علمیّه میگویند: مرد افکن است! یعنی به این راحتیها هرکسی نمیتواند دراین دو رشته در بحثهای دین قوی شود.
۱-علم دِرایَةُ الحدیث
۲- علم رجال
علم رجال، علم سند حدیث است. از کجا میگویید این حدیث سند دارد؟
چندین شکل حدیث نقل کردند. حدیث صحیح، مُسند، مُرسَل، ضعیف، مجهول و... داریم. حدیثی که نقل شده، کدام یک از اینهاست؟ به چه دلیل؟ خود این یک بحث مفصّلی دارد. حدیث واحد، متواتر لفظی، متواتر معنوی داریم…اینها رشتههایی است که رویش کار میکنند.
به همین دلیل در گذشته در حوزههای علمیّه اگر کسی قرار بود حدیث نقل کند، باید از اساتید این رشته اجازه نقل حدیث داشته باشد. بعضی بزرگان در شرح حالشان مینویسند، من اجازه نقل حدیث را از فلانی گرفتهام، فلانی به من اجازه نقل حدیث داده است.
زیرا هر حدیثی را نمیشود نقل کرد، باید بررسی کرد که آیا این حدیث صحیح هست یا خیر؟
پس علم رجال در رابطه با سند حدیث بحث میکند. یکی از رجالیّون معروف عصر ما، مرحوم آیت الله خویی بودند. که در کتاب سی و چند جلدی مُعْجَمُ الرِّجال به شرح راویان حدیث پرداخته اند.
مثلاً حدیثی داریم که به آن حدیث میگویند «مُعَنْعَنْ»، یعنی فلانی«عَنْ» فلانی، فلانی«عَن»فلانی… تا «عَنْ» رسول الله(ص). محمد بن مُسلم، عَنْ علی بن هادی…ما در روایات مثلاً پنج تا محمد بن مسلم داریم.
دو نفر ثِقَه است، سهتا قابل اعتماد نیست!
حال از کجا بفهمیم در این روایت محمد بن مسلم جزو آن دوتاست؟ مرحوم آقای خویی زحمت زیادی کشیدهاند و دراین سی و چند جلد آوردهاند.
میگوید محمد بن مسلمی که ثقه هست، در فلان تاریخ بوده، معمولاً از این افراد نقل میکند و بعدیهایش مثلاً این افراد هستند. این محمد بن مسلم قابل قبول است، اگر نبود نیست.
این چقدر کار میبرد؟ ما همینطور خیال میکنیم، آنهاییکه وارد این بحثها میشوند، همینطوری، هرکسی، هرکجا، هر روایتی نقل کرد را بیان نمیکنند. اینها برای خودش رشته دارد.
با این ضوابط، وارد بحث میشویم.
در جلسه گذشته، عرض کردم وقتی ما به دانشمندان مسلمان، اعمّ از شیعه و سنّی، جلسه قبل ابتدا از دانشمندان اهل سنّت نقل کردم، بعد اشارهای به دانشمندان شیعه کردم.
از قرآن فقط ۲ آیه را اشاره و اکتفا کردم، و حال اینکه حدّاقل میشود۳۰-۴۰ آیه را بحث کنیم.
روایاتی که از پیامبر(ص) در ذیل این دو آیه، دانشمندان سنّی و شیعه نقل کردهبودند، حتّی فتوای فقهای عصر حاضر وهابیّت در عربستان، چه در مکّه، چه در ریاض، در رابطه با این موضوع نقل کردند را بنده با مدرک برای شما خواندم.
به اینجا رسیدیم که، اصل اینکه یک مُنجی در آخرالزّمان هست و ظهور میکند و جهان را پراز عدل و داد مینماید، نامش مهدی(ع) است، از نسل پیامبر(ص)، از فرزندان فاطمه زهرا( سلام الله عَلَیهَا) هستند. امریمسلّم است.
در جلسه قبل سوالی مطرح شد، که برچه مبنایی اینهمه دانشمندان، از سنّی و شیعه، بالاتّفاق، گفتند مهدی(ع) هست، از نسل فاطمه(س) است، آخرالزّمان ظهور میکند و جهان را پراز عدل و داد مینماید.
گفتند: ما مسلمان هستیم، ما قرآن و پیامبر(ص) را قبول داریم، قرآن دراین آیات اینطور بیان کرده، پیامبر(ص) هم دراین روایات اینطور توضیح دادهاند.
این مبنا در نظر دانشمندان سنّی و شیعه از قول پیغمبر(ص)، آنقدر اطمینانآور بوده که مهدی(ع) خواهد بود و در آخرالزّمان ظهور میکند، که بسیاری از دانشمندان اهل سنّت و شیعه، قبل از ولادت امام زمان(ع) یا کتاب مستقل در خصوص امامزمان(ع) نوشتهاند، یا در کتب حدیثی و تاریخیشان، باب یا ابوابی را به امامزمان(ع) اختصاص دادند. به عنوان نمونه چند مورد را اشاره میکنم.
معرفی چند تن از دانشمندان اهل سنّت
1-عبدالرزاق بن همام صنعانی
صنعانی، متوفّی ۲۱۱ هجری قمری، از دانشمندان مشهور اهل سنّت است. این شخص چند سال قبل از ولادت امام زمان(ع)( ۲۵۵ هجری قمری) فوت کرده است. در کتاب «ألمُصَنَّف» که از منابع کهن اهل سنّت است. بابی را به احادیث مهدویّت اختصاص داده و روایاتی را از پیامبر(ص)، امیرالمؤمنین(ع) و از صحابهٔ پیامبر(ص) راجع به موضوعاتی که جلسه قبل گفتم، نقل میکند و میگوید: اینها جزء روایات صحیحهای است که ما قبول داریم.
۲-نعیم بن حَمّاد معاویه
نعیم بن حمّاد قبل از ولادت امام زمان(ع) میزیسته و از بزرگان محدّثین اهل سنّت است. کتاب «الفِتَن»، او بسیار معروف است. فتنهها، آشوبها و حوادثی که قراراست اتّفاق بیفتند در بیان روایی ما به نام «الفِتَن» نامیده شده است.
ایشان در این کتاب، ۲۴۴ حدیث از پیامبر(ص) راجع به وقایعی که قراراست بعد از پیامبر(ص) اتّفاق بیفتد نقل میکند و در جزء پنجم، راجع به علامات ظهور، حکومت جهانی حضرت مهدی(ع)، خروج دجّال و سُفیانی، روایاتی از پیامبر(ص) نقل میکند.
۳-إِبن أَبی شَیْبه
وی از بزرگان محدّثین اهل سنّت و متوفّی ۲۳۵ ه.ق است. کتابی به نام «أَلْمُصَنَّف فِی الْأَحادیث وَ الْآثار» دارد. آثاری که از پیامبر(ص) باقی مانده را جمع کرده است.
این کتاب نه تنها مرجع صحیح بخاری و صحیح مُسلم است، بلکه مرجع صِحاح ستّه اهل سنّت هم هست. وی در واقع شیخِ بخاری و مسلم در صحیحین است.
ایشان در قسمت الفتن این کتاب، احادیث بسیاری را راجع به اینکه مهدی(ع) هست، در آخرالزّمان ظهور میکند و فرزند فاطمه زهرا(س) است، حضرت عیسی(ع) زمان ظهور ایشان میآید و پشتسر حضرت مهدی(ع) نماز میخواند… قبل از ولادت امام زمان(عج) از پیامبر(ص) نقل میکند.
۴- احمد حنبل
رئیس فرقه حنبلی و متوفّی ۲۴۱ ه.ق(قبل از ولادت امام زمان(عج)) است. مسند احمد حنبل کتاب معروفی است. در جاهای مختلف این کتاب راجع به امام زمان(ع) همین مطالبی که ذکر شد بیان شده است.
۵- نویسندگان صحاح ستّه
صحیح بخاری، صحیح مسلم، سُنَن ابن ماجه، سُنن ابی داوود، سنن تِرمَذی، سنن نِسائی (صحاح ستّه اهل سنّت) باب مستقلی در خصوص امام زمان ندارند، بلکه به صورت کنایه و اشاره، روایاتی دارند که اشاره خواهد شد.
۶- ابن حیّان
او متوفی 354 ه.ق است، بعد از ولادت امام زمان(عج) است. کتاب صحیح ابن حیّان دربین اهل سنّت خیلی محترم است، در خصوص خروج حضرت مهدی(ع)، شباهت حضرت(ع) به پیامبر(ص)، مدّت حکومتشان، چگونگی حکومتشان… بحث مفصّلی دارد.
۷- ابن حجر هِیثَمی
او از شخصیّتهای معروف اهل سنّت است، که خیلی هم از تفکّر اهل سنّت دفاع میکند، چیزهایی هم علیه شیعه میگوید! اما درعینحال یک کتاب به نام «ألقول المختصر فِی علامات المهدی المنتظر» دارد که حتّی علامتها و نشانههایی که پیامبر(ص) راجع به مهدی منتظر فرمودهاند در آن ذکر شده است.
۸- الشُّوکانی
شوکانی یکی از دانشمندان متأخّر اهل سنّت است، که نسبت به برخی از نویسندهها که در طول تاریخ نسبت به وجود امام عصر(ع) تشکیکی روا داشتند، ایشان جواب داده و رد میکند. وی میگوید: شما خلاف پیامبر(ص) حرف میزنید، پیامبر(ص) فرمودهاند که مهدی(ع) هست.
در کتاب « التوضیح فِی تواتر ما جاءَ فِی المنتظر والدَّجّال والمسیح» به مسئله مهدی منتظر و آنچه راجع به حضرت از پیامبر(ص) آمده و دجّال و حضرت مسیح(ع) می پردازد.
۹-ابن خلدون
ابن خلدون به عنوان مورّخ اعتراف میکند که همه صاحبنظران اسلامی وجود مهدی(ع) را قبول دارند، اما خودش میخواهد تشکیک کند! ابوالعباس بن عبدالمؤمن مغربی از فتوائیّه ریاض در ردّ ابن خلدون کتابی به نام «الوهم المکنون فِی الرَّد عَلَی ابن خلدون» نوشته است و در این کتاب دلیل میآورد این موهوماتی که ابنخلدون راجع به ردّ امام زمان(ع) آورده غلط است و پیامبر(ص) راجع به مهدی فرمودهاند، پس چرا حرف پیامبر(ص) را میخواهید ندیده بگیرید؟
۱۰-ابویعلی موصِلی
وی حنفی مذهب و متوفّی ۳۰۷ ه.ق است، در عصر غیبت صغری امام زمان(عج) میزیسته، یک مجموعه حدیثی دارد به نام مُسند؛ ۷۵۵۵ حدیث دارد، دو باب با ۲۸ حدیثش را اختصاص داده به اینکه: مهدی(ع) هست، فرزند فاطمه(س) است، آخرالزّمان ظهور میکند و…
۱۱-طَبَرانی
معجم الکبیر طبرانی معروف است و برای دانشمندان اهل سنّت به عنوان یک منبع عظیم شناخته میشود، متوفّی ۳۶۰ ه.ق است، ایشان هم یک باب مفصّلی را به این موضوع اختصاص داده است.
۱۲-گنجی شافعی
وی کتابی به نام «البیان فِی اخبار صاحب الزّمان» راجع به امام زمان(عج) نوشته است.
به یمن ۱۲ امام(ع) این دوازدهتا را فقط انتخاب کردم، نمونههایی از دانشمندان اهل سنّت، که خیلی از آنها قبل از ولادت امام زمان(ع) میزیستند و بعضیها در همان قرون اولیه بعد از امام زمان(ع)، و راجع به امام زمان(ع) کتاب نوشتند، یا برخیشان هم ابوابی را در کتب حدیثیشان به امامعصر(روحی و ارواحُ العالَمینَ لِترابِ مَقْدَمِهِ الفِداء) اختصاص دادند.
دانشمندان شیعه
از شیعه فقط چند نمونه عرض میکنم:
۱-علی بن حسن بن محمد طائی
وی از اصحاب امام موسی کاظم(ع)، یک کتاب راجع به امام زمان(ع) دارد.
۲-حسن بن علی بن ابی حمزه
از اصحاب امام رضا(ع)است.
۳-عباد بن هشام اسدی
از اصحاب امام رضا(ع).
۴-حسن بن علی بن فَضّال
از اصحاب امام هادی(ع).
۵-ابو محمد فضل بن شاذان،
از اصحاب امام حسن عسگری(ع) است. مقبره ایشان در نیشابور است. یک کتاب مستقل راجع به امام زمان(ع) نوشته است.
۳۲ تن از علمای مشهور شیعه که کتاب راجع به امام عصر(عج) نوشتند، درقبل از ولادت حضرت یا در همان برهه دوران ولادت و غیبت صغری، اسامی و کتابهایشان موجود است.
گزیده ای از سخنان علمای اهل سنت درباره امام زمان(ع)
1-قُرطَبی، از دانشمندان مشهور اهل سنّت که در بحثهای قرآنی هم جزو بزرگان است. تفسیر معروفی به نام «الجامع لاحکام القرآن» دارد. در تفسیر آیه 9 سوره صف، الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ (او کسى است که پیامبر خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر همهی ادیان غالب سازد، هرچند مشرکان ناخشنود باشند) می نویسد:
«اَلْأَخْبارُ الصِّحاح قَدْ تَواتُرَت عَلَى أَنَّ الْمَهدی مِنْ عِتْرَةِ رسول الله صلّى الله علیه وآله و سلّم…»
ما روایات صحیحه متواتری داریم که مهدی از عترت پیامبر(ص) است.
۲-در شرح نهجالبلاغه، ج ۲، ص ۵۳۵، طبع مصر، ابن ابی الحدید معتزلی آمده است:
«قَد وَقَعَ اِتِّفاقُ الفَریقینِ مِنَ المُسلمینَ أَجْمَعین عَلی اَنَّ الدُّنیا وَ التکلیف لا یَنْقضَی اِلّا عَلَیهِ؛ اتفاق سنی و شیعه بر این است که دنیا و تکلیف، منقضی و تمام نشود مگر بر آن حضرت ـ یعنی بعد از ظهور آن حضرت»
«قَد وَقَعَ اِتِّفاقُ الفَریقینِ…»(فریقین، یعنی شیعه و سنّی) در میان مسلمانان، فرقه شیعه و سنّی به صورت اجماعی و دستهجمعی، این اتّفاق را دارند که دنیا منقضی نمیشود، مگر اینکه ظهور تحقّق بپذیرد.
۳- ابن خلدون در مقدمه تاریخ ابن خلدون که این مقدمه یک جلد است، شهرت ابن خلدون به خاطر این یک جلد مقدّمه است که فلسفه تاریخ است.
در این مقدّمه، ص ۳۶۷ میگوید:
«إِعْلَمْ أَنَّ الْمَشْهُور بَیْنَ الْکَافَّه مِنْ أَهْلَ الْإِسْلام عَلَى مَمَرِّ الْأَعْصَار أَنَّهُ لَابُدَّ فِی آخِرِ الزَّمان مِن ظُهُورِ الرَّجُلِ مِنْ أَهْلَ الْبَیت یُؤَیِّدُ الدِّین وَ یُظْهِرُ الْعَدل وَ یَتْبَعِهُ الْمُسْلِمُون وَ یَسْتَوْلى عَلَى الْمَمالِکِ الْإِسْلامِیَّة وَ یُسَمَّى بِالْمَهْدِی …»
بدان مشهور است بین کافّه اهل اسلام( یعنی مسلمین) در طول این قرون، از خاندان پیامبر(ص) باید یک فردی ظهور کند، دین را تأیید کند، عدل را آشکار سازد، همه مسلمین از او تبعیّت میکنند، بر تمام ممالک اسلامی مستولی شود، و اسمش مهدی است.
۴- مُحْیِ الدِّین عربی،
که بنده اعتقادم این است که سنّی بوده، سپس شیعه شده، سنّی شیعة الوصول است. مرحوم علّامه جعفری، در شرحی که بر مثنوی نوشته در ۱۵ جلد، یک مقدّمهٔ مفصّلی راجع به عارفان اهل سنّت دارد که از طریق عرفان، متوجّه حقیقت تشیّع شدند. آن مقدّمه درجای خودش انصافاً خواندنی است.
محی الدِّین کتاب معروفی به نام فتوحات مکیّه دارد یک بحثهایی دارد که حالت سنّیگری در آن است.
اما یک بحثهایی هم راجع به امام زمان(ع) دارد که این بحث از وصول به تشیّع است.
5- علّامه شعرانی، از علمای مشهور اهل سنّت متوفی ۹۵۸ ه.ق است.
نه علّامه شعرانی که متأخّر بودند و استاد آقای جوادی آملی و آقای حسنزاده و… بودهاند، ایشان را عرض نمیکنم. کتاب« الیواقیت و الجواهر» وی یکی از کتابهای مشهور و معروف است.
او از نظر زمانی، صد و خوردهای سال بعد از ابن عربی است. در الیواقیت میگوید: من در فتوحات مکیّهٔ محی الدِّین عربی، باب ۳۶۶، این مطلب را خواندم که محی الدِّین میگوید: بدانید خروج مهدی(ع) حتمی است، او از عترت رسول الله(ص) و از فرزندان فاطمه(س) است. جدّ او حسین بن علی(ع) و پدر او حسن عسگری(ع)، فرزند امام علی النّقی(ع)، با نون! حتّی این را هم قید میکند، نقی با نون! فرزند محمد تقی(ع)، بالتاء، با«ت»، فرزند امام علی الرّضا(ع)، فرزند امام موسی الکاظم(ع)، فرزند امام جعفرصادق(ع)، فرزند امام محمد باقر(ع)، فرزند امام زین العابدین(ع)، فرزند امام حسین بن علی(ع)، فرزند امام علی بن ابیطالب(ع)، میباشد.
اما فتوحاتی که الآن موجود است، این عبارات نیست!
در فتوحات کنونی بدین شکل آمده:
«إِعْلَمْ أَیَّدَنَا اللَّه أَنَّ لِلَّهِ خَلیفَة یَخْرُجُ وَ قَدِ امْتَلَأَتِ الْأَرضُ جَوْراً وَ ظُلْماً فَیَمْلَؤُها قِسْطاً وَ عَدْلاً … وَ جَدُّهُ الحسین بن على بن أبى طالب...» ـ یُبَایِعُ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ…
بدانید که برای خدا خلیفهای است، که او خروج میکند، زمین را که از ظلم و جور پرشده است، پر از عدل و داد میکند… جدّش حسین بن علی(ع) است…
ابن عربی در همین فتوحات مکیّه میگوید: جَدُّهُ أَلْحَسَن(ع)، امام حسن مجتبی(ع) است!! چرا دوجور گفته است؟!
در فتوحات، ج ۳، ص ۳۲۷، چاپ عثمانی می نویسد:
خداوند را خلیفهای است که ظاهر میگردد، ظهورش در زمانی اتّفاق میافتد که دنیا پراز جور و ستم باشد، او دنیا را پراز عدل و قسط مینماید.جدّ او فرزند فاطمه(س) و هم نام رسولالله(ص) و جدّش حسن بن علی بن ابیطالب(ع) است!!
در ادامه شعری میگوید:
أَلا إِنَّ خَتْمَ الْأَوْلیاءِ شَهِیدُ وَ عَیْنُ امامِ الْعالَمین فَقِیدُ
همانا ختم اولیاء که خاتم مقام ولایت است، گواه و شاهد برما است، اما عینیّت خارجیاش، اینکه در میان ما آشکار باشد، این نیست، پنهان است.
هُوَ السَیِّدُ الْمَهْدی مِنْ آل احمد(ص) هُوَ الصّارِمُ الْهِنْدِىّ حِینَ یَبِیدُ
او همان آقا، مهدی از آلاحمد(ص)پیامبر(ص). او همان شمشیر تیز برّنده هندی است، وقتی که میخواهد حمله کند
هُوَ شَّمْسُ یَجْلُوا کُلَّ غَمٍّ وَ ظُلْمَةٍ هُوَ الْوابِلُ الْوَسْمَی حِینَ یَجُودُ
او همان خورشید درخشندهای است، تجلّی هر غم و ظلمتی را ازبین میبرد.او همان باران تیز شدیدی است که به مردگان حیات میبخشد…
شروع میکند به مدیحهسرایی کردن، در چند جای فتوحات مکیّه.
مورّخین و محدّثین که اینطور بیان میکنند، این گفتهها با حرفی که جلسه قبل زدم، تا اینجا، آیا اگر کسی مسلمان است، (چون این بحث درون دینی است، برون دینی که نیست) قرآن و پیامبر(ص) را قبول دارد، چه سنّی چه شیعه باشد می تواند بگوید مبانی اعتقاد به امام زمان(عج) از کجا آمده است؟!
از بیان پیغمبر(ص)، اینهمه توضیح فرمودهاند، نه یکی، نه دوتا، نه دهتا، نه صدتا…
آیا پیامبر(ص) را قبول دارید؟ خب این سخن پیامبر(ص) است دیگر.
آنهایی هم که مخالفت کردند، حرفهایشان را عرض میکنم، که ببینید چطور و از چه جهت صریح با قرآن و فرمایشات پیامبر(ص) مخالف است.
تا اینجا مشترک بین این دو فرقه شیعه و سنّی تا این حدّ بیشتر نیست، که مهدی(ع) هست، در آخرالزّمان ظهور میکند، از فرزندان حضرت زهرا(س) است، از نسل پیامبر(ص) است.
ولی اختلافی که اینجا بیان شده، از نسل امام حسن مجتبی(ع) است، یا امام حسین(ع)، که با یک اختلاف جزئی بیان شد است. اما آیا موعود است، یا موجود موعود است؟ این یکی از آن اختلافهای مهم است.
اختلافات مسلمانان درباره حضرت مهدی(ع)
سه تفاوت و اختلاف بین شیعه و سنّی است:
از نسل امام حسن(ع) یا امام حسین(ع)
شیعه میگوید: مهدی(ع) فرزند امامحسن عسگری(ع)، تا فرزند امامحسین(ع) هستند.
اهل سنت میگویند: مهدی(ع) فرزند امام حسن مجتبی(ع) است!
البته اینجا فرض کنیم و احتمال بدهیم که در تاریخ در نوشتن، یک دندانه یا «ی» جابجا شده، اینها همه بحثهای احتمال تاریخی است، ولی بحثهای روشنتری داریم.
این یک اختلاف است و ببینیم آیا این اختلاف قابل حل است؟
با همانطور که عرض کردم، تاریخ ملاک دارد، حدیث ملاک دارد، که حالا عرض میکنم که آیا آن کسی که گفته مهدی(ع) فرزند امام حسین(ع)، این بیشتر قابل قبول است، یا فرزند امام حسن مجتبی(ع)؟
پدر امام زمان(عج)
۲-یک روایت ضعیفی هم نقل شده که همانطورکه پیامبر(ص) در بسیاری از روایات فرمودهاند: الْمَهْدی مِنْ وُلدی، مهدی از نسل من است، إِسمُهُ إِسمی، او هم اسم من است. اسم پیامبر(ص) محمد(ص) است، و اسم حضرت(ع) هم همان است، همان اسمی که میگویند: «م ح م د» که بنا به جهانی خیلی اسم نبریم. وَ إِسمِ أَبی! اسم پدر پیامبر(ص) عبدالله است. مهدی فرزند عبدالله! ما همچین چیزی نداریم.
در عقیده شیعه که نداریم، در عقیده اهل سنّت هم این مقداری که مطالعه کردم، ندیدم.
این چه میگوید؟ این اختلاف چیست؟(بحث خواهم کرد)
زمان ولادت امام
اختلاف سوم که خیلی مهم است و جان بحث اینجاست، که تقریباً اکثر علمای اهل سنّت، ( گرچه در منابعشان خلاف اینرا گفتهاند، که انشاالله هفته آینده بحث خواهم کرد) میگویند: مهدی(ع) حق است، ولی متولّد نشده است و در آخرالزّمان متولّد میشود! موعود است، موجود نیست! در آخرالزّمان متولّد میشود و ظهور میکند! ولی شیعه میگوید: مهدی(ع) موجود است و موعود است؛ زیرا زمین بیحجّت خدا نمیتواند باشد.
این از آن اختلافاتی است که بین شیعه و سنّی ریشهای است.
ابتدا دو اختلاف اول را نقل کنم که چه کسانی گفتهاند و چه گفتهاند؟
جوابش را حتّی دانشمندان اهل سنّت دادهاند، شیعه هم که جواب دادهاست، اسنادی هم که داریم، خدمتتان عرض میکنم.
روایاتی که از اهل سنّت دراین موضوع نقل شده بسیار است، نمونههایی هم که از آن مدارک برایتان خواندم، تقریباً بدون استثناء گفتهاند: «مهدی(ع) فرزند امام حسین(ع) و از نسل ایشان است.»
بررسی روایات با عبارت « وَ إِسْمُ أَبِیهِ إِسْمُ أَبِی»
در سنن ابیداوود، ج ۴، ص۱۰۶، از پیامبر(ص) نقل شده است:
«لَو لَم یَبْقَ مِن الدُّنیا إلاّ یَومٌ واحدٌ لَطَوَّلَ اللّه ُ ذَلِکَ الْیَومَ حَتَّى یَبْعَثَ فیهِ رَجُلاً مِنّی أَوْ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی یُواطِئُ إِسْمُهُ إِسْمِی وَ إِسْمُ أَبِیهِ إِسْمُ أَبِی!…»
اگر از عمر دنیا یک روز هم بیشتر باقی نمانده باشد، خداوند آن یک روز را آنقدر طولانی میکند تا اینکه مردی از خانواده من در آن مبعوث و برانگیخته شود(مِنْ أَهلِ بَیْتِی) اسمش شبیه اسم من است اسم پدرش هم اسم پدر من است! یعنی «م ح م د» ابن عبدالله!
جواب:
اولاً: در علم حدیث، چه در شیعه چه در سنّی یکی از انواع احادیث را حدیث شاذ میگویند. شاذ یعنی نادر، کمیاب. در مقابل اگر در همان موضوع احادیث فراوانی باشد اصطلاحاً مشهور و یا متواتر میگویند ، یعنی در یک موضوع خاصّی، مثلاً موضوع X، دوتا، سهتا، چهارتا، دهتا، بیستتا، پنجاهتا…حدیث داریم. اگر حدیثی خلاف حدیث متواتر و مشهور باشد به آن «حدیث شاذ» میگویند و معتقد هستند احتمالاً اشتباهی رخ داده و به این حدیث نمیشود سندیّت داد.
لذا علمای اهل سنّت نقل کردند، این حدیث شاذ است، چون در مقابل آنهمه حدیث که خود دانشمندان اهل سنّت نقل کردهاند، این حدیث ارزشی ندارد.
شیعه که اصلاً چنین حدیثی ندارد و همه روایاتی که شیعه دارد، آن حدیثی است که عرض کردم.
خب خود علمای اهل سنّت، آنهمه روایات مشهور متواتر نقل میکنند، که بعضی حتّی کتاب نوشتهاند. این یک حدیث شاذ است که نمیتواند در مقابل آنها مطرح شود.
با توجّه به این حرف، گنجی شافعی(از دانشمندان اهل سنّت) در کتاب البیان فِی اخبار صاحب الزّمان، ص۴۸۳، راجع به این حدیث میگوید:
وَ الْقَوْلُ الْفَصل فِی ذلِک أَنَّ الْإِمام أَحمَد مَعَ ضَبْطِهِ وَ إِتْقانِهِ رَوَى هَذَا الْحَدیث فِی مُسْنَدِهِ عِدَّةِ مَواضِع وَ إِسْمُهُ إِسْمی.
میگوید: امام احمد حنبل که امام حنابله است، که خیلی هم در ضبط حدیث دقیق و حسّاس بوده و روایاتش را در مسندش آورده، میگوید: من هرچه حدیث دیدم، پیامبر(ص) فرمودهاند: إِسْمُهُ إِسْمی، ولی ادامهاش را دیگر ندارد، پس این را ما نمیتوانیم قبول کنیم.
حتّی گنجی شافعی از قول مسند احمد حنبل، اینطور دارد نقل میکند.
اما یک بحثی در تاریخ هست، که برخی از بزرگان این تحقیق را کردند، اینها را بزرگان زحمت کشیدهاند و ما سر سفره این بزرگان نشستهایم و برای شما نقل میکنیم، اینها یک زحمتی کشیدند، خیلی جانانه و دقیق، هم راجع به آن جایی که این روایت را درست کردند، که اسم پدرش هم عبدالله است، هم آن جایی که اسم پدرش را یک لقب دیگر دادند، هردو را عرض میکنم.
اسماعیل بن حسین مَرْوَزی متولّد۵۷۲ ه.ق از دانشمندان اهل سنّت است. این نسب شناس دربین عرب و دربین دانشمندان معروف است. وی شاگرد فخر رازی است و برای او احترام بسیاری قائل است. فخر رازی به او گفته بود، در زمینه حَسَب و نَسَب کتاب بنویس. لذا کتابی می نویسد و به احترام استاد اسم کتاب را «الفخری» میگذارد.
در صفحه ۶۱ این کتاب مینویسد:
شواهد تاریخی در دست است، که این زیادت(إِسْمُ أَبِیهِ إِسْمُ أَبِی)، در آغاز قیام بنیالعباس و بنی حسن، در اوایل قرن دوم هجری قمری پدید آمده است.
در اوایل قرن دوم هجری، برخی از نوادههای امام حسن مجتبی(ع)، قیام علیه حکومت بنیامیّه و بنیالعباس را آغاز کردند، که زیدیّه بودند از نسل امام سجّاد(ع) و برخی از نسل امام حسن مجتبی(ع) بودند، که زمان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) این قیامها اوج گرفت. امام صادق(ع) به اینها میفرمودند: فایده ندارد، نکنید، خونتان هدر میرود، الآن نمیتوانید کاری کنید…ولی متأسفانه حرف امام زمانشان را گوش نکردند و همه یا شهید یا کشته شدند. همچنین بنیالعباس هم کمکم از این احساسات شیعیان سوء استفاده میکردند، اینها را تحریک میکردند که علیه بنیامیّه بشورانند، به بهانه اینکه حکومت را از بنیامیّه بگیریم و بدهیم به امامان شیعه نسل امیرالمؤمنین(ع)، ولی هدف چیز دیگری بود.
می گوید: آنان برای توجیه قیام خویش با محمدبن عبدالله مَحض، این فرد محمدبن عبدالله بن حسن بن حسن، (از امام حسن(ع) یک اولاد در کربلا باقی ماند، اسمش حسن مُثَنّی بود. آن حسن پسری داشت به نام عبدالله، آن عبدالله یک پسری داشت به نام محمد که متولّد ۱۰۰ ه.ق است. سال 145 ه.ق در همین قیامی که کرد شهید شد و ملقّب به نفس زکیّه شد.
وی از نوادگان امام مجتبی(ع) و اولین قیام کننده از خاندان علوی علیه حکومت بنیالعباس است. اما از آنجا که امام زمانش، امام صادق(ع) موافق با این قیام نبودند، یک عدّه شیعیان حاضر نبودند با این عبدالله محض یا نفس زکیّه همراه شوند. به همین جهت حدیث درست کردند که پیامبر(ص) فرموده، مهدی(ع) که قیام میکند، اسمش م ح م د است، و اسم پدرش عبدالله است! منظور عبدالله محض است! میخواستند القا کنند که این مهدی است و بیایید همراه این مهدی بشوید و همکاری کنید که قراراست عدل برقرار شود!
اینها حتّی این مقدار توجّه نکردند که مگر پیغمبر(ص) نفرمودند: ۱۲ نفر هستند و دوازدهمی مهدی(ع) است؟
مگر پیامبر(ص) نفرمودند: دوازدهمی غیبت طولانی دارد؟ خب اینکه هنوز زمان امام صادق(ع) است…
چه کنیم وقتی احساسات بر عقل و منطق و فهم غلبه کند!
وَاللهِ که صیغه قسم است یکی از دردناکترین دردها برای بنده تا این سن، احساسات غیر منطقی مذهبیها بوده است! احساسات، هیجان، شعاری برخورد کردن، حزبی برخورد کردن! دین معرفت میخواهد، دین آگاهی و اطلّاع میخواهد، دین عمق فهم نسبت به حقیقت دین و برآن مبنا متدیّن بودن میخواهد…
چرا امام صادق(ع) فرمودند: دو رکعت نماز یک انسان بامعرفت، به اندازه هزار رکعت نماز یک انسان بدون معرفت ارزش دارد.
برای اینکه دین آگاهانه باشد.
اما برخی میگویند اینقدر بحثهای عقلی نکنید! بحثهای دینی نکنید! تعمّق در دین پیدا نکنید! بله به عوام النّاس فرمودند تعمّق نکنید، چون گیج میشوند؛ ولی عکس آن را هم فرمودهاند، آنها را هم ببینید.
شهادت عمّار یاسر در جنگ صفّین و فئه باغیه
پیامبر(ص) فرموده بودند، عمّار را فئه باغیه میکشند. گروهی که باغی، یاغی و سرکش هستند. در جنگ صفّین عمّار به میدان آمد، معاویه و عمروعاص که هِنری کیسینجر عصر خودشان بودند. از آن شیاطین درجه یک!
معاویه به عمروعاص گفت: اگر عمّار کشته شود، اوضاع ما خطرناک میشود. عمروعاص گفت نقشهاش را دارم! امان از جهل مردم، جانم به فدایت،یا امیرالمؤمنین(ع) یا علی جان، چقدر مظلومی! حضرت چقدر تنها هستند که سر در دل چاه می کنند و میگوید خدایا من را از این مردم بگیر.
خبر پیچید که عمّار شهید شد. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند منرا ببرید کنار بدن عمّار، روایت دارد و در نهجالبلاغه هم هست، آنقدر مولا اشک ریختند، محاسن آقا خیس شد، بعد فرمودند:
أَیْنَ إِخْوَانِیَ الَّذِینَ رَکِبُوا الطَّرِیقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ؟ أَیْنَ عَمَّارٌ وَ أَیْنَ ابْنُ التَّیِّهَانِ وَ أَیْنَ ذُو الشَّهَادَتَیْنِ وَ أَیْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ الَّذِینَ تَعَاقَدُوا عَلَى الْمَنِیَّةِ وَ أُبْرِدَ بِرُءُوسِهِمْ إِلَى الْفَجَرَةِ؟(خطبه ۱۸۲ نهج البلاغه)
کجایند برادران من؟ همانها که در مسیر صحیح گام نهادند و در راه حق پیش افتادند، کجاست «عمار»؟ کجاست «ابن تیّهان»؟ و کجاست «ذوالشهادتین». (سه نفر از بزرگان یاران امام که شربت شهادت نوشیدند). و کجایند کسانى همچون آنان از برادرانشان که پیمان بر جانبازى بستند و سرانجام سرهایشان براى فاجران فرستاده شد!
یکدفعه در سپاه معاویه ولولهای افتاد، عمّار کشته شده و پیامبر(ص) فرمودند: عمّار را فئه باغیه میکشد، پس ما فئه باغیه هستی! میخواستند دست از جنگ بردارند. عمروعاص شروع به سخنرانی کرد:
چه کسی باعث شد عمّار بیاید و شهید شود؟! علی دیگر!! پس علی باعث مرگ عمّار شده!! و فئه باغیه سپاه علی هستند!!
یک عدّه در سپاه امیرالمؤمنین(ع) گول خوردند. حضرت برای سپاهیان صحبت کردند و فرمودند: مردم، اگر عمّاری که در دفاع از من به شهادت رسیده، ما فئه باغیه باشیم، پس همه آنهایی که در دفاع از پیامبر(ص) کشته شدند هم کشته شدههای باطل هستند؟!
اما یک عدّه نپذیرفتند، خوارج درست شد.
دقّت کنید، پیامبر(ص) فرمودند: مهدی(ع) دوازدهمی است، اینها حتّی از خاندان پیامبر(ص)، محمد بن عبدالله محض را عَلَم کردند!
سندی دیگر
مقاتل الطالبین ابوالفرج، متوفّی313 ه.ق، او هم اینرا نقل میکند، میگوید: عباسیان اینرا دامن زدند که نفس زکیّه را عَلَم کنند تا مردم تحریک شوند و بیایند، بعد خود اینها نفس زکیّه را کشتند و گفتند منظور از عبدالله، عبدالله منصور است!
پس این جعل است، در تاریخ هم اینرا داریم، هم آنرا داریم.
بنابراین:
۱- اگر در روایت آمده «اِسْمُهُ اِسْمِی وَ اِسْمُ اَبِیهِ اِسْمُ اَبِی» خود علمای اهل سنّت گفته اند در روایات ما این ادامه نداشته است. پس آقای ابیداوود در کتاب سنن خودش اینرا از کجا آورده؟!
عرض کردم که خود علمای اهل سنّت جواب دادهاند: در اوایل قرن دوم هم برای نفس زکیّه، هم برای عبدالله منصور اینرا جعل کردند، که مردم را دراین مسیر بکشانند و ببرند.
امام زمان(عج) از نسل امام حسن(ع) یا امام حسین(ع)
۲- آیا جدّشان، امام حسن مجتبی(ع) هستند، یا امام حسین(ع)؟
ابتدا روایتش را از اهل سنّت بخوانم، که کجا گفتند؟ چه کسانی گفتند؟ و ببینیم آیا قابل حل است یا خیر؟
ابیداوود، در کتاب سنن حدیث ۴۲۸۳، میگوید:
أبوداوود: و حدّثت عن هارون بن المغیرة، قال: أخبرنا عمرو بن أبیقیس. عن شعیب بن خالد، عن أبیإسحاق، قال: قال علیّ (رضی الله عنه) و نظر إلی ابنه الحسن. قال إنّ ابنی هذا سیِّد کما سمّاه النبیّ (صل الله علیه و آله و سلم) و سَیَخرُجُ من صُلبِه رجل یُسَمّی باسمِ نبیّکم (صل الله علیه و آله و سلم) یَشبَهه فی الخلق و لا یشبهه فی الخلق، ثمّ ذکر قصّة یملأ الأرض عدلاً
ابیداوود روایت میکند که علی (ع) به فرزندشان امام حسن (ع) نگریست و فرمود: این پسرم، آقا هستند؛ همانگونه که پیامبر (ص) این نام را بر وی نهادند؛ و از نسل او، شخصی به دنیا خواهد آمد که هم نام ایشان و در اخلاق، شبیه آن حضرت است، ولی در شکل و شمایل با وی شباهتی ندارد. آنگاه گستراندن عدالت را بر روی زمین توسط وی بیان داشتند.
سند حدیث از نظر حدیث شناسی اشکال دارد، چه کسی برای ابی داوود از هارون بن مغیره نقل کرده؟ واسطه ندارد، چون واسطه ابیداوود تا هارون بن مغیره از لحاظ تاریخی زیاد است، چه کسی گفته؟
مثلاً بنده بگویم: مرحوم آیت الله آقاسیّد ابوالحسن اصفهانی، فرمودند، میپرسند آیا شما زمان آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی بودید؟ میگویم: خیر.
آیا ایشان را دیدهاید؟ خیر.
پس چه کسی گفته؟ باید واسطهای نقل کرده باشد که آن واسطه هم قابل اعتماد باشد.
البته اینها بحث شده، ریزهکاریها را وارد نشوم…
نعیم بن حمّاد نویسنده کتاب الفتن که در بخش نویسندگان کتاب راجع به امام زمان(ع) معرفی کردم، او این حدیث را نقل میکند، ولی در همان کتاب الفتن، روایت دیگری بدین مضمون در صفحه 473نقل میکند:
«قَالَ ابنُ عَیّاش وَ أَخْبِرُنی بَعْضُ أَهْلِ الْعِلم… عَنْ علی بن ابیطالب، یَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ حُسَین إِسْمُهُ إِسْمُ نَبِیُّکُم یَفْرَحُ بِخُرُوجِهِ أَهْلُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض»
میگوید: علی بن ابی طالب فرمود: از فرزندم حسین(ع) است، خروج میکند، با خروجش همه آسمانیها و زمینیها خوشحال میشوند… .
خب تو که این روایت را هم نقل کردی!
و روایات مشهوری که نقل شده، میگوید: از نسل حسین(ع) است…
دوتا توجیه اینجا نقل میشود:
۱-شاید حسین(ع) بوده، این دندانه در نوشتن حذف شده، آیا این احتمال را نمیدهیم؟
۲-(اتفاقاً این مورد را بعضی بزرگان گفتهاند)، آیا از امام باقر(ع) به بعد، نسل امام حسن مجتبی(ع) و امام حسین(ع)، باهم هستند یا خیر؟
چون امام باقر(ع)، پدرشان امام سجّاد(ع)، فرزند امام حسین(ع) هستند، مادرشان فاطمه دختر امام حسن مجتبی(ع) است. لذا از امام باقر(ع) به بعد هم نسل امام حسن(ع) هست، هم نسل امامحسین(ع)، وشاید خواسته این جهت را هم بگوید که هم نسل امامحسن(ع) هست، هم نسل امامحسین(ع)، آیا این مشکلی درست میکند؟
امام باقر(ع)، نوه امامحسن مجتبی(ع) هم هستند، همانطور که نوهٔ امام حسین(ع) هستند.
وای از این انسان که بخواهد روی دنده لجبازی بیفتد و شیطنت بکند، به پیامبر(ص) میگوید: اگر تو پیامبری بگو این درخت بیاید. پیامبر(ص) فرمودند: درخت بیا، درخت آمد، بگو برگردد، درخت برگشت، بگو درخت نصف شود، نصفش بیاید، نصفش آمد، گفت: عجب ساحری است!!
خدا مرحوم مهندس مصحّف را رحمت کند، از دوستان ما بودند و اینجا هم گاهی سخنرانی میکردند ایشان شوخیهای عجیب و غریبی میکردند، میگفتند: اگر فردای قیامت قرار باشد مثل دادگاههای دنیا باشد، این بشر خدا را هم کلافه میکند! لذا خدا کاری کرده که دست و پا و چشم و… همه به زبان میآیند، و این شخص از رو میرود!»
در روایت داریم، در جهنّم، شیطان، ابلیس معروف، دنبال بعضی از این آدمها میافتد، اسم هم بردند چه کسانی هستند و میگوید: اینها عجب شیاطینی هستند!! و راست هم میگوید!
مطلب به این روشنی،( روایاتش را هم بعد برایتان میخوانم) دارد میگوید از نسل امام حسین(ع) است.
در اثبات الوصیة مسعودی (بعضیها میگویند مسعودی شیعه است) از رسول الله(ص) نقل شده است:
قال رسولالله (صل الله علیه و آله و سلم):... إِنَّ اللهَ اختارَ... مِنْ عَلیٍّ الحسنَ و الحسینَ، وَ اخْتارَ مِنْها تِسْعَةً، تاسِعُهُم قائِمُهُم... .( اثبات الوصیة مسعودی، ص266)
خداوند… حسن و حسین را از علی برگزید و از آن دو، نُه حجت که نهمین آنها قائم میباشد، برگزید.
دراین زمینه روایت بسیار داریم، انشاالله در جلسات آینده خواهم خواند، اصل بحث میماند برای هفته آینده، انشاالله.
جمع بندی
با توجّه به منابع شیعه و سنّی، مهدی(ع) هست، از فرزندان پیامبر(ص) است، از نسل امام حسین(ع) هست، در آخرالزّمان قیام میکند، جهان را پراز عدل و داد میکند… . اینها در تاریخ، روایات و قرآن مسلّم است؛ لذا مبنای اعتقاد هر مسلمانی هست. ولو اصلاً مهدی(ع) را هم ندیده باشند.
از پیامبر(ص) درباره الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ(کسانى که به غیب (حقایقى که از حس پوشیده و پنهان است) ایمان میآورند سوره بقره آیه 3) پرسیدند؛ حضرت یکی از مصادیق غیب را فرمودند: ایمان به مهدی(ع) آخرالزّمان که قرار است غائب باشند.
عده ای میگویند: ما ندیدیم، خب نبینید، ولی وقتی پیامبر(ص) میفرمایند: هست،(البته توضیحات را عرض خواهم کرد)
اما عمدهترین بحثی که اینجا مطرح است، خودش چند بخش میشود:
۱- مهدی(ع) آخرالزّمان متولّد میشود و 30-۴۰-۵۰ سال بعد از تولدش قیام میکند! چرا شما میگویید متولّد شده و این همه سال زنده مانده؟!
به تعبیری که عرض کردم، مهدی(ع) فقط موعود است، یا موجود موعود است؟
۲- اگر مهدی(ع) موجود است، غائب است، امام غائب چه فائدهای دارد؟ چرا خداوند قرار دادهاست؟
۳- اگر مهدی(ع) موجود غائب که قرار است ظهور کند، چه عواملی باعث شده که تاکنون خروج نکرده و منتظر چیست؟!
به کوشش سرکار خانم خرم نژاد
منبع: سخنرانی دکتر اسدی گرمارودی، جلسه دوم پاسخ به شبهات پیرامون امام عصر(عج)