جلسه پنجاه و هفتم
بسم الله الرحمن الرحیم
معاد برهانی در آیات قرآنی جلسه پنجاه و هفتم
چکیده جلسات پیشین
در جلسه گذشته این اشکال مطرح شد که چرا خدای ارحم الراحمین که این همه رحمت دارد، در قیامت انسانها را آنگونه عذاب میکند؟ و آیا آیات و روایات در خصوص شدت عذاب اخروی و نگران شدن نسبت به آن عذاب با رحمت خدا سازگار است یا خیر؟
فشرده بحث جلسه قبل این بود که رحمت، تجلی یک صفت از صفات خدا در این عالم است، رحمت رحمانیه خدا شامل همه مخلوقات میشود از هستی بخشیدن الی آخر و رحمت رحیمیه خدا مخصوص آن دسته از موجودات مختار(جن و انس) است که لیاقت آن رحمت را پیدا میکنند، چه در دنیا و چه در آخرت. این رحمت پروردگار وقتی تجلی میکند، جلوهای از صفات کمالیه در عالم خواهد بود که از صفات ثبوتیه پروردگار است؛ ولی اگر با سایر صفات کمالی پروردگار هماهنگی نداشته باشد و یا بروز و تجلی یک صفت با تجلی صفات کمالی دیگر منافاتپیدا کند، آیا باز هم کمال است یا آنجا نقص بر او وارد میشود؟
در خصوص ما انسانها (چه در جنبه اثباتی و ارزشی و چه در جنبه سلبی و منفی ضد ارزش) به مثالهای زیر دقت کنید. اگر یک قاضی بناست قضاوت کند، رحمت یک صفت از صفات کمالی قاضی است ولی اگر با عدالت مغایر شد و به گونهای رحمت کرد که عدل را کنار گذاشت، آیا این درست است یا این رحمت، رحمتی غیرعادلانه است که ممکن است در حق دیگران ظلمی را روا داشته باشد؟
در جنبه سلبی نیز همین طور است. دروغ گفتن صفت بدی است که خدای ناکرده ممکن است از ما انسانها رخ بدهد، اما اگر در یک شرایطی قرار گرفتیم که احقاق حق با دروغ ممکن است و هیچ حقی هم با این دروغ ضایع نشود، دروغ مصلحت آمیز، آنجا وظیفه انسان چیست؟ آیا باید دروغ نگوید و حق و حقوقی را ضایع کند؟ آیا این ارزش است؟خیر. در حالت عادی غیبت یک صفت زشت و ناپسند است، ولی اگر در مقام مشورت و هدایت قرار شد انسانهایی را متوجه حق و بدیهای برخی افراد بکنیم، آنجا غیبت لازم است.
دروغ از این جهت که حق را ضایع میکند، بد است؛ اما اگر با دروغ مصلحت آمیز نه منفعتخیز، حق ثابت میشود باید آن دروغ را گفت. با غیبت کردن، زشتی و بدی و ناروایی در جامعه رواج پیدا میکند و نباید باشد؛ اما در مواردی که با بیان غیبت حقیقتی روشن میشود و افرادی هدایت میشوند و حقی هم ضایع نشود، باید غیبت انجام شود. لذا اصطلاحاً از موضوع خارج میشود.
مثالی در جلسه قبل مطرح شد که برخی این مثال را خوب متوجه نشدند. مثال این بود که اگر یک معلم به دانشجوهایش ارفاق کند و نمرههای بالاتر از حقشان بدهد، در یک صورت این لطف او جایز نیست و بد است و آن هم حالتی است که اگر ارفاق کردن و رحمت او در حق دانشجویی، حق دانشجوی دیگری را ضایع بکند. مثلا کسی که ۲۰ شده است، امتیازی قرار است بگیرد و اگر به کسی که ۱۹ شده است هم ۲۰ بدهیم و فرد اول به امتیازی که حقش بود، نرسد، این رحمت خلاف عدل است.
سوال کردند: ما انسانها اگر ارفاق کنیم، چون امکاناتمان هم محدود است، ممکن است مثلا در جایزه کم بیاوریم و این مشکلات پیش بیاید، اما خدا که حد ندارد، چه مشکلی دارد میتواند به آن نمره ۱۹، ۲۰ بدهد و به ۲۰ هم ۲۵. چرا خدا نمیشود جوری ارفاق کند که خلاف عدل نشود؟
جواب: این سوال در صورتی درست است که پاداش و جزای اعمال را به صورت قراردادی و اعتباری بدانید و نه واقعی و حقیقی. قبل از این که وارد این تفاوت با بیان آیات و روایات بشویم به این نکته دقت کنید که از نظر منطقی وقتی مثال یا تشبیه به کار میرود یک وجه شبه که مقرب است به عنوان لحاظ کردن برای شما کافی است و اگر وجوهات مختلفی دارد که مبعد است آن مورد نظر نیست. در این مثال وجه شبه که مقرب بود این بود که اگر رحمت با عدل مغایرت پیدا کند. حالا اگر مواردی پیدا کردیم که رحمت با عدل مغایرت پیدا نمیکند، خوب آنجا بحثی نیست و میشود که رحمت باشد. اما در این وجه شبه و با این مثال اگر معلم ارفاق بکند، حق دیگری را ضایع کرده است یا در مثال قاضی، با ترحم حقوقی را از بین میبرد. ما این وجه شبه را گرفتیم. در مورد رحمت پروردگار در عالم قیامت میتوان پرسید که اگر خدا در حق گنهکاران رحمت کند و گنهکاران را به جهنم نبرد و این عذابهایی که در قرآن ذکر شده و در روایت هم بیان شده است، همه را منتفی کند آیا خلاف عدل است یا خیر؟
معصومین (ع) در دعاها اینگونه به این مطلب اشاره نمودند:
۱- در دعای جوشن کبیر با آن عظمتی که دارد و شبهایی مثل شبهای قدر مقید هستیم که با آن اذکار با ذات اقدس الهی سخن بگوییم و بعد از هر فراز خدا را بخوانیم که ما را از نار خلاص کند؛ در فراز ۴۸ میگوییم: یا مَنْ عَذابُهُ عَدْلٌ؛ (مرحوم حاجی سبزواری بر این اسماء در دعای جوشن کبیر شرحی نوشته است. در ذیل این فراز میگوید که این که عذابش عدل است. یعنی چه؟)
۲- در دعای ۵۰ صحیفه سجادیه آمده است: إِنْ تُعَذِّبْنِی فَإِنِّی لِذَلِکَ أَهْلٌ ، وَ هُوَ یَا رَبِّ مِنْکَ عَدْلٌ
خدایا اگر من را عذاب کنی، حتما سزوارام برای این که تو بیجهت عذاب نمیکنی و این عذاب کردن از طرف تو ای پروردگار من عدل است.
۳- پیامبر اسلام (ص) فرمودند: اُذْکُرُوا وُقُوفَکُمْ بَیْنَ یَدَیِ اَللَّهِ جَلَّ جَلاَلُهُ فَإِنَّهُ اَلْحَکَمُ اَلْعَدْلُ وَ اِسْتَعِدُّوا لِجَوَابِهِ إِذَا سَأَلَکُمْ. (امالی، صدوق، ص۳۵۴)
یاد کنید در فردای قیامت در مقابل قدرت حضرت حق قرار است بایستید و پاسخگو باشید و او حاکم و حکم کننده بر اساس عدل است و خودتان را آماده کنید برای جواب دادن به حکم و حاکم عادلی که از شما سوال میپرسد.
مرحوم محقق لاهیجی (یکی از دامادهای ملاصدرا بود که هر دو داماد از بزرگان هستند.) کتاب فشردهای دارد به اسم «سرمایه ایمان» که کتاب خواندنی و خوبی است. در باب دوم این کتاب که یک خط است، از شدت اهمیت میشود یک جلد کتاب در این رابطه نوشت میگوید:
«همان گونه که توحید، کمال واجب است در ذات و صفات، عدل نیز کمال واجب است در افعال.»
ذات حق ذاتی است که تعدد و تکثرپذیر نمیشود، محال است. لایتناهاست بما لایتناها شدتاً و مدتاً و... . مطلق کمال و صرف وجود است. اگر قرار باشد که ذات اقدس الهی را در مبحث صفاتش شناسایی کنید، که الان بحث ما هم به صفت رحمت و حکمت و عدالت برمیگردد، توحید صفاتی را باید در نظر بگیرید. توحید صفاتی میگوید که صفات عین ذات است. چون اگر شما صفات را از ذات جدا دانستید، لازمه آن این میشود که خداوند فاقد این صفات بوده است و آنها را از جایی به دست آورده است. ذات خدا محل تغییر و تبدل بوده است؛ چون آن صفت را نداشته و حصول کرده است. این هم معنا ندارد. اگر تعدد قائل بشویم هم در بحث اعتقادی نوعی شرک میشود. لذا کمال خدا شناسی در مرحله ذات و صفات این است که بگوییم توحید در ذات و صفات. توحید ذاتی و توحید صفاتی.
همان گونه که اگر در بحث خداشناسی ذات اقدس الهی را از بحث توحید جدا کنیم، خداشناسی نیست. ذات یکی است و لاغیر. اگر صفات حضرت حق را توحید صفاتی در نظر نگیرید، صفات را جدای از ذات بدانیم، این خداشناسی نیست؛ پس کمال واجب در ذات و صفات وابسته به توحید است که بفهمیم. کمال واجب در افعال به عدل است. لذا بعد از توحید، عدل مطرح میشود. عدل در افعال، یعنی فعلی از افعالی الهی، چه در خلقت و چه در حکم کردن و قضاوت و چه در پاداش، خدا عادل است. در خلاقیت، خدا خلاف عدل عمل نکرد. در فردای قیامت نیز در مبحث حکمیت هیچ حکم خلاف عدلی از خدا سر نمیزند و در پاداش هم عادل است.
لذا در افعال خدا، خلقت، قضاوت، روا داشتن حکم، پاداش دادن و... باید عدل را در نظر بگیریم تا کمال در نظر گرفته بشود. همان طور که توحید را در ذات و صفات در نظر میگیریم.
طبق دعاهای ذکر شده و روایت پیامبر عذاب از طرف خدا عدل است و حکم خداوند نیز بر مبنای عدل است.
ارفاق خدا خلاف عدل
اگر خدا ارفاق کند، خلاف عدل است، به همان مثال معلم دقت کنید که به دانش آموزان دو نمره ارفاق کند و به کسی که نمره ۲۰ داشت هم ۲۲ بدهد، بعد بگوید امتیاز را به 22 می دهم. این فرض در وجه مبعد در نظر گرفته شده است. میشود که مثالی زده بشود که از نظر منطقی، وجه مُبعِد نداشته باشد و فقط وجه مقرب داشته باشد. اگر ما بحث نمره را در نظر نگیریم و امتیاز کلاس و درس و استاد و شاگرد را به عالم شدن و فهمیدن بگیریم یا در کلاسهای معنوی به آدم شدن. هر دوی این مراحل سخت هستند و دومی سختتر اما دقت کنید که برخی گفتند: عالم شدن چه مشکل و آدم شدن محال است، غلط است. آدم شدن خیلی سخت است اما عملی است. اگر قرار بود محال باشد که خدا پیغمبران را نمیفرستاد تا انسانها را هدایت کنند. بهتر است بگوییم که عالم شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل. یعنی با وجودی که علم آموزی این همه زحمت دارد ، اما اگر با آدم شدن مقایسه کنیم کار آسانی است.
فرض کنید که یک کلاسی گذاشتهایم برای عالم شدن، تعدادی شاگرد در این کلاس هستند و استاد هم تمام تلاش خود را میکند. ۵ نفر از دانشجویان سخت تلاش میکنند؛ اما ۲۵ نفر هیچ تلاشی به کار نمیبرند. حالا میخواهیم بر مبنای واقعیت و آن علمی که اکتساب کردهاند، بررسی کنیم. واقعیت عالم شدن این است که فهم حاصل شود و عالم بتواند اظهار نظر علمی بکند. حالا بگوییم به این ۲۵ نفری که خوب درس نخواندند و عالم نشدند، ارفاق میکنیم که هم سطح آن ۵ نفر بشوند. آیا این شدنی است و معنا دارد؟ این که خلاف واقعیت است. واقعیت درس خواندن این است که با تلاش اختیاری، فهم حاصل شود. اگر به کسی که درس نخوانده و نفهمیده است، ارفاق کنیم، این لطف و ارفاق نیست، بلکه جنایت است. کسی که هیچ درسی نخوانده را بگذاریم کنار کسی که خوانده و فهمیده، بگوییم که این دو با هم برابرند! مثلا یکی واقعا لیاقت پزشک بودن را پیدا کرده است و میتواند جواز مطب و نسخه داشته باشد در حالی که دیگری که لیاقت ندارد را هم با ارفاق، اجازه مطب و نسخه بدهیم. این جنایت است؛ زیرا با جان انسانها بازی کردهایم. این موضوع قراردادی نیست. حالا آدم شدن که مرحله حساستری است نسبت به عالم شدن. چقدر باید در محضر بزرگان، عِلماً و عَملاً خون دل بخورند تا در شئونی از شئونات انسانی، آدم بشوند. فرض کنید که ۱۰ نفر پای درس یک عالم ربانی، ۲۰ سال مبارزه با نفس کردند، آنقدر خون دل خوردند و ریاضتها کشیدند، مراحلی را طی کردند و حالا رسیدند به یک درجهای از درجات انسانیت. اگر به آن واقعیت بخواهیم نمره بدهیم، ۲۰ میشود. دقت کنید که این ۲۰ قرارداد است اما این قرارداد حاکی از یک واقعیت است. اگر واقعیت کسی در این آدم شدن، ۱۰ باشد و به او ۲۰ بدهیم، این ۲۰ بیان واقعیت نیست و یک عدد قراردادی و غیرواقعی است. رتبه ۲۰ برای کسی است که مراحل تکامل آدمیت را تا رتبه ۲۰ طی کرده باشد. این را در اصطلاح دینی برای فردای قیامت «تجسم اعمال» میگویند.
عذاب اخروی قرارداد یا واقعیت
حکما، عرفا و تا حدی متکلمین ما در این موارد غوغا کردند. میگویند: عذاب اخروی، عذاب قراردادی نیست که اعتباری باشد. بله، اعتباریات را میشود تغییر داد. مثلا فرض کنید که قرارداد است که رد شدن از چراغ قرمز جریمه دارد و خلاف محسوب می شود. اگر این قرارداد را تغییر بدهیم و سبز جریمه داشته باشد و قرمز مجاز باشد، مشکلی ایجاد نمیشود. یا اینکه مثلا قرارداد میگذارند که اگر کسی از چراغ قرمز رد شد، جریمهاش ۵۰ هزار تومان باشد و بعد از مدتی بررسی کنند که این مقدار کم است و بشود ۱۰۰ هزار تومان یا زیاد است و بشود ۳۰ هزار تومان. چون در قراردادها امکان تغییر هست، این تغییرات هم ممکن هستند. اما اگر قرارداد ببندیم که کسی درس نخواند و پزشک نشد، ما بگوییم که این قرارداد را عوض کنیم و او را پزشک بخوانیم. این که مطابق واقعیت نیست. کسی که در کلاس تمرین ورزش هیچ کاری نکرده و خورده و خوابیده و دیگری مرتب این تمرینها را انجام داده است، بگوییم اشکال ندارد، هر دو را مثل هم حساب کنیم. این موضوع عملی نیست. قرآن در مقام انتقاد میفرماید:
قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ (زمر ۹)
آیا میشود کسی که میداند و کسی که نمیداند در یک مرتبه باشند؟
یکی زحمت دانستن را کشیده است و دیگری نکشیده است. در دعای کمیل هم آمده است که مومن و فاسق نمیتوانند یکسان باشند. آن کس که عمل کرده و آن که عمل نکرده است، نمیتوانند با هم یکسان باشند. اعمال خوب و بد ما واقعیتی دارد که این واقعیت فردای قیامت رو می شود.
ابعاد مختلف اعمال انسان(جوارحی، جوانحی، ملکی و ملکوتی)
رابطه اعمال ما که بوسیله ما سر میزند، به تعبیر مرحوم حاجی سبزواری در شرح فراز «یا مَن عَذابُهُ عَدل»، رابطه قابل و قبول نیست، رابطه فاعل و فعل است. رابطه فعل با فاعل غیر از رابطه قبول با قابل است. هر حرکت و عملی که از ما سر میزند، مانند سخن گفتن، نگاه کردن و نماز خواندن و... بر مبنای عدل الهی یک جنبه جوارحی دارد و یک جنبه جوانحی. آدم وقتی به مبحث عدل الهی دقت میکند دیگر جرأت نمیکند که هر چیز به زبانش آمد را بگوید و احتیاط میکند، او دیگر نمیتواند اعضای بدن خود را آزاد بگذارد تا هر کاری را انجام دهند و به هر مکانی بروند. پس اعمال انسان از نظر عدل الهی یک جنبه جوارحی دارد و یک جنبه جوانحی. در دعای کمیل نیز می خوانیم: یا رَبِّ قَوِّ عَلى خِدْمَتِکَ جَوارِحى وَاشْدُدْ عَلَى الْعَزیمَةِ جَوانِحى. همچنین اعمال ما از نظر دنیا و آخرت هم یک جنبه ملکی دارد و یک جنبه ملکوتی.
جنبه جوارحی و جوانحی اعمال
جنبه جوارحی عمل با اعضای بدن انجام می شود، مثل نگاه ما به همدیگر که با عضو چشم به هم نگاه میکنیم.
جنبه جوانحی عمل، جنبه قلبی و درونی عمل است، اینکه من بر چه مبنایی به شما نگاه کردم. قصد تحقیر، اهانت، اذیت، هیپنوتیزم داشتم یا قصد محبت و لطف؟ لذا میگویند یکی از عبادتهایی که خیر دنیا به همراه دارد، نگاه محبتآمیز به پدر و مادر است. قدرشان را باید بدانیم. یک بزرگی مادر پیری داشت که زمینگیر شده بود، خدمت به این مادر میکرد به طوری که زندگی خودش مختل شده بود و تمام نیرویش را صرف پذیرایی از مادر میکرد و او را تر و خشک میکرد. بعد از این که مادر از دنیا رفت، خیلی منقلب بود و گریه میکرد و آه می کشید. در مورد این که چرا انقدر متأثر هستند گفته بودند که دو نعمت از من گرفته شد، یکی نعمت مادر که نعمت کمی نیست و دیگری نعمتی که توفیق داشتم به ایشان خدمت کنم و این توفیق از من سلب شد. مگر شوخی است این خدمات و این آثار.
پس گاهی ما نگاه میکنیم بر مبنای عاطفه، محبت و عنایت و گاهی هم نگاه میکنیم خدای نکرده بر مبنای تحقیر و توهین. نگاه که یکی بیشتر نیست اما آن چه که پشت این نگاه است، جنبه جوانحی آن است نه جوارحی. لذا ارزش و کیفیت آن بر اساس جنبه جوانحی آن تعیین میشود. کمیت هم بر اساس آن کیفیت معین میشود.
جنبه ملکی و ملکوتی اعمال
همین طور اعمال ما یک جنبه ملکی دارد و یک جنبه ملکوتی. مثلا فرض کنید که کسی مال یتیمی را بخورد، جنبه ملکی آن این است که در جواب این سخن که «نمیشود مال یتیم را بخوریم»، میگوید ما خوردیم و شد! این جنبه ملکی آن است اما جنبه ملکوتی آن بر اساس فرمایش قرآن «نار» است. مثلا در مورد غیبت گفته شده است که یک عالم برجستهای در یک ماه رمضان، ۳۰ جلسه در مجلسی که اکثرا هم پیرمردان بودند در رابطه با بدی زنا صحبت کرد. کسی به او گفت که در این جلسه خیلی از این موضوع صحبت کردید و او گفت که صبر کنید. روز آخر گفت که «اَلْغِیبَةُ أَشَدُّ مِنَ اَلزِّنَا». گفت در خانه اگر کس است، یک حرف بس است. آنقدر زنا را بد میدانید، غیبت از آن بدتر است. حال اگر کسی غیبت میکند، میگوید که آقا غیبت کردیم، تهمت زدیم و تمام شد و رفت. این جنبه ملکی است؛ ولی جنبه ملکوتی آن چه میشود؟ همه شنیدهایم که خانمی خدمت پیامبر(ص) آمد و روزه مستحبی گرفته بود، پیغمبر(ص) به او فرمود که از این خرما بخور. عرض کرد که من روزهام و پیغمبر به او فرمودند که تو روزه نیستی. تو گوشت برادر مسلمانت را خوردی. فرمود برگردان. تصرف کردند و او برگرداند و گوشت میته بیرون آمد. پیغمبر(ص) فرمودند که این گوشت میتهایست که غیبت کردی، تجسم ملکوت در عالم ملک. پیغمبر(ص) خواستند که به او نشان بدهند. یعنی واقعیت غیبت، گوشت میته خوردن است. اعمال قراردادی نیست که فردای قیامت خدا بگوید من قرارداد را تغییر میدهم. بله خدا میتواند ببخشد و مبحث شفاعت و عفو خدا را هم مطرح خواهیم کرد اما اول باید پایههای آن را در نظر بگیریم.
شاهد قرآنی
سوره بقره آیه ۱۷۴
إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْکِتَابِ وَیَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا أُولَئِکَ مَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَلَا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلَا یُزَکِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (بقره ۱۷۴)
کسانی که کتمان میکنند آنچه را خدا از کتاب نازل کرده، و آن را به بهای کمی میفروشند، آنها جز آتش چیزی نمیخورند؛ (و هدایا و اموالی که از این رهگذر به دست میآورند، در حقیقت آتش سوزانی است.) و خداوند، روز قیامت، با آنها سخن نمیگوید؛ و آنان را پاکیزه نمیکند؛ و برای آنها عذاب دردناکی است.
این بیشتر در مورد عالمان یهود و نصاری بود که در مقابل دریافت پول آیات تورات و انجیل را تحریف میکردند و سعی میکردند آنچه را که خدا گفته کتمان کنند و یا یک جور دیگر بیان کنند. در دنیای اسلام هم آیه دیگری داریم که همین موضوع را بیان میکند. ثَمَنًا قَلِیلًا یک بهای اندکی میگیرند و در مقابل این جنایت را مرتکب میشوند. أُولَئِکَ مَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ حق و حقپوشی معانی مختلفی پیدا میکند، این که مثلا پول میگیرد که شهادت دروغ بدهد، یا پول میگیرند که در دادگاه قسم دروغ میبخورند، آن وقت خدا بیاید بر مبنای قرارداد این را ببخشد؟ حق فروشی که مثلا تورات و انجیل را تغییر بدهند در مقابل پولی که میگیرند و چه هر چیز دیگر؛ این پولی که در مقابل کتمان حق میگیرند، این چیزی نیست به غیر از آتش. این پول، مُلکش پول است؛ اما ملکوت آن آتش است. قیامت روز برملاشدن ملکوت است، یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ است.
به مثال علم و آدمیت دقت کنید. کلاسی برقرار شده است که می گویند از ۵۰ شاگردی که در کلاس درس فلان استاد بوده است، آن ۵ نفر که لیاقت دارند میتوانند در این کلاس شرکت کنند و درسها را برای بقیه بازگو کنند و عده ای دیگر را تربیت کنند. ۴۰ نفر درس نخواندهاند و یکی بگوید آنها را بین اینها قاطی کنید. به قول معروف تا مرد، سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد. اینها نمیتوانند درس بدهند. همین که دهانشان را باز کنند معلوم میشود که هیچی فرا نگرفتهاند. لذا قیامت یوم الفصل است و جدایی میافتد بین کسانی که فرا گرفتهاند و آنها که نگرفتهاند.
حکایت لحاف دوز و عالم
میگویند شاه عباس صفوی یک روز را در نظر میگرفت و علمای شهر اصفهان را برای ناهار دعوت میکرد. آنها در حضور شاه مباحثه میکردند و شاه هم گوش میداد. یک بنده خدایی عالم بود ولی قیافه عالمانه نداشت؛ اما هیچ وقت او را به این بزم راه نمیدادند. یک روز از بازار اصفهان رد میشد، لحاف دوزی را دید که قیافه علمایی داشت. از او خواست که یک روز همراه او باشد. به او گفت به دربار شاه می رویم، تو به این نگهبانها بگو که من در صورتی وارد میشوم که شاگردم هم با من بیاید. تو آنجا غذایت را بخور و هر سوالی که ازت کردند، با ژست بگو از شاگردم بپرسید. اینجوری وارد شدند ونقشهشان گرفت. سوالات پرسیده شد شاگرد او چنان عالمانه جواب میداد که همه علما مات و مبهوت شده بودند. شاه احساس کرد که این آقا عالم نیست. این دو را از بقیه جدا کرد و به تالار مخصوص برد. گفت سوالی میپرسم که هر کدام جدا باید جواب بدهید. از لحاف دوز پرسید این تالار برای چه کاری مناسب است؟ لحاف دوز گفت: برای لحاف کرسی دوختن عالی است. از دومی نیز همین سوال را پرسید. او گفت این جای وسیع برای تدریس عالی است، چندین شاگرد ساعی باشند و در اینجا بحث علمی برپا شود. شاه گفت واقعیت را بگویید!
از کوره برون تراود آنچه در اوست، در قیامت واقعیت رو میشود. واقعیت کتمان حق، حق فروشی و خلاف واقع است. آن وقت توقع ارفاق داریم. ان شاء الله اگر با ولایت اهل البیت(ع) برویم یک چیزهایی شامل میشود. آنها در دنیا باعث توبه و یک سری امور می شوند و در برزخ باعث دستگیری هایی می شوند اما صرف این که بگوییم خدا ببخشد، مگر چه میشود! چنین امری ممکن نیست.
آیا خدا هیچ معیاری ندارد به قول محقق لاهیجی شما کمال در افعال پروردگار را اگر در بحث عدل در نظر نگیرید سنگ روی سنگ بند نمیشود. به این آیه توجه کنید:
إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْکِتَابِ وَیَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا أُولَئِکَ مَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَلَا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلَا یُزَکِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ
خدا در روز قیامت به علت اعمالی که انجام دادهاند توجهی به آنان نمی کند. امیرالمومنین(ع) در کلاس آدم سازی و تربیت آدمیت و انسانیت خون دلها خورده اند تا سلمان و ابوذر و... تربیت شد؛ اما منافقین خائن و خیانتکاری هم که در جلسه بودند خون به دل علی(ع) کردند و بعد از حضرت علی(ع) هم چه کارهایی کردند! حال فردای قیامت واقعیت عمل سلمان بروز میکند، آیا میتوان گفت خدا انفاق کند تا آن منافقین هم به آن مقام راه پیدا کنند؟! آنها لیاقت ورود به آن مرحله را ندارند؛ نوریان مر نوریان را طالبند. به این مثال ملاصدرا توجه کنید، فرض کنید مهمانی ترتیب داده شده است، افرادی موقر، مرتب و با ظاهری آراسته دعوت شده اند آیا به افرادی که ظاهری کثیف و آلوده دارند اجازه ورود داده میشود؟!
باطن هم همینطور است:
شست وشویی کن و وانگه به خرابات خرام تا نگردد زتو این دیر خراب آلوده
در خرابات ظاهری این عالم هر کسی را راه نمیدهند، شست و شو لازم است. لذا در قیامت، واقعیت برخی اعمال آنگونه نیست که مورد توجه الهی قرار گیرد.
وَلَا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَلَا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلَا یُزَکِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ
خدا با آنها (از خشم) سخن نگوید و در قیامت (به نظر رحمت) بدانها ننگرد و (از پلیدی گناه) پاکیزهشان نگرداند، و آنان را عذابی دردناک خواهد بود. (آل عمران77)
اینجا دیگر نوبت تزکیه نیست چون واقعیت عمل نار است جهنم این گونه نیست که گودالی افکنده باشند او با خود آتش را میبرد. آتش تجسم اعمال خود است.
سوره نساء آیه 10
إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیرًا
کسانی که اموال یتیمان را به ظلم و ستم میخورند، (در حقیقت،) تنها آتش میخورند؛ و بزودی در شعلههای آتش (دوزخ) میسوزند.
در اموال خود قاطی کنید کسانی که یک درهم مال یتیم را میخورند و حق الناس را رعایت نمیکنند، آتش وارد وجود خود کرده اند؛ از این رو وارد سعیر می شوند، «سعیر» درجه ششم جهنم است که عذاب آن بسیار سخت است. آنها به زودی به سعیر متصل میشوند یعنی آتشی که در اثر خوردن مال یتیم در وجود خود ایجاد کردهاند. همین سعیر است که در قیامت اینها را می سوزاند. این واقعیت است قرارداد نیست. در امور اعتباری امکان ارفاق وجود دارد؛ اما واقعیت با ارفاق سازگار نیست. کسی که درس نخوانده پزشک نیست اما من به شما ارفاق میکنم و پزشک میگویم، آیا پزشک میشود؟! این دروغ، خیانت و خلاف عدل است؛ زیرا واقعیت این نیست.
انسانی در محضر یک عالم ربانی خون دل خورده آدم شده؛ اما فرد دیگری خود را به عنوان آدم قاطی می کند، واقعیت او آدمیت نیست او هنوز گرفتار انانیت هست، او را راه نمی دهند!
در کوی ما شکسته دلی می خرند و بس بازار خود فروشی از آن سوی دیگر است
میرزا آقا جواد ملکی تبریزی و شکستن خود
شیخان قم رفتید حتما سرقبر مرحوم میزرا آقای جواد ملکی تبریزی و دیگر بزرگان بروید. ایشان میگوید که پای درس ملاحسین قلی همدانی در نجف شرکت کردم فهمیدم استاد مرا تحویل نمی گیرد. رفتم پیش استاد زانو زدم چرا مرا تحویل نمی گیرید استاد گفت خوب فهمیدی چون تو با تبختر وارد کلاس می شویی! وقتی وارد مجلس میشوی نگاه می کنی کجا بالاترست تا آنجا بنشینی! در این حریم این حرفا نیست تواضع پیدا کن، انانیت را خورد کن و من مطرح نکن تا به جایی بتوانی برسی! دیدم استاد راست میگوید چون من هم خوش استعداد بودم و هم تاجرزاده و نیازی به شهریه حوزه نداشتم و با پول پدر درس میخواندم غرور من را گرفته بود. تا آخر عمر مجلسی نرفتم که پایینترین سطح مجلس را انتخاب نکنم و نشینم تا با نفسم در بیفتم.
استاد میگوید تو در جمع شاگردهای من نیستی چون واقعیت عمل تو واقعیت تبختر و تکبر است. واقعیت تکبر در جمع ما نمی گنجد حالا در عالم بهشت که عالم نور و پاکیهاست، ناپاکی راه نمی یابد مگر در جهنم پاک بشوند بعد پیش نیاز بهشت را پاس کنند.
سوره زلزال آیه۶
یکی از مستحبات این است در نماز سوره زلزال زیاد خوانده شود.
یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ
در آن روز مردم به صورت گروه های مختلف از قبرها خارج میشوند تا اعمالشان به آنها نشان داده شود.
در آن روز مردم گروه گروه دسته دسته پخش می شوند تا خود عمل را ببینند. عمل غیبت، خوردن مال یتیم، ظلم به دیگران و... آتش است؛ چون واقعیت رو میشود. نفرمود نتیجه عمل بلکه خود عمل؛ لذا در قیامت عذاب، رؤیت جنبه ملکوتی عمل است. (ملاصدار، حاج ملا هادی سبزواری، ملاصالح مازندرانی و... با آیات و روایات کار کردند و توضیح بسیار زیبایی در این باره فرموده اند.)
فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ ﴿۷﴾
پس هر کس به اندازه سنگینی ذره ای کار خیر انجام داده آن را میبیند.
یک ذره کار خیر انجام دادی آنجا مجسم میشود. نتیجه کار خیر را می بینی. درباره چگونگی تجسم اعمال و باطن عمل در جلسات بعدی توضیح داده خواهد شد. کسانی که چشم برزخی آنان در این دنیا باز است افراد را بر مبنای نحوه عمل آنها می بیینند. ممکن است یک نفر را می بینیم نماز میخواند، جنبه جوارحی عمل رکوع، سجده و قنوت است؛ اما جنبه جوانحی عمل، ریا، تزویر و انانیت است. به قول خواجه نصیر در سجده سر بر خاک گذاشتی آن چه را که در سر داشتی را نیز بر خاک گذاشتی! آنکه چشم باطنش باز است او را به شکل یک موجود خودخواه می بیند. سجده ظاهرعمل است واقعیت را باید دید.
ذوالثدیه( بعدها یکی از رهبران خوارج شد.) وقتی وارد مسجد شد پیامبر(ص) فرمودند که او یکی از جهنمی هاست! وارد شد و یک گوشه مشغول نماز شد. اصحاب رفتند با او صحبت کنند. گفت: این از ذهنم گذشت آیا من بالاترم یا پیامبر؟ من دارم نماز مستحبی میخوانم در حالی که پیامبر(ص) مشغول صحبت است! خودخواهی و تکبر تا کجا!
وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ ﴿۸﴾
و هر کس به اندازه ذره ای کار بد کرده آن را میبیند. (۸)
یک ذره خیر را میبیند. ضمیر (ه) به عمل بر می گردد خود عمل را می بیند. در قیامت چهره ملکوتی عمل و جنبه جوانحی نه جوارحی را می بینید.
دیدن اعمال از نگاه روایات
امام صادق(ع) میفرمایند:
إِذَا بَعَثَ اللَّهُ الْمُؤْمِنَ مِنْ قَبْرِهِ خَرَجَ مَعَهُ مِثَالٌ یقْدُمُ أَمَامَهُ کلَّمَا رَأَى الْمُؤْمِنُ هَوْلًا مِنْ أَهْوَالِ یوْمِ الْقِیامَةِ قَالَ لَهُ الْمِثَالُ: لَا تَفْزَعْ وَ لَا تَحْزَنْ وَ أَبْشِرْ بِالسُّرُورِ وَ الْکرَامَةِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَتَّى یقِفَ بَینَ یدَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَیحَاسِبُهُ حِسَاباً یسِیراً وَ یأْمُرُ بِهِ إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمِثَالُ أَمَامَهُ فَیقُولُ لَهُ الْمُؤْمِنُ: یرْحَمُک اللَّهُ نِعْمَ الْخَارِجُ خَرَجْتَ مَعِی مِنْ قَبْرِی وَ مَا زِلْتَ تُبَشِّرُنِی بِالسُّرُورِ وَ الْکرَامَةِ مِنَ اللَّهِ حَتَّى رَأَیتُ ذَلِک فَیقُولُ: مَنْ أَنْتَ؟ فَیقُولُ: أَنَا السُّرُورُ الَّذِی کنْتَ أَدْخَلْتَ عَلَى أَخِیک الْمُؤْمِنِ فِی الدُّنْیا خَلَقَنِی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهُ لِأُبَشِّرَک.( روضه کافی، ج8، ص190)
وقتی در قیامت نفخ صور شد و قرار است از قبر برخیزند مومن از قبر خارج می شود یک مثالی با او خارج می شود که در جلوی او راه می رود. در عالم خواب کسی با شما حرف میزنید این مثال است. واقعیت آن نیست. صحرای قیامت هول هایی دارد هر وقت هراسی بر او وارد می شود این مثال به او می گوید نترس. مواظبت هستم یک بادی گارد میشود. به او از طرف پروردگار بشارت سرور می دهد تا در پیشگاه خدا برای محاسبه می ایستد آنجا هم حساب راحتی خواهد داشت و دستور می کند که وارد بهشت شود مثال هم پشت سر او حرکت می کند مومن به او می گوید توکه هستی؟ رحمت خدا شامل حال تو باشد این قدر کمکم کردی هول و هراس را از من گرفتی؟! می گوید من تجسم آن سروری هستم که در دنیا وارد قلب برخی مومنین کردی؛ یعنی هر عملی در آنجا به گونهای منعکس میشود. حتی این سروری که وارد دل مومنی می کنید، همدردی میکنید تا دردش کمتر شود، به عیادت انسانی بیمار میروید و... این اعمال به صورت مثال سرورانگیز مجسم میشود. البته نه با این نیت که فلانی قدرتمند است به کمک و عیادتش می روم تا فردا اگر مشکلی داشتم به کمک من بیاد! خیر، دستگاه خدا حساب دارد. برخی جلسه دینی میروند برای فریب و نیرنگ! دم از دین میزنند برای ریا وتزویر! این چگونه میتواند نتیجه ببخشد. ممکن است در دنیا منافعی شامل انسان شود؛ ولی واقعیت آن در عالم تجسم اعمال که ملکوت عمل است چگونه است؟!
روایت دوم
کَانَ مُعَاذُ بْنُ جَبَلٍ جَالِساً قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فِی مَنْزِلِ أَبِی أَیُّوبَ الْأَنْصَارِیِّ فَقَالَ مُعَاذٌ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ رَأَیْتَ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً الْآیَاتِ فَقَالَ یَا مُعَاذُ سَأَلْتَ عَنْ عَظِیمٍ مِنَ الْأَمْرِ ثُمَّ أَرْسَلَ عَیْنَیْهِ ثُمَّ قَالَ تُحْشَرُ عَشَرَةُ أَصْنَافٍ مِنْ أُمَّتِی أَشْتَاتاً قَدْ مَیَّزَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى مِنَ الْمُسْلِمِینَ وَ بَدَّلَ صُوَرَهُمْ فَبَعْضُهُمْ عَلَى صُورَةِ الْقِرَدَةِ وَ بَعْضُهُمْ عَلَى صُورَةِ الْخَنَازِیرِ وَ بَعْضُهُمْ مُنَکَّسُونَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ فَوْقُ وَ وُجُوهُهُمْ مِنْ تَحْتُ ثُمَّ یُسْحَبُونَ عَلَیْهَا ... فَأَمَّا الَّذِینَ عَلَى صُورَةِ الْقِرَدَةِ فَالْقَتَّاتُ مِنَ النَّاسِ وَ أَمَّا الَّذِینَ عَلَى صُورَةِ الْخَنَازِیرِ فَأَهْلُ السُّحْتِ وَ أَمَّا الْمُنَکَّسُونَ عَلَى رُءُوسِهِمْ فَأَکَلَةُ الرِّبَا ... (بحارالانوار، مجلسی، ج7، ص89)
معاذبن جبل (از بزرگان) میگوید که خدمت پیامبر(ص) بودم راجع به آیه که یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً؛ انسانها گروه گروه می آیند سوال کردم. حضرت فرمودند: ده صنف و ده گروه از امت من گروه گروه جدا جدا به گونهای محشور می شوند که از بقیه مسلمین متمایز هستند و صورتهایشان تغییر کرده است. بعضی به شکل میمون محشور میشوند بعضی خوک بعضی سرهایشان وارونه است و بر روی زمین میکشند و... کسانی که به شکل میمون محشور میشوند افرادی هستند که در این دنیا سخن چین بودند، نمامی میکردند و بین دیگران اختلاف می انداختند و کسانی که به شکل خوک محشور می شوند حرام خوار بودند، کمفروشی، گران فروشی غش در معامله و... حرام خواری است. کسانی که وارونه می شوند کسانی هستند که در این عالم ربا میخوردند.
کسی که ربا می خورد اینطوری نیست که قرار دادی جریمه ای داشته باشد، واقعیت او در آنجا آدم واژگون است که با کیفیت خاصی محشور می شود. به عنوان مثال اشتباهی کردم یک ضربه ای زدم دستم قطع شد تا زمانی که زنده هستم واقعیت من با یک دست است چون خودم کاری کردم این دست را از دست دادم. نمیتوان گفت حالا یه دست دیگه به او بدهید. دو نفر با هم در دانشگاه درس خواندند یکی تلاش میکند به همه جا میرسد تا آخر عمر استفاده می کند و دیگری نخواند و بی بهره ماند. نمیشود گفت که حالا یک ارفاقی کنین، واقعیت را نمی شود عوض کرد. قیامت واقعیت عمل رو میشود کسی که این معنا را در بحث عذاب اخروی بفهمد از نگاهی که با جوانح بد است میترسد! به خدا زرنگی کردن، کلک زدن، دروغ گفتن، سخن چینی کردن، گناه کردن و... زرنگی نیست. همه اینها دنیای درون ما را به صورتی آلوده میکند که فردای قیامت ملکوت آن رو میشود. باید مواظب این امر باشیم تا اینها را در درون خود بزداییم
لطف شیر و انگبین عکس دلست هر خوشی را آن خوش از دل حاصلست
پس بود دل جوهر و عالم عرض سایه دل چون بود دل را غرض
دل سوی جانان رود، تن سوی خاک دل بود پاینده، تن گردد هلاک
کار تن سهل است، فکر دل کنید نقش باطل را ز دل زائل کنید
وقتی آیه عذاب نازل شد پیامبر(ص) ناله می زدند. حضرت زهرا(س) وقتی برای تسکین پیامبر(ص) آمدند، ایشان هم به ناله افتادند آیا فقط برای یک عذاب قراردادی؟ یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ است، واقعیت ها رو می شود؛ لذا تا فرصت باقی است باید کاری کرد. یکی از راههای به فکر بودن این است که دست به دامن صدیقه طاهره(س) شویم. فردای قیامت فریاد می زنند این فاطمیون؟ فاطمیون چه کسانی هستند؟ در عمرم دل زهرا را شکستم آن طوری که فاطمه(س) میخواست حرکت نکردم!! من چگونه می توانم جزء دسته فاطمیون باشم. در زمان بیماری عده ای به عیادت حضرت آمدند و گفتند همسرانمان می گویند: آیا ما شیعه شما هستیم؟ حضرت فرمودند اگر این خصوصیات را داشته باشند بله. فردای قیامت حضرت فاطمه(س) شیعیانش را جدا می کند همانند مرغی که دانه را از بین سنگ دانه ها جدا می کند.
یا زهرا جان! کمک کن آدم بشویم، گناه نکنیم و از دلمان تعلقلات دنیوی، حقدها، حسادتها را دور بریزیم .
پاهای حضرت بر اثر عبادت ورم کرده بود صبح تا شب همسایهگان را دعا می کردند. امام حسن(ع) به ایشان فرمودند همش دیگران را دعا کردید! حضرت فرمودند: الجارُ ثُمَّ الدّارُ
زهرا جان! ما را همسایه اعتقادی خودتان حساب کنید و مشمول دعای خودتان قرار بدهید.
تمام نگرانی حضرت فاطمه(س) برای حق بود شما برای ادای حق گام بردارید و دل زهرا را شاد کنید.
منبع: سخنرانی دکتر اسدی گرمارودی، جلسه پنجاه و هفتم معاد برهانی در آیات قرآنی
به کوشش خانم ربوبی و رحمان نژاد