جلسه هفتاد و نهم(جلسه پایانی)

تعداد بازدید:۳۲۴

بسم الله الرحمن الرحیم

معاد برهانی در آیات قرآنی، جلسه هفتاد و نهم(جلسه پایانی)

خلاصه جلسه پیشین

علت انتخاب این شوره به عنوان موضوع بحث این است که تمامی مباحث معاد به طور تیتر وار در این سوره نهفته‌شده‌است.ان شاءالله عادت کنید هر شب بعد از نماز عشا یا لااقل شب‌های جمعه بعد از نماز عشا، یک‌بار این سوره‌ی مبارکه را بخوانید. با توجه به بحث‌هایی که در رابطه با معاد در طی 79 جلسه گذشت، این سوره، آن مطالب را یادآوری می‌کند و ذهن را متوجه آن مطالب خواهدکرد و در ضمن از سُوَری است که خیلی تاکید بر تلاوت و قرائت آن شده‌است.

جلسه‌ی گذشته، در پایان جلسه رسیدیم به آیات 20 و 21 که فقط اشاره کردم و الآن تکمیل می‌کنم.

کَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ (20) وَتَذَرُونَ الْآخِرَةَ (21)

[این که می‌پندارید قیامتی در کار نیست] این چنین نیست؛ بلکه شما عاشق این دنیای زودگذر هستید. (20)

و همواره آخرت را [برای این عشق بی‌پایه] رها می‌کنید. (21)

قرآن پس از آیاتی که به صورت امر التفاتی جمله‌ی معترضه در رابطه با قرآن بود یا اشاره به خواندن نامه‌ی اعمال قیامت بود، دوباره با این آیه، به آیات قبل ربط می‌دهد.

علت عذرتراشی انسان در انکار معاد

در ایات قبل آمده است: هر انسانی وقتی به ذات و نفس خودش مراجعه کند، می‌فهمد که نمی‌شود زندگی بی حساب و کتاب باشد. آفرینش قانونمند نباشد. عالم دیگری وجود نداشته‌باشد.

پس چرا منکر هستند؟ فرمود:

بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ (سوره قیامت، آیه 14)

بلکه انسان از وضع خویش آگاه است.

وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِیرَهُ (سوره قیامت، آیه 15)

هر چند (در ظاهر) برای خود عذرهایی بتراشد.

این را که بیان کرد، گفت: این‌ها عذر می‌تراشند، بهانه می‌آورند. می‌خواهند راه فراری پیدا کنند. خودشان را قانع کنند که نه بابا! کی گفته بعد از مرگ خبری است؟! تا راحت هر کاری دلشان می‌خواهد، انجام بدهند.

این دو آیه‌، به نکته‌ی بسیار قشنگی توجه می‌دهد: چه می‌شود که انسان، در صدد بهانه‌جویی و عذرتراشی برمی‌آید؟ ذات ما که این نیست. ذات انسان، حق‌جو است.

آیا به بچه‌ی خردسالی که تازه زبان باز کرده و مختصری دارد با محیط اطرافش آشنا می‌شود، بخواهید به این بچه دروغ بگویید، آیا جانمی‌خورد؟ چرا این طور گفتند؟ یا فرض کنید ساعت روی تریبون است. به بچه‌ی 3 ساله بگوییم یخچال روی تریبون را می‌بینی؟! با شگفتی نگاهمان می‌کند. می‌گوید: این‌ها چه دارند می‌گویند؟ یعنی خلاف واقع.

قرآن می‌خواهد بگوید: قیامت، واقعیتی است که اگر انسان بدون غرض، به وجدان خودش مراجعه کند، می‌یابد. البته بحث‌های عقلی‌اش را قبلا کردیم ولی چرا این‌طور است؟

می‌فرماید:

کلّا: نه، نه. می‌دانی چرا؟ بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ:  عاجلة یعنی امر عجله‌ایِ دم‌دستیِ زودگذر. یکی از القاب دنیاست.

امیرالمؤمنین(ع) در نهج‌البلاغه در بخش حِکَم، عبارتی دارند که خیلی عمیق است. البته همه‌ی عبارات مولا(ع) عمیق هستند ولی در رابطه با این بحث‌ها، انسان درس‌ها می‌آموزد و صادقانه عرض کنم که این حکمت نهج‌البلاغه از سنین جوانی در زندگی بنده خیلی تاثیرگذار بوده‌است.

 

حکمت 432 نهج البلاغه

أَلا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِینَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْیَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا، وَ اشْتَغَلُوا بِآجِلِهَا إِذَا اشْتَغَلَ النَّاسُ بِعَاجِلِهَا؛ فَأَمَاتُوا مِنْهَا مَا خَشُوا أَنْ یُمِیتَهُمْ، وَ تَرَکُوا مِنْهَا مَا عَلِمُوا أَنَّهُ سَیَتْرُکُهُمْ؛ وَ رَأَوُا اسْتِکْثَارَ غَیْرِهِمْ مِنْهَا اسْتِقْلَالًا، وَ دَرَکَهُمْ لَهَا فَوْتاً؛ أَعْدَاءُ مَا سَالَمَ النَّاسُ، وَ سَلْمُ مَا عَادَى النَّاسُ؛ بِهِمْ عُلِمَ الْکِتَابُ وَ بِهِ عَلِمُوا، وَ بِهِمْ قَامَ الْکِتَابُ وَ بِهِ قَامُوا؛ لَا یَرَوْنَ مَرْجُوّاً فَوْقَ مَا یَرْجُونَ، وَ لَا مَخُوفاً فَوْقَ مَا یَخَافُونَ.

هان! دوستان خدا همان کسانى هستند که باطن دنیا را مى‌نگرند در حالی‌که دیگر مردم به ظاهرش چشم دارند، و به آینده و فرجام دنیا مشغولند در حالى که سایر مردم به نقد و امروز آن سرگرمند. آنچه را از دنیا که مى‌ترسند آنان را نابود کند، نابود مى‌کنند و آنچه را از دنیا که مى‌دانند بزودى آنان را ترک خواهدگفت، ترک مى‌کنند و آنچه را که دیگران از دنیا زیاد و باارزش مى‌شمارند، اندک و حقیرش مى‌بینند و رسیدن خود به آن‌ها را از دست‌دادن [سعادت و رستگارى خویش] مى‌شمارند.

دشمن چیزى هستند که مردم [دنیا طلب] با آن در صلح و سازشند و دوستدار چیزى هستند که مردم با آن دشمنى مى‌ورزند! کتاب [خدا] به وجود آنان شناخته و دانسته مى‌شود و آنان به آن دانا و عارفند، کتاب به آنان استوار است و آنان به کتاب استوارند. بالاتر از چیزى که بدان امید بسته‌اند امیدى نمى‌شناسند و ترسناک‌تر از چیزى که از آن مى‌ترسند، چیزى را مایه ترس نمى‌دانند.

أَلا: با یک نوع اخطار هان! توجه کنید، حواستان باشد، ببینید.

إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ: «إِنَّ» را هم برای تاکید آورده‌است. اولیای الهی، یعنی آن‌هایی که مقرب خدا هستند و آن‌هایی که در مسیر الهی می‌روند، این‌ها چه کسانی هستند؟

هُمُ الَّذِینَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْیَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا: کسانی هستند که ظواهر دنیا، چشمشان را پرنمی‌کند، باطن دنیا را می‌بینند. باطن دنیا یعنی چه؟

در ادامه حضرت (ع) توضیح می‌دهند:

وَ اشْتَغَلُوا: مشغله‌ی آن‌ها، مشغول می‌شوند، عملشان...

اولی چه بود؟ نظر بود، نگاه و دید بود، رای و فکر و عقیده بود، اندیشه بود. حالا اگر نظر این است، دیدگاه این است که باطن دنیا را ببینیم، به ظواهر نگاه نکنیم.

 

عاجل و آجل

وَ اشْتَغَلُوا: مشغله چه می‌شود؟ عمل چه می‌شود؟

وَ اشْتَغَلُوا بِآجِلِهَا:

آجِل: آخرت که نسبت به دنیا، دورتر است. لذا همان‌گونه که در قرآن کریم، نهج‌البلاغه و روایات هم آمده‌است، دنیا که زودگذر است و زود هم تمام می‌شود و دم دست ما است و بساطمان را جمع می‌کنیم و می‌رویم. این را می‌گویند «عاجِلَة» اما آخرت که دورتر است و قرار است به آن جا برویم، این را «آجل» می‌گویند. دورتر است.

أَلا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِینَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْیَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا، وَ اشْتَغَلُوا بِآجِلِهَا إِذَا اشْتَغَلَ النَّاسُ بِعَاجِلِهَا: و مشغول آن آینده‌ی دور می‌شوند، وقتی که معمولاً «ناس»، انسان‌ها به همین عاجل، این مرحله‌ی گذرا، فعلاً مشغول هستند؛ یعنی سرگرمی‌های دنیوی، چشم‌پرکن‌های زرق و برق دنیوی، بسیاری از انسان‌ها را به خودش مشغول می‌کند. اولیای الهی چون نظرشان بلند است، چون دیدگاهشان آینده هست و باطن دنیاست، نه ظاهر دنیا، لذا آنها‌ مشغول آجل هستند، نه عاجل.

آیه می‌فرماید:

کَلاَّ بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ (20)

هرگز چنین نیست [که شما می‌پندارید]! بلکه شما دنیای زودگذر را دوست دارید. (20)

علتی که آن‌طور می‌شود، چون عاجله را دوست دارند، دنیادوست می‌شوند. نتیجه‌اش چه می‌شود؟

وَ تَذَرُونَ الْآخِرَةَ (21)

و آخرت را رها می‌کنید.

آخرت را رها می‌کنند، آخرت را فراموش می‌کنند، آن را از دست می‌دهند..

بحث های این ایام، در خطبه‌ی طالوتیه، نامه‌ی امام سجاد (ع) به شاگردشان (محمد ابن مسلم الزُّهَری) و هم بحث نیمه‌ی شعبان، خیلی ربط پیدا کرد به همین مطالب که چرا ائمه (ع)، حتی از شاگردانشان، اطرافیانشان و از امت اسلامی می‌نالیدند؟ مکرر روی این نکته تاکید کردند که در اثر خواهش‌های نفسانی، هوای نفس، دنیادوستی، حق را فراموش کردند.

عاقبت افراد در قیامت

امیرالمؤمنین (ع) در حکمت 432 می‌فرمایند: اولیای الهی، نظرشان باطن دنیاست، مشغله‌شان هم آجل است، نه عاجل. برای آجل است، نه عاجل. نقطه‌ی مقابل، وقتی ظاهر دنیا را می‌بینند، مشغله‌شان برای عاجل است. در نهایت چه می‌شود؟ بالاخره 50 سال، 60 سال، 70 سال... باید رفت. تمام می‌شود. بعد چه می‌شود؟

قرآن دوباره به مسئله‌ی قیامت برمی‌گردد و به آن توجه می‌دهد. می‌فرماید:

وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ (22)

[آری] در آن روز صورت‌هایی شاداب و مسرور است.

إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ (23)

و به [الطاف] پروردگارشان می‌نگرند.

وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ (24)

و در آن روز صورت‌هایی عبوس و درهم‌کشیده است.

تَظُنُّ أَنْ یُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ (25)

[زیرا] می‌دانند عذابی کمرشکن در پیش دارند!

فریب دنیا، منشأ گناهان

این آیات شریفه، فرمایش امیرالمؤمنین (ع) در حکمت 432 نهج‌البلاغه این نگاه دینی قرآنی و اسلامی را بیان می‌دارد که گول دنیا و زرق و برق آن را نخوریم.

خدای من شاهد است، هر چه جلوتر می‌آیم، هر چه سنم بیشتر می‌شود، هر چه مطالعه‌ام در این زمینه‌ها بیشتر می‌شود، در آیات، در روایات، در سیره‌ی معصومین (ع)، در شرح حال بزرگانی که مراحلی را طی کردند، ترسم از فریب دنیا خوردن بیشتر می‌شود. به سن هم مربوط نیست. هفتاد سالش است، گول خورده‌است. هشتاد سال زندگی کرده، توانسته پاک بماند، یک دفعه اواخر، گول دنیا را خورده‌است.

پیامبر (ص)فرموده‌اند: حُبُّ اَلدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَةٍ وَ مِفْتَاحُ کُلِّ سَیِّئَةٍ وَ سَبَبُ إِحْبَاطِ کُلِّ حَسَنَةٍ.

دوستی دنیا منشأ هر اشتباه و کلید هر گناه و سبب نابودی هر نیکویی است. 

حال چه کنیم؟ نگاهی کوتاه به آیات24 و25  سوره یونس داشته باشیم. مرحوم علامه طباطبایی سبکی را از استادشان مرحوم آسید علی آقای قاضی فراگرفتند که تفسیر قرآن با آیات دیگر قرآن بود. ما نیز از این روش آیات را بررسی می کنیم.

سوره یونس، آیه 24

إِنَّما مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ مِمَّا یَأْکُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعامُ حَتَّى إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّیَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَیْها أَتاها أَمْرُنا لَیْلاً أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصیداً کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ

مَثَل زندگىِ دنیا، همانند آبى است که از آسمان نازل کرده‌ایم که در‌پى آن، گیاهانِ [گوناگونِ] زمین که مردم و چهارپایان [از آن] مى‌خورند [مى‌روید] و در هم فرومى‌رود، تا زمانى‌که زمین، زیبایى خود را یافته و آراسته گردید و اهلِ آن مطمئن شدند که مى‌توانند [بى‌هیچ مانعى] از آن بهره‌مند گردند. [ناگهان] فرمان ما، شب هنگام یا در روز فرا مى‌رسد [و سرما یا صاعقه‌اى را بر آن مسلّط مى‌سازیم] و آنچنان آن را درو مى‌کنیم که گویى دیروز هرگز [چنین کشتزارى] نبوده است! این‌گونه آیات خود را براى گروهى که مى‌اندیشند، شرح مى‌دهیم.

إِنَّما مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا: خدا می‌خواهد مثل بزند، حیات دنیا، نه اصل دنیا.

بارها این را عرض کردم. «حب الدنیا» بد است، نه این که دنیا بد باشد. دنیا، ابزار خوبی است که ما می‌توانیم به وسیله‌ی عمری که در دنیا داریم و توانی که خدا در این دنیا به ما داده‌است، 50 سال، 60 سال، 70 سال، کمی زحمت را تحمل کنیم و بعضی از سختی‌ها را بپذیریم. اما راحتی ابدی داشته باشیم.

به خودم بگویم اگر کار حرامی را انجام بدهم که حق مردم ضایع می‌شود، ثروت هنگفتی گیرم می‌آید؛ اما  خدا ناراضی است، آخرت را هم از دست می‌دهم! به همین مقدار درآمدم قانع ‌شوم. گران‌فروشی، بی‌انصافی و ظلم نکنم و عادلانه زندگی کنم. پاک‌بودن کمی سختی دارد  اما الی‌الابد در نعیم الهی خواهم بود. سوره‌ی قیامت هم این مطلب را می‌خواهد تفهیم کند: آیا این حیات دنیا، بد است؟

بنده خیلی وقت‌ها این مثال را برای خودم از نوجوانی می‌زدم. می‌گفتم کسی در مجلس می خواهد چند کتاب با ارزش هدیه بدهد و می‌گوید نفری یک نسخه می‌توانید بردارید. بیشتر برندارید. یک نفر سعی می‌کند کلک بزند و 3، 4 کتاب را در لباس‌هایش پنهان کند. خیلی هم خوشحال است که کلک زده‌است. اما غافل از این که وقتی مجلس تمام می‌شود، دم در، لباس‌ها را می‌گردند و آن نسخه‌ها را درمی‌آورند و به همه نشان می‌دهند. چقدر شرمنده می‌شود؟ چقدر خجالت می‌کشد؟ حسرت نمی خورد وای چه کاری کردم!

قیامت که از این هم مهم‌تر است. مو را از ماست می‌کشند. محکمه‌ی عدل الهی است. شوخی نیست.

یک وقتی با خودم حساب می‌کردم. اگر 80 سال در این دنیا زندگی کنیم، 15سال اول که بچگی است. 10، 15 سال آخر هم پیری و افتادگی و ناتوانی است. 30 سال این‌طور می‌رود. می‌ماند 50 سال. این 50 سال هم یک سومش را خواب حساب کنیم، حدود 16، 17 سالش رفت. ماند سی و خرده‌ای سال. از این سی و خرده‌ای سالش هم غذاخوردن‌ها و بعضی کارهای روزمره‌ی زندگی را انجام‌دادن و مشغله‌های زندگی، چقدر وقت خالی می‌ماند که آدم بخواهد گناه کند؟ و در نتیجه ابدیت خود را از دست بدهد.

لذا اگر یک کسی زرنگ باشد، از این حیات دنیوی خیلی می‌تواند استفاده کند.

 

حکمت 131 نهج‌البلاغه

امیرالمؤمنین (ع) فرمودند:

أَیُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْیَا الْمُغْتَرُّ بِغُرُورِهَا الْمَخْدُوعُ بِأَبَاطِیلِهَا أَ تَغْتَرُّ بِالدُّنْیَا ثُمَّ تَذُمُّهَا أَنْتَ الْمُتَجَرِّمُ عَلَیْهَا أَمْ هِیَ الْمُتَجَرِّمَةُ عَلَیْکَ مَتَى اسْتَهْوَتْکَ أَمْ مَتَى غَرَّتْکَ أَ بِمَصَارِعِ آبَائِکَ مِنَ الْبِلَى أَمْ بِمَضَاجِعِ أُمَّهَاتِکَ تَحْتَ الثَّرَى کَمْ عَلَّلْتَ بِکَفَّیْکَ وَ کَمْ مَرَّضْتَ بِیَدَیْکَ تَبْتَغِی لَهُمُ الشِّفَاءَ وَ تَسْتَوْصِفُ لَهُمُ الْأَطِبَّاءَ غَدَاةَ لَا یُغْنِی عَنْهُمْ دَوَاؤُکَ وَ لَا یُجْدِی عَلَیْهِمْ بُکَاؤُکَ لَمْ یَنْفَعْ أَحَدَهُمْ إِشْفَاقُکَ وَ لَمْ تُسْعَفْ فِیهِ بِطَلِبَتِکَ وَ لَمْ تَدْفَعْ عَنْهُ بِقُوَّتِکَ وَ قَدْ مَثَّلَتْ لَکَ بِهِ الدُّنْیَا نَفْسَکَ وَ بِمَصْرَعِهِ مَصْرَعَکَ إِنَّ الدُّنْیَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ عَافِیَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا وَ دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلَائِکَةِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْیِ اللَّهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ اکْتَسَبُوا فِیهَا الرَّحْمَةَ وَ رَبِحُوا فِیهَا الْجَنَّةَ فَمَنْ ذَا یَذُمُّهَا وَ قَدْ آذَنَتْ بِبَیْنِهَا وَ نَادَتْ بِفِرَاقِهَا وَ نَعَتْ نَفْسَهَا وَ أَهْلَهَا فَمَثَّلَتْ لَهُمْ بِبَلَائِهَا الْبَلَاءَ وَ شَوَّقَتْهُمْ بِسُرُورِهَا إِلَى السُّرُورِ رَاحَتْ بِعَافِیَةٍ وَ ابْتَکَرَتْ بِفَجِیعَةٍ تَرْغِیباً وَ تَرْهِیباً وَ تَخْوِیفاً وَ تَحْذِیراً فَذَمَّهَا رِجَالٌ غَدَاةَ النَّدَامَةِ وَ حَمِدَهَا آخَرُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ذَکَّرَتْهُمُ الدُّنْیَا فَتَذَکَّرُوا وَ حَدَّثَتْهُمْ فَصَدَّقُوا وَ وَعَظَتْهُمْ فَاتَّعَظُوا .

امام علی علیه السّلام  شنید مردى دنیا را نکوهش مى کند، ایشان فرمود:

اى نکوهش‌کننده‌ی دنیا که خود به غرور دنیا مغرورى و با باطل‌هاى آن فریب خوردى، خود فریفته‌ی دنیایى و آن را نکوهش مى‌کنى؛ آیا تو در دنیا جرمى مرتکب شده‌اى یا دنیا به تو جرم کرده‌است؟ کى دنیا تو را سرگردان کرد و در چه زمانى تو را فریب داد؟ آیا با گورهاى پدرانت که پوسیده‌اند (تو را فریب داد) یا آرامگاه مادرانت که در زیر خاک آرمیده‌اند؟ آیا با دو دست خویش بیماران را درمان کرده‌اى و آنان را پرستارى کرده و در بسترشان خوابانده‌اى؟ درخواست شفاى آنان را کرده و از طبیبان داروى آن‌ها را تقاضا کرده‌اى، در آن صبحگاهان که داروى تو به حال آنان سودى نداشت و گریه تو فایده‌اى نکرد و ترس تو آنان را سودى نرساند و آنچه مى‌خواستى به دست نیاوردى و با نیروى خود، نتوانستى مرگ را از آنان دور کنى؟

دنیا براى تو حال آنان را مثال زد و با گورهایشان، گور خودت را به رخ تو کشید. همانا دنیا، سراى راستى براى راست‌گویان و خانه‌ی تندرستى براى دنیاشناسان و خانه‌ی بى‌نیازى براى توشه‌گیران و خانه‌ی پند، براى پندآموزان است. دنیا، سجده‌گاه دوستان خدا، نمازگاه فرشتگان الهى، فرودگاه وحى خدا و جایگاه تجارت دوستان خداست که در آن رحمت خدا را به دست آوردند و بهشت را سود بردند.

چه کسى دنیا را نکوهش مى‌کند و جداشدنش را اعلام داشته و فریاد زد که ماندگار نیست و از نابودى خود و اهلش خبر داده‌است و حال آن که (دنیا) با بلاى خود، بلاها را نمونه آورد و با شادمانى خود، آنان را به شادمانى رساند. در آغاز شب به سلامت گذشت امّا در صبحگاهان، با مصیبتى جانکاه بازگشت تا مشتاق کند و تهدید نماید و بترساند و هشدار دهد؛ پس مردمى در بامداد با پشیمانى، دنیا را نکوهش کنند و مردمى دیگر در روز قیامت، آن را مى‌ستایند. دنیا حقائق را به یادشان آورد، یادآور آن شدند. از رویدادها برایشان حکایت کرد، او را تصدیق کردند و اندرزشان داد، پند پذیرفتند.

دنیا محل تجارت

مَتْجَرُ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ: دنیا محل تجارت اولیای الهی است.

کدام تجارت؟ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى تِجارَةٍ تُنْجیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ(آیه‌ی 10 سوره‌ی صف)

اى کسانى که ایمان آورده‌اید! آیا شما را به تجارتى راهنمایى کنم که شما را از عذاب دردناک رهایى مى‌بخشد؟!

خداوند در آیه‌ی شریفه‌ی 24 سوره‌ی مبارکه‌ی یونس می‌فرماید:

إِنَّما مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ مِمَّا یَأْکُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعامُ حَتَّى إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّیَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَیْها أَتاها أَمْرُنا لَیْلاً أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصیداً کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ

إِنَّما مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا: اگر زندگی چند روزه‌ی دنیا را بگیرید، مثل چیست؟ مثل آبی است که ما از آسمان فرومی‌ریزیم، باران می‌بارد.( کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ)

فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ: از روی زمین در اثر این بارش باران، یک دفعه گیاهان شروع می‌کنند سبزشدن و محصولات و میوه‌ها و غلات و...

مِمَّا یَأْکُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعامُ: چیزهایی می‌روید که هم انسان‌ها می‌خورند و هم حیوانات. مثلاً علف‌هایی که حیوانات می‌خورند، گندم و جو و برنج و میوه‌ی درختان و... که انسان‌ها می‌خورند.

حَتَّى إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها: وقتی باران می‌بارد و این روییدنی‌ها بالا می‌آیند، زمین مثل این که زینتی به خودش می‌گیرد. تصویری زیبا خلق می شود.

وَ ازَّیَّنَتْ: و زیبایی و تزیین به خودش می‌گیرد.

از این جا دقت کنید.

وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَیْها: انسان‌ها گمان می‌کنند ولی فرموده‌است: «أَهْلُها»، یعنی اهل حیات دنیوی، نه فقط دنیا. اولیای الهی هم اهل دنیا هستند. «أَهْلُها»، یعنی کسانی که دنیایی فکر می‌کنند، کسانی که دنیایی هستند و همین زرق و برق ظاهر را می‌بینند. این‌ها، «ظَنَّ» گمانشان این است که «أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَیْها»، بله، دیگر ما هستیم و این زمین سرسبز و این باران و این نعمت‌ها و... دیگر همه چیز داریم.

أَتاها أَمْرُنا لَیْلاً أَوْ نَهاراً: یک دفعه از طرف ما، یا شب هنگام یا روز، امری واقع می‌شود، اتفاقی می‌افتد،

فَجَعَلْناها حَصیداً کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ کَذلِکَ: همه را انگار درو می‌کند، یک بلایی، طوفانی می‌آید؛ مثلاً فرض کنید باد گرمی می‌آید، همین‌هایی که در طول تاریخ اتفاق افتاده.

چند سال قبل،  ملخ‌ زیاد شده بود حتی وقتی هلیکوپترها برای سمپاشی و ازبین‌بردنشان می‌رفتند، هلیکوپترها را می‌انداختند! آن‌قدر که زیاد بودند و در یک فاصله‌ی کوتاهی، مزارع چند هکتاری را با خاک یکسان کردند. در دنیا سروصدا شد و تلویزیون‌ها نشان دادند.

می‌فرماید: یک اتفاق، یک موقع با ابابیل با یک سنگ‌ریزه، ابرهه و فیلش را نصف می‌کند، یک موقع با چهارتا ملخ...

یک عارفی می‌گفت: چطور خداشناس نیستید؟ خدایی که با یک تار عنکبوت، پیامبرش (ص) را حفظ می‌کند، با یک پشه، نمرودش را می‌کشد. باز هم این انسان، دوربرمی‌دارد و می‌گوید: «من»

آیه می‌فرماید: در این حیات دنیوی، این سرسبزی‌ها را دیدی؟ باران را دیدی؟ طبیعت چقدر زیبا شد. خیال کردی دیگر قادر هستی و... در حالی که یک امری که ما اراده می‌کنیم واقع شود، أَتاها أَمْرُنا لَیْلاً أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصیداً کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ کَذلِکَ: انگار دیروز همچون چیزی اصلاً این‌جا وجود نداشت! شب خوابیدیم و صبح بلند شدیم و دیدیم همه از بین رفته‌است و هیچ چیز باقی نمانده‌است.

نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ: ما نشانه‌ها و آیاتمان را تفصیل می‌دهیم، شرح می‌دهیم، برای مردمی که فکر می‌کنند (این‌ها را به دنیا و قیامت ربط می‌دهد.)

سوره یونس، آیه 25

وَ اللهُ یَدْعُوا إِلى دارِ السَّلامِ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ

و خداوند به سراى صلح و آرامش دعوت مى‌کند و هر کس را بخواهد [و شایسته ببیند]، به راه راست هدایت مى‌نماید.

وَ اللهُ یَدْعُوا إِلى دارِ السَّلامِ: پس دنیا، دار سلام نیست. دنیا، مسافرخانه‌ای است برای دار سلام. خدا، شما را برای آن جا می‌خواند و اصلاً خدا شما را برای آخرت آفریده است. شما را برای دنیا نیافریده‌است.

اگر بچه‌ را مدرسه گذاشتید، شما بچه را برای مدرسه نمی‌خواهید؛ بچه را برای عالم‌شدنی که آن عالم‌شدن، به درد زندگی سالمش بخورد و مدرسه معبری است. حالا اگر آن علمی که قرار است در مدرسه یاد بگیرد، یاد گرفت، آیا دیگر درست است که در مدرسه بماند؟ چرا بماند که عمرش ضایع بشود؟ آن چیزی را که می‌خواست، کسب کرد. لذا در سیستم آموزشی حوزه‌های علمیه، طرف می‌رفت در حوزه. یک مدت، پیش یک استاد می‌ماند. بعدش حس می‌کرد دیگر مطالب جدیدی نیست. چیزی که قرار بود یاد بگیرد، یاد گرفته. پس می‌رفت پیش استاد جدید تا مطلب جدید یاد بگیرد. یک واقعیتی است و کارش هم درست است.

وَ اللهُ یَدْعُوا إِلى دارِ السَّلامِ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ: خدا صراط مستقیم را قرار داده‌است، هدایت می‌کند، افراد باید بخواهند تا در آن صراط مستقیم قرار بگیرند، به سوی دارالسلام بروند. حالا یا به این دارالسلام با این صراط مستقیم می‌روند، یا فریب دنیا را می‌خورند؛ مثل کسی که الآن باران باریده و این سرسبزی‌ها بالا آمده و این زینت‌ها چشمش را پر کرده و می‌گوید چه خبر است؟ خب حالا چه می‌شود؟

سوره یونس، آیه 26

لِلَّذینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى وَ زِیادَةٌ وَ لا یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فیها خالِدُونَ

براى کسانى‌که نیکى کردند، پاداش نیک [همانند عملشان] و افزون بر آن خواهد بود؛ و غبار [غم] و ذلّت، چهره‌هایشان را نمى‌پوشاند؛ آن‌ها اهل بهشتند، و جاودانه در آن خواهند ماند.

لِلَّذینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى وَ زِیادَةٌ: حالا برای کسانی که خوب عمل کردند، احسان و نیکی و حُسن و خوبی داشتند،

الْحُسْنى: برایشان خوبی‌هاست

وَ زِیادَةٌ: بیشتر از آن

این «زِیادَةٌ» طبق آیات قرآن خیلی بحث دارد و مفسرین هم به آن پرداختند ولی من سریع رد می‌شوم. فقط با این اشاره عرض می‌کنم: یعنی فکر نکن فقط به اندازه‌ی 50 سال کار خوب کردی، خیر! الی‌الأبد برخوردار هستی.  ابن سیرین، یک صحنه دعوت به زنا شد. به اندازه‌ی یک صحنه‌ی گناه  چشم پوشید. بر نفسش غلبه کرد. چه علم تعبیر خوابی خدا به او داد که تا آخر عمر بود. آیا اصلاً قابل مقایسه است؟ آن فهمی که در تأویل حقایق که یک حقیقت رویای صادقه است و آن علمی که در تأویل حقایق پیدا کرد، توانست رویا را تعبیر کند. با آن یک لحظه ایستادگی‌کردن، آیا قابل مقایسه است؟ وقتی یک همچو مزدی دارد. آن‌وقت آدم بخواهد فریب شیطان را بخورد که آن همه ارزش‌ها را مقابل این لذت‌های گذرای چند روزه‌ی دنیوی از دست بدهد؟

لِلَّذینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى وَ زِیادَةٌ وَ لا یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ: چهره‌ی این‌ها، فردای قیامت، سیاه نمی‌شود، پوشانده‌نمی‌شود به سیاهی و نه چهره‌ی ذلیلانه.

مثال عرض کنم: یک نفر را در محکمه‌ی یک قاضی برای محاکمه می‌برند. یک ساعت، دو ساعت منتظر می‌ماند تا نوبتش شود که ببرند در اتاق قاضی ولی می‌داند چه بدی‌هایی کرده‌است و می‌داند همه‌ی مدارکش هم روی پرونده است و می‌داند چه مجازاتی در انتظارش است. چهره‌ی این فرد چقدر درهم‌پیچیده می‌شود؟ چه حالت ذلت و خشونتی پیدا می‌کند؟ گاهی تلویزیون که مجرمان را نشان می‌دهد با دست‌هایشان، صورتشان را می‌پوشانند. یعنی چه؟ یعنی شرمنده هستند. اگر شرمنده نباشند که راحت به دوربین نگاه می‌کنند ولی بعضی‌ها آن‌قدر جسور هستند که از گناه هم خجالت نمی‌کشند ولی قیامت دیگر این‌طور نیست.

قرآن می‌فرماید: عدوه ای، چهره‌شان، ذلت، حقارت، پستی، سیاهی... ندارد و عده ای برعکس:

وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ (سوره قیامت، آیه 22)

[آری] در آن روز، صورت‌هایی شاداب و مسرور است.

إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ (سوره قیامت، آیه 23)

و به [الطاف] پروردگارشان می‌نگرند.

وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ (سوره قیامت، آیه 24)

و در آن روز صورت‌هایی عبوس و درهم‌کشیده است.

خداوند در آیه 26 سوره یونس می‌فرماید: أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فیها خالِدُونَ: ولی این‌ها بهشتی‌ها هستند. این‌ها دیگر مخلد هستند. این‌ها دیگر در آن مراحل عالی هستند.

سوره یونس، آیه 27

وَ الَّذینَ کَسَبُوا السَّیِّئاتِ جَزاءُ سَیِّئَةٍ بِمِثْلِها وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ما لَهُمْ مِنَ اللهِ مِنْ عاصِمٍ کَأَنَّما أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّیْلِ مُظْلِماً أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ

امّا کسانى‌که مرتکب گناهان شدند، جزاى بدى به مقدار آن دارند و ذلّت و خوارى، چهره‌ی آنان را مى‌پوشاند و هیچ نگه‌دارنده‌اى در برابر [مجازات] خدا براى آنان نیست. [چهره‌هایشان آن‌چنان گرفته‌است که] گویى با پاره‌هایى از شب تاریک، صورت آن‌ها پوشیده‌شده! آن‌ها اهل دوزخند و جاودانه در آن خواهندماند.

وَ الَّذینَ کَسَبُوا السَّیِّئاتِ جَزاءُ سَیِّئَةٍ بِمِثْلِها: (چقدر خدا عادل است) اولی را فرمود «زیادَة»، اضافه می‌کنیم. تو یک قدم بیا، ما صد قدم می‌آییم. دیدید بعضی آدم‌های خیلی‌خوب هستند، اصلاً روحیه‌ی کرمشان، روحیه‌ی احسانشان، روحیه‌ی خدمت به خلقشان به گونه‌ای است که منتظر بهانه هستند تا بتوانند ایثار کنند.

حالا خدای این انسان‌ها می‌فرماید: شما خوبی کنید، در این دنیا گول نخورید، «لِلَّذینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى»، نه فقط «الْحُسْنى»، بلکه «زِیادَةٌ»

ای کاش وقت بود، «زِیادَةٌ» را از آیات درمی‌آوردیم. درباره‌ی «زِیادَةٌ» چه می‌گویند؟ مصادیقش هم گفته‌شده. در روایات هم گفته‌شده‌است.

وَ الَّذینَ کَسَبُوا السَّیِّئاتِ: با کمال تاسف، انسان‌ها فریب زرق و برق چند روزه‌ی دنیا را می‌خورند. به جای این که «أَحْسَنُوا» بشوند، کسب سیئات می‌کنند.

جَزاءُ سَیِّئَةٍ بِمِثْلِها: خدا این جا زیاده از آن‌چه که گناه کرده، نمی‌دهد ولی جزای آن گناهی را که انجام داده را می‌دهد؛ چرا که عادل است.

قبلاً هم در این مورد چقدر بحث عقلی کردیم که مثلاً طرف 50 سال گناه کرده ولی الی‌الابد مخلد در نار است. آیا مِثل است؟ آیا این عدل است؟ بحث‌هایش را کردیم.

بِمِثْلِها وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ما لَهُمْ مِنَ اللهِ مِنْ عاصِمٍ: ذلت، چهره‌ی این‌ها را می‌پوشاند.

درآیه‌ی 26 فرمود: «وَلَا یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَلَا ذِلَّةٌ»،. چهره‌شان سیاه نمی‌شود. عرق شرم و سرافکندگی و تیرگی و عبوسی و درهم‌پیچیدگی و ذلت ندارند؛  ولی دومی‌ها (آیه 27) «وَتَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ»  را دارند.

ما لَهُمْ مِنَ اللهِ مِنْ عاصِمٍ: از طرف خدا هم هیچ نگه‌دارنده‌ای، هیچ محافظی که این‌ها را در امان نگه دارد و محفوظ بمانند و خطر به این‌ها نرسد، نخواهدبود.

کَأَنَّما أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّیْلِ مُظْلِماً: انگار یک تکه‌ای از شب تاریک ظلمانی، چهره‌ی آن‌ها را پوشانده‌است.

أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ: این‌ها جزایشان جهنم است.

این‌ها را بیاوریم کنار دو آیه‌ی 20 و 21 سوره‌ی قیامت:

کَلاَّ بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ [20]

هرگز چنین نیست [که شما می‌پندارید]! بلکه شما دنیای زودگذر را دوست دارید.

وَ تَذَرُونَ الْآخِرَةَ [21]

وآخرت را رها می‌کنید.

همه‌ی حرف‌ها در همین دو آیه است: «حب عاجلة» پیدا کردند، آخرت را رها کردند.

وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ (سوره قیامت، آیه 22)

[آری] در آن روز صورت‌هایی شاداب و مسرور است.

یَوْمَئِذٍ: منظور روز قیامت است؛ چون اصلاً سوره در مورد قیامت است. در این صحنه‌ی قیامت که در محکمه‌ی عدل الهی حاضر می‌شوند؛ یعنی یک دسته این‌ طور هستند که چهره‌های گشاده، باز، شاداب دارند.

إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ(سوره قیامت، آیه 23)

و به [الطاف] پروردگارشان می‌نگرند.

همه، نگاهشان به خداست.

 

معنای صحیح نظاره بر خدا

متاسفانه یک برداشت غلطی اشاعره و الآن هم وهابیت کرده‌اند که می‌گویند: «این «إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ»، یعنی در دنیا خدا را نمی‌توانیم ببینیم ولی در قیامت می‌بینیم! آن‌هایی که بهشتی هستند، وجوهشان «ناضرة» است. شاداب هستند؛ یعنی فریب دنیا را نخوردند، محب عاجله نبودند. این‌ها خدایی بودند. در نتیجه آن جا شاداب و بشاش و خوش‌رو و خیلی خندان، خدا را نگاه می‌کنند!»

در جواب این عده باید گفت: عقل و نقل، ثابت کرد خدا قابل رویت نیست؛ چرا؟ چون هر چه را که چشم ببیند، باید شرایط رویت حسی داشته‌باشد؛ یعنی محدود باشد، یعنی ماده باشد، یعنی در اثر برخورد نور به او و انعکاس آن به چشم، قابل رویت باشد. این اصلاً معنی ندارد.

إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ: یک معنایش این است: یعنی توجهشان به خداست. می‌گویند: ببینید پروردگار عالم چه آثاری دارد؟ و یک نگاه یک مقدار قوی‌تر از نگاه اول، یعنی این‌ها شاداب هستند ولی نه به خاطر این که می‌روند داخل کاخ‌های بهشتی و مثلاً ده‌تا حوری به آن‌ها می‌دهند! یا مثلاً بگویند یک عمری روزه گرفتیم، دم افطار گفتیم «وَ زَوِّجْنِی مِنَ الْحُورِ الْعِینِ» (از دعای ابوحمزه ثمالی). حالا الحمدلله 7، 8، 10تا حورالعین دادند! خیر! همه‌ی نگاه آن‌ها به این است که:

فَادْخُلِی فِی عِبَادِی(آیه 29 سوره‌ی فجر) پس در سلک بندگان [خالص] من درآی.

آیا می‌شود ما هم‌نشین اولیای الهی باشیم؟ مگر مقام لقای رب را قران مطرح نمی‌کند؟

یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیهِ(آیه 6 سوره‌ی انشقاق)

ای انسان! تو با تلاش و رنج به‌سوی پروردگارت می‌روی و او را ملاقات خواهی‌کرد.

بحث لقای رب مطرح می‌شود که البته خیلی جای بحث دارد ولی سریع رد می‌شوم.

چهره متفاوت انسانها در قیامت

دسته ای وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ

یک دسته‌ی دیگر: وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ(24)

و در آن روز صورت‌هایی عبوس و درهم‌کشیده است.

باسِرَةٌ: یعنی حالت عبوس و گرفته‌شده و درهم و شکننده و...

همان مثالی که زدم: کسی که در اتاق انتظار قاضی نشسته‌است. چهره‌های درهم‌کشیده‌شده، درهم‌پیچیده‌شده و عبوس است.

تَظُنُّ أَنْ یُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ(25)

[زیرا] گمان می‌کنند عذابی کمرشکن در پیش دارند!

 

بررسی معنای «ظن» در این آیه

ابتدا «تَظُنُّ» را به همین معنی لغوی‌اش معنی کنم.

ظنّ: معمولاً ما در فارسی می‌گوییم «گمان». گمان، صد درصدی نیست. مثلاً می‌گوییم: گمان می‌کنم این باشد. حدس می‌زنم این باشد ولی حدسی که از وهم و شک بالاتر است. وهم، زیر 50% است. احتمالش کم است. شک، 50-50 است. ظنّ، از 50% بالاتر می‌رود. ولو 99% هم باشد، ظنّ گفته‌می‌شود و یقین نیست. یقین، 100% است.

در این آیه، اگر ظنّ را به همین معنی بگیریم، این‌ها گمان می‌کنند، این‌ها احتمال قوی می‌دهند که «أَنْ یُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ»، با این‌ها اینگونه عمل می‌شود، کارهایی با این‌ها صورت می‌گیرد که ستون فقراتشان هم خرد می‌شود.

فقر را به این جهت فقر می‌گویند که اگر کسی ستون فقراتش آسیب ببیند، روی پای خودش نمی‌تواند بایستد. خدای ناکرده مثل قطع نخاعی‌ها. ستون فقرات آسیب می‌بیند، به نخاع آسیب می‌زند، دیگر باید روی ویلچر بنشیند. نمی‌تواند روی پایش بایستد. معمولاً انسان‌هایی هم که مشکلات مالی دارند، می‌گویند این‌ها روی پای خودشان نمی‌توانند بایستند. باید دستشان را بگیریم. باید کمکشان کنیم.

می‌فرماید: این‌ها گمان می‌کنند «أَنْ یُفْعَلَ بِها»، عملی صورت می‌گیرد با این‌ها. به خاطر این که «تُحِبّونَ العاجِلَةَ» بودند؛ به خاطر این که «تَذَرونَ الآخِرَةَ» بودند.

همه‌ی این‌ها و با توجه به آیات قبلی هم چون زرق و برق دنیا آن‌ها را فریب داده‌بود و ظواهر دنیا را می‌دیدند، حالا عملی با این‌ها صورت می‌گیرد که ستون فقراتشان خرد بشود! کنایه از این که خیلی دردناک است. عملی که دردناک است.

خیلی‌ها این جا ترجمه و تفسیر کردند که این ظنّ، یعنی یقین. این‌ها یقین دارند؛ چون آن جا دارند می‌بینند.

مواردی از این‌ها را در قرآن داریم و بنده هم بعضی موارد دیگرش را شاید قبلاً عرض کرده‌باشم.

حقیقتش هر وقت به این گونه آیات می‌رسیدم و می‌دیدم بزرگانی از مترجمین، بزرگانی از مفسرین، اساتید ما هستند، از بزرگان هستند و ما از آن‌ها یاد گرفتیم ولی این «ظنّ» را یقین معنی می‌کنند، من به دلم نمی‌نشست. می‌گویم: آخر خدا باید بگوید یقین، مثل آیه‌ی 4 سوره‌ی بقره  که می‌فرماید:

وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ

و کسانی‌که به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پیش از تو [بر پیامبران پیشین] نازل گردیده، ایمان می‌آورند و به سراى دیگر یقین دارند.

اما چند آیه بعد که جلوتر می‌رویم، به مناسبتی در مورد اولیای الهی، آن جا کلمه‌ی «ظنّ» را به‌کار برده‌است. بعضی‌ها می‌گویند: خب این جا «ظنّ» به معنی یقین است دیگر؛ چون این‌ها دیگر جزو اولیای الهی هستند. آن‌ جا هم مسئله داشتم تا این که در روایتی از امام صادق (ع) دیدم و برایم حل شد.

امام صادق (ع) فرمودند:

لَا یَزَالُ الْمُؤْمِنُ خَائِفاً مِنْ سُوءِ الْعَاقِبَهِ لَا یَتَیَقَّنُ الْوُصُولَ إِلَى رِضْوَانِ اللَّهِ حَتَّى یَکُونَ وَقْتُ نَزْعِ رُوحِهِ وَ ظُهُورِ مَلَکِ الْمَوْتِ لَه(بحارالأنوار جلد ۲۴ صفحه‌ی ۲۶)

مؤمن، ولی الهی در دنیا، مطمئن به عملش و آخرتش نیست. با خودش می‌گوید: آیا عاقبت به‌خیر می‌شوم؟ آیا تا آخرین لحظه ایمانم را از دست نمی‌دهم؟ آیا واقعاً من جزو آن‌هایی هستم که با ایمان قاطع و یقین از دنیا بروم؟

مومن پیوسته از بدفرجامی هراسان است و تا زمان جان‌کندن و ظاهرشدن ملک‌الموت بر او، یقین ندارد که به رضوان الهی خواهدرسید یا خیر!

این روایت، هم از پیامبر (ص) هست و هم از امام صادق (ع). لذا برای این‌ها، ظنّ به کار می‌برند؛ یعنی ولو این‌که می‌داند اما یک درصد نکند عاقبت به خیر نشوم؟ به همین دلیل، یکی از دعاهای مهمی که به ما یاد دادند، دعای عاقبت به‌خیری است.

حر، در آخرین لحظه این طرفی شد. عمر ابن سعد آن طرفی شد. ما چه می‌دانیم چه می‌شود و خیلی‌های دیگر بودند که تا آخرین لحظات، با امام حسین (ع) بودند ولی در آخرین لحظات از امام (ع) جدا شدند. پس ظنّ را از این جهت به‌کار برده‌است.

بنده از این مطلب استفاده کردم. می‌شود به این معنی گفت: این‌ها گرچه یقین دارند که با خود می‌گویند: با این کارهایی که ما کردیم، مثل مثال متهم و قاضی که در اتاق انتظار است که ببرندش پیش قاضی، با خود می‌گوید این‌ها که پرونده‌ی من را می‌دانند و کارهایی که کردم، یقین دارم اما چرا ظنّ؟ ته دلشان می‌گویند شاید خداوند ببخشد. شاید شفاعت دست ما را بگیرد که در روایت داریم: اگر، این "اگر" را دقت کنید. خیلی حساب دارد؛ چون بعضی وقت‌ها، بعضی‌ها، این هم جزو آن مواردی است که مطابق آیه‌ی 15 سوره‌ی قیامت وَ لَوْ أَلْقى مَعاذیرَهُ، هرچند [در ظاهر] برای خود عذرهایی بتراشد، بهانه قرار بدهند و دربروند!

 

 شعری از حاجب بروجردی و تصحیح امیرالمومنین(ع)

حاجب می‌گوید:

حاجب اگر محاسبه‌ی حشر با علی‌ست                       من ضامنم تو هر چه که خواهی، گناه کن!

علی (ع) بخشنده است. علی (ع) کَرَم دارد. علی (ع) دریای جود است و می‌بخشد! شب خواب دید. حضرت (ع) فرمودند: این بیت، 2 اشکال دارد؛ مصراع اول یک اشکال دارد و مصراع دوم هم یک اشکال.

حاجب اگر محاسبه‌ی حشر با علی است؟! "اگر" چرا؟

حاجب یقین محاسبه‌ی حشر با علی‌ست؛ چون:

علیٌّ حُبُّه جُنَّة، قَسیمُ النَّار وَ الْجَنّة، وَصیُّ الْمُصْطَفی حَقًّا، إمامُ الْإنْسِ و الجِنَّة

حاجب یقین محاسبه‌ی حشر با علی‌ست.

اما مصراع دوم: شرم از علی کن و کمتر گناه کن!

چرا گفتی من ضامن هستم، هر چه می‌خواهی گناه کن؟!

این شعر را یاد بگیرید! یک بنده‌ی خدایی اهل شراب بود. دم مردن گفت: به من شراب بدهید! گفتند: خجالت نمی‌کشی؟ داری می‌میری! گفت:

شرمنده از آنم که اندر صف محشر                  کاندر خور عفو تو نکردیم گناهی!

ظاهرش فریبنده است، عفو خدا لایتناهی است، گناه ما محدود است. کاندر خور عفو تو نکردیم گناهی! ظاهراً خب درست است اما غافل از این که خدایی که عفوش لایتناهی است، عدلش هم لایتناهی است. عفو بر مبنای عدل است. عفوی که بر معیار عدل نباشد، ظلم است. مثل احسانی است که بر مبنای عدل نباشد.

انواع امید

اگر کسی جوری عمل کرده‌باشد که مستوجب شفاعت و عنایت شود، آن جا هم یک امیدی ته دلش داشته‌باشد؛

امید را دو جور می‌گویم:

1. فرض کنید متهم را جلوی در محکمه نگه داشتند که ببرند داخل تا محاکمه کنند. متهم یقین دارد حکم اعدامش باید صادر شود اما ته دلش هم امیدی دارد که مثلاً اولیای دم بیایند رضایت بدهند؛ شاید رضایت دادند.

2. اما یک امید هم این است که متهم با خودش می‌گوید: من که خیلی پولدار هستم، خانواده‌ام پول می‌دهند و رضایت اولیای دم را می‌گیرند ولی قاضی این جا عادل است و می‌فهمد و می‌گوید پدرت را هم درمی‌آورم تا به پولت ننازی. این متهم حتماً باید اعدام شود؛ برای این که چند نفر را کشته‌است. آیا این ظن، هنوز از مقوله‌ی خودخواهی‌های دنیوی است؟

مثل دعا؛ خدایا مریض ما را شفا بده. ما که دکتر آشنا زیاد داریم. ما که بیمارستان آشنا زیاد داریم. خدا هم می‌گوید رهایت می‌کنم. اما یک موقع می‌گوید: إِلَهِی وَ رَبِّی مَنْ لِی غَیْرُکَ

از ته دل. خدایا من چه کسی را دارم؟ به چه کسی می‌توانم پناهنده بشوم؟ به چه کسی می‌توانم بنازم؟ من غیر از تو که جایی ندارم.

فرازی از دعای کمیل:

اللَّهُمَّ عَظُمَ سُلْطَانُکَ وَ عَلاَ مَکَانُکَ وَ خَفِیَ مَکْرُکَ وَ ظَهَرَ أَمْرُکَ وَ غَلَبَ قَهْرُکَ وَ جَرَتْ قُدْرَتُکَ وَ لاَ یُمْکِنُ الْفِرَارُ مِنْ حُکُومَتِکَ

خدایا! فرمانروایی‌ات بس بزرگ و مقامت والا و تدبیرت پنهان و فرمانت آشکار و قهرت چیره و قدرتت نافذ و گریز از حکومتت ممکن نیست

خدایا از دایره‌ی حکومت تو کجا فرار کنم؟ اگر این طور باشد، خدا ناامید نمی‌کند. به خود خدا قسم جواب می‌دهد، مگر این که حکمت ایجاب نکند.

یک بحثی در صحیفه‌ی سجادیه داریم که یادم می‌آید زمانی این جا بحث کردم. یک نکته‌ی بسیار ظریفی که امام سجاد (ع) می‌فرمایند: هیچ وقت دعا، حکمت و عدالت خدا را تغییر نمی‌دهد.

خیلی عجیب است. دعا خیلی کارها می‌کند اما حکمت خدا را که تغییر نمی‌دهد.

حکمت خدا این است که این مریض خوب نشود. حالا هر چه دعا کنیم، این عوض نمی‌شود ولی اجرمان را داریم ولی این دعا نمی‌تواند حکمت را تغییر دهد.

یا دعایی می‌کنیم، صادقانه هم دعا می‌کنیم ولی توجه نداریم که این دعا اگر اجابت شود، خلاف عدل است.

نتیجه

این «تَظُنُّ» را بنده به آن معنی می‌گیرم: این‌ها گرچه یقین دارند که با این کارهایی که کردند، جزایی دارند که به قول قرآن، ستون فقراتشان هم خرد بشود، بیچاره شوند، هیچ‌کس نتواند دستشان را بگیرد ولی شاید ته دلشان هنوز یک امیدی دارند. آیا آن درست است یا غلط؟ نکند خدای ناکرده دور برداریم.

  حالات احتضار و مراحل تدفین، درسی آموزنده

دوباره برمی‌گردد به حالات دنیا؛ برای چه؟ برای درس‌دادن. یکی از درس‌آموزی‌هایی که در این دنیا ما داریم، نگاه به محتضر در حال جان‌دادن است. آدم را عوض میکند. نگاه غسل‌دادن به میت و کفن کردن و دفن‌کردن میت و شرکت در تشییع جنازه است. شرکت در مجالس ختم که البته الآن در خیلی جاها، با نی و تنبک و بزن و بکوب و... بیشتر به رقاصی شبیه است.

در همین تهران مجلس ختمی بود، من از جوانی‌هایم یادم است. پای منبر واعظ می‌نشستید، نه موقع روضه، موقع تذکر عبرت از مرگ گرفتن، اکثراً گریه می‌کردند. اصلاً مجلس ترحیم برای این است. نه این که مجلس ترحیم برویم، 4تا هندوانه زیر بغل متوفی بگذاریم، صدتا هندوانه هم زیر بغل ورثه‌ی متوفی بگذاریم. بعد هم تعریف از این و آن کنیم و...

این حرف‌ها چیست؟ مجلس ختم، برای بیدارشدن است. برای عبرت‌گرفتن است.یکی از این‌ها، حالت احتضار است. قرآن با نگاهی دلسوزانه می گوید:

وَ اللهُ یَدْعُوا إِلى دارِ السَّلامِ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (سوره یونس، آیه 25)

و خداوند به سراى صلح و آرامش دعوت مى‌کند و هرکس را بخواهد [و شایسته ببیند]، به راه راست هدایت مى‌نماید.

می‌شود شمایی را که دارم می‌خوانم، بیایید به دار سلام، بیایید به صراط مستقیم؟! دوباره چه می‌فرماید؟

کَلَّا إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِیَ(سوره قیامت، آیه 26)

چنین نیست (که منکران قیامت پنداشتند. باش تا) آن‌گاه که جانشان به گلو رسد.

کَلَّا: نه، نه

إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِیَ: «تَرقُوَه»، استخوان‌هایی که بین کتف و جناغ قرار دارد؛ کنایه از گلوگاه.

نه، نه، وقتی که «بَلَغَتِ التَّرَاقِیَ»، جان رسید به گلوگاه؛ چون معمولاً می‌گویند از نوک پا، قبض روح می‌شود، تا می‌آید به گلوگاه و جان از بدن خارج می‌شود؛ روح از بدن خارج می‌شود؛ نه این که جسمانی باشد؛ بلکه یعنی آن توجهی که قرار است روح از بدن جدا شود.

وَ قیلَ مَنْ راقٍ (سوره قیامت، آیه 27)

و گفته‌شود: «آیا کسی هست که [این بیمار را از مرگ] نجات دهد»؟!

خدای عالم که خالق من و توست، آیا این مردن برای ما هم هست یا خیر؟ پس علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد. دارد به ما می‌گوید آن لحظه‌ای که قرار است جان بدهید، وقتی رسید به گلوگاه، اطرافیان متوجه نمی‌شوند ولی آن‌هایی که گوش دلشان باز است، می‌شنوند. آن‌هایی که چشم دلشان باز است، می‌بینند.

 

چند تجربه بزرگان از دیدن لحظه جان دادن و دفن متوفی

 مرحوم حاج شیخ عباس قمی (محدث قمی) برایش در وادی‌السلام صدای فریاد بلندی شنید؛ به حدی بلند که فکر می‌کرد شتری را دارند داغ می‌کنند. وقتی توجه کرد، دید در طرف دیگر وادی‌السلام، عده‌ای دارند می‌روند. رفت نزدیک و دید میتی را دارند دفن می‌کنند. صدا از میت بود ولی هیچ کدام نمی‌شنیدند ولی شیخ عباس قمی می‌شنید.

شیخ بهایی در تخت فولاد اصفهان سر قبر عارف معروف، بابا رکن‌الدین رفته بود. ایشان به شیخ بهایی گفت: شیخ در فکر خود باش، مرگت نزدیک است. چرا به خودت نمی‌پردازی؟ که شیخ بهایی از اطرافیانش، من جمله پدر مرحوم علامه مجلسی، پرسید: شما هم شنیدید؟ گفتند: نه، ما هیچ صدایی نشنیدیم که شیخ گفت: پس با من بوده و شش ماه بعد هم وفات کرد.

لحظه‌ی احتضار، فریاد دادخواهی محتضر را اهل دل‌ها می‌شنوند. لذا حالت جان‌دادن بعضی‌ها را، افرادی که اهل معنا هستند، نمی‌توانند تحمل کنند و عکسش هم هست. اتفاق افتاده موارد بسیاری از بندگان صالح خدا.

یک موردی را بنده با چشم خودم دیدم. در کما بود و گفتند علی‌القاعده 2، 3 ساعت دیگر شاید از دنیا برود. دور بسترش سوره یس، ص و صافات خواندیم، عدیله خواندیم. یک پیر 80، 90 ساله‌ در کما. یک دفعه بلند شد روی تختش نشست و گفت: صلّی الله علیکَ یا أباعبدالله (ع) و تمام شد. همه دیدند و شنیدند.

این حالت را قرآن کریم دارد می‌گوید تا زنده هستیم و حالت احتضار نرسیدیم و جان به گلوگاه نرسیده، بیدار شوید.

قرآن می‌فرماید: وقتی به این جا می‌رسد، می‌گویند:

وَ قیلَ مَنْ راقٍ(27): چه کسی من را نجات می‌دهد؟ چه کسی به کمک من می‌آید؟ چه کسی می‌تواند یک لطفی در حق من بکند؟

روایت هم می‌فرماید: می‌بیند هیچ‌کس جواب نمی‌دهد. می‌گوید: این‌ها مگر نمی‌شنوند که من چه می‌گویم؟

 

نگاه ملتمسانه محتضر به اطرافیان و اموال خود

این فرد در حالت احتضار و در آن عالم است. نگاه می‌کند مثلاً به خانمش، پدرش، بچه‌هایش، اطرافیانش... اگر استاد است، به شاگردهایش. اگر شاگرد است، به استادش. همسایه است، به همسایه‌اش... که من دارم می‌روم.

زبان حال آن‌ها جواب می‌دهد، نه زبان قال؛ چون آن‌ها که نمی‌شنوند. زبان قالشان این است: نهایت کاری که ما بتوانیم بکنیم، این است که شما را غسل بدهیم، کفن کنیم، تشییع کنیم، دفن کنیم. خیلی هم وفادار باشیم، گاهی سر قبرت بیاییم و یک فاتحه‌ای بخوانیم. البته این هم در این روزگار که همه چیز پیامکی شده، نمی‌شود به متولی آن قبرستان زنگ بزنند و بگویند آقا از طرف ما برو، سر به متوفی ما بزن و این پیامک ما را برایش بخوان. زیارتی هم که تازگی‌ها زنگ می‌زنند که برو از جانب ما زیارت کن. ولی رفتن سر قبر، نشستن و بوسیدن قبر عزیزان، مخصوصاً پدر و مادر، انجام‌دادن آدابی، این‌ها آثاری دارد که بماند.

بعد نگاه می‌کند به اموالش. چقدر جان کندم تا شما را تهیه کردم، چه می‌کنید؟ می‌گویند: فقط می‌توانیم یک کفن به تو بدهیم. بیش از این، خیر، هیچ. اگر هم وصیت ثلث کردی، خوشا به حالت. اگر نکردی که دیگر این اموال، مال تو نیست و اگر ورثه نخواهد که ثلث دیگر را هم نمی‌توانی بدهی.

 

حضور امیرالمومنین(ع) در لحظه جان دادن افراد

بعد نگاه می‌کند به اعمالش. می‌گوید: همه جا با تو هستیم. امام صادق(ع) در روایتی می‌فرمایند: هر کسی بخواهد جان بدهد، امیرالمؤمنین (ع) بالای سرش حاضر می‌شوند.

ما یموتُ مُوالٍ لَنا مُبغِضٌ لأعدائنا إلّا و یحضُرُهُ رسولُ اللّهِ (ص) و أمیرالمؤمنینَ و الحسنُ و الحسینُ (ع) فَیسُرُّوهُ و یبَشِّروهُ، و إن کانَ غیرَ مُوالٍ لَنا یراهُم بحَیثُ یسوؤهُ. و الدّلیلُ علی ذلک قَولُ أمیرِ المؤمنینَ (ع) لحارثِ الهَمْدانی: یا حارَ هَمْدانَ مَن یمُتْ یرَنی مِن مؤمنٍ أو مُنافِقٍ قُبُلا. (تفسیر قمی، جلد 2، صفحه‌ی 265)

هیچ کس نیست که دوست‌دار ما و دشمن دشمنان ما باشد و بمیرد، مگر این که [در هنگام مرگش] رسول خدا (ص) و امیرمؤمنان و حسن و حسین (ع) حاضر شوند و اگر دوست‌دار ما نباشد، آنان را به گونه‌ای که ناراحت شود، مشاهده کند. دلیل بر این مطلب، فرموده امیرمؤمنان (ع) به حارث همدانی است که: ای حارث همدانی! هر کس بمیرد مرا رودررو می‌بیند، مؤمن باشد یا منافق.

امام صادق (ع) در روایتی دیگر می‌فرمایند:

ما مِن مؤمنٍ یحضُرُهُ المَوتُ إلّا رأی محمّدا و علیا(ع) حیثُ تَقَرُّ عَینُهُ، و لا مُشرِک یموتُ إلّا رآهُما حیثُ یسوؤهُ. (بحار الأنوار، جلد ۸۲، صفحه‌ی ۱۷۴، حدیث ۸)

هیچ مؤمنی نیست که مرگش دررسد، مگر این که محمّد (ص) و علی (ع) را ببیند، بدان‌گونه که شادمان شود و هیچ مشرکی نمیرد، مگر این که آن دو بزرگوار را بدان‌گونه که ناراحت شود، مشاهده کند.

اسرار و حرف‌هایی دارد که بزرگان، این‌ها را می‌دانند و چیزهایی هم فرمودند. این جا، چشم امیدش را برمی‌گرداند به طرف امیرالمؤمنین (ع). یک نگاهی به مولا (ع) می‌کند. اگر مستوجب عنایت باشد، مولا یک لبخند می‌زنند و این فرد راحت جان می‌دهد. می‌فهمد که همه چیز تمام شد.

بینی و بین‌الله عزیزان! این را بیشتر به جوان‌هایی که اهل درس و بحث هستند، عزیزان دبیرستانی، عزیزان دانشگاهی می‌گویم. الآن سال 1402 تمام شد. یک هفته، دو هفته بیشتر نمانده‌است.

مثلاً قرار بود دو ترم درس بخوانید. اگر بازیگوشی و سستی کردید، تمام شد. همین طور اگر در تقوا و پاکی و ایمان هم زحمت کشیدید، سال تمام شد. الآن فکر کنید نمی‌ارزید که یک کمی هم سختی‌ها را تحمل کنید؟

آیا یک نگاه امیرالمؤمنین (ع)، آن هم لحظه‌ی جان‌دادن، دهانه‌ی عالم برزخ، ورود به عالم معنا، نمی‌ ارزد؟

به خود امیرالمؤمنین (ع) صدها فحش‌خوردن می‌ارزد. صدها کتک‌خوردن می‌ارزد. نه، صدها بار در راه آن‌ها جان‌دادن هم می‌ارزد.

 

میزان شناخت اصحاب خاص امیرالمومنین(ع)

اصحاب خاص مولا (ع)، شیعه‌های حقیقی آن‌هایی که این‌ها را فهمیده‌بودند تا پای جان ایستادگی کردند.

میثم تمار

حرم جناب میثم تمار، در کنار مسجد کوفه است. هر موقع آنجا می‌روم خدا می‌داند نمی‌توانم داخل بروم. پاهایم می‌لرزد، حالم منقلب می‌شود. چه عشقی داشتند؟ این‌ها چه فهمیده‌بودند؟ مگر شوخی است؟!

میثم تمار هر روز درخت نخل جلوی دارالإماره‌ی کوفه را نوازش می‌کرد و آب می‌داد. با درخت زمزمه می‌کرد، خشک نشوی، سرحال باشی! می‌گفتند: چه می‌کنی؟ می‌گفت: به عشق آقایم، مرا بالای این نخل به دار می‌کشند! دست و پایم را می‌برند و زبانم را قطع می‌کنند! و چه کرد تا آخرش؟ این‌ها چه فهمیده‌بودند؟

حجر ابن عدی

به حجر ابن عدی گفتند: این نامه را امضا کن. کاغذ سفید، هر پستی بخواهی، به تو می‌دهیم؛ به این شرط که علی (ع) را سب و لعن کنی. گفت: چه می گویید؟! به خاطر پست و مقام، علی (ع) را سب و لعن کنم؟! شروع کرد به سب و لعن معاویه. گفتند: همه‌ی شماها را گردن می‌زنیم. گفت: یک خواهش می‌توانم بکنم؟ اول پسرم را گردن بزنید، بعد من را! تعجب کردند که پسر، چقدر خودخواه است که می‌خواهد اول پسرش کشته‌شود. داغ فرزند که سخت است. علت را پرسیدند. گفت: دو دلیل دارد: 1. در راه عشق علی (ع)، داغ پسرم را هم ببینم. آن اجر را هم ببرم. من هم که دارم کشته‌می‌شوم. 2. اگر من را اول بکشند، نکند پسرم بترسد؛ چون جوان است و این ننگ در خانواده‌ی ما بماند که به خاطر چند روز زندگی، به علی (ع) سب و لعن گفته‌است. من مطمئن باشم.

پسر هم بلاتشبیه مثل حضرت اسماعیل (ع)، فرزند حضرت ابراهیم (ع). در حد خودش گفت: بابا جان! من می‌خواهم اول من را گردن بزنند که تو مطمئن باشی که من در راه علی (ع) بودم.

اول پسر را گردن زدند، بعد پدر را. این‌ها چه فهمیدند؟

با این اوصاف حضرت علی (ع) چگونه بالای سر اینها می‌آید؟!

همسایه‌ی شما یک مقدار کار خیر برای شما کرده، می‌گویید: من شرمنده هستم. خدایا توفیق می‌دهی یک جور بتوانم جبران کنم و از خجالتش دربیایم؟ و اگر توفیق نداشته‌باشید، ناراحت هستید. می‌گویید: ای خدا! توانی به من بده تا من بتوانم از خجالتش دربیایم.

آن وقت علی (ع)، مظهر عدل و رحمت الهی چگونه جبران می‌کند؟

جوان، به خاطر علی (ع) گناه نکنی، آیا علی (ع) نازت نمی‌کند؟ نمی‌ارزد آن لحظه‌ی جان‌دادن، دستی به سر و رویت بکشد و بگوید: دست مریزاد، خسته نباشی. احسنت. بیا در آغوش خودم...

وَ قیلَ مَنْ راقٍ (سوره قیامت، آیه 27)

و گفته‌شود: «آیا کسی هست که [این بیمار را از مرگ] نجات دهد»؟!

وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ (سوره قیامت، آیه 28)

[در‌این‌هنگام] او به جدایی از دنیا یقین پیدا می‌کند.

وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ (سوره قیامت، آیه 29)

و ساق پاها [از سختی جان‌دادن] به هم می‌پیچد!

انسان وقتی درد شدیدی دارد، مرتب پاهایش را هم‌دیگر می‌مالد یا یک مصیبت سنگینی بهش رسیده‌است، مرتب پاهایش را به هم می‌مالد.

پاها را به هم پیچیدن، کنایه از درد جان‌کندن و درد این که ای وای! چرا من تا زنده بودم، تا جان داشتم، فریب دنیا را خوردم و حواسم نبود که چه باید بکنم؟

إِلى رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَساقُ (سوره قیامت، آیه 30)

در آن روز، مسیر همه به‌سوی [دادگاه] پروردگارت خواهدبود.

و این مسیر سوق‌دادن و این جهتی که قرار است من را ببرند، به طرف خداست؛ خدایی که:

فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ (7) وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ (آیات 7 و 8 سوره‌ی زلزال)

پس هر کس، هم‌وزن ذرّه‌ای کار خیر انجام دهد، آن را می‌بیند. و هر کس، هم‌وزن ذرّه‌ای کار بد کرده، آن را [نیز] می‌بیند.

خدایی که وقتی نامه‌ی اعمال ما را طبق آیه‌ی قرآن کریم، فردای قیامت به دستمان می‌دهند؛

وَ وُضِعَ الْکِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمینَ مُشْفِقینَ مِمَّا فیهِ وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغیرَةً وَ لا کَبیرَةً إِلاَّ أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً (سوره کهف، آیه 49)

و نامه‌ی اعمال [آن‌ها] در آن جا گذارده‌مى‌شود؛ پس گنهکاران را مى‌بینى در ‌حالى ‌که از آن چه در آن است، ترسان و هراسانند و مى‌گویند: «اى واى بر ما! این چه نامه‌اى است که هیچ عمل کوچک و بزرگى را فروگذار نمى‌‌کند، مگر این که آن را احصا کرده‌است»؟! و [این در حالى است که همه‌ی] اعمال خود را حاضر می‌بینند و پروردگارت به هیچ‌کس ستم نمى‌کند.

گنه‌کاران، هراسناک به این نامه نگاه می‌کنند. می‌گویند:

یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ: وای بر ما از این نوشته.

لا یُغادِرُ صَغیرَةً وَ لا کَبیرَةً: یک دانه از آن گناهان صغیره و یک دانه از آن گناهان کبیره را فرونگذاشتند،

إِلاَّ أَحْصاها: همه حساب شده. همه‌ی این‌ها در آن جا دارد آشکار می‌شود و همه می‌بینند.

إِلى رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَساقُ (سوره قیامت، آیه 30)

در آن روز مسیر همه به‌سوی [دادگاه] پروردگارت خواهدبود.

هر کسی آن روز می‌گوید: من چگونه بودم؟ ابتدا قرآن حالات محتضر را بیان می‌فرماید. سپس در آیات بعد درس می‌دهد؛ چون "یَدْعُوا إِلى دارِ السَّلامِ (سوره یونس، آیه 25) است.

بعضی‌ها در دنیا چگونه بودند؟

فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى(سوره قیامت، آیه 31)

[در آن روز گفته می‌شود:] او ایمان نیاورد و نماز نخواند.

«تصدیق نکردند»، آیا نمازنخواندن هم در آن هست یا خیر؟

فَلا صَدَّقَ: تصدیق نکردند. چه چیزی را؟ خدا، پیامبر (ص)، دین، کتاب، آیین و اسلام و احکام و اخلاق و عقاید و... یک دسته زیر بار این حرف‌ها نرفتند.

 

ذکر خاص بعد از عام

بیان وَ لا صَلَّى بعد از فَلا صَدَّقَ تکنیک «ذکر خاص، بعد از عام»، برای تاکید بیشتر است. مثلاً می‌گویند: عبادات را توجه داشته‌باشید. عبادات مهم است. نماز، نماز. مگر نماز جزو عبادات نبود؟ ولی دارد حساسیت بیشتری را نشان می‌دهد.

به عنوان مثال می‌گویم، همه‌ی شما، شام مهمان بنده هستید. به یک نفر خاص اشاره می‌کنم که شما هم هستید. وقتی همه را گفتم، آن فرد خاص که جزو همه بود. این ذکر خاص، بعد از عام است.

نماز چقدر مهم است؟ عزیزان، نماز، نماز، نماز... شما را به خدا! دَأب بنده، موعظه نیست. احساس مسئولیت می‌کنم اما گاهی دلم نمی‌آید که عرض نکنم. نماز، مخصوصاً اول وقت و عظمت قائل‌شدن برای نماز. واجبات نماز که جای خودش، بعد مستحبات، نماز شب. این‌ها برکاتی می‌آورد. عالم انسان را عوض می‌کند. افاضاتی درست می‌کند.

لذا قرآن کریم می‌فرماید:

این‌ها، «فَلا صَدَّقَ»، تصدیق نکردند، نپذیرفتند، زیر بار نرفتند، «وَ لا صَلَّى»، نماز نخواندند.

وَ لکِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّى (سوره قیامت، آیه 32)

بلکه تکذیب کرد و روی‌گردان شد.

ثُمَّ ذَهَبَ إِلى أَهْلِهِ یَتَمَطَّى(سوره قیامت، آیه 33)

سپس به‌سوی خانواده‌ی خود بازگشت، در‌حالی ‌که متکبّرانه قدم برمی‌داشت.

وای! سپس به سوی اهل و عیال و خانواده‌شان، دوستان و هم‌شهری‌ها، هم‌دوره‌ای‌هایشان... با تبختر، با یک انانیت، «یَتَمَطَّى»، خیلی گردن‌کش و متکبرانه می‌رفتند.

برخی می‌گویند: این حرف‌ها چیست؟! چهارتا آخوند آن جا نشستند، چهارتا چیز بافتند و حسینیه حاجیان هم آن جا می‌روند و این افراد و چهارتا کلمه و...! ول کنید این حرف‌ها را! خیلی هم به خودشان می‌نازند! آن وقت خدا چه می‌فرماید؟

سوره‌ی قیامت:

أَوْلَى لَکَ فَأَوْلَى (سوره قیامت، آیه 34)

[و گویند: با این وضعی که داری، عذاب دوزخ] برای تو شایسته‌تر است، شایسته‌تر!

ثُمَّ أَوْلَى لَکَ فَأَوْلَى (سوره قیامت، آیه 35)

باز هم شایسته‌تر است، شایسته‌تر.

عجب! دوتا آیه پشت هم، با چند تاکید. سزاوارتر و سزاوارتر. بله، بله. سزاوارتر و سزاوارتر؛ یعنی مناسب‌تر. اولویتی که برای این‌ها دارد، چیست؟ همان عذاب‌های سختی است که جزای این‌هاست. اولویتشان این است. باید به این جزا برسند.

 

معاد، حکمت الهی

یکی از دلایل معاد، حکمت الهی است. یکی از دلایل معاد، عدل الهی است. یعنی می‌شود خدا خلق کند، هدفی در بین نباشد و بمیرند و تمام بشود؟ این خلاف حکمت است.

لذا می‌فرماید:  أَیَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدىً (سوره قیامت، آیه 36)

آیا انسان گمان می‌‌کند بی‌هدف رها می‌شود؟!

سُدىً: یعنی بیهوده، بی‌منظور.

بچه با لگو اسباب بازی، خانه می‌سازد و بعد خراب می‌کند. می‌گوییم بچه است دیگر ولی مثلاً یک مهندس، مصالح بیاورد و ساختمان را بسازد و بعد خراب کند! نمی‌گوییم آیا این‌ه دیوانه شده‌؟ باید حساب و کتاب داشته‌باشد.

أَیَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدىً (سوره قیامت، آیه 36)

آیا انسان خیال می‌‌کند بی‌هدف رها شده‌است و بیهوده است؟ آمدید و زندگی کردید و مردید و تمام شد؟! این همه عظمت خلقت، انبیاء، اولیاء، صلحا، حکما، عرفا، شهدا، کتاب، دلیل، بحث، استدلال... با یک حرف، ول کنید این حرف‌ها را! آیا به همین راحتی است؟ آن حرف‌های بالاست.

خدا یک نمونه از موجودیت خود ما را ذکر می‌کند و می‌فرماید:

أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنى (سوره قیامت، آیه 37)

آیا او نطفه‌ای از منی که در رحم ریخته‌می‌شود، نبود؟!

ثُمَّ کانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى (سوره قیامت، آیه 38)

سپس به‌صورت خون بسته درآمد و خداوند او را آفرید و موزون ساخت.

شما یک نطفه بودید که تبدیل به علقه شد و بعد تصفیه شد و آن صورت انسانی پیدا کرد.

فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى(سوره قیامت، آیه 39)

و از آن، دو زوج مرد و زن آفرید.

خدا از همین‌ها، جفت‌هایی، پسر، دختر، مرد، زن را نیافرید؟

این را به عنوان یک نمونه از حکمت الهی در این عالم، از یک نطفه، انسان را تا به کجا می‌رساند.

أَلَیْسَ ذلِکَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتى (سوره قیامت، آیه 40)

آیا چنین کسی قادر نیست که مردگان را زنده کند؟!
آیا این خدای باعظمت، «أَلَیْسَ ذلِکَ بِقادِرٍ»، قادر نیست که مرده را زنده کند؟! که در بحث‌های عقلی گفتیم: یکی از دلایل منکرین معاد، استبعاد بود، نه مُحال‌بودن. محال نیست، مستبعد است؛ یعنی ای وای، مگر می‌شود؟! بله برای من و شما نمی‌شود که مرده را زنده کنیم.

 

ماجرای کشته شدن مار توسط آقای قاضی

مرحوم آقا سید علی آقای قاضی، آدم عجیبی بود. یک نفر به کلاسش آمده‌بود. تردید داشت که آیا بپذیرم یا نپذیرم؟! البته می‌دانید این جور شخصیت‌ها، آن قدر دشمن دارند و بعضی قشریون، آن قدر با این‌ها مخالف هستند که به افراد عادی می‌گویند: نروید پای صحبت‌ این‌ها. جهنمی می‌شوید! بیایید پیش ماها که خودمان اهل بهشت هستیم و سند بهشت هم داریم و می‌توانیم یک مقدارش را به نام شما بکنیم!

یک بنده‌ی خدایی به یکی از دوستان ما گفته‌بود که بیایید جلسه‌ی ما. امام زمان (ع)، جلسه‌ی ما را امضا کرده‌است. دوست ما هم در جواب گفته‌بود: آن امضا را بیاور ببینم که اگر یکی دیگر هم همین حرف را زد، ببینم همین طوری است یا خیر؟!

این بازی‌ها همیشه در تاریخ بوده‌است. لذا این بنده‌ی خدا هم می‌گوید: به تردید افتاده‌بودم که آیا جلسه‌ی آقا سید میرزا علی آقای قاضی بروم یا خیر؟ گفت: ایشان به من فرمود: بیا برویم وادی‌السلام، فاتحه بخوانیم. با هم رفتیم به طرف وادی‌السلام. یک دفعه یک مار بسیار خطرناک سمی، سر راه ما پیدا شد. این بنده‌ی خدا می‌گوید: من ترسیدم و خواستم خودم را کنار بکشم. مرحوم سید علی آقای قاضی فرمود: «مُت بِإذنِ الله»، بمیر به اذن خدا! مار مرد! گفت: من یک نگاهی کردم. با خودم گفتم: نکند جادوگری است؟ می‌خواهد من را فریب بدهد که من را ببرد! گفت: من هیچ چیز نگفتم. رفتیم وادی‌السلام، فاتحه خواندیم و موقع برگشتن، من آمدم ببینم واقعاً آیا مار بود که مرده؟! دیدم بله، درست است. مار بوده و مرده.

فردا رفتم سر درس. آقا سید علی آقای قاضی فرمود: بعضیها آن قدر تردید دارند که اگر ببینند مرده‌است، باز هم شک می‌کنند که مرده‌است یا خیر؟!

حالا این که قدرت یک انسان است. قدرت الهی در این امور که دیگر معلوم است چیست.

 

توصیه‌های استاد در آخرین جلسه معاد

در بحثهای اخیر بسیار در این باره صحبت کردم که دنیا دارد گولمان می‌زند. تعلقات دنیوی دارد ما را می‌برد.

شما اگر در مغازه‌ی عطرفروش‌ها که بروید، انواع عطر ممکن است باشد اما آیا شده‌است فضولات را بیاورند در مغازه‌ی عطرفروشی؟!

مغازه‌ی کودفروشی هست که انواع کودها را دارند که کشاورزها می‌روند کود حیوانی، گیاهی، گوسفندی و... می‌خرند و می‌برند ولی هیچ وقت این کود را به مغازه‌ی عطرفروشی نمی‌برند؛ چون این‌ها اصلاً با هم سنخیتی ندارند.

نوریان، مر نوریان را طالبند...

چرا می‌گویند اگر می‌خواهید نماز بخوانید، باید حتماً وضو یا غسل یا تیمم را داشته‌باشد؟ زیرا شرایط ورود به این حریم، طهارت است. شرایط توجه ولی خدا، امام عصر (ع) به ما، دل‌کندن از تعلقات دنیوی است که نمونه‌هایش را در جلسات گذشته بحث کردیم.

لذا در این آخر سال، یک خانه‌تکانی در اعمال و رفتار و عقاید و افکارمان داشته‌باشیم. خانه‌ها را خانه‌تکانی می‌کنند که البته خوب است. گرد و خاک و میکروب و... می‌زدایند و از خانه دور می‌کنند تا تمیز بشویم. اشکالی ندارد ولی مهم‌تر از آن‌ها، خانه‌تکانی خانه‌ی دل است. بتوانیم به قول مولوی، اگر یک تیغ در پایمان فرورود، چقدر ما را اذیت می‌کند و کندن آن از پا چقدر سخت است؟

تیغ در پا چون بود دشوار یاب                      تیغ در دل چون بود واده جواب

لذا بیاییم واقعاً در این آخر سال، به فکر خودمان باشیم، ببینیم چه کار کردیم؟ یک سال هم رفت اما این یک سالی که رفت... عمر چقدر قیمت دارد؟ چقدر ارزش دارد؟ که چه سرمایه‌ای است عمر که با هیچ چیز نمی‌شود معاوضه‌اش کرد. چقدر دیده‌شده افرادی دچار یک بیماری شده‌اند که حتی حاضر هستند خانه و زندگی خود را بفروشند تا بیماریشان معالجه شود تا چند سال دیگر بتوانند زندگی کنند.

حالا این عمر به این گران‌مایه‌ای، یک سالش را از دست دادیم و خدا را شکر بیمار نبودیم. سالم بودیم. کار می‌کردیم. فعالیت هم داشتیم... ولی چه کردیم؟ اگر کوتاهی و سستی کردیم، نباید به فکر باشیم؟ عقیده‌ی بنده این است و قابل اثبات هم هست ولی چون شما معتقد هستید، خیلی نیاز به بحث ندارد.

توسل و توکل و توجه به حضرت ولی عصر (ع)، چون ولی عصر (ع)، ولی‌الله است، پدر معنوی همه‌ی انسان‌هاست. دست به دامن امام عصر (ع) بزنیم. خیلی مهم است و یکی از راه‌هایی که ما بتوانیم نظر امام زمان (ع) را جلب کنیم، گریه بر امام حسین (ع) است. این‌ها یک حلقه‌ای است در نظام تکوین و تشریع عالم، به شکل عجیب و غریبی.

توسل پایانی

چرا در زیارت ناحیه‌ی مقدسه، امام (ع) می‌فرمایند: یا جداه! نبودم به شما کمک بیایم ولی شب و روز آنقدر در مصیبت شما اشک می‌ریزم که اگر اشکم تمام شود، به جای اشک، خون گریه کنم،این یعنی چه؟

خدایش بیامرزد، مرحوم جعفر آقای مجتهدی، بَکّائی بود که نمونه‌اش کمتر بنده دیده‌بودم. با این که خدا را شکر من بکاهایی را دیدم ولی کمتر بکاء مثل مرحوم جعفر آقای مجتهدی دیده‌بودم.

پزشکان به ایشان گفته‌بودند گریه برای چشمتان ممکن است مضر باشد. گفت: ما چشم را برای چه می‌خواهیم؟ ما چشم را برای گریه بر اباعبدالله (ع) می‌خواهیم. تا وقتی هم که از دنیا رفتند، چشمشان مشکلی پیدا نکرد، با اشکی که از آن چشم می‌آمد.

حالا آن‌هایی که توجه به این معنا دارند، چیست؟ دِعبل، شاعر و مرثیه‌سرای اهل بیت (ع) پیش امام رضا(ع) آمد. حضرت فرمودند: دعبل خدا جزایت بدهد. برای جدمان چه گفته‌ای؟ عرض کرد: آقا مرثیه‌ی تازه‌ای سرودم. اجازه می‌دهید بخوانم؟ امام (ع) فرمودند: صبر کن. صندلی بیاورید. دعبل روی صندلی بنشین. کسی که مصیبت جدم را می‌گوید، باید بالای صندلی بنشیند. خود امام (ع)، دوزانو پایین نشستند.

من نمی‌فهمم. دعبل خجالت کشید. امام (ع) فرمودند: خیر، خجالت نکش؛ چون ذکر مصیبت جدم است.

حالا در این جلسه‌ی پایانی سال و در آستانه‌ی ماه مبارک رمضان... وای ماه رمضان! ماه رمضان، ماه رمضان... چه ماهی؟ که چقدر قرار است عنایت در این ماه بشود که خدا به عظمتت قسم، توفیق درک رمضان را به معنای صحیحش به ما عنایت بفرما.

در این آستانه‌ی ماه مبارک رمضان، امشب می‌خواهم یک کمی روضه را سخت بخوانم. از بنده انتقاد نکنید! در آستانه‌ی ماه مبارک رمضان، در پایان سال، می‌خواهیم ان شاءالله برویم برای آن آمادگی‌ها.

می‌خواهم ان شاءالله دامن امام عصر (ع) را با این حالت بگیریم.

شما می‌دانید در فقه ما، حتی گوسفند را که می‌خواهند ذبح کنند، این رگ اصلی را نمی‌برند. چاقو را وقتی به گلو می‌گذارند، یک مقدار که می‌برند، باید دست نگه‌دارند که خون برود، جان بدهد، بعد سر را کامل ببرند و جدا کنند. اگر این کار را نکنن، یک مقدار اشکال پیدا می‌کند. کراهت شدید دارد. چرا؟ چرا؟ چون تا جان دارد، کارد به نخاع می‌رسد. آن درد، خیلی شدید است.

برای این که آن حیوان اذیت نشود، جان بدهد، بعد سر را جدا کنند. تا زنده است، کارد به نخاع نخورد.

اما چرا سر ابی‌عبدالله (ع) را از پشت بریدند؟ نمی‌دانم. شاید اشاره به این نکته باشد که وقتی زینب (س)، بالای گودال قتلگاه بود یا بالای تل زینبیه بود و می‌دید، چه می‌دید؟ که شاعر بر مبنای آن گفته:

از حرم تا قتلگه زینب صدا می‌زد حسین...         دست و پا می‌زد حسین، زینب صدا می‌زد حسین

یک وقت از زیر خنجر، نگاهی به زینب (س) کرد... خواهرم برو...

نمی‌خواهد آل‌الله در میان این گرگ‌ها باشد. امر امام (ع) است. زینب (س) به داخل خیمه‌گاه آمد. دامن خیمه را انداخت اما یک موقع دید آسمان تیره و تار شده، زمین می‌لرزد، گرد و غباری بلند شد. اوضاع عجیبی شد. آمد خدمت امام سجاد (ع): آقا جان چه خبر شده‌است؟ امام (ع) فرمودند: عمه جان فکر می‌کنم که امام زمان(ع) را شهید کردند.

دامن خیمه را بالا زد. دید هلهله است. دید سر ابی‌عبدالله (ع) بالای نیزه بلند شده و همه دارند هلهله می‌کنند.

اگر با چشم دل و گوش دل به آن صحنه بنگرید، این هلهله‌ی آن‌هایی است که وجوهشان باسرة است اما صاحبان وجوه ناضرة چه می‌کردند؟ شاید فریاد بلند باشد: آیا سر ابی‌عبدالله (ع) را به این صورت در مقابل زن و بچه بر بالای نیزه قرار بدهند؟!

بله بالای نیزه بود. یک صحنه هم می‌گویند وقتی که اهل بیت (ع) را در خرابه نگه‌می‌داشتند، سرها را هم گاهی به نیزه می‌زدند و به دیوار خرابه تکیه می‌دادند. نگهبان یکی از این سرها می‌گوید: سر مطهر ابی‌عبدالله(ع) به نیزه بود. یک شب دیدم دختربچه‌ی کم سن و سالی چند مرتبه می‌آید در خرابه. با یک چشم من را نگاه می‌کند و با یک چشم، سربلند می‌کند و این سر را بالای نیزه می‌بیند. می‌گوید: من خودم را به خواب زدم که ببینم این دختربچه چه می‌کند؟ دیدم تلاش کرد که نیزه را بخواباند و سر را از این نیزه بردارد...

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ.

سلام بر تو ای اباعبداللّه و بر روانهائی که فرود آمدند به آستانت ، سلام خدا از من بر تو باد تا ابد مادامی که روز و شب باقی است و خدا این زیارت مرا آخرین عهد با حضرتت قرار ندهد سلام بر حسین و بر علی‌بن‌الحسین و بر فرزندان حسین و بر اصحاب و یاران حسین(ع)

به کوشش سرکار خانم خرم نژاد

منبع: سخنرانی معاد برهانی در آیات قرآنی، دکتر اسدی گرمارودی، جلسه هفتاد و نهم