جلسه شصت و پنجم
بسم الله الرحمن الرحیم
معاد برهانی در آیات قرآنی، جلسه ۶۵
چکیده جلسات گذشته
ما معتقدیم که آیات قرآن کریم تصریح دارد و روایات معصومین هم این مطلب را بیان میکند که کسانی که سزاوار بهشت نیستند، مدت محدودی در جهنم، مخلد یا معذب خواهند بود؛ چند اشکال وارد بود که دوتای آنها را قبلا مورد بررسی قرار دادیم. یکی اینکه آیا اصل عذاب با رحمت و عدل خدا هماهنگی دارد و منافات ندارد؟ توضیح دادیم که این عذاب عین عدل است. یکی از اشکالات این بود که عذاب جاودانه و خلود، عذاب مدت طولانی در فردای قیامت، با یک مدت کوتاهی که ما در دنیا زندگی کردهایم، اگر خدای نکرده همه را هم گناه کرده باشیم، آیا این عادلانه است؟ این را هم بحث کردیم و تکرار نمیکنیم.
در همین رابطه در مورد عذاب یک بحث مهم قرآنی و روایی وجود دارد. همان طور که تیتر بحث ما « معاد برهانی در آیات قرآنی» است، میخواهیم ببینیم آیات قرآن در مورد معاد چه میگویند و در کنارش برهان چه میگوید؟ آیا اینها برهان هم هستند؟ قبلا هم توضیح دادهایم که ممکن است بگوییم چون قرآن گفته است، ما تسلیم هستیم و قبول داریم. اما اگر کسی اشکال کند و دنبال دلیل عقلی گشت، ما به صورت عقلی جواب او را بدهیم. لذا در ادامه دو مبحث قبلی در خصوص رابطه اعمال ما و عذاب اخروی در قرآن به شبهه یا سوال سوم میپردازیم. ابتدا نگاه کنیم که در قرآن چگونه مطرح شده است و سپس در روایات معصومین علیهم السلام و اینکه در رابطه با این مطلب چه شبههای وجود دارد و جواب عقلی آن چیست.
حبط و احباط عمل در مقابل تکفیر
راجعبه قیامت یک بحث قرآنی تحت عنوان احباط عمل و در مقابل آن تکفیر داریم. اول به موضوع حبط و احباط میپردازیم و نمونهای از آیاتی که در این رابطه آمده است را هم شاهد میآوریم و بحث میکنیم. بقیه آیات هم که تعدادشان زیاد است به همین صورت قابل پیگیری است.
معنای حبط
حبط در لغت (کتاب التحقیق ج۲ ص۱۶۷) به معنای سقوط همراه با محو شدن است. گاهی وقتی یک چیزی میافتد، ساقط شده در محل باقی است، مثلا کسی که از روی اسب پایین میافتد میگوییم سقوط کرد و طرف روی زمین افتاد. یا در مثال هواپیما، یک وقت میگوییم سقوط کرد و چیزی از آن باقی ماند، اما گاهی هواپیما که سقوط میکند، چیزی از آن باقی نمیماند و محو میشود، چیزی از آن را نمیتوان پیدا کرد که به این حالت «حبط» میگویند. اگر حبط به باب افعال برود، احباط، به معنی ساقط کردن، از بین بردن و پوچ کردن است.
در کتاب التبیان ج۲ ص ۲۰۸، تفسیر کبیر فخر رازی مجلد ۳ ج۶ ص ۳۷ آمده است: «حبط» در اصل لغت یک نوع بیماری مخصوص دامها بوده است. گیاهی به نام حباط بود که وقتی دام، این گیاه را میخورد به این بیماری مبتلا میشد و به کلی از بین میرفت و میپوسید. مرحوم علامه طباطبایی در المیزان میفرمایند که احباط و حبط به این معنی هم آمده است که گاهی حیوانات در خوردن، پرخوری میکردند که در اثر آن بیمار میشدند و میمردند. این را هم «حبط» میگفتند.
حبط در قرآن کریم
از آنجا که حبط در رابطه با عمل است، قرآن کریم میفرماید یک سری کارهاست که اگر ما انسانها انجام بدهیم، یا حبط است یا احباط که به آنها حبط محض و حبط غیر محض هم گفته شده است. یک سری از اعمال است که خود آن عمل هیچ فایدهای ندارد و از نظر اخروی و فردای قیامت نفعی به حال ما ندارد. مثلا فرض کنید که ما تلاش میکنیم که یک صدقه قابل توجهی به یک فقیر برسانیم که نیاز مالی او را برطرف کنیم ولی به قصد ریا و خودنمایی. این عمل هیچ چیز در قیامت برای ما ندارد، حبط و پوچ است، مثل اینکه هواپیما ساقط شد و اثری هم از آن نماند. پس یک سری از اعمال حبط و پوچ میشود و به تعبیر قرآن هَبَاءً مَنْثُورًا (فرقان ۲۳) میشود و ثمری برای ما ندارد.
اما از این دسته خطرناکتر هم اعمالی هستند که احباط میکنند به این معنی که عملهای دیگر را هم پوچ میکنند. مثلا همه شنیدیم که پیغمبر (ص) خدا فرمودند که اگر کسی ذکر لااله الاالله بگوید یک درخت برای او در بهشت ثبت میشود. یک بنده خدا از پای منبر بلند شد و گفت: یا رسول الله پس من جنگل دارم چون صبح تا شب دارم میگویم لا اله الا الله. حضرت فرمودند در صورتی که دروغ نگویید که همه را بسوزاند. نشان میدهد که اگر دروغ بگوییم، فقط حبط نیست باعث احباط است، همه آثاری که قبلا با آن ذکر برای خودمان ایجاد کرده بودیم را محو میکند و از بین میبرد. پناه بر خدا نسبت به این که انسان اعمالی داشته باشد که باعث حبط همه اعمال قبلی او بشود. هیچ چیز از اعمال قبلی باقی نماند. لذا میگویند در قیامت نامه اعمال را که به دست افراد میدهند، برخی نگاه می کنند و می گویند ما کارهای خوب زیادی در دنیا داشتهایم که در اینجا نیامده است. میگویند: آنها را حبط کردهاید. کاری کردهاید که آثار آنها محو شد و باقی نماند. کما اینکه انسان گاهی اعمالی را در نامه اعمال خود میبیند و میگوید من که اینها را انجام نداده بودم. جواب این است که شما یک کارهایی کردید که شریک این اعمال شدید و برای شما هم نوشته شده است.
معنای تکفیر
احباط در مقابل تکفیر است. تکفیر نه به معنی تکفیریها که همه را کافر میدانند. «تکفیر» از ریشه لغوی کفر به معنی پوشش. کافر یعنی پوشاننده و تکفیر یعنی پوشاندن. کارهایی که کارهای بد قبلی را میپوشاند، نقطه مقابل احباط است.
ابتدا چند آیه از قرآن بخوانیم در رابطه با تکفیر که لطف خدا این چنین است که بعضی کارها باعث می شود اعمال بد و سیئه از بین برود. نقطه مقابل هم به ما میفرماید که بعضی از اعمال باعث حبط یا احباط میشوند.
آیات در رابطه با تکفیر
سوره مبارکه هود آیه ۱۱۴
وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ذَلِکَ ذِکْرَى لِلذَّاکِرِینَ
و نماز را در دو طرف روز و ساعات نخستین شب برپا دار، که یقیناً نیکی ها، بدی ها را از میان می برند، این برای یادکنندگان تذکّر و یاد آوری است.
نمازهای واجبتان را انجام بدهید و عبادت بکنید. إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ کارهای خوب شما، کارهای بد را از بین میبرد. این همان تکفیر است به این معنی که کارهای بد را میپوشاند. ذَلِکَ ذِکْرَى لِلذَّاکِرِینَ این یک تذکری است برای آنهایی که تذکرپذیرند که توجه به اعمال نیک بکنند و انشاءالله کارهای خوبشان باعث میشود که اعمال بدشان از بین برود.
سوره مبارکه انفال آیه ۲۹
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانًا وَیُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ
ای اهل ایمان! اگر [در همه امورتان] از خدا پروا کنید، برای شما [بینایی و بصیرتی ویژه] برای تشخیص حق از باطل قرار میدهد، و گناهانتان را محو می کند، و شما را می آمرزد؛ و خدا دارای فضل بزرگ است.
این آیه تصریح دارد با قیود دیگر. اول رحمت خدا را ببینیم که بعد اگر خواستیم در بحث احباط اشکال کنیم، بگوییم این طرف هم هست و چرا این طرف را نگاه نکنیم؟
ای کسانی که ایمان آوردید و مومن شدید، انشاءالله بندههای خوب خدایید، اگر تقوا پیش بگیرید، خدا برای شما نیروی تمیز برای جبران حق و باطل میدهد، وَیُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ سیئات و بدیها و زشتیهای شما را میپوشاند. حتما شنیدید این روایات را که پیغمبر خدا در لحظات آخر حیات خود به خدا عرض می کند که دلم میخواهد امت گنهکار من را فرادی قیامت در بین امتهای دیگر رسوا نکنی و آبرویشان نرود. خدا فرمود: بندگانی که با این قید مستوجب عفو میشوند، من کاری میکنم که غیر از من هم کسی متوجه نشود. خدا این لطف را در فردای قیامت دارد. صریح قرآن است که تقوا پیشه کنید، خدا به شما فرقان میدهد که نیروی تمیز حق و باطل است و آدم میفهمد که کجا حق و باطل است، مخصوصا در دوره آخر زمان که حق و باطل با هم مخلوط میشود. در ادامه هم میفرماید که سیئات را میپوشاند و شما را مشمول مغفرت قرار میدهد و فضل خدا عظیم است. این نقطه مقابل احباط است.
سوره مبارکه نساء آیه ۳۱
إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَنُدْخِلْکُمْ مُدْخَلًا کَرِیمًا
اگر از گناهان بزرگی که از آنها نهی می شوید دوری کنید، گناهان کوچکتان را از شما محو می کنیم، و شما را به جایگاهی ارزشمند و نیکو وارد می کنیم.
اگر از گناهان کبیره و گناهانی که برای شما نهی شده اجتناب کنید، سیئات شما را میپوشانیم (خدا میگوید ما) و نمیگذاریم آبرویتان برود وَنُدْخِلْکُمْ مُدْخَلًا کَرِیمًا و وارد میکنیم، به جایگاهی میرسانیم که آن جایگاه کریم است. جایگاه ارزشمند و والایی است.
سوره مبارکه فرقان آیه ۷۰
إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا
مگر آنان که توبه کنند و ایمان آورند و کار شایسته انجام دهند، که خدا بدی هایشان را به خوبی ها تبدیل می کند؛ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
آیات قبل در رابطه با عذاب قیامت و سختی آن است. یک مقداری از آنها را در بحث عذاب اخروی مطرح کردهایم.
الا برای استثنا کردن آمده است، به معنی مگر، آنها که توبه کردند، ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، فَأُولَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ خداوند همان سیئات قبلی را برایشان تبدیل به حسنه میکند. وقتی که انسان با خودش خلوت میکند از خودش خجالت میکشد که خدایا تو چقدر لطف داری؟ آیا آدم با این خدایی که این همه لطف دارد، قهر میکند؟ دوستیش را با این خدا به هم میزند که در خانه کس دیگری برود؟ میگوید تو توبه بکن و بعد از آن ایمان بیاور و عمل کن، من آن بدیهای گذشته تو را تبدیل به حسنه میکنم. اصلا سیئه در نامه عمل تو دیگر نیست.
پس تکفیر به معنی پوشاندن بدیها و حتی تبدیل آنها به حسنات است. در مقابل آن احباط است که پناه بر خدا.
احباط در قرآن
خدا میفرماید که یک سلسله اعمال است که اگر شما بندگان خدا مبتلای به این اعمال شوید، اگر توبه کنید انشاءالله بدیها پاک میشوند؛ ولی اگر توبه نکردید، تمام اعمال خوب شما هم محو و ساقط میشود و در نامه اعمال شما موجودیت ندارد.
سوره مبارکه بقره آیه ۲۱۷
یَسْأَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ قُلْ قِتَالٌ فِیهِ کَبِیرٌ وَصَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَکُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَالْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَمَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ فَأُولَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ از تو درباره جنگ در ماه حرام می پرسند. بگو: هر جنگی در آن [گناهی] بزرگ است، ولی هر نوع بازداشتن [مردم] از راه خدا و کفرورزی به او و [بازداشتن مردم از] مسجد الحرام و بیرون راندن اهلش از آن، نزد خدا بزرگ تر [از جنگ در ماه حرام] است؛ و فتنه [شرک و بت پرستی] از کشتار بزرگ تر است. و مشرکان همواره با شما می جنگند تا شما را اگر بتوانند از دینتان برگردانند. و از شما کسانی که از دینشان برگردند و در حال کفر بمیرند، همه اعمال خوبشان در دنیا و آخرت تباه و بی اثر می شود، و آنان اهل آتش اند و در آن جاودانه اند.
آیه در خصوص جهاد و کوشا بودن در راه خدا است و اگر قرار است انسان جانش را در راه خدا بدهد، وظیفه او چیست تا اینجا که وَمَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ کسی که از دینش روی برمیگرداند و مرتد میشود، نعوذ بالله میگوید که برو بابا خدا چیه! پیغمبر و قرآن چیه! این که بعضی میگویند ول کن، اسلامتان را هم فهمیدیم! اینها ارتداد میآورد. یک وقت هست کسی کار خلاف انجام میدهد و میگوید سعی میکنم برگردم و جبران کنم، این ارتداد نیست و فسق است. اما گاهی کسی میگوید پیغمبر و امام چی است و ول کنید این حرفها را. فَیَمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ اگر کسی توبه نکند و از میدان و فرصتی که خدا برای او گذاشته استفاده نکند و در این حال بمیرد کافر است و ارتداد دارد، فَأُولَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ در دنیا هیچ اثری ندارد و فردای آخرت هم اعمال ایشان به حساب نمیآید. وَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ پناه بر خدا. بعضی از انسانها ۶۰ سال اعمال خوب دارند و ۴-۵ سال آخر عمر مرتد و کافر میشوند.
یکی از دعاهایی که باید خیلی به خدا پناه برد و دعا کرد، عاقبت به خیر مردن است. البته آن هم حساب دارد. لازم است جوری عمل کنیم که توفیق عاقبت به خیری را داشته باشیم.
حکایت تشنه جان دادن امیرکبیر
میگویند وقتی رگ امیرکبیر را زدند، عطش داشت و دلش نوشیدنی میخواست؛ چون هم از حمام در آمده بود و هم خون از بدنش رفته بود، دو ماموری که رگ او را زده بودند گفتند: میدانیم که تشنهای، آب میخواهی؟ امیرکبیر گفت: نه، میخواهم مثل مولایم امام حسین (ع) تشنه جان بدهم. تشنه جان داد. بعد از مرگ امیرکبیر، یکی از بزرگان او را به خواب دید و گفت میدانم که آدم خوبی بودی ولی این جوری هم نبود که یک همچین جایگاهی داشته باشی، به هر حال در دستگاه سلاطین بودی. جواب داد جایگاه من به خاطر این است که آخرین لحظه به یاد امام حسین (ع) تشنه جان دادم. به محض جان دادن از طرف امام حسین (ع) آمدند و من را اینجا آوردند. گفت چی شد که شما آن لحظه توانستی بر خودت مسلط باشی و آب ننوشی؟ گفت به خاطر یک کارم. زمانی که وزیرالوزراء بودم و اوضاع اقتصادی ایران هم خیلی بد بود، یک شب در فکر بودم که راجعبه امور مملکت چه کنم. یکی از کارگزارها من را بیدار کرد و گفت کسی جلوی در آمده و میگوید یک گنجی پیدا کردم، به امیر بگویید. با کالسکه به محلههای فقیرنشین تهران رفتیم. در خرابهها خانمی را با لباس مندرس و وضع بد دیدم. بچه هایش از شدت گرسنگی گریه میکردند. آن آقا گفت: این بچهها سید هستند و یتیم. تا الان من به اینها میرسیدم و الان هیچ امکاناتی ندارم، فکر کردم تو آدم خوبی هستی، اینها تحویل تو. این گنج دنیایی نیست. امیر میگوید که اول عصبانی شدم ولی یک دفعه متوجه شدم. اینها را سوار کالسکه کردم و بردم و گفتم یا رسول الله اینها را به خاطر تو سرپرستی میکنم، بهم گفتند به خاطر آن کاری که کردی، آن توفیق، لحظه مرگ نصیبت شد.
چگونه از دنیا رفتن خیلی مهم است. ممکن است در دنیا کارهایی کرده باشم که لحظه مرگ نتوانم لااله الاالله، استغفرالله بگویم. این که لحظه مرگ چطور جان بدهم خیلی مهم است. اگر امیرالمومنین (ع) فرمودند: ارتد الناس بعد النبی الا ثلاثه او سبع، آیا بقیه این ثلاث یا سبع یعنی نماز نمیخواندند؟ معلوم است ارتدادی داشتند که آنها را حبط کرده است. این هم در روایات ما آمده است که در ادامه با اشاره رد خواهیم شد.
پس آیه شریفه تصریح دارد در بحث قرآنی، که وَمَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ فَأُولَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ اگر کسی مرتد شد، اعمال گذشته او حبط میشود.
خدا رحمت کند استادمان می فرمود که در نجف اشرف اساتیدی داشتیم به اسم حاج آقا باقر زنجانی(معاصر سید ابولحسن اصفهانی بودند و بعدها آقای خویی). نقل کردندکه در زمان بچگی در یکی از روستاهای اطراف زنجان زندگی میکردند که باید یکی دو ساعت راه می آمدیم از روستا تا به کلاس درس برسیم. روز برفی، برف نیم متری را میشکافتیم و میرفتیم حوزه و میگفتند درس تعطیل است، خوشحال میشدیم.
سوره مبارکه انعام آیه ۸۸
این آیه نکته مهمی دارد که از چند آیه قبل میخوانیم تا نکته آیه برایمان وضوح پیدا کند.
وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ کُلًّا هَدَیْنَا وَنُوحًا هَدَیْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّیَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَیْمَانَ وَأَیُّوبَ وَیُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ (انعام، ۸۴)
وَزَکَرِیَّا وَیَحْیَى وَعِیسَى وَإِلْیَاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ (انعام ۸۵)
وَإِسْمَاعِیلَ وَالْیَسَعَ وَیُونُسَ وَلُوطًا وَکُلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِینَ (انعام ۸۶)
وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّیَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَیْنَاهُمْ وَهَدَیْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ (انعام ۸۷)
ذَلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَلَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (انعام ۸۸) اینها هدایت الهی است و هر کس را خدا بخواهد مشمول این هدایت میکند و وَلَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ اگر شرک بورزند، حبط میشود آنچه انجام دادند.
نکته ظریف کجاست؟ قید نگذاشته است؛ یعنی حتی انبیا هم با آن که خدا هدایتشان کرده است، اگر مشرک شوند، اعمالشان حبط میشود. آن وقت ما خیال میکنیم که شرک یعنی یک بت بسازیم و اب و روح القدس بگوییم. من اگر به فرد ثروتمند احترام بیشتری میگذارم به نسبت کسی که ثروتمند نیست، این هم درجهای از شرک است. در سوره یوسف آمده است که وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ . مومن نیستند مگر اکثر اینها مشرکند.
رُوِیَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : فِی قَوْلِ اَللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى: وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ قَالَ هُوَ قَوْلُ اَلرَّجُلِ لَوْ لاَ فُلاَنٌ لَهَلَکْتُ وَ لَوْ لاَ فُلاَنٌ لَمَا أَصَبْتُ کَذَا وَ کَذَا وَ لَوْ لاَ فُلاَنٌ لَضَاعَ عِیَالِی أَ لاَ تَرَى أَنَّهُ قَدْ جَعَلَ لِلَّهِ شَرِیکاً فِی مُلْکِهِ یَرْزُقُهُ وَ یَدْفَعُ عَنْهُ قُلْتُ فَنَقُولُ لَوْ لاَ أَنَّ اَللَّهَ مَنَّ عَلَیَّ بِفُلاَنٍ لَهَلَکْتُ قَالَ نَعَمْ لاَ بَأْسَ بِهَذَا وَ نَحْوِهِ .
شخصی خدمت امام صادق (ع) رسید و عرض کرد که آقا من این آیه را چگونه بفهمم؟ شرک و ایمان که با هم جمع نمیشوند؟ مومن نیستند مگر این که مشرکند، این چه جوری امکان دارد؟ حضرت خواستند با مثال به او بفهمانند. فرمودند: الا تری قول الرجل ندیدی سخن آن فردی را که میگوید لَوْ لاَ فُلاَنٌ لَهَلَکْتُ اگر فلانی نبود، بیچاره شده بودم. لَوْ لاَ فُلاَنٌ لَمَا أَصَبْتُ کَذَا وَ کَذَا، اگر فلانی نبود چنین و چنان میشدم. لَوْ لاَ فُلاَنٌ لَضَاعَ عِیَالِی، اگر فلانی نبود، خانواده من بیچاره شده بودند. أَ لاَ تَرَى أَنَّهُ قَدْ جَعَلَ لِلَّهِ شَرِیکاً فِی مُلْکِهِ یَرْزُقُهُ؟ نمیبینی برای خدا در ملک و قدرت الهی شریک قرار میدهد؟ طرف وحشت کرد و گفت: اگر بگوید خدا فلانی را فرستاد چطور؟ حضرت فرمودند: بله این درست است. نشان میدهد که لازم است انسان در بحث اعتقاد و باورهایش دقیق و نکتهبین باشد. اعتقادات ساده نیست. یک بحث معاد تا اینجا، ۶۵ جلسه زمان برده است و تازه اگر بخواهیم فقط آیات احباط را در قرآن دقیق بحث کنیم، ۱۰-۲۰ جلسه زمان نیاز دارد. ما میخواهیم در حد یکی دو جلسه به اختصار در این خصوص صحبت کنیم تا در مباحث اعتقادی به این موارد توجه پیدا کنیم.
انبیا را ذکر میکند، این همه انبیا در آیه ۸۸ سوره انعام. بعد اشاره خواهیم کرد که به پیغمبر هم میفرماید که تو هم همینطور. نکتهای که خوب است عنایت کنید در کنار این که میفرماید یکی از عوامل حبط اعمال، شرک است، این است که اگر اینها هم مشرک شوند وَلَوْ أَشْرَکُوا. این صحبت در مورد انبیا است. دقت کنید که این «لو» امتناعیه است، مثل آیه لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا (انعام ۲۲) یعنی اینها هیچ وقت همچین کاری نمیکنند. میفرماید که اگر اینها هم شرک بورزند، با وجودی که انبیای الهی هستند تمام اعمال و زحماتشان حبط میشود برای اینکه شرک ورزیدند. آن وقت لازم است حواسمان نسبت به شرک جمع باشد. در اثرات اخلاقی معاد به آن اشاره خواهیم کرد که برای امثال ما شرک این نیست که خدا دو تا یا سه تا است بلکه آن اموری که صبح تا شب انجام میدهیم چقدر میتواند شرک باشد.
۳- سوره مبارکه زمر آیه ۶۵ در مورد پیغمبر اسلام(ص)
وَلَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَإِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَلَتَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ
بی تردید به تو و به کسانی که پیش از تو بوده اند، وحی شده است که اگر مشرک شوی، همه اعمالت تباه و بی اثر می شود و از زیانکاران خواهی بود.
در مورد پیغمبر اسلامی که لولاک لما خلقت الافلاک هست، در آیه فرموده است وَلَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَإِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ همانا به تو وحی شده است و آنها هم که قبل از تو بودند و وحی به آنها نازل شد، لَئِنْ أَشْرَکْتَ اگر بخواهی شرک بورزی، لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ با لام و نون تاکید صغیره آورده است که همانا و به تاکید اعمال تو حبط میشود و از بین میرود وَلَتَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ و همانا قطعاً چه زیانبار خواهی بود، اصل سرمایه را از دست خواهی داد.
پس میخواهد بگوید که یک سلسله عوامل هست مثل شرک، ارتداد و کفر که عمل را حبط محض میکنند. دو نوع حبط داریم. یک حبط محض که هر چی باشد از بین میرود و چیزی دیگر باقی نمیماند و دیگری نسبت به بعضی از اعمال است که آنها را از بین میبرد. یکی از مفسرین در ذیل این بحث حبط محض و حبط غیرمحض مثال قشنگی زده است: چون کارهای انسان دو گونه است، برخی مثل کفر و شرک و ارتداد به منزله مرگ است که انسان بر اثر آن همه هستی خود را از دست میدهد و بعضی معاصی (برخی گناهان به غیر از شرک و کفر و ارتداد) به منزله مرض است. بیماری را اگر معالجه بکنید، انشاءالله به سلامت برمیگردی؛ اما اگر بیماری را رها کنی، انسان را میکشد. لذا باید از عواملی که باعث حبط محض میشود، به کل دوری جست و حواسمان باشد و عواملی که مثل بیماری است و حبط محض نیست را هم دنبال علاجشان باشیم.
در ادامه در متن آمده است که برخی اعمال هم حابط و باطل است و هم محبط و مبطل و بعضی اعمال هم صحیح است، هم مصحح. مثلا بتپرستی عملی است حابط و باطل، اما ارتداد گذشته از حابط و باطل، محبط و مبطل هم هست. پناه بر خدا. یکی بتپرست است و فردای قیامت هم اگر هم برفرض مستضعف باشد، متوجه میشود که چه کار پوچی مانجام میداده است. اما ارتداد علاوه بر اینکه کاری پوچ است، کارهای قبلی را هم باطل میکند. اما عمل صحیح و مصحح، اسلام و عبادت توحیدی صحیح است. چناچه اسلام کافر، توبه مشرک، گذشته از صحیح بودن، مصحح هم خواهد بود. باعث اصلاح گذشته میشود. این در بحث تکفیر میآید.
بنابراین اگر چه یک سری از اعمال ضمن اینکه صحیح است و کارهای قبلی را هم تصحیح میکند، یک سری اعمال باطل است و کارهای قبلی را هم باطل میکند. کسی که پس از کفر ایمان آورد، به اعمالش که تاکنون حبط و باطل بوده است حیات میبخشد، اما اگر انسان پس از ایمان به کفر (توضیحات کفر بعد از ایمان در ده شب محرم و چند جلسه به مناسبت ولادت امام علی (ع) آمده است) و ارتداد مبتلا شود، همه اعمالش میمیرد و حبط میشود. اینها در آیات است.
حبط از منظر روایات
کفر بعد از ایمان عامل حبط اعمال
عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُه(آیه ۵ سوره مائده) فَقَالَ مَنْ تَرَکَ اَلْعَمَلَ اَلَّذِی أَقَرَّ بِهِ قُلْتُ فَمَا مَوْضِعُ تَرْکِ اَلْعَمَلِ حَتَّى یَدَعَهُ أَجْمَعَ قَالَ مِنْهُ اَلَّذِی یَدَعُ اَلصَّلاَةَ مُتَعَمِّداً لاَ مِنْ سُکْرٍ وَ لاَ مِنْ عِلَّةٍ . (اصول کافی، ج۲، ص۳۸۷)
عبیدبنزراره گوید: از امام صادق (علیه السلام) دربارهی آیه: وَمَن یَکْفُرْ بِالإِیمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عمَلُهُ پرسیدم، ایشان فرمود: «آنکه عملی که بدان اقرار نموده است را ترک نماید». عرض کردم: «فرق این ترک عمل با آنکه به کلّی آن را کنار بگذارد، چیست»؟ فرمود: «این مثل آن کسی است که نماز خود را عمداً ترک کند نه بهخاطر [ممنوعیّت نماز برای او بهدلیل] مست بودن و نه بهخاطر بیماری.»
زراره(از شاگردان قابل توجه امام صادق (ع)) پرسید: کسی که کفر میورزد بعد از ایمان و عملش حبط میشود، (مائده، 5)یعنی چی؟ حضرت فرمودند: فَقَالَ مَنْ تَرَکَ اَلْعَمَلَ اَلَّذِی أَقَرَّ بِهِ عملی که به آن اقرار کرده بود را ترک کرد، (مثلا نماز را قبول کرده بود. دقت کنید که در مورد تارک الصلاه دو دسته داریم. یکی آنهایی که قبول دارند که حکم شرع است و اقرار میکنند که از روی کمکاری نمیخوانند و دسته دوم کسانی هستند که میگویند این مسخرهبازیها را ول کنید، خسته نشدید؟ این کفر است.)
سؤال کننده دقیق است و دوباره میپرسد قُلْتُ فَمَا مَوْضِعُ تَرْکِ اَلْعَمَلِ حَتَّى یَدَعَهُ أَجْمَعَ اینکه عمل را ترک کرده و فرو میگذارد به چه صورت میباشد؟ قَالَ مِنْهُ اَلَّذِی یَدَعُ اَلصَّلاَةَ مُتَعَمِّداً لاَ مِنْ سُکْرٍ وَ لاَ مِنْ عِلَّةٍ حضرت فرمودند: نماز را عمداً ترک کرده، نه اینکه تو کما باشد، یک حادثهای پیش آمد و نتوانست. تعمد نداشته است. اما اگر کسی عملی را قبول کرده است و متعمداً آن را انجام نمیدهد، اعمالش حبط میشود.
ستم کردن در حق اجیر
قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه: مَنْ ظَلَمَ أَجِیراً أُجْرَتَهُ أَحْبَطَ اَللَّهُ عَمَلَهُ وَ حَرَّمَ اَللَّهُ عَلَیْهِ رِیحَ اَلْجَنَّةِ، وَ إِنَّ رِیحَهَا لَیُوجَدُ مِنْ مَسِیرَةِ خَمْسِ مِائَةِ عَامٍ. (وسایل الشیعه، ج۱۳، ص ۲۴۸، در امالی شیخ صدوق هم آمده است )
پیامبر(ص): کسى که مزدِ اجیرى را کم دهد، خداوند عملش را حبط مىگرداند و بوى بهشت را که از مسافت پانصد ساله به مشام مىرسد، بر وى حرام مى کند.
مَنْ ظَلَمَ أَجِیراً أُجْرَتَهُ أَحْبَطَ اَللَّهُ عَمَلَهُ اگر کسی را اجیر کرد و حق او را نداد، اعمالش را خدا حبط میکند نسبت به ظلم به زیر دست خیلی باید ترسید. بنده خدا آمده است و کار کرده است.
پیرمردی کنار جاده مقداری سیب میفروخت و یک نفر با او چانه می زند. پیرمرد گفت که با این مدل ماشین و امکاناتی که داری، با من پیرمرد با دستهای پینهبسته سر چند کیلو سیب چانه میزنی؟ کتک دنیایی هم دارد، ممکن است مصداق ضایع کردن اجر اجیر هم باشد. دینداری بسیار حساس است و این گونه حسابها را دارد و باید دقت کرد. یکی گفت یک دفعه زندگیم تغییر کرد، من خودم را مستوجب این نعم نمی دیدم. خدمت بزرگی رسیدم و از او علتش را پرسیدم، گفت فلان روز یادت است در تهران و خیابان سر پایینی و برف، دیدی یک خانم مسنی اظهار کمک میکند، به زحمت این سربلایی را دنده عقب برگشتی و آن پیرزن را رساندی، از دل یک آه کشید و گفت: الهی خیر ببینی. عالم حساب دارد و نباید همه چیز را در ملک دید. از آن طرفش هم هست، نکند که مادر یا پدر یک آه بکشند. نکند که همسایه را بیازاریم، یا کارگرهای شرکت و هرکس زیر دست ماست را بیازاریم.
پیغمبر(ص) میفرمایند که أَحْبَطَ اَللَّهُ عَمَلَهُ خدا عمل او را حبط میکند، وَ حَرَّمَ اَللَّهُ عَلَیْهِ رِیحَ اَلْجَنَّةِ بوی بهشت به او نمی رسد و وَ إِنَّ رِیحَهَا لَیُوجَدُ مِنْ مَسِیرَةِ خَمْسِمِائَةِ عَامٍ بوی بهشت از پنج هزار سال میآید به معنی اینکه خیلی دور است.
عملی که سود نمیبخشد
لا یَنفَعُ مَعَ الشَّکِّ و الجُحودِ عَمَلٌ
با وجود شک و انکار، هیچ عملى سودمند نیست. (کافی ج۲، ص۴۰۰)
کار با شک و انکار، نفعی ندارد. کار میکند، نماز میخواند؛ ولی نمیداند به درد میخورد یا نه. عمل باید توام با یقین باشد، اگر شک داری عیب ندارد که سوال بپرسی، مطالعه و تحقیق کنی. این حدیث میفرماید اگر در مسائل دینی دچار تردید بشوی و خدای نکرده زمینه جحد یا انکار فراهم شده است، باید بروی روی آن تحقیق کنی وگرنه باعث میشود عملت را به حبط بکشانی.
بحث کلامی
بحث کلامی در این خصوص را انشاءالله به هفته بعد موکول میکنیم. علم کلام، علم اصول دین و علم عقاید است. به این صورت که با استدلال عقلی، عقاید را پذیرفتن و به دیگران پذیراندن. اگر کسی مراجعه کرد و در مورد عدل خدا سوال کرد، مثلا بپرسد که این کجایش عدل است که من ۵۰ سال عمل کردم و دو سال آخر عمرم مشکلی پیدا کردم و مشرک شدم، آیا باید همه اعمال من حبط بشود؟ مگر خدا در قرآن نمی گوید که فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ(زلزال ۷) وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ (زلزال ۸)، این که خلاف عدل است؟ اینکه من بگویم ببخشید من نمیدانم، نشاندهنده این است که من در عقایدم به یقیقن نرسیدهام. این موضوع عین عدل است و لازم مورد بحث و بررسی قرار بگیرد.
کسانی که در مباحث کلامی قوی میشوند، بسیار مورد احترام ائمه بودند، جناب هشام بین یاران امام صادق (ع) از همه جوانتر بودند، وقتی خدمت امام میرسید امام میفرمودند: بیا بغل دست خودم بنشین. اینها چه جوری بودند و چه میکردند؟ از مدینه رفته است بصره تا با یکی از علمایی که شیعیان را میکوبید، بحث کند و شکستش بدهد و برگردد. برگشت خدمت امام و امام فرمودند: بگو چه کردی؟
مرحوم شیخ انصاری به مناسبت حجیت عقل در کتاب رسائل این روایت را مطرح می کند و بحث قشنگی روی آن میکند. یکی از شاگردان امام صادق (ع) به اسم مومن الطاق با کسی که اعتقادات مردم را بازیچه میگرفت و شبهه ایجاد میکرد، بحث میکرد. یکی دیگر از شاگردان به او رسید و گفت امام فرموده وارد این بحثها نشویم. مومن طاق گفت: امام فرمود که شما وارد نشوی یا هیچ کس وارد نشود؟ خدمت امام صادق(ع) رفتند. حضرت فرمودند: به او گفتم و به شما نگفتم. شما مثل باز شکاری میمانی. پرواز میکنی، بالا می آیی و از بالا حمله می کنی، اینها هنوز قوی نشدهاند.
انشاءالله در جلسات بعد در مورد بحث اعاده معدوم خواهیم دید که چقدر بیاحتیاطی عقلی باعث شده است که شبهات وارد بشوند.
اهمیت قوی شدن در مسائل اعتقادی
لذا اگر دوست دارید که امام زمانتان شما را دوست بدارد، لازم است در این مباحث قوی بشویم. به خصوص الان که در این فضای مجازی به اندازه ابتدای خلقت تا الان، این همه شبهه پراکنی در راه خدا نشده بود. یک شبهه که به این سرعت منتقل میشود، لازم دارد ما هم از این طرف کار کنیم. میدانید که یک بچه شیعه را نجات دادن، چقدر دل امام زمان را شاد میکند؟ یکی از وظایف ما این است که شبهات را کنار بزنیم و به کسانی که دچار تحیر فکری شدند، کمک کنیم. کتاب تجرید عقاید مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی که هشتصد سال است مطرح است، در مقدمه ۱۴ دلیل منطقی دارد که درس فقه رایج که مجتهد میشوند، فقه اصغر است و درس عقاید، فقه اکبر است.
سالیان پیش خدمت یکی از مراجع رسیدم. وقتی وارد شدم مرجع گفت بیا بغل دستم بنشین. من دیدم دیگر جایی نیست، رفتم کنار ایشان نشستم. آقا از دیگران سوال کردند: میدانید چرا ایشان را کنار خودم نشاندم؟ اینها کاری میکنند که مردم رساله ما را بخرند. بعد فرمودند: ما به کسانی درسی میدهیم که به دین عقیده دارند؛ ولی اینها در دانشگاه و جاهای دیگر، بی دینها را مذهبی میکنند. امروز زمانی است که باید برویم و بیدینها را مذهبی کنیم. خدایا به عظمتت سوگند که به ما توفیق بده که خسته نشویم. یاد بگیریم از مکتب عظیم تشیع با این همه ارزشها دفاع کنیم، که به چه قیمت به دست ما رسیده است!
ایام حضرت زینب(س)
چه کشیده است حضرت زینب(س)! یک مدرک پیدا کنید که سختی های حضرت زینب(س) از ابتدای کودکی برای دین نبوده باشد؟ اگر مادرش را شهید کردند، اگر پدرش را خانهنشین کردند و شمشیر بر فرق مبارکش زدند، اگر برادرش امام مجتبی(ع) را آن همه اذیت کردند، همه به خاطر دین بوده. اگر کربلاست به خاطر دین بوده، اسارت و رحلت شهادتگونه ایشان، همه و همه به خاطر دین بوده است. یک جا پیدا کنید که به خدا گله کرده باشد، حضرت میفرماید: ما رایت الا جمیلا. حتی در اوج شدائد در عصر روز عاشورا بدن ابیعبدالله(ع) را بالا میبرد و میگوید خدایا این قربانی را از ما قبول کن! و از ما راضی باش.
نقل میکنند که حضرت زینب(س) تا دو سال بعد از عاشورا، اکثر وقتها به یاد بدن امام حسین(ع) که زیر آفتاب بود زیر آفتاب مینشستند و با این روش مردم را بیدار میکردند. به همین دلیل هم ایشان را به شام تبعید کردند. یزیدیان یک کاروان هم به مصر فرستادند تا مردم متوجه نشوند که حضرت به کجا میروند.
حضرت زینب(س) به همسرشان فرمودند دیگه تحمل شام را ندارم، این منطقه را بخر من همین جا تحت نظر اینها میمانم. یک شب در مکانی که عبدالله همسر حضرت زینب(س) نزدیک شام خریده بود و در آنجا تبعید بودند، حضرت به ایشان فرمود که عبدالله من از دنیا میروم، مانند مادرم من را شبانه غسل بده و شبانه دفن کن.
یکی از دلایلی که انسان مطمئن میشود حضرت زینب(س) در شام هستند، دفن جناب فضه و ام سلمه در باب الصغیر است که به خاطر حضرت زینب(س) در آن مکان بودند.
لایوم کیومک یا اباعبدالله. حضرت زینب(س) میگوید که وقتی روی تل زینبیه ایستادم، دیدم یا للعجب، اطراف امام جمعند. شمیشیردار با شمشیر میزند، نیزهدار با نیزه میزند، خنجردار با خنجر می زند، آنها هم که سلاح ندارند، دامنهایشان را پر از سنگ کردند و با سنگ میزنند. اینجا بود که حضرت زینب(س) دستهایشان را روی سرشان گذاشتند و فریاد زدند: اما فیکم مسلم، آیا در میان شما یک مسلمان پیدا نمیشود؟
منبع: سخنرانی دکتر اسدی گرمارودی، معاد برهانی در آیات قرآنی، جلسه شصت و پنجم