جلسه پنجاه و هشتم
بسم الله الرحمن الرحیم
معاد برهانی در آیات قرآنی جلسه پنجاه و هشتم
چکیده جلسات پیشین
در قیامت بعد از این که به عنوان یومالفصل انسانها از یکدیگر جدا میشوند، بهشتیها به بهشت و جهنمیها به جهنم میروند.
در رابطه با جهنم دو سوال مطرح میشود:
- آیا عذاب خداوند در قیامت با رحمت او سازگار است؟
اگر خدا بخواهد انسانها را عفو کند و ببخشد و آنها را مورد عذاب در قیامت قرار ندهد، چه مشکلی پیش میآید؟ حالا در دنیا اشتباهی کردند، خدا هم به قول باباطاهر شتر دیدی، ندیدی؛ همه چیز را به اصطلاح زیرسبیلی رد کند و برود، چه مشکلی پیش میآید؟
- اگر انسانها در این دنیا ۵۰-۶۰-۷۰ سال عمر کرده باشند و اگر همه این عمر را هم گناه کرده باشند، آن همه عذاب اخروی بویژه مخلد در نار بودن، آیا عادلانه هست یا خیر؟
سازگاری عذاب خدا با رحمتش از نگاه قرآن
در قرآن کریم صریح بیان شده است که خداوند فردای قیامت گنهکاران را عذاب میکند و حتی به صورت یک سوال بدیهی آمده است که مگر میشود که مؤمن و فاسق چه در دنیا و چه در آخرت. یکسان باشند، برای تأکید بیشتر به چند آیه در این زمینه اشاره میکنیم.
سوره سجده آیات ۲۰-۱۸
أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ (۱۸)
آیا آن کسانی که مؤمنند با آن کسانی که فاسقند یک جورند؟ نه یک جور و مساوی نیستند، اصلا مگر میشود حساب و کتابی در کار نباشد و مؤمن و فاسق با هم فرقی نداشته باشند؟ در آیات ۱۹ و ۲۰ جدایی هر کدام را بیان میکند.
أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى نُزُلاً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (۱۹)
ابتدا در آیه ۱۸ فرمود که آیا مؤمنان مانند کافرانند؟ حالا در مورد مؤمنان میفرماید که آنهایی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، به خاطر اعمالشان در جنت مأوی نازل میشوند و مسکن میگیرند و نزول اجلال میکنند.
وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعِیدُوا فِیها وَ قِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ (۲۰)
اما آن دستهای که فاسق شدند و ایمان نیاوردند و یا ایمان آوردند و بعد فاسق شدند، جایگاهشان جهنم و نار است. کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعِیدُوا فِیها و هر وقت که بخواهند از آن آتش خارج شوند آنها را دوباره به عذاب عودت میدهند. قِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ و به اینها گفته میشود بچشید این عذاب را که تکذیب میکردید و قبول نداشتید، زیر بار نمیرفتید و متوجه این امور نبودید.
سوره جاثیه آیه ۲۱
أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما یَحْکُمُونَ (۲۱)
آیا کسانی که کسب سیئه و اعمال زشت داشتند، گمان میکنندما اینها را مثل آن عدهای که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، قرار میدهیم؟ سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما یَحْکُمُونَ حتی در حیات این دنیایشان یکسان نیستند چه رسد به آخرت که ظرف تحقق عدل الهی است، در دنیایی که ظرف تحقق عدل الهی نیست و بیعدالتیها صورت میگیرد و خیلی از امور سر جای خودش قرار ندارد، حتی در این دنیا هم کسی که مؤمن است با کسی که فاسق است، یکسان نیست. چه قضاوت ناروایی و چه حکم بدی! اگر کسی بخواهد این گونه فکر کند.
سوره زمر آیه 9
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
بگو: «آیا کسانی که میدانند با کسانی که نمیدانند یکسانند؟!
سوره نساء آیه 95
فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِینَ دَرَجَةً وَکُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا
خداوند، مجاهدانی را که با مال و جان خود جهاد نمودند، بر قاعدان [= ترککنندگان جهاد] برتری مهمّی بخشیده؛ و به هر یک از این دو گروه (به نسبت اعمال نیکشان،) خداوند وعده پاداش نیک داده، و مجاهدان را بر قاعدان، با پاداش عظیمی برتری بخشیده است.
تحقیق و تتبع در مباحث اعتقادی
آیات قرآن و روایات در این زمینه فراوانند؛ اما در مباحث اعتقادی ضمن اینکه آیات شریفه قرآن و روایات معصومین(ع) را میبوسیم و بالای سر میگذاریم و میگوییم سمعا و طاعتا، ولی به ما دستور داده شده تا در مباحث اعتقادی تتبع، تدبر، درایت و تحقیق داشته باشیم؛ لذا کسانی که در این زمینه تلاش فکری میکنند تا معرفت برتری نسبت به این امور پیدا میکنند، از ارزش خاصی برخوردار خواهند بود. لذا اگر کسی این سوالات به ذهنش بیاید، سوال حقی است. مگر خدا ارحم الراحمین و رحمتش واسعه نیست؟ مگر خداوند نمی فرماید: رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ؟ پس چرا این رحمت در قیامت شامل حال گنهکاران نمیشود؟
فشرده مطالب ذکر شده در پاسخ به این سؤال
۱- هر صفت کمالی پروردگار وقتی در این عالم و در قیامت تجلی پیدا میکند، اگر با صفت کمالی دیگر مغایر باشد، پذیرفته نیست. رحمت یک صفت کمالی پروردگار است و عدل هم یک صفت کمالی پروردگار است؛ بنابراین اگر قرار باشد که رحمت خلاف عدل باشد، با توضیحاتی که قبلا دادیم، این دیگر رحمت نیست. در شرح فراز ۴۸ دعای جوشن کبیر آمده است « یَا مَنْ عَذَابُهُ عَدْلٌ» ، ای خدایی که عذابش عدل است، یعنی اگر خدا عذاب می کند خلاف رحمت نیست بلکه عدل است. پس رحمت و عدل هر دو صفت کمالی خداست و اینها نباید مغایر هم قرار بگیرند.
۲- عذاب قیامت قراردادی و اعتباری نیست، بلکه واقعیت خود آن عمل است؛ مثلا غیبت، خوردن گوشت میته است و یا خوردن مال یتیم، خوردن آتش است؛ اما بدین علت که در این دنیا و عالم ملک امور پوشیده است واقعیت آن رو نمیشود. در دعای منسوب به پیغمبر(ص) آمده است: «اَللّهُمَّ ارِنَی الأشْیاءَ کَما هِیَ »؛ خدایا اشیا و موجودات و حقایق را آن گونه که هستند به من نشان بده. این دعا خیلی مهم است. فرض کنید که لیوان را به من نشان بده، کما هی. این کما هی در لیوان یعنی چی؟ در مورد لیوان هم خیلی بحث دارد اما چون فرصت محدود است، در مورد انسان میگوییم. مثلا ما یک انسان را می بینیم، شیک و تمیز و بدنسازی رفته و بوی ادکلنش هم همه جا را گرفته است، اما باطن او یک خوک یا یک گرگ درنده است. خدایا این موجود را به ما آن گونه که هست به من نشان بده و بنمایان، یعنی آن چشم واقعبین باز شود و واقعیت را بنگرد و ببیند. در دنیا این چشم واقعبین کم است و بسیاری از انسانها آرزو دارند؛ ولی به این مقامات نائل نمیشوند، آنها که چشم واقعبینشان باز است و حقایق را میبینند، میتوانند ملکوت هستی را ببینند و واقعیتها را مشاهده کنند. در قیامت برمبنای یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ، سریرت ها برملا میشود، واقعیت عملی که در این دنیا انجام دادهایم در آنجا رو میشود. دو نکته در اینجا نهفته شده است که دقت میطلبد:
نکته اول: در دنیا آن واقعیت کمتر دیده میشود، ظواهر بیشتر دیده میشود، مگر برای کسانی که چشم باطن و واقعبینشان باز باشد و بتوانند واقعیت را ببینند.
نکته دوم: دنیا محدود است و بالاخره بعد از مدتی برای هر کس تمام میشود و باید بساطش را جمع کند و برود؛ ولی قیامت الی الابد موجودیم و در آنجا تمام شدن معنا ندارد. از این رو وقتی واقعیت رو میشود، واقعیت الی الابد باقی است. این که مخلد هستیم یا نه، بحث خاصی دارد که در ادامه بیان خواهد شد اما فعلا در این قسمت دقت بفرمایید.
دیدگاه برخی از بزرگان در خصوص واقعیت اعمال
بزرگان بر اساس آیات و روایات تصریح میدارند در آخرت واقعیت عمل بر مبنای خود عمل انجام شده رو میشود.
دیدگاه ملاصدرا
مرحوم ملاصدرا در کتاب اسفار می گوید:
منشأ پاداش و کیفر نفس اگر کردار و گفتار باشد، آن دو امر زایل شوندهاند و بقای معلول با زوال علت نادرست است و فعل جسمانی که در زمان متناهی واقع میشود، چگونه منشأ جزای نامتناهی میگردد؟! و چنین مجازاتی شایسته حکیم- بویژه در بخش کیفر و عذاب- نیست، چنانچه فرموده: «و ما بظلام للعبید» و فرمود: «ولکن یواخذکم بما کسبت قلوبکم» بلکه بهشتیان در بهشت و دوزخیان در جهنم به سبب ثبات در نیات و رسوخ در ملکات خلود و جاودانگی پیدا میکنند. (اسفار،ج۹، ص۲۹۳)
منشأ پاداش و کیفر نفس ( در قیامت پاداشی داریم، بهشت است و خوبیها و مواهب است؛ کیفر داریم که جهنم است و آن عذابها) اگر کردار و گفتار باشد (یک حرفهایی ما زدیم، یک کردار و رفتاری در این عالم داشتیم، اگر اینها منشأ پاداش و کیفر باشد نفس من در فردای قیامت به خاطر گفتارم یا کردارم باشد) آن دو امر زایل شوندهاند ( کردار و رفتار که زایل میشوند، مثلا آدم برود جایی دزدی بکند، عملش که تمام میشود و میرود) و بقای معلول با زوال علت نادرست است ( در بحث علیت میگوییم که زمانی معلول باقی است که علت تامه آن باقی باشد، وقتی علت رفت، معلول هم میرود. اگر رفتار تمام شد و کردار و گفتار تمام شد، اگر علت آن بود، پس منشأ رفته است و معلول هم باید برود. پس نتیجه می گیریم که این منشأ نیست،) و فعل جسمانی که در زمان متناهی واقع میشود (فعلهایی که در رابطه با این بدن من و این عالم ملکی است، زمانمند است و متناهی است و محدودیتهایی هم دارد.) چگونه منشأ جزای نامتناهی میگردد؟! (جزایی که من الی الابد موجودم و آنجا ممکن است که معذب باشم؟) و چنین مجازاتی شایسته حکیم- بویژه در بخش کیفر و عذاب- نیست (از خدایی که حکیم و عادل است این جور جزا و کیفر به خاطر عملی که زمانمند و متناهی است و متعلق به عالم ماده است و زایل میشود و علتش رفت و معلول آن الی الابد باقی باشد، شایسته نیست) چنانچه فرموده: «و ما بظلام للعبید» (به این معنی که هیچ وقت خداوند به بندگان ظلم نمیکند) و فرمود: «ولکن یواخذکم بما کسبت قلوبکم» (الله اکبر از این حرف، به این معنی که) بلکه بهشتیان در بهشت و دوزخیان در جهنم به سبب ثبات در نیات و رسوخ در ملکات خلود و جاودانگی پیدا میکنند.
نیت و ملکات نفسانی
در بحثهای اخلاقی و عرفانی شنیدهایم که میگویند حال و مقام. «حال» آن است که مثلا رفتهام در جلسه دعای کمیل و جای شما خالی حالی به من دست داد یا رفتم زیارت امام حسین(ع) و جای شما خالی موقع زیارت حالی به من دست داد. «حال»، موقتی است و ممکن است ۱۰ دقیقه باشد یا یک روز و بعد از بین میرود، اما «مقام» آن است که بماند و ریشه بدواند. «ملکه»، دوام آن مقام در وجود است. مثلاً در بحثهای فقهی طلبهای که در بحث اجتهاد فقهی قوی شده را ملکه اجتهاد میگویند؛ یعنی مباحث فقهی در دنیای درونش رسوخ کرده و ریشه دوانیده است و لذا تا یک سوال فقهی از او میکنید، بر مبنای آن ملکه نفسانی میتواند آن را در ذهنش عقب و جلو کند و فتوا را صادر کند. نفس، حال پیدا میکند و مقام که ریشه بدواند تا ملکه و ملکات نفسانی بشود. نفسی که ملکه آن ظلمت است، بروز آن در عالم قیامت ظلمانی است و برعکس آن نفسی است که ملکات نفسانی او نورانیت است.
نظر حاجی سبزواری درباره فراز « یَا مَنْ عَذَابُهُ عَدْلٌ»
مرحوم حاجی سبزواری در شرح الاسماء که شرح دعای جوشن کبیر است، صفحه ۴۹۷ آورده است و همین مطلب را در کتاب دیگر خود که آن هم بسیار خواندنی است، مجموعه رسائل صفحه ۳۳۲ در ذیل این فراز از دعای جوشن کبیر، عبارت « یَا مَنْ عَذَابُهُ عَدْلٌ» ؛ ای خدایی که عذاب کردنت عدل است. یعنی خدا درست است که رحمت دارد؛ اما رحمت کردنش باید بر مبنای عدل باشد و عذاب کردن هم بر مبنای عدل الهی است. توضیحی که ایشان آورده است:
لان عذاب المعذب علی وفق ملکاته و کل ملکة رذیلة، تصوّر بصورة تناسبها علی ما یقتضیه.قاعدة تجسم الاعمال کالصور النملیة لمکة الحرص و الموذیة کصور الحیّات و العقارب لملکات الأذیه فتلک الملکة لسان حال له یستدعی صورها المناسبة استدعاء لزومیا طبیعیا للعلاقة اللزومیة بینهما فان النسبة بینهما نسبة الفعل الی الفاعل لا المقبول الی القابل و نسبة الفعل الی الفاعل بالوجوب.
لان عذاب المعذب علی وفق ملکاته ، آنی که فردای قیامت معذب میشود برمبنای ملکات نفسش است. لذا ببینیم که در دنیا چه کاربردی دارد. ممکن است یک دروغ. پزشکی میخواست تاثیر حرص خوردن را بر روی قلب به من نشان دهند با کاردی کند چندین بار روی یک سیب زدند و گفتند ببینید روی این سیب چه اثری گذاشت؟! اشک در چشمانم جمع شد. گفتند که ترسیدی؟! گفتم بله؛ اما برای این قلب جسمم، نه! بلکه برای برای آن قلبم!
دروغ، غیبت، افترا، انانیت و هر یک از این گناهان اگر بر آنها اصرار شود در نفس اثر زیادی میگذارد ، همان طور که گفتهاند، اصرار بر گناه صغیره، گناه کبیره حساب میشود. گناه صغیره را کوچک شمردن، گناه کبیره حساب میشود؛ زیرا این گناهان کوچک، در اثر استمرار و آرام آرام اثری که روی نفس ما میگذارد، باعث میشود که نفس بیمار بشود و ملکه نفس، نفس بیمارگونه است. مرحوم سبزواری میگوید که عذاب بر مبنای ملکات نفسانی است.
و کل ملکة رذیلة و هر ملکه رذیلهای، (چون در مورد عذاب صحبت میکند با ملکات ستوده و پسندیده و ارزنده در اینجا کاری ندارد.) تصوّر بصورة تناسبها علی ما یقتضیه قاعدة تجسم الاعمال تجسم اعمال یک قاعدهای دارد، قاعده آن این است که:
کالصور النملیة لمکة الحرص مثلا کسانی که حرص میزنند، آن ملکه نفسانیشان، آنهایی که با چشم برزخی میبینند، مورچه است. چون ویژگی مورچه این است که بدود و جمع کند. کسانی که حرص میزنند، الَّذِی جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ (همزه ۲). دیدهایم آدمهایی را که هر چی ثروتشان بیشتر شده و موجودیشان بالاتر رفته است، حرصشان بیشتر شده است. افرادی که اگر ۲۰۰ سال دیگر هم عمر کنند، ثروتشان تمام نمیشود ولی باز هم حرص میزنند.
حکایت هارون و پیرمرد
هارون گفت: بگردید کسی که پیغمبر (ص)را دیده است نزد من بیاورید تا مستقیماً از پیغمبر(ص) برای من یک حدیث نقل کند. پیرمردی را پیدا کردند، که بسیار سالخورده بود. در یک زنبیل کولش کردند و پیش هارون آوردند. پیرمردگفت: از پیغمبر(ص) شنیدم که فرمود هر چه سن بالا برود، حرص زیادتر میشود. هارون گفت: صله زیادی به او بدهید. وقتی داشت میرفت گفت: جناب خلیفه این مال امسال است یا هر ساله میدهید! هارون گفت: صدق رسول الله!
ادامه مطلب حاجی سبزواری
در مقام، حسادتها و خودخواهیها هم همین طور است. این ملکه نفس چیست؟ ما خیال کردیم کورهای در جهنم است و هیزم و آتش و آدمهای گناهکار را داخل آن پرتاب میکنند! خیر این گونه نیست، ملکه وجود آن آدم آتش است، لذا میگوید که قاعده تجسم اعمال که قبلا گفتیم: کالصور النملیة لمکة الحرص کسانی که حرص میزنند، آن ملکه نفسانیش مورچهایست و الموذیة کصور الحیّات و آنها که موذیند، ملکه نفسانیشان مار است و العقارب و شبیه عقربها هستند. لملکات الأذیه فتلک الملکة لسان حال له یستدعی صورها المناسبة استدعاء لزومیا طبیعیا للعلاقة اللزومیة بینهما در اینجا میگوید که لازمه این صفت در نفس که ملکه نفسانی شده با آن صورت ملکی مناسبتی دارد که نسبت بین آنها، فان النسبة بینهما نسبة الفعل الی الفاعل لا المقبول الی القابل و نسبة الفعل الی الفاعل بالوجوب دوستانی که فلسفه خواندهاند میدانند که نسبت قابل به مقبول همیشه امکان است و نسبت فاعل با فعل، ضرورت است. میگوید که این رابطه فاعل و فعل است و نه قابل و مقبول. یعنی این فعل، لازمه آن در نفس این ملکه است. وقتی این ملکه شد، قیامت هم بروز کردن ملکات نفسانی است. پس اگر ملکه نفسانی حرص، انانیت، سخنچینی، غیبت یا خوردن مال مردم باشد، عذاب به اقتضای رو شدن واقعیتهای درونی خود است.
نظر مرحوم شیخ جعفر شوشتری
مرحوم شیخ جعفر شوشتری، مرد بزرگی بود. ایشان در نجف اشرف مرجع تقلید و فقیه بزرگواری بودند. عاشق روضه خواندن بر امام حسین (ع) بود. منبر را تا آخر عمر ترک نکرد. کتابی دارد به نام «فواید المشاهد» که سخنرانیهای ایشان در نجف اشرف در ۱۰۰ سال قبل جمعآوری شده است. در صفحه ۱۷۲ آمده است:
اگر الان چشم آخرتی داشته باشی، میبینی؛ اما چون نداری حال نمیبینی. ولی وقتی که اوصافت متبدل شد، میبینی که تماما آتش است.
اول آدم خودش را بیند، لزومی ندارد که چشم برزخی باز شود تا دیگران را ببینیم. انانیت، حسادت و سخن چینی بدبختمان میکند. اینها وقتی در دنیای نفس ما میآید، ملکه نفسانی، زشتیها و رذیلت میشود. وقتی در عالم قیامت که یوم تبلیالسرائر است، سریرت ملکه نفسانی است. وقتی ملکه نفسانی زشتیهاست، این خود عذابی است که پیوسته با من خواهد بود.
نظر مرحوم کاشف الغطاء
همین فرمایش را مرحوم کاشف الغطاء که ایشان هم از بزرگان علمای شیعه است، مرجع تقلید، فقیه، محدث، عارف، فیلسوف بود، در کتابی از ایشان به اسم «الفردوس الاعلی» صفحه ۱۷۳ -۱۷۵ به مناسبت این بحث گفته است:
حقیقت و جوهر اعمال و صفات و هر عمل خیر و شر تو عود میکند و تجسم پیدا میکند. سخنچینی، عقربی است.
بر این مبنا به مبحث نیت توجه کنید. یک وقت هست که بنده نماز میخوانم، جلوی بقیه و حسابی جانماز آب میکشم. به قول سعدی:
زاهدنمایی به سرای سلطانی اندر شد، غذا کم بخورد و نماز طول بداد، چون به منزل بازگشت به پسر گفت: جان پدر غذا بیاور که چیزی نخوردهام، پسر گفت: جان پدر، نماز بخوان که چیزی نخواندهای!
گاهی اعمال آدم از نظر ظاهر بسیار عالی است ولی واقعیت آن «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ» است که این موضوع بنا بر گفته ملاصدرا به نیت برمیگردد. نیتی که پشتوانه عمل من است که ملکه نفس را درست میکند، صفت نفسانی من میشود. حقیقت و جوهر اعمال و صفات هر عمل خیر و شر ما میشود. مرحوم کاشف الغطا می گوید که این حقیقت در قیامت عود میکند و مجسم میشود، یعنی واقعیت آن برای انسان رو میشود. مثلا یکی از این اعمال سخنچینی است که اگر کسی سخنچینی کرده باشد، واقعیت و ملکه نفس او عقربگونه است. میفهمد که انسان است که عقرب است و این خود عذاب و آتش است و انسان میسوزد. گاهی وقتها در همین دنیا هم قضیهای برای انسان پیش میآید که میگوید دارم میسوزم و میگدازم و داغون میشوم و آرزوی مرگ میکنم که بلکه راحت بشوم.
انتقاد کاشفالغطاء به مرحوم شیخ بهایی
در همان کتاب مرحوم کاشفالغطاء انتقادی به مرحوم شیخ بهایی میکند و میگوید: مرحوم شیخ بهایی که فرموده است انقلاب صفات مذمومه در قیامت مثلا به مار، تعبیر صحیحتر، این است که بگوییم صفات مذمومه در آن نشئه عیناً مار هستند نه اینکه انقلاب یافته و مار میشوند. (واقعیت آن خودش مار است) زیرا دنیا غلاف آخرت و پوست آن است، و آخرت مغز و حقیقت و آخرت هم اکنون در باطن دنیا وجود دارد. (کتاب الفرودس العلی ص۱۷۳-۱۷۵)
تصور کنید که غلافی دارید و جلد آن هر چی هست، داخل آن مهم است و وقتی آن را بیرون بکشی، خودش را نشان میدهد. ملکات نفسانی ما در حیات دنیوی در غلاف ظواهر دنیایی پیچیده شده، ممکن است من گرگی باشم و در لباس میش جلوه کنم. ممکن است که یک خونخواری باشم در لباس یک زاهد و عابد و عارفی جلوه کنم، اما وقتی قیامت شد، یوم تبلی السرایر میشود و چشم باز میشود. لذا در عرفان هم عرفا میگویند: شهود نومیه، شهود موتیه و شهود قیامتیه.
شهود نومیه
شهود نومیه همان رویای صادقه است. انسان در عالم خواب یک چیزهایی برایش رو میشود که وقتی بیدار میشود، میگوید: عجب! آنهایی که در درجاتی از رویای صادقه قرار میگیرند، خیلی از حقایق برای آنها در خواب روشن میشود. به این «شهود نومیه» میگویند ، «نوم» به معنی خواب، یعنی در عالم خواب برای او کشف و مشاهده رخ میدهد.
شهود موتیه
شهود موتیه آن است که به محضی که نفس از بدن جدا شد و مرگ آمد، حقایق برای انسان روشن میشود. طبق آیه شریفه قرآن انسان چنان بیدار میشود که پیغمبر(ص) فرمود: اَلنّاسُ نیامٌ فَاِذا ماتُوا انْتَبَهوا ، یعنی مردم خوابند وقتی مردند تازه بیدار میشوند و میبینند که همه آن حرفهایی که زده بودند، راست بود. به این جهت می گویند:
حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ (مؤمنون ۹۹) لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ (مؤمنون ۱۰۰)
تا آنگاه که مرگ یکى از ایشان فرا رسد مى گوید پروردگارا مرا بازگردانید (۹۹) شاید من در آنچه وانهاده ام کار نیکى انجام دهم نه چنین است این سخنى است که او گوینده آن است و پشاپیش آنان برزخى است تا روزى که برانگیخته خواهند شد (۱۰۰)
چرا میگویند: رَبِّ ارْجِعُونِ ؟ چون متوجه میشوند که همه آن حرفها راست بود و در دنیا آن را باور نکرده بودند و قبول نداشتند. به این «شهود موتیه» میگویند که در موقع مرگ انسان متوجه این حقایق میشود.
شهود قیامتیه
بالاتر از آن دو «شهود قیامتیه» است. شهود قیامتیه آن است که همان طور که گفتیم آن غلاف کنار میرود. یوم تبلی السرائر است. آن سریرت ملکات نفسانی است و ملکات نفسانی بر مبنای نحوه عملی که انجام داده است، واقعیت آن در قیامت رو میشود. قیامت هم که زمان و مکان محدود ندارد و الی الابد است. ما برای ابد این واقعیت خودمان را این گونه مشاهده می کنیم.
نظر مرحوم شیخ محمد تقی آملی
مرحوم شیخ محمد تقی آملی تعلیقیهای بر شرح منظومه دارند که در صفحه ۴۶۹ بیان کردهاند:
الدار الاخرة من منشأت النفس علی حسب ما علیه من الحالات و الملکات و من ذلک یظهر، انه یمکن القول بفائدة التصدیق القلبی فقط للخلاص من الخلود و لو مع الانکار باللسان.
الدار الاخرة من منشأت النفس آخرت هر کسی انشای نفس خودش است. اگر ملکات نفس من، ملکات رذیله باشد، آخرت من آخرت رذیلهایست. آخرت رذیلهای هم عذاب است. به قول معروف: خودم کردم که لعنت بر خودم باد! یا خود کرده را تدبیر نیست. علی حسب ما علیه من الحالات و الملکات چون ملکات از حال شروع میشود. میگوید برو جایی که حالت رو عوض کند ولی قانع نشو به تغییر حال و بایست تا ملکه بشود. از آن طرف هم دقت کنید که اگر حال منفی و گناه بود، سریع توبه کنید تا اثرش پاک بشود. حالاتتان چگونه بود و این حالات چقدر به ملکات تبدیل شد؟! و من ذلک یظهر، بر این مبنا اظهار میکند و آشکار میسازد انه یمکن القول بفائدة التصدیق القلبی فقط للخلاص من الخلود و لو مع الانکار باللسان.
میگوید ملکه نفس شما قبول است، اگر بر مبنای تقیه مجبور شدی زباناً انکار کنی، عذاب نمیشوی چون عذاب برمبنای ملکه نفس است. دقت کنید تقیه با خوشرقصی فرق دارد، میگویند که دزدان به کاروانی زدند و مردان کاروان را دستگیر کردند و به خانمها هم گفتند که برقصند. بعد که اموالشان را سرقت کردند، دست و پای مردان را باز کردند و گفتند که بروید. یکی از این آقایان به خانمش گفت که چرا رقصیدی؟ تو مجبور بودی اما خوشرقصی می کردی! خوشرقصی با رقص مجبوری فرق دارد. حالا این که در این عالم انسان مجبور میشود تقیه کند، باید دقت کند که خوش رقصی نکند. وگرنه در خوش رقصیهایی که در این عالم انجام میدهد، حالاتی بر انسان حاکم میشود و بعد هم این حالات تبدیل به ملکه میشود. سر خدا نمی شود گول زد و واقعیت رو میشود. اما اگر به واقع، بین خود و خدا، تقیه انجام داد. مثل قضیه عمار یاسر در صدر اسلام، وقتی ابولهبها و ابوجهلها او و پدر و مادرش را گیر انداختند، گفتند از پیغمبر(ص) تبری بجویید تا شما را آزاد کنیم. یاسر و سمیه، پدر و مادرش تبری نجستند و هر دو را شهید کردند، اولین شهدای مرد و زن در اسلام، اما خود عمار جوان بود و تبری جست و با گریه پیش پیغمبر(ص)آمد. آیه نازل شد، چون تو تقیه کردی که جانت را نجات بدهی اشکالی ندارد. مرحوم شیخ محمد تقی آملی میگوید: ملکه نفسانی که از حال ایجاد شده است، چیست؟ انه یمکن القول بفائدة التصدیق القلبی فقط للخلاص من الخلود و لو مع الانکار باللسان. ممکن است کسی زبانا انکار کرده باشد ولی چون این ملکه نفسانیش این نبوده است، این باعث میشود که مخلد در نار نشود و نجات پیدا کند.
نظر مرحوم علامه طباطبایی
مرحوم علامه طباطبایی حاصل همه این صحبتها را فشرده بیان کرده است:
ان الجزاء علی الاعمال انما هو نفس الاعمال بحسب الحقیقة لا کما یضع الانسان فی مجتمعه عملا ثم یردفه لجزاء، بل العمل محفوظ عند اللّه سبحانه بأنحفاظ النفس العاملة ثم یظهره اللّه علیها یوم تبلی السرائر.(المیزان ج۶ ص ۳۷۶)
ان الجزاء علی الاعمال جزایی که برای اعمال ما در نظر گرفته شده است، انما هو نفس الاعمال بحسب الحقیقة لا کما یضع الانسان فی مجتمعه عملا میگوید جزا در قیامت، نفس خود عمل است به حسب حقیقت آن عمل نه آنچنانی که ما در نظام اجتماعی وضع میکنیم. مثلا ما در نظام اجتماعی وضع میکنیم که اگر کسی از چراغ قرمز رد بشود، آنقدر جریمه باید بدهد. ممکن است کسی یواشکی رد بشود و هیچ کس هم او را نبیند و جریمه هم نشود. ملکات نفسانی همه جا با انسان هست، آن روایت معروفی که خواندیم که انسان در لحظه جان دادن که شهود موتیهاش آغاز میشود، متوجه میشود. از آنجایی که سیر نفس دیگر زمان ندارد، مثل خواب که زمان و مکان در آنجا مطرح نیست، در شهود موتیه تمام گذشته از جلوی چشمش رد میشود که چه خون دلها خوردم، چه حرفها زدم، چه تلاشها کردم تا این اموال را جمع کردم. میگویند از اموالت در حد یک کفن به تو میرسد، چیز دیگری مال تو نیست، نگاه میکند به خانواده اش و میگویند ما خیلی خوب باشیم می توانیم برای تو مراسم تشییع و تدفین بگیریم، گاهی یادت بکنیم. نگاه به اعمالش میکند و میگوید که همه جا با تو هستم. چون ملکه نفس است.
ثم یردفه لجزاء، سپس جزا را پشت سر خودش می آورد بل العمل محفوظ عند اللّه سبحانه بأنحفاظ النفس العاملة؛ آن نفسی که عامل این عمل بوده، چون نفس باقیست این عمل به اقتضای حالت نفسی باقیست گرچه خود عمل رفته است. لذا من یک حرف الان می زنم و تمام میشود؛ اما اثر این حرف در نفس من باقی میماند.
حکایت کلیله و دمنه
داستانی در کلیله و دمنه نقل شده است که با این عبارت همخوانی دارد. میگوید یک شکارچی با یک شیر جنگلی رفیق شده بود. یک روزی شیر را برای ناهار به خانه خود دعوت کرد . شیر مشغول غذا خوردن شد. آب از دهن شیر میچکید، زن شکارچی گفت که این چه دوستی است که شوهرم برای خودش انتخاب کرده؟ شیر دید آنجا یک تبر است، به شکارچی گفت: با این تبر به سرم بزن که اگر نزنی، تو را میدرم. فرق شیر شکافته شد و خون آلود، نعرهای کشید و رفت. شکارچی متحیر شد که این چه کاری بود. یک روز بعد از مدتها شیر را دید گفت این چه کاری بود تو کردی؟ شیر گفت به سرم نگاه کن، از زخم اثری نیست و رفع شد، ولی آن زخم زبان، تو دلم هست و هنوز باقی است.
حالات نفسانی که تبدیل به ملکه بشود، از بین نمی رود. یک دروغ نفس را بیچاره میکند. به این جهت عرفا عجیب از گناه می ترسند. چرا امیرالمومنین (ع) در مناجاتهایشان و امام سجاد (ع) در مناجات خمس عشر این همه ناله میزنند در پیشگاه خدا؟ چون آن معرفتی که با خدا نبودن چه اثری در نفس آدم میگذارد را دارند. این حالات نفسانی مطرح است. ثم یظهره اللّه علیها یوم تبلی السرائر. می گوید این حالت نفسانی شما که محفوظ باقی مانده است، خدا اینها را در روز یوم تبلی السرائر اظهار و آشکار می کند. همه اینها رو میشود و معلوم میشود که نفس چگونه است.
بحث واقعیت اعمال از زبان معصومین(ع)
روایت مشهوری از امام صادق (ع) است که به این بحث مربوط است. امام صادق (ع) میفرمایند که اگر یک انسانی بدنش و لباسش آلوده به فضولات انسانی باشد و بخواهد کنار ما بنشیند، متنفر میشویم. انسان فاصله میگیرد. فرمود که باطن انسان گناهکار از آن آلودهتر است.
نوریان مر نوریان را طالبند، ناریان مر ناریان را جاذبند. نوریان نمیتوانند ناریان را تحمل کنند؛ لذا اگر بدن انسانی آلوده باشد، خودش احساس میکند که باید فاصله بگیرد.
آمده است که زندیقی از امام صادق(ع) درباره این آیه ۶سوره القارعه(فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ) سوال کرد: قال أو لیس توزن الأعمال قال علیه السلام لا إن الأعمال لیست بأجسام و إنما هى صفه ما عملوا و إنما یحتاج إلى وزن الشى ء من جهل عدد الأشیاء و لایعرف ثقلها أو خفتها و إن الله لا یخفى علیه شى ء. قال: فما معنى المیزان؟ قال علیه السلام: العدل. قال فما معناه فى کتابه فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ؟ قال علیه السلام: فمن رجح عمله (کتاب احتجاج طبرسی ج۲ ص ۳۵۲)
زندیق میخواست تا امام صادق (ع) را دست بیاندازد، میدانیم که سوال دو جور است، یکی برای فهم است، یکی هم برای دست انداختن و مسخره کردن. زندیق سوال کرد: آیا این طور نیست که اعمال وزن میشوند؟ امام فرمودند: نه. عمل که جسم نیست که تو کفه ترازو بگذاریم و وزن کنیم. اینها صفت نفسانی است. کسی نیاز دارد وزن کند که جاهل باشد. و کسی نمیداند چقدر سنگین یا سبک است. در حالی که چیزی از خدا مخفی نیست. زندیق از امام پرسید: پس معنی میزان در این آیه که فرمود فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ چیست؟ فرمودند: عدل. پس صفتی است که بر اساس عدل ، آن صفت رجحان پیدا میکند. یعنی ممکن است بنده در حضور جمع ۲۰۰ رکعت نماز بخوانم اما صفت نفسانی من یک ذره به عمل خیر ثبت نشود، بلکه صفت نفسانی من ریا و تزویر باشد. این خَفَّت موازینه است نه ثقلت. لذا ملکات همان صفات نفسانی ماست که برای ما ایجاد شده است.
تفسیر آیه ۴۷ انبیاء از زبان مولا امیرالمؤمنین(ع)
در سوره مبارکه انبیا آیه آمده است وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا که حضرت امیر(ع) این آیه را در توحید صدوق ص ۲۶۸ تفسیر کردهاند. فرمودند: و اما قوله تبارک وتعالی: «ونضع الموازین القسط» فهو میزان العدل یؤخذ به الخلائق یوم القیامة، یدین اللّه الخلق بعضهم من بعض بالموازین.
فهو میزان العدل یعنی سنجش بر اساس عدل الهی است. یوخذ به الخلائق یوم القیامه در روز قیامت مردم بر مبنای این صفت عدل الهی که عدل بر آن صفت است، تدین الله تعالی بعضهم من بعض بالموازین جزا داده میشود برای بعضی با بعضی دیگر بر مبنای موازین که عدل بر اساس صفت نفسانی است. یعنی نفس شما در آنجا سنجیده میشود. ملکه نفسی شما چیست؟
ملا حسین قلی همدانی وارد کلاس درس استاد شد، احساس کرد که استاد او را تحویل نمیگیرد. از استاد علت را سوال کرد. استاد گفت: چون در نفست احساس انانیت میکنی. وقتی وارد شدی نگاه کردی که کجا بالاست تا آنجا بنشینی. در حریم ما این حرفها راه ندارد. لذا تا آخر عمر در پایینترین جای مجلس نشسته است.
ممکن است این موضوع در دنیا زیاد مطرح نباشد اما در آخرت، مطرح است. مرحوم علامه امینی وقتی در مجلس روضه می آمد، تا وقتی که جسم او اجازه میداد وسط مجلس مینشست و تکیه نمی داد. اگر جایی بود که تعبیر به تظاهر نمیشد، فرش را بر میگرداند و روی خاک می نشست.می گفت مجلس امام حسین خاکش نیز شرافت دارد. کسی که ملکه نفسش تواضع است، لذا به او افاضه میشود. اگر این ظرف آلوده باشد، من هرچقدر هم حکیم باشم اما تو ظرف آلوده شیر نمیریزم. باید ظرف وجود را در پیشگاه خدا و حجتش امام عصر(عج) عوض کنیم تا داخل آن چیزی بریزند. آنها بخیل نیستند و معطی هستند و دنبال ظرف میگردند. همان طور که تشنه دنبال آب میرود، آب هم دنبال تشنه میرود. تا یار که را خواهد و میلش به که باشد.
بانو ام البنین
چرا ظرف وجود حضرت امالبنین آنقدر وسیع بود؟! ایشان همسر امام بودند اما همسر امامی داشتیم که قاتل امام شد و خون به دل امام کرد. امیرالمؤمنین(ع) به آن عظمت به برادرشان عقیل میگویند که برای من زنی را خواستگاری کن که این مشخصات را داشته باشد تا بچههای من چنین در بیایند. خانمها باید توجه کنند که اهمیت نقش آنها در خانواده چقدر نمایان است، مهمترین کار رسیدن به اعضای خانواده و گرم نگه داشتن کانون خانواده است. حضرت علی(ع) می فرمایند برای اینکه بچه های من چنین خصوصیتی داشته باشند باید مادر این گونه باشد. حتی پدر اگر حضرت علی(ع) باشد باز هم مادر باید خصوصیاتی داشته باشد تا در بچهها اثرگذار شود. اگر مادر شرایطش را نداشته باشد، بچه آن چیزی که حضرت امیر میخواهد نمیشود. لذا در جنگ صفین وقتی محمد حنفیه کمی ترسید، حضرت علی(ع) فرمود: این را از مادرت به ارث بردی.
اگر مادر مادر باشد، در جلساتی که گعده زنانه است، به جای اینکه به خانواده برسد، شرکت نمیکند. باید ببینیم که هر حرکتی که میکنیم در نفس ما چه اثری میگذارد. باید ببینیم تکلیف ما چیست؟ اینکه توالت را بشوریم یا جارو بزنیم یا سخنرانی کنیم، اگر بین اینها برای ما فرقی نباشد، آن وقت من مؤمن هستم. استادم احترامی که برای یک سوپور میگذاشت با یک تاجر فرقی نداشت. ایشان می گفتند: مقام پیش خداست.
ای دریده پوستین یوسفان گرگ برخیزی از این خواب گران
گشته گرگان یک به یک خوهای تو میدرانند از غضب اعضای تو
تحت این عنوان که گرگ یوسف را دریده، دروغ گفتید و پیراهن یوسف را دریدید و پیش پدرش آوردید. این خواب گران تمام میشود، حواستان باشد که از این خواب سنگین، گرگ محشور میشوید. ملکه نفسانیتان گرگ شده است.
زانک میبافی همه ساله بپوش زانک میکاری همه ساله بنوش
این سخنهای چو مار و کژدمت مار و کژدم میشود گیرد دمت
دوزخ است این نفس و دوزخ اژدهاست کو به دریاها نگردد کم و کاست
این ظرفیت اگر در درون نباشد، فایده ندارد. جناب فاطمه امالبنین به مولا عرض کرد یا علی یک خواهشی دارم. من را فاطمه صدا نکن. من کنیز فاطمه و بچههای او هستم. وقتی اولین فرزند او به دنیا می آید، قنداقه کردند، دست امیر دادند. چهار امامی که تو را دیده اند، دست علمگیر تو بوسیده اند. مولا بند قنداقه را باز کردند و دستهای بچه را بیرون آوردند و هی می بوسیدند و گریه می کردند. ام البنین عرض کرد آقا جان دستهای بچه مشکلی دارد؟ فرمودند: نه. آنی که من می بینم تو نمی بینی. این دستها در دفاع از حسینم جدا خواهد شد. عرض کرد قنداقه را به من بدهید. گرفت و دور سر حسین(ع)گرداند. بچههای من فدای بچههای زهرا.
وقتی کاروان کربلا از شام برگشت و فرزدق وارد مدینه شد، دید یک بانوی مجللهای دست دو تا آقازاده کوچک را گرفته. سوال کرد فرزدق از کربلا می آی؟ بگو از حسینم چه خبر؟ گفت عباست شهید شد. گفت من از حسین سوال میکنم. گفت عونت هم شهید شد. گفت از حسین سوال می کنم.....وقتی چهارمی را هم گفت، گفت من از تو از حسین می پرسم. گفت حسین هم شهید شد. این بار ام البنین به زمین نشست و شروع کرد فریاد بر آوردن. همان طور که پسرش تا آخرین لحظات به امام حسین(ع) می گفت: مولای من! فقط یک جا برادر گفت، آن هم وقتی که تیر به چشم خورده بود، مشک هم سوراخ بود و آبها می ریخت، دو تا دست هم جدا شده بود و عمود آهنین هم به فرق فرود آمده بود و فرق شکافته شد و از اسب به زمین افتاد، فریاد زد: برادرم برادرت را دریاب.
امام حسین(ع) هم در هنگام دفن امام حسن(ع) نفرمود که کمرم شکست؛ ولی وقتی که کنار بدن عباس آمد فرمود: الان انکسر ظهری و قلت حیلتی. الان پشتم شکست و چاره من بیچاره شد
تیر و کمان عشق را هر که ندیده گو ببین قد خمیده من و قد خمیده تو را
یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ اِکْشِفْ کَرْبى بِحَقِ اَخْیکَ الْحُسَیْنِ.
منبع: سخنرانی دکتر اسدی گرمارودی، جلسه پنجاه و هشتم معاد برهانی در آیات قرآنی
به کوشش خانم ربوبی و رحمان نژاد