جلسه پنجاه و نهم
بسم الله الرحمن الرحیم
معاد برهانی در آیات قرآنی، جلسه پنجاه و نهم
پاسخ به سؤال
سوال: در کتاب نوادر راوندی ج 1، ص ۱۶ این حدیث آمده است که پیغمبر فرمودند:
بُعِثتُ أنا و السّاعَةُ کَهاتَینِ ـ و أشارَ بِإصبَعهِ : السَّبّابَةِ و الوُسطى ثُمَّ قالَ ـ : وَ الّذی نَفسِی بِیَدِه إنّی لَأجِدُ السّاعةَ بَینَ کِتفَیَّ .
پیامبر(ص) انگشت خود را نشان دادند و فرمودند : [فاصله زمانى میان ]برانگیخته شدن من و قیامت مانند این دو مىباشد. آن گاه فرمود : سوگند به آن که جانم در دست اوست، من زمان قیامت را در میان شانه خود مى یابم.(من به این نزدیکی، قیامت را مشاهده میکنم و انگار که آن را بین دو کتف خودم میبینم.) معنی این حدیث را توضیح بفرمایید.
پاسخ: فکر نکنید که تا قیامت فرصت زیادی هست و حالا کو تا قیامت! بلکه به زودی عمر ما تمام میشود و وارد عالم برزخ میشویم و برزخ هم در این روال تاریخ بشری و عمر روزگار چیزی نیست، این مطلبی که پیغمبر(ص) فرمودند، کنایه از نزدیکی است. میخواهند بگویند که قیامت نزدیک است و برای رسیدن به آن زمانی نمیبرد.
چکیده جلسات پیشین
به اینجا رسیدیم که قیامت یوم الفصل است و بین انسانها فاصله میافتد و جدا میشوند و بهشتیها در بهشت و جهنمیها در جهنم قرار میگیرند. دو نکته مهم در رابطه با عذاب اخروی مطرح بود که ما هنوز در مورد اولی بحث میکنیم. بعضیها به شکل سوال یا اشکال مطرح میکنند که آیا اگر خدا ارحم الراحمین و رحمت الهی لاینتاها است با این که انسانها را در قیامت عذاب کند و جهنم ببرد، سازگار است یا خیر؟
آنچه که تا کنون به آن اشاره کردیم به صورت خلاصه این است که جهنم و همچنین بهشت، یعنی آنچه در فردای قیامت به اقتضای عمل دنیا شامل حالمان میشود، نتیجه و ثمره ظهور حقیقت عمل دنیوی ماست. به این تعبیر دقت کنید که نتیجه و ثمره ظهور حقیقت عمل دنیوی است. عملی که در دنیا انجام میدهیم، غیر از این ظاهرش حقیقتی دارد. نماز یک عمل است که یک حقیقت آن مطرح است و یک عمل ظاهری آن. ممکن است ما عمل نماز را به گونهای انجام بدهیم که ظاهر آن بسیار عالی باشد؛ ولی قصدمان ریا باشد، در این صورت حقیقت این نماز عبادت نیست، حقیقت آن «ریا» است و طبق آیه شریفه فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ ، وای بر ما که چه کردیم! در دنیا ممکن است برای کسانی که چشم برزخی ندارند، حقیقت این نماز رو نشود و ظاهر آن را ببینند و بگویند که عجب نماز قشنگی! در حالی که افرادی که در همین دنیا هم چشم برزخیشان باز است، میگویند که ای بدبخت، این چه نمازی است! زیرا او واقعیت این نماز را می بیند. ظهور حقیقت عمل یا همان ملکوت و واقعیت عمل، طبق آیه شریفه یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ در فردای قیامت رو میشود.
دیدن واقعیت اعمال در قیامت از نظر قرآن
سوره آل عمران، آیه ۳۰
یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدًا بَعِیدًا وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ
روزی که هر کس، آنچه را از کار نیک انجام داده، حاضر میبیند؛ و آرزو میکند میان او، و آنچه از اعمال بد انجام داده، فاصله زمانیِ زیادی باشد. خداوند شما را از (نافرمانی) خودش، برحذر میدارد؛ و (در عین حال،) خدا نسبت به همه بندگان، مهربان است.
«یوم» یعنی قیامت، روزی است که هر نفسی آن چه را که از خیر و شر عمل کرده است همه را حاضر میبیند. طبق این آیه شریفه خود عمل را میبیند. تجسم و تجسد و تمثل یا وجه ملکوتی واقعیت عمل خیر، آن ارزشهاست که در موردشان صحبت کردیم. عمل دروغ، حرص، ریا و... در قیامت واقعیت و وجه ملکوتی آن حاضر میشود. تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدًا بَعِیدًا در آنجا انسان نسبت به این عمل سوء میگوید که ای کاش بین این عمل بد و من فاصلهها بود و من مرتکب آن نمیشدم.
سوره لقمان آیه۱۶
یَا بُنَیَّ إِنَّهَا إِنْ تَکُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّمَاوَاتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ
پسرم! اگر به اندازه سنگینی دانه خردلی (کار نیک یا بد) باشد، و در دل سنگی یا در (گوشهای از) آسمانها و زمین قرار گیرد، خداوند آن را (در قیامت برای حساب) میآورد؛ خداوند دقیق و آگاه است!
جناب لقمان با پسرش مطالبی دارد که ذات اقدس الهی در این سوره این مطالب را برای ما بیان فرموده است. یکی از این مطالب این است:
فرزندم، عمل تو به اندازه یک خردل(خردل یک دانه خیلی ریزی است)در لابهلای صخرهها یا در آسمانها یا در زمین باشد، خدا همان را میآورد؛ یعنی همان عمل را می آورد ولو به اندازه یک خردل باشد که همانا خداوند لطیف و خبیر است.
پاداش اخروی، چه برای بهشتیان در بهشت و چه عذاب جهنمیان، قرارداد اعتباری نیست؛ بلکه واقعیت عمل رو میشود.
خلاصه نظر بزرگان درباره حقیقت اعمال
اعمالی که انجام میدهیم، مال بدن نیست و بدن ابزار است و اعمال متعلق به نفس است. ما با این دست میتوانیم به صورت کسی بزنیم، این دست مجری اراده نفس ما شده است. اگر اراده نفس ما ظلم و ستم بوده است، این عمل زشت است؛ اما اگر اراده نفس ما قصاص یا تادیب منطقی و شرعی بوده است، این عمل درست و بجاست. در حالیکه فعل یکی است؛ اما برمبنای آنچه که در نفس گذشته است، مورد قضاوت قرار میگیرد. همان که در فرهنگ دینی میگوییم که الْأعْمالُ بِالنّیّاتِ، نیت مال نفس است.
تفاوت حال و ملکه
نفس میتواند در رابطه با اعمالی که انجام میدهد، حال و ملکه (جمع آن ملکات) پیدا کند. حال نفسانی این گونه است که میگویند در دنیای نفسم حال دعا پیدا شد که خوشا به حالتان یا مثلا حال گریه و توسل و مناجات نصف شب پیدا شد. فرق «حال» با «ملکه» این است که «حال» ممکن است زود بیاید و زود هم برود. شبیه آن ضرب المثل که میگوید با یک غوره سردیش میشود و با یک مویز، گرمیش. به این معنی که زود حالی به حالی میشود. این به تنهایی خیلی ارزش ندارد. اگر زحمت کشیدیم و «حال» را در اثر تکرار و مقاومت و ایستادگی، به «مقام» تبدیل کردیم که آن مقام هم تبدیل به «ملکه» میشود، آن ارزشمند خواهد بود. به اقتضای ملکات نفسانی در قیامت حشر داریم.
قاعدهی «شیئیة الشیء بصورته لا بمادته»
حکما قاعدهای دارند که میگوید: شیئیت شیء به صورت شیء است نه به ماده آن. برای تقریب به ذهن مثالی زده میشود، البته این مثالها صد در صد نیست. فرض کنید که یک مشت موم دست ما باشد، هر چند که این موم خودش از نظر فلسفی مرکب از ماده و صورت است ولی با مسامحه در نظر بگیرید که این موم، ماده باشد. این موم را به شکل درخت درمیآوریم. صورت میشود درخت و ماده آن موم است. یا مثلا یک مقدار دیگر را به شکل گنجشک و مقداری دیگر هم به شکل مجسمه انسان در بیاوریم. ماده یکی است؛ ولی صورتها مختلف است. وقتی بپرسند که این چیست؟ آیا میگوییم موم است یا درخت است؟ در جواب میگوییم که این مجسمه درخت است، این یکی گنجشک و دیگری انسان. لذا شیئیت شی به صورت آن است. یک مجسمه صورت درختی پیدا کرده است و دیگری صورت گنجشکی و سومی، صورت انسانی.
حال حساستر به این موضوع نگاه کنید. یک دانه خرما را در نظر بگیرید، در مرحلهای که دانه خرماست، مادهای که دارد همان موادی است که به شکلهای دیگر در این عالم ماده وجود دارد؛ ولی صورت آن، دانه خرماست. در مقایسه با صورت هسته سیب و هسته هلو فرق دارد. حال تصور کنید که این دانه خرما را در شرایطی قرار دهند که تبدیل به درخت بشود. آن دانه را ماده حساب کنید و درخت را صورت آن، صورتی که حاصل آن دانه است، صورت درخت خرما است. دیگر حبه خرما مطرح نیست، صورتی پیدا کرده است.
نفس را صورت بدن انسان میدانند. صورتی که برای بدن درخت است، نفس درختی است. نفس درختی میشود، نفس نباتی است، تغذیه میکند، رشد میکند و تولید مثل دارد. به همین جهت هم مرده و زنده دارد و درخت مرده این آثار را ندارد. درخت مرده یعنی نفس او از او جدا میشود. عین همین موضوع در حیوان هم هست. نفس حیوانی باعث میشود که حیوان رشد کند و تولید مثل دارد، احساس و حرکت داشته باشد. اما اگر نفس حیوانی از او جدا شود، دیگر حیوان این آثار را ندارد. بدنش با بقیه ماده این عالم تفاوتی ندارد. به بدن انسان و نفس انسانی در همین راستا دقت کنید. لذا نفس انسانی را صورت انسان میدانند. شیئیت شی به صورت است نه به ماده. اگر بدن انسان را ماده حساب کنیم و نفس را صورت، انسانیت انسان به بدن او نیست، به نفس او است. همان طور که حیوانیت حیوان به بدن او نیست و به نفس حیوانیست و گیاه بودن گیاه به ماده تشکیلدهنده بدن گیاه نیست و به نفس او یا صورت گیاهی اوست.
صورت نفسانی از منظر ملاصدرا
بدن آدمی مانند تخم پرنده است و نفس آدمی مانند پرندهای که از تخم خارج شده است. قوای نظری و عملی مانند دو بال این پرندهاند و با تقویت آنها آدمی میتواند به پرواز درآمده و به کمال لایق خود نایل آید. (مفاتیح الغیب، ص۶۱۰)
بدن آدمی مانند تخم پرنده است و نفس آدمی مانند پرندهای که از تخم خارج شده است. (تخم کبوتر، تخم باز و تخم عقاب،این موجود اگر در شرایط لازم قرار بگیرد، میتواند صورت پرنده پیدا کند. بدن آدمی این شرایط را دارد که نفس آدمی از او پیدا بشود. طبق گفته خود او نفس جسمانیة الحدوث و روحانیة البقا است، حال که انسان نفس پیدا کرد، نفس دو قوه برجسته و قوی دارد که برای همه ما روشن است. یکی از آنها قوه نظری است که به آن «قوه عالمه» میگویند. به این معنی که میتواند درک و شناخت پیدا بکند و عالم بشود. دومی، «قوه عامله» است، این که عمل کند و حرکت و تلاش داشته باشد.) قوای نظری و عملی مانند دو بال این پرندهاند. (به عنوان مثال عقاب میتواند در پرواز اوج بگیرد. فرض کنید تخم عقاب را داشتیم و در ماشین مخصوص، عقاب از آن خارج شد. حال دو بالی که عقاب باید با آن اوج بگیرد، بریده شده باشد، از آنجا که شیئیت شیء به صورت آن است نه به ماده آن، عقاب بودن عقاب هم به آن صورت عقابی است که بال قوی داشته باشد و اوج بگیرد. در این حالت میگوییم این یک موجود ناقص است. حال در مورد انسان، وقتی در بدن انسان نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی صورت گرفت، نفس انسانی در این بدن پدیدار میشود، این نفس قوای عامله و عاقلهاش، قوای عملی و نظری او مثل دو بال است. اگر این دو بال رشد نکرد، یعنی نه فهمی پیدا کرد و نه عملی انجام داد، انسان نیست. حال اگر عمل او عمل شهوانی باشد، او حیوان است و حیوان محشور میشود. وقتی ملکات نفس او شهوت است، یا وقتی ملکات نفسش غضب است، همانگونه هم محشور میشود. لذا در روایاتی هم که قبلا بیان شده است، یک انسان تندخو و کینهتوز شبیه یک حیوان درنده و ببر و گرگ محشور میشود، یا یک انسان حریص به صورت موریانه محشور میشود. یک انسان شهوتران به صورت خوک محشور میشود. این خودش عذاب اوست؛ زیرا واقعیت عمل او رو شده است.)
نفس عامله و عالمه از منظر ملاصدرا
جلد ۸ و ۹ کتاب اسفار ملاصدرا میدان این بحثهاست. در کتاب اسفار ج ۸ ص ۱۳۰ میگوید:
نفس دارای دو حیثیت است؛ از این جهت به دو قسم تقسیم میشود. به واسطه یک قسم امورات بدن را تدبیر میکند و به آن «نفس عامله» گفته میشود و قسم دیگر، «عالمه» است که به سبب آن بین نفس و مجردات ارتباط برقرار میکند.
مثلا انسان میخواهد خداشناس بشود، بر مبنای قوای نظری نفس (قوای عاقله)است. لذا از امیرالمومنین(ع) در اصول کافی ج اول باب عقل آمده است که فرمودند: فَبِالْعَقْلِ عَرَفَ الْعِبَادُ خَالِقَهُمْ. اگر قوای عاقله نداشتیم و نفس قوه نظری نداشت که اصلا شناخت خدا، ملائک و مجردات مطرح نمیشد. حیوان مثل ما قوه عامله دارد، شهوت میتواند او را برای خوردن یا شهوت تحریک کند، میتواند حیوان را برای ارتباطات جنسی یا ارضای خودخواهیها و غضب تحریک کند برای فرار از یک سری امور یا جنگ با آنها. این قوای عامله است که وادار به عمل میکند. حال اگر قوه نظری و عاقله با مبدأ ارتباط برقرار کرد، شهوت و غضب در راستای رضای خدا مطرح میشود. به عنوان مثال کجا خشمگین میشود؟ همان جا که خدا بخواهد، نه به قول معروف مثل سیب زمینی بیرگ است که هیچ جا خشم نگیرد و نه هم یک آدم عصبی که تکان می خورد، خشمگین میشود.
وقت خشم و وقت شهوت مرد کو عاشق مردی چنینم کو به کو
مراتب چهارگانه عقل عملی از نگاه ملاصدرا
ملاصدرا در جلد ۹ ص ۲۴۸ در مورد مراتب قوه عامله می نویسد:
مرتبه اول انجام احکام دین و دستورات الهی که نتیجه آن تهذیب ظاهر است. اگر انجام فرامین شرع، در باطن اثرگذارد و اخلاق ناپسند و ملکات زشت را از باطن پاک کند، در مرتبة دوم به تهذیب قلب منتهی میگردد. مرتبه سوم آراستن نفس با صورتهای قدسی و صفات پسندیده و مرتبه چهارم فرو ریختن دیوار منیت و حجاب خودبینی است، یعنی نفس، خود را محور قرار ندهد و تنها نظر پروردگار را ملاحظه نماید.
اینها را میگوییم تا معلوم شود که نفس به کجا میرسد. بعد هم به اقتضای آن درجه نفس، حشر در قیامت دارد. همه اینها در دنیا فراهم میشود. باید دقت کنیم که اعمالی که در دنیا انجام میدهیم، نفس ما را به کدام درجه میرساند؟ نفس اماره بالسوء میشود یا نفس لوامه یا نفس مطمئنه؟ قرآن کریم فقط به نفس مطمئنه میفرماید که ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً (فجر ۲۸) فَادْخُلِی فِی عِبَادِی (۲۹) وَادْخُلِی جَنَّتِی (۳۰) اصلا آنجا جای نفس اماره نیست. ما خودمان در همین دنیا با امکاناتی که خدا به ما داده است که نفسمان را اماره، لوامه یا مطمئنه میکنیم.) اول انجام احکام دین و دستورات الهی که نتیجه آن تهذیب ظاهر است. (این پله اول است، نماز بخوانیم، خمس بدهیم، زکات بدهیم، روزه بگیریم، مقید به طهارت و نجاست باشیم. برای این که نفسمان، نفس حیوانی نباشد.
شخصی وارد مزرعه هندوانه شد، یکی یکی هندوانه را می شکست، شیرین ها را میخورد. به او گفتند آقا این کار درست نیست حرام است! گفت: «من کاری با حلال و حرامش ندارم، من برای خاصیتش میخورم.» این نفس، نفس حیوان میشود. اگر یک گاو را در این مزرعه رها کنیم همین کار را میکند، مثلا فرض کنید تو یک مزرعه یونجه کاشتند و حالا که فصل درو رسیده است، یک گاوی آمده و دارد شکمی از عزا در میآورد. حال در گوش بگوییم که حرام است، مال یتیم است، مال یتیم خوردن در دنیای وجود نار میشود! این حرفها نیست. حیوان است و اقتضای اوست. حال اگر انسانی هم این چنین بگوید، همین گاو است؛ لذا اگر در قیامت گاو محشور شود، تعجبی ندارد؛ چون ملکات نفسانی او جز شکم چیز دیگری نیست. اگر خوک، سنبل یک حیوان شهوتران است، دقت کنید که شهوت مقام از شهوت جنسی خطرناکتر است، همان طور که امام فرمودند: آخِرُ ما یخْرُجُ مِنْ قُلُوبِ الصِّدِّیقینَ حُبُّ الْجاه؛ آخرین چیزی که از دل صدیقین خارج میشود که دیگر به آن مقام خاص میرسند، حب جاه است. (انانیت و مقام و اینکه بگوییم «من» را باید تحویل بگیرید.) در مرحله ملکه نفسانی که نفس قرار است به عنوان صورت بدن باشد و شیئیت شیء به صورت آن است نه به ماده آن، آن بدنی که اقتضای صورت اخروی ما را دارد، صورت اخروی نفسانی ما چه ملکهای دارد؟ گاهی ملک و گاهی هم گاو. چون شیئیت شیء به صورت آن است، صورت هم صورت حیوانی است، پس بدن هم اقتضای آن را دارد و حیوان میشود. بنابراین اولین مرحله مرحله تذهیب ظاهر است. لازم است این پله اول را بالا برویم.
اگر انجام فرامین شرع، در باطن اثر گذارد و اخلاق ناپسند و ملکات زشت را از باطن پاک کند، به تهذیب قلب منتهی میشود که مرحله دوم است. اولی تهذیب ظاهر است و دومی تهذیب قلب. تهذیب قلب، یعنی وقتی نماز خیلی قشنگ میخوانیم در قلبمان هم همان قدر قشنگ باشد و ریا نداشته باشد. اما گاهی درون آلوده و بیمار است اگرچه ظواهر عالی است. البته دقت کنید این که میگویند فلانی حجاب دارد و دروغ میگوید یا نماز میخواند و ریا میکند، چه فایده دارد نماز خواندن و حجابش! با حجاب باید به پاکی دل رسید و با نماز باید به طهارت قلب رسید. نشانه پاک بودن دل این است که تسلیم اوامر الهی باشد.
مشهد مشرف بودم و دو نفر با فاصله زیادی از جماعت، نماز جماعت میخواندند. گفتم فاصله زیاد است، اتصال برقرار نیست! گفتند که دل باید پاک باشد! گفتم: نشانه پاک بودن دل چیست؟ گفتند: «خودمان میدانیم!»
اولین قدم تسلیم حکم خدا شدن است. نفسی که تسلیم حکم خدا نیست، حرام را حرام نمیداند، حلال را حلال نمیداند، نجسی و پاکی سرش نمیشود، رعایت حقوق مردم و حق الناس را دقت نمیکند، نوبت به پاکی قلب برای او نمیرسد. اما حالا از این مرحله که جلوتر برود، یواش یواش به اینجا برسد که نماز برای این است که من افتاده بشوم. این پیشانی که بالاترین جنبه ظاهری وجود من است روی پستترین چیزی که خاک است، می گذارم؛ یعنی خدایا من در مقابل تو هیچم. اگر در مقابل خدا هیچی، خدا میگوید که این حرام است، چرا آن را حرام نمیدانی؟)
آراستن نفس با صورتهای قدسی و صفات پسندیده. (هر صفتی در نفس یک صورتی برای نفس میشود و نفس شکل میگیرد. اگر صفات، صفات قدسی کرم، جود، تواضع، فروتنی بود این صفات قدسی در نفس ایجاد میشود؛ اما اگر صفات بخل و حسد و کینه و انانیت بود، صورت نفس هم آنها میشود. در مرحله سوم، بعد از طهارت قلب، صورت نفسی صورت قدسی میشود.)
فروریختن دیوار منیت و حجاب خودبینی است. همین قدر که گفتی منم که توانستم به مرحله چهارم برسم، مثل این است که یک نردبان هزارپلهای را رفتی بالا و به ۹۹۹ رسیدی، پات سر خورد و پایین افتادی و باید دوباره شروع کنی! آیا عمر دیگر کفاف میدهد؟! اگر آدم این جور به دنیا نگاه کند، میبیند که یک دروغ یا یک انانیت ممکن است مرا از آن بالا به پایین بیندازد. یک جنبه شیطنت نفسانی من را پایین بیندازد، حالا آیا دوباره امکان و فرصتش را دارم که بالا بروم؟
چه زیبا گفته است: کاروان مقربان الهی رفتند، گرد و غباری در اثر حرکت آنها از دور پیداست و من بیچاره لنگان لنگان به دنبال این گرد و غبار حرکتی دارم، آیا ممکن است به جایی برسم؟ لذا در قرآن کریم فرمود: فَفِرُّوا إِلَى الله (ذاریات ۵۰) بشتابید، وَسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ (آل عمران ۱۳۳) به سرعت. لنگان لنگان، آدم به جایی نمیرسد، خیلی کار میبرد و باید بکوشیم و بجوشیم.
اندر این ره، میخروش و میخراش تا دم مردن دمی ساکت مباش
فروریختن دیوار منیت و حجاب خودبینی است. یعنی نفس خود را محور قرار ندهد و تنها نظر پروردگار را ملاحظه کند. این صورت، صورت ملکوتی میشود. حشر این انسان هم میشود حشر با ملکوتیان.
خلاصه: شیئیت شیء به صورت است نه به ماده. نفس را صورت انسان میدانند، ملکات نفسانی به نفس صورت میدهد؛ از این رو به اقتضای ملکات نفسانی انسان را انسان یا حیوان و یا چیز دیگر میدانند.
سخنی از ملاصدرا با توجه به بحث اتحاد عاقل با معقول و اتحاد عالم با معلوم
مطلب مذکور را ملاصدار با یک مقدمه فلسفی نیز توضیح میدهد. در بحثهای حکمی بحثی تحت عنوان اتحاد عاقل با معقول، اتحاد عالم با معلوم مطرح است. وقتی ما مطلبی را یاد میگیریم، ما میشویم عالم و مطلبی را که یاد گرفتهایم میشود، معلوم. علم هم صورتی از آن معلوم در دنیای وجود ما است. دنیای وجود ما که عالم به این علم است، بدن نیست و نفس ماست. نفس با آن علم، اتحاد پیدا میکند. میشود اتحاد عالم با علم که معلوم بالذات است. صورت آن شیء خارجی در وجود ما.
اتحاد عاقل با معقول هم همین طور است. ما یک امری را تعقل می کنیم، ما عاقل میشویم. آن مطلبی را که در موردش تعقل کردیم هم معقول میشود. آنچه را که در دنیای درون ما ایجاد شده است، صورتی از آن در دنیای وجود ما معقول است که اتحاد عاقل با معقول میشود. حالا معقولات و معلومات ما، آن چیزهایی که با نفس ما همراه شدهاند، خیر است یا شر. نفس با آنها اتحاد پیدا کرده است و از طرفی میدانیم که شیئیت شی هم به صورت شی است نه به ماده آن. نفس با آن صور متحد شده است. صور را در بحثهای اخلاقی، تطهیر خیال داشتیم، حتی در عالم خیال، آن خیالاتی را که در سر میآورم در نفسم اثر میگذارد. خیال گناه، گرچه گناه نیست ولی نفس را متمایل به گناه میکند. خیال بدیها، در ذهن آوردن صحنههای گناه، گرچه گناه نیست، اما به قول اهل فن مثل دود است. گرچه آتش نیست که بسوزاند ولی خانه را تاریک میکند.
افرادی همچون ملاصدرا خون دل خوردند تا این حرفها را فهمیدند و نوشتند!
خیر و شر عمل مربوط به جنبهای از عمل است که بقا و ثبات دارد. (عمل را با هم بحث کردیم، اول با مثال سیلی زدن که دو جنبه داشت. یک جنبه ظاهری فعلی رفتاری خارجی، یک جنبه انگیزهای باطنی نفسانی.) که بقا و ثبات دارد. (اثری که در نفس ایجاد میشود، بقا دارد؛ چون نفس باقی است. در همان اوایل بحث معاد، در مبحث بقای نفس این موضوع به تفصیل توضیح داده شد. حال نفسی که باقی است، اگر انگیزه آن ریا بوده باشد، پس صورت نفس هم صورت ریاکارانه باقی میماند، در حالیکه عمل تمام میشود. مثل نماز ریاکارانهای که نماز تمام شد اما اثر این نماز در نفس آدم بر مبنای اتحاد عالم و معلوم و صورتی که در شی ایجاد شده و شیئیت شی به صورتش است نه به ماده اش، در نفس باقی ماند.) و جنبهای از عمل که باقی نمی ماند و حضوری در ما ندارد، فاقد هویت است و به خیر یا شر منتسب نمیشود. همان طوری که جسم پس از مرگ به مکانی که از آن خلق شده، خاک، باز میگردد عمل نیز به اصل مبدا خود که نفس عامل است، باز میگردد. عمل به عاملش که نفس است برمیگردد. حال اگر عمل، شر بود، اتحاد با شر نفس شر میشود و اگر عمل خیر باشد، نفس متحد با خیر میشود. الی الابد نفس موجود است، پس الی الابد نفس در حالت شر موجود است. آن وقت ما به خدا اعتراض می کنیم که چرا عذاب؟ در جواب این است که خودت کردی! میخواستی نفست را به این حالت قرار ندی.
همین مطلب را در مفاتیح الغیب ج ۲ ص ۱۰۷۲ دارد که با مقدمه فلسفی آورده است و ما هم به آن اشارهای میکنیم
همین مطلب را در اسفار ج ۸ ص ۶۱۷ با مثالی در رابطه با نماز بیان میکند:
نسبت نماز معنوی به نماز ظاهری نسبت روح به بدن است به طوری که هر یک از این دو تا هنگامی که حیات دنیوی باقی است به دیگری نیازمند است. در آخرت نماز روحانی هیچ گاه از انسان جدا نمیشود و نماز جسمانی او تمام شد و رفت.
نسبت نماز معنوی به نماز ظاهری (همین نماز جسمانی که خم و راست می شویم، رکوع و سجده قشنگ، می شود نماز جسمانی و انگیزه نماز، حضور قلب در نماز، توجه به حضرت حق و شکل بندگی که به جنبه نظری و فکری و عقلی نفس بر میگردد، که چطور با خدا ارتباط برقرار می کند میشود نماز معنوی) نسبت روح به بدن است به طوری که هر یک از این دو تا هنگامی که حیات دنیوی باقی است به دیگری نیازمند است (ما تا در این دنیا هستیم، نفس و بدن به هم نیاز دارند. نماز معنوی، به نماز جسمانی احتیاج دارد؛ چون بالاخره باید رکوع و سجده بروم تا نماز بشود وگرنه به قول آن بنده خدا معلق میزنم و می گویم که ای خدا دوستت دارم! یک بنده خدا میگفت باید خدا را عبادت کرد؛ اما لازم نیست که با وضو و رو به قبله باشد، همین که پشت چراغ قرمز ایستادی بگو: خدایا دوستت دارم. این میشود عبادت!! یکی از مریدهایش از من سوال کرد، بعد از کلی توضیح گفت که حرفهای شما درست است اما من آن راه را که راحتتر است، انتخاب میکنم. دقت کنید که آدم باید دنبال وظیفه باشد نه راحتی. نماز رکوع و سجده و رو به قبله بودن و وضو میخواهد.) در آخرت نماز روحانی هیچ گاه از انسان جدا نمیشود و نماز جسمانی او تمام شد و رفت. (نماز جسمانی ما در این دنیا تمام میشود ولی اثر نماز اگر معنوی بود در نفس ما اثر میگذارد و خدای نکرده هم اگر نماز غیر معنوی بود، حالت نفس از بین نمیرود. پس باید به نفس توجه کنیم. قرآن، آن همه قسم میخورد تا بگوید که وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا(شمس ۷) فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا(۸) قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا (۹) وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا(۱۰)
نقش نیت از نگاه ملاصدرا
در اسفار ج۸ ص ۳۴۹ آمده است: عمل به منزله کاشتن بذر در زمین قلب و نیات به منزله بذر است.
بعد از این همه توضیحات عقلی به این مثال و تشبیه میرسد، عمل به منزله کاشتن بذر است ولی بذر چیست؟ در مزرعه هم شخم میزنم و هم بذر میپاشم ولی چه میکارم؟ خار یا گل؟ گندم یا جو؟
از مکافات عمل غافل مشو گندم از گندم بروید، جو ز جو
بذری که ما در نفسمان میکاریم، نیت است. عمل بر مبنای نیت، حکم آن بذری را دارد که در زمین کاشته میشود. حالا اگر نیتم ریاست، در تمام نفس من ریا رشد میکند و بالا میآید. یک دانه گردو کاشتم، تمام حیاط را گرفت و شاخه آن تو حیاط همسایه. شرعا باید شاخهها را بزنیم که مزاحم آنها نشویم.یک دانه گردو چی شد؟ یک نیت ریا در دنیای نفسمان بکاریم، یک نماز با ریا بخوانیم، صدقه یا خمس با ریا داده باشیم!
یکی رفت صندوق قرض الحسنه و گفت ضامن من خداست. گفتند که یکی را بیار که ما بشناسیم! مرحوم علامه طهرانی می فرمود: من اول فکر می کردم که اول مظلوم عالم امام حسین(ع) است، بعد از مدتی دیدم که امیرالمومنین(ع) است، ولی حالا فهمیدم که خود خداست. از خدا مظلومتر نداریم. چون امیرالمومنین(ع) هم از خدا جدا نیست، اول مظلوم عالم خدا است. چی از خدا میخواهیم که در او نیست که سراغ غیر خدا میرویم؟ این همان نقص جنبه نظری نفس است. اگر جنبه نظری نفس کار کند، قدرت، حکمت، رحمت، عنایت و هر چه بخواهیم به سوی خدا میرویم. لذا اگر نماز را به عنوان یک عمل عبادی انجام میدهیم یک جنبه فیزیکی ظاهری دارد و یک جنبه اثرگذار روی نفس دارد، آن نیتش است و برمبنای اتحاد بین عاقل و معقول، اتحاد بین عالم و معلوم، اثر آن در دنیای نفس ما باقی میماند و صورت نفسانی ما میشود صورت یک ریاکار یا یک خطاکار، شیئیت شیء به صورتش است. حشر در قیامت برمبنای این صورت است. آن وقت واقعیت این گونه رو میشود.
ملاصدرا یک عبارت دیگری دارد در صفحه ۱۶۸ در حاشیهای که بر کتاب الهیات شفای ابن سینا نوشته است. آنجا آمده است:
أن أفراد البشر إنما یبعث یوم القیامة و یحشر على صور مختلفة هی صور أعمالهم المتکررة الوقوع عنهم فی الدنیا
افراد بشر در روز قیامت مبعوث میشوند و بر صورتهای مختلف محشور میشوند. حدیثی خواندیم که حضرت فرمودند برخی به شکل خوک و برخی به شکل میمون و حیوانات دیگر محشور میشوند، شیئیت شی به صورتش است. این صور مختلف، صورت اعمالشان بود که در دنیا این اعمال را مکرر انجام دادند.
توبه نکرد تا محو بشود، دقت کنید که نباید بگذاریم که وقت توبه از دستمان برود و خیال کنیم که فرصت هست. تکرار گناه، انسان را به جایی میرساند که دیگر تحمل شنیدن وعظ را ندارد. الان یکی از مشکلاتی که خیلی وقتها در خانوادهها مشاهده میشود، این است که جوان میگوید انقدر پدر و مادر موعظه کردند که خسته شدم و پدر و مادر میگویند که تا شروع میکنیم میگویند که اوه باز هم شروع شد؟!
آقای بروجردی یک رجل الهی بود که از او نقل شده که به یکی از آشنایان گفتند: در قم بگرد واعظی را پیدا کن که ملاحظه من را نکند و راحت موعظه میکند. از او وقت بگیر که هفتهای یکبار بریم منزلش تا مرا موعظه کند. آن وقت من بدبخت حوصله موعظه ندارم، می گویم چقدر تکرار میکنید؟ الدرس حرف و التکرار الف، مشکل کجاست که این همه میشنویم و اثر نمیکند؟
حکایت هارون و عارف
نقل شده است که هارون گفت بگردید عارف یا زاهدی پیدا کنید که ما پیشش برویم و ببینیم که چه میگوید. یک عابدی را در بغداد پیدا کردند و هارون گفت که نصف شب برویم منزلش تا کسی نباشد. نصف شب وزیر و درباریها دور ایشان را گرفتند و در زدند، گفت کی است این وقت شب مزاحم میشود؟ گفت: هارونم. لحنش عوض شد و گفت نزول اجلال فرمودید. هارون گفت آمدهام من را موعظه کنید. عارف گفت: اختیار دارید و شما باید ما را موعظه کنید. اشاره کرد که صله بدهید. عارف گفت چون رد احسان اشکال دارد رد نمیکنم. بعد هم بدرقهشان کرد. هارون به همراهانش گفت: این عارف نبود و دروغ میگوید.
فردا شب نصف شب رفتند منزل عارف دیگر. گفت: کیه این وقت شب مزاحم میشود؟ این موقع یا مردم خوابند یا اگر بیدار باشند، وقت خلوت با خداست. چرا مزاحمشان میشوید؟ گفت: هارون، خلیفه است. گفت: وای ، بدتر. وقتی خلیفه مسلمین آنقدر بیملاحظه است وای به حال بقیه. اصرار کردند، در را باز کرد. هارون گفت: مرا موعظه کن. گفت: آیا گوش شنیدن موعظه داری یا وقت مرا ضایع میکنی؟ حکومت و قدرت باقی نمیماند، از خدا بترس. آنقدر از این حرفها زد که هارون به گریه افتاد. وزیر گفت: چرا جناب خلیفه را اذیت میکنی؟ گفت: هارون اینها فردای قیامت نیستند و همینها تو را جهنمی میکنند. از خدا بترس. هارون گفت: یک کم پول بدهید. عارف گفت: جمعش کنید، ببرید. من دارم به شما میگویم که از خدا بترسید، میخواهید از آن پولها به من بدهید؟ از خانهام بیرون بروید. هارون گفت این واعظ بود.
حالا اگر ما در دنیای نفسمان پذیرش حق نداشته باشیم باید روی خودمان کار بکنیم.
شعری که در جلسات قبل در این مورد خوانده بودیم
ای دریده پوستین گوسفان گرگ برخیزی از این خواب گران
عطار حرف قشنگی در این رابطه میزند:
باش تا از خواب بیدارت کنند در نهاد خود گرفتارت کنند
در روایات آمده است: النَّاسُ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُو. در دنیا انگار خوابیم. وقتی میمیریم متوجه میشویم که ای وای نفسم چه نفسی بود. گرفتار چه هستی؟ نهاد خودت. نهاد همان نفس است. نفس چه صورتی پیدا کرده است؟ صورت انانیت و حرص و کبر و حسد و شهوت.
شبستری میگوید:
همه افعال و اقوال مُدخر هویدا گردد اندر روز محشر
همه پیدا شود آنجا ضمائر فرو خوان آیه تبلی السرائر
آنچه در درونت پنهان کردی، اگر جانماز آب کشیدی و جلسه دینی رفتم ولی در دنیای درونم معلوم نیست چه بوده است اما وقتی فردای قیامت میشود، همه سریرتها بر ملا میشود.
نظر متفکران غربی درباره حقیقت اعمال
یک نمونه هم از غیرمسلمین که در این زمینهها کار کردند، بیان میکنیم و بقیه باشد برای جلسه بعد انشاءالله. لئون دنی روانشناس مشهور اروپایی کتاب معروفی به اسم «زندگی پس از مرگ» دارد. در نسخه ترجمه عبدالمجید حکیم، ص ۱۲۲ آمده است:
هر عمل یا فکری که از شخص ناشی میشود، در روح منعکس میگردد. اگر از روی هوای نفس و فکرهای شیطنتبار بوده باشد، انعکاس آن در روح موجب تاری و کدری و به عبارت دیگر هر گاه گناهان کبیره تکرار شود، سبب غلظت و کدری شَبه روح میگردد.
همچنین در صفحه ۱۱۸ میگوید:
اعمال و سوابق زندگی گذشته افراد حقیقتا عذاب و شکنجه بسیار سخت برای ارواح خواهد بود. در این موقع حالت او سهمگین و دلخراش میشود.
این روانشناس اروپایی متاخر که کتابهایش هم در دسترس است میگوید که بله، رفتار و کردار در روح منعکس میشود (که دقیقتر آن میشود نفس که در آیات، روایات و مباحث متکلمین مطرح شده است با توضیحاتی که بیان شد)
همان گونه که خوردن، فعل ظاهری ماست، یک خوردنی بدن را بیمار میکند، یک خوردنی بدن را میمیراند، یک خوردنی بدن را فلج میکند، اما مهم نفس آن عمل یا پشتوانه آن یا نیت آن است. آن انگیزههای عمل در نفس من حالتی ایجاد میکند که اگر توبه نکنم و تکرار بشود، آن حالت در نفس من ملکه میشود. ملکه نفسانی، صورت نفسانی میشود طبق قاعده شیئیت شیء به صورتش است نه ماده آن، حشر من با آن صورت است. آنجا دیگر هیچ چارهای ندارم.
لذا کسانی که به این معانی توجه دارند، فرصت دنیا و عمر را غنیمت میشمرند و برای آن خیلی ارزش قائل هستند در ضمن اینکه میگویند این دنیا بیارزش است. بیارزش است از جهت دل بستن، با ارزش است از جهت تغییر نفس برای حیات اخروی.
مناسبت هفته: ولادت حضرت زهرا(س)
جانم به فدایت، بانوی عالم وجود، فاطمه زهرا (س)
باید به کیفیت عمل دقت کنیم، نه کمیت آن. حضرت ۱۸سال بیشتر عمر نکردند. آقا امام مجتبی (ع) بیان کردهاند که شب بود و مادرم به عبادت ایستاده بود تا سحر، پاها در اثر ایستادن گاهی متورم میشد. میگویند که دقت کردم و دیدم که تمام دعاها در حق دیگران است. عرض کردم مادر، چرا فقط برای دیگران دعا میکنید؟ فرمودند: الجار ثم الدار. دلشان به حال دیگران میسوزد و برای دیگران میتپد. در وصیت شان هم شنیدهاید که به امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: سلام من را به شیعیانم تا قیامت برسان.
شب عروسی او بود و پیغمبر خدا(ص) یک پیراهن برای او تهیه کرده بود که خانه بخت میرود با این لباس نو برود. وقتی آخر شب، عروس را به خانه داماد بردند، پدر دید که پیراهن کهنه تن دختر است. علت را سوال کردند. حضرت زهرا(س) گفتند که در راه کسی پیراهن من را میخواست و من همانجا خواستم که دورم را بگیرند و پیراهن را عوض کردم و به ایشان دادم. پیغمبر(ص) فرمودند: چرا پیراهن کهنه را ندادی؟ عرض کرد: در قرآن نیامده است که لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ (آل عمران ۹۲) ؟ به مقام بِر نمیرسد مگر کسی که چیزی را که دوست دارد، انفاق کند.
مگر در قرآن نیامده است که وَسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ (آل عمران ۱۳۳) در کدام بعدش ما دست بگذاریم که از این عجایب نبینیم. سلمان میگوید که وارد شدم و دیدم با یک دست بچه بغل کرده است و شیر میدهد و با یک دست آسیاب دستی را می گرداند و لبش هم ذکر میگوید و وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَى ، درست است دارم آسیاب دستی میگردانم و دستم تاول زده و درست است که دارم بچه شیر میدهم، اما آنی که در مسیر الهی است، باقی میماند و ارزنده است. همه وجودش را در راه خدا گذاشت. خدا هم هرچه به او بدهد، نتیجه اعمال خود اوست و خدایی خدا ایجاب میکند. با این آسیاب دستی یک مشت ذرت یا گندم را آرد می کنند، بعد خمیر میکنند، بعد تنور را روشن میکنند و بعد نان میپزند. روزه هم بودهاند. موقع افطار است. وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا (انسان ۸) یتیم آمده و مسکین آمده و اسیر آمده است. همه، حتی فضه خادمه چنان در کنار این معصومین جذب حرارت کرده است، او هم میبخشد و میدهد.
مفتقرا متاب روی از در او به هیچ سوی زانکه مس وجود را فضه او طلا کند
کرامتی از جناب فضه
دمشق به قبرستان باب الصغیر رفتیم. با عجله رفتیم تا عرض ادبی به جناب فضه کنیم. وقتی رسیدیم در بسته بود. عرض کردم خانم من به شما ارادت دارم. بارها از شما گفته ام دوست داشتم برای زیارت وارد آرامگاهتان شوم؛ اما انگار حواله ما تا همین جا بود! دیدیم پیرمردی آمد و گفت می خواهید در را برایتان باز کنم؟ و در را باز کرد. این هم کرامتی که خودم دیدیم. این فضه زهراست. زهرا(س) کجا؟ نفس زهرا(س) تجلی خدا در این عالم است. آن وقت من میخواهم بگویم که شیعه زهرا(س) هستم، باید روی نفس خودم کار کنم و تعلقات را از آن بزدایم.
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود ز آنچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
بیبی جان ما میخواهیم خوب بشویم، میشود که یک نگاه هم به ما بکنی؟! شما پزشک معنوی هستید که به درمان ما قادرید. از دست خودمان کاری برنمیآید. یک گوشه چشم فاطمه زهرا(س) همه چیز را حل میکند. برای این که جلب نظر ایشان را بکنیم، دامن علی(ع) را میگیریم و از او میخواهیم که از فاطمه زهرا(س) بخواهد که انشاءالله همه در مسیر تعالی نفسانی حرکت کنیم.
منبع: سخنرانی دکتر اسدی گرمارودی، جلسه پنجاه و نهم معاد برهانی در آیات قرآنی
به کوشش خانم ربوبی و رحمان نژاد