جلسه پنجم

تعداد بازدید:۷۱۶

بسم الله الرحمن الرحیم

امتحان، سنت الهی، جلسه پنجم

چکیده جلسات پیشین

اگر خداوند ما را مبتلا می‌کند یا به عبارت دیگر در امتحان قرار می‌دهد، دو حالت را باید توجه داشته باشیم:

۱- ابتلائاتی که نتیجه اعمال و کردار و رفتار ماست که هم در آیات قرآن کریم به آنها اشاره شده است و هم در روایات معصومین (ع) تصریح شده است که هر گناهی اثری دارد و بعضی گناهان باعث می‌شود که چه نوع بلاهایی نازل شود. حال اگر ابتلاء را به عنوان نتیجه اعمال و رفتار بدانیم، چه باید کرد؟

۲- ابتلائاتی که خداوند قرار می‌دهد به جهت بدی رفتار و کردار ما نیست، به جهت تعالی و رفعت درجه و مقام است. آنجا چه باید کرد؟

خداوند در سوره روم فرمود:

 ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (روم ۴۱)

اگر در بر و بحر فساد و گرفتاری و بدبختی وبعضی مشکلات پیش آمد به خاطر نتیجه کارهایی است که خود انسانها انجام داده‌اند. اما خود همین ابتلا در مرحله اول، هم جلوه رحمت خداست و هم جلوه حکمت خداست؛ زیرا همان طور که در این آیه و آیاتی که ابتلا را بیان می‌کند، خداوند می‌فرماید: «لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»، باشد که عبرت بگیرند و بیدار و متنبه بشوند. پس ابتلا حتی اگر نتیجه اعمال زشت ما باشد، برای این است که بیدار بشویم و عبرت بگیریم و این خود، نعمت است تا برگردیم. تمحیص قبل از تمییز است، یعنی عامل تمحیص باشد.

در این زمینه علاوه بر اینکه در آیات قرآن کریم موارد بسیاری داریم، در روایات معصومین (ع) هم توضیحات خیلی دقیقی داده شده است. تا قبل از مرحله‌ای که ما توبه نکرده ایم اگر خدا ما را مبتلا کرد، این ابتلا فعلا رحمت است. اگر از این استفاده کنیم و تائب و پشیمان به در خانه الهی برویم، خدا مواهبی را شامل حال ما می‌کند؛ اما پناه بر خدا از این که متنبه نشویم، آنجا به استدراج و امهال می انجامد.

 

به پنج آیه از سوره مبارکه اعراف (۹۶- ۱۰۰) در این خصوص دقت کنید:

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ(۹۶)

و اگر اهل شهرها و آبادیها، ایمان می‌آوردند و تقوا پیشه می‌کردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها می‌گشودیم؛ ولی (آنها حق را) تکذیب کردند؛ ما هم آنان را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم.

 اگر اهل قریه‌ها و مردم سرزمین‌های مختلف، ایمان آورده‌بودند و باتقوا می‌شدند، لَفَتَحْنا با لام تاکید آورده شده است، یعنی هر آینه ما  بر اینها برکاتی را از آسمان و زمین(کنایه از کل عالم هستی) می‌گشودیم. وَ لکِنْ کَذَّبُوا اما اینها آیات الهی را تکذیب کردند و زیر بار حق نرفتند، ما هم به خاطر این تکذیبشان بیخ خرشان را گرفتیم. فأَخَذْناهُمْ به این معنی است که بلا برایشان نازل کردیم.

 

أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرى‏ أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا بَیاتاً وَ هُمْ نائِمُونَ (۹۷)

 آیا کسانی که شب در آرامش خوابند و استراحت می‌کنند، گمان می‌کنند در امنیت هستند از اینکه بخواهیم خرشان را بگیریم؟ یعنی شب باشد، در امانند؟

 

أَ وَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرى‏ أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا ضُحًى وَ هُمْ یَلْعَبُونَ (۹۸)

آیا اهل این آبادیها، از این ایمنند که عذاب ما هنگام روز به سراغشان بیاید در حالی که سرگرم بازی هستند؟!

«ضحی» نزدیک ظهر را می‌گویند که آفتاب بالا آمده و همه جا را گرفته است، اگر روز است و سرگرم بازیگوشی و تفریح و خوشگذرانی هستند. آیا به خاطر روز بودن در امنیت هستند که بلای ما نازل نشود؟!

 

أَ فَأَمِنُوا مَکْرَ اللَّـهِ فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّـهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ (۹۹)

آیا آنها خود را از مکر الهی در امان می‌دانند؟! در حالی که جز زیانکاران، خود را از مکر (و مجازات) خدا ایمن نمی‌دانند!

مکر الهی هم از سنت الهی است؛ لذا از مکر خدا در امان نخواهند بود و این امنیت را نخواهند داشت، آنهایی که خیال می‌کنند در امانند و مکر الهی شامل حالشان نمی شود، خسران ورزیدند.

 

أَ وَ لَمْ یَهْدِ لِلَّذِینَ یَرِثُونَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِها أَنْ لَوْ نَشاءُ أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ نَطْبَعُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ (۱۰۰)

 آیا کسانی که وارث روی زمین بعد از صاحبان آن می‌شوند، عبرت نمی‌گیرند که اگر بخواهیم، آنها را نیز به گناهانشان هلاک می‌کنیم، و بر دلهایشان مهر می‌نهیم تا (صدای حق را) نشنوند؟!

خداوند تصریح می‌دارد که أَنْ لَوْ نَشاءُ أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ، اگر بخواهیم آنها را هم به خاطر گناهاشان دچار مصیبت و عذاب می‌کنیم وَ نَطْبَعُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ و چنان مهر بر دلشان می‌زنیم که دیگر گوششان قدرت شنوایی حق پیدا نکند؛ زیرا بعد از این که یک عده قبلی دچار عذاب الهی شدند و به خاطر اعمال بدشان از بین رفتند، اینها وارث شدند و روی زمین مستقر شدند، آیا گمان نمی‌کنند اگر دچار ذنب و گناه بشوند، به خاطر گناهانشان آنها را دچار عذاب می‌کنیم؟!

پس گناه، ذنب، لغزش و آنچه که تعدی از حریم الهی است، طبق سنت الهی عذاب همراه دارد و این موضوع معنای ابتلا است. ابتلایی که در اثر اعمال بد انسانهاست.

 

مکر الهی از نگاه قرآن

اگر کسی بدی کرد و به خاطر بدی خدا او را مبتلا کرد، این ابتلا نتیجه عمل اوست. جنبه رحمت آن این است که توبه کند و به درگاه خدا برگردد؛ ولی اگر برنگشت، دچار استدراج می شود. در مورد مکر در سوره اعراف آیه ۱۸۲-۱۸۳ آمده است:

وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ (۱۸۲)

و آنها که آیات ما را تکذیب کردند، به تدریج از جائی که نمی‌دانند، گرفتار مجازاتشان خواهیم کرد.

 کسانی که آیات ما را انکار کنند و در مسیر حق نیایند، مرحله‌به‌مرحله از جایی که نمی‌دانند و متوجه نمی‌شوند، آنها را دچار استدراج می‌کنیم! یعنی آنها دور برداشتند و ما هم گناهشان را اضافه کردیم و به آنها مهلت دادیم.  

وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ (۱۸۳)

به دو کلمه « أُمْلِی» و « کَیْدِی» دقت کنیم، می‌فرماید که من خدا به اینها مهلت می‌دهم. خود با اینها طرف می‌شوم. «کید»، همان سنت الهی است به این معنی که آن سنتی که قرار دادم متین، یعنی محکم و استوار است و نمی‌شکند. سنت من تغییر نمی کند. سنت من این است که اگر بدی کردید، مبتلا شدید، توبه نکردید و برنگشتید، دچار مکر و کید من می‌شوید، یعنی دچار استدراج می‌شوید.

 

همین بیان در سوره مبارکه قلم آیه شماره ۴۴ و ۴۵ با یک تفاوت مختصری آمده است.

فَذَرْنِی وَ مَنْ یُکَذِّبُ بِهذَا الْحَدِیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ (۴۴)

پس مرا با کسانی که این قرآن را انکار می کنند واگذار، به زودی ما آنان را به تدریج از آن جا که نمی دانند [به سوی عذاب] می کشانیم.

خدا به پیغمبر می‌گوید که فَذَرْنِی اینها را به من واگذار، کسانی را که کلام خدا را (اینجا حدیث به معنی کلام خداست) تکذیب می کنند و زیر بار آنچه خدا می‌خواهد نمی‌روند، من آنها را دچار استدراج می‌کنم.

وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ (۴۵)

 و به آنها مهلت می‌دهم و کید من شکست‌ناپذیر است.

 

رابطه گناه با سنت استدراج از منظر روایات

دو روایت امام صادق (ع) این موضوع را برای ما کاملا باز می کنند:

 إِنَّ اَللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً فَأَذْنَبَ ذَنْباً أَتْبَعَهُ بِنَقِمَةٍ وَ یُذَکِّرُهُ اَلاِسْتِغْفَارَ وَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ شَرّاً فَأَذْنَبَ ذَنْباً أَتْبَعَهُ بِنِعْمَةٍ لِیُنْسِیَهُ اَلاِسْتِغْفَارَ وَ یَتَمَادَى بِهَا وَ هُوَ قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ«سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ » بِالنِّعَمِ عِنْدَ اَلْمَعَاصِی .(کافی، ج۲، ص۴۵۲)

همانا چون خداوند خوبى بنده‌اى را خواهد و آن بنده گناهى مرتکب شود خدا دنبالش او را کیفرى دهد و استغفار را به یاد او اندازد، و چون براى بنده‌اى بدى خواهد و او گناهى کند خدا دنبالش نعمتى به او دهد تا استغفار را از یاد او ببرد و به آن حال ادامه دهد، و این است گفتار خداى عز و جل «بتدریج و آهستگى آنها را غافلگیر کنیم از راهی‌ که ندانند.»

 

صدور خیر و شر از ناحیه خداوند

می‌دانیم خدا عادل است و تبعیض قائل نمی‌شود که اراده کند به شخصی خیر برسد و به دیگری نرسد، اراده خدا برای خیر شامل کسانی می‌شود که می خواهند و از خدا درخواست می کنند. همان طور که در قرآن آمده است: إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ (رعد ۱۱) به عنوان مثال امشب شب جمعه در ماه رجب است، ماه خاص پاکسازی عالم وجود است، آمادگی برای شعبان و شعبان هم آمادگی برای ورود به رمضان است، امشب را گریه کنیم و مناجات کنیم و در خانه خدا برویم و از او درخواست هدایت و کمک بکنیم، اینها عواملی است که سر راه ما قرار می‌گیرد و ما شاکر نعمتهای الهی می‌شویم، اگر توان جسمی داریم، روزه مستحبی می‌گیریم، پس معلوم است که ما می خواهیم خدا به ما کمک کند و خدا هم اراده خیر می کند. حال اگر شب تا صبح را راحت بخواهیم و احیاناً در مجلس غیبت هم بنشینیم و حال هیچ راز و نیازی را هم نداشته باشیم، بعد بگوییم که خدا چرا به ما خیر نمی‌رساند؟ خداوند عادل است، از تو حرکت و از خدا برکت یا به تعبیر دینی، یک گام بردار، ده گام خدا برای تو بر می‌دارد. ما که معصوم نیستیم و نمی‌توانیم بگوییم اصلاً خطا و اشتباه و گناهی نداریم! اگر لغزشی از ما سر زد و گناهی مرتکب شدیم، آن بنده ای که به گونه‌ای با خدا رابطه دارد که خدا خیر او را می خواهد، أَتْبَعَهُ بِنَقِمَةٍ به تبع آن کار بد برای او یک بلا ایجاد می‌کند و یک مشکل پیش می‌آورد تا به یاد خدا بیفتد، استغفار کند و توبه کند. پس این خیر است و رحمت است؛ چون این ابتلا باعث می‌شود که دچار استدراج نشویم و استغفار کنیم. به عنوان مثال فرض کنید که فردی هیچ مشکلی ندارد و راحت زندگی می کند. یک دفعه بیمار می‌شود یا مشکلی برای بچه یا خانواده‌اش پیش می‌آید، این حال دعا و توسل و در خانه خدا رفتن و احیانا به حرم معصومین و اماکن زیارتی رفتن برای توسل، زمینه بازگشت به سوی خدا هست. اگر این ابتلا برای او پیش نمی‌آمد، حال جمکران رفتن یا مشهد رفتن با سوز و گداز را نداشت. این حکمت الهی و رحمتش ایجاب می‌کند که با بازگشت به سوی خدا جبران کند و به او نزدیک شود.

در ادامه حدیث می‌فرماید: وَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ شَرّاً  اگر خدا بخواهد به بنده‌ای شر برسد، دقت کنید که خدا برای هیچ کس شر نمی خواهد، مگر پدر برای فرزند، معلم برای شاگردش یا یک دوست صمیمی برای دوستش شر می‌خواهد؟! خدا که ارحم الراحمین است. بلکه این فرد گناهی را مرتکب می‌شود که مستوجب شر می‌شود. خدا پشت سرش به او نعمتی می‌دهد تا این نعمت او را چنان سرگرم کند که استغفار را فراموش کند. او هم می گوید خیلی خوب، من که هیچ مشکلی ندارم؛ به همین جهت بازگشت در خانه خدا را فراموش کند و به گناهش ادامه می‌دهد. امام صادق (ع) فرمود: این همان آیه‌ است: سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ و بعد حضرت توضیح دادند که بِالنِّعَمِ عِنْدَ اَلْمَعَاصِی، پس از ارتکاب معصیت، خداوند نه تنها هیچ بلایی برای او پیش نمی‌آورد بلکه به او نعمت می‌دهد، این زمینه استدراج را فراهم می کند.

طبق حکمت الهی، سنت خدا بر مبنای حکمت و رحمت این است که گناه و عمل بد آثاری دارد و این آثار، ابتلائات دنیوی را به همراه می‌آورد، اگر کسانی مستوجب عنایت پروردگار باشند، اینجا به استغفار، توبه، بازگشت به سوی خدا و تضرع ‌می‌افتند و این زمینه بازگشت می‌شود و لذا گرفتار استدراج نمی‌شوند. اما اگر گناهی کردند، چون زمینه بدیشان به گونه‌ایست که خداوند نظر عنایتش را از اینها برداشته است، اینها دچار کید و مکر الهی می‌شوند. کید و مکر الهی یعنی سنت بعدی پروردگار که سنت استدراج و سنت امهال است. این مرحله خیلی خطرناک است.

 

عوامل بلا و راه رفع آن از دیدگاه امیرالمؤمنین(ع)

در خصوص این سنت الهی که با ارتکاب معاصی نعم الهی زایل می‌شود امیرالمؤمنین در خطبه 178 نهج البلاغه می‌فرماید:

وَ ایْمُ اللَّهِ مَا کَانَ قَوْمٌ قَطُّ فِی غَضِّ نِعْمَةٍ مِنْ عَیْشٍ فَزَالَ عَنْهُمْ إِلَّا بِذُنُوبٍ اجْتَرَحُوهَا، لِ «أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ»، وَ لَوْ أَنَّ النَّاسَ حِینَ تَنْزِلُ بِهِمُ النِّقَمُ وَ تَزُولُ عَنْهُمُ النِّعَمُ فَزِعُوا إِلَى رَبِّهِمْ بِصِدْقٍ مِنْ نِیَّاتِهِمْ وَ وَلَهٍ مِنْ قُلُوبِهِمْ، لَرَدَّ عَلَیْهِمْ کُلَّ شَارِدٍ وَ أَصْلَحَ لَهُمْ کُلَّ فَاسِدٍ. وَ إِنِّی لَأَخْشَى عَلَیْکُمْ أَنْ تَکُونُوا فِی فَتْرَةٍ وَ قَدْ کَانَتْ أُمُورٌ مَضَتْ مِلْتُمْ فِیهَا مَیْلَةً کُنْتُمْ فِیهَا عِنْدِی غَیْرَ مَحْمُودِینَ، وَ لَئِنْ رُدَّ عَلَیْکُمْ أَمْرُکُمْ إِنَّکُمْ لَسُعَدَاءُ، وَ مَا عَلَیَّ إِلَّا الْجُهْدُ وَ لَوْ أَشَاءُ أَنْ أَقُولَ لَقُلْتُ، عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ.

به خدا سوگند! هرگز ملتى که در ناز و نعمت مى زیستند نعمتشان زوال نیافت، مگر بر اثر گناهانى که مرتکب شدند؛ زیرا خداوند هرگز به بندگانش ستم روا نمى دارد و اگر مردم هنگامى که بلاها بر آن نازل مى شود و نعمت ها از آنان سلب مى گردد با صدق نیّت در پیشگاه خدا تضرّع کنند و با قلب هاى پر از عشق و محبتِ به خدا، از او درخواست نمایند، به یقین آن چه، از دستشان رفته به آنان باز مى گردد و هر خرابى را براى آن ها اصلاح مى کند. من از این مى ترسم که شما در جهالت و غفلت فرو روید (همچون دوران جاهلیّت)؛ زیرا امورى بر شما گذشت که در آن، تمایلاتى پیدا کردید که از نظر من پسندیده نبود؛ ولى اگر امور شما به مسیر اصلى بازگردد سعادتمند خواهید شد. وظیفه من جز تلاش و کوشش (براى بازگشت شما به راه راست) نیست و اگر بخواهم گفتنى ها را مى گویم (و کوتاهى هاى شما را در گذشته بر مى‌شمرم؛ ولى به دلیل مصالحى صرف نظر مى کنم)؛ فقط مى گویم خداوند گذشته را (بر شما) ببخشاید.

حضرت امیر قسم می‌خورند  که استثنا ندارد و این سنت الهی است، به جهت این که خداوند در حق بندگان ظالم نیست، «أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ». تعبیری در ادبیات داریم که خود کرده را تدبیر نیست. انسان باعث می‌شود که خود را در آن سنت الهی قرار بدهد که مستوجب عذاب الهی شود. حضرت می‌فرمایند: وَ لَوْ أَنَّ النَّاسَ حِینَ تَنْزِلُ بِهِمُ النِّقَمُ وَ تَزُولُ عَنْهُمُ النِّعَمُ فَزِعُوا إِلَى رَبِّهِمْ بِصِدْقٍ مِنْ نِیَّاتِهِمْ وَ وَلَهٍ مِنْ قُلُوبِهِمْ، این بیان حضرت امیر همان است که از قول امام صادق‌(ع) هم نقل شد ولی با بیان دیگر، می‌فرمایند: اگر وقتی برای مردم بلا و گرفتاری و نقمت نازل می‌شد، نعمتها از آنها گرفته می‌شد، می‌رفتند در خانه خدا و جزع و فزع می‌کردند و با خدا صادقانه رابطه برقرار می‌کردند، خدا هر چه از او زایل شده است را بر می‌گرداند.

 

دانشجویی می‌گفت مادرش سرطان دارد و اطرافیان گفته بودند که ببریدشان امام رضا (ع) شفا می‌دهد، می‌گفت: اگر امام رضا به مادرم شفا داد، شروع می‌کنم به نماز خواندن ولی اگر شفا نداد، نماز نمی‌خوانم هیچ، با دین هم مخالفت می‌کنم! این فزع در خانه خدا نیست! در خانه خدا باید با این حال که «افتادگی آموز اگر طالب فیضی» برویم.

 گاهی یک نفر با گردن خم می‌آید و معذرت می‌خواهد، آدم او را در آغوش می‌کشد و می‌بخشد، اما یکی دیگر با قلدری می‌آید که من پشت سر شما این حرفها را زدم، می‌بخشی یا نه؟! یا یکی با اسلحه انسان را تهدید می‌کند که کمک می‌کنی یا بزنم! حالا ما ممکن است چون از اسلحه می‌ترسیم، کمک کنیم اما خدا که از داد و بی‌داد ما نمی‌ترسد! درِ خانه‌ی خدا، انابه می‌خواهد. انبیایی که در قرآن از ویژگیهایشان به «وَإِلَیْهِ أُنِیبُ» (سوره شوری، آیه10) یاد شده است، انابه داشتند؛ لذا امیرالمؤمنین (ع) می‌فرمایند که اگر مردمی نعمتهایشان به خاطر گناه زایل شده است، اگر به خاطر گناه به آنها نقمت عارض گشته است، با نیت صادق در خانه خدا جزع و فزع می‌کردند، وَ وَلَهٍ مِنْ قُلُوبِهِم. «وله» به اشتیاق شدید می‌گویند به این معنی که در دلشان شوق به این مناجات داشته باشند.

برای یکی از دوستان مشکلی پیش آمده بود، به ایشان گفتم: صبر داشته باش و استقامت کن، در خانه خدا برو. مشکلش حل شد. یک بار که صحبت می‌کرد گفت: مشکلم حل شد ولی حیف که حال آن ایام را دیگر را ندارم. واقعا نصف شب باحال بیدار می‌شدم و دعا می ‌کردم.

اگر یک عزیزی، فرد مهمی را از دست داده باشد، در آن یک هفته اول حال دعا و توجهش چقدر با آن موقعی که همه ناز و نعمتها فراهم است، متفاوت است. اگر این دو حال شبیه به هم باشد، نور علی نور است. لذا حضرت می‌فرماید وَ وَلَهٍ مِنْ قُلُوبِهِمْ  به این معنی که مشتاقانه با خدا راز و نیاز کند، لَرَدَّ عَلَیْهِمْ کُلَّ شَارِدٍ هر چی از او زایل شده است را خدا به او بر می‌گرداند. وَ أَصْلَحَ لَهُمْ کُلَّ فَاسِدٍ یعنی هر چی از او به فساد کشیده شده است را خدا برای او اصلاح می‌کند. وَ إِنِّی لَأَخْشَى عَلَیْکُمْ أَنْ تَکُونُوا فِی فَتْرَةٍ اما من برای شما می‌ترسم که برگردید به دوران فطرت که دوران جاهلیت است یعنی این حالاتی را که قرار است در مسیر خدا داشته باشید و اسلام آمد و گفت که این گونه نباشید را شما از دست بدهید وَ قَدْ کَانَتْ أُمُورٌ مَضَتْ مِلْتُمْ فِیهَا مَیْلَةً کُنْتُمْ فِیهَا عِنْدِی غَیْرَ مَحْمُودِینَ، وَ لَئِنْ رُدَّ عَلَیْکُمْ أَمْرُکُمْ إِنَّکُمْ لَسُعَدَاءُ، وَ مَا عَلَیَّ إِلَّا الْجُهْدُ وَ لَوْ أَشَاءُ أَنْ أَقُولَ لَقُلْتُ، عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ.

طبق بیان آیات و روایات معصومین (ع) به این نتیجه رسیدیم که سنت خدا این است که اگر افرادی جزو آن دسته دوم باشند که ابتلا نتیجه اعمالشان نیست، خدا برای بالا بردن درجه آنها، آنها را در امتحاناتی قرار می‌دهد، مثل انبیاء، امام حسین (ع) در کربلا، حضرت زینب (س) و ... .

اکثر ما بدون تعارف ابتلائاتمان از نوع اول است که به خاطر گناهان خودمان است. این گناهان هم به شدت آدم کشی و زنا و... نیست، ممکن است دل مادر یا پدر را شکسته باشیم، یا دل یک بنده خدا.

 

بالاتر بودن حرمت مؤمن از حرمت کعبه

در روایات داریم کنار کعبه امام (ع) را دیدیم که نشسته‌اند.  همان طور که می دانیم یکی از مستحبات هم این است که اگر در مسجد الحرام خسته هستی و قرآن و نماز مستحبی و طواف را نمی‌توانی انجام بدهی، همین که کعبه را نگاه کنی برای تو اجر دارد؛ سه چیز است که نگاه به آنها اجر دارد: کعبه، چهره پدر و مادر با محبت و نگاه به قرآن، حتی اگر سواد قرآن هم ندارید با وضو به قرآن نگاه کنید، در روایت آمده است که امام رو به روی کعبه نشسته بودند و درباره ارزش کعبه برای اطرافیانشان توضیح می‌دادند. راوی می‌گوید که من گفتم عجب مقامی برای کعبه در دنیای اسلام قائلند، حضرت فرمود: می‌دانی بالاتر از این مقام چیست؟ حرمت مؤمن از حرمت کعبه بیشتر است. اگر حرمت یک مؤمن را شکستی، مثل این است که حرمت کعبه را از بین بردی. اگر کسی الان برود و تعمدا در حال طواف قضای حاجت بکند، طبق یک بیانی شاید قتل او واجب بشود، حال اگر یک انسان حرمت یک مؤمن را تعمدا از بین ببرد. این اثر وضعی ندارد؟! حرفهای بی‌حسابی که ما در این جامعه می‌زنیم و آبروی یک انسانی را می‌بریم، یک چیزی در فضای مجازی یکی می‌گوید و ما تحقیق‌نکرده پخش می‌کنیم که معلوم نیست از کجا آمده و ارزشهای یک انسان را زیر پا گذاشتیم. اینها همه اثر وضعی دارد و معلوم است که مبتلا می‌شویم.

 

حال در ابتلا چه باید کنیم؟

توبه کنیم. توبه‌ای که همراه باشد با ترک کردن و تکرار نکردن و جبران کردن، حقی را که ضایع کردیم. 

امالی مرحوم شیخ طوسی، ج۱ ص۱۳ پیغمبر (ص) فرمودند: ثَلاَثَةٌ مِنَ اَلذُّنُوبِ تُعَجَّلُ عُقُوبَتُهَا وَ لاَ تُؤَخَّرُ إِلَى اَلْآخِرَةِ: عُقُوقُ اَلْوَالِدَیْنِ، وَ اَلْبَغْیُ عَلَى اَلنَّاسِ، وَ کُفْرُ اَلْإِحْسَانِ.

پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و اله فرمود:سه گناه است که کیفر آن به سرعت فرا مى‌رسد و به آخرت واگذار نمى‌شود:عاق والدین(نفرین پدر و مادر)،ستم بر مردم،ناسپاسى و نادیده گرفتن نیکى دیگران.

سه تا گناه است که عذاب آن را با عجله خدا در این دنیا جلو می‌اندازد و برای آخرت نگه نمی‌دارد. بعضی گناهان ممکن است که آثارشان در این دنیا پیدا نشود و می مانند برای آخرت که مو را از ماست بکشند؛ ولی پیامبر(ص) فرمودند که این سه گناه را خداوند عقب نمی‌اندازد و روی آنها عجله می‌شود. پناه بر خدا که کسی دل پدر و مادر را بشکند، ستم به بندگان خدا. بترسیم از ظلم به بندگان خدا، اشتباه نشود ظلم ظلم است، اگر یک نفر بزند و یک نفر را بکشد، طبق دستور اسلام اگر صاحب دم رضایت ندهد باید قصاص بشود. حال تصور کنید که این مقتول یک عالم فقیه حکیم عارف برجسته کم نظیری بود که مثل او در کره زمین پیدا نمی‌شد یا یک آدم عامی معمولی بود، در قصاص فرقی نمی‌کند. این قصاص یکی است. اما اگر آن فقیه کشته شود در مقایسه با آن آدم عادی، ضرری که به بشریت زده شده است خیلی تفاوت می‌کند. حالا ظلم به کسانی که آن کسان در جامعه نقش دارند و مؤثرند، اگر آنها را بکوبند، دل آنها را به درد آورند، به قول مثنوی

تا دل مرد خدا نامد به درد               هیچ قومی را خدا رسوا نکرد

خیلی حساب شده است. خدا گاهی اقوام را رسوا می‌کند به خاطر اینکه دل مرد خدا را به درد آوردند، بترسیم. لذا باید قبل از ارتکاب گناه که مستوجب این ابتلائات بشویم به در خانه خدا برویم و ناله بکنیم که خدایا به ما رحم کن، به ما توفیق بده که زبانم را کنترل کنم، چشمم را کنترل کنم، فکرم را کنترل کنم، رفتارم را کنترل کنم، از من آثار سوء سر نزند. لذا طبق بیان فارسی زبان برخی افراد گزنده و تلخ است یا به تعبیر خودمانی بعضی‌ها تکه می‌پرانند تا مغز استخوان آدم را می‌سوزانند. والله این مسائل آثار وضعی دارد و ابتلا می‌آورد. البته خدا این روزنه امید را گذاشته که توبه کنیم و ان‌شاءالله خدا توبه را می‌پذیرد و نباید مایوس شد؛ اما قبل از توبه کاری کنیم که مبتلا نشویم. لذا برخی از عرفا می‌گویند شما اگر گناه کردید، توبه پاک‌کن خوبی است و پاک‌ می‌کند؛ ولی این نوشته را وقتی با پاک‌کن پاک می‌کنیم، آن کاغذ که کاغذ قبلی نمی‌شود. بالاخره یک چیزهایی در آن مانده است. نگذاریم که دلمان تیره بشود، به ویژه که اگر توفیق توبه پیدا نکنیم و به سنت استدراج برسیم. آن که دیگر وانفسا است و خدا به ما رحم کند.

 

 گناه جدید بلای جدید  

امام رضا (ع) فرمودند: کُلَّمَا أَحْدَثَ اَلْعِبَادُ مِنَ اَلذُّنُوبِ مَا لَمْ یَکُونُوا یَعْمَلُونَ أَحْدَثَ اَللَّهُ لَهُمْ مِنَ اَلْبَلاَءِ مَا لَمْ یَکُونُوا یَعْرِفُونَ (اصول کافی ج ۲ ص۲۷۵)

هر وقت بندگان گناهان نو و تازه‌ای را مرتکب شوند که قبل از آن نبود و کسی آن را نمی‌شناخت، خدا هم بلاهای جدیدی را برایشان می آورد که قبل از آن کسی آن بلا را ندیده بود و نمی شناخت. پس اینها سنت خداست.

 

رفاه و آرامش نسبی برخی جوامع غربی

یک عزیزی سوال کرد: ما شنیدیم که مرحوم علامه طباطبایی در جواب مرحوم استاد مطهری در خصوص این آیه که امشب مطرح شد، یعنی غربیها که در یک رفاه و آرامش نسبی قرار دارند و برخی مشکلات جوامع مسلمان را ندارند، آیا آنها در استدراج هستند یا مورد لطف الهی؟ می‌گویند مرحوم علامه طباطبایی فرموده‌اند که این آیه در رابطه با عدالت اجتماعی است. چون برخی از این کشورهای غربی با همه آلودگیهایی هم که دارند از نظر عدالت اجتماعی شاید یک رعایت‌هایی را می‌کنند و خوب طبیعی است که شاید خداوند هم یک آثاری را به آنها بدهد.

جواب: اولا از این که علامه طباطبایی این موضوع را فرمودند یا خیر، یقین ندارم. در آثار مرحوم ندیده‌ام و فقط از نقل‌قولها در فضای مجازی شنیده ام.

در این که بعضی از اعمال حتی از کافر و غیر مؤمن آثار وضعی دنیوی دارد، شکی نیست. در روایات داریم که کرم و رحم به ضعفا و رعایت عدالت اجتماعی آثاری در این دنیا دارد. بویژه اگر مؤمن نباشند؛ چون در قیامت که قرار نیست از این اعمال سودی ببرند، در این دنیا سود آن را خواهند دید، ممکن است برخی جوامع باشند با این که گنهکار هم هستند اما کارهای خوبی هم دارند و خدا به خاطر کارهای خوبشان یک همچین حالتی را برایشان فراهم می کند. مثلا صله رحم، عمر را طولانی می‌کند و لازم نیست که حتما مؤمن آن را انجام بدهد تا عمرش طولانی شود. مؤمن باشی و صله رحم نکنی، عمرت کوتاه می شود. مؤمن نباشی و صله رحم بکنی، در دنیا خاصیتش این است که عمرت طولانی می‌شود. یک سری اعمال این آثار را دارد. اگر وقت شد، به آنها هم می‌پردازیم. مثلا احترام به پدر و مادر اثر وضعی دارد حتی اگر یهودی باشند.

اما شائبه استدراج قوی‌تر است؛ زیرا طبق  همان آیه ای که حضرت زینب آن را برای یزید خواندند آنهایی که کفر دارند عذاب می‌شوند:

 وَلَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ  إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْمًا  وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ (آل عمران ۱۷۸) طبق این آیه « نُمْلِی لَهُمْ‌»، سنت املا برای کفر است. فحشا و بی‌عفتی که در آن جوامع غوغا می‌کند، برخی ظلمها از طریق روابطی مثل بی‌رحمی‌های خاص وجود دارد، همه می‌تواند زمینه را برای استدراج فراهم کند. لذا نه می‌توان صد در صد گفت که استدراج است، نه می‌توان گفت که به خاطر کارهای خیر کردن است، چون کارهای بد هم فراوان دارند.

 

روش توبه نسبت به گناهان متفاوت

حال ببینیم توبه کردن چیست؟ اگر من دل پدر و مادر خودم را شکستم، چگونه باید توبه کنم؟ آیا این که نصف شب بیدار بشوم و بگویم الهی العفو کافی است؟ می‌گوید که باید دست و پای مادر و پدرت را ببوسی و از او عذر خواهی کنی. یا اگر انسانی را رنجانده‌ام و خیلی آزرده شده است، فرض کنید که یک آدم خیری بود و همین جور به بیچاره ها خدمت می‌کرد. مرحوم حاجیان به کسی که کار خیر کرده بوده و پشت سرش حرف می‌زدند و او دلش شکسته بود، گفتند: «خره، خر نشی‌ها تو کار امام حسین اگه فحش نخوری که نمی‌شه، این جوری تو رو امتحان می‌کنن که آیا به خاطر چهارتا فحش می‌ایستی یا ول می‌کنی و می‌ری؟! » حال یک آدم خیری است و تحمل فحش ندارد و ول می‌کند، تویی که این فحش را دادی و تهمت را زدی و مانع همه آن خیرات شدی، گرفتاریش برای توست. در دنیا ابتلاست و در آخرت هم بیخ خرت را می‌گیرند که چرا او را آزردی؟! حال اگر بخواهی که جبران کنی، از خودش باید حلالیت بگیری. خودت را باید بشکنی.

 

در مورد حضرت زینب (س) بیان شد که این آیه را شاهد آوردند:

 وَلَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ  إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْمًا  وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ (آل عمران ۱۷۸) اینها خیال نکنند که این زمان را بهشان فرصت دادیم برایشان خیر است، بیخ خرشان را می‌گیریم.

ولی امام سجاد (ع) در مقابل شماتت یزید، آیه ۲۲ سوره مبارکه حدید را خواندند:

 مَا أَصَابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا  إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ(حدید ۲۲). خیلی نکته ظریفی است که چرا امام سجاد (ع) به این آیه اشاره کردند. امام امام می‌خواهند از دیدگاه امام همه آن معانی را در بر بگیرند؛ اما حضرت زینب مخاطب عامیانه را هم در نظر گرفته است. این آیه می‌فرماید که نه در این کره زمین که شما زندگی می‌کنید و نه در وجود شما مصیبتی عارض نمی‌شود (سیل و آفت درختان و باران نیامدن، همه اینها در روی زمین است و بیماریها و ناتوانیها و مشکلات بدنی هم که برایمان پیش می‌آید) در یک نوشته‌ای قبل از این که آفرینش را آغاز کنیم (در لوح محفوظ) همه را ثبت کردیم، این بر خدا آسان است.

منظور چیست و چرا امام سجاد (ع) این جواب را در برابر یزید که می‌گوید دیدید ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (روم ۴۱) شما چه کردید که خدا با شما این کار را کرد؟ این آیه را خواندند؟ (نعوذ بالله)

خدا در لوح محفوظ چه نوشته است؟ لوح محفوظ یعنی در سنت الهی، در علم خدا در عالم اعیان ثابته مشخص شده است که در این عالم قرار است انسان موجود مختار باشد که این موضوع از قبل از آفرینش در علم خدا مشخص است. فرض بفرمایید که مهندسی که قرار بود حسینیه را بسازد، قبل از این وارد عمل ساختن بشود در ذهن خود داشت که چه باید بکند، اگر نباشد که مهندسی نیست. نقشه را قبل از ایجاد حسینیه دارد و بعد وارد عمل می‌شود.

در عالم علم خدا قرار است:

۱- انسان مختار باشد

۲- این انسانهای مختار خوب و بد دارند. خوبها در مقابل بدها دو دسته می‌شوند، یا بی‌تفاوتند یا حاضرند جانشان را هم برای اینکه بدان را از بدی باز بدارند و مردم را نسبت به بدی بدها آگاه کنند، بدهند. خدا یک عده را قرار داده است که در مقابل بدان بایستند و هر مشکلی هست را به جان بخرند.

منظور امام از این آیه این بود که در علم خدا مشخص بود که تو، یزیدِ ظالم قرار است مسیر حق را عوض کنی، ما در علم خدا از آن کسانی بودیم که قرار بود جلوی این بلا بایستیم و جان بدهیم تا نگذاریم امر بر مردم مشتبه بشود.

یک سال دهه محرم در این خصوص صحبت کردیم که اگر عاشورا نبود آیا حقیقت روشن می‌شد؟ قاطعانه می‌شود گفت که اگر علی و آل علی نبودند و شهادت حضرت زهرا(س) و کربلا نبود، اسلام به گونه‌ای تحریف می‌شد که خداوند باید پیغمبر دیگری می‌فرستاد. این که پیغمبر(ص) فرمودند: حسین منی و انا من حسین و قبل از آن فرمودند: فاطمه هی ام ابیها، او مادر من است، به این معنی است که در واقع این افراد هستند که دین من را نگه داشتند. خداوند هم در عالم علم خودش مشخص کرده بود.

هر که در این بزم مقربتر است                      جام بلا بیشترش می‌دهند

 

بلا و امتحان برای انسانهای مختلف

امیرالمؤمنین(ع) در روایتی می‌فرمایند:

إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ‏ امْتِحَانٌ‏ وَ لِلْأَنْبِیَاءِ دَرَجَةٌ وَ لِلْأَوْلِیَاءِ کَرَامَة (بحارالانوار، مجلسی، ج64، ص235؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، نوری، ج2، ص438)

بلا برای ظالم می‌تواند عامل ادب بشود تا عذرخواهی کند و حلالیت بطلبد و پشیمان بشود و مؤمن در امتحان قرار می‌گیرد تا ببینند آیا جزع و فزع می کند یا واقعاً می‌گوید.

یکی درد و یکی درمان پسندد                       یکی وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران             پسندم آنچه را جانان پسندد

انبیاء هم مبتلا می‌شوند، دشمنان جلوی آنها می‌ایستند و تهمت بهشان می‌زنند، فحش می‌دهند، مسخره‌شان می‌کنند، خاکروبه روی سرشان می‌ریزند، تبعیدشان می کنند، آیا اینها خسته می‌شوند؟ یا این که می‌ایستند و با این ایستادن درجه‌شان در پیشگاه خدا بالاتر می‌رود.

و لِلْأَوْلِیَاءِ کَرَامَة به این معنی که امتحانات برای اولیاء کرامت است.

 

تفاوت اولیاء با انبیاء

انبیاء پیغمبرانند، که از طرف خدا می‌آیند و برای اثبات حقانیتشان معجزه دارند. درجاتشان بر مبنای آن قدرتهای خدادادی در مقابل این امتحانها که تحمل می‌کنند، بیشتر می‌شود. لذا مدام درجات معجزات و آثاری که قرار است از آنها بروز بکند بیشتر می‌شود. اولیاء در رأسشان جانشینان پیغمبرند و سپس آنهایی که دنباله‌روی آنها هستند. این افراد کرامت دارند. کرامت، معجزه نیست ولی یک نوع کارهای خارق العاده‌ایست که برای اثبات مقام حقانیت اولیاییشان آثار قرب الهی را نشان می‌دهد. یک نمونه قرآنی آن آصف بن برخیا خواهر زاده حضرت سلیمان بود که وقتی حضرت سلیمان فرمود چه کسی می‌تواند تخت بلقیس را از یمن برای من حاضر کند، گفت من با یک چشم به هم زدن می‌آورم. او پیغمبر نبود و جزو اولیا بود. وصی حضرت سلیمان بود و با یک چشم به هم زدن تخت را حاضر کرد. به این کار او کرامت گفته می‌شود. کرامتی که امیرالمؤمنین (ع)، فاطمه زهرا (س) و امام رضا (ع) دارند، که هنوز در کنار قبرشان مواردی هستند که سرطانی شفا پیدا می کند و چشم نابینا، بینا می‌شود. حتی غیر از معصومین، وقتی میر فندرسکی با آن مهاجه و مباهله‌ای که با بت‌پرستان هند می کند، بتکده را خراب می‌کند:

بتکده گرد شد، گرد آن را باد برد،          روزگار آن بتکده از یاد برد

اولیاء مبتلا می‌شوند تا درجه کرامتی آنها بالا برود. کرامت هم آثاری از وجود در اثر مقام قرب به حق است. هر چه مقام قرب به حق بیشتر بشود در انبیاء، درجه نبوتیشان بالاتر می رود، در اولیاء درجه کرامتیشان بیشتر می‌شود. اولیایی که جز اوصیا نیستند، امور خارق العاده دارند.

 

کرامتی از آقای بهجت

 دانشجویی می‌گفت که شراب می‌نوشیدم، نماز نمی‌خواندم، تو خوابگاه هر کاری می‌کردم. با اردوی دانشجویی به قم و به دیدن آقای بهجت رفتم . همین که وارد شدم، آقای بهجت به من نگاه دیگری کردند، بعد از این که همه رفتند به من گفتند بایست و بعد گفتند عزیزم شراب ننوش و نمازت را هم شروع کن. ببین عنایاتی به تو می‌شود یا نه.

خود آقای بهجت نقل کردند که در زمان بچگی در فومن یک پیرمرد نابینایی بود که در اثر تقوا و امتحانات الهی به درجاتی رسیده بود که آیات را به رنگ سبز می‌دید و بین نوشته‌ها می توانسته آیات را تشخیص بدهد. پس ابتلا برای تعالی هم هست.

ان‌شاءالله در دو جلسه آینده امتحان امت با امامت امام جواد (ع) و همچنین امتحان امت اسلامی با ولایت علی بن ابی‌طالب(ع) مورد بررسی قرار می‌گیرد. بعد از پیغمبر(ص) امت را مثل غربال تکاندند. إرْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ النَّبِیِّ ص إِلَّا ثَلَاثَةَ نَفَرٍ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِیُّ وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِیُّ 

در ادامه هم می‌رسیم به این که حالا که قرار است خدا ما را امتحان کند، مواد امتحانی خدا چیست؟ اگر در دانشکده پزشکی مواد امتحانی مشخصی است، در امتحان الهی مواد امتحانی چیست؟

منبع: سخنرانی دکتر اسدی گرمارودی، امتحان، سنت الهی، جلسه پنجم