جلسه شصت و هفتم

تعداد بازدید:۵۷۶

بسم الله الرحمن الرحیم

معاد برهانی در آیات قرآن جلسه شصت و هفتم

چکیده جلسات پیشین

از مسلماتی که در آیات قرآن کریم بر آن تصریح شده است و در روایات معصومین توضیح بسیار داده شده این است که فردای قیامت غیر از بهشت، دوزخ و عذاب الهی هم مطرح است. درباره عذاب الهی سوالاتی ایجاد می شود تحت این عنوان که مگر خدا عادل و ارحم الراحمین نیست؟

آیا عذاب اخروی با عدل خدا و رحمت عامه پروردگار منافاتی دارد یا خیر؟

 قضایای مختلف را بررسی کردیم تا به موضوع حبط اعمال رسیدیم. در رابطه با احباط که دو جلسه گذشته بحث کردیم و بحث عقلی آن ماند که ان‌شاءالله امشب به آن می‌رسیم. این سوال مطرح شد که اگر یک انسان چندین سال (۵۰-۶۰-۷۰) در این دنیا زندگی می‌کند و کارهای خیری هم انجام داده است؛ ولی عملی یا اعمالی را انجام بدهد که همه زحمات گذشته را هدر بدهد، آیا این عادلانه هست؟

 آیاتی را خواندیم که در قرآن بحث احباط تصریح شده بود و روایاتی از ائمه معصومین (ع) این را مطرح کردند که حبط اعمال وجود دارد. کسانی که می‌خواهند مسائل اعتقادی را مستدل و عاقلانه بپذیرد، اگر این سوال به ذهن‌شان رسید و ایجاد شبهه‌ای کرد، تکلیف برای رفع این شبهه دارند یا خیر؟

قطعاً تکلیف دارد؛ چون بحث اعتقادی است.

به همین جهت می‌خواهیم ببینیم که از نظر عقلی، عقلای ما در علم کلام در طول تاریخ این بحثها را چگونه مطرح کردند و این گونه شبهه و شبهات را چگونه جواب دادند. به ویژه در مکتب ائمه علیهم السلام که مبانی اعتقادی بر مبنای ادله عقلی با شرایطی که قبلا بیان گردید، مطرح شده است.

بحث احباط در رابطه با عمل است. عمل دو جنبه دارد: 1- فعلی         2-فاعلی. یعنی خود این عمل فی‌حد ذاته به عنوان یک فعل در  نظر گرفته می‌شود و فاعل این فعل، عامل این عمل هم به عنوان یک امر در نظر گرفته می‌شود.

یکی از مستمعین از تورنتوی کانادا در این خصوص سوال کرده بودند و این نشان دهنده این است که افرادی که می‌خواهند اندیشمندانه و عاقلانه و متفکرانه دین‌دار باشند، مباحث اعتقادی مطرح می‌شود و لازم است که حل بشود.

انواع فعل و فاعل

یک عمل، جنبه فعلی و جنبه فاعلی دارد. پس چهار حالت پیدا می‌شود:

۱- فعلی که حسن است، فاعل آن هم حسن است و این در بحث احباط مطرح نمی‌شود.

۲- فعل قبیح است و فاعل هم قبیح است و این هم اصلا نوبت به احباط نمی‌رسد، چون اصلا عملی نیست که بخواهد حبط بشود. فعل از ابتدا غلط بوده است و انگیزه فاعل هم غلط است.

۳- فعل قبیح است و فاعل حسن است.

۴- فعل حسن است و فاعل قبیح است.

دو مورد آخر مواردی هستند که حبط عمل صورت می‌گیرد و لازم است با هم بررسی کنیم. یکی از سوالاتی که از کانادا مطرح کردند هم در همین زمینه بود به خاطر اشاره مختصری که در جلسه قبل صورت گرفته بود. ایشان برداشتی کرده بودند که با آن چه مورد بحث ماست، فرق دارد. لذا لازم است در این گونه مباحث به این ظرایف دقت کنیم. سوال این بود که اگر فعل قبیح باشد ولی فاعل حسن باشد، یعنی نیت فاعل خیر است ولی کارش بد است، آیا این جزو همان موضوعی که هدف وسیله را توجیه می‌کند قرار نمی‌گیرد؟ مثلاً فاعلی، نیتش این است که برای کمک به فقرا پول می‌دزدد. اینجا فعل بد است ولی نیتش خیر است. همه پول را هم به فقرا می‌بخشد. این که همان هدف وسیله را توجیه می‌کند، است. بحث این نیست و این غلط است. ما این را نمی‌پذیریم و حتی در روایات ما آمده است که کسی در زمان امام صادق (ع) که دین را بد فهمیده بود، در مقابل امام صادق (ع) برای خودش مکتب تراشیده بود، رفت دو تا انار را دزدید و یکی را خودش خورد و یکی را داد به فقیر. امام فرمودند: این چه کاری بود تو کردی؟ گفت: آقا مگر در قرآن نخواندی؟ کار بد یک جزا دارد و کار خیر ده تا حسنه دارد. مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها (انعام/160) من دو تا انار دزدیدم، دو تا کار بد، یکی را بخشیدم، می‌شود ده تا، حساب کنی می‌شود هشت تا طلبکارم. امام (ع) فرمود: چرا ادامه‌اش را در قرآن نخواندی؟ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ (مائده/27). بله کسی که تقوا را رعایت کند. مثال جلسه قبل هم این بود که در آنجایی که فاعل حسن است و نیتش خیر است و واقعا قصد خلاف شرع ندارد، قصد خلاف رضای خدا ندارد، اما فعل الان مثلاً غیبت است که صورت خوشی ندارد. نکته اینجاست که قصدش از غیبت کردن، نجات یک انسان است. اینجا شرع اجازه داده است. گرچه فعل به نظر قبیح می‌آید؛ ولی فاعل با حسن فاعلیش این فعل قبیح را تبدیل به فعل حسن کرده است. مثال دیگر این است که در ماه مبارک رمضان، روزه خوردن عمل قبیح است اما فرد به این نتیجه رسیده است که بر مبنای کسالت روزه گرفتن برای او مضر است و مضر بودن خلاف شرع است، با این که سختش است روزه بخورد، چون عبدالله است و خدا فرموده باید روزه را در این شرایط بخوری روزه را می خورد. اینجا فاعل حسن است اگر چه فعل به نظر قبیح می آید اما به علت نیت حسن فاعل که خلاف را در محدوده شرع می آورد، نه اینکه خلاف شرع انجام بدهد، در واقع اشکالی ندارد و فعل تبدیل به حسن می‌شود.

پس اگر می گوییم که فعل قبیح است ولی فاعل حسن است، منظورمان فعلی است که واقعا قبیح و خلاف شرع است، مثل دزدی کردن. اما چنانچه فاعل حسن باشد، دو حالت پیش می‌آید.

۱-۳- فاعل نسبت به قبح فعلش قاصر است و مقصر نیست.

۲-۳- فاعل نسبت به قبح فعلش در دو طرف مقصر است.

پس فاعل حسن است. فاعل حسن یعنی خدا و قیامت را قبول دارد و به قول معروف در مقابل خدا و دین دستهایش بالاست و تسلیم است. می‌گوید من کی هستم که بخواهم در مقابل دین عرض اندام کنم و خلاف آن عمل کنم؟ به قول برخی از عرفا در مناجاتشان می‌گویند که خدایا اگر خطا و گناه و بد کردم، من کی هستم که بخواهم با تو در بیفتم؟ نفهمیدم، اشتباه کردم، هوای نفس بر من غلبه کرد، آقا من را ببخش! گاهی گناهکار در دستگاه الهی طلبکار است، به او می‌گویند چرا این کار را کردی؟ می‌گوید ای بابا، ول کن! مگر من چه کردم؟ بشر همین است دیگر! قلدری می‌کند. اما یکی هست که می‌گوید: «راست می‌گویی، واقعا من هم ناراحتم و دعا کن بتوانم ترک کنم و توبه کنم. این ارزش دارد.» این فاعل حسن است، حتی اگر گناهکار است.  نادم و پشیمان است و گردنش کج است.

گاهی نیت فرد هم درست است و برای رضای خدا می‌خواهد کار کند. اما یک عملی را انجام می‌دهد که این عمل زشت است و شرعی نیست. مثل همان دزدی که در سوال هم مطرح شده بود. این عمل توجیه بردار نیست و حرام است. اینجا لازم است نگاه کنیم که آیا فاعل قاصر است یعنی نمی‌داند، یعنی نسبت به علم به اینکه این عمل قبیح است، قاصر است. نتوانسته بفهمد که این عمل قبیح است. بله در اینجا گناهی نکرده است. چون انگیزه و نیتش درست است، نمی‌خواسته تخلف کند و در عین حال نمی‌توانسته بفهمد که این عمل خلاف است، اشکالی ندارد. البته دقت کنید که مثلا برای امثال ما انقدر این مسائل بیان شده است که احتمال ندانستن خیلی کم است و امروزه با استفاده از کامپیوتر و تکنولوژی انقدر همه اطلاعات در دسترس هست که احتمال نتوانستن برای دانستن هم خیلی کم است رولی اینجا فرض را بیان می‌کنیم. پس اگر قاصر است در فهم قبیح بودن این عمل، مشکلی ندارد. این چون فاعل حسن است، قبح فعل باعث حبط عمل نمی‌شود و این حالت هم خارج می‌شود.

حالت ۳-۱-۲ وقتی فاعل حسن است و فعل قبیح است و فاعل قاصر است در توان ترک فعل. یعنی می‌داند که فعل قبیح است اما نمی‌تواند آن را ترک کند، مثل این است که مجبورش بکنند. قدرت از او سلب می‌شود. می‌داند گوشت میته است و خوردن آن حرام است، در عین حال جانش در خطر است و برای حفظ جانش مجبور است که به اندازه‌ای آن را بخورد. فاعل در این حالت، توان (امکان) ترک را ندارد. خدا عادل است و گرچه این فعل الان قبیح است اما با توجه به نیت فاعل، این که قاصر است نه مقصر، این هم حبط عمل نمی آورد و اشکالی ندارد.

فاعل مقصر

اگر فاعل ، هم در فهم قبح عمل و هم در ترک قبح عمل مقصر بود، اینجا حبط صورت می‌گیرد، حتی اگر فاعل خدا را قبول دارد. کسی که خدا را قبول دارد، چرا این کار را کرده است؟ شخصی خدمت امام صادق (ع) آمد و به امام عرض کرد: آقا، فلانی که از یاران و شاگردان شماست، فلان کار زشت را انجام داده است. امام (ع) او را صدا زدند، فرمودند: فلانی، القبیح قبیح و منک اقبح، الحسن حسن و منک احسن. قبیح، قبیح است و از شما زشت‌تر است. حسن، حسن است و از شما نیکوتر است. برای اینکه شما به ما نزدیکید و به ما وابسته‌اید. لقربک منا. به این معنی که شما واقعا نمی‌دانستید؟ تو که می‌دانی، پس چرا این کار را کردی؟

 

به همین دلیل است در روایتی از امام سجاد (ع) داریم که فرمود خداوند بهشت را خلق کرده است برای بنده مطیع ولو غلام حبشی و جهنم را خلق کرده برای بنده عاصی، ولو سید قرشی.

پس در این حالت، حسن فاعلی قبح فعل را نمیپوشاند؛ چون قاصر است، عمل حبط می‌شود. دقت کنید که بنده اگر ادعا کنم که قاصر بودم، این یک ادعا است و خدا از همه بهتر بنده‌هایش را می‌شناسد و این به قضاوت الهی در فردای قیامت مربوط می‌شود.

  

روایت از امام حسین (ع)

وَ قَالَ رَجُلٌ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ أَنَا مِنْ شِیعَتِکُمْ قَالَ اِتَّقِ اَللَّهَ وَ لاَ تَدَّعِیَنَّ شَیْئاً یَقُولُ اَللَّهُ لَکَ کَذَبْتَ وَ فَجَرْتَ فِی دَعْوَاکَ إِنَّ شِیعَتَنَا مَنْ سَلِمَتْ قُلُوبُهُمْ مِنْ کُلِّ غِشٍّ وَ دَغَلٍ وَ لَکِنْ قُلْ أَنَا مِنْ مَوَالِیکُمْ وَ مُحِبِّیکُمْ .(مجموعه ورام ج۲ ص ۱۰۶)

 

فردی خدمت امام حسین (ع) رسید و عرض کرد: آقا جان من از شیعیان شمام. امام فرمودند: قَالَ اِتَّقِ اَللَّهَ از خدا بترسید، تقوای الهی پیشه کنید وَ لاَ تَدَّعِیَنَّ شَیْئاً یَقُولُ اَللَّهُ لَکَ کَذَبْتَ وَ فَجَرْتَ فِی دَعْوَاکَ ادعایی نکنید که خدا بگوید دروغ گفتید و شما را نسبت به ادعایتان رد کند. إِنَّ شِیعَتَنَا مَنْ سَلِمَتْ قُلُوبُهُمْ مِنْ کُلِّ غِشٍّ وَ دَغَلٍ شیعه ما کسی است که دل سالمی دارد از هر نوع غش و دغل و حقه‌بازی و زرنگ‌بازی. إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ (سوره شعرا، آیه 89.)  در پیشگاه خدا باید دل آدم صاف صاف باشد، گیرم سر خلق خدا را شیره بمالیم، سر خدا را که نمی‌شود شیره مالید. آنجا صفا و افتادگی می‌خرند.  

 

بر خی عرفا تعبیر قشنگی دارند، می‌گویند اگر خواستید خدمت بزرگی بروید می‌گویند دست خالی نروید. مثلا در دیدن مرجع تقلید، دسته گل ببریم یا یک کتاب کمیاب ارزشمند؟ کتاب ارزشمند علمی ارزش دارد. اگر در خانه خدا می‌رویم، چی ببریم که خدا نداشته باشد؟ می‌گویند یک چیز است و آن هم فقر، افتادگی و بندگی است. لذا می‌گویند وقتی سر به سجده می گذارید بگویید الهی عبیدک ببابک، مسکینک ببابک. عبید مصغر عبد است. عبد یعنی بندگی و بردگی. عبید مصغر عبد به معنی آن بنده کوچک بی‌ارزش است. حقیرک ببابک، مسکینک ببابک.

پیغمبر خدا (ص) فرمودند: الفقر فخری. فقر برای من افتخار است، یعنی در پیشگاه خدا بگویم فقیرم و هیچ ندارم.

لذا برخی عرفا در مناجاتشان می‌گویند: خدایا چون در تو نگرم، بنده‌ام تاج بر سر و چون به خود نگرم، بنده‌ام خاک بر سر. یعنی وقتی به تو وابسته باشم، بنده خدا هستم و بنده سیم و زر و قدرت و قدرتمندان نیستم. دو عالم را به یک بار از دل تنگ برون کردیم تا جای تو باشد.

لذا در این دعای پیغمبر می‌خوانیم اللّهُمَّ لا تَکلنی إلی نَفسی طَرفَةَ عَینٍ أبَداً و در دعای ماه رجب می‌خواندیم: اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمَعَانِی جَمِیعِ مَا یَدْعُوکَ بِهِ وُلاةُ أَمْرِکَ...  لا تَکِلْنَا إِلَى غَیْرِکَ. خدایا من را به خودت وابسته کن. اوج آن در مناجات شعبانیه است که إِلهی هَب لی کمالَ الإِنقِطاعِ إِلیک وأَنِر أَبصارَ قلوبِنا بِضیاءِ نَظرِها إِلیک. چقدر اینها زیباست. تا برسد به رمضان که ماه بندگی است. کدام بنده؟ همان که لاتکنا الی غیرک و هب لی کمال الانقطاع الیک. انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک.

 

در ادامه امام حسین فرمودند: قُلْ أَنَا مِنْ مَوَالِیکُمْ وَ مُحِبِّیکُمْ می‌توانی بگویی که ما از محبان و دوستداران و علاقمندان شماییم.

پس این روایت در ذیل آن بحث است که حسن فاعلی دارد و می‌گوید خدایا من شیعه‌ات و بنده‌ات هستم اما حسن فعلی را مقصر است و نه قاصر. این فرد نباید بگوید که من بنده توام. باید توبه کند و در آن صورت حبط عمل ندارد اما اگر توبه نکرد، عملش حبط می‌شود. برای این که ادعایی کرده است که صادقانه نبوده است. لذا برخی می‌گویند که اینجا گناه مضاعف می‌شود چرا که یکی خود زشتی گناه است و دیگری ادعای اینکه من که معتقدم.

 

سوال: اگر کسی اطاعت پیغمبر را نکند، حبط محض است یا حبط غیرمحض؟

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَکُمْ (محمد ۳۳) ای کسانی که ایمان آوردید، مطیع خدا بشوید و مطیع رسول خدا بشوید تا اعمالتان را باطل نکنید.

جلسه گذشته مطرح شد که حبط محض باعث می‌شود همه اعمال گذشته حبط و هیچ بشود اما حبط غیرمحض یعنی فقط همان عمل، حبط می‌شود و به حساب نمی‌آید. ایشان می گوید آیا نمی‌شود از همین جا برداشت کنیم که اگر کسی حرف پیغمبر را قبول نکرد، مثلا پیغمبر فرمود جانشین من علی‌بن ابی‌طالب(ع) است، او نپذیرفت، آیا اعمال او پذیرفته می‌شود؟ اگر شاعر گفته است نماز بی‌ولای تو عبادتی است بی‌وضو، به منکر علی بگو نماز خود قضا کند. (یا به قولی رها کند، چون قضای آن هم باز دور است) این را اتفاقا در آیه قبل توضیح داده و ما هم در ادامه بحث با همین حسن فاعلی و حسن فعلی توضیح آن را خواهیم داد. 

 

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَشَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئًا وَسَیُحْبِطُ أَعْمَالَهُمْ (محمد ۳۲) در این آیه می‌فرماید مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى  کسانی که کفر بعد از ایمان پیدا می کنند، و کفر می‌ورزند و راه خدا را سد می‌کنند و نمی‌گذارند مردم متوجه حق بشوند، بعد از این که برایشان روشن شده و فهمیدند، لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئًا به خدا اینها ضرری نمی‌زنند و وَسَیُحْبِطُ أَعْمَالَهُمْ بله، اعمالشان حبط محض می‌شود. چون در مورد این افراد نوبت به حسن فعلی نمی‌رسد، اینها حسن فاعلی ندارند.

دقت کنید که گفته شد بحث احباط در دو حالت مطرح می‌شود:

 ۱- حسن فاعلی هست، حسن فعلی نیست. اگر حسن فاعلی باشد؛ یعنی نیت خدایی است و پیغمبر را قبول کرده است، الذین امنوا و عملوا الصالحات، حالا امنوا هست ولی عملوا الصالحات مشکل پیدا کرده است. در این حالت اگر قاصر است، مشکلی ندارد ولی اگر مقصر است مشکل دارد؛ اعمال حبط می‌شود، مگر اینکه توبه کند که راه برای برگشتن همیشه باز است.

باید از عاقبت به خری به جای عاقبت به خیری بترسیم. نکند یک کاری بکنیم که اعمال ۶۰ ساله‌مان را در یکی دو سال آخر عمر به باد بدهیم. یعنی حسن فاعلی را از دست بدهیم. کم کم عقیده‌مان از دست برود و باورها جور دیگری بشود. ایمان از دست برود. در روایت داریم آخر الزمان بترسید از اینکه ایمانتان را از دست بدهید. آخر زمان به گونه‌ایست که شب مومن می‌آید خانه و صبح کافر خارج می‌شود یا صبح مومن خارج می‌شود و شب کافر به خانه می‌آید. یعنی عقیده یا حسن فاعلی را از دست می‌دهد.

اگر حسن فاعلی وجود داشته باشد، ارتباط با خدا و پیغمبر و امام قطع نشده باشد، آن وقت اگر در جنبه‌های فعلی کاستی‌هایی بود، دعا کند که توفیق توبه داشته باشد. مثل مثالی که از امیرکبیر زده شد که به واسطه کارهایی که کرده بود توفیق پیدا کرد هنگام مرگ تشنه از دنیا برود. دقت کنیم که دل شکستن‌ها و بی‌دقتی‌ها و ...اثرات وضعی دارد طوری که حسن فعلی را از دست می‌دهیم و به مرور حسن فعلی اثر می‌گذارد و حسن فاعلی از بین می‌رود.

گناه، از آنجا که فعلی غلط است، حسن فعلی ندارد اما تنها در حد قبح فعلی باقی نمی ‌ماند. اگر توبه نشود، حسن فاعلی را از بین می‌برد و روی اعتقادات اثر می‌گذارد. حتی فکر گناه این اثر را باقی می‌گذارد.

 

فکر گناه

 از بزرگی پرسیدند که فکر گناه که گناه نیست، خدا که قبل از اینکه ما فکر گناه را تبدیل به گناه کنیم، ما را مجازات نمی‌کند. جواب داد: بله درست است، فکر گناه، گناه نیست. سوال‌کننده پرسید: من اگر فکر گناه کردم، پس مشکلی ندارد؟ پاسخ داد: دود، آتش نیست که خانه را بسوزاند؛ ولی خانه را سیاه می‌کند. فکر گناه هم دل را سیاه می‌کند. دل که سیاه شد، به تدریج فکر گناه تبدیل به عمل گناه می‌شود و عمل گناه اندک اندک حسن فاعلی را از آدم می گیرد. در اثر شدت گناه مثل لقمه حرام، غیبت ظلم، بی‌انصافی در حق کسانی که حق به گردن آدم دارند مخصوصا پدر و مادر، یواش یواش باورها دچار شک و شبهه می‌شود. انسان می‌گوید نمی‌دانم چرا نسبت به این موضوع شک پیدا کردم! چون دنیای درون آلوده شده است. مثل اینکه وقتی به علت مشکلات معده به پزشک مراجعه می‌کنیم دکتر می‌گوید: معده تو در حال آسیب دیدن است و لازم است از آن مراقبت کنی. به همین ترتیب، انسان وقتی دلش در حال آسیب دیدن است، حوصله سخن‌رانی و روضه را ندارد، صدای قرآن برایش لذت بخش نیست و... .

مشهد که می‌روی، دفعه اول که چشمت به ضریح می‌افتد حتی اگر تازه هم آنجا بوده باشی، یا زمانی که خداحافظی می‌کنی و برمی‌گردی، معمولا دو قطره اشکی از چشم انسان سرازیر می‌شود. کسی سوال کرده بود که نمی‌دانم چی شده است که مشهد می‌روم و اشکم در نمی‌آید؟ ببین چه کردی که دلت آسیب دیده است؟

دل باید تکان بخورد. دقت کنیم که قبح فعلی، حسن فاعلی را می‌برد.

 

تحلیل عقلی عقلا

همه بزرگان ما در علم کلام شیعه یک بحث کلی نسبت به عملی که حسن فعلی هست؛ ولی حسن فاعلی نیست مطرح کرده‌اند مثل ادیسون که جلسه قبل مطرح شد. فعل را که برای خدا انجام نداده است و نتیجه را هم نباید از خدا طلب کند. در این زمینه یک روایت از امام حسین (ع) که فرمودند:

لا اَفْلَحَ قَوْمِ اشْتَرَوْا مَرْضاةَ الْمَخْلُوقِ بِسَـخَطِ الْخـالِقِ (مقتل خوارزمی ج۱ ص۲۳۹)

ملّتى که خشنودى مردم را با خشم خدا معامله کند هرگز رستگار نخواهد شد.

فلاح در آیات قرآن بیشتر در رابطه با قیامت است، یعنی جوری بشود که آنجا رستگار بشود. می‌دانیم که گاهی ظالمین عالم در این دنیا مثل فرعون به ظاهر در ناز و نعمت و زرق و برق هستند؛ اما منظور از فلاح از آنجا که قد افلح المومنون است، یعنی مومن به آن رستگاری می‌رسد. امام حسین (ع) فرمودند: رستگار نمی‌شود قومی که رضای مردم را بر سخط و خشم خدا ترجیح داده است. این آدم دیگر قیامت ندارد، هر چقدر هم کار خوب انجام بدهد به رستگاری نمیرسد؛ چراکه رضایت مردم را می‌خواست، خودش می‌داند با مردم. 

امام حسین (ع) فرمود:

مَنْ طَلَبَ رَضِیَ اَلنَّاسِ بِسَخَطِ اَللَّهِ وَکَلَهُ اَللَّهُ إِلَى اَلنَّاسِ (بحار ج۷۸ ص ۱۲۶)

اگر کسی رضایت مردم را با سخط و خشم خدا به دست بیاورد، خدا هم او را به همان مردم واگذار می‌کند و می‌گوید تو می‌دانی و این مردم.

پس در آنجا که حسن فعلی هست ولی حسن فاعلی نیست، حبط عمل عاقلانه است. این عمل برای خدا نیست. در قیامت بناست که به خدا بگوییم که خدایا ما بنده تو بودیم و این کارها را برای رضای تو انجام دادیم؛ اما وقتی کاری برای خدا نکرده باشیم، دیگر طلبی هم باقی نمی‌ماند.

فقط می‌ماند این مورد که حسن فاعلی است ولی حسن فعلی نیست و آن هم در شرایطی که مقصر نباشد و قاصر باشد و حالا اگر چنانچه مقصر هم بود، با توبه حبط نمیشود. اما اگر توبه نکرد و باقی ماند، چطور قبح فعلی حبط عمل می‌کند با این که حسن فاعلی دارد؟

علما به طور کلی بیان می‌دارند: ذات انسان همواره در حال تحول و تغییر است (انسانها مرتب در حال دگرگونی هستند و چقدر عالی است که این دگرگونی رو به تکامل باشد. امیر المومنین (ع) هم فرمودند که کسی که دو روز او یکسان است، مغبون است و کسی که امروزش بدتر از دیروزش است، ملعون است) ممکن است صورتی که اکنون به خود گرفته است، (این صورت را قبلا به مناسبت همین بحث معاد توضیح دادیم که فردای قیامت صیرورت بر مبنای سیر در دنیا حاصل می‌شود، سیر دنیوی من چگونه بود، به اقتضای این سیر، صیرورت یا شدن من چگونه است. «صار» یعنی گردیدن و شدن، «سار» یعنی حرکت و فعالیت. چگونه حرکت کردم، آن گونه شدم. مثلاً در دوره دکتری، اگر امتحان جامع قبول بشوی، اجازه پایان‌نامه به شما می‌دهند، در غیر این صورت  همه آن مراحل قبلی باطل می‌شود. گلوگاه را باید رد بشوید. دقت کنید به گلوگاهی که انسان به سمت خدا باید رد بشود.) 

ذات انسان همواره در حال تحول و تغیُیر است. ممکن است صورتی که اکنون به خود گرفته است، از گناه یا ثواب (این حرفهایی که الان در حضور شما زده می‌شود اگر حسن فاعلی داشته باشد و برای رضای خدا باشد و برای تعالی و درد دین و عشق به خدا و فرهنگ اهل بیت باشد، صورت ذاتی من در این لحظه خداپسندانه می‌شود؛ ولی اگر خدای نکرده برای ریا و تظاهر، اهداف دنیوی و آلودگیهای ذهنی باشد، صورت ذاتی من در این لحظه یک صورت گنهکار می‌شود) به صورت مخالف مبدل شود. (یعنی صورت گناهی بنده با توبه، صورت یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ( سوره فرقان، آیه 70) بشود و ممکن است صورت اعمال خوب من در اثر این گناهان با از دست دادن حسن فاعلی تبدیل به حالت قبح فاعلی بشود.) این حالت تا لحظه مرگ برای هر انسانی ثابت است. تا وقتی که جان از بدن وی جدا گردد، او از حرکت و تحول بایستد و حرکت از استعداد به فعلیت و تغییر از صورتی به صورت دیگر.

آن لحظه آخری که جان از بدن خارج شد، حالت کدام یک از این دو است؟ آن مهم است. شیخی در حال احتضار بود، به هوش آمد و گفت: خدایا از تو ناراضیم، من با بروجردی هم درس و هم سطح بودم، او را چقدر معروف کردی و من را چقدر گم‌نام. این را گفت و مرد.

این واقعیت در آن لحظه بروز کرد که ذات علاقه به شهرت و معروف شدن داشت. در لحظه آخر حسادت می‌کند که چرا او معروف شد و من نشدم. باید که بترسیم و خودمان را بشکنیم و با این نفس در بیفتیم. تعبیری برخی از بزرگان دارند که چرا گفتند أعدى عَدوِّکَ نَفسُکَ الَّتی بَینَ جَنبَیکَ؟ اعدی عدو یعنی بزرگترین دشمن شما، نفس شماست. دشمن بیرونی می‌خواهد من را بکشد و ثروت و شهرت من را بگیرد، اینها نهایت این است که جسم ما را از بین می‌برند؛ اما نفس، ایمان ما را می‌برد، پس همان اعدی عدو است. لذا لازم است با نفس خودمان در بیفتیم. اگر ما را به ارتکاب قبح عمل واداشت، حسن فاعلی هم از بین می رود.

 

حبط و تکفیر از نگاه علامه طباطبایی

خدای بر علو درجات مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله بیفزاید که در المیزان چه کرده است. استاد مطهری می‌فرمودند: المیزان را صد سال دیگر می‌فهمند که علامه چه نوشته است. یکی از بزرگان معاصر می‌فرمایند که المیزان را مثل درس حوزه باید سطر به سطر با استاد خواند. ایشان میفرمایند:

در باب ثواب و عقاب و حبط و تکفیر باید بگوییم نفس و جان آدمی مادام که متعلق به بدن است، جوهری است دارای تحول، (الان نفس در بدن است و لذا قرآن کریم این بحث ظریف را در رابطه با معاد مطرح کرده است. می‌فرماید توفی انفس یعنی نفس از بدن جدا می‌شود. آن چیزی که به بدن تعلق پیدا کرد، نفس است. روح متعلق به بدن را «نفس» گویند. چون نفس است، تحول دارد، روح تحول ندارد.) که قابلیت تحول را هم در ذاتش دارد (ذاتش این است که می‌خواهد تکامل پیدا کند و یا از آن طرف خدای نکرده سقوط کند) و هم در آثار ذاتش (مثلا یکی از آثار ذات نفس، علم است یا بالا برود یا به کل فراموش کند و کنار بگذارد. یک مثال دیگر اخلاقیات است، صداقت، امانت‌داری، درست‌کرداری اینها همه از ویژگیهای نفس است.) یعنی آن اعمالی که از او صادر می‌شود. وقتی انسان کار نیکی انجام می دهد، در ذاتش صورت معنوی ای پیدا می شود که متصف به صفت ثواب می باشد، و چون گناهی از او سر می‌زند، صورت معنوی دیگری در او پیدا می شود متصف به عقاب. (دیدید که انسان در حالتهایی که هنوز خیلی گناهکار نیست و آلوده به تمام معنا نشده است، یک گناهی می‌کند دچار عذاب وجدان می‌شود؟ از درون ناراحت می‌شود و با خود می‌گوید چرا این کار را کردم؟ یعنی ذات می‌گوید که تو نباید این طوری می‌شدی. اما کم‌کم ممکن است به جایی برسد که لذت ببرد از اینکه کسی را اذیت کرده است. یعنی ذات آن حالت تحولش را به سوی بالایی از دست می‌دهد) چیزی که هست این که ذات انسان چون متحول است و از نظر حسنات و سیئاتی که انجام می دهد، در تغییر است، (ذات متغیر است، حسنات، سیئه، حسنات، سیئه) ممکن است صورتی که مثلا با اعمال خوب در حال حاضر برای خود ساخته، با اعمال بدش به صورتی دیگر تبدیل شود و بالعکس، و این امر تا زمان مرگ که نفس از حرکت و تحول می ایستد، ادامه دارد. در هنگام مرگ، صورت وی نهایی می شود و دیگر تغییری نمی پذیرد مگر این که آفرینش یا شفاعتی شامل حال او گردد. المیزان ج ۲ ص ۲۵۶،۲۵۷

در برنامه زندگی پس از زندگی در ماه رمضان گذشته یک برنامه به امام حسین (ع) اشاره کرد که طرف گفت دچار گناه بدی شده بودم و وقتی من را به آن عالم بردند، دیدم که اوضاعم خیلی بد است. به امام رضا (ع) متوسل شدم، تشریف آوردند و فرمودند: این کار ما نیست، کار امام حسین (ع) است. طرف گفت به امام حسین متوسل شدم و یک وقت دیدم که تمام صحنه برزخ به هم ریخت و همه مودب ایستادند و دیدم یک بدن بی‌سر می‌آید...

یا اباعبدالله به خودت قسم که از بچگی یا حسین یا حسین گفتیم و به اعمالمان هیچ امیدی نداریم؛ ولی به شفاعت و عنایت شما امیدواریم. کاری بکنیم که امام حسین(ع) ما را مستوجب شفاعتشان بدانند ان‌شاءالله.

ما در این عالم از کسانی که عمل خوب دارند، تا وقتی که بد نمی‌کنند، تحسین و اگر عمل بد به عکس. از مرحوم آیت الله بروجردی سوال می‌کردند که فلانی چه جور است؟ می‌فرمودند: تا حالاش خوبه! اگر یک انسانی تا حالاش خوب بود، ممکن است فرداش بد بشود و باید از این بترسیم. از اینکه ما حسن فاعلی داریم، نکند دور برداریم که حسن فعلی مهم نیست. گناه به تریج دل را تاریک می‌کند و بر همین مبناست که در شرع گفتند، اصرار بر گناهان صغیره خودش از گناهان کبیره است و آن آثار را بر ما دارد.

مگر آن که می‌میرد تعریف یا تکذیب دائمی باشد؛ یعنی کسی که در حال ظلم می‌میرد و می‌گوییم وای چه بد رفت! یا برعکس.  نمونه بارز حر است که جلوی امام زمانش را گرفته بود و جسارت به امام زمانش کرد و او را در محاصره خودش گرفت و نعوذ بالله گفت: بیا با ابن زیاد بیعت کن! اما یک زمینه‌ای داشته است که با آن حالی که می‌دانیم، از دنیا رفت. از آن طرف عمر سعد، پیش‌نماز مهمترین مسجد کوفه بود. به پدرش می‌بالید که سعد وقاص است. معلم قرآن بود و درس دینی می‌داد؛ اما چگونه رفت! لذا باید مراقب اعمالمان باشیم و به آن ننازیم. باید مواظب باشیم که نکند خدای نکرده کوتاهی از ما سر بزند. صورتی که در آخر از ما باقی می‌ماند، با آن صورت قرار است به آن عالم برویم؛ آن صورت به حسن فاعلی ما در طول اعمال ما بستگی دارد.

 

حبط و تکفیر از نگاه استاد مطهری

ایشان در این کتاب عدل الهی فرمودند:

مساله حبط اعمال به آفت‌زدگی تشبیه می‌شود. (شما فکر کنید که یک باغ احداث کردید و همه اعمال را هم انجام دادید اما همین که می‌خواست به بار بنشیند، آفت آمد و همه را آفت زد.) ممکن است عملی هم دارای حسن فعلی باشد و هم دارای حسن فاعلی  باشد و به تعبیر دیگر هم پیکر صحیح داشته باشد و هم روح و جان سالم، هم از وجهه‌ی ملکی و طبیعت خیر باشد (مثلاً خیلی قشنگ نماز می خوانم) و هم از وجهه‌ی ملکوتی ولی در عین حال از نظر ملکوتی به خاطر «آفت زدگی» (مثلا ریا) تباه و پوچ گردد.

یک بنده خدایی می‌گفت نماز شب می‌خواندم تا وقتی که اذان صبح نمازگزارها می‌آیند، ببینند که من از قبل آمده بودم و نماز می‌خواندم. چند شب پشت هم دیدم که کسی نیامد تا من را ببیند. یک شب دیدم که در تکان خورد. خیلی خوشحال شدم و خودم را به حالت گریه در قنوت درآوردم . منتظر ماندم دیدم یک سگ آمده و واق‌واق می‌کند. یک دفعه منقلب شدم که ای بدبخت! به خاطر یک سگ حال گریه به خودت دادی؟ به خاطر خدا نباید باشد؟ لذا صورت ملکوتی این عمل از بین می‌رود؛ زیر برای دیدن مردم انجام داده است. وقتی صورت ملکوتی از بین رفت، مثل این وجود من که اگر نفسم آسیب دید، دیگر بدن به چه درد می‌خورد؟ اما اگر دست یا پایمان اشکال پیدا کند، خیلی مهم نیست در صورتی که جان سالم باشد.

همچون بذر سالمی که در زمین مساعد پاشیده می شود و محصول هم می دهد، ولی قبل از برداشت محصول دچار آفت می شود و ملخ یا صاعقه ای آن را نابود می کند قرآن کریم این "آفت زدگی" را "حبط" می نامد.
آفت زدگی ممکن است همه محصولات را از بین ببرد، چنان که کفر و ارتداد همه ی اعمال صالح انسان را هدر می‌دهد.

پس تا اینجا برمبنای توضیحات عقلی که دادیم، حبط عمل در رابطه با خراب شدن حسن فاعلی است. اگر حسن فعلی قاصر بود یک بحث است. اگر مقصر بود و توبه نکرد، یواش یواش بر حسن فاعلی هم اثر می‌گذارد.

 

سوال

می‌گویند این که بیان شد یکی از مفسرین گفته‌اند که ربنا اتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه، حسنه دنیا این نیست که حتما امکانات دنیا داشته باشیم بلکه یعنی آنچه از امکانات دنیا که به درد آخرت می خورد. آیا حتما باید امکانات مالی خوب و فراوان باشد و اگر کسی مثل حضرت ایوب که نداشت و صبوری کرد، اینها حسنه نیست؟

چه فقر چه ثروت، چه شهرت و چه گمنامی، هر چه هست اگر به درد آخرت خورد،  حسنه است و اگر نه سیئه می‌شود. مثلا اگر فقر بود و بر اثر فقر بی دین شدیم و به درد آخرت نخورد، این حسنه نیست و اگر ثروت بود و در اثر غرور ناشی از ثروت به وظایفمان نرسیدیم و آخرتمان را از دست دادیم، این حسنه نیست. اگر ثروت به درد آخرت خورد این می‌شود حسنه و فقر بود و صبر کردیم و از راه حلال تلاش کردیم، این می‌شود حسنه.

 

شفاعت

«شفیع» در لغت به معنی همراه است، از شفع می‌آید که «شفع» یعنی جفت و همراه. مثلا فرض کنید که می‌خواهم میز را بلند کنم و می‌گویم می‌شود که کمک کنید. شما می‌شوید شفیع و همراه و کمک‌کننده. یا مثلا یک مطلبی را مطالعه می‌کنم که متوجه نمی‌شوم و شما همراه می‌شوید و کمک می‌کنید که بفهمم. یا اینکه خدای نکرده روحیه گناه دارم و به شما می‌گویم که با من همنشین بشوید و من را موعظه کنید و کمک کنید که این روحیه گناه را کنار بگذارم. اگر کسی دانشجوی کلاسی باشد و مطلبی را نفهمیده و سوالی دارد، آیا نباید از کسی همراهی و کمک بخواهد که در آن کلاس درس را فهمیده است؟! اگر کسی می‌خواهد ما را ببخشد، باید کسی باشد که در پیشگاه خدا آبرویی داشته باشد. به همین جهت می‌گوید: مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ (بقره ۲۵۵). چه کسی به اندازه امام حسین در پیشگاه خدا احترام دارد؟ معصومین کلهم نور واحد هستند اما این که در ابتدای جلسه بیان شد که این زیارت مخصوص ابی‌عبدالله، السلام علیک یا رحمةالله الواسعة و یا باب نجاة الاُمّة یعنی چی؟ از امام باقر (ع) سوال می‌کنند که اینکه گفته شد امام حسین(ع) کشتی نجات امت هستند، مگر همه شما کشتی نیستید؟ فرمودند: کلّنا سُفُن النجاه و سفینة الحسین اسرع، «ما همه کشتی نجات هستیم؛ اما کشتی امام حسین(ع) از همه سریعتر است.» امام حسین دلها را زیر و رومی‌کند.

می‌گویند که کاروانی به سمت کربلا می‌رفت. یک مسیحی هم در آن بود. به صحن ابی‌عبدالله(ع) که رسیدند. مسیحی گفت: «من که مسلمان نیستم و می گویند که در اینجا مسلمین باید وارد بشوند. من در این صحن می‌مانم و داخل  نمی‌آیم و از اموال شما مراقبت می‌کنم.» این بنده خدا در همان حال خوابش برد و در عالم خواب دید که امام حسین‌(ع) با حضرت ابالفضل(ع) تشریف آوردند. امام فرمودند: عباس جان، زائرین من را امشب یادداشت کن. همین طور که یادداشت می‌کردند، فرمودند: «اسم مسیحی را هم بنویسید. او همان طور که به ضریح نگاه می‌کرد، دلش یک تکانی خورد.» مسیحی از خواب که پرید، گریه می‌کرد. هم کاروانی ها  که بیرون آمدند گفت: می‌شود به من بگویید که چطوری اسلام بیاورم؟ امام حسین به خوابم آمدند و رحمتشان شامل حال من شد.

یکی از خادمین امام رضا نقل می‌کرد که یکی از اقوامشان به تهران آمده بود  و در تهران وضع مالی او خیلی خوب شده بود و خودش را گم کرده بود. به حدی که مدتها بود مشهد نیامده بود و اروپا و آمریکا می‌رفت. تا اینکه یک بار تماس گرفت و گفت فلانی من دارم مشهد می‌آیم. به خانم و بچه‌ها سپردند که تا جایی که می‌شود از این او پذیرایی کنند. سه چهار روز ماندند و اصلاً حرم نرفتند. سوار ماشین شدند و رفتند. آن خادم می‌گوید: من آنقدر دلم شکست که لباس خادمی را پوشیدم وبه حرم رفتم. چشم به ضریح دوختم و گریه کردم و گفتم یا امام رضا من را ببخش. من از این آدم پذیرایی کردم که شاید به طرف شما بیاید اما او همچین جسارتی کرد. برگشتم خانه و چیزی نگذشت که اینها برگشتند. دیدیم که خیلی منقلبند. گفتند: داشتیم از مشهد خارج می‌شدیم که خانم شیشه را پایین کشید و با تمسخر از دور یک دست تکان داد که مستر رضا بای بای! یک مقدار که از مشهد خارج شدیم، در ماشین خوابش برد و یک دفعه بیدار شد و می‌زد تو سر و کله‌اش. گفت امام رضا به خوابم آمد و گفت همان سلام شما را هم جواب دادم و نشانیش هم این که فلان چیزی که در ذهنت بود را هم حل کردم.

همه نور واحدند اما امام حسین (ع) یک چیز دیگر است؛ چون هر چه داشت در راه خدا داد.

  منبع: سخنرانی معاد برهانی در آیات قرآنی جلسه شصت و هفتم، دکتر اسدی گرمارودی