جلسه شصت و سوم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
جلسه شصت و سوم معاد برهانی در آیات قرآنی
چکیده جلسات پیشین
از جمله سؤالاتی که برای معتقدین به معاد در نگاه قرآن مطرح است، این استکه: آیا عذاب جهنّم با رحمت خداوند سازگار است یا خیر؟ این قسمت اول بود که جواب دادهشد. در همین رابطه، سؤالی دیگر مطرح است و آن این است که: کسانیکه به جهنّم میروند، مخلّد در نار میشوند، مخلّد در نار، یعنی دیگر پایان ندارد، إِلَی الأبد. انسانها دراین دنیا، یک مقطع معیّنی عمر میکنند، ۶۰،۷۰ تا ۱۰۰سال کمتر یا بیشتر، ولی بالاخره تمام میشود. به عبارت دیگر انسانها آغاز دارند، از یک لحظهای وجود انسانها آغاز میشود، ولی دیگر انتها ندارند. انسان موجود ازلی نیست، ولی ابدی هست. خب این موجود ابدی در قیامت، اگر جهنّمی شد، إِلَی الأبد قراراست در جهنّم باشد؛ آیا با عدل و رحمت خدا سازگار است یا خیر؟!
اولی در رابطه با اصل عذاب بود، ولی حالا فرض کنید، ۵۰سال، ۶۰سال، ۱۰۰۰سال کمتر، بیشتر… بالاخره تمام میشود، ولی دومی این سؤال یا اشکال مطرح میشود که میگویند: إِلَی الأبد؟ اینرا چگونه میشود حل کرد؟ اگر بحث ما معاد برهانی نبود، فقط معاد قرآنی بود، میگفتیم قرآن گفته، پس ما قبول داریم، ما تابع قرآن هستیم. ولی چون مخصوصاً شیعه، در مبانی اعتقادی، استدلال میآورد و میگوید: اصول دین تحقیقی است، تقلیدی نیست؛ آیا در آنجایی هم که مبنای نقلی دارد میشود ادلّه عقلی و براهین هم ارائه کرد یا خیر؟
اگر کسی بتواند ارائه بدهد که خیلی بهتر است. مثلاً در بحث امامت، مهمترین دلائلی که در اثبات امامت امیرالمؤمنین(ع) داریم، آیات قرآن است و روایات پیامبر(ص). یعنی نقلی است، ولی درعینحال بحث عقلی هم میتوانیم بکنیم؟ بله، بحثهای عقلی هم دارد. البته جاهایی است که عقل قد نمیدهد. مثل جزئیّات معاد که در جزئیّات معاد عقل راه ندارد. اما در جاهایی که عقل میتواند وارد شود، به اندازهای که بتواند برهان ارائه کند؛ آیا دراین زمینه، این سؤال یا اشکالی که مطرح کردند، صاحبنظرانی که با مباحث عقلی، حِکمی برخورد کردند، توضیح دادهاند یا خیر؟ مفصّل توضیح دادهاند، که مجملش را بررسی میکنیم.
اول از نگاه خود قرآن؛ ببینیم اصلاً قرآن در رابطه با خلود در نار چه فرموده است و بعد از نگاه روایاتی که از معصومین(ع) دراین رابطه به ما رسیده، بررسی کنیم که آن روایات چه بیان میکنند.
در آیات قرآن میفرماید: وقتی انسانها دو دسته میشوند، یک دسته به بهشت میروند، بهشتیها در بهشت مُخَلَّد هستند، إِلَی الأبد در بهشت هستند. بحث خواهیم کرد که ممکن است بعضیها بگویند، إِلَی الأبد در بهشت خسته نمیشود؟! کهنه نمیشود؟! ما وقتی قائل هستیم انسان فنا ندارد، حقیقت انسان همیشگی باقی است، حالا که وارد بهشت شد، خب إِلَی الأبد باقی است، اینکه مشکلی ندارد. اما در رابطه با جهنّم است که این سؤال را مطرح کردند، میگویند وقتی قراراست ما إِلَی الأبد باشیم، إِلَی الأبد هم در جهنّم باشیم، آیا این با عدل خدا سازگار است یا خیر؟!
خلود در عذاب جهنم از منظر قرآن کریم
در رابطه با بحث خلود، یکسری آیات در قرآنکریم آمده است، از باب نمونه دو آیه انتخاب کردهام که بحث خلود را برای جهنّمیها مطرح میکنند، دیگر هیچ قیدی نمیآورد، فقط کلمه خلود به صورت«خالِدینَ فِیهَا» آمده است:
آیه ۱۴ - سوره نساء
وَ مَنْ یَعْصِ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فیها وَ لَهُ عَذابٌ مُهینٌ
و هرکس در برابر خدا و پیامبرش نافرمانى کند و از مرزهاى او تجاوز نماید، خداوند او را در آتشى وارد مىکند که جاودانه در آن خواهد بود و براى او مجازات خوارکنندهاى است.
«وَ مَنْ یَعْصِ اللهَ وَ رَسُولَهُ» کسانی که خدا و رسول خدارا معصیت میکنند، «وَ یَتَعَدَّ حُدُودَهُ» از آن حد و حدودی که خدا و رسول معیّن کردند، پا را فراتر میگذارند، تعدّی میکنند، «یُدْخِلْهُ ناراً» اینها وارد آتش میشوند، «خالِداً فیها» دراین آتش مخلّد هستند ،«وَ لَهُ عَذابٌ مُهینٌ» برای آنها عذاب خوارکنندهای است. اینجا کلمه خلود را با عبارت«خالِداً فیها» خود قرآن بکار برده است.
آیه ۹۳ - سوره نساء
وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها وَ غَضِبَ اللهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظیماً
و هرکس، فرد با ایمانى را از روى عمد به قتل برساند، مجازات او دوزخ است؛ درحالىکه جاودانه در آن خواهد بود و خداوند بر او غضب مىکند و او را از رحمتش دور مىسازد و مجازات بزرگى براى او آماده ساخته است.
«وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً»کسی که مؤمنی را عمدی میکشد، یک موقع قتل غیر عمد است، قصد کشتن نداشت، نمیخواست قتل کند، خدای ناکرده تصادفی کرد، از اختیارش خارج شد، یا مثلاً تیری را به سمتی رها میکرد، اتفاقی این تیر به یک بنده خدایی خورد، کشته شد، این قتل غیرعمد است، این حسابش جداست. اما عمداً یک مؤمنی را میکشد، قاتل و خونریز است، میفرماید:«وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ» معلوم است که این انسان جهنّمی است، «خالِداً فیها» اینجا بازهم کلمه«خالِداً» را بکار برده، مُخَلّد هست، «وَ غَضِبَ اللهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ» خدا بر اینها غضب و لعنتشان میکند، «وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظیماً» و برای اینها عذاب سخت، بزرگ و ناگوار آماده و مهیّا کرده است.
در برخی آیات فقط «خالِداً» آمده است، یک عدّه از مفسّرین گفتهاند: «خالد» معنای زمان طولانی هم میدهد. «خلود» معنای خیلی طولانی هم دارد. این اشکال را کردهاند که در زبان عربی داریم که کلمه «خلود» به معنای مدّت طولانی است، ولی إِلَی الأبد معنی نمیدهد، از کجا معلوم است در این آیه منظور از«خالِداً فیها» إِلَی الأبد باشد؟ شاید منظور یک مدّت طولانی باشد. مثل همان موارد دیگری که داریم، انسانها یک مدّتی در جهنّم میمانند و بعد به بهشت میروند. در پاسخ میگوییم: در دیگر آیات توضیح بیشتری داده شده است.
آیه ۱۶۷ - سوره بقره
وَ قالَ الَّذینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَما تَبَرَّؤُا مِنَّا کَذلِکَ یُریهِمُ اللهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجینَ مِنَ النَّارِ
[در این هنگام] پیروان مىگویند: «کاش بار دیگر به دنیا بر مىگشتیم تا از آنها ( پیشوایان گمراه) بیزارى جوییم،آن چنانکه آنان [امروز] از ما بیزارى جستند!» [آرى] خداوند این چنین اعمال آنها را به صورتى حسرتآور به آنان نشان مىدهد؛ و از آتش دوزخ، هرگز خارج نخواهند شد.
آیه قبل را ببینید:
إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ
آنهایی که گناه کردند، از بدها پیروی کردند، دنبالهروی بدها شدند، فردای قیامت وقتی متوجّه میشوند که ای وای چه عذابی جلوی رویشان است، میگویند: ایکاش برای ما یک فرصت مراجعه به دنیا بود، دوباره به دنیا برمیگشتیم تا از این بدها تبرّی میجستیم و دنبال اینها نمیرفتیم، خدا اینطور اعمالشان را به آنها نشان میدهد، حسرت برای اینهاست، «وَ ما هُمْ بِخارِجینَ مِنَ النَّارِ» اینها دیگر خروج از نار برایشان نیست. میگویند: اینها که میگویند خروج از نار نیست، پس اگر خروج نیست، میشود إِلَی الأبد، اینرا چه میگویید؟ البته آنهایی که آن حرف را زدند، (که مخلّد یعنی مدّت طولانی) اینجا هم گفتهاند: خروج از نار نیست تا آنوقت که قراراست بمانند. این احتمال را میشود داد، ولی باز آیات دیگری داریم که اینرا هم توضیح میدهد.
آنهایی که میگویند مخلّد در نار نداریم، بلکه یک مدّت زیادی در آتش میمانند، لازم است توجه کنند به آیاتی مثل این آیه (۱۶۷بقره) و آیه ۳۷ سوره مبارکه مائده که همین مضمون در آن هم به این صورت آمده است:
آیه ۳۷ - سوره مائده
یُریدُونَ أَنْ یَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ وَ ما هُمْ بِخارِجینَ مِنْها وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقیمٌ
پیوسته مىخواهند از دوزخ خارج شوند، ولى آنها نمىتوانند از آن خارج گردند؛ و براى آنها مجازاتى پایدار است.
این آیه هم در رابطه با آیه قبلش که میفرماید:
آیه ۳۶ - سوره مائده
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَوْ أَنَّ لَهُم مَّا فی الْأَرْضِ جَمِیعًا وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لِیَفْتَدُواْ بِهِ مِنْ عَذَابِ یَوْمِ الْقِیَامَةِ مَا تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَ لهَمْ عَذَابٌ أَلِیم
به یقین کسانى که کافر شدند، اگر تمام آنچه در زمین است و همانندش، برای آنها باشد و همهی آن را براى نجات از کیفر روز قیامت بدهند، از آنان پذیرفته نخواهد شد و مجازات دردناکى خواهند داشت.
کسانیکه کفر ورزیدند، وارد آتش جهنّم میشوند، اراده میکنند از این عذاب نجات پیدا کنند و خارج بشوند«وَ ما هُمْ بِخارِجینَ مِنْها» در حالی که امکان خروج از آن را ندارند.
شبیه همین در آیه۲۲ سوره مبارکه حج و در آیه۲۰ سوره مبارکه سجده هم داریم. بنابراین میگوییم پس از آتش نمیتوانند خارج بشوند، خلود است. آنهایی که خلود را به معنی مدّت طولانی گرفتهاند، ممکن است اینجا هم گفته باشند که شاید منظور، امکان خروج در آن زمانی که قراراست در جهنّم باید باشند را ندارند! ولی اگر آن زمان تمام شد، مثلاً خلود را دههزار سال، بیست هزارسال و… بگیریم، دراین بیست هزارسال نمیتوانند خارج شوند. بعد از بیستهزارسال، امکان خروج هست، پس خلود به معنی إِلَی الأبد نیست. این مطلب را بعضیها، مخصوصاً غیر شیعه در تفاسیرشان گفتهاند.
در جواب میگوییم: آیات دیگری در قرآنکریم داریم، که کنار خلود، بحث «دائماً» را هم اضافه کرده است. خدا میدانسته این انسانها ممکن است بهانهجویی بکنند، به تعبیر امروزیها قرائتهای مختلف در رابطه با این آیات داشته باشند، خداوند در جای دیگر، در آیاتی«خالدین» را با قید دائماً آورده است. در آیه ۱۲۲ سوره مبارکه نساء میفرماید:
آیه ۱۲۲ - سوره نساء
وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجرِى مِن تحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا وَعْدَ اللهِ حَقًّا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللهِ قِیلاً
و کسانى که ایمان آوردهاند و کارهاى شایسته انجام دادهاند، بهزودى آنان را در باغهاى بهشتى وارد مىکنیم که نهرها از پاى درختانش جارى است؛ جاودانه در آن خواهند بود. خداوند وعدهی حقّى داده است و کیست که در گفتار و وعدههایش، از خدا راستگوتر باشد؟!
میفرماید: آنهایی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادهاند، ما اینها را وارد جنّت، بهشت میکنیم، جنّاتٍ، باغهایی که، مِن تحْتِهَا الْأَنْهَارُ، نهرها در کف این باغها جریان دارد، خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا، إِلَی الأبد در آنجا خلود دارند و در آنجا هستند، وَعْدَ اللهِ حَقًّا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللهِ قِیلاً، این وعده خدا است که حق است و چه کسی از خدا راستگوتر است؟ خب اگر در بهشت ما بحث خُلُود را که داریم، قید«خالد» آورده، «أَبَدًا» هم آورده، ببینیم برای جهنّمیها هم قید خُلُود آورده؛ قید «أَبَدًا» آورده یا خیر؟ اگر قراراست بحث قرآنی بکنیم، همه این جهات باید بررسی شود.
آیهای که میفرماید خَالِدِینَ فِیهَا، یا خالداً فِیهَا، آیهای که میفرماید امکان خروج ندارند، اما آیهای میفرماید: درست است که اینها خالد هستند؛ ولی خُلُود ابدی دارند، فقط یک مدّت طولانی نیست.
در آیه ۱۶۹ سوره مبارکه نساء داریم، که البته برای اینکه این آیه مشخص شود از دو آیه قبلش۱۶۷ عرض میکنم؛
آیه ۱۶۷ - سوره نساء
إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللهِ قَدْ ضَلُّوا ضَلالاً بَعیداً
کسانى که کافر شدند، و [مردم را] از راه خدا باز داشتند، در گمراهى دورى افتادهاند.
آنهایی که کفر ورزیدند، راه خدایی را برای مردم بستند، ضلالت ایجاد کردند، اینها...
آیه ۱۶۸ - سوره نساء
إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ ظَلَمُوا، کفر ورزیدند، ظلم کردند، لَمْ یَکُنِ اللهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ طَریقاً، اینها آمرزیده نمیشوند، هیچ راه نجاتی هم برایشان نیست.
آیه ۱۶۹ - سوره نساء
إِلَّا طَرِیقَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا وَ کاَنَ ذَلِکَ عَلىَ اللهِ یَسِیراً
مگر به راه دوزخ، که جاودانه در آن خواهند ماند و این امر براى خدا آسان است!
«إِلَّا» مگر، «طَرِیقَ جَهَنَّمَ»فقط راه جهنّم برایشان باز است. دراین آیه میفرماید: این دسته که وارد جهنّم میشوند،«خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا وَ کاَنَ ذَلِکَ عَلىَ اللهِ یَسِیراً» برای خدا سخت نیست بخواهد جهنّم ابدی قرار بدهد. این آیه «خَالِدِینَ أَبَدًا» را بیان میفرماید.
همین مضمون در آیه شریفه۶۵ سوره مبارکه احزاب هم آمده است. در آیه ۶۴ میفرماید:
آیه ۶۴ - سوره احزاب
إِنَّ اللهَ لَعَنَ الْکافِرینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعیراً
خداوند کافران را از رحمت خود دور داشته و براى آنان آتش سوزانندهاى آماده نموده است.
آیه ۶۵ - سوره احزاب
خالِدینَ فیها أَبَداً لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لا نَصیراً
درحالىکه همواره در آن تا ابد مىمانند؛ و سرپرست و یاورى نخواهند یافت.
اینها إِلَی الأبد در جهنّم هستند. نه ولیّ، سرپرستی، دوستی، غمخواری، «وَ لا نَصیراً» و نه یک نصرت کننده و یاوری دارند که بخواهد نجاتشان بدهد.
پس اول بحث قرآنی انجام میدهیم که در قرآنکریم، در رابطه با بهشتیها که خلود در بهشت دارند، با کلمه «أَبَدًا» بعداز کلمه خلود، ابدیّت بهشتیها را در بهشت مشخّص کرده است. برای جهنّمیها در بعضی جاها «خالد» را بدون «أَبَدًا» آورده، در بعضی آیات آمده است که امکان خروج از آتش را ندارند و در بعضی آیات مثل این آیاتی که بیان شد، خلود را با کلمه أَبَدًا ذکر کرده است، که این ابدیّت را میرساند.
روایاتی از معصومین(ع) در رابطه با خلود
در روایات معصومین(ع) «خلود» تصریح شده است. میدانید که روایات ائمه هدی(ع) مبیّن، مفسّر وتوضیح دهنده آیات قرآن است. همانطور که در قرآن فرموده است «أَقِمِ الصَّلاةَ» ولی امام(ع) و پیامبر(ص) توضیح میدهند، نمازها را چگونه باید خواند، رکعاتش و… جزئیّات را برای ما بیان میفرمایند؛ در رابطه با آیات دیگر هم، من جمله آیات معاد، در روایات معصومین(ع)، مطالب فراوانی داریم.
۱- روایت اول: در کتاب مستدرک الوسائل، ج ۹؛ ص۱۴۹؛ حدیثی از پیامبر(ص) دراین رابطه نقل شده:
«خَمْسَةٌ لا تُطْفَئُ نِیرانُهُمْ ، وَلَا تَمُوتُ أَبْدانَهُمْ»، پنج دسته هستند که آتش شان هیچ وقت خاموش نمیشود؛ یعنی همیشه جهنّمی هستند. پس طبق این روایت همه مخلّد در نار نیستند، ۵ گروه هستند، «وَلَا تَمُوتُ أَبْدانَهُمْ» اینطور هم نیست که در آتش که هستند، بدنشان خاکستر میشود و میمیرند و تمام میشوند، خیر در آیات هم آمده، بدن دوباره خلق میشود.
آیه ۵۶ - سوره نساء
إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوْفَ نُصْلیهِمْ ناراً کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ إِنَّ اللهَ کانَ عَزیزاً حَکیماً
کسانى که به آیات ما کافر شدند، بهزودى آنها را در آتشى وارد مىکنیم که هرگاه پوستهاى تن آنها [در آن] بسوزد، پوستهاى دیگرى بهجاى آن براى آنها قرار مىدهیم، تا کیفر [الهى] را بچشند. خداوند، توانا و حکیم است [و روى حساب، کیفر مىدهد].
یعنی اینها هر زمانیکه بدن میسوزد و خاکستر میشود، دوباره بدن جدید برایش قرار داده میشود.(اینها إِلَی الأبد هستند)
«خَمْسَةٌ لا تُطْفَئُ نِیرانُهُمْ ، وَلَا تَمُوتُ أَبْدانَهُمْ رَجُلٌ( خانمها نگویند اینجا فقط منظور آقایان هستند، خیر اینجا رَجُلٌ، یعنی فردی، انسانی)، رَجُلٌ أَشْرَکَ بِالله، فردی که شرک میورزد، پناه بر خدا، شرک گناهی است که خلود دارد، در قرآن هم داریم که اگر کسی مشرک شد و توبه نکرد و بازنگشت، ذَنْبِ لَا یُغْفَر است، شفاعت هم شامل حالشان نمیشود.
این صریح در قرآن ذکر شده، «وَ رَجُلٌ عَقَّ وَالِدَیه»( پناه بر خدا) انسانی که عاق والدین است، عزیزان بترسیم، عاق والدین فقط در حیات نیست، ممکن است بعد از مرگ والدین هم شامل عاق والدین بشویم. خوشبختانه برنامه زندگی پس از زندگی، خیلی چیزها را برای مردم نشان داد که بعضی افراد تجربه کرده بودند. ارواح اموات ما، شاهد بر ما هستند و میبینند. حتّی در روایات هم داریم، مثلاً شب جمعه، برخی ارواح دور هم هستند. این روح بچههایش برایش هدیه فرستادند، روحی دیگر بچهها اصلاً یادش نیستند! آن پدر و مادر در مقابل بقیّه شرمنده میشوند، خجالت میکشند، مرتّب آه میکشند. آه که ورّاث ما به یاد ما نیستند. اثر آه عالم برزخِ پدر و مادر از آهی که در دنیا دارند، خیلی خطرناکتر است. به عکس اگر خدماتی کنند، آنها دعا میکنند. بدون تعارف میگویم، دوستان، برادران، خواهران، بنده هرچند وقت یکبار سعی میکنم، بروم شهرستان، سر قبر پدر و مادرم، بعد از انجام فاتحهای، دعایی، قرآنی، سوره یس و بعضی کارها، به نیّتشان خیراتی کنم. هر روز به نیّتشان خیراتی دارم، ولو کم. بعد سر قبرشان مینشینم و میگویم: آیا میشود من را دعا کنید؟ میشود کمکم کنید؟ باور کنید بعد میآیم کتابی را باز میکنم، میبینم مطلب میجوشد. گاهی وقتها شده است انسان کتابی را باز میکند، ۱۰ صفحه میخواند، میبیند هیچچیز نمیفهمد. اما یک موقع یک صفحه را باز میکند، همینطور مطلب میآید، مینویسد و مینویسد. اینها دعاهایی است که پشتسر ما میشود. لذا یکی از گناهانی که سبب خلود میشود، عاق والدین است.( رد میشوم ولی اینجا خیلی جای بحث دارد)
در ادامه حدیث آمده است: «وَ رَجُلٌ سَعَى بِأَخِیهِ إِلَى السُلْطان جائِر فَقَتَلَهُ»( پناه بر خدا از این سومی)کسی که پیش سلطان، فرمانروایان میرود و بدگویی کسی را میکند و زمینه قتلش را فراهم میکند. نمّامی و سخنچینی میکند، یکجوری بنده خدا را گیر میاندازد و باعث قتلش میشود. اینها هم خلود در نار دارند. «وَ رَجُلٌ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ» آیهاش را هم خواندیم، کسی که یک فردی را بیخود کشته! قصاص نبوده که انجام داده، پس قتل عمدی میشود. پنجمی هم عجیب است. «وَ رَجُلٌ أَذْنَبَ وَ حَمَلَ ذَنْبَهُ عَلَى اللّهَ عَزَّ وَ جَلّ». گناه کرده، به او میگویید چرا اینکار را کردید؟ گناه را میاندازد گردن خدا ! اگر خدا میخواست اینطور میکرد! اگر خدا این مشکل را برای من پیش نمیآورد، من گناه نمیکردم! از دیوار خدا کوتاهتر دیدهاید؟
خواجه عبدالله انصاری مناجات نامه خود عبارت قشنگی دارد و من معمولاً شبهای قدر تکرار میکنم، میگوید: «خدایا بد کردم، گناه کردم؛ ولی گردنم کج است، سربه زیر هستم ، شرمنده هستم، من کی هستم که با تو دربیفتم؟ خدایا نفهمیدم، تو بگذر.» بعضی از آدمها، مثلاً یک کار بدی کرده، بهش میگویند، میگوید: عفو کنید، ببخشید، راست میگویید، من بد هستم. ولی برخی دعوا هم میکنند و طلبکار هم هستند. دو قورت و نیمش هم بالاست.
ماجرای فرعون و دو قورت نیم نهنگ
در پرانتز خلاصه میگویم: این دو قورت و نیم قضیهاش این است فرعون که ادعای خدایی کرد، أَنَا رَجُلٌ، یک نفر بهش گفت: چه میگویی که من خدا هستم؟! گفت چه کاری خدا میکند که من نمیکنم؟! گفت: خدا رازق است و به خلق روزی میدهد، گفت: منهم روزی میدهم! اینهمه لشگر و حشم و اطرافیان… گفت: بیا برویم کنار دریا، من به یکی از این نهنگهای غولپیکر میگویم بالا بیاید( مرد خدا بوده و قدرتی داشته) تو روزی امروزش را بده! فرعون قبول کرد. کنار اقیانوس رفتند آن مرد خدا یک نهنگ را صدا زد، نهنگ آمد و دهانش را باز کرد و گفت: ناهار من را بده.
فرعون دستور دادهبود غذای بسیاری جمع کرده بودند و به خیال خودش روزی همه را با آن همه غذا میخواست بدهد. نهنگ همه را خورد و گفت: این که یک قورت من بود! قورت دوم را بده. دوباره فرعون دستور داد مقدار زیادی غذا آوردند، نهنگ دوباره همه را خورد، گفت: این قورت دوم من بود! دوباره فرعون دستور داد غذا جمع کنند و نهنگ خورد و گفت: این به نیم قورت من رسید! تو تازه دو قورت و نیم به من غذا دادی، بقیّهاش کو؟! فرعون گفت: من دیگر نمیتوانم غذا به تو بدهم!
علی بن یقطین و درخواست حلالیت از همسایه
حالا طرف گناه کرده دو قورت و نیمش هم بالاست! تازه گردنکشی هم میکند، خب گردنت را کج کن پیش خدا! بگو: خدایا ببخش، عفو کن. توصیه شده است که شب جمعه توبه کنید، نصف شب بلند شوید و در خانه خدا انابه کنید، شبهای قدر توبه کنید و هکذا. این را انسان حتّی با بندگان خدا باید تمرین کند. اگر دل یک بنده خدا را شکستید بروید و از دلش درآورید. وقتی علی بن یقطین، آن کار را با همسایه شیعه خود کرد، امام کاظم(ع) او را راه ندادند، فرمودند: برو و دلش را به دست بیاور. ولی علی بن یقطین وقتی رفت کوفه چه کار کرد؟ نخست وزیر زمان است، گفت این صورتم را میگذارم روی خاک، کف پایت را بگذار روی صورت من! گفت همین قدر که به خانهام آمدی و به من آبرو دادی من گذشتم، علی بن یقطین گفت: خیر باید بشکنم، تا من باشم که دیگر از این کارها نکنم.
حالا کسی بد کرده، دل شکسته، دروغ گفته، اذیت کرده… ولی بعدش هم پشیمان نیست، تازه حق را هم به خودش میدهد! و حتّی با خدا هم گردنکشی میکند، اینها خیلی بد است. پیامبر(ص) طبق این روایت فرمودند: ۵ دسته هستند که مخلّد در نار هستند.
۲- روایت دوم علت جاودانگی در دوزخ یا بهشت
کسانی که محکوم به بحث ابد می شوند پس از گذشت ۱۰ سال ، ۲۰ سال، ۳۰ سال… ممکن است افراد دلشان به رحم بیاید و بگویند، آنها را ببخشید. بگذارید بیاید بیرون. برخی میگویند: چرا بعضیها قرار است تا آخر در نار باشند؟ نمی شود خدا ببخشد؟ یعنی خداوند از این افرادی که رحم دارند، رحمتش کمتر است؟! اینها رحمت خدارا با احساسات و عواطف و نظام تکوینی عالم اشتباه گرفتند و به آن توجّه ندارند. امام صادق(ع) در این روایت برای ما توضیح میدهند، چرا خلود در نار داریم. ایشان میفرمایند:
إنّما خُلِّدَ أهلُ النّارِ فی النّارِ لأنّ نِیّاتِهِم کانَت فی الدُّنیا أنْ لَو خُلِّدوا فیها أنْ یَعْصوا اللّه َ أبَدا ، و إنّما خُلِّدَ أهلُ الجَنّةِ فی الجنّةِ لأنَّ نِیّاتِهِم کانتْ فی الدُّنیا أنْ لو بَقوا فیها أنْ یُطیعوا اللّه َ أبدا ، فبِالنِّیّاتِ خُلِّدَ هؤلاءِ و هؤلاءِ ـ ثُمَّ تلا قولَهُ تعالى ـ :قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ على شَاکِلَتِهِ، قال : على نِیَّتهِ (اصول کافی، ج۲، ص۸۵)
دوزخیان از این رو در آتش جاویدانند که در دنیا نیّتشان این بود که چنانچه تا ابد زنده بمانند تا ابد خدا را نافرمانى کنند و بهشتیان نیز از این رو در بهشت جاویدانند که در دنیا بر این نیّت بودند که اگر براى همیشه ماندگار باشند ، براى همیشه خدا را فرمان برند. پس، جاودانگى هر دو گروه به سبب نیّتهایشان است. آن گاه حضرت این آیه را تلاوت کرد: «بگو هر کس طبق شاکله خود عمل مى کند» و فرمود: یعنى طبق نیّت خود.
إِنَّمَا خُلِّدَ أَهْلُ اَلنَّارِ فِی اَلنَّارِ لِأَنَّ؛ جهنّمیها در جهنّم مخلّد هستند، برای اینکه اینها اگر قرار بود در دنیا باقی بمانند، نیّتشان این بود، هرچه عمر دارند، باز گناه کنند! یعنی عناد داشتند «وَ إِنَّمَا خُلِّدَ أَهْلُ اَلْجَنَّةِ فِی اَلْجَنَّةِ» اما اهل بهشت را هم خدا در بهشت مخلّد میکند، «لِأَنَّ نِیَّاتِهِمْ کَانَتْ فِی اَلدُّنْیَا أَنْ لَوْ بَقُوا فِیهَا أَنْ یُطِیعُوا اَللَّهَ أَبَداً» و آنهایی هم که بهشتی هستند، خدا از نیّتشان خبر دارد، که اینها قرار بود در دنیا هرچه عمر کنند، نیّتشان این بود که برای خدا عبادت و بندگی کنند.
۳- روایت سوم، مخلدین در دوزخ
امام کاظم(ع) میفرمایند:
لا یُخلِّدُ اللّه ُ فی النّارِ إلاّ أهلَ الکُفرِ و الجُحودِ و أهلَ الضَّلالِ و الشِّرکِ. (بحارالانوار، ج ۸، ص۳۵۱)
«لاَ یُخَلِّدُ اَللَّهُ فِی اَلنَّارِ إِلاَّ» خلود در آتش نداریم مگر،«أَهْلَ اَلْکُفْرِ وَ اَلْجُحُودِ وَ أَهْلَ اَلضَّلاَلِ وَ اَلشِّرْکِ» ( آن پنجتای قبلی توی این چهارتا میگنجد) کافر و آن کسیکه جُحود، یعنی عناد دارد، لجبازی میکند، میداند حق چیست، ولی نمیخواهد زیربار حق برود. «وَ أَهْلَ اَلضَّلاَلِ » آنهایی که اصلاً کارشان ضلالت و گمراهی ایجادکردن است، «وَ اَلشِّرْکِ».
۴- روایت چهارم، برچسب «جهنمی ها»
پیامبر(ص) فرمودند: اینطور نیست که همه مخلّد باشند، گروههای خاصّی هستند، اما نقطه مقابلش هم، «یَخْرُجُ قَوْمٌ مِنَ النَّارِ بَعْدَ مَحْتَرَقُوا فیُسَمِّیهِمْ أهْلُ الجَنَّةِ: الجَهَنَّمِیِّونَ».
در بهشت اینها یک برچسب هم دارند، میگویند: اینها همان هایی هستند که از جهنّم آمدهاند! در دانشگاهها دیدهاید بعضی در کنکور قبول شدهاند؛ ولی به انها میگویند: شما الآن نمیتوانید سر این کلاس بنشینید، بروید پیش نیازها را پاس کنید بعد بیایید. یک ترم، دو ترم، پیش نیازها را پاس میکنند. میگویند اینها بعداً قرار است به ما برسند.
یک عدّه میروند جهنّم پیش نیاز بهشت را پاس کنند، وقتی پاس کردند، دههزار سالی، بیست هزار سالی...به اقتضای گناهی که دارند؛ بعد از مدّتی، اینها وارد بهشت میشوند، بعضیها مشمول شفاعت میشوند، روایات هم در این زمینه زیاد داریم.
۵- روایت پنجم، عدم ورود مؤمنان به جهنم
امامرضا(ع): فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَا یُدْخِلُ النَّارَ مُؤْمِناً وَ قَدْ وَعَدَهُ الْجَنَّهًْ وَ لَا یُخْرِجُ مِنَ النَّارِ کَافِراً وَ قَدْ وَعَدَهُ النَّارَ وَ الْخُلُودَ فِیهَا وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ. (بحارالانوار، ج۸،ص۳۶۲)
خداوند تبارکوتعالی مؤمنی را که وعدهی بهشت به او داده داخل آتش نمیکند و کافری را که وعدهی جهنّم و عذاب جاوید به او داده از آتش خارج نمینماید و غیر از این دو را برای هرکه بخواهد ببخشد.
خدا مؤمن را وارد آتش نمیکند، برای اینکه به آنها وعده بهشت داده است. پس اگر انشاالله ایمان باشد، اینها وارد نار نمیشوند و اگر هم در یک حدّی باشند که استحقاق جهنّم پیداکردند، مشمول شفاعت میشوند و انشاء الله وارد بهشت میشوند.
تحلیل عقلی و دلیل برهانی خلود در نار
چرا عدهای برای ابد خالد در نار هستند؟! یک عدّه میگویند: ما چه میدانیم! ما قرآن را قبول کردیم، با ادلّه هم پذیرفتیم، روایات معصومین(ع) را هم قبول کردیم، برای ما اینجور فرمودهاند، ما هم قبول میکنیم. ایمان اینها، ایمانی است که در همین حدّ میپذیرند و دیگر چون و چرا هم نمیکنند. ولی یک عدّه میگویند: خیر باید تلاش کنیم، بفهمیم. مگر امامصادق(ع) نفرمودهاند: دو رکعت نماز یک انسان با معرفت از هزار رکعت نماز یک انسان معمولی بیشتر است و آن شخص را بالا میبرد و ارزش دارد. اصلاً معرفت در بحث دین یک حساب خاصّی دارد. نظر تعدادی از آنهایی که دراین زمینه زحماتی کشیدند به اقتضای وقت بررسی میکنیم.
بزرگان ریاضت ها کشیده اند. مثلاً زحمتی که علّامه طباطبایی در بحث ریاضت عملی کشیده، از کار علمیاش خیلی بالاتر است، خیلی بالاتر. بعضی از جوانها اصرار داشتند، یک ذکری به ما بگویید که با این ذکر ما به درجات بالا برسیم. گفتم: من یک سؤال از شما میپرسم، اگر هزاربار در روز بگویید «لا إِلهَ إِلَّا الله» سختتر است یا تمرین کنید زبان خود را کنترل کنید که بیخود حرف نزند؟! گفتند: معلوم است که «لا إِلهَ إِلَّا الله» گفتن از کنترلکردن زبان آسانتر است. اینها مهم است، این که با روحیه انانیّت، غرور و عجب مبارزه کنم، سختتر است یا روزی دههزار مرتبه بگویم: اللهأکبر؟ ذکر گفتن که کاری ندارد، مبارزه با نفس مهم است. خودم را در آیینه حقیقتنمای خودم نگاه کنم.
سخن بزرگان در رابطه با «خلود»
مرحوم ملاصدرا در کتاب«العرشیه»، ص۲۸۲، میگوید: «ریاضت کشیدم، زحمت کشیدم، من آنچه با ریاضتهای علمی و عملی برایم نمایان شده آن است که جهنّم و سرای جحیم، جای نعمت نیست، بلکه جای درد و رنج است و در آن عذاب همیشگی وجود دارد. رنجها و دردهایش گوناگون و لایهلایه و تو در تو و درعین حال بیپایان است، پوستها درآن دگرگون میشوند، آنجا محلّ آسودگی، رحمت و آرامش نیست، زیرا منزلت جهنّم و دار جحیم در آخرت، مانند منزلت عالم کون و فساد در دنیاست».
ملاصدرا در یکجا اشارهای کرده که بعضیها هم خیلی اشکال کردهاند. میگوید: اینهایی که در عذاب میمانند، مخلّد در نار میشوند، کمکم عذاب برایشان، عَذْبْ(خوشگوار، گوارا) میگردد و دیگر عادت میکنند! میگویند، اینکه با ظاهر قرآن جور درنمیآید، چون قرآن گفته عذاب است، اینجا هم خودش گفته درد و رنج است پس چطور عذاب گوارا میشود؟!
مثالی عرض کنم: اگر فرض کنید یک کِرم در فضولات میلولد، من و شما نگاه میکنیم، حالمان بهم میخورد، ولی آن کِرم کیف میکند یا خیر؟ اگر زبان داشت به کِرمهای دیگر میگفت، جمع شوید، ببینید اینجا چقدر عالی است! چون اقتضایش این است. در همین رابطه مولوی در مثنوی مثالی میزند، میگوید: یک بنده خدایی وارد بازار عطر فروشها شد، غش کرد و افتاد! یکی گفت: آب بدهید، یکی گفت: شربت بدهید. یکی گفت: آب قند بدهید. یکی گفت: فضولات را جلوی دماغش بگیرید! گرفتند، هوش آمد! گفت این شغلش تخلیه چاههای فاضلاب است، با آن بو اُنس گرفته! حالا که وارد بازار عطرفروشها شده، این بو اورا از حال برده!
بعضیها میخواهند بگویند ملاصدرا گفته جهنّمیها دیگر با جهنّم اُنس میگیرند، عادت میکنند و اینها دیگر لیاقت درک ارزشها را ندارند. ملاصدرا اینجا رد میکند، بعد میگویم منظور ملاصدرا چه بوده، ولی مخصوصاً خواندم.
ملاصدرا در تفسیر القرآن، ص۲۸۱، یک بیان قشنگی دارد که این بیان را مرحوم علّامه طباطبایی، سادهتر در المیزان برای ما توضیح دادهاند.
بیان ملاصدرا در کتاب تفسیر القرآن این است:
«إِعْلَمْ أَنَّ السَّبَبَ خُلُودِ أَهْلِ النّار وَ حِرْمانِهِمْ عَنِ النَّجاة»، سبب اینکه جهنّمیها خالد در نار هستند و محروم هستند از اینکه نجات پیدا کنند، «هُوَ الْمَلَکَةُ الرَّاسِخَة لِلنَّفس بِواسِطَةِ الْأَفاعیلِ الْمُوجِبَة لِحُصُولِ ما هُوَ فِیهَا بِمَنْزِلَةِ الطَّبْعِ وَالرَّیْنِ فِیالْمِرْءآة» (خیلی قشنگ مثال زده) میگوید: شما یک آیینه در نظر بگیرید، حالت اولیه آیینه، صفحهاش صیقلی است و همهچیز را منعکس میکند و نشان میدهد، اگر روی آیینه پرده کشیدید، یا آیینه خاکروبه گرفت، («رَیْنْ» یعنی یک زنگار شدیدی که مثل غلاف شمشیر که شمشیر را در آن پنهان میکنند، این آیینه را پوشاند) تا زمانی که این گردوغبار روی آیینه نشسته، دیگر امکان آیینه بودن که بخواهد منظرهای را نشان بدهد، برایش نیست. میگوید نفس انسانی، اگر گناه و بدیها به صورت ملکه نشد، مثل گردوغبار روی آیینه است که باد بیاید میبرد، با یک دستمال کشیدن میرود، با توبه اینها شسته میشود، میرود. خدا به ما لطف بسیار دارد. برخی میگویند: چرا خدا به ما رحم نمیکند؟! مگر خدا نمیگوید: بهت فرصت دادم، توبه کن، اگر توبه کردی چه میکنم! …یُبَدِّلُ اللهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ… (۷۰فرقان) این انسان چگونه رویش میشود بگوید که این خدا رحم ندارد و رحیم نیست؟! میگوید سیّئات تو را تبدیل به حسنات میکنم، تا این مقدار، ولی تا فرصت باقی است، باید از فرصت استفاده کرد. اگر مردیم و دست ما از دنیا کوتاه شد، دیگر نمیتوانیم.
میگوید: اگر این نفس حالت ملکه پیدا کرد، اینجا دیگر مثل آن آیینهای که، «لِعَدَمِ قَبُولِها لِلتَّصْقِیل وَ التَّصْفِیه» دیگر صاف نمیشود و صیقلی پیدا نمیکند، «سَواءً کَانَ مَنْشَأَهَا» منشأ این آلودگیهای در ما «أَلْکُفْر وَ الْجُحُود، أَوِ الْمَعاصی وَ السَّیِّئات». یعنی برخی آلودگی ها فکری و نظری است، مثل کفر و عناد. بعضیها عملی است، مثل معصیتها و زشتیهایی که از ما سرمیزند.
۲- بیان مرحوم علّامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه در المیزان، ذیل آیات ۱۰۷ و ۱۰۸ سوره مبارکه هود، خیلی قشنگ برای ما توضیح دادهاند: «قرآن درباره خلود و جاودانگی عذاب، صراحت دارد«وَ ما هُمْ بِخارِجینَ مِنَ النَّارِ» روایات متعدد اهلالبیت(ع) نیز در این باب واضح است، ازاین رو برخی روایات غیر شیعی که حاکی از انقطاع عذاب است، به دلیل مخالفت با قرآن باید کنار گذاشتهشود، اما از منظر عقل،آن بحث آیات و روایات میگوید، آیات و روایات گفته، ولی عقل چه میگوید؟ از منظر عقل، خلود نه تنها ممکن، بلکه نتیجه ذاتی برخی از نفسها است، یعنی خود نفس این حالت را برای خودش ایجاد کرده است. ضمن آنکه استدلال کردن با مقدّمات کلّی، برای خصوصیّاتی که در شرع درباره معاد آمده مقدور نیست.»
یعنی جزئیّات معاد را خیلی نمیشود با عقل وارد شد، اما کلّی آن را عقل میفهمد که گناهانی که نفس را تبدیل به آن حالت کرد، آن نفس دیگر امکان ورود به عالم ارزشها را ندارد، اقتضای آن نفس این است که در جهنّم باشد. برمبنای حکمت مُتعالیه، که حرف ملاصدراست، خلود را اینگونه میشود توضیح داد. متناسب با اخلاق، احوال و ملکاتی که نفس هر انسانی در زندگی کسب میکند. اخلاقیاتی که در این دنیا کسب میکنیم، احوال و حالاتی که ما در این دنیا برای خودمان ایجاد میکنیم، ملکاتی در نفس ما ایجاد میکند که اگر نفس، احوال و ملکات نیکو تحصیل کند، صورتی زیبا در نفس ایجاد میشود، و اگر برعکس باشد، صورتی زشت.
مثال: یک نفر در دنیا قرارشده ۸۰ سال عمر کند، در ۲۰ سالگی یک بیاحتیاطی کرده، نصف صورتش سوخته، این قیافه جسمی است و خیلی مهم نیست، این حالت جسمی در ۲۰ سالگی دراثر بیاحتیاطی ایجاد شده و تا آخر ۸۰ سالگی که دراین دنیا هست با او هست یا نیست؟ این قیافه با آن فرد هست، طرف میگوید: من فقط یک اشتباه کردم! در جواب باید گفت: اقتضای این عالم همین است، باید مواظب باشید. اما یک نفر در ۲۰ سالگی میرود باشگاه بدنسازی و تناسب اندام و همین را نگه داشت، چون بعضیها ممکن است رژیم میگیرند، یکدفعه ۲۰ کیلو کم میکنند، ولی زمان زیادی نمیگذرد ۳۰ کیلو اضافه میکنند، این حال مقطعی است و رد میشود. ولی اگر آنرا نگه دارد و بماند ملکه میشود، وقتی ملکه شد تا آخر عمر با او هست.
اینکه میگویند دعا کنید که خدایا ما را عاقبت بخیر بگردان، اینجاست. لحظهای که میمیریم نفس ما چه حالتی دارد؟ نفس مؤمن است، نفس موحّد است، یا نفس مشرک است؟ بارها عرض کردم، دوستی در شیراز زندگی میکرد، میگفت: ما تحت تأثیر یک عالِمی بودیم و خیلی روی او حساب میکردیم، به او ارادت داشتیم، حالت احتضار به او دست داد، دورش جمع شدیم که برایش عدیله بخوانیم، گفت ای خدا از تو شکایت دارم! من و بروجردی همدرس بودیم، او را چقدر مردم تحویل گرفتند، منرا تحویل نگرفتند! این را گفت و مرد! در حال مردن به خاطر انانیّت، ناراحت بود که بروجردی را تحویل گرفتند؛ ولی من را تحویل نگرفتند! این انسان چه چیزی در ذهنش بوده که در وقت مردن اینگونه بروز میکند؟ اینطور خودش را نشان میدهد؟ وقتی نفس اینجور است، نفس گرفتار انانیّت که جایش بهشت نیست.
اگر یک مغازه عطرفروشی باشد، شما یک شیء بسیار بدبوی ناروایی را به این مغازه ببرید، صاحب مغازه آن را بیرون پرت نمیکند؟ اعتراض میکند که این چیست آوردی؟ اینجا جای عطر است. بهشت جای انسانهایی است که نفسشان، نفس مؤمن و موحّد است. لذا آنهایی هم که در جهنّم پاک میشوند و میآیند بهشت، زشتیهایشان آنجا زدوده میشود، بعد وارد بهشت میشوند، باید به این نکته توجّه کرد.
۳- آقای جوادی آملی در تفسیر تسنیم، ج۸ از ص۳۸۶ تا ۴۰۶، دراین زمینه مطالبی میفرماید، ابتدا در صفحه ۳۸۶ میفرماید: «علمای اسلام، اعم از شیعه و سنّی، در بحث از خلود، تا آنجا که اَقوال آنها استقصا(تفحص) شده برخی ادعای اجماع، اتفاق یا نفی خلاف کردند». یعنی علمای شیعی دراین خلافی ندارند، بالاخره یک عدّه مخلّد هستند، این قطعی است.
در صفحه ۴۰۶، یک توضیحی مثل همین بحث عقلی دارند: خلاصه اینکه، خلود آنجا مطرح است که شخص، کافر یا منافق باشد، و کفر یا نفاق، ملکه نفسانی و راسخ در روح او شده، و حجّت نیز درباره او تمام شدهباشد، تا هلاکت وی، هلاکت پس از بیّنه باشد، طبق آیه شریفه «لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ» (۴۲ انفال)
یعنی میگوید: یک انسانی بوده، بنده خدا مستضعف بود، بلد نبود، دسترسی نداشت، کسی نبود برایش روشن کند، یک اشتباهاتی کرده؛ اینها را کی گفته مخلّد هستند؟ اینها حتّی ممکن است جزء افرادی باشند که شفاعت یا عنایت و رحمت شامل حالشان بشود. گاهی این مثال را زدم، مرحوم شیخ انصاری در رسائل به مناسبتی این بحث را مطرح میکند، (من با مثال امروزی عرض میکنم)، اگر همین امروز (امروز من و شما)، یک بنده خدایی دریک نقطه دور آفریقا، شراب خورد، یکسری گناهانی که در اسلام حرام است انجام داد، واقعاً نمیداند اینها حرام است و نفهمیده اسلام حق است، این گناهان را انجام داده، فردای قیامت خدا بخاطر این گناهان که در اسلام حرام است و او اصلاً امکان این که بفهمد اسلام حق است را نداشته. آیا خدا این فرد را جهنّم میبرد؟! شیخ انصاری میگوید: خیر، خدا عادل است. این بنده خدا ناآگاه بوده اما اگر دزدی کرده باشد، اگر دروغ گفته باشد، اگر یک آدم را کشته باشد؛ آیا جهنّم میرود؟ بله، زیرا آنها را که دیگر با عقلش میفهمد که قبیح و زشت است. دیگر احتیاج نبود کسی بیاید توضیح بدهد که در اسلام اینهارا گفته بد و حرام است.
آنهایی که اتمام حجّت برایش بوسیله عقل خودش یا افرادی که میتوانستند برای آنها روشنگری بکنند، روشن شده است، دو دسته هستند:
۱-دستهای که عناد میورزند، لجبازی میکنند، زیربار حق نمیروند، به لجبازی خود ادامه میدهند، مثل دونفر که باهم اختلاف دارند، یکنفر حَکَم میشود حل کند، میگویند: خدا هم بیاید ما همین هستیم!
حَکَم میگوید تو که میگویی خدا بیاید هم همین است، من دیگر چه بگویم؟! تو که خدا را هم قرار است نپذیری! اینها کارشان مشکل است، اینها عناد دارند. این ملکه راسخه نفسانیاش حالت غُدیت، عناد و انانیّت است.
این انانیّت در تشبیه بخواهم عرض کنم، تجسّم واقعیاش در عالم قیامت چیست؟ مثل این است که یک شیء بسیار بدبو را به مغازه عطرفروشی ببرید. خوب معلوم است که هرکسی نسبت به این شیء بدبو تنفّر پیدا میکند. پس اصلاً جایشان آنجا نیست.
آیه ۱۲۸ سوره مبارکه انعام
وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمیعاً یا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ وَ قالَ أَوْلِیاؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنا أَجَلَنَا الَّذی أَجَّلْتَ لَنا قالَ النَّارُ مَثْواکُمْ خالِدینَ فیها إِلاَّ ما شاءَ اللّهَ إِنَّ رَبَّکَ حَکیمٌ عَلیمٌ
در آن روز که [خدا] همهی آنها را جمع و محشور مىسازد، [مىگوید]: اى گروه جنّیان [و شیاطین]! شما افراد زیادى از انسانها را گمراه ساختید! دوستان و پیروان آنها از میان انسانها مىگویند: «پروردگارا! هریک از ما دو گروه (پیشوایان و پیروان گمراه) از دیگرى بهره بردیم؛ [ما به لذّات زودگذر رسیدیم و آنها به حکومت بر ما] و به پایان مهلتى که براى ما مقرّر داشته بودى رسیدیم». [خداوند] مىگوید: «آتش جایگاه شماست؛ جاودانه در آن خواهید ماند، مگر آنچه خدا بخواهد». پروردگار تو حکیم و داناست.
چنین آیاتی هم داریم،«خالِدینَ فیها»؛ مگر اینکه خدا نخواهد، آن دیگر دست خداست. اینرا انشاالله تحت عنوان اینکه خدا خلف وعده نمیکند ولی خلف وعید اشکال ندارد، توضیح خواهم داد. با همه این حرفها، یک روزنه امیدی هم هست، چون میفرماید: «إِلاَّ ما شاءَ اللّهَ» مگر خدا بخواهد. حالا خدا برای چه کسی میخواهد و چه میخواهد؟ باید در دنیا با خدا باشی. این تشبیه بد نیست، فرق حُرّ با عمرسعد چه بود؟ حُرّ به مو رسید ولی پاره نشد، حریم را نگه داشت. وقتی امام حسین(ع) فرمودند: تو با سپاهت برو نماز بخوان، حُرّ گفت: خیر شما نماز بخوانید ما به شما اقتدا میکنیم، ما پشتسر شما باشیم. وقتی امام(ع) فرمودند: ثَکَلَتکَ أُمُّک، حُرّ گفت مادر شما فاطمه زهرا(س) هستند. با وجود اینکه جلوی امام(ع) را گرفته، در مقابل امام(ع) ایستاده، لشگر یزید و ابن زیاد را هدایت کرده، ولی آن ارتباط کم را نگه داشت، همان اورا نجات داد. «إِنَّ الْحُسین(ع) مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاة…» ولی عمرسعد با اینکه از خانواده قریش است، عالِم قرآنی است، سابقه آنچنانی هم دارد.اما جسارت کرد، حریم را برید، خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَة شد.
عزیزان اگر خدای ناکرده گناهی هم کردید، رابطه را با خدا قطع نکنید، توبه کنید، شبهای جمعه در خانه خدا «الهی العفو» بگویید، سجدههای طولانی داشته باشید…اینها آن روزنههایی است که، «إِلاَّ ما شاءَ اللّهَ» به فریاد ما میرسد، کمکهایی میکند.
عنایت امام رضا(ع)به مرحوم آقاشیخ مرتضی حائری یزدی در شب اول قبر
امام رضا(ع) فرمودند: هرکس به زیارت من بیاید، من چندجا به زیارتش میآیم.
مرحوم آقاشیخ مرتضی حائری یزدی، آقازاده مرحوم آقاشیخ عبدالکریم حائری یزدی، هم پدر مرد بزرگی بود، هم پسر. مرحوم آقا مرتضی حائری، حدود ۳۴-۳۵ سال قبل فوت کردهاند، من در تشییع جنازه ایشان در قم بودم، همه علما هم شرکت کرده بودند.
ایشان خیلی به امام رضا(ع) ارادت داشت، میگفت: آن قدیمها که سفر سخت بود، وسیلههای سفر، با آن دشواریها، من میرفتم مشهد و میآمدم. شب اول یکی از بزرگان علمای قم، مرحوم آیت الله مرعشی نجفی(رضواناللهتعالیعلیه) فرمودند: بعداز فوت حاج مرتضی حائری، خوابشان را دیدم، فهمیدم در عالم خواب ایشان فوت کرده، گفتم: آقای حاج مرتضی من برای شما نماز لیلة الدّفن خواندم، گفت: بله به من رسید، برای شما طلب مغفرت کردم، میشود به من کمک کنید، بگویید آنطرف چه خبر است؟
گفت: آقای نجفی خیلی خبرهاست! من را وقتی گذاشتند توی قبر و همه رفتند، ( حاج مرتضی به آن تقوی) وحشت سراپای وجودم را گرفت، آنچنان ترس بر من غلبه کرد، دیدم دو نفر هم از دور میآیند و قیافههایشان هم خیلی وحشتناک است، اینجا وحشت برمن خیلی بیشتر غلبه کرد، یک دفعه دیدم یک نوری از دور پیدا شد، یک آقایی با جلال و جبروت میآیند، عدّهای اطرافشان را گرفتهاند، تا نزدیک شدند، با لبخندی فرمودند: حاج مرتضی ترسیدی؟! گفتم: فدایتان بشوم آقا شما کی هستید؟ فرمودند: من علیبنموسیالرضا(ع) هستم. شما ۳۸ بار به زیارت من آمدی، این یک بار بازدیدش است، ۳۷ بار دیگر هم از من طلب داری. امام رضا(ع) فرمودهاند: هرکس به زیارت من بیاید، موقع جان دادنش، موقع سرازیری در قبر، شب اول قبر، موقع برخاستن برای عالم قیامت، موقع حسابرسی، من به کمکش میآیم.
مناسبت هفته
یکی از خدّام حرم امام رضا(ع) که در آشپزخانه حرم کار میکرد، گفت: من یک روز خانمی آمد توی قسمتی که غذا میگیرند، گفت: من حامله هستم، یک غذا میخواهم، به خاطر بچهام غذای امام رضا(ع) میخواهم بخورم.به این خانم گفتم شما برو ظهر بیا من سهم خودم را به شما میدهم.
نزدیکیهای ظهر یک پیرزنی آمد، خیلی افسرده، ژتون غذا نداشت، گفت: من از شهرهای اطراف مشهد آمدهام، پولم را زدند، الآن هم خیلی گرسنه هستم. من یادم رفت به آن خانم قول دادم، غذای خودم را دادم به پیرزن، دراین بین دیدم آن خانم حامله دارد میآید، عرق سرد روی پیشانیام نشست، من به آن خانم قول داده بودم. زن گفت: آمدم تشکر کنم، غذا به من رسید! یکی آمد و گفت امام رضا(ع) این غذا را برای شما داده گفته سرآشپز داده است. امام رضا(ع) که اینجور عنایت میفرماید، ما در خانه این امام(ع)…
یک موقع میتوانیم، از نزدیک میرویم سلام میدهیم، یک موقع نمیتوانیم و از دور سلام میدهیم. با دل شکسته میگوییم:
السّلامُ علیک یا سُلطان یا اباالحَسَن یا عَلی بن موسی الرّضا
السّلامُ علیک یا غَریبَ الغُربا
السّلامُ علیک یا مُعین الضُّعَفا
السّلامُ علیک یا مُغیثَ الشّیعة و الزّوّار فی یَومِ الجَزاء
السّلامُ علیک یا شَمس الشّموس
السّلامُ علیک یا أنیسَ النّفوس
السّلامُ علیک أیّها المَدفون بِأرضِ طوس
السّلامُ علیک وَ علی آبائک الطّیِبینَ الطّاهرین و عَلی اولادِکَ المَعصومین وَ رَحمَةُ الله وَ بَرَکاتُه…
ایّام ولادت است…
ابن شبیب میگوید: آمدم خدمت امام رضا(ع)، دیدم آقا خیلی منقلب هستند، گفتم: آقا به تعبیر ما خدا بد ندهد چه شده؟!
فرمود: یابن الشّبیب، شب اول ماه محرّم است، اگر میخواهی گریه کنی برای جدّم ابیعبدالله(ع) گریه کن…
دعبل آمد خدمت امام رضا(ع)، امام(ع) فرمودند: دعبل برای جدّم چه مرثیهای سرودی؟ عرض کرد: آقا یک مرثیه سرودهام دستور بفرمایید، میخوانم، امام(ع) فرمودند: خیر صبر کن! امام(ع) دستور دادند یک پرده کشیدند، فرمودند: خانمها بیایند پشت پرده بنشینند، آنها هم از روضه استفاده کنند. دعبل خواست شروع کند، امام(ع) فرمودند: خیر صبر کن، یک صندلی بیاورید، روضهخوان جدّم باید روی صندلی بنشیند، خود امام(ع) پایین نشستند.
دعبل میگوید: شروع کردم به روضه ابیعبدالله را خواندن، دیدم شانههای امام(ع) میلرزد…
یَا أَبَا الْحَسَنِ یَا عَلِیَّ بْنَ مُوسَى أَیُّهَا الرِّضَا یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ یَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ یَا سَیِّدَنَا وَ مَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِکَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاکَ بَیْنَ یَدَیْ حَاجَاتِنَا یَا وَجِیهاً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ…
به کوشش خانم خرم نژاد و خانم ربوبی
منبع: سخنرانی دکتر اسدی گرمارودی، معاد برهانی در آیات قرآنی، جلسه 63