جلسه شصت و هشتم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
معاد برهانی در آیات قرآنی جلسه شصت و هشت
به مبحث شبهات در رابطه با معاد جسمانی رسیدیم. غیر از آنچه که تاکنون باهم بحث کردیم، ۳ شبهه دیگر باقی مانده که برخی از آنها خیلی قدیمی است. حتّی حدود هزارسال قبل، ابنسینا و دیگران این سوالات را پاسخ دادهاند.حتّی قبل از ابنسینا، درعلم کلام، مرحوم نوبختی که از بزرگان متکلّمین شیعه است، این بحث را مطرح کرده است.
سه شبهه در رابطه با معاد جسمانی
۱-شبهه اعاده معدوم.
۲-شبهه آکل و مأکول.
۳-شبهه کمیّت ماده در قیامت برای اَبدان اُخروی
۱- شبهه اعاده معدوم
فلاسفه برمبنای تعقّل و بحثهای فلسفی میگویند: اعاده معدوم محال است. اگر چیزی معدوم شد، عودت و بازگشت آن با همان مشخّصات قبلی خودش محال است.
متکلّمین که عهدهدار دفاع از عقائد دینی بودند، تصوّرشان ازاین قاعده فلسفی این بود که انسان با مرگ معدوم میشود. آنها می گفتند چون اعاده معدوم در فلسفه محال است، در نتیجه فلاسفه با برگشت بدن و معاد جسمانی مخالف هستند! و در واقع میخواهند بگویند معاد جسمانی نداریم! معاد فقط روحانی است!
در حالیکه فلاسفه معاد جسمانی را هم قبول دارند، اینجا یک خَلط مبحثی صورت گرفته است.
فلاسفه در بحث اعاده معدوم مُحال است، معتقدند آنقدراین مطلب روشن و واضح است که نیازی به اثبات نیست. ابنسینا درآثار خود میگوید: جزء ضروریّات است. یعنی جزء بدیهیّات است. اصلاً احتیاج به استدلال هم ندارد. حتّی اگر دلائلی آورده که اعاده معدوم مُحال است اینرا به عنوان تنبیه ذکر میکند. تنبیه یعنی یک تذکّر، یک اشاره، یک توجّه بخشیدن، چون نیاز به استدلال ندارد.
ولی متکلّمین در آن اوایل میگفتند: خیر اعاده معدوم محال نیست و معدوم دوباره برمیگردد! میگفتند: انسان پس از مرگ، بدنش متلاشی، خاکستر و پودر میشود این معدوم شده، ولی معاد دوباره برمیگردد و به صورت انسان اولیّه خودش میشود.
تبیین و شفاف سازی قاعده محال بودن اعاده معدوم در فلسفه
آیا فلاسفه بزرگی که در طول تاریخ، مخصوصاً اسلام ( ما قبل از اسلام را کاری نداریم) میگفتند اعاده معدوم محال است و حتّی اینرا در حدّ یک امر بدیهی روشن میشناختند، واقعاً نظرشان این است که بدن برنمیگردد و معاد جسمانی نداریم؟! خیر، حتّی اثبات میکنند که بدن برمیگردد.
پس قضیه چیست؟اینها جزء مباحث اعتقادی است که باید روشن شود.
در بین متکلّمین که به اینگونه بحثها پرداختند، بیشتر دربین دانشمندان اهل سنّت، غزّالی کتابی دارد به نام «تَهافَتُ الفلاسفه» تَهافَت یعنی لغزشها فلاسفه. از جمله بحثهایی که او دراین کتاب مطرح میکند، این است که فلاسفه گفتند اعاده معدوم مُحال است یعنی چه؟ آیا فردای قیامت بدن برنمیگردد؟
مگر در سوره مبارکه یس نداریم که شخصی یک تکّه استخوان پوسیده را برداشت و آورد و گفت:
وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ (آیه ۷۸ - سوره یس)
و براى ما مثالى زد و آفرینش خود را فراموش کرد و گفت: «چه کسى این استخوانها را زنده مىکند درحالىکه پوسیده است»؟!
خداوند در پاسخ فرمود: قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ
بگو: «همان کسی آن را زنده میکند که نخستین بار آن را آفرید؛ و او به هر مخلوقی داناست!
اینها را که قرآن تصریح دارد، پس چطور فلاسفه گفتهاند اعاده معدوم مُحال است؟
ابتدا لازم است مشخّص کنیم که منظور فلاسفه از اعاده معدوم چیست؟
منظور فلاسفه از اعاده معدوم
دعوا، دعوای لفظی است. یک ضربالمثل در زبان فارسی داریم، یک فارس و عرب و ترک مسافربودند، شب جایی باهم اتراق کردند. مختصر پولی داشتند، گفتند: شام چی تهیه کنیم؟
فارس گفت: کمی نان و پنیر و انگورخوب است. عرب گفت: خیر اگر قراراست بخرید، خُبْز و عِنَب بخرید. (خبز و عِنَب هم نان و انگور است) ترک هم به ترکی گفت: نان(چورک) و انگور. هرکدام به زبان خودش میگفت. یک فردی که وارد بود، رسید. گفت: دعوا نکنید، پولتان را به من بدهید. پول را گرفت و رفت مقداری نان و پنیر و انگور خرید و آورد. هرکدام گفتند خب من همین را میگفتم. گفتند پس معلوم است که منظور همدیگر را نفهمیدیم. واقعاً منظور حکما را از اعاده معدوم مُحال است را نفهمیدند.
از نظر فلاسفه انسان که میمیرد، معدوم نمیشود. معدوم یعنی هیچ. اگر بدن ما حتّی به صورت خاکستر در بیاید، با اینحال در عالم موجود است. حتّی شبهه آکل و مأکول که بعداً مطرح میکنیم، که اگر یکی ما را بخورد، ما در بدن او موجود هستیم! یا به هر شکل دیگر. معدوم برنمیگردد.
معدوم چیست؟
مثلاً فرض کنید، جلسه هفته گذشته ما دراین حسینیه، درعالم واقع ثبت شد. ولی با همان مشخّصات، مشخّصاتش چه بود؟ امروز مثلاً ۱۱ اسفند ۱۴۰۱ هست، از نظر زمان، جلسه قبل ۷ اسفند ۱۴۰۱ بود. دیگر جلسه ۷ اسفند ۱۴۰۱ مُحال است برگردد. تمام شد، رفت. اگر باشد، میشود مثل آن جلسه دراین ظرف زمان.
مثل آن جلسه میشود، چون آن جلسه در تاریخ ۷ اسفند بود، تاریخ ۷ گذشت و رفت.
نظر علامه طباطبایی درباره اعاده معدوم
مرحوم علّامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه، هم در نهایة الحکمة، هم در بدایة الحکمة، در نهایة الحکمة، «درفصل احکام سلبی وجود» فشرده حرف حکما را دراین عبارت آوردهاند:
« محال است هر امری که ازبین رفته، بعینه با تمام خصوصیّات و ویژگیهای خود، به عبارت فلسفی با همان تشخّص دوباره موجود شود. »
عیناً با همان مشخّصات، چرا که مشخّصات آن در آن ظرف زمان و در آن شرایط بود. آن شرایط تمام شد، دیگر بازگشت به آن شرایط قبلی محال است و نمیشود.
پس اعاده معدومی که حکما میگویند، به تعبیر برخی از بزرگان که اینرا توضیح دادهاند، مُحال است.
نظر استاد مطهری درباره اعاده معدوم
استاد مطهری در شرح مختصر منظومه، ص۱۷۶و ۱۷۸ میفرمایند:
«خَلط (جابجایی و اشتباه) میان وحدت شخصی و وحدت نوعی نیز، گاه موجب قول به اعاده شده است.»
حکما دراین بحث، دوتا اشکال بر متکلّمین میکنند. میگویند: شما متکلّمین میگویید اعاده معدوم محال نیست؟! آنکه برگشته معدوم است؟! حکما میگویند: دو ایراد برشما میگیریم.
ایراد اول:
یک اشتباه عقلی و فلسفی، که چرا اعاده را جایز شمردهاید؟ (این همان موضوعی است که الآن بحث میکنیم)
ایراد دوم:
یک اشتباه دینی و شرعی که چرا حشر و قیامت را اعاده پنداشتهاید؟
قیامت اعاده معدوم نیست، بلکه اعاده وجود است. ولی وجودی که تغییر و تبدّلاتی برایش پیش آمده است.
پاسخ شبهه اعاده معدوم
وقتی صحبت از معاد میکنیم، یک بخش معاد روحانی ونفسانی داریم که هیچ بحثی روی آن نیست؛ چون نفس وقتی از بدن جدا شد، درعالم برزخ با بدن مثالی عیناً باقی است، اصلاً نفس، مرگ به این معنی هم ندارد. قیامت آن نفس به بدن عنصری برمیگردد.
الآن بحث، بحث بدن است. اینهم از شبهاتی است که در رابطه با معاد جسمانی و بدن مطرح میکنند.
میگویند: بدن وقتی مُرد و در خاک دفن شد، یا سوخت خاکستر شد، شما اینرا میگویید معدوم؟! چه کسی میگوید معدوم؟ بدن تبدیل شده و تغییر پیدا کردهاست. مثلاً از حالت گوشت و پوست و استخوان…تبدیل شده به خاکستر یا مثلاً پودر یا تبدیل شده به عنصری که در خاک موجود است. این معدوم نیست.
نظر آیت الله جعفر سبحانی
آیت الله جعفر سبحانی که از مراجع موجود قم هستند، در دانشنامه کلام اسلامی که کتاب خوبی هم دراین زمینهها هست، در مدخل اعاده معدوم، ص۵۵۵ تا ۵۸۰ این بحث را مطرح کردند. یک حرف خیلی قشنگ قابل فهم همگان را مطرح کردند. ایشان میفرمایند:
«مقصود متکلّمان از اعاده معدوم، همان اعاده معدومِ محال که فلاسفه میگویند، نیست.(بلکه آنها دارند یک چیز دیگر میگویند) بلکه مقصود آنان از اعاده، کاربردی عُرفی است، به این معنا که بتوان گفت این موجود جدید، همان موجود قبلی است. هرگز عینیّت عقلی و بازگشت زمانی که شیء در آن ظرف بوده، مورد نظر آنان نیست.»
حکما با نگاه دقیق به این مسئله می گویند این برگردد، لذا یک نکتهای را حکما مطرح کردهاند، آنها میگویند: اگر اعاده معدوم، محال نباشد و ممکن باشد، اصلاً اعاده معنا ندارد، برای اینکه خودش است. اینجا یک اشکال فلسفی پیش میآید، همانی که بود، همان دوباره پیدا شد. پس بین خودش و آنی که خودش نبوده، تخلّف وارد میشود، اینرا عقل نمیپذیرد. شما میگویید اعاده، یعنی یک چیزی بود که برگشت. پس معلوم است باید یک چیزی باشد که اینکه الآن برمیگردد، با آن قبلی یک فرقی بکند.
ضمن اینکه یک مشابهتی هم دارد. مثل جلسه هفته قبل حسینیه حاجیان است. عین نیست، برای اینکه آن در ظرف زمان دیگری بود، این در ظرف زمان دیگری است.
در ادامه آیت الله سبحانی میگویند: «دلیل این سخن آن است که آنان با امکان بخشیدن به مسئله اعاده معدوم، در صدد اثبات معاد جسمانی انسانها هستند! و پیداست که معاد انسان در روز قیامت، به معنای بازگشت زمان دنیا در روز رستاخیز نیست.»
پس اعاده معدوم به معنی عین همان نیست.
زمان دنیا چی شد؟ زمان دنیا رفت. در قیامت که بدن برمیگردد، در ظرف زمان قیامت است نه در ظرف زمان دنیا! پس آنی که در ظرف زمان دنیا بود، تمام شد. الآن در ظرف زمان قیامت است. در نتیجه اعاده معدوم نیست. موجودی که در آن ظرف زمان بود، الآن دراین ظرف زمان است.
مثلاً موجودی(بدنی) که در ظرف زمانی دنیا بود، وقتی میخورد به دفع احتیاج داشت. اما الآن موجودی است که زمان و مکان بهشت میخورد؛ ولی دفع احتیاج ندارد. مرگ، پیری و فرسودگی، آزردگی و غم دیگر ندارد. پس این بدن با آن بدن فرق کرد. بنابراین عین آن نیست که بگوییم معدوم شد و در قیامت دوباره همان پیدا شد. خیر آن رفت. الآن در قیامت با یک مشخّصات جدید پیدا شد.
ایشان میگویند: «پیداست که معاد انسان در روز قیامت به معنای بازگشت زمان دنیا در روز رستاخیز نیست و اگر تنها خود انسان بازگردد، هرچند زمان تحقّقش بازنگردد، معاد جسمانی تحقّق میپذیرد»
بله وقتی انسان برگردد، ولی همان زمان نباشد، یعنی معدوم نیست. حقیقتی است با یکسری مشخّصات که به این صورت پیدا میشود.
بیان بحث قرآنی اعاده معدوم توسط علّامه طباطبایی
مرحوم علّامه طباطبایی در تفسیر المیزان در ذیل آیه ۹۹ سوره مبارکه اِسراء این آیه را با آیات ۱۰ و۱۱ سوره مبارکه سجده مقایسه میکنند. واقعاً نگاه عمیقانه و دقت در مباحث اعتقادی و دین شناسی و قرآن شناسی یک حکیم قرآنی، یک قرآنی حکیم چقدر زیباست.
با نگاه سطحی نگری گفته می شود اعاده معدوم مُحال نیست، برای اینکه معاد جسمانی هم هست.
علامه میگوید دارید اشتباه میکنید، معاد جسمانی هست، ولی اعاده معدوم نیست. اشتباه نکنید. اعاده معدوم یک قاعده عقلی است که محال است.
ولی آنطرفش را بفهم. اگر اینجا شبهه دارید، چرا آن طرف را خراب میکنید؟! این شبهه را حل کند و متوجّه شوید.
مرحوم خواجه نصیرالدّین طوسی، رضوان الله تعالی علیه، این مرد بزرگ که معروف است به نصیرالملّة والدّین، ایشان تحوّلی در علم کلام شیعه ایجاد کرد. تَجریدُ الْعَقائد، کتاب کلامی معروف شیعی است که برمبنای مباحث حِکمی و فلسفی بنا شده است. گرچه قبل از خواجه نصیر، بزرگانی از علمای شیعه مثل مرحوم شیخ مفید و دیگران هم فرموده بودند خیراعاده معدوم محال است و معاد جسمانی اعاده معدوم نیست.
اما بعضیها متوجّه نشدند. حتّی از بزرگان متکلّمین هم بودند، که اجازه بدهید اسم نبرم. آنها میگفتند خیراشکالی ندارد. اما در نهایت مرحوم علّامه طباطبایی در المیزان، ببینید چقدر قشنگ برای ما توضیح دادهاند.
شما کنار یک نهر آب بنشینید آب مرتب میآید و میرود .نگاه به یک طرف دیگر میاندازید، با دوستان گرم صحبت و گفتگو میشوید آیا این آب همان است ؟ آن قبلی رفت یکی دیگر جایش آمد. اینکه قرآن در رابطه با حرکت عالم ماده میفرماید :
وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ صُنْعَ اللهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیءٍ إِنَّهُ خَبِیرٌ بِما تَفْعَلُونَ (آیه ۸۸ - سوره نمل)
کوهها را مىبینى و آنها را ساکن و بىحرکت مىپندارى، درحالىکه مانند ابرها درحرکتند؛ این صنع و آفرینش خداوندى است که همهچیز را متقن و استوار آفریده؛ به یقین او از کارهایى که شما انجام مىدهید، آگاه است. معجزه از این بالاتر ؟ ۱۴ قرن قبل در دوران جاهلیت بشر این مطلب گفته شده است.
وَ تَرَی الجِبالَ، شما کوهها را میبینید ، تَحسَبُها جامِدَةً ،گمان می کنید که آن ها ساکن و بی حرکتند وَ هِیَ تَمُرُ، این ها دارند حرکت می کنند. مَرَّ السَّحاب، مثل یک ابری که می آید و ابر دیگر جایش را می گیرد؛ یعنی هر نفس این عالم ماده تغییر میکند، مثل بدن من و شما که مرتب تغییر میکند ولی بدن ما ۱۰ سال طول میکشد ، که همه اینها برود و یکی دیگر به جایش بیاید و همه سلول های بدن تغییر کنند . مثالی حکما زدهاند ، بچهها مهرههای اسباب بازی که با همدیگر میچینند پازل یا .....که مثلاً اتاقکی بشود یا مثلاً چیزی در بیاید، شما یکی یکی با سرعتی که چشم نتواند تشخیص بدهد این پازل را بردارید یکی دیگر به جایش بگذارید، آن یکی را بردارید یکی دیگر ..... می بینید خانه همان است ولی همه قطعات پازل تغییر کرد .
حالا اگه بنده در ۲۰ سالگی ، ۳۰ سالگی ، کسی را کشتم و فرار کردم در سن ۷۰ سالگی من را پیدا کردید میگویید شما بودید که آدم کشتید ، میگویم نه تمام بدن من که عوض شده شما می گویید ... این همان است، این همان نیست !
این همان است از نظر نفس، حقیقت ما به نفس ما است . نفس ما همان است .البته ما تکامل پیدا کرده یا خدای نکرده سقوط پیدا کرده . حکم این همانی. اما از نظر بدن همان نیست ، مگر قرار است بر مبنای بدن، ما را مؤاخذه کنند ؟ من را ، بر مبنای نفس مؤاخذه می کنند . عین این در قیامت است .
لذا این بدن مثل بدن ده سال قبل است . مثل بدن ۲۰ سال قبل است . همان که نیست . آن رفت ، یکی دیگر به جایش آمد .حقیقت من به نفس من است ، ولی چه این بدن ، بدن عناصر مادی ۱۰ سال قبل باشد چه بدن عناصر مادی الان باشد .
این را ببینید امام علیه السلام با یک روایت چگونه بیان کردند و مرحوم علامه با الهام از این مطالب از آیه ۱۰ و ۱۱ سوره مبارکه سجده در کنار این آیه ۹۹ سوره مبارکه اِسراء چگونه بیان میکنند. در این روایت سوال ابن ابی العوجاء درباره آیه 56 سوره نساء از امام صادق(ع) ذکر شده است.
ابن ابی العوجاء آدمی منکر و معاند، مخالف امام و دین و مقدسات بود ، مسخره میکرد ، حتی در اصول کافی جلد ۱در روایت مستندی نقل شده است که ابن ابی العوجاء خدمت امام(ع) آمد و مرتب اشکالاتی را مطرح کرد امام نیز تمام سوالات او را پاسخ دادند. در آخر ابن ابی العوجاء گفت من دیگر هیچی ندارم که بگویم و رفت .برخی از اصحاب امام علیه السلام به امام صادق علیه السلام عرض کردند: آقا دیگر ابن ابی العوجاء هدایت شد چون دیگر هیچ جوابی ندارد که بدهد . امام علیه السلام فرمودند او آلودهتر از آن است که حق را بپذیرد .جلسه قبل عرض کردم اگر حسن فعلی را بیتوجه باشیم کم کم حسن فاعلی را از بین میبرد؛ یعنی از نظر شناخت ابن ابی العوجا مشکل ندارد ، ولی آنقدر آلوده است که نمی تواند ایمان بیاورد و باور کند و این را بپذیرد .
توصیه استاد به حضور و بهرهمندی از جلسات مذهبی
خدایا تو شاهدی به عنوان وظیفه میگویم . خدایا تو شاهدی انگیزه من فقط برای دین است .عزیزان من درست است برنامههای آنلاین هم هست و آدم میتواند توی خانه راحت بنشیند و گوش بدهد ولی آمدن به مکانهای مذهبی یک اثر وضعی دارد، وقت بگذارید دست بچههایتان را بگیرید و بیاورید. الان در زمانی هستیم که دارند ایمان بچههای ما را میبرند .
عزیزی که الان هم حضور دارند میگفت ما نوجوان بودیم اهل این حرفها هم نبودیم . مادر ما میگفت اگر امشب بیایی و برویم حسینیه حاجیان پیتزا برایتان میخرم، ما به عشق پیتزا میآمدیم ولی الحمدالله الان دو تا دسته گلی از مقدسین هستند و خودشان درد دین دارند .
بچهها را به خاطر پیتزا هم شده بکشانید ، بیاوریدشان ، بنشانید در جلسات ، بله در خانه انسان خیلی راحتتر است ! یک پشتی بگذارم ، در کنار سماور هم قُل قُل بکند ، هر وقت هم خسته شدم یک چای هم بنوشم و... . عیب ندارد؛ ولی مکانهای دینی یک حساب دیگری دارند والله که صیغه قسم است، روی خود من اثر میگذارد و افتخار میکنم . نکند یواش یواش درون ما یک حالتی پیدا کند که به ارزشهای معنوی بیتوجه شویم. در مشهد یک بنده خدایی گفت : نمیدانم چرا حرم امام رضا علیه السلام میآیم یک قطره اشک هم گوشه چشمم نمیآید ؟ اینها یک زنگ خطر است ! بیتوجهی به مجالس زنگ خطر است ! حوصله گوش نکردن به مطالب دینی زنگ خطر است ! لذا باید روی اینها حساس بشویم.
حفص بن غیاث میگوید:
عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ قَالَ شَهِدْتُ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ وَ ابْنُ أَبِی الْعَوْجَاءِ یَسْأَلُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى «کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ»، مَا ذَنْبُ الْغَیْرِ؟ قَالَ وَیْحَکَ هِیَ هِیَ وَ هِیَ غَیْرُهَا. فَقَالَ فَمَثِّلْ لِی ذَلِکَ شَیْئاً مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا. قَالَ نَعَمْ أَ رَأَیْتَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَخَذَ لَبِنَةً فَکَسَرَهَا ثُمَّ رَدَّهَا فِی مَلْبَنِهَا فَهِیَ هِیَ وَ هِیَ غَیْرُهَا.( احتجاج جلد ۲ صفحه ۳۵۴ ، بحارالانوار، مجلسی جلد ۷ صفحه ۳۸ )
در مسجدالحرام بودم که ابن ابی العوجاء (زندیق نامدار) از امام صادق(ع) از آیۀ 56 سوره نساء «هر گاه که پوست شان بسوزد، پوست دیگری برای شان جایگزین می کنیم تا عذاب را بچشند»، پرسید و گفت: گناه این «پوست دیگر» چیست؟
فرمود: وای بر تو، آن پوست همان پوست اول است در عین حال همان هم نیست.
ابن ابی العوجاء گفت: پس یک چیزی را از این دنیا برای من مثال بیاور. امام فرمود: بلی: آیا توجّه داری که اگر کسی خشتی را بردارد و آن را بشکند سپس آن را (گِل کرده و) به قالبش در بیاورد، آن خشت دوم هم عین همان خشت اول است و هم عین آن نیست.
در آیه 56 سوره نساء خداوند میفرماید: فردای قیامت وقتی گنهکاران وارد جهنم میشوند اینگونه نیست که اگر سوخت تمام شود و برود ، وقتی پوستی در بدن فرسوده میشود و تمام میشود و میرود یک پوست تازه جای قبلی میآید و این پوست مجدداً عذاب میشود ، این همینطور ادامه دارد .
ابن ابی العوجاء به امام صادق علیه السلام گفت :پوست جدید چه گناهی کرده است که باید بسوزد !
خب آن پوست قبلی گناه کرده بود! این پوستی که در دنیا باهاش من گناه کردم ، این پوست گناه کرده، پوست جدید که گناه نکرده در بحثهای اعتقادی اینها مطرح است .اینها را دقت کنید ، اینها را باید جواب بدهیم و بلد باشیم .
امام صادق(ع) میفرماید: «وَیحَک» که با توجه به عبارت بعدیش معنایش این میشود، وای بر تو؛ یعنی چرا نمیفهمی ؟ چرا دقت نمیکنی ؟ هِیَ هِیَ و هِیَ غَیرُها ، این همان است و آن نیست .
به عنوان مثال فردی در سن 20سالگی دزدی کرده است؛ اما در سن 70 سالگی گیر بیافتد. اگر بگوید من آن نیستم، چون بدن من تغییر کرده است کسی از او نمیپذیرد. تو آن هستی برای اینکه حقیقت انسانی همان است. پس تو بودی که گناه کردی ، بدنت بله تغییر کرده است ، خب تغییر کرده باشد . اگر این دست الان تازیانه میخورد یا این پا تازیانه می خورد عذاب مال این است یا مال نفس است ؟ و لذا اگر شما حتی ارتباط عصبی را قطع کنید ، هر چه این دست را بزنید ، هیچ چیز احساس نمی کند .
لذا این همان است ، این همان نیست ، بعد ابن ابی العوجاء از امام درخواست مثال در این دنیا در این زمینه میکند. حضرت فرمودند :شخصی خاک و کاه و آب را در قالب می گذارد و خشت می شود و بعد آن را خشک می کند. حالا دوباره آن را میکوید و به آن آب می زند دوباره در قالب میگذارد یک خشت دیگر درست میکند .این همان هست ، همان نیست .
همان است چون مواد اولیه با یک تغییراتی ، با آب جدید ، با مثلاً کاه جدید ، الان یک خشت شد .همان نیست برای اینکه آب جدید شد ، کاه جدید شد ، یک مقدار تغییرات پیدا کرد .همان است چون شما وقتی نگاه میکنید، میگویید : این خشت با آن خشت قبلی هیچ تفاوتی ندارد .
این تازه در عالم ماده است حالا در عالم نفسانی ، ببینید این هِیَ و هِیَ غَیرُها چیست.
مرحوم علامه طباطبایی در آیه ۹۹ سوره مبارکه مبارکه اِسراء: أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ قَادِرٌ عَلَى أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ میگوید: وقتی صحبت از خلقت آسمان و زمین است ، خداوند میفرماید: قادِرٌ عَلَی اَن یَخلُقَ مِثلَهُم» اینجا مثل را مطرح میکند .
به آیات 4 تا 11 سوره سجده دقت بفرمایید. خداوند در این آیات میفرماید:
أَللهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفِیعٍ أَفَلا تَتَذَکَّرُونَ (4) یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمّا تَعُدُّونَ(5) ذالِکَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (6) أَلَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ(7) ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ(8) ثُمَّ سَوّاهُ وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِیلاً ما تَشْکُرُونَ(9) وَقَالُوا أَإِذَا ضَلَلْنَا فِی الْأَرْضِ أَإِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ بَلْ هُمْ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ کَافِرُونَ(10) قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ(11)
خداوند کسى است که آسمانها و زمین و آنچه را میان این دو است در شش روز (شش دوران) آفرید، سپس بر عرش (قدرت و تدبیر جهان هستی) قرار گرفت؛ هیچ سرپرست و شفاعتکنندهاى براى شما جز او نیست؛ آیا متذکّر نمىشوید؟! امور این جهان را از آسمان به سوی زمین تدبیر میکند؛ سپس در روزی که مقدار آن هزار سال از سالهایی است که شما میشمرید بسوی او بالا میرود (و دنیا پایان مییابد). او خداوندى است که از پنهان و آشکار باخبر است، و توانا و مهربان است. همان کسىکه هرچه را آفرید نیکو آفرید و آفرینش انسان را از گِل آغازکرد. سپس نسل او را از عصارهاى از آب ناچیز و بىقدر آفرید. سپس (اندام) او را موزون ساخت و از روح خویش در وی دمید؛ و برای شما گوش و چشمها و دلها قرار داد؛ امّا کمتر شکر نعمتهای او را بجا میآورید! آنها گفتند: «آیا هنگامی که ما (مردیم و) در زمین گم شدیم، آفرینش تازهای خواهیم یافت؟!» ولی آنان لقای پروردگارشان را انکار میکنند (و میخواهند با انکار معاد، آزادانه به هوسرانی خویش ادامه دهند). بگو: «فرشته مرگ که بر شما مأمور شده، (روح) شما را میگیرد؛ سپس شما را بسوی پروردگارتان بازمیگردانند.»
در آیه 7 سخن از خلقت انسان از خاک است. به عبارت دیگر به جنبه خلقت بدن انسان اشاره شده است. در آیه 9 به غیر از جنبه بدنی یعنی روح اشاره می شود که که روح از عالم امر است نه عالم ماده. پس از ذکر این مقدمات خداوند می فرماید: کسانی که کافر شدند جهنمی و اهل عذاب هستند و می گویند آیا ما که در زمین گم و پراکنده شدیم، عناصر وجودیمان پخش شد، مثلاً بدن ما را آتش زدند، خاکسترمان هم به آب دادن، رفت ! آیا ما دوباره خلق میشویم؟ دوباره بر پا میشویم؟ هُم بِلِقاءِ رَبِّهِم کافِرُون، آنها لقاء رب و قیامت را کافر بودند .
نظر علامه ذیل آیه 11 سوره سجده
مرحوم علامه ذیل این آیه میفرمایند :
قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ
تَوَفّی یعنی کامل تحویل گرفتن، ملک الموت که «الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ» موکل است که شما را تحویل بگیرد . علامه روی ضمیر «کُم» کار دارد. بِکُمْ و مِثلُکُم. ملک الموت میآید قبض روح میکند ، پس« کُم » روح و نفس است، مِثلُکُم، مثل چیست ؟ بدن است .
کما اینکه در این عالم هم همینطور است در این عالم هم شمای ۷۰ ساله، شمای نفس ۷۰ ساله، بدن الان شما مثلِ بدن ۲۰ ساله شماست. حالا یک کمی پیرتر، یک کمی جوانتر ، یک کمی فرسودهتر.
میگویم شما مثل ۱۰ سال قبل هستید، ولی موهایتان یک کمی سفید شده، صورتتان یک کم چروک برداشته این از نظر ظاهراست؛ ولی از نظر علمی آیا اصل ماده ی شما همان ماده است، یا مثل آن ماده است؟ مثل آن ماده است . معاد هم همین است .
نفس همان است، برمیگردد؛ ولی بدن مثل بدن قبلی است. بله مادی و عنصری است . ولی همانطور که بدن دنیوی ما مرتباً تغییر میکند و بدن جدید میشود. لذا مرحوم علامه - خدایش بیامرزد - ببینید چه دقت قشنگی کرده است . میگوید قبلش وقتی خلقت انسان را فقط در رابطه با خلقت آسمان و زمین و خاک فرمود: قادِرٌ عَلَی اَن یَخلُقَ مِثلَهُم (۹۹ اِسراء) مثل شما را. اما در سوره مبارکه سجده آیه ۱۱ فرمود: قُل یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ المَوتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُم ثُمَّ اِلی رَبِّکُم تُرجَعُونَ
این کُم یعنی نفس برمیگردد ، اینجا نفرمود مِثلُکُم ، بلکه فرمود کُم . ببینید دقت حکیمانه در فهم قرآن .چگونه است! میگوید چرا آن جا مِثل گفت ؟ چرا اینجا کُم گفت ؟ همین مطلب در سوره مبارکه «یس»آمده است، آنجایی که شخصی استخوان پوسیده را برداشت آورد و گفت چه کسی این استخوانها را زنده میکند در حالی که پوسیده است ؟
خداوند در آیه ۷۷ سوره مبارکه یس میفرماید: اَوَ لَم یَرَ الاِنسانُ اَنّا خَلَقناهُ مِن نُطفَةٍ فَأِذا هُوَ خَصیمٌ مُبین
آیا انسان نمیداند که ما او را از نطفهای بیارزش آفریدیم؟! و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که) به مخاصمه آشکار (با ما) برخاست!
وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ (78)
و براى ما مثالى زد و آفرینش خود را فراموش کرد و گفت: «چه کسى این استخوانها را زنده مىکند درحالىکه پوسیده است»؟!
اینها خلقت بدنی را مطرح می کند .
قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ (79)
بگو همان کسى آن را زنده مىکند که نخستینبار آن را آفرید ؛ و او نسبت به هر مخلوقى داناست.
أَلَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ (80)
همان کسى که براى شما از درخت سبز، آتش آفرید و شما بهوسیلهی آن، آتش مىافروزید.
آیه ۸۱ را دقت کنید :
أَوَلَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى وَ هُوَ الْخَلّاقُ الْعَلِیمُ
آیا کسی که آسمان ها و زمین را آفریده است، قدرت ندارد که [پس از مرگشان] همانند آنان را بیافریند؟ چرا قدرت دارد؛ زیرا اوست که آفریننده بسیار داناست.
چرا مثل فرمود ، چرا «کُم» نفرمود ؟
ببینید این دقتها را .
برخی خیال کردند با مردن ما معدوم میشویم و اعاده معدوم هم هیچ اشکالی ندارد ! چون معاد جسمانی را قبول داریم . حکما میگویند عقلاً اعاده معدوم محال است و حتی به قول ابن سینا به صورت یک امر بدیهی واضح روشن انسان میتواند بفهمد که اعاده معدوم محال است ، با توجه به بیانی هم که از قول مرحوم استاد مطهری ، آیت الله جعفر سبحانی ، بیان علامه طباطبایی اشاره کردم ، شما که نمیتوانید این شی را با همان ظرف زمان و مکان و همان خصوصیات مادی ، که از نظر علمی و فلسفی ماده در حال تغییر و حرکت است، برگرداند. حرکت هم مساوی با تغییر است خب شما پس میخواهید حرکت را منکر باشید ! پس این نمیتواند همان باشد ، آبی که در این جوی این لحظه میآید و میرود، لحظه بعد نیست لحظه بعد همان آب نیست، این تداوم است .
آن وقت از نظر دقت توحیدی ، چه بینش توحیدی میدهد؟! برای تقریب به ذهن به این مثال توجه نمایید. الان روشنایی و نوری که در این لامپ ها میبینید ، آن به آن کارخانه دارد برق میدهد ، قبلی میرود ، یکی دیگر جایش میآید . ولی چون به سرعت میرود و یکی دیگر جایش میآید، یک واحد به نظر میآید نمیتوانیم بگوییم کارخانه یک نور داد و رفت!
این عالم ماده آن به آن ایجاد میشود، آن رفت یکی دیگر میآید. به صورت کلی میگویند بدن ۱۰ سال طول میکشد تا عوض میشود. این ناخنها میروند ، ناخنهای دیگر به جایشان میآید، این موها میرود موی دیگر میآید . قیامت که میشود ، بله آن اجزای اصلی ماده در این عالم وجود دارد ، تعبیری دارد که در شبهه آکل و مأکول ان شاالله هفته آینده عرض کنم .
امام صادق علیه السلام میفرمایند : وقتی باران میبارد چه میشود یک جا گل رز، جایی دیگر گل محمدی و طرفی دیگر بید سبز می شود؟ البته به تعبیر من چون امام علیه السلام کلی میفرمایند من دارم کم و زیاد میکنم. چون بذر این گل اینجا است ، بذر آن گل آنجاست ، بذر آن گلجای دیگر است ، آب که میآید هر کدام به اقتضای خودش رشد میکند .
در قیامت انفاس ما( نفسهای ما) مثل آن باران است . نفس از عالم برزخ میآید بدن مناسب خودش را برمیدارد .فرض کنید همان طور که یک گردوی کوچک یک درخت میشود ، اجزای اصلی بدن ما ، با آن توجه نفس، بدن میشود ، شما نگاه میکنید میگویید این همان است ولی این بدن الان اینجاست. لذا بدن قیامتی خوردن دارد ، دفع ندارد، آمیزش دارد ، تولید مثل ندارد . بدن قیامتی فرسودگی و پیری و خستگی و ... برایش معنا ندارد، لذا به آن بدن« بهشتی» میگوییم، همان طوری که بدن برزخی بدن مثالی است؛ ولی بدن بهشتی بدن عنصری است، ولی بدن عنصریِ عنصر بهشتی و لذا قیافه همین است . به قول امام صادق (ع) به ابن ابی العوجاء توضیح دادند، این خشت الان عین خشت قبلی است. اگر شما نمیدیدید که آن خشت را کوبیدند، آب جدید و کاه جدید ریختند ، قالب زدند و گذاشتند توی آفتاب خشک شد . می گویید همان است؛ ولی الان چون اینها را دیدید و فهمیدید ، میگویید همان است و همان نیست ! همان شکل است، همان قیافه است همان هیئت است ولی تغییراتی پیدا کرده است . لذا اعاده معدوم نیست. از نظر علمی اجزای اصلی ماده از بین نرفته است. این مطلب به این حرف حکما نیز کمک کرده است ، حکما بر این مبنا بیان کردهاند ، علما هم از طریق علم متوجه شدند و بیان کردند . مگر در شیمی ثابت نشده است که کمیت در عالم ماده همیشه ثابت است ؟ یعنی هیچ چیز از بین نمیرود . تغییر میکند ، ماده تبدیل به انرژی میشود ، انرژی تبدیل به ماده میشود .... و لذا این مثال را شیمیدانها زدهاند، لاوازیه میگوید: اگر یک نفر سیگار کشید سیگار دود و خاکستر شد ، تمام شد ، دیگر سیگار از بین رفت ؟ خیر، از بین نرفته ! اگر ما قدرت داشته باشیم آن دودی که یک مقدارش توی ریه رفته ، و یک مقدارش توی فضا رفته ، آن مقداری که تبدیل به انرژی شده است و آن مقداری که به صورت خاکستر روی زمین ریخته ، اینها را دوباره جمع کنیم، میشود سیگار اول . ولی ما الان این قدرت را نداریم ، میگویند کمیت در عالم ماده ثابت است ، هیچ چیز در این دنیا از بین نمیرود .بلکه تغییر و تبدل پیدا میکند ، چرا میگویید معدوم ؟ لذا مردن و مرگ معدوم نیست .
امیرالمومنین علیه السلام در نهج البلاغه چه زیبا بیان میکنند: «مِن دارٍ اِلی دارٍ تُنتَقِلُون» مرگ فنا نیست ، بلکه از یک سرا به سرای دیگر منتقل می شوید . نفس از دنیا به برزخ میرود و از برزخ به قیامت میآید.
علت متلاشی شدن بدن بعضی افراد پس از مرگ
اگر نفس قوی باشد، همان طور زمانی که در این بدن است ، نمی گذارد این بدن متلاشی شود و بو بگیرد. به بدن توجه میکند و این بدن نمیپوسد. به همین جهت وقتی نفس از بدن خارج شود ، این بدن متلاشی میشود و بو میگیرد.
حکیم زنوزی که گفته میشود بعد از ملاصدرا به عظمت او در فلسفه اسلامی کسی پیدا نشده است. کتابی در باب معاد دارد مشکلات بحث معاد را هم در این کتاب حکیم زنوزی حل کرده است بحث قوی دارد ولی برای همگان قابل فهم نیست و خیلی سخت است .
حکیم زنوزی میگوید زمان فتحعلی شاه سیل آمد، گفتند قبر مرحوم شیخ صدوق(ابن بابویه) شکافته شده بدن تازه است. فتحعلی شاه خودش رفت تا ببیند من هم رفتم ، حتی حنایی که روی انگشتهایش گذاشته بود پیدا بود ، فقط آب کفن را یک مقدار خیس کرده بود و یک مقدار زرد شده بود ، کفن را عوض کردند و با احترام دفنش کردند . این بدن بعد از نزدیک به ۹۰۰ سال تازه بود.
یکی از شاهان قاجار که به کربلا مشرف شد، گفت قبر حر را میشود بشکافید ؟ آن دستمالی که امام حسین(ع) به سر حر بسته من یک تیکه بردارم ؟ قبر را شکافتند، دیدن بدن سالم است ! دستمال هم هنوز سالم روی پیشانی بسته است !آمدند دستمال را باز کنند ، خون فوران کرد هر پارچه دیگری بستند، خون بند نیامد فهمیدند حق ندارند و دستمال را دوباره به پیشانی جناب حرّ بستند. این که بدن سالم است به علت قوی بودن نفس است.
فردای قیامت این نفس به اقتضای درجه ای که دارد با بدن عنصری به اقتضای عالم قیامت محشور می شود . قرآن هم میفرماید: مِثلُکُم، پس اعاده معدوم اصلاً نیست و حکما درست گفتهاند : اعاده معدوم مُحال است . پس با بحث دینی ما که میگوییم معاد جسمانی درست است ، هیچ مشکلی ندارد .
برای اینکه معاد جسمانی اعاده معدوم نیست ، معاد جسمانی باز گشت یک امر وجودی با شرایط جدید است .مثل اینکه الان بدن ۷۰ ساله من ، همان بدن ۲۰ ساله ۳۰ ساله .... من است ، با یک تغییراتی . از نظر موجودیت مادی همان است ، ولی آن نیست یک چیز دیگر است .
به فرموده امام(ع) این قالب خشتی که الان دارید ، آن هست و آن نیست ، پس این شبهه هم حل میشود .
مناسبت هفته
شنبه ولادت حضرت علی اکبر(ع) است . ماه شعبان هم ماه شادی و عید و سرور شیعیان است . ولی من وقتی این دستمال سر حرّ را گفتم . دلم جایی رفت که نمی توانم آرام بگیرم. به من انتقاد نکنید ! اجازه بدهید اشارهای کنم ....سر حر شکافته شد ، امام حسین علیه السلام سر حر را به دامان گرفت ، دستمالی را به سرش بست اصحاب هم آمدند و بدن حر را بردند ، دار الحرب ،( توی خیمهگاه شهدا گذاشتند) و بعد هم قبیله اش آمدند و جنازه حرّ را بردند و دفن کردند ، فاصله ای که الآن حرم حرّ با حرم اباعبدالله(ع) دارد ، به این خاطر است اما وقتی حضرت علی اکبر(ع) به میدان رفتند ، شنیدهاید که ، ارباً اربا شد ، این ارباً اربا ابتدا از سر مبارکش شروع شده بود . چون امام حسین(ع) اسم پسرانش را ، علی اکبر (ع) علی اوسط (ع) علی اصغر (ع) .... دشمنی که اینها با حضرت علی (ع) داشتند ، امام حسین (ع) هم می خواستند ، علی (ع) را در جامعه مطرح کنند . لذا وقتی حضرت علی اکبر به میدان آمدند ، اولین شهید از خانواده ابی عبدالله حسین (ع) است . قبلش همه اصحاب هستند اینها کینهای که با امیرالمومنین (ع) داشتند همه را جمع کردند . لذا همانگونه که به فرق امیرالمؤمنین (ع) ضربه زدند ، به فرق علی اکبر (ع) اول یک ضربه زدند ، فرق شکافته شد ، حضرت (ع) خم شدند ، دستانشان را بردند و گردن اسب را گرفتند که از اسب به زمین نیفتند .
گرفتند که از اسب به زمین نیفتند . اسب های تربیت شده به سوی صاحب برمی گردند ، ولی سر مبارک که شکافته شده بود ، خون آمد و چشم اسب را گرفت ، اسب متوجه نشد و اشتباهی ( چون چشمش را خون گرفته بود و جلوی دیدش گرفته شد ) صاف رفت توی دل دشمن ، این جا بود که هر که هر چه داشت ، حمله کرد و ارباً اربا شدند ...
اما اگر جناب حرّ را امام (ع) سرش را به دامن گرفت ، اصحاب و یاران آمدند .
اما این جا امام حسین (ع) فریاد زدند ، جوانان بنی هاشم بیایید ، علی را بر در خیمه رسانید ..... خدا داند که من طاقت ندارم .....
راوی می گوید من دیدم یک خانم بلند بالایی ( حضرت زینب سلام الله علیها ) آمد توی میدان ، حالا علی اکبر (ع) شهید شده اند ، ولی می گوید .... وا اُخیّا وا اُخیّا ..... وای برادرم ..... ما اول تعجب کردیم ، که آیا این خانم بلند بالا خواهر علی اکبر (ع) است ؟!
بعد دیدیم خیر .... امام حسین (ع) انگار دارند قالب تهی می کنند و اگر زینب سلام الله علیها به کمک امام حسین (ع) نمی آمد ، شاید امام حسین (ع) از کنار بدن علی اکبر (ع) به این راحتی نمی توانستند بلند شوند
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللهِ وَعَلَی الْاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ ، عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن وَ عَلی عَلَیِ بْن الْحُسَین وَ عَلی اَوْلادِ الْحْسَیْن وَ عَلی اَصحابِ الْحُسَین
به کوشش سرکار خانم طیبی و خانم خرم نژاد
منبع: سخنرانی معاد برهانی در آیات قرآنی، جلسه شصت و هشتم