جلسه هفتاد و دوم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
معاد برهانی درآیات قرآنی، جلسه هفتاد و دوم
خلاصه جلسه پیشین
آثارتربیتی اعتقاد به معاد
در دو جلسهٔ اخیر ، دربارهٔ آثار تربیتی اعتقاد به معاد، در دو جنبهٔ ایجابی و سَلبی بحث شد.
در جنبهٔ سلبی ، انکار عقیدهٔ به معاد چه اثری میگذارد؟ از نظر آیات قرآن کریم و روایات ائمّهٔ هدی علیهم السّلام و ادلّهٔ عقلی، وقتی کسی منکر معاد شد، اعتقاد به قیامت نداشت، عالم بعد از مرگ را باور نکرد، این انکار در زندگی دنیاییاش چه اثری باقی میگذارد؟!
جنبهٔ ایجابی، اعتقاد به معاد، نقطهٔ مقابل جنبهٔ سلبی است.
از نظر آیات قرآن، کسانی که به قیامت باور دارند و آنهایی که پذیرفتهاند بعد از مرگ در محکمهٔ عدل الهی، حاضر خواهند شد و تمام اعمال و رفتار و کردار و سکنات آنها دراین دنیا، در آنجا حاضر خواهد شد و به نتیجهٔ اعمالشان خواهند رسید، این عقیده چه آثاری در زندگی انسان باقی میگذارد؟
باور و انکار به این عقیده چه آثاری دارد؟
در دو جلسهٔ گذشته در خصوص انکار بحث کردیم، هنوز هم ادامهٔ همان را میخواهم بحث کنم.
نکات سورهٔ مبارکهٔ مطفّفین
در سورهٔ مبارکه مطفّفین که جلسهٔ قبل شروع کردیم دو نکته مطرح میشود. دو نکتهٔ بسیار مهم نسبت به این موضوع، که حواسمان باشد اگر در بحث معاد کار نکردیم، اگر اعتقاداتمان را قوی ننمودیم، این انکار عقیدهٔ معاد، ممکن است مارا به کجاها بکشاند و یا عوامل دیگری در زندگی ما وجود داشته باشد، که مارا وادار کند که منکر معاد بشویم.
۱-اگر اعتقاد به معاد نداشته باشیم، یعنی عقیدهٔ ما در رابطه با عالم بعد از مرگ ضعیف شود، این انکار چه آثاری برجای میگذارد؟
۲-چه چیزهایی باعث میشود که اعتقاد ما به معاد ضعیف شود؟
این دونکته خیلی مهم است. اینها نکتههای آموزشی و تربیتی قرآنکریم است که ما را تربیت میکند تا نسبت به این مسائل حسّاس بشویم.
سورهٔ مبارکهٔ مطفّفین، آیه 4
در ادامه سورهٔ مبارکهٔ مطفّفین خداوند می فرماید:أَلا یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ؛ آیا آنها گمان نمیکنند که برانگیخته میشوند.
آیا گمان نمیکنند که قراراست فردای قیامت برانگیخته شوند؟ یعنی حتّی اگر کسی یقین هم نداشته باشد، ظَنّ یعنی گمان. گمان کند، احتمال هم بدهد که قیامت هست، اینها زندگیشان باید یکجور دیگری شود.
اگر بخواهیم همهٔ آیات را بحث کنیم، شاید ۳-۴ سال فقط آیات تربیتی قرآن وقت میخواهد، لذا بعضی از آنها را انتخاب میکنم.از آیهٔ ۱۰ الی آیهٔ ۱۷، این چند آیه، بعضیها را بیشتر باید مکث کنیم.
در آیهٔ شریفهٔ ۱۰، سورهٔ مبارکهٔ مطفّفین، بعد از آن مطالبی که بحث کردیم، ابتدا قرآن میفرماید:
سوره مطففین، آیه 10
وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ
وای در آن روز بر تکذیبکنندگان!
« وَیْلٌ» را جلسهٔ قبل عرض کردم، هرچه گویندهاش مهمتر، برجستهتر، عادلتر، حکیمتر باشد، شدّت نگرانیاش بیشتر است. خدای عالم میگوید: وای، وَیْلٌ. یَوْمَئِذٍ، یک همچو روزی، یعنی قیامت.
روزی است که چه چیزی برای مکذّبین معیّن شده است؟ نتیجهٔ مکذّبین در آن روز چه قراراست، باشد؟
این مکذّب، دروغ پندارنده نسبت به چه چیزی؟ در ادامهاش میفرماید.
پس وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ، وای در همچون روزی، در یک همچون موقعیّت و شرایطی، برای آنهایی که تکذیب و رد میکردند. چه چیزی را تکذیب میکردند؟ دوباره با قرینه معلوم است. چون قبلش صحبت قیامت است و اینهایی که انکار قیامت میکنند. اما از باب تأکید بیشتر و اهمیّت بیشتر قائل شدن، میفرماید:
سوره مطففین، آیه 11
الَّذینَ یُکَذِّبُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ
همان کسانی که روز جزا را انکار میکنند.
یَوْمِ الدِّینِ، یعنی قیامت. چون یک معنای دین جزا و پاداش است.
یَوْمِ الدِّینِ، روز جزا، روز پاداش.
یَومُ الحساب، روزی که قراراست حسابرسی بشود و هرکسی به نتیجهٔ اعمال خودش برسد.
پس، وَیْلٌ لِلْمُکَذِّبینَ، وای بر آنهایی که دروغ پنداشتند، در یک همچون روزی، وای بر آنها. چه چیزی را دروغ پنداشتند؟
الَّذینَ، آن کسانی که، یُکَذِّبُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ، روز قیامت را، روز حسابرسی را، حساب و کتاب را، پاداش و جزا را، نتیجهٔ اعمال را… همه را دروغ پنداشتند و در دنیا گفتند: ول کنید ! این حرفها را چه کسی گفته است؟! اینها قدیمی شده! رد شده!همین چند روزه را خوش باشیم! سیلی نقد به از حلوای نسیه است.
از این بازیها هزارجور در تاریخ درست کردهاند، لذا مقدّمات تکذیب را فراهم کردند.
خلاصه اینکه خودشان را به جایی رساندند که میگویند، چه کسی خبر آورده که بعد از مرگ چه خبر است؟! تمام شد رفت! یک ویژگی را قرآن برای اینهایی که تکذیب قیامت را میکنند، ذکر میکند.
این برای من خیلی مهم بود و من در بین آیات مختلف، که بعضیهایشان را انتخاب میکنم، روی بعضی نکتهها بیشتر انگشت میگذارم.
یکی از آن نکتهها در این آیه است:
سوره مطففین، آیه 12
وَ ما یُکَذِّبُ بِهِ إِلاَّ کُلُّ مُعْتَدٍ أَثیمٍ (۱۲مطفّفین)
و تنها کسی آن را انکار میکند که متجاوز و گنهکار است.
ویژگی انسان معتد
« وَ ما یُکَذِّبُ بِهِ إِلاَّ»، تکذیب نمیکنند، دروغ نمیپندارند، بِهِ، قیامت را، إِلاَّ، مگر اینکه، « کُلُّ مُعْتَدٍ أَثیمٍ»: کسانی که مُعْتَد و أَثیم هستند، تکذیب میکنند. کلمهٔ مُعْتَد، اسم فاعل است از کلمهٔ إِعْتِداء، یعنی تجاوزکننده. مُعتدی، یعنی کسی که از حدود خودش پایش را فراتر میگذارد.
ابتدای سورهٔ مطفّفین هم، این نکته را اشاره کردم که اگر قراراست تربیت بشویم، حتّی در همین تربیتهای دنیوی، وقتی یک مربی می خواهد از نظر علمی، یا از نظر بدنسازی و ورزشی ما را تربیت میکند دستوراتی میدهد؛ مثلاً این غذا را بخور، این غذا را نخور، این کارها را بکن. اینها تربیت است. آیا لازمهٔ تربیت، در مرز امر و نهی مربّی حرکت کردن هست یا نیست؟ بله هست.
وقتی به ما میگوید این کار را بکنید، یعنی اینطرف و آنطرف نرو، این کار را نکن، یعنی این حریم را رعایت کن.
مُعْتَد: کسی است که از حریم خارج میشود. کسانی که به خودشان اجازه میدهند، در مقابل ربوبیّت پروردگار بایستند. ربّ، خدا است، دستورات تربیتی هم از ناحیهٔ پروردگار عالم برای ما معیّن میشود.
پیامبر(ص) است در زمان خودشان، امام(ع) بعد از پیامبر(ص) که برای ما بیان کرده و توضیح داده اند.
گاهی ما تابعٌ نعل باالنَّعل، طبق فرمان پیامبر(ص) و امام(ع) حرکت میکنیم و پیش میرویم. اما یک موقع از خودمان اِعمال سلیقه میکنیم. مثلاً میگوییم: اینجا را این کار کنیم، بهتر است. اینجا را این کار نکنیم بهتر است.
انسانی که مُعْتَد است، یعنی حریم را رعایت نمیکند، جرأت تعدّی و تجاوز نسبت به آن مرزی که مربّی برای او معیّن کرده دارد، برای خودش مرز معیّن میکند،اثیم میشود.
معنای اثیم
أَثیم، إثم یعنی گناه، ذَنب هم یعنی گناه.
أَثیم، صفت مشبّهه است. صفت مشبّهه مثل علیم، عالم. علیم، علم در علیم ریشه دوانیده، رسوخ کرده، دوام دارد، این صفت در او متمرکز شده است. صفت مشبّهه دوام و ثبوت را میرساند. در حالی که صیغه مبالغه ممکن است شدید باشد، اما دوام نداشته باشد، زود هم برطرف شود. مثل عطشان، یعنی خیلی باعطش، تشنگی زیاد. ولی یک لیوان آب میخوریم، برطرف میشود. دوام ندارد. لذا صفت مشبّهه گاهی هم به معنی اسم فاعل میآید، هم به معنی اسم مفعول، ولی دوام را میرساند.
أَثیم، یعنی کسی که گناه در او ریشه دوانیده. در این صورت چه میشود؟
دسته بندی گنهکاران
۱-یک دسته گناه کردهاند، ولی زود پشیمان میشوند، متأثّر هستند، به در خانهٔ خدا میآیند.
ما مسلمانها مثل آیین مسیحیّت لازم نیست برویم کلیسا پیش کشیش و اعتراف کنیم تا گناهانمان بخشیده شود. یک فرد مسلمان تنها در خانه در دل شب، گوشهای با خدا، الهی العفو سرمیدهد، استغفار میکند، اشک میریزد.آن شش شرطی که امیرالمؤمنین(ع) دربارهٔ شرایط استغفارکنندگان در نهجالبلاغه بیان فرمودهاند، را رعایت میکند. انسانی که نادم شد، پشیمان و تائب شد و توبه کرد، مثل این است که گناه نکرده است. پیامبر(ص) میفرمایند: التّائبُ مِن الذَّنبِ کَمَـنْ لا ذَنْبَ لَهُ .(کنزالعمال، ح10174)
کسى که از گناه توبه کندمانند کسى است که گناهى نکرده است.
اینقدر خدا بزرگواراست و رحمت و عنایت دارد که میبخشد.همچنین خداوند در آیهٔ ۷۰ سورهٔ مبارکه فرقان میفرماید:
إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللهُ غَفُوراً رَحیماً
مگر کسانى که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، که خداوند گناهان آنان را به حسنات مبدّل مىکند و خداوند همواره آمرزنده و مهربان بوده است!
یُبَدِّلُ اللهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ، خداوند حتّی آن بدیها را تبدیل به حسنات میکند. ولی این در صورتی است که تائب باشد، با آن شرایطش.
۲- اما یک دسته از گنهکاران اهل تسویف هستند. سَوْفَ سَوْفَ، یعنی به تأخیر میاندازد. توبه باشد بعداً، باشد بعداً… عقب میاندازد. گناه کردید، توبه کنید. حقّ النّاس بر گردنتان هست، ادا کنید. فِلان دِین بر عهدهات هست، اِهمال میکنید، اینرا «تَسویف» میگویند. این عقب انداختن، عقب انداختن… کم کم قُبح گناه را ازبین میبرد و گناه ریشه میدواند. وقتی گناه ریشه دوانید، نتیجهاش چه میشود؟
ادامهٔ آیه میفرماید؛ پس یکی از دلائلی که اینها جرأت میکنند که بگویند قیامت نیست، چون مُعْتَدٍ أَثیمٍ هستند. یعنی به خودشان اجازهٔ تعدّی میدهند و اگر تعدّی کردند، از حدّ و حدود الهی پا را فراتر گذاشتند، امیدهای کاذبی برای خودشان درست میکنند. میگویند: حالا باشد! خدا بخشنده است. بله خدا بخشنده است، ولی خدا عادل هم هست، خدا قهّار هم هست.
در دعای افتتاح در ماه مبارک رمضان، که از ناحیهٔ مقدّس حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و أرواحُ الْعالمین لِتُراب مَقْدَمه الْفِداء، وارد شده است که شبهای ماه رمضان، هرشب این دعا را بخوانید.
اللَّهُمَّ إِنِّی أَفْتَتِحُ الثَّنَاءَ بِحَمْدِکَ، وَ أَنْتَ مُسَدِّدٌ لِلصَّوَابِ بِمَنِّکَ، وَ أَیْقَنْتُ أَنَّکَ أَنْتَ
أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ فِی مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ، وَ أَشَدُّ الْمُعَاقِبِینَ فِی مَوْضِعِ النَّکَالِ وَ النَّقِمَةِ، وَ أَعْظَمُ الْمُتَجَبِّرِینَ فِی مَوْضِعِ الْکِبْرِیَاءِ وَ الْعَظَمَةِ.
خدایا، من با سپاس تو ستایش را آغاز می کنم و تویی که با کرمت به سوی درستی توجّه دهی، و یقین دارم که تو، در جای عفو و رحمت، مهربان ترین مهربانانی، و در جایگاه مجازات و انتقام، سخت ترین کیفرکننده ای، و در موضع بزرگ منشی و عظمت بزرگ ترین جبّاری.
أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ است در موضع عفو و بخشش، ولی أَشَدُّ الْمُعَاقِبِینَ است در موضع مجازات. همه اینها را باید در نظر بگیریم. اما اینها این طرف را دیگر نمیبینند و اهل تسویف هستند، این باعث میشود که به مرور أَثیم بشوند.
وقتی أَثیم شدند، چه میشود؟ دراین سوره چه میفرماید؟
خدا میداند وحشتناک است، شما گوش کنید و ببینید من راست میگویم که باید ترسید یا خیر؟
میفرماید: وقتی اینها تکذیب میکنند، اعتقادات درست ندارند، میگویند چه کسی گفته قیامت هست؟!
از کجا معلوم است که ما فردای قیامت، در محکمهٔ عدل الهی حاضر بشویم؟! اینها مُعْتَد هستند و باعث میشود که أَثیم شوند. نتیجهاش چیست؟
سوره مطففین، آیه 13
إِذَا تُتْلى عَلَیْهِ آیاتُنا قالَ أَساطیرُ الْأَوَّلینَ
[همان کسانی که] وقتی آیات ما بر آنها خوانده میشود میگویند: «این افسانههای پیشینیان است».
یک موقع دوستی، رفیقی، آشنایی دارید، گناهی کرده است، به او میگویید: چرا این کار را کردی؟ میگوید: ممنون هستم که تذکّر دادی، خدا پدرت را بیامرزد، راست میگویی، من بد شدم، ضعیف شدم؛ اما برایم دعا کن، کمکم کن، من هم دلم میخواهد که اشتباهم را جبران کنم.
این خیلی خوب است. بالاخره زمینهای در وجودش هست که از این بدیها متأثّر میشود، لذا میگردد کسی را پیدا کند که کمکش کند. او را راهنمایی کند و به او بگوید چه کارهایی انجام دهد. نمیخواهد این بدیها در وجودش بماند. یا مشهد حرم امام رضا(ع) میرود و اشکش جاری میشود، میگوید: یا علی بن موسی الرّضا(ع) دلم میخواهد آنطوری باشم که شما دوست دارید وهکذا.اینها ارزش دارد.
اما یک موقع یک انسان وقتی گناه کرده و گناه میکند، شما به او تذکّر میدهید، میگوید: ول کنید! هنوز تابع این حرفها هستید؟! ببینید کرهٔ ماه را گرفتند ولی شما هنوز این حرفها را میزنید؟!
یعنی اصلاً این حرفها را مسخره میداند.
این انگار مثل این است که میگوییم شما که دروغگو نبودید، چرا دروغ میگویی؟ میگوید: ول کن بابا عصر اَتم است!! خب عصر اَتم باشد، مگر راستی و دروغ مربوط به یک زمان است؟ در عصرحجر هم باید راست میگفتی، در عصر اَتم هم باید راست بگویی. انسانیّت و صفات و اخلاق والای بشری که زمان و مکان برایش مطرح نیست.
اینها چه میشود؟ چون أَثیم شده است، صفت مشبّهه از إِثم، یعنی این فرد در وجودش، گناه و آلودگی ریشه دوانیده، که این گناه و آلودگی را آیهٔ بعد توضیح میدهد که از کجا شروع میشود.
خود این رِوالی که قرآن دارد برای ما بیان میکند، همینها را دقّت کنیم، معجزه بودن قرآن برای ما ثابت میشود.
معنای اساطیر
«أَساطیر» یعنی افسانه. مثلاً در داستانهایی که فردوسی در شاهنامه برای ما ذکر کردهاست، خیلی از اینها، خیال است، واقعیّت خارجی ندارد. اینها را أَساطیر میگویند.
مسئلهای هم نیست. یک شاعر آمده برمبنای ذوقش، یک چیزهایی را در ذهنش تصوّرکرده، داستان مانند، خیال است. گاهی برای بچّهها میخواهیم قصّه بگوییم، یک چیزهایی پیش خودمان درست میکنیم، خیالپردازی میکنیم، ولی سعی میکنیم خیالپردازی خوبی باشد که ازاین داستانی که نقل میکنیم، بچّه یک نتیجهای هم بگیرد. اما یک موقع، یک چیزهایی است که افسانه و ساختگی است وهیچ ملاکی هم ندارد.
میگوید: اینها کارشان به اینجا میرسد، وقتی مُعْتَدٍ أَثیم میشوند، إِذَا تُتْلى عَلَیْهِ آیاتُنا، وقتی آیات ما برایشان خوانده میشود، بیانات معصومین(علیهمالسّلام) را برایشان میخوانید، قالَ أَساطیرُ الْأَوَّلینَ، میگویند: اینها همان افسانههایی است که قبلیها هم گفته بودند و قبلیها هم ازاین افسانهها درست کرده بودند!
آیهٔ بعدی را دقّت کنید:
سوره مطففین، آیه 14
کَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ
چنین نیست [که آنها میپندارند]، بلکه اعمالشان چون زنگاری بر دلهایشان نشسته است.
کَلاَّ، خیر، خیر، اینها اساطیر نیست، اینها آیات الهی است.
تحول فضیل بن عیاض
گاهی یک دزد دگرگون می شود. فُضِیل بن عَیاض، نصف شب از دیوار خانهای بالا رفت، چون هوا گرم بود صاحب خانه درحیاط منزل، نصف شب مشغول نمازشب بود، در قنوت نماز شبش این آیه را میخواند:
أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا یَکُونُوا کَالَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ (آیه ۱۶ - سوره حدید)
آیا وقت آن نرسیده است که دلهاى کسانى که ایمان آوردهاند، در برابر ذکر خدا و آنچه از حق نازل شده است خاشع گردد و مانند کسانى نباشند که در گذشته به آنها کتاب آسمانى داده شد، سپس زمانى طولانى بر آنها گذشت و قلبهایشان [بر اثر فراموشکارى] قساوت یافت؛ و بسیارى از آنها گنهکارند؟!
أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللهِ، مضمون آیه این است:
آیا وقت آن نرسیده است؟ آنانی که ادّعای الهی میکنند، قلبشان خاشع شود؟ به تعبیری عامل شوند؟
فُضیل عرب بود، عربی میفهمید. برای دزدی هم آمده بود؛ اما با شنیدن این آیه توبه میکند و یکی از بزرگان عرفای تاریخ عرفان اسلامی میشود.
این انسان أَثیم نیست. درست است که گناه کرده، ولی اگرچه ارتباطش باریک شده، بریده نشده، ارتباط را قطع نکرده است.
اما وقتی رابطهاش را کمکم در اثر انکار قیامت قطع میکند، کار به جایی میرسد که(اثیم می شود و می گوید اینها افسانه است.) این آیه را فضیل میشنود گریه میکند و نادم میشود و تکانی در دلش ایجاد میشود.
خدا میداند بنده که برای خودم همیشه میخواهم، اگر خواستید برای من دعا کنید، برای من اینرا بخواهید، همیشه اینرا میگویم:خدایا، دل مارا پذیرای حق قرار بده.دل مارا نرم کن در مقابل حق، مارا تسلیم ارزشهای حق و لذّت فهم حق و عمل به حق را به ما بچشان.اینرا فُضیل فهمید.
رابطه دو طرفه انکار معاد و اثر انکار معاد
اما چرا دراین آیهٔ شریفه میفرماید: اینهایی که أَثیم میشوند که إِثم در آنها حالت صفت مشبّهه پیدا میکند.
دوطرفه میشود، هم باعث تکذیب قیامت میشود، هم تکذیب قیامت باعث این گناه میشود. به صورت تَلازُمی؛ تکامل، تلازم جلومیرود.
کار به اینجا میرسد که وقتی؛ إِذَا تُتْلى عَلَیْهِ آیاتُنا قالَ أَساطیرُ الْأَوَّلینَ(۱۳) آیات ما برای اینها خوانده میشود میگویند ول کنید آقا این حرفها چیه؟!
کَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ(۱۴)
چنین نیست[که آنها میپندارند] بلکه اعمالشان چون زنگاری بر دلهایشان نشسته است.
کَلاَّ؛ خیر، اینها اساطیر نیست، اینها کلمات حقّ الهی است که دلها را تکان میدهد.
دو نکته در اینجا هست؛
۱-رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ، «رانَ» به فارسی رایج خودمان به معنای زنگ زدن است. آهن را ضدّ زنگ میزنند؛ زیرا اگر اینکار را نکنند، یک مدّتی بماند، زنگ میزند.
اگر آیینه که قراراست تصاویر را در خودش نشان بدهد، گرد و غبار زیادی بگیرد، زنگار رویش بنشیند، دیگر تصویر را صاف و شفّاف نشان نمیدهد.
قرآن میگوید: قلب زنگ زده، بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ، چه شده که این قلب زنگ زده؟ ما کانُوا یَکْسِبُونَ. به خاطر کارهایی است که خودشان کردهاند. این کارها چیست؟انکار معاد واثرانکار معاد.
از این طرف، گناهان باعث میشود منکر معاد بشویم، چرا؟
(این نکتههای ظریف را در فقه ما دقّت کنید)در بحثهای امربه معروف ونهی ازمنکر، یکی از جاهایی که میگویند امربه معروف ونهی ازمنکرساقط میشود، آنجایی است که ایجاد مَفْسَده کند واثرسوء بگذارد.
مثلاً شما الآن دارید به آقازادهتون، شاگردتان، به دوستتان… امربه معروف و نهی ازمنکرمیکنید، اما زمینهای دراو ایجاد شده که الآن بخواهید مطرح کنید، او برمیگردد حرکات تندتری را از روی لجبازی انجام میدهد. فقه میگوید اینجا سکوت کن، زیرا نباید زمینه را برای تندروی درآن مسئله آماده سازی کرد.
حکایت آقای بهجت و راننده فاسق
بنده اینرا شنیدم، نمیدانم درست است یا خیر، چون به واسطه شنیدم، صحّت و سُقمَش را تضمین نمیکنم، ولی بعید نیست که راست باشد. راوی میگفت در جوانیهای مرحوم آیتالله بهجت رضوان الله تعالی علیه، همراه ایشان سوار مینیبوسی بودیم. ازشهری به شهری میرفتیم، راننده صدای موسیقی و ساز و آواز را در مینیبوس، خیلی بلند کرده بود. مرحوم آقای بهجت هم سرشان پایین بود، مشغول ذکر خودشان بودند.
یک جایی رسیدیم، پیاده شدیم. من به مرحوم آقای بهجت عرض کردم: آقا شما یک تذکّری ندادید! فرمود: جایش نبود. گفتم: چرا؟ فرمود: این الآن فاسق بود،گناه علنی میکرد، فسق بود. دیدم، اگربخواهم چیزی به او بگویم، کفرمیگوید و بعد مرتدّ میشود، من نمیخواهم اورا از فسق به ارتداد بکشانم.
از فسق به ارتداد
گاهی بعضیها زمینهٔ تداوم فسق را تا حدّ ارتداد دارند. لذا اینجا میفرماید: چه میشود که قلب زنگ میزند؟ ازفاسق بودن به مرتدّ بودن کشیده میشوند، کجاست؟
ابتدا میگوید: نمیدانم، آیا واقعاً معاد هست؟ من شک دارم( دراین حدّ)
الآن شک دارد، فردا میخواهد رشوهای بگیرد، یک کمی اول میترسد، قیامت را چه کنم؟ جواب خدارا چه بدهم؟
آن شک در درونش مرتّب انگولک میکند. ازکجا معلوم است که معاد باشد؟ چه کسی گفته؟سیلی نقد را بگیریم، حلوای نسیه بماند. اینجا دست دراز میکند تا رشوه را بگیرد. این فرد یک درجه ازمُعْتَد میشود، إِثْم یک کم در او قویترمیشود. اثراین إِثْم واین حالت مُعْتَد بودن، شک نسبت به قیامت را، قویترمیکند.
وقتی شک نسبت به قیامت قویترشد، دفعهٔ بعد در لغزش دیگر، این حالت مُعْتَد بودن، قویترمیشود، إِثْم ریشهدارتر میشود. کمکم کاربه کجایی میرسد که میگوید: ول کن این حرفها چیه! دیگر راحت همهچیز را کنار میگذارد. این گونه میشود قلب زنگ میزدند. یعنی اگر قراربود درآیینهٔ دل، خدا نقش ببندد، دیگرآیینهای باقی نمانده است.
کَلاَّ؛ خیر، اینها اساطیر نیست، اینها همان حقّی است که دلها را تکان میدهد.
سوره انفال،آیه 2
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیماناً وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ
مؤمنان، تنها کسانى هستند که هرگاه نام خدا برده شود، دلهاشان ترسان مىگردد و هنگامىکه آیات او بر آنها خوانده مىشود، ایمانشان فزونتر مىگردد؛ و تنها بر پروردگارشان توکّل دارند.
اینها برای آنها مطرح است. یک آیه میخوانید گریه میکنند، یک روایت برایشان میخوانید رنگ چهرهشان تغییر میکند…
اما آن طرف دراثرمُعْتَدٍ أَثیمٍ، کارشان به کجا میرسد؟ کَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ(۱۴)
اینها میگویند: أَساطیرُ الْأَوَّلینَ.
کمکم کار به کجا میرسد؟
سوره مطففین، آیه 15
کَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ
چنین نیست [که میپندارند]، بلکه آنها در آن روز از [لقای] پروردگارشان محجوبند.
کَلاَّ، نه، چنین نیست، اینطور نیست که اینها خیال میکنند، إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ. بلکه آنها درآن روز از لقای پروردگارشان محجوبند.
محجوبان از خدا در دنیا و قیامت
درقیامت یک عدّه از ربّ، محجوب هستند، درحجاب هستند. در دنیا هم یک عدّه ازربّ محجوبند در حجابند.
از امام(ع) دراین رابطه روایت داریم که مطلب را برای ما کاملاً روشن میکند.
میفرماید: محجوب بودن در دنیا؛
۱- توحید اولین مرحلهٔ دین است و عالیترین مقامات که یک مؤمن میتواند پیدا کند، نسبت به درجات توحیدیاش است که عالیترین درجهٔ آن فرمایش مولا امیرالمؤمنین(ع) است که فرمودند: خدای ندیده را عبادت کنم؟! امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «ما رَأَیْتُ شَیْئاً اِلاّ وَ رَأَیْتُ اللهَ قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ وَ مَعَهُ»؛ (چیزى را ندیدم مگراینکه خدا را قبل از آن و بعد از آن و با آن دیدم.)
یکی از بزرگان معاصر را دیدم که نسبت به اینگونه مطالب، تشبیه و تمثیل خیلی قشنگی داشت و بنده واقعاً استفاده کردم.
ایشان میگفتند: مثلاً درایران، ایّام فاطمیّه، محرّم وصفر، ماه مبارک رمضان، درهر کوچهای، خیابانی، محلّهای، یک پرچم سیاه میزنند و زیرش مینویسند، هیئت فلان، جلسهٔ فلان، حسینیّهٔ فلان…، شما به عنوان بچّه شیعههای ایرانی، تا چشمتان به این پرچم میافتد، در ذهنتان میآید که جلسه است، سخنرانی است، مدّاحی و نوحه سرایی است، گریه کردن و موعظه شنیدن است، همهٔ اینها در ذهن میآید. یعنی پرچم میبینید، درواقع با این پرچم آن صحنه در ذهن میآید.
پرچم چیست؟ حضرت زهرا(س) بوده که اصلاً فاطمیّه مطرح شده و این پرچم مطرح شده، پرچم را هم بردارید و نباشد، باز آن جلسه جای خودش است. قبل از پرچم آن بود، با پرچم آن است، بعد از پرچم هم آن است.
یک خارجی غیرمسلمان که اصلاً با این مطالب آشنایی ندارد، وارد یک کشور شود و این پرچمها را ببیند، نمیگوید اینها چیست؟چرا بعضی ازاین پرچمها سیاه است؟ چرا بعضیها سبز و چرا بعضیها قرمز است؟چرا میپرسد؟زیرا نمیداند پشت این چیست.
انسانی که خدارا میشناسد در هر چیزی برای او نشانه، کُلِّ شَیْءٍ لَهُ آیَةٌ تَدُلُّ عَلَی أَنَّهُ وَاحِدٌ است.
علیبنإبراهیم (رحمة الله علیه)- وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنِینَ قَالَ: فِی کُلِّ شَیْءٍ خَلَقَهُ اللَّهُ آیَة،قَالَ الشَّاعِرُ:
وَ فِی کُلِّ شَیْءٍ لَهُ آیَةٌ تَدُلُّ عَلَی أَنَّهُ وَاحِدٌ.
علیّبنابراهیم (رحمة الله علیه)- وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنِینَ؛ در هرچیزی که خداوند آفریده، نشانهای است. شاعر گفته: «در هرچیزی برای خداوند نشانهای وجود دارد که بر وحدانیّتش دلالت میکند».( تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۵، ص۱۱۴ القمی، ج۲، ص۳۲۹)
سوره ذاریات آیه ۲۰
وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنِینَ
و در زمین آیاتى براى جویندگان یقین است. همهچیز آیت الهی است. جهان را به چشم آیه نگاه میکند، میگوید:
به صحرا بنگرُم، صحرا تو بینُم به دریا بنگرُم، دریا تو بینُم
به هرجا بنگرم، کوه و در و دشت نشان از قامت رعنا تو بینم
کجا نگاه کنم که؛ هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ آیه ۳ - سوره حدید
اوست اوّل و آخر و پیدا و پنهان؛ و او به هر چیز داناست. همهچیز اوست، چون آن پشتوانه را دارد.
اما وقتی قلب زنگار خورد، دیگر اصلاً نمیتواند ببیند.
شما میگویید: خدا، میگوید: خوردنی است یا پوشیدنی؟!نه سختتر از این هم میشود! بنده کسی را که از دوستان بود، آشنا بود، اهل مطالعات هم بود؛ ولی با کمال تأسّف افتاد دریک خطهایی، به بیراهه کشیده شد.
بنده چندسالی ایشان را ندیده بودم، تا در سفری، دریک جلسه شرکت کردم، عدّهای از اهل مطالعه، دوستان، اهل فن بودند، بنده هم اتّفاقی دراین جلسه شرکت کردم. دیدم این آقا هم گوشهای نشسته است.
سؤالی طرح کردند، بنده مجبورشدم از نهجالبلاغه، مطلبی را در رابطه با آن سؤال مطرح کنم.
شاید یک ساعت و خوردهای طول کشید. واقعاً خسته، خیس عرق، با زحمات زیادی این مطلب را از نهجالبلاغه توضیح دادم و جمعبندی کردم و نتیجه گرفتم. ایشان یک دفعه گفت: اینها که گفتی همه درست، ولی چه به درد دنیای من میخورد؟! یعنی اصلاً دیگر حاضر نیست غیراز منفعت دنیایی به چیزدیگری فکرکند.
جلسه دینی آمده، ولی دراین جلسهٔ دینی هم اگرچیزی به درد دنیای من میخورد، بیایم! اگرنه که من دیگر حوصلهاش را ندارم! یعنی بشر میتواند، به مرور به این حالتها برسد.
یکی از عواملی که طبق این آیات قرآن، ارزشها را ضدّ ارزش و واژگونه میکند، از دست دادن اعتقاد به عالم آخرت و مُعْتَد و أَثیم شدن است که رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ میشوند، آنها عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ هستند.
این دنیایشان است، قیامت هم وقتی از خدا محجوب هستند، دو درجه هستند:
۱-از رحمت خدا در حجاب هستند.
رحمت خدا دیگر شامل حال اینها نمیشود، و اگر جهنّمی هم نشوند و درجهای از بهشت داشته باشند، دیگر در جایگاه صدق نزد خداوند حاکم مقتدر، (فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ (آیه ۵۵ - سوره قمر)) نخواهد بود و محجوب میشوند.
همهٔ اینها از آن مرحلهای که انکار معاد پیش میآید برای آنها مطرح است.
شاهد دیگری هم از قرآنکریم بیاورم، که وجود مقدّسهٔ حضرت زینب(س) در مجلس یزید به این آیه اشاره کردند، که خیلی درس دراین آیه است.
وقتی اهلبیت ابیعبداللهالحسین(ع) را وارد مجلس یزید کردند، یزید باد به غبغب انداخته بود که من پیروز شدم و با نگاهی خاص به اهلبیت ابیعبدالله(ع) نگاه می کرد و آنها را مورد شماتت قرار میداد. به یک باره حضرت زینب(س) با آن بیان کذایی خطبهٔ مجلس یزید را شروع کردند:
«أَمِنَ الْعَدْلِ یَابْنَ الطُّلَقاءِ! تَخْدِیرُکَ حَرائِرَکَ وَ إِمائَکَ، وَ سَوْقُکَ بَناتِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَ سَلَّم سَبایا، قَدْ هَتَکْتَ سُتُورَهُنَّ، وَ أَبْدَیْتَ وُجُوهَهُنَّ، تَحْدُو بِهِنَّ الاَْعداءُ مِنْ بَلد اِلى بَلد…»
اى پسر کفّار آزاد شده! آیا این از عدالت است که تو زنان و کنیزان خود را پشت پردهها بنشانى، ولى دختران رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را اسیر کرده و به اینسو و آنسو بکشانى و در حالیکه پرده حرمت آنان را دریده و چهرههاى آنان را در معرض دید مردم قراردادهای…»
در ادامه خطبه این آیه را شاهد آوردند:
ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ (آیه ۱۰ - سوره روم)
سپس سرانجام کسانى که اعمال بد مرتکب شدند به جایى رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و پیوسته آن را مسخره مىنمودند.
« ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى»سپس عاقبت و سرانجام کسانی که مرتکب بدیها میشوند، أَساؤُا السُّواى؛ سیّئه: بدیها، گناه میکنند، بدیها را مرتکب میشوند، چه میشود؟ أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللهِ، یعنی کمکم کار به جایی میرسد که نه فقط عامل عمل بد هستند، بلکه حتّی آیات الهی را رد میکنند. میگویند: ول کنید! این حرفها چیست؟! الآن درزمان ما متأسفانه این قضایا دارد برای خیلیها پیش میآید.اینها جزء فِتَن آخرالزّمان است.
لازم میدانم یک روایت دراین زمینه امشب حتماً بخوانم. حواسمان را جمع کنیم، دینمان را از دست ندهیم، در امتحانات نلغزیم.
ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللهِ «وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ.»
تازه مسخره هم میکنند! این بیچارهها! شبهای جمعه میروند حسینیّهٔ حاجیان! بیکارهستند! آنجا میروند و بازهم هنوز از خدا و پیغمبر(ص) و امام(ع) صحبت میکنند!
به خود من گفتهاند!!
شخصی تماس گرفت و گفت: من با شما کاری دارم. گفتم: شب جمعه است من میروم حسینیّه. گفت: هنوزهم میروی؟! خسته نشدی؟!ول کنید دیگر! عرض کردم: خیرما هنوزهم همان ارتجاعی بودنمان را داریم، انشاالله همینطور ارتجاعی باقی بمانیم. عاقبت کسانی که بدیها را مرتکب میشوند، به اینجا میرسد که تکذیب میکنند.
توصیه پیامبر(ص)درباره سخت کوشی و آمادگی برای قیامت
از انس بن مالک روایت شده که گفت: شنیدم پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) مى فرماید:
یا مَعْشَرَ الْمُسْلِمینَ، شَمِّرُوا فَاِنَّ اْلاَمْرَ جِدٌّ، وَتَأهَبُّوا فَاِنَّ الرَّحیلَ قَریبٌ، وَ تَزَوَّدُوا فَاِنَّ السَّفَرَ بَعیدٌ، وَ خَفِّفُوا اَثْقالَکُمْ فَاِنَّ وَراءَکُمْ عَقَبَةً کَؤُوداً، وَ لا یَقْطَعُها اِلاّ الُْمخِفُّونَ. اَیُّهَا النّاسُ، اِنَّ بَیْنَ یَدَىِ السّاعَةِ اُمُوراً شِداداً، وَ اَهْوالاً عِظاماً، وَ زَماناً صَعْباً یَتَمَلَّکُ فیهِ الظَّلَمَةُ، وَ یَتَصدَّرُ فیهِ اَلْفَسَقَةُ، وَ یُضامُ فیهِ اَلآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ، وَ یُضْطَهَد فیهِ النّاهینَ عَنِ الْمُنْکَرِ; فَاَعِدُّوا لِذلِکَ الاْیمانَ، وَ عَضُّوا عَلَیْهِ بِالنَّواجِذِ، وَ الْجَأُوا اِلَى الْعَمَلِ الصّالِحِ، وَ اَکْرِهُوا عَلَیْهِ النُّفُوسَ تُفْضُوا اِلَى النَّعیمِ الدّائِمِ.( بحارالانوار، ج۷۷، ص۱۸۶)
اى مسلمانان! خودتان را آماده کنید (و آستین ها را بالا بزنید) که امر قیامت جدّى است و آماده مرگ شوید، چرا که کوچ کردن نزدیک است و توشه بردارید که سفر طولانى است و بارهاى خود را سبک گردانید که در پیش روى شما گردنه هاى صعب العبورى است که جز سبکباران کسى نمى تواند از آن بگذرد.
(اى مردم!) نزدیک قیامت و آخر دنیا، امور سخت و هولها و وحشت ها بزرگ و روزگار سختى است که در آن حکمرانان جهان، ظالمانند و فاسقان در مصدر امور قرار مى گیرند و امر به معروف کنندگان مظلومند و نهى از منکر کنندگان در فشار. پس (در این موقع) بوسیله ایمان، آماده و مهیّاى آن روز شوید و بر دندان ها بفشرید (و عزم را جزم کنید) و به دامن عمل صالح پناه ببرید و نفس را بر انجام کارهاى نیک (با وجود ناخشنودى نفس) وادارید تا به بهشت جاودان نائل شوید.
تفاوت شَمِّرُوا و تَأهَبُّوا
شَمِّرُوا: شِمر نیز از این ریشه است. عربها که دامن پیراهنشان بلند است و پایین افتاده، وقتی بخواهند یک کار جدّی انجام بدهند، این دامنها که مزاحم است را بالا میآورند، با یک شال میبندند، یا لای کمربند میگذارند، که دست وپاگیر نباشد.اگرجنگ است، اگرفعّالیّت است، اگریک کاری میخواهند بکنند. این حالت را میگویند: شَمِّرُوا، یعنی دامنتان را بالا بزنید.
مثل اینکه ما درفارسی میگوییم: کمرهمّت را ببندید.شَمِّرُوا، بشتابید، جدّی باشید، این کنایه است.
فَاِنَّ اْلاَمْرَ جِدٌّ، قضیهای که حضرت میخواهند بیان کنند، الف ولام أَمْرَ برمیگردد به این موضوع که در ادامه بیان میفرمایند. موضوع جدّی است، به قول ماها شوخی نداریم، قضیّه خیلی حسّاس است، دامن همّت را به کمربزنید.
شَمِّرُوا، آماده شدن خودتان است تَأهَبُّوا، آماده کردن وسائل است.
یک موقع شما به تنهایی برای یک کاری بروید، به شما میگویند: بجنبید، همّت کنید، خسته نشوید، خودتان را آماده کنید؛ اما زمانی ابزارلازم دارید، پس ابزارش را هم فراهم کن.مثلاً میخواهید با اسب به بیابانی بروید، پس اسب تهیه کن. یا به قول امروزیها، ببین اتومبیلت تعمیرشده؟ روغن دارد؟ بنزین دارد؟… اینها را فراهم کن. وَتَأهَبُّوا، وسائل را برای خودتان فراهم کنید.
حکایت پدربزرگ دنیا پرست
دانشجویی به بنده میگفت: پدربزرگم بالای نودسال سن دارد. آنقدرهم ثروت دارد که صبح تا شب، با ماشین حساب، درآمدهایش را حساب میکند.همهٔ بچّهها ونوهها واطرافیانش هم امکانات دارند، مشکلی هم ندارند.
ولی اصلاً به فکر قیامت خودش نیست. من دلم میسوزد، میشود با ایشان صحبتی بکنید؟
یکی ازدوستان، با این بندهٔ خدا نشسته بود و اول اینطور شروع کرده بود که حاجآقا مرگ حقّ است، کمی هم به فکر آخرت باشید. جواب داده بود، شما توقّع دارید که من حالاحالاها بمیرم؟! من هنوز خیلی کار دارم!!
پیامبر(ص) میفرمایند: شَمِّرُوا…وَتَأهَبُّوا… دامن را به کمر بزنید، وسیلههایش را فراهم کنید، فَاِنَّ الرَّحیلَ قَریبٌ، سفرنزدیک است، خبر نمیکند، وَ تَزَوَّدُوا فَاِنَّ السَّفَرَ بَعیدٌ.
تفاوت رحیل وسفر
رَحیل: مرحلهٔ اول حرکت را میگویند. راحِل: حرکت کننده. رَحیل: سفرو کوچ، سفرنزدیک است.
رحیل به معناى آغاز سفر است و حرکت زود صورت مىگیرد، ولى سفر خیلى طولانى است، مثل اینکه به ما بگویند: فردا آماده شوید میخواهیم حرکت کنیم امّا سفر، یک سال طول مىکشد. وسایل یک سال را با خود بیاورید. خلاصه این قریب و بعید با هم تنافى ندارند، چون یکى آغاز سفر و دیگرى پایان سفر را مىگوید، زیرا هر لحظه احتمال حرکت هست و فاصله مرگ و حیات انسان خیلى کم است.
میفرماید: اول سفرنزدیک است، ممکن است هرکدام ازما فردا و یا نه امشب بمیریم، یک ساعت دیگر، چند لحظهٔ دیگر،هر لحظه ممکن است آغاز حرکت به سوی قیامت هرکدام ازما باشد.
وَ تَزَوَّدُوا، زاد و راحله تهیّه کنید، برای اینکه سفرخیلی طولانی است، باید تا قیامت برویم، باید برای زندگی ابدی
زاد و راحله داشته باشیم.
کسانی که سفراولی که مکّه مشرّف میشوند، اگربرای خودتان پیش آمده، دقّت کردید، معمولاً ازکسانی که قبلاً مشرّف شدهاند، میپرسید: چه چیزهایی بردارم؟
چه کارهایی را قبل ازسفر انجام بدهم؟
اگرهوا سرد بود، چه کنیم؟ گرم بود، چه کنیم؟…
بهرحال حق هم هست که انسان ازقبل آماده شود.
حالا سفری که إِلَی الْأبد قراراست باشیم؛ زیرا بعد ازمردن تمام نمیشود، یک مرحلهاش برزخ است، بعد از برزخ، قیامت کبری است و قراراست در قیامت کبری، درآن عالم، إِلَی الْأبد، سیرِتکاملی خاصّ خودمان را داشته باشیم.
حضرت فرمودند:
فَاِنَّ السَّفَرَ بَعیدٌ، وَ خَفِّفُوا اَثْقالَکُمْ، این سنگینیهایی که به شما بسته شده، نمیگذارند راحت سفرکنید.
اینها را سبک کنید، بیاندازید. این بارهای سنگین چه هستند؟ تعلّقات دنیوی.
شرح حال یکی از عرفا
درشرح حال یکی ازعرفا نقل میکنند، روزی درحضور جمعی رفت روی یک شیء گداختهای، آهنی، آتشی، چیزی که آنجا بود، ایستاد و گفت: نان وپنیر، پرید پایین! پرسیدند: چه میکنی؟! گفت: داشتم امتحان میکردم! پرسیدند: امتحان چه؟! گفت: میگویند، قیامت قراراست در مواقف مختلف بایستیم وجواب بدهیم، ممکن است زمانش طولانی باشد و زیرپایمان آتش باشد. من ظهر یککمی نان وپنیر خوردم، گفتم وقتی بار سبک است، به اندازهای که بگویم نان وپنیر، روی آتش بایستم، چقدراذیّت میشوم؟ اگرقراراست طولانی بایستم چه میشود؟
پیامبر(ص) میفرمایند: وَ خَفِّفُوا اَثْقالَکُمْ، این سنگینیهایی که به شما بسته شده و نمیگذارد پرواز کنید،
اینها را از خودتان جدا کنید، کاهش بدهید، تخفیف بدهید. فَاِنَّ وَراءَکُمْ عَقَبَةً کَؤُوداً، «عَقَبَةً کَؤُوداً»، یعنی گردنههای خطرناک.
کوهنوردان که سربالاییهای خیلی تندی را میخواهند بالا بروند، اگرکسی یک کمی ضعیف باشد وکولهپشتیاش سنگین باشد، میگوید: آیا کسی هست به من کمک کند؟
نامهٔ ۳۱ نهجالبلاغه
امیرالمؤمنین(ع) نامهٔ سرگشاده برای امام مجتبی(ع) نوشتهاند، دراین نامه میفرمایند: پسرم، سفرخیلی طولانی درپیش داری.برای قیامت بسیار زاد و راحله میخواهی و به تنهایی نمیتوانی ببری.
اگر کسانی پیدا میشوند که به تو کمک کنند وبارت را به کول بگیرند وببرند، ازآنها کمک بگیر! آنها کسانی هستند که دراین دنیا به کمک تو احتیاج دارند!
الله اکبرازاین نگاه. نگرش را ببینید. کسانی دراین دنیا به شما نیازمندند و شما نیاز آنها را برطرف میکنید، آنها دارند بارآخرت تورا کول میکنند و برایت میآورند. توباید ناز اورا بکشی، نه او ناز تورا بکشد. نگاه را ببینید.
پیامبر(ص) میفرمایند:
وَ خَفِّفُوا اَثْقالَکُمْ فَاِنَّ وَراءَکُمْ عَقَبَةً کَؤُوداً، بارهاى خود را سبک گردانید که در پیش روى شما گردنه هاى سرسخت پرنشیب و فرازی است . وَ لا یَقْطَعُها اِلاّ الُْمخِفُّونَ. نمیتوانند این گردنه را بالا بروند و طی کنند، مگر آنهایی که سبکبار هستند.
وضعیت آخرالزمان در روایت پیامبر(ص)
اَیُّهَا النّاسُ، اِنَّ بَیْنَ یَدَىِ السّاعَةِ، همانا اواخرزمان که نزدیک قیامت میشود، یعنی آخرالزّمان که انشاالله ظهور
امام زمان(عج) میشود، بعد از ظهور امام(ع) خیلی طول نمیکشد که قیامت برپا میشود، لذا بَیْنَ یَدَىِ السّاعَةِ، تعبیری است در روایت.
اَیُّهَا النّاسُ، اِنَّ بَیْنَ یَدَىِ السّاعَةِ اُمُوراً شِداداً، وَ اَهْوالاً عِظاماً، وَ زَماناً صَعْباً،
بدانید درآخرالزّمان، اواخراین دنیا، نزدیکی ظهور انشاالله و مقدّمات قیامت، اُمُوراً شِداداً، کارهای سختی پیش میآید، وَ اَهْوالاً عِظاماً، هولهای نگران کننده و ترسهای عظیمی پیش میآید، وَ زَماناً صَعْباً، زمان خیلی سختی میشود، یَتَمَلَّکُ فیهِ الظَّلَمَةُ، ظالمین غلبه پیدا میکنند، الآن کرهٔ زمین را ببینید چه خبراست، ظلم غلبه پیدا میکند، وَ یَتَصدَّرُ فیهِ اَلْفَسَقَةُ، فاسقین صدرنشین میشوند، فاسقین بالاتراز بقیّه قرارمیگیرند، وَ یُضامُ فیهِ اَلآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ، امرکنندگان به معروف خوارمیشوند، وَ یُضْطَهَد فیهِ النّاهینَ عَنِ الْمُنْکَرِ؛ و آنهایی که نهی از منکر میکنند، ذلیل میشوند و مورد ستم قرارمیگیرند،فَاَعِدُّوا لِذلِکَ الاْیمانَ، برای یک چنین زمانی، ایمان را برای خودتان فراهم کنید، یعنی به فکر ایمان باشید. چیزی که درآن شرایط زمانی شما را نجات میدهد، ایمان است.
وَ عَضُّوا عَلَیْهِ بِالنَّواجِذِ، این یک تعبیری است درزبان عربی، دندانها را بهم فشردن. کنایه ازاین است که انسان وقتی میخواهد یک کارخیلی جدّی حسّاسی را واقعاً پیگیری کند، دندانها را روی هم میفشارد و خودش را آماده میکند، فرض کنید برای حمله کردن وجلورفتن.
وَ عَضُّوا عَلَیْهِ بِالنَّواجِذِ، وَ الْجَأُوا اِلَى الْعَمَلِ الصّالِحِ،
دندانها را بهم بفشارید وبا شدّت و حِدَّت برای اینکه به ایمان و عمل صالح پناهنده بشوید. اینها را در رابطه با قیامت مطرح میکنند. وَ اَکْرِهُوا عَلَیْهِ النُّفُوسَ، نفسهایتان را، وجودتان را نسبت به چیزهایی که خوشش نمیآید عادت بدهید.
بعض می گویند الآن من این حرف را بزنم، مردم میگویند اُمُّل است! خب بگویند. الآن اگر بنده بخواهم قیافهٔ دینی پیداکنم، میگویند این از همان مرتجعین کذایی هست. خب بگذار بگویند. یک چیزهایی ممکن است خوشایند نفستان نباشد، ولی اگر ایمان و عمل صالح میخواهی، خودت را آماده کن، حتّی این کراهت را بپذیر، تُفْضُوا اِلَى النَّعیمِ الدّائِمِ، تا به آن بهشت جاودانی و نعمت همیشگی قیامت نائل بشوی.
جمع بندی
عرض کردم بحث ما این بود که اگر اعتقاد به معاد را (دوطرف قضیه) اعتقاد و باورداشته باشیم، چه میشود؟
هنوزبحث نکردم. دراین باره قرآن بحثهایی کرده، روایات عجیب در این باره گفتهاند که انشاالله میرسیم.
ولی اینطرف قضیه را جلو انداختم.
اعتقاد به معاد ندارند، باورشان نشده است، شک و تردید دارند، این چه میشود؟
قرآن کریم میفرماید: دوطرفه است.
۱-عدم اعتقاد به معاد، روحیهٔ گناه را در ما ایجاد میکند، مُعْتَد میشویم، مُعْتَد گناه را ادامه میدهد، ادامهٔ گناه به حالت أَثیم بودن میکشد، أَثیم شد، کمکم آیات الهی را تکذیب میکند، چون ابزار معرفت که قلب است، عقل و دل زنگ میزند، عقل و دل که زنگ زد، طبیعتاً آن آثاری که باید داشته باشد را ندارد.
ارزشها برایش جور دیگری میشود. چرا یک نفر نمازشب که میخواند، کیف میکند، یکی شراب میخورد کیف میکند؟ هردو انسان هستند. یکی دروغ میگوید لذّت میبرد، یکی غیبت میکند حال میآید. یکی توبه میکند حال میآید. همهٔ اینها مربوط به آن حالات درونی است و حالات درونی به اعتقاد وعمل ربط دارد. اعتقاد به عمل. اثراعتقاد درعمل، اثرعمل دراعتقاد.
زمینهٔ مثبت اینها، اعتقاد به عمل درست میانجامد و با عمل درست اعتقاد قویتر می شود. اعتقاد قویترعمل درستتررا باعث میشود. آن وقت اوج میگیرد و به جایی میرسد که اگر همهٔ مردم کرهٔ زمین، حق را ناحق بدانند، او به تنهایی داد میزند من تابع حق هستم و از حق چشمپوشی نمیکنم. اما اگرنقطهٔ مقابل شد، حق را میگوید: أَساطیرُالْأَوَّلینَ(۱۳مطفّفین)
همان گونه که آیه بیان کرد.
مناسبت هفته
درآستانهٔ شهادت امام صادق(ع) هستیم. منصور دوانیقی، نمونهٔ بارز نسبت به بحث امشب ما است.
منصور دوانیقی از بنیالعباس بود. خودشان را پسرعموهای اهل بیت(ع) میدانند! منصور دوانیقی قبل از اینکه حکومت به خاندان عبّاسیان برسد، مدّاح اهل بیت(ع) بود. فضائل اهل بیت(ع) را میخواند، دفاع از اهل بیت(ع) میکرد. وقتی که بنیالعباس شروع کردند که بنیامیّه را ازبین ببرند، پرچمها و شعارهایشان یا لَثاراتِ الْحُسَین(ع) بود؛ برخیزید برای خونخواهی امام حسین(ع).
اما از آنجا که باور و اعتقاد منصور دوانیقی عمقی و ریشهای نبود وقتی به قدرت رسید، یک جور دیگر شد.کار را به اینجا رساند که دستور داد کلاس درس امام صادق(ع) تعطیل شود تا مردم پای درس امام صادق(ع) ننشینند که حرف حق بشنوند. بازهم آرام نگرفت، دستورداد کتابخانهٔ امام صادق(ع) را آتش زدند.
جمعیّت مدینه ریختند وآب آوردند وآتش را خاموش کردند و نگذاشتند همهٔ کتابها بسوزند. زن و بچّهٔ امام(ع) را ازآن خانهٔ نیمسوخته بیرون آوردند. راوی میگوید: دیدم امام صادق(ع) حالشان خیلی منقلب است. گوشهای نشستهاند وخیلی متأثّر هستند و اشک میریزند. رفتم جلو، عرض کردم یابن رسول الله(ع)، الحمدالله کتابها نسوخت! نگذاشتیم کتابها آتش بگیرند.
زن و بچّه هم خداراشکرحالشان خوب است و مشکلی ندارند، حالا یک تکّه خانه هم آتش گرفته، انشاءالله مرمّت میکنیم! امام صادق(ع) فرمودند: (به تعبیرمن، نقل به معنا عرض میکنم)
چه میگویید؟! تو مو میبینی و من پیچش مو… شما ظاهر را میبینید. من به یاد مظلومیّت جدّم امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(علیهالسّلام) افتادم، وقتی خانهٔ علی(ع) را آتش زدند، فاطمهٔ زهرا(سلاماللهعلیها) بین در و دیوار قرار گرفته بود. عبدالرّزّاق مُقَرَّم، رفیق وی عبدالزّهرا از منبریهای مشهورکربلا بودند، حال خوش وصدای خوشی داشتند. روضههای عجیبی میخواندند. ازایشان نقل شده است:
دههٔ فاطمیّه هرچقدر توانستم عرض ادب کردم، ولی بعد ازایّام فاطمیّه، شبی امام حسن مجتبی(ع) و امام حسین(ع) را درخواب دیدم. به من فرمودند: عبدالزّهرا چرا درایّام فاطمیّه روضهٔ ما دوبرادر را نمیخوانی؟!
عرض کردم فدایتان بشوم، من که مرتّب روضهٔ شما را میخوانم. فرمودند: خیر، به شیعیان ما بگویید وقتی پدرمان را به طرف مسجد میبردند و مادرمان را بین درودیوارقرارداده بودند، ما دوبرادرمانده بودیم که به کمک پدربرویم، یا به کمک مادر…
صَلَّی اللهُ عَلَیْکِ یا مَوْلاتی
یا فاطمة الزّهرا(سلام الله علیها)
یا بنتَ رسول الله یا قُرَّةَ عَیْنِ الرَّسُول یا أَیَّتُهَا الْبَتُول، یا حُجَّةَ اللهِ عَلَی خَلْقِهِ
یا سیِّدَتَنا وَ مَوْلاتَنا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَاسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِکِ إِلَی الله وَ قَدَّمْناکِ بَیْنَ یَدَی حاجاتِنا،
یا وَجیهَةً عِنْدَالله إِشْفَعی لَنا عِنْدَالله…
به کوشش سرکار خانم خرم نژاد
منبع: منبع: سخنرانی معاد برهانی در آیات قرآنی، دکتر اسدی گرمارودی، جلسه هفتاد و دوم