جلسه هفتاد و ششم

تعداد بازدید:۳۱۰

بسم الله الرحمن الرحیم

معاد برهانی در آیات قرآنی، جلسه هفتاد و ششم

چکیده جلسه پیشین

با عنایت خداوند 75 جلسه‌ درباره اثبات معاد، در لزوم معاد، در آثار تربیتی معاد، در جزئیات و کیفیت معاد، عالم برزخ، عالم قیامت، بحث‌هایی انجام شد.

برای اینکه یک جمع ‌بندی کلی کرده‌باشیم، سوره‌ی مبارکه‌ی قیامت را مورد بررسی قرار می دهیم که دو فایده دارد:

1. با این سوره آن چه که در 75 جلسه‌ی گذشته بحث کردیم، یادآوری می‌شود و به صورت فشرده و خلاصه، می‌بینیم آن بحث‌ها در این آیات چگونه اشاره شده‌است.

2. با سبک قرآن به صورت کلی و در گنجاندن آن هدف بزرگ در ضمن بیان مطالب آشناتر می‌شویم.

در رابطه با بحث معاد، اثبات معاد، علت انکار معاد، آثار تربیتی معاد و آن چند جلسه‌ بحث کردیم. گفته شد هوای نفس در وجود انسان، مانع از اعتقاد به معاد می‌شود، ابزار معرفت را خراب می‌کند، قلب را تاریک می‌کند؛ ولی نقطه‌ی مقابلش، یاد معاد باعث می‌شود انسان به مقام خلوص و مُخلَص هم نائل شود.

نکته‌های ظریفی در این سوره‌ی مبارکه نهفته‌شده‌است که حیف است در پایان بحث معاد، چند جلسه‌ای در خصوص این سوره‌ی مبارکه بحث نکنیم.

1. اولین نکته این که نام این سوره، «قیامت» است. در قرآن کریم، در مورد روز قیامت و فردای محشر، اسامی زیادی به‌کار برده‌شده‌است اما هیچ اسمی به اندازه‌ی اسم «قیامت» تکرار نشده‌است.

حدود 70 مرتبه در سور مختلف، کلمه‌ی «یَومُ القیامَة» با اشتقاق مختلف ذکر شده‌است و یک سوره اصلاً به این نام، نامیده‌شده‌است. خداوند در این سوره می‌فرماید:

لَا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ: سوگند به روز قیامت

این که این سوره به نام قیامت نازل شده‌است و 70 بار هم کلمه‌ی «یَومُ القیامَة» با اشتقاق مختلف در قرآن کریم تکرار شده‌است، چه مطلبی را برای ما مطرح می‌کند؟

با توجه به معنایی که در خود کلمه‌ی قیامت نهفته شده، فردای قیامت «یوم‌ الدّین»، «یوم الآخرة»، «یوم الحسرة»، «یوم التغابن»، «یوم الحساب»... نامیده شده است. «یَومُ القیامَة» از کلمه‌ی قیامت، از ریشه «قیام» است.قیام یعنی ایستادن، روی پا قرار گرفتن.

در رابطه‌ی با قیامت در موضوعات مختلف، قرآن کریم کلمه‌ی قیام را به‌کار برده‌است:

1. سوره‌ی مبارکه‌ی مطففین، آیه 6:

یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ: روزی که مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان می‌ایستند.

یَوْمَ: فردای قیامت، روزی است که یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ: این جا سخن از قیام انسان‌هاست، در مقابل پروردگار عالم، با اسم صفت ربّ.

قیامت چه روزی است؟ روزی که یَقُومُ النَّاسُ: بر پای می‌ایستند، مؤدبانه می‌ایستند، قیام می‌کنند، انسان‌ها، بلااستثناء، هر کسی می‌خواهی باشی.

«ناس» جمع است. الف و لامی هم که سر «ناس» می‌آید، جمع‌الجمع است؛ مثل اقوام در فارسی. قوم  کلمه‌ی عربی است و ما در فارسی به‌کار می‌بریم؛ یعنی گروهی، دسته‌ای، مردمی. «اقوام» جمع‌الجمع است. «ناس» یعنی انسان‌ها. «النَّاسُ»، الف و لام هم سرش آمده؛ یعنی همه‌ی انسان‌ها.

قیامت، روزی است که، «یَقُومُ النَّاسُ»، همه‌ی انسان‌ها باید مؤدبانه سرپا بایستند. یکی از نشانه‌های سر پا ایستادن، ادب و احترام است. لِرَبِّ الْعَالَمِینَ: برای پروردگار و ربّ جهانیان.

 

علت به کار بردن واژه «رب»

می‌توانست در این آیه بگوید «لله»، نلِخالِقِهِم» و... تمام آن اسامی که در رابطه با حضرت حق است. چه اسم ذات، چه اسم صفت اما کلمه‌ی «ربّ» را به‌کار برده‌است.

مثلاً در کلاس درس، یک معلم، استاد، درس‌ها را داده‌است. روزی را برای امتحان معین کرده‌است. می‌گویند: بیا درمقابل استاد و مقابل معلم بایست. این مقابل استاد و معلم ایستادن یعنی چه؟ یعنی در مقابل درس‌هایی که داده، در برابر آن زحماتی که برای تربیت شما کشیده‌است، حالا بایست ببینم چه کردی؟ این ایستادن برای انعکاس و پاسخ‌دادن است.

خداوند در درون انسان عقل و دل را به عنوان عوامل تربیتی قرار داد و  در بیرون انبیاء و اولیاء و صلحا.

این همه انسان‌های پیروی انبیاء و اولیاء که جان دادند، خون دل خوردند، گرفتاری‌های بسیاری را تحمل کردند. که چه بشود؟ که بشر طبق نظامی که خدا خواسته، تربیت بشود. این همه زحمت کشیده‌شده‌است.

یَوم، روزی است که باید سرپا بایستی و توضیح بدهی که چه کردی؟ چقدر پذیرفتی؟چقدر تربیت شدی؟ خودت را نشان بده.

پس یکی از جهاتی که قیامت مهم است، این است که ای انسان، اگر شاهی یا گدا هستی، عالمی یا جاهلی، هر چه هستی، روزی در پیش داری که باید مؤدب، سرپا بایستی و در محکمه‌ی عدل الهی، نسبت به عوامل تربیتی که خداوند برای تو قرار داده‌است، پاسخگو باشی که در مقابل این عوامل تربیت چه کردی؟ این جا کلمه‌ی «ربّ» را به‌کار برده؛ یعنی چقدر تربیت را پذیرفتید؟ فردای قیامت از ما شکایت می‌کنند: آیا عواملی که شما را تربیت کنند، در اختیار شما بود یا خیر؟

بنده در همین سفر که چندی قبل به خارج از ایران داشتم، به بعضی از دوستانی که مرتب می‌گفتند: معلم نداریم، مربی نداریم، مبلّغ نداریم، امکانات نداریم... یک جلسه گذاشتم و این بحث را مطرح کردم. گفتم: نمی‌توانید بهانه کنید. الآن به خصوص با این امکاناتی که اینترنت فراهم کرده‌است، شما الآن در همین مجلس، اشکالی مطرح کنید، در اینترنت بزنید، جواب این اشکال را ببینید می‌آید یا خیر؟!

یک عده هم دارند زحمت می‌کشند، جواب شبهات را هم در سایت‌ها گذاشتند. این همه مطلب را یک عده، خون دل خوردند در همین اینترنت، به زبان فارسی، عربی، انگلیسی... زبان‌های دیگر.

فردای قیامت باید جواب بدهیم. این‌ها برای تربیت من و شماست ولی وقتی ما استفاده نمی‌کنیم، دنبالش نمی‌رویم.

 

عوامل تربیت که از انسان گله مند هستند

در روایت آمده است که فردای قیامت، چند چیز از مردم گله می‌کنند و  از خدا، دادخواهی می‌کنند:

1.  قرآن؛ در میان مردمی که از او استفاده‌ای که باید می‌شد، نکردند.

2. عالمی که در میان مردم، مهجور ماند، قدرش را ندانستند و از علمش استفاده نکردند.

3. پیامبران و امامان

یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ، یعنی روزی که (فردای قیامت) در مقابل حضرت حق باید بایستیم و پاسخگو باشیم. روز قیام برای پاسخگویی نسبت به این که آیا از عوامل تربیت استفاده کردیم یا خیر.

2. سوره‌ی مبارکه‌ی روم، آیات 12، 14 و 55:

سه بار در این سوره‌ی مبارکه، این واژه تکرار شده‌است.

آیه 12 سوره روم:

وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ.

آن روز که قیامت برپا مى‌شود‌‌، مجرمان در نومیدى و غم‌ و اندوه فرو‌مى‌روند.

یکی از اسامی قیامت، «السَّاعَة» است. «تَقُومُ السَّاعَةُ»: روزی که قیامت برپا می‌شود؛ یعنی خود آن روزی که قرار است، افراد به نتیجه‌ی اعمالشان برسند، حسابرسی شوند و عدل الهی تحقق یابد، برای خود آن روز هم کلمه‌ی قیام به‌کار رفته ‌است.

«وَ یَوْمَ تَقُومُ»: برپا می‌شود. ممکن است بگوییم ایستادنِ مکان و زمان که معنا ندارد.

«یَقومُ»، روی پایشان ایستادند. ایستادن، نشانه‌ی احترام است.

معمولاً برای کسی بخواهیم احترام قائل شویم، می‌ایستیم. در دادگاه در مقابل قاضی، می‌ایستند. شاهد، وقتی می‌خواهد شهادت بدهد، در مقابل قاضی می‌ایستد. وکیل می‌خواهد دفاع کند، می‌ایستد. همه‌ی این‌ها، احترام و عظمت قائل‌شدن برای آن مطلب است.

بعد خواهم‌گفت که خود این عظمت قائل‌شدن برای روز قیامت، به عنوان یوم‌القیامة که گفته‌شده، یعنی چه؟ این که می‌فرماید: قیامت، آن صحنه‌ای که قرار است همه در آن روز باشیم و «یَومُ الدّین»، «یَومُ الحَسرَة»، «یَومُ التَّغابُن»، «یَومُ الجَمع»، «یَومُ الفِراق» است، آن هم قیام است، یعنی چه؟

 

معنای حقیقی و مجازی قیام

معمولاً در رابطه با واژه‌هایی که به‌کار می‌بریم، آن جایی که معنای حقیقی به‌کار می‌بریم، خب معنای حقیقی‌اش معلوم است. مثل این که می‌گوییم انسان، روی پایش ایستاد. خب انسان روی پایش ایستاد، معنای حقیقی دارد. چرا که انسان پا دارد و روی پایش هم می‌تواند بایستد. این می‌شود معنای حقیقی.

می‌گوییم: انسان قیام کرد؛ یعنی نشسته‌بود، بلند شد ایستاد. خوابیده ‌بود، بلند شد و ایستاد. (سابقاً که رسم بود)، فرزند هنگامی که پدر وارد می‌شد، به احترام پدر و مادر، فوری بلند می‌شد و می‌ایستاد. نمی‌دانم هنوز این آداب اخلاقی قرار است رعایت شود یا با شرایط زمان و مکان، قرار است عوض شود.

از عالمی شنیدم که پدرش بی‌سواد و خودش از علمای سطح بالا بود. می‌گفت: در عمرم از پدر و مادرم، جلوتر راه نرفتم و یاد ندارم پدر و مادرم، پای من را درازشده دیده‌باشند و شاید این احترام به پدر و مادر، باعث شد این توفیقات را پیدا کنم.این‌ها حساب‌هایی دارد که جای خودش بحث شده.

می‌گوییم: انسان ایستاد؛ این معنی حقیقی است اما بگوییم: زمان (روز قیامت) ایستاد؛ این برپایی، معنی مجازی دارد. چون قیام، یک حالت استوارتر و یک حالت جدی‌تر نسبت به حالت نشسته و خوابیده است، به کار رفته است. اگر بخواهیم یک حالت جدی، برای حمله، برای دفاع، برای بررسی، برای کار، برای فعالیت داشته‌باشیم، آیا در حالت خوابیده و نشسته، مسلط هستیم یا ایستاده؟ مشخص است که حالت ایستاده.

حالت ایستاده، آن آمادگی برای آن عمل را می‌رساند. لذا اگر آن روز را «یَقوم» گفتند، یعنی یک حالت جدیِ آماده‌باش، بدون هیچ گونه کوتاهی در رابطه با کاری که قرار است در آن جا انجام شود.

پس از باب عظمت کلمه‌ی «یَقومُ» را برای «السّاعة» و قیامت به‌کار برده‌است. «وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ».

3. سوره‌ی مبارکه‌ی ابراهیم، آیه 41

رَبَّنَا اغْفِرْلی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ.

پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه‌ی مؤمنان را، در آن روزى که حساب برپا مى‌شود، بیامرز.

یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ: اولین مرحله‌ی قیامت، حسابرسی است. حساب‌ها را بررسی می‌کنند و بر مبنای آن حسابرسی، جایگاه‌ها معلوم می‌شود. خب حساب برپا می‌شود. معنای این حقیقی است یا مجازی؟ حساب که پا ندارد که روی پایش بایستد؛ یعنی خیلی جدی، حسابرسی صورت می‌گیرد.

فکر نکنید قضیه شوخی است! حسابرسی جدی است همان طور که در آیات آیه 7 و 8 سوره‌ی زلزال آمده است:

فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ

پس هر کس هم‌وزن ذرّه‌ای، کار خیر انجام دهد، آن را می‌بیند.

وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ

و هر کس هم‌وزن ذرّه‌ای، کار بد کرده، آن را [نیز] می‌بیند.

 یک ذره خیر، یک ذره شر، کامل حسابرسی می‌شود. آن جا دیگر مو لای درزش نمی‌رود.

 

توصیه امام سجاد با توجه به دقیق بودن حسابرسی

لذا امام سجاد (ع) به ما یاد دادند در قنوت نماز، در سجده‌ی نماز، زیاد درخواست کنیم: «إلهی عامِلنا بِفَضلِکَ وَ لا تُعامِلنا بِعَدلِکَ»؛ خدایا! با فضلت با ما عمل کن. با عدلت با ما عمل نکن.

 اگر قرار شود عدل بیاید وسط، بیچاره‌ایم! از خدا بخواهیم آن عنایت و کرم و فضلت شامل حال ما بشود که ان شاءالله مشمول عنایت الهی بشویم.

همان گونه که در آیات دیگر قرآن کریم هم می‌خوانیم، آن قدر این حساب دقیق است که وقتی فردای قیامت، نامه‌ی اعمال انسان‌ها را جلویشان می‌آورند:

وَ وُضِعَ الْکِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمینَ مُشْفِقینَ مِمَّا فیهِ وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغیرَةً وَ لا کَبیرَةً إِلاَّ أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً.( آیه 49 سوره‌ی کهف)

و نامه‌ی اعمال [آن‌ها] در آن جا گذارده‌مى‌شود؛ پس گنه‌کاران را مى‌بینى، در‌ حالی که از آن چه در آن است، ترسان و هراسانند و مى‌گویند: «اى واى بر ما! این چه نامه‌اى است که هیچ عمل کوچک و بزرگى را فروگذار نمى‌‌کند، مگر این که آن را احصا کرده‌است؟!»و [این در حالى است که همه‌ی] اعمال خود را حاضر مى‌بینند و پروردگارت به هیچ‌کس ستم نمى‌کند.

می‌فرماید: وقتی نامه‌ی اعمال را جلوی انسان‌ها می‌گذارند،

فَتَرَى الْمُجْرِمینَ: خطاکاران را می‌بینید.

مُشْفِقینَ مِمَّا فیهِ: هولناک، ترسناک، وحشت‌زده از آن چه که در این نامه می‌بینند

وَ یَقُولُونَ: و فریاد می‌زنند:

یا وَیْلَتَنا: ای وای بر ما!

لِهذَا الْکِتابِ: از این نوشته و نامه‌ی اعمالمان.

لا یُغادِرُ صَغیرَةً وَ لا کَبیرَةً: تای واژگان «صغیرة» و «کبیرة»، تای وحدت است. نه یک دانه از آن گناهان کوچک و نه یک دانه از آن گناهان بزرگ،

لا یُغادِرُ: فروگذار نشده‌است

 إِلاَّ أَحْصاها: مگر این که همه حساب شده‌اند.

این دوربین‌هایی که اینجا کار گذاشته‌شده، تمام کارهای من را داردضبط می‌کند. تازه این دوربین بشری است. طبق این آیه‌ی شریفه دستگاه الهی، حساب و کتابش به گونه‌ای است که هیچ چیز فروگذار نمی‌شود،.

لا یُغادِرُ صَغیرَةً وَ لا کَبیرَةً إِلاَّ أَحْصاها: آن قدر اهمیت حساب، فردای قیامت، مهم است که یکی از اسم‌های روز قیامت «یَومُ الحِساب» است. می‌فرماید: یَومَ یَقومُ الحِساب؛ علاوه بر این «یَقومُ» که از ماده‌ی قیام است، به‌کار برده‌است.

4. سوره‌ی مبارکه‌ی نبأ، آیه 38:

یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا لا یَتَکَلَّمُونَ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً.

روزی ‌که «روح» و «ملائکه» به صف می‌ایستند و هیچ‌یک جز به اذن خداوند رحمان، سخن نمی‌گویند و [آن گاه که می‌گویند]، درست می‌گویند.

 

معانی روح

روح در قرآن چند معنا دارد؛

1- حقیقت مافوق ماده (نفس)

فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ. آیه 29 سوره‌ی حجر و آیه 72 سوره‌ی ص:

هنگامى‌ که آن را نظام بخشیدم و در او از روح خود (روحى شایسته و بزرگ) دمیدم، همگى براى او سجده ‌کنید!

از آن حقیقت مافوق ماده، در وجود ما قرار داده‌شده‌است که نفس انسانی است و همه‌ی ارزش‌های انسان، بر مبنای آن نفس می‌باشد که روحِ دمیده‌شده در انسان است. مرگ هم جدایی روح از بدن است، جدایی نفس از بدن است.

2- منظور روح‌الامین است. جبرائیل و آن مَلَک الهی در شب قدر:

تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ. (آیه 4 سوره قدر)

فرشتگان و «روح» در آن شب، به اذن پروردگارشان، برای [تقدیر] هر امری نازل می‌شوند.

در بعضی از روایات آمده است: «روح» آن مَلَکی است که حتی از جبرائیل هم بالاتر است.

ما فعلاً در همین حد می‌گوییم که «روح»  یک مَلَک برجسته‌ی الهی است که نسبت به بقیه‌ی ملائک امتیازاتی دارد.

شب قدر که قرار است همه‌ی ملائک خدمت امام عصر (ع) برسند و تدبیر امور عالم را خدمت حضرت (ع) مطرح کنند و اجازه بگیرند، همه‌ی ملائک یک طرف، آن سردسته‌شان که «روح» است، باید همراهشان بیاید.

در آیه‌ی شریفه یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ... (آیه 38 سوره نبأ) هم عظمت قیامت را مطرح می‌فرماید.

 

وظایف روح و ملائکه در قیامت

ملائکه و سردسته‌شان که روح است، فردای قیامت برای چه می‌آیند؟ (قبلاً گفته‌شد)

1. شهادت‌دادن

2. اجرای آن چه که خدا در قیامت می‌خواهد تحقق یابد. آنها مامورین الهی هستند ولی آن‌ها را هم با کلمه‌ی «یَقومُ» به‌کار برده‌است. یعنی  صحنه بسیار مهم است.

مثال‌ها خیلی کودکانه است ولی برای تقریب ذهن اشکالی ندارد. مثلاً عزیزانی که در کارهای دانشگاهی هستند، امروز یک دانشجویی آمده از دکترای خودش دفاع کند. همه‌ی مراحل را طی کرده‌است؛ امتحان جامع را داده‌است، پایان‌نامه‌اش را داده، استاد خوانده‌است، راهنما دیده، داور بررسی کرده‌است. حالا جلسه‌ی دفاعیه است. لحظه‌ای که دفاع کرد و پذیرفته‌شد و می‌خواهند عنوان دکترا را به این شخص بدهند، همه باید به احترام بایستند. همان استاد هم می‌ایستد. همه‌ی حاضرین جلسه می‌ایستند؛ یعنی مسئله مهم است. یک انسانی از نظر علمی، در نگاه اساتید این رشته در دانشگاه، به یک حدی رسیده‌است که ارزش دارد برایش قیام کنند و بگویند شما این مراحل را طی کردید. ما به شما اعلام می‌کنیم که از این تاریخ به بعد، شما این درجه‌ی علمی را دارید.

حالا قیامت چه صحنه‌ای است؟ یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ، همه‌ی ملائک و روح که سردسته‌ی همه‌ی ملائک است، مؤدب می‌ایستند. چرا؟

5. سوره‌ی مبارکه‌ی غافر، آیه 51:

إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ.

ما به یقین پیامبران خود و کسانى را که ایمان آورده‌اند، در زندگى دنیا و [در آخرت] روزى که گواهان به پا مى‌خیزند، یارى مى‌دهیم.

یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ: روزی است که شاهدها همه می‌ایستند. شاهدها، فقط ملائکه نیستند. (در جلسات شبهات امام زمان (ع)) بحثش گذشت که انسان‌ها، انبیاء، ائمه هم شاهد هستند.)

انبیا با آن مقاماتشان که جزء شاهدها هستند و همه‌ی شاهدهای ارزنده، روزی است که برای آن شهادت «یَقُومُ»، قیام می‌کنند، صحنه‌ی عظیمی است که این احترام را قائل هستند.

 

خصوصیات روز قیامت از منظر امیرالمومنین

یوم القیامة وَ ذَلِکَ یَوْمٌ یَجْمَعُ اللَّهُ فِیهِ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ لِنِقَاشِ الْحِسَاب وَ جَزَاءِ الْأَعْمَالِ خُضُوعاً قِیَاماً، قَدْ أَلْجَمَهُمُ الْعَرَقُ وَ رَجَفَتْ بهِمُ الْأَرْضُ، فَأَحْسَنُهُمْ حَالًا مَنْ وَجَدَ لِقَدَمَیْهِ مَوْضِعاً وَ لِنَفْسهِ مُتَّسَعاً.( خطبه‌ی 102)

قیامت روزی است که خداوند همه انسان‌های گذشته و آینده را برای رسیدگی دقیق حساب و رسیدن به پاداش اعمال، گردآورد. همه فروتنانه به پاخیزند. عرق از سر و رویشان و کنار دهانشان جاری است و زمین زیر پایشان لرزان است. نیکوحال‌ترین آنان کسی است که جای گذاشتن دو پایش را پیدا کند یا جایی برای آسوده‌ماندن بیابد.

وَ ذَلِکَ یَوْمٌ: اما آن روز، روزی است

یَجْمَعُ اللَّهُ فِیهِ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ: اول و آخر، یعنی همه را جمع می‌کند. آن جا دیگر کسی فروگذار نمی‌شود. همه حاضر هستند. برای چه؟

 

بررسی واژه «نِقاش»

لِنِقَاشِ الْحِسَاب: در فارسی، تعبیری داریم که می‌گوییم: آن‌قدر یک مسئله را موشکافی می‌کند، انگار با منقاش دارد چیزی را می‌کند، درمی‌آورد. به عنوان مثال برای کندن موهای ریز نیاز به موچین های دقیق و مخصوص است. آن ریزه‌کاری‌های دقیق در هر مطلب را «نِقاش» می‌گویند؛ به عبارت دیگر یعنی خیلی موشکافانه و دقیق به آن مطلب، توجه پیداکردن.

امیرالمؤمنین (ع) میفرمایند:

یوم القیامة وَ ذَلِکَ یَوْمٌ یَجْمَعُ اللَّهُ فِیهِ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ لِنِقَاشِ الْحِسَاب: نه فقط «لِلحِساب»؛ بلکه «لِنِقَاشِ الْحِسَاب». برای حسابرسی موشکافانه‌ی دقیق و مو، لای درزش نرود.

بارها عرض کردم. خواب حجت نیست ولی یک اِشعار است (اِشعار یعنی آگاهی‌دادن)؛ چون بعضی خواب‌ها، جنبه‌ی عنایت الهی برای ارشاد، هدایت، توجه‌دادن است و بعضی رویاهای صادقانه است.

گفتند یک بنده‌ی خدایی، عالم برجسته‌ی بزرگی بود. بعد از مرگش، خوابش را دیدند. پرسیدند در چه حالی؟ این البته عالم برزخ است. گفت: گرفتار یک حرف هستم! گفت: یک روز بارانی از خانه بیرون آمدم. گفتم: عجب باران به‌موقعی! به من می‌گویند: تو دیگر چرا؟ کدام کارش، بی‌موقع بود؟

ببینید چقدر حساب دارد. خدای من شاهد است، می‌ترسم بگویم؛ چون ممکن است شامل حال خودم هم باشد؛ مگر خدا کمک کند.

نامه‌ی اعمالمان را جلویمان می‌آورند. فردمی‌گوید: من این همه خدمات کردم ولی هیچ چیز در این نامه نیست! پس چه شد؟ جواب می‌آید: مگر روایت نگفت؟ در آیه‌ی 6 سوره‌ی مطففین فرمود:

یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ: روزی که مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان می‌ایستند.

آیا مربی‌ها به تو یاد نداده‌بودند؟ اگر کار خیری کردی، هفت پله در آسمان باید بالا برود تا به هفتمی برسد و پذیرفته‌ ‌شود. یک مرحله بالا برود، می‌بینند من به دیگران گفته‌ام که این کار را کرده‌ام. می‌گوید ریا شد، رد کنید. این یکی از مراحل است، تا برسد به مرحله‌ی هفتم. تازه عمل خیر ما. عمل شر که پناه بر خدا.

اگر این عمل خیر را برای دیگران بگوییم، عنوان ریا پیدا می‌کند. خداوند در آیه 264 سوره بقره می‌فرماید:

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى کَالَّذی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا یُؤْمِنُ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَیْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً لا یَقْدِرُونَ عَلى شَیْ‌ءٍ مِمَّا کَسَبُوا وَ أللهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ.

اى کسانى‌که ایمان آورده‌اید! صدقات خود را با منّت و آزار، باطل نسازید؛ ‌همانند کسى‌که مال خود را براى نشان‌دادن به مردم، انفاق مى‌کند و به خدا و روز واپسین، ایمان نمى‌آورد؛ ‌[عمل] او هم‌چون قطعه سنگى است که بر آن، [قشر نازکى از] خاک باشد؛ ‌[و بذرهایى در آن افشانده‌شود؛] و رگبارى بر آن ببارد، [و همه‌ی خاک‌ها و بذرها را بشوید،] و آن را صاف [و خالى از خاک و بذر] رها کند. آنها از کارى که انجام داده‌اند، چیزى به‌دست نمى‌آورند ‌و خداوند، گروه کافران را هدایت نمى‌کند.

با منت‌گذاشتن، با سرکوفت‌زدن،... هیچ‌کدام از این صدقات، حساب نمی‌شود.

لذا حضرت (ع) در خطبه‌ی 102 می‌فرمایند:

وَ ذَلِکَ یَوْمٌ یَجْمَعُ اللَّهُ فِیهِ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ لِنِقَاشِ الْحِسَاب

موشکافانه حساب می‌کنند. که چه بشود؟ وَ جَزَاءِ الْأَعْمَالِ: بر مبنای آن ِنِقَاشِ الْحِسَاب، نتیجه‌ی اعمال داده‌‌شود. مثل ما انسان‌ها نیست که ظاهر اعمال را می‌بینیم و قضاوت می‌کنیم. می‌گویند همه را بر مبنای واقعیتش آن جا می‌بینند.

روزی که همه‌ی مردم، خُضُوعاً قِیَاماً: خضوع را قبل از قیام به‌کار برد، برای تاکید بیشتر؛ برای این که در مقابل این حسابرسی، کسی نمی‌تواند سخنی بگوید و همه، فروتنانه به‌پا می‌خیزند.

خدا رحمت کند مرحوم مهندس مصحف، این جا هم گاهی صحبت می‌کردند. می‌گفت: فردای قیامت، اگر قرار شود خدا با آن حسابی که برای قیامت قرار داده که دست سخن می‌گوید، پا سخن می‌گوید، شاهدها همه حاضر هستند، همه‌ی اعمال ما مثل فیلمی جلوی ما است. اگر این‌ها نبود، این بشر با خدا آن قدر یکی به دو می‌کرد که دیگر سر خدا را هم به درد می‌آورد ولی آن جا دیگر این حرف‌ها نیست. حسابرسی دقیق صورت می‌گیرد، بر مبنای آن حسابرسی جزای اعمال، آن وقت همه‌ی افراد هم برای این که در آن صحنه حاضر بشوند، خُضُوعاً قِیَاماً، خاضعانه و مؤدب ایستاده‌اند؛ چون می‌بینند دیگر در حضور مالِکِ یَومِ الدّینِ هستند.

قَدْ أَلْجَمَهُمُ الْعَرَقُ: همه عرق‌ریزان هستند.

شما وقتی جایی می‌ایستید که وحشت، دلهره، نگرانی، حالت‌های خاصی دست می‌دهد، آیا عرق نمی‌کنید؟ گاهی عرق سرد است، گاهی عرق گرم است.

امیرالمؤمنین (ع) می‌فرمایند: آن روز، چه روزی است؟ قَدْ أَلْجَمَهُمُ الْعَرَقُ وَ رَجَفَتْ بهِمُ الْأَرْضُ: همه عرق‌ریزان هستند. زمین زیر پایشان می‌لرزد.

زلزله فقط چند لحظه است؛ چه اضطرابی دست می‌دهد؟ چنان اضطراب به افراد دست می‌دهد، زمین زیر پایشان می‌لرزد. حسابرسی به آن صورت دقیق دارد صورت می‌گیرد و این انسان، خاضعانه و مؤدب ایستاده و متوجه است که چه خبر است.

فَأَحْسَنُهُمْ حَالًا مَنْ وَجَدَ لِقَدَمَیْهِ مَوْضِعاً: می‌دانید چه کسی حالش از همه بهتر است؟ کسی که بتواند جای پایی برای خودش پیدا کند که دوتا پایش را بگذارد! کنایه از این است که حساب خیلی دقیق است. این بیان امیرالؤمنین (ع) است.

 

علت بیشتر به کار برده شدن لفظ قیامت

چرا در رابطه با فردای محشر، لفظ قیامت بیشتر از الفاظ دیگر به‌کار رفته‌است؟ چرا اسم یک سوره «القیامة» است با وجود این که این همه اسم در قرآن کریم، راجع به فردای محشر داریم؟ چرا 70 بار «یَومُ القیامَة» را تکرار کرده‌است؟ با این چند آیه‌ای که اشاره کردم و بیان مولا امیرالمؤمنین (ع) مشخص می‌شود:

1. آیه 6 سوره مطففین: یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ

2. آیه 12 سوره روم: وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ

3. آیه 41 سوره ابراهیم: رَبَّنَا اغْفِرْلی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ

4. آیه 38 سوره نبأ: یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا لا یَتَکَلَّمُونَ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً

5. آیه 51 سوره غافر: إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ

پس این عنوان قیامت، دو طرف را بیان می‌کند. خیلی عظیم است، خیلی بزرگ است، خیلی باید آن جا حواس‌ها جمع باشد؛ چون روزی است که همه چیز آشکار می‌شود و «یَومَ تُبلَی السَّرائِر» هست و حقائق معلوم است و هیچ چیز، از نگاه انسان‌ها پنهان نیست. لذا همه مؤدب ایستاده اند که ببینند قرار است چه بشود.پس از این جهت، این عنوان قیامت، یک عظمتی را بیان می‌کند.

ضمن این که آیه اول سوره‌ی مبارکه‌ی القیامة نیز همین مطلب را با یک نگاه قرآنی بیان می‌کند:

لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ: سوگند به روز قیامت

 

بررسی «لا» در عبارت لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ

بعضی گفته‌اند «لا» در این آیه، «لای زائده» است؛ چون اگر بخواهیم ظاهرش را بگیریم، «لا» یعنی «نه»، «أُقْسِمُ» یعنی «قسم می‌خورم»، «بِیَوْمِ الْقِیامَةِ» یعنی «به روز قیامت».

اگر «لا» را به معنای نفی بگیریم، این می‌شود که «قسم نمی‌خورم به روز قیامت».

لذا بعضی‌ها گفتند: چون این لای نفی است، پس «لا»، «لای زائده» است!

برخی از افرادی که در ادبیات عرب، دقیق هستند، یک اشکالی کردند. گفتند: اولاً «لای زائده»، در اول جمله و عبارت نمی‌آید که البته بعضی‌های دیگر گفتندکه گاهی در زبان عربی اول جمله می‌آید اما مهم‌تر از این، گفتند قرآن شأنش اجلّ از این است که بخواهد کلمه‌ی زائده به‌کار ببرد.

مفسرین بزرگ با نگاه دقیق تر می‌گویند: این «لا»، «لای رَدع» است. رَدع‌کردن.

مثلاً در زبان فارسی، الآن دو نفر از عزیزان دارند صحبتی می‌کنند. شما می‌گوید: نه آقا این طور نیست. یعنی آیا آن مطلب را دارید رد می‌کنید؟ نه!

حالا حتی با حالت قسم بگویم در فارسی. طرف می‌گوید: فلانی این حرف را زد. شما می‌گویید: نه، به‌خدا این را نگفته. یعنی آن حرف نه، خدا را شاهد می‌گیرم و قسم می‌خورم که نه، این طوری نبوده.

"لا" در زبان عربی که یک مطلبی را دارد رَدع و رد می‌کند، بعد می‌خواهد یک مطلبی را با عظمت بگوید، برایش قسم می‌خورد. بعدی‌اش قسم است. قبل قسم، این "لا"، "لای رَدع" است.

با خود سیاق آیات هم بهتر جور درمی‌آید. در آیات دیگر هم بیان می‌کند و در شأن نزولش هم نوشته‌اند و کما این که در سوره‌ی مبارکه‌ی یس هم داریم، همسایه‌ی پیامبر(ص)  استخوان پوسیده‌ای را برداشت و پیش پیامبر (ص) آمد و گفت: چه کسی می‌تواند این استخوان پوسیده را تبدیل به یک آدم کند؟! چون مهم‌ترین و سخت‌ترین قسمت بدن ما و عظیم‌ترین قسمت بدن که اگر قرار است بماند، استخوان است. در حالیکه این استخوان هم پوسیده شده است.

وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ(آیه 78 سوره‌ی یس)

و براى ما مثالى زد و آفرینش خود را فراموش ‌کرد و گفت: «چه کسى این استخوان‌ها را زنده مى‌کند، درحالى‌که پوسیده‌‌است»؟!

چه کسی می‌تواند این استخوانی که رَمیم است، خاکستر و پوسیده‌است، پودر و پوک شده را زنده کند؟ آیات نازل شد.

لا: نه أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ: قسم به روز قیامت

سوال: چرا وقتی قرار است راجع به قیامت حرف بزند، قسم به خود قیامت خورده‌است؟

شما وقتی می‌خواهید راجع به چیزی بحث کنید، به چیز مهمی قسم می‌خورید. تا آن را ثابت کنید. در ادامه‌ی آیات، در سوره‌ی قیامت، می‌بینیم که خدا بر پیامبر (ص) یک سوره نازل کرده که بگوید ما استخوان پوسیده را هم زنده می‌کنیم. انسان را هم زنده می‌کنیم. قیامت هم هست.اما قسم به خود قیامت خورده‌است. این یعنی نه، بیخود می‌گویند که نمی‌شود. این حرف‌ها چیست؟

أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ: قسم به روز قیامت

1. اگر قسم خورنده، فردی باشد (در بین ما انسان‌ها)، بزرگ، عظیم، باشخصیت، حساب‌شده، موردی را که برای ما قسم می‌خورد، مهم است. یک موقع است که یک نفر، آدم عادی، به چیزی قسم می‌خورد. یک وقت یک مرجع تقلید قسم می‌خورد. حالا خدا دارد قسم می‌خورد. آن‌قدر عظمت برای قیامت قائل هست که قسم به قیامت می‌خورد.

لذا اگر اسم سوره قیامت است، عرض کردم، بر مبنای آن عظمت، قسم هم که می‌خورد، دارد آن عظمت را نشان می‌دهد. حالا برای اثبات قیامت به خود قیامت، قسم می‌خورد.می‌خواهد بگوید آن‌قدر قیامت واضح و روشن است که خودش، خودش را نشان می‌دهد.

آفتاب آمد، دلیل آفتاب                      گر دلیلت باید از وی رو متاب

حالا ضمن بیانی که می‌کند و توضیحاتی که قبلاً داشتیم، ان شاءالله به آن آیات هم برسیم، نگاه قرآنی را میبینیم. می‌گوید مثل نگاه قرآنی به خود وجود الهی. کجا نگاه کنیم که خدا نباشد؟

          به صحرا بنگرم، صحرا ته وینم                       به دریا بنگرم، دریا ته وینم

          به هر جا بنگرم، کوه و در و دشت                  قد رعنا، رخ زیبای ته وینم

البته اشتباه نشود. ممکن است یک جوانی بگوید من سؤال دارم. اشکال ندارد. سؤال کنند. ما هم در کلاس‌ها، بحث می‌کنیم، دلیل می‌آوریم، چون و چرا می‌کنیم، اشکال می‌کنیم.

یادش بخیر! آن موقع‌ها که حال داشتیم، یکی را منکر خدا می‌کردیم، یکی را مُثبِت. می‌گفتیم با هم بحث کنید و اثبات کنید.

مرحوم استاد مطهری به ما می‌فرمود: علامه طباطبایی به ما می‌گفتند: تا جوان هستید، برهان وجوب و امکان را بحث کنید. به سن ماها که برسید، دیگر حوصله‌ی این بحث‌ها را ندارید؛ چون وقتی انسان کمی جاافتاده می‌شود، دیگر نیازی به این بحث‌ها نیست، از بس که روشن است.

به فرموده‌ی مولا امیرالمؤمنین (ع): ما رَأَیْتُ شَیْئاً اِلاّ وَ رَأَیْتُ اللهَ قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ وَ مَعَهُ: چیزى را ندیدم، مگر این که خدا را قبل از آن و بعد از آن و با آن دیدم.

اما در عین حال، یک افرادی ممکن است دچار سؤال و بحث بشوند و لازم است که بحث کرد. باید هم بحث کرد. همان طور که در دعای عرفه، امام حسین (ع) یک جا می‌فرمایند:

عَمِیَتْ عَیْنٌ لَاتَراکَ عَلَیْها: کور باد آن چشمی که تو را نمی‌بیند.

أَیَکُونُ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیْسَ لَکَ حَتَّى یَکُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَکَ؟: آیا برای غیر تو، ظهوری هست که برای تو نیست تا آن غیر، وسیله‌ی ظهور تو باشد؟!

اما بعد می‌فرمایند:

إِلهِى أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَى الْآثارِ: امر کردی که به آثارت رجوع کنیم تا از آثار، پی به وجود ببریم.

همه‌ی این‌ها، در جای خودش درست و قشنگ است اما می‌خواهد آن نگاه را بگوید. اگر با آن نگاه عمیقِ فکریِ قلبیِ عقلی نگاه کنی، قیامت آن‌قدر واضح و روشن است که خودش، خودش را نشان می‌دهد.

لذا قسم به قیامت که قیامت هست.

«لا»، نه، آن طور نیست. «أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ» قسم به روز قیامت

درباره نفس هم همینطور است. از « لا أُقْسِمُ» استفاده شده است:

وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ: و سوگند به نفس ملامت‌گر [و وجدان بیدار که رستاخیز حق است].

در طول تاریخ علم و درک و فلسفه و اندیشه در بحث نفس، در قرآن کریم، در بحث‌های کلامی، در بحث‌های عرفانی، در بحث حِکمی، غوغایی صورت گرفته است. فشرده‌ی آن این است که نفس، آن حقیقت ملکوتی است.

          مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک          چند روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم

آیه 29 سوره‌ی حجر و آیه 72 سوره‌ی ص که قرآن بیان می‌کند:

فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی

 

چیستی نفس

آن حقیقت ملکوتی ماوراء خاکی است. خداوند در سوره‌ی مبارکه‌ی مؤمنون می‌فرماید: (آیات 12 تا 14)

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طینٍ (۱۲)

و ما انسان را از عصاره اى از گِل آفریدیم.

ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فی قَرارٍ مَکینٍ (۱۳)

سپس او را نطفه‌اى در قرارگاهِ مطمئن [رَحِم] قرار دادیم.

ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ(۱۴)

سپس نطفه را به صورت علقه (خون بسته) و علقه را به صورت مضغه (چیزى شبیه گوشت جویده‌شده) و مضغه را به صورت استخوان‌هایى درآوردیم و بر استخوان‌ها، گوشت پوشاندیم؛ سپس آن را آفرینش تازه‌اى بخشیدیم. پس بزرگ و پربرکت است خدایى که بهترین آفرینندگان است!

در آیه‌ی 14پس از طی آن مراحل می‌فرماید: ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ: یک موجودیت دیگر به او دادیم. آن حقیقت روحی که در آیه‌ی شریفه‌ی 85 سوره‌ی مبارکه‌ی اسراء می‌فرماید:

وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلّا قَلِیلاً

و از تو درباره‌ی روح سؤال مى‌کنند. بگو: روح از فرمان پروردگار من است و از علم و دانش، جز اندکى به شما داده‌نشده‌‌است.

مِنْ أَمْرِ رَبِّی: از امر ربّ در ما. این که در ما قرار گرفت، اسمش نفس می‌شود.

حالا این نفس، حالت اولیه‌اش در وجود ما قرار گرفته‌است. مثل یک لوح صاف صاف است که هیچ چیز رویش نوشته ‌نشده‌است. بر مبنای این نفس که آن حقیقت عنایت الهی به ما انسان‌هاست و آن‌قدر مهم است که خدا با چندین قسم، می‌رسد به این آیات شریفه که می‌فرماید: (سوره شمس، آیات 7 تا 10)

وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها (7): و سوگند به روح آدمى و آن‌کس ‌که آن را [آفریده و] موزون ساخته.

فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها (8): سپس فجور و تقوایش (شر و خیرش) را به او الهام کرده‌است.

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها (9): که هرکس نفس خود را پاک و تزکیه کرده، رستگار شده.

وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها (10): و آن که نفس خویش را با معصیت و گناه، آلوده ساخته، نومید و محروم گشته‌است!

 

حالت‌های نفس

این نفس، با این همه ارزندگی به گونه‌ای است که هم می‌تواند تماماً از او خوبی سربزند، هم می‌تواند از او بدی سربزند. این نفس می‌تواند ما را به گونه‌ای پرواز بدهد که ملائک، مأمور سجده به ما بشوند و می‌تواند این نفس، آن‌چنان ما را ساقط کند که در درک اسفل، قرار بگیریم.

1. نفس مطمئنه

حالت عالیه‌ی نفس که انسان را به آن درجات عالیات می‌رساند. در قرآن کریم می‌گویند: «مُطمَئِنِّة».

آیات 27 تا 30 سوره فجر:

یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ (27): تو ای نفس مطمئن!

ارْجِعی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً (28): به‌سوی پروردگارت بازگرد؛ در‌حالی‌که هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است.

فَادْخُلی فی عِبادی (29): پس در سلک بندگان [خالص] من در آی.

وَ ادْخُلی جَنَّتی (30): و در بهشتم وارد شو!

این نفس، آن حقیقت انسانیت را رشد داد. حالا دیگر این جا، جایش نیست.

          خرم آن روز کزین منزل ویران بروم                 راحت جان طلبم وز پی جانان بروم

این نفس باید برود. در آن جا هم به مرحله‌ی «فَادْخُلی فی عِبادی» برسد؛ نه فقط به کاخ و باغ بهشت.

آن جا هم‌نشین با «إذَا إشتَغَلَ أهْلُ الجَنَّةِ بِالجَنَّةِ إشْتَغَلَ أهْلُ اللهِ بِاللهِ» است (حدیث از امیرالمؤمنین (ع)).

این یک حالت نفس است.

2. نفس أمّارَةٌ بِالسّوء

یک حالت دیگر نفس، «أمّارَةٌ بِالسّوء» است.

وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحیمٌ (آیه 53 سوره یوسف)

من خودم را تبرئه نمى‌کنم که نفس [سرکش] بسیار به بدی‌ها امر مى‌کند؛ مگر آن‌چه را پروردگارم رحم کند. پروردگارم آمرزنده و مهربان است.

«أَمَّارَةٌ» صیغه‌ی مبالغه از کلمه‌ی «امر» است؛ یعنی خیلی برای بدی‌ها فرماندهی می‌کند.

آن موقعی است که این نفس، تربیت و کنترل نشده‌است، تحت تاثیر عقل و دین قرار نگرفته‌است، مرتب امر به بدی می‌کند. فلذا در روایات هم گفته‌شده. در قرآن هم آمده:

بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ: (آیه‌ی 14 سوره‌ی قیامة)بلکه انسان از وضع خویش، آگاه است.

هر انسانی به خودش مراجعه کند، به خوبی این را می‌فهمد. هر چیزی را جوابش بدهیم، ساکت می‌شود ولی هر چه به خواسته‌های شهوانی نفس جواب بدهیم، خواسته‌اش بیشتر می‌شود.

امام صادق (ع) در این رابطه فرموده‌اند: مثل آب شور دریاست؛ هر چه می‌نوشی، عطش بیشتر می‌شود. آن‌قدر مجبور است بنوشد تا شاید در اثر این افراط و زیاده‌روی حتی بمیرد.

این هم یک حالت نفس است که به آن «أمّارَةٌ بِالسّوء» می‌گویند:.

3. نفس لوّامة

اما گاهی اوقات، انسان‌ها گناه می‌کنند، بدی می‌کنند، دنبال شکم و شهوت می‌روند، دروغ می‌گویند، انانیت نشان می‌دهند، کارهایی از آن‌ها سرزده‌است؛ اما آن واقعیت نفس، به کلی آلوده نشده‌است، به کلی از بین نرفته‌است، سوسوهایی هنوز در وجودش هست.

در یک حالت خلوتی، در یک نمازی، در یک زیارتی، در یک نشست پای وعظی، مطالعه‌ای، خوابی، بالاخره یک چیزی، تکانی می‌خورد. خودش، خودش را سرزنش می‌کند. با خودش می‌گوید: چرا این کار را کردی؟ بهتر نبود این کار را نمی‌کردی؟ برای هر کدام از ماها قطعاً اتفاق افتاده‌است.

فرض بفرمایید در یک بحثی بودیم، یک حرفی زدیم. بعد که با خودمات خلوت کردیم، متوجه شدیم این حرف ما، حرف خوبی نبود. دو حالت پیش می‌آید:

1. با خودمان می‌گوییم: نه بابا! حقش بود! جزایش بود! این نفس «أمّارَةٌ بِالسّوء» است.

2. اما یک وقت است با خودمان خلوت می‌کنیم. می‌گوییم: اشتباه کردیم. برویم رضایت بگیریم، دلش را به‌دست بیاوریم. دیدید بعضی‌ها در یک حالت‌هایی، یک‌دفعه منقلب می‌شوند و در صدد جبران‌کردن و حلالیت‌طلبیدن برمی‌آیند؟ این حالت نماند فقط نزدیکی‌های مرگ! فردا که عمل جراحی دارد، امروز زنگ بزند حلالیت بطلبد. انسان اگر بتواند در طول زندگی این طور باشد، آن موقع رستگار است. به این «نفس لوّامه» می‌گویند.

آیا اتفاق نیفتاده‌است، انسانی که عمداً یا سهواً کسی را کشته‌است، یکی دیگر را اشتباهی به جای او گرفته‌اند و حالا می‌خواهند اعدامش کنند. این فرد یک‌دفعه وجدانش بیدار می‌شود و می‌رود خودش را معرفی می‌کند و می‌گوید او نبود، من بودم. با این که حتی ممکن است اعدامش کنند ولی می‌رود اعتراف می‌کند.

این قدرت نفس لوامه است. نفس لوامه، یک جلوه‌ای از روز قیامت است.

لذا: نه، قیامت هست! قسم به روز قیامت؛ یعنی نمونه را هم حتی در خود شما هم قرار دادیم.

در نگاه عرفانی راجع به انسان، شاید از این شعر مولا (ع) گرفته‌باشند. شعر معروفی است. امیرالمؤمنین (ع) فرمودند:

اَتَزعَمُ اَنَّکَ جِرمٌ صَغِیرٌ وَ فِیکَ انطَوَی العَالَمُ الاَکبَرُ

دَوَائُکَ فِیکَ وَ لاَتَعلَمُ وَ دَائُکَ مِنکَ وَ لاَ تَشعُرُ

وَ اَنتَ الْکِتَابُ الْمُبِینُ الَّذِی بِاَحرُفِهِ یَظْهَرُ الْمُضمَرُ

می‌گوید خیال کردی چند کیلو گوشت و پوست و استخوان هستی؟ مثلا بگوییم مرحوم علامه طباطبایی 70 کیلو وزن بود؟! بدن علامه، 60، 70 کیلو بیشتر نبود.

          هر آن کس ز دانش برد توشه‌ای            جهانی است بنشسته در گوشه‌ای

لذا عرفا می‌گویند: انسان، عالم اکبر است و این جهان، عالم اصغر. این را از شعر مولا (ع) گرفتند:

وَ اَنتَ الْکِتَابُ الْمُبِینُ الَّذِی: تو آن کتاب مبین الهی هستی که

بِاَحرُفِهِ: یک کتاب، مثلاً دویست صفحه، هر صفحه مثلاً بیست خط، هر خط بیست کلمه، هر کلمه چند حرف؛ «بِاَحرُفِهِ»، تو آن کتابی هستی که یک حرفش،

یَظْهَرُ الْمُضمَرُ: به هر حرفش، چه چیزها پنهان شده‌است که این را دارد ظاهر و آشکار می‌کند.

لذا انسان را جهان اکبر می‌دانند (حالا بعضیها، عکسش را هم گفته‌اند).

ولی این جا می‌خواهد این را بگوید: همان طوری که شما به عنوان یک جهان، حالا اکبر یا اصغر، نفس لوامه داری، این جهان، یک روزی که، آن روز، روزی است که سرزنش می‌کند و می‌گوید چرا این کارها را کردی؟

لذا انسان موفق، کسی است که در ضرب‌المثل هم داریم که علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد. قبل از این که قیامت بشود و این نفس لوامه، همراه یَومُ القیامَة، با هم به ما بگویند چرا این کارها را کردید؟ ولی آن جا دیگر کاری نمی‌شود کرد؛ چون «یَومُ الحَسرَة» و«یَومُ التَّغابُن» است. آن جا دیگر مغبون هستی. پس در این عالم، این درس را بیاموز و از این نفس لوامه استفاده کن، نفس اماره را کنترل کن تا به نفس مطمئنه برسد.

لذا برای عظمت روز قیامت، اسم این سوره را قیامت گذاشته و قسم هم می‌خورد «لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ»، جلوه‌ای از ویژگی‌های «یَومُ القیامَة»، یعنی نفس لوامه را هم درون من و شما، به‌کار می‌برد.

در حد اشاره عرض کنم:

 

علت عظمت روز قیامت و قسم به آن

این همه عظمت برای قیامت و این قسم و آن آیات و آن توضیحات و این اسم به عنوان سوره‌ی قیامت، برای چیست؟برای این است که برجسته‌ترین صفت خدا، بعد از توحید، عدل است.

پیامبر (ص) فرمودند: بِالْعَدْلِ قامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ(کتاب عوالى اللّئالى ، جلد 4، صفحه‌ی 103)

آسمان‌ها و زمین، با عدالت، پابرجا مى‌مانند.

آن‌قدر مهم است که شیعه در کنار توحید در اصول دین، عدل را حتماً ذکر می‌کند؛ توحید، عدل، نبوت، امامت، معاد.

روزی است که تحقق این صفت الهی، صورت می‌پذیرد. خالقیت خدا، در این عالم تحقق دارد یا ندارد؟ دارد. همه‌ی ما، مخلوقات خدا هستیم. این تحقق خالقیت خدا است. آسمان، زمین، دریا، کوه، صحرا... هر چه هست، این‌ها تحقق خالقیت خداست.

تحقق رازقیت الله: این همه مخلوقات، دارند روزی می‌خورند که تحقق رازقیت الله است.

تحقق مُمیت‌بودن الله: این همه دارند می‌میرند، تحقق «یا مُمیت» است.

تحقق مُحیی‌بودن الله: این همه دارند به دنیا می‌آیند و حیات پیدا می‌کنند و هکذا.

آن اسامی که در دعای جوشن کبیر، برای حضرت حق می‌خوانید. نگذارید دعای جوشن کبیر را فقط برای شب‌های قدر. بعضی‌ها در قنوت نماز وترشان، دعای جوشن کبیر می‌خوانند. 1000 فراز است. می‌توانید هر شب، چند فرازش را بخوانید. دعای جوشن کبیر، آثاری دارد.

این همه اسامی حضرت حق در دعای جوشن کبیر که در دنیا تحقق پیدا کرده‌است ولی عدل در دنیا تحقق نمی‌یابد؛ چون دنیا، ظرفیت تحقق عدل الهی را ندارد. قیامت، ظرفی است که در آن، عدل خدا تحقق می‌یابد. لذا عظمتی است که باید برایش کلمه‌ی «قیام» به‌کار ببریم.

یک سوره هم به نام یَومُ القیامَة اسم‌گذاری شده‌است. هفتاد بار هم در قرآن تکرار شده‌است.

 

منقلب شدن پیامبر اکرم(ص) از نزول آیات قیامت

ابوذر می‌گوید: وارد مسجدالنبی شدم. دیدم پیامبر (ص) در محراب نشسته‌اند حالشان خیلی منقلب است و به‌شدت اشک می‌ریزند، حال اضطراب عجیبی دارند. سلمان هم مؤدب و مظلومانه آن گوشه نشسته‌است.

ابوذر می‌گوید: من وارد شدم. (می‌دانید که ابوذر و سلمان، دوتا از بزرگان اصحاب رسول خدا هستند.) پرسیدم: سلمان چه شده؟ چرا پیامبر (ص) حالشان این طور است؟ سلمان گفت: من هم نمی‌دانم. آن‌قدر حضرت (ص) منقلب هستند که به خودم حق ندادم سؤال کنم. ابوذر و سلمان با هم به مشورت نشستند. ابوذر می‌گوید: گفتم سلمان! هر وقت پیامبر (ص)، فاطمه (س) را می‌بیند، مسرور می‌شوند. شما هم پیرغلام این خانواده و مورد توجه آنها هستید. در خانه‌ی حضرت زهرا (س) بروید و از حضرت (ص) درخواست کنید، به مسجد تشریف بیاورند و پیامبر (ص) را از این حال دربیاورند. ما که آن مقام و شخصیتی که بتوانیم این کار را بکنیم، نداریم.

سلمان می‌گوید: من رفتم و حتی این نکته را هم نقل می‌کند. معلوم است که در خانه‌ی حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س)، جوری سلمان مورد احترام بود که می‌توانست وارد شود و تا این حد به حضرات معصومین (ع) نزدیک شود. می‌گوید: وارد شدم. دیدم حضرت زهرا (س) با یک دست، آسیاب دستی را می‌گردانند و با یک دست، بچه در آغوش است و دارند شیر می‌دهند (خودشان را پوشانیده‌اند که سلمان وارد شده‌است). همان طوری که آسیاب دستی را می‌گردانند و بچه را هم شیر می‌دهند، زیر لب می‌خوانند: وَ ما عِنْدَاللهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى.

فَما أُوتیتُمْ مِنْ شَیْ‌ءٍ فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ ما عِنْدَاللهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى لِلَّذینَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ: ( سوره شوری، آیه36) آن‌چه به شما عطا شده، متاع [زودگذر] زندگى دنیاست و آن‌چه نزد خداست، براى کسانى که ایمان آورده و بر پروردگارشان توکّل مى‌کنند، بهتر و پایدارتر است.)

«وَ ما عِنْدَاللهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى» یعنی این‌ها می‌گذرد. من به خاطر خدا این طور که زندگی می‌کنم.

سلمان می‌گوید: گفتم بی‌بی جان! حال پیامبر خدا (ص) منقلب است. اگر امکان دارد، شما به مسجدتشریف بیاورید، شاید پیامبر (ص) را از این حال دربیاورید. سلمان می‌گوید: حضرت (س) به طرف مسجد حرکت کردند. من پشت سر حضرت به احترامشان راه می‌رفتم. می‌گوید: چادری که سر حضرت زهرا (س) بود، فقط پشت سرشان را که شمردم، 12تا وصله داشت. گفتم: خدایا! من در ایران بودم، دختران حکام ایرانی را دیدم. روم بودم، دختران حکام آن جا را دیدم. زهرا (س) که ملکه‌ی عالم وجود است..... حضرت زهرا (س) متوجه شدند. بیانی داشتند که این جا، جایش نیست. رد می‌شوم.

وارد مسجد که شدیم، زهرا (س)، سلامی کردند و جلوی پیامبر (ص) نشستند و عرض کردند: یا أبتاه! چه شده‌است؟ پیامبر (ص) دو آیه خواندند و فرمودند الآن جبرائیل این دو آیه راجع به عذاب جهنم آورده است.

من در رابطه با مضمون این دو آیه که در جهنم چه خبر است، حالم این طور منقلب شد.

می‌گوید: حال زهرا (س) هم همین گونه شد. چنان زهرا (س) منقلب شد که مثل پیامبر(ص) شروع به گریستن ‌کردند. ابوذر می‌گوید: من و سلمان گفتیم: عجب! ما خواستیم فاطمه (س) را بیاوریم که پیغمبر (ص) را از حال دربیاورد. خود حضرت (س) هم منقلب شدند. این یک نمونه است که نشان می‌دهد مسئله‌ی قیامت و توجه به قیامت، مسئله‌ی ساده‌ای نیست.

2. اما یک نکته‌ای هم داریم راجع به فردای قیامت؛ آن «یَوم لِنِقاشِ الحِساب»... (خطبه‌ی 102 نهج‌البلاغه) که عرض کردم.

حالا آن صحنه برپا شده. روایات ما دارد: منبری از نور برپا می‌کنند. پیامبر (ص) بر بالای منبر می‌نشینند. جبرائیل یا مَلَک مقرب دیگری از طرف خدا می‌آید. «روح» ملک مقرب الهی، کلید دوزخ و بهشت را (کنایه هست یا هر چه هست)، به دست پیامبر (ص) می‌دهد و می‌گوید: خدا سلام می‌رساند و می‌فرماید: برترین بنده و رسول من بودی. امروز اختیار همه‌ی بندگان من با توست یا رسول‌الله (ص). امروز، روز توست. اگر حکمی می‌خواهی بکنی، بکن. می‌گوید پیامبر (ص)، سر به آسمان بلند می‌کنند و می‌فرمایند: خدایا! یارم، رفیقم، همراهم، برادرم... علی (ع) بود. من، بی‌ علی (ع) کاری نمی‌کنم.  ندا می‌آید: علی (ع) بیا! علی (ع) می‌روند بالای منبر، کنار دست پیامبر (ص) می‌نشینند. پیامبر (ص)، کلید بهشت و دوزخ را به امیرالمؤمنین (ع) می‌دهند و می‌فرمایند: علی (ع)، امروز اختیار بشر را به تو دادم.

این در اشعار حتی شافعی هم آمده:

عَلیٌّ حُبُّه جُنَّة                        قَسیمُ النّارِ و الجَنَّة

وَصیُّ المصطفی حَقّاً               إمامُ الإنسِ و الجِنَّة

 

علت لقب «ابوالقاسم» برای پیامبر

در کتاب امالی شیخ مفید آمده‌است که شخصی از امام صادق (ع) پرسید: یابن رسول‌الله (ص)! چرا به پیامبر(ص)، ابوالقاسم می‌گویند؟ فرمودند: چون فرزندی داشتند به نام قاسم. در عرب هم لقب، رسم است. گفت: نه! این را می‌دانم. غیر از این چرا می‌گویند ابوالقاسم؟ معلوم شد سؤال‌کننده، زیرک است. امام (ع) فرمودند: حالا که جواب دقیق‌تر می‌خواهی، می‌گویم. پیامبر (ص)، پدر معنوی علی (ع) بودند. علی (ع)، قاسم، تقسیم‌کننده‌ی بهشت و دوزخ است. لذا به پیامبر (ص)، ابوالقاسم می‌گویند، یعنی پدر تقسیم‌کننده‌ بهشت و دوزخ. مرحوم شیخ مفید بعد از این که این را نقل می‌کند، می‌گوید: ای کاش طرف سؤالش را ادامه می‌داد تا امام (ع)، توضیحات بیشتری می‌دادند.

مناجات و توسل آخر جلسه

 علی (ع)، بر بالای منبر، کنار پیامبر (ص) می‌روند و پیامبر (ص)، کلید بهشت و دوزخ را به حضرت (ع) می‌دهند. علی (ع) می‌فرمایند: یا رسول‌الله (ص)! رکن زندگی‌ام، همراهم، مدافعم، کمکم... زهرا (س) بود. من بدون زهرا (س) قدمی برنمی‌دارم.

این جا در روایت دارد: ندا می‌آید:

إذا کان یوم القیامة نادى مناد من بطنان العرش: یا معشر الخلائق، غضّوا أبصارکم حتّى تجوز فاطمة بنت محمّد صلى اللّه علیه و آله و سلم

از بطن عرض الهی، یک منادی ندا می‌دهد: انبیاء مؤدب، اولیاء مؤدب، بشر مواظب باشید. زهرا (س) وارد می‌شوند اما زهرا (س) وقتی وارد می‌شوند، در یک بغل قنداقه‌ی علی اصغر (ع) را دارد، در یک بغل هم دست‌های جداشده‌ی اباالفضل (ع) را دارد.

اما یک قسمت را هم عرض کنم. بعد از این که آن صحنه‌ها انجام شد، می‌گوید: فاطمه‌ی زهرا (س)، مثل مرغی که دانه‌ها را در روی زمین از سنگ‌ریزه‌ها جدا می‌کند، شیعه‌هایش را جدا می‌کند.

ولی نکند مثل آن شیعه‌های خراسان باشیم که پشت در منزل امام رضا (ع) رفتند، امام (ع) فرمودند: شما شیعه نیستید، شما محب هستید.

بکوشیم که شیعه‌ی فاطمه‌ی زهرا (س) باشیم. یکی از نشانه‌های شیعه‌بودن، این است که امام صادق (ع) فرمودند:

شِیعَتُنا خُلِقُوا مِنْ فاضِلِ طِینتِنا وَ عُجِنُوا بِماءِ وَلایَتِنا یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنا و یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنا

شیعیان ما، از بقیه‌ی خمیرمایه‌ی اولیه‌ی آفریش ما آفریده‌شده‌اند. ولایت ما در سرشت آنان عجین گشته‌است و آنان با خوشی ما، خوشحال و با ناراحتی ما، ناراحتند.

یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنا و یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنا: به فرح ما، شاد هستند و به حزن ما، محزون هستند.

یکی از بزرگان شیعه نقل کرده‌است که می‌گوید در شب غدیر بود. من در مکاشفه یا رویای صادقه‌ای امام عصر (ع) را دیدم که محزون هستند. عرض کردم: آقا جان! شب عید غدیر است. علت حزن شما چیست؟ فرمودند: بعد از بیت‌الاحزان، برای ما سروری باقی نماند.

حالا این ایام هم با چشم دل نگاه کنیم. بستر زهرا (س) در خانه پهن است. امیرالمؤمنین (ع) زانوی غم بغل کرده‌اند (بنده دارم زبان حال می‌گویم). در اتاق نشسته‌اند و نگاه می‌کنند. بچه‌ها گاهی به پدر و گاهی به مادر نگاه می‌کنند. بلال هم به عنوان اعتراض، اذان را ترک کرد. برای این که در فشار قرار نگیرد، از مدینه خارج شد و به روستایی اطراف مدینه رفت. یک شب پیامبر (ص) را در خواب دید. پیامبر (ص) فرمودند: بلال! سری به بچه‌های من نمی‌زنی؟ از خواب که بلند شد، سراسیمه به طرف مدینه آمد و مستقیم به محله‌ی بنی هاشم رفت. بچه‌ها دویدند که بلال آمده. همین که رسید دم در خانه‌ی امیرالمؤمنین (ع)، متعجب شد. یا لَلعَجب! این در چرا سوخته‌است؟

به اذن مولا (ع) وارد خانه شد. آقا جان چرا زانوی غم بغل کرده‌اید؟ حضرت (ع) فرمودند: بلال! می‌دانی زهرای ما را از ما گرفتند؟

صَلَّی الله عَلَیکِ یا مَوْلاتی، یا فاطِمَةُ الزَّهْراءُ، یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ، یَا قُرَّةَ عَیْنِ الرَّسُولِ، یَا أَیَّتُهَا الْبَتول، یَا سَیِّدَتَنا وَمَوْلاتَنا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکِ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناکِ بَیْنَ یَدَیْ حاجاتِنا، یَا وَجِیهَةً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعِی لَنا عِنْدَ اللّهِ؛

ای فاطمه زهرا، ای دختر دلبند محمّد، ای نور چشم رسول خدا، ای سرور و بانوی ما، به تو روی آوردیم و تو را واسطه قرار دادیم و به‌سوی خدا به تو متوسل شدیم و تو را پیش روی حاجاتمان نهادیم، ای آبرومند نزد خدا، برای ما نزد خدا شفاعت کن

به کوشش سرکار خانم خرم نژاد

منبع: سخنرانی معاد برهانی در آیات قرآنی، دکتر اسدی گرمارودی، جلسه هفتاد و ششم