جلسه هفتاد و هشتم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
معاد برهانی در آیات قرآنی، جلسه هفتاد و هشتم
چکیده جلسه پیشین: فشرده و فهرست تمام مباحثی را که به صورت براهین عقلی، آیات قرآن کریم، روایات معصومین(ع) در 75 جلسه گذشته مطرح شد در سورهی مبارکهی قیامت آمده است.
قرآن کریم بعد از اینکه میفرماید قیامت شدنی است و خدا قدرت دارد و این امر را تحقّق میبخشد، حتّی میتواند شیارهای سر انگشتان را هم دوباره بیافریند و قرار بدهد، بعد میفرماید بعضیها به عنوان تمسخر میگویند: پس قیامت چه زمانی خواهد بود؟! تا حالا که اتّفاق نیفتاده است!
خداوند در اینجا قرائنی از وقایعی که قبل از قیامت اتّفاق میافتد و باعث میشود که قیامت تحقّق بیابد را مطرح میکند:
فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ (۷)
[بگو:] در آن هنگام که چشمها از شدّت وحشت خیره گردد.
وَ خَسَفَ الْقَمَرُ [8]
و ماه بینور شود.
وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ [9]
و خورشید و ماه با هم جمع شوند.
جمع شدن خورشید و ماه
این سوال ایجاد شده بود که منظور از جمع شدن خورشید و ماه چیست؟
خداوند در اولین آیهی سورهی مبارکهی تکویر میفرماید:
إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ
در آن هنگام که خورشید درهم پیچیده شود. خورشید تاریک میشود.
تاریک میشود یعنی چه؟ خورشید قراراست نورافشانی کند.
از نظر علمی بحثی میکنند که البته نمیخواهم بگویم قرآن حتماً همین را میفرماید، انشاالله آیاتش را عرض خواهم کرد. ولی از نظر علمی میگویند: همینطور که خورشید دارد نور میدهد، از خورشید کاسته میشود. مادّه مرتّب دارد تبدیل به انرژی میشود و نور میدهد و کاسته میشود. زمانی میرسد که خورشید دیگر تمام میشود. مرحوم علّامه طباطبایی بیانی دارند که شاید دقیقتر از این باشد.
إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ، وقتی خورشید تاریک میشود، یعنی دیگر خورشید با این حالتی که الآن دارد نیست، کمکم کاسته میشود.
آیا ماه نورش از خودش است یا کسب نور از خورشید میکند؟ ماه از خورشید کسب نور میکند. اگر خورشید تاریک بشود، پس ماه هم باید تاریک بشود و این جمع شدن را به این معنی بگیریم، وقتی سیّاراتی به گرد خورشید دراین مدار معیّن میگردند و ماه هم به عنوان یک سیّاره به گرد یکی از سیّارات منظومه شمسی که زمین است میگردد، خورشید وقتی کاسته شود، دیگر آن حالت اولیّه خودش را نداشته باشد، منظومه شمسی هم به هم میریزد. یعنی انگار بساط همه اینها جمع میشود و به شکل دیگری درمیآید.
جمع شدن خورشید و ماه یا حرکت در مدار خود
اگر بعضیها این اشکال را بکنند که در سوره مبارکه یس ذات اقدس الهی میفرماید:
لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لَا الَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ (آیه ۴۰ - سوره یس)
نه خورشید را سزاست که به ماه برخورد و نه ماه، نه شب بر روز نه روز بر شب، هرکدام در مدار معیّن خودشان در حال حرکتند. پس چرا دراینجا میفرماید: وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ [9 قیامت]
و خورشید و ماه با هم جمع شوند. آیا نعوذ بالله تناقض است؟ منظور چیست؟
چند شاهد قرآنی
۱-سوره مبارکه ابراهیم، آیه شریفه ۴۸:
در مورد قیامت میفرماید:
یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا للهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ.
در آن روز که این زمین به زمین دیگر و آسمانها [به آسمانهاى دیگرى] مبدّل مىشود و همه در پیشگاه خداوند یگانهی حاکم بر همهچیز ظاهر مىگردند.
یَوْمَ، روزی که، تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ،روزیکه زمین تبدیل میشود، دگرگون میشود، زمین غیر از این زمینی که شما الآن میبینید. یعنی زمین هست، أرض هست، اما دیگر این أرض نیست.اینرا قرآن بیان میکند.
وَ السَّماواتُ، حتّی آسمان هم دیگر این منظومه و این نظام به این صورت نیست. وَ بَرَزُوا للهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ، همه در پیشگاه خداوند حاضر میشوند تا عدل الهی در آنجا تحقّق بیابد.
تبدیل زمین به غیر از این زمین
در این آیه شریفه میفرماید: یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ،
از خود قرآن شواهدی بیاورم که وقتی میفرماید این زمین غیر از این زمین است، منظور چیست؟ آیا قرآن کریم این مطلب را برای ما روشن کرده است یا خیر؟
وقتی صحبت از قیامت میشود خداوند در آیه 68 سوره زمر می فرماید:
وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللهُ ثُمَّ نُفِخَ فیهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ.
و [در آستانهی قیامت] در «صور» دمیده مىشود،( قیامت برپا میشود) و درپى آن همهی کسانى که در آسمانها و زمینند مىمیرند، مگر کسانى که خدا بخواهد؛ سپس بار دیگر در «صور» دمیده مىشود، ناگهان همگى به پا مىخیزند و در انتظار [حساب و جزا] هستند.
سپس در آیه بعد می فرماید:
وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْکِتابُ وَ جیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ.( آیه ۶۹ - سوره زمر)
و زمین [در آن روز] به نور پروردگارش روشن مىشود، و نامههاى اعمال را پیش مىنهند و پیامبران و گواهان را حاضر مىسازند، و میان آنها بحق داورى مىشود و به آنان ستم نخواهد شد.
الآن در حال حاضر نورانیّت زمین از خورشید است.
منظور از وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها، چیست؟ یعنی یک نظام دیگری حاکم میشود. این أرض قراراست یک أرض دیگری باشد،( یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ، (ابراهیم ۴۸)) لازم نیست زمین طبق این نظامی که دراین عالم هست، باشد. یعنی خورشیدی باشد، منظومه شمسیای باشد و این نظامی که الآن، همه در مدار خود در حرکت هستند وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ (۴۰ یس) باشد و نورانیّت خورشید باعث شود که زمین روشن شود.
میفرماید: وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها (۶۹ زمر)
آنجا به نور ربّ روشن میشود، یعنی دیگر نیازی به خورشید برای نورافشانی نیست و حساب دیگری پیدا میکند.
یکی دو آیه دیگر که باز هم این تفاوت را در یَوم قیامت و أرضی که برای قیامت مطرح است، با یَوم دنیا و أرضی که در دنیا مطرح است، شاهد میآورم، گرچه آیات دراین زمینه در قرآن کریم خیلی زیاد است.
۲- سوره مبارکه واقعه، آیات ۴،۵،۶.
إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا(۴)
در آن هنگام که زمین بهشدّت به لرزه در مىآید.
وقتی که زمین به لرزه درمیآید، حرکت پیدا میکند، چه حرکتی!
وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا(۵)
و کوهها درهم کوبیده مىشود.
کوهها خُرد میشوند، چه خرد شدنی!
فَکانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا(۶)
و به صورت غبار پراکنده درمىآید.
أصلاً پودرشده و گرد و غبار است و در فضا پخش شده است.
زمین دنیایی که این نیست. زمین دنیایی کوه دارد، جبال دارد، حرکت زمین انتقالی و وضعی، حرکتش به شکل مناسبی است که میشود روی آن زندگی کرد، زندگی در آن جریان دارد. میفرماید که اصلاً همه اینها بهم میریزد.
در سورهٔ مبارکهٔ تکویر داریم: إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ(۱) در آن هنگام که خورشید درهم پیچیده شود.
وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ(۲) و ستارگان بیفروغ شوند. وَ إِذَا الْجِبالُ سُیِّرَتْ(۳) و کوهها به حرکت درآیند.
وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ(۴) و با ارزشترین اموال به دست فراموشی سپرده شود. وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ(۵) و در آن هنگام که وحوش جمع شوند. وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ(۶) و دریاها برافروخته شوند.
و در سورهٔ مبارکهٔ واقعه هم داریم:
إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا(۴) در آن هنگام که زمین بهشدّت به لرزه در مىآید. وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا(۵)
و کوهها درهم کوبیده مىشود. فَکانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا(۶) و به صورت غبار پراکنده درمىآید.
یعنی همه اینها در هم کوبیده میشود و حالت دیگری پیدا میکند.
از اینگونه موارد در قرآن کریم آیات بسیاری داریم.
نظر علّامه طباطبایی در رابطه با جمع شدن خورشید وماه
علامه طباطبایی در جمع بندی آیه 9 سوره قیامت وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ [9] و خورشید و ماه با هم جمع شوند. و آیه 48 سوره ابراهیم یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا للهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ میفرمایند:
«این مطالب خبر میدهد که ربط و شباهتی به نظام معهود دنیوی ندارد»
این نقل قولهای مختلفی که شده و این آیاتی هم که تفاوت أرض زمین با أرض قیامت را مطرح میکند یعنی با حساب دنیوی، حسابش نکنیم. آنجا حساب دیگری میشود.
بله در رابطه با دنیا، اقتضایش این است.
یکی از روایاتی که عدم شباهت را برای ما بیان میکند و توضیح میدهد، این است که میگویند: آیا در قیامت خوردن هست؟ بله، ولی دفع نیست. آمیزش جنسی هست؟ بله، ولی تولید مثل نیست. عمر طولانی إِلَی الأبد هست؟ بله، ولی پیری نیست. پس یک نظام دیگری است.
دنیا برای خودش یک نظامی دارد.
اگر میفرماید که قراراست اینگونه شود، به ذهنتان نرسد که اگر قرارشد خورشید و ماه به هم برسند، پس دیگر این نظام بهم میریزد. خب بله یک نظام دیگری است. این در رابطه با قیامت است.
چون برخی سؤال کردند و برایشان شبهه بود، به صورت فشرده عرض کردم، ولی بحثهای مفصّلتری هم دارد که فعلاً نیازی نمیبینم در آن رابطه بحث کنم.
سوره قیامت، آیه 10
یَقُولُ الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ [10]
آن روز انسان میگوید: «راه فرار کجاست»؟!
گفته شد قیامت حساب خاصّ خودش را دارد، نظام عالم نظام خاصّ خودش میشود. چنان آن صحنه، صحنه عجیبی میشود که انسانها در یک همچو شرایطی(یَوْمَئِذٍ) می گویند به کجا پناهنده شویم؟!
البته هیچوقت قابل مقایسه با نظام دنیوی نیست، ولی برای تقریب ذهن عرض میکنم: اگر یک زلزله بسیار شدیدی، همراه طوفان بسیار شدید، همراه برف و باران خاصّی اتفاق بیافتد انسانها چه حالتی پیدا میکنند؟
وحشت، ترس، نگرانی چنان ممکن است افراد دگرگون شوند که چه بکنیم و به کجا پناهنده بشویم؟!
قرآن برای اینکه کمی ذهن ما را نزدیک کند، میفرماید:
یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ…(۴۸ابراهیم) روزی که این زمین به زمین دیگر یک حالت دیگر میشود و ماه و خورشید و ستارگان و زمین و کوه و دشت و دریا و…همه بهم میریزد و یک نظام جدید برپا میشود. انسان هم در محکمه عدل الهی قراراست در صحنه قیامت حاضر بشود.
یَقُولُ الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ، انسان در چنین شرایطی اینطور فریاد میزند و میگوید: أَیْنَ الْمَفَرُّ.
مَفَرّ که در فارسی هم به کار میبریم، یعنی جایی که بتوانیم فرار کنیم و دَر برویم.
آیا میتوانیم فرارکنیم و در برویم؟ میتوانیم جایی پناهنده شویم؟ آیا پناهگاهی میتوانیم پیدا کنیم و از این صحنهٔ هولناک وحشتزایی که همهٔ نظام عالم دارد بهم میریزد، میتوانیم به جایی پناهنده شویم؟
سوره قیامت، آیه 11
کَلاَّ لا وَزَرَ [11]
هرگز چنین نیست، [راه فرار و] پناهگاهی وجود ندارد!
کَلاَّ، نه نه شدنی نیست، فکر نکنید، همچو چیزی، آرزویی، توقّعی، درخواستی تحقّق پیدا نمیکند.
لا وَزَر، وَزَر پناهگاههایی که معمولاً در دل کوهها گاهی پیدا میشود.
مثلاً کسانیکه کوهنوردی میروند، خدای ناکرده برفی، بهمنی یا سرمای خاصّی که خطر جانی تهدیدشان میکند، در آن غارها و پناهگاهها میروند و پناهنده میشوند، اینها را وَزَر میگویند.
آیه میفرماید: کَلاَّ لا وَزَرَ، که به تعبیر فارسی خودمان، هیچ سوراخی هم پیدا نمیکنید که آنجا پناهنده شوید.
هیچ جایگاهی که بتوانید خودتان را از این نظامی که الآن ذات اقدس الهی برای بشر قرار داده، بخواهید آنجا پناهنده بشوید، امکانش نیست.
سوره قیامت، آیه 12
إِلى رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ [12]
آن روز قرارگاه نهایی تنها بهسوی پروردگار تو است.
دوباره یَوْمَئِذٍ به کار برده است، در چنین شرایطی، زمانی، در این واقعیّتی که برای شما ذکر میکنیم،مُسْتَقَرُّ، جایگاهی که بتوانید استقرار پیدا کنید، جایگاهی که برای شما آرامش در آنجا برایتان پیدا شود و از این اضطراب و نگرانی دربیایید. مثل زلزلهای که میشود، یک گوشهای است که این تکان نباشد و بتوانیم در آنجا آرامش پیدا کنیم نیست و این فقط إِلى رَبِّکَ، فقط به سوی پروردگار است. اگر به سوی خدا بودید، در مسیر خدا بودید، خدایی بودید، هیچیک از اینها برای شما وحشتی ایجاد نمیکند.
سوره قیامت، آیه 13
یُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ [13]
و در آن روز انسان را از آنچه که از پیش و پشتسر فرستاده آگاه میکنند.
انسانها آگاه میشوند، در چنین شرایطی به انسانها خبر میدهند،
بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ، اعمال ماتقدّم و اعمال ماتأخّر.
اعمال ماتقدّم قبلاً در بحث معاد، بحث کردیم که تا زنده هستیم اگر کارهای خیری کردیم، به قول سعدی:
برگ عیشی به گور خویش فرست کس نیارد زپس زپیش فرست
شما انشاالله در ۵۰-۶۰-۷۰… سال عمرتان دراین دنیا، خیراتی کردید، عباداتی داشتید، اعمال خوبی داشتید،
قبل از اینکه به برزخ بروید، از این اعمال برخوردار میشوید.
از برزخ که میروید قیامت برخوردار میشوید، به خاطر اعمالی که قبل از مرگ دراین عالم انجام دادید، که این مسئله خیلی مهم است، تا آن حدّ که همهٔ شما خواندید و شنیدید که شخصی تاجر خرما بود و خرماهای زیادی در انبارها داشت، وصیّت کرد که بعد از مرگم پیامبر(ص) بیایند و با دست خودشان این خرماها را در راه خدا خیر کنند. پیامبر(ص) هم طبق وصیّت آن شخص، تشریف آوردند و خرماها را خیر کردند. یک خرمای خراب ته انبار مانده بود، آنرا برداشتند و فرمودند: خدایش بیامرزد (به تعبیر من) بله وصیّت کرد، کار خوب کرد، خیر شد… ولی اگر این یک دانه خرمای خراب شده را در حیات خودش، با دست خودش خیر میکرد، از همهٔ این خرماهایی که من الآن با دستم برای او خیر کردم، اجرش برایش بیشتر بود!
این یعنی چه؟ یعنی تا زنده هستیم باید دل بکنیم.
لذا یکی از سفارشات بنده که الحمدالله خودم هم عمل کردم و دارم عمل میکنم که راحت میتوانم بگویم ثلث خودتان را تا زنده هستید خرج کنید.
نگذارید برای ورثه.
اولاً: اگر تا زنده هستید ثلث را خودتان خرج کنید، طبق این روایت پیامبر(ص) اعمال ماتقدّم شما قابل مقایسه با اعمال ماتأخّر نیست.
ثانیاً: چه میدانیم که ورّاث بعد از ما چقدر ممکن است که کلاه شرعی درست کنند که ثلث را یکجوری در راه خیر خرج نکنند.بنده شاهد بودم برای برخی ورّاث که بعد از وفات شخص به عناوین مختلف خواستند وصیّت را بپیچانند.آیا میشود یکجوری این ثلث تغییر کند؟
اعمال ماتأخّر
سه دسته اعمال است که در روایات هم معروف است انسانی که از دنیا میرود إِنْقَطَعَ یعنی همه چیزهایی قطع میشود و دستش از دنیا کوتاه میشود، إِلَّا ثَلاث، مگر سه دسته:
۱-عالمی که آثارعلمی باقی گذاشته است.
شیخ مفید هزار و خوردهای سال قبل. شیخ طوسی هزارسال قبل. علّامه حلّی هشتصد سال قبل… آثارشان را امروز ما استفاده میکنیم برای آنها اعمال ماتأخّر است و این خیلی ارزش دارد. آثار علمی باقی گذاشتند که این آثار علمی تا زمانیکه آثارش به دیگران میرسد، آن فردی که اولیه بوده و این را باقی گذاشته به او میرسد.
۲-اولاد صالح.
خَلَف صالح، فرزند است، نوه است، نتیجه است، نبیره است، الی آخر.
تا زمانیکه این نسل صالح، عمل صالح انجام میدهند، سهمی هم برای آنها است.
اینها جزء اعمال ماتأخّر است که خیلی هم ارزش دارد.
۳-خیرات و مبرّات.
بیمارستانی ساخته، مسجدی ساخته، مدرسهای ساخته، پلی ساخته، مؤسسات خیریّه دارالایتامی و هکذا.
تا زمانیکه اینها آثارشان دراین عالم به دیگران میرسد، به عنوان اعمال ماتأخّر به آنها میرسد.
آیه میفرماید: یَوْمَئِذٍ، این یَوْمَئِذٍ چه روزی است؟ روزی است که أوضاع عالم دگرگون است، به آن حالتی است که انسان أَیْنَ الْمَفَرُّ(۱۰) برایش مطرح است. کَلاَّ لا وَزَرَ [11] برایش مطرح میشود و این انسان آنجا متوجّه میشود که فقط إِلى رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ [12] است.
یُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ [13]
و در آن روز انسان را از آنچه که از پیش و پشتسر فرستاده آگاه میکنند.
آنجا به این انسان خبر میدهند آیا میدانی کارهایی که از قبل کردی چیست؟
ولی پناه برخدا که ماتقدّم شرّ باشد. ماتأخّر هم شرّ باشد.
چون هردو امکانش هست. ماتقدّم خیر و ماتقدّم شرّ داریم. همانطورکه آن ۳ عامل ماتأخّر خیر است، برعکسش ممکن است انسانی سنّت غلطی را رواج داده باشد، زمینه گناهی را فراهم کرده است تا زمانی که افراد با این سنّت غلط به سوی غلط میروند، از آن عاملی که برای بدی و شرّ ایجاد کرده است، مردم دچارش میشوند یا آثار سوء برایشان ایجاد میشود، این اعمال ماتأخّر شامل حال آن انسان میشود.
حالا در یک همچو شرایطی انسان متوجّه بشود که پناه برخدا، اعمال ماتقدّم و ماتأخّرش اعمالی است که امروز، روزش میشود یَومُ الْحَسْرَة، قرآن میفرماید انگشتانش را به دهان میگیرد و میگزد. یعنی از شدّت ناراحتی انگشتهایش را گاز میگیرد و میگوید: وای برمن (به تعبیرمن) اینهمه انبیاء گفتند، چرا گوش نکردم؟
اینهمه اولیاء گفتند چرا درمن اثر نکرد؟ اینهمه صلحا، بزرگان، کتابها، نوشتهها، اشعار، حکما، عرفا، پدر، مادر، برادر، رفیق، دوست… چی شد؟ وای برمن، نه تنها آنهایی که اعمال ماتقدّم و ماتأخّرشان شرّ است، آنجا حسرت میبرند. امام صادق(ع) فرمودند: مؤمنین هم حسرت میبرند که چرا بیشتر خوب کار نکردیم؟
چرا از فرصتهایمان استفاده نکردیم که بیشتر کار خیر انجام بدهیم و برای خودمان باقیات و صالحات بیشتری داشته باشیم؟
حالا اگر با نگاه عرفانی جلو برویم، در دعای کمیل داریم:
«……یَا إِلَهِى وَسَیِّدِى وَمَوْلاَىَ وَرَبِّى، صَبَرْتُ عَلَى عَذابِکَ، فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِکَ ، وَهَبْنِى صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِکَ ، فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى کَرَامَتِکَ ، أَمْ کَیْفَ أَسْکُنُ فِى النَّارِ وَ رَجَائِى عَفْوُکَ…»
گیرم که عذاب اخروی قابل تحمّل باشد که نیست، آنرا تحمّل کنم، ولی فراق تورا چگونه تحمّل کنم؟
شاعر هم قشنگ گفته است:
در دوزخم بیفکن و نام از گُنه مبر کآتش به گرمی عرق انفعال نیست
این نگاه اگر بیاید آنوقت یَومُ الْحَسرة، چه جور یَومُ الْحَسرة میشود؟
این عرق شرمی که بر چهره من مینشیند، این عرق انفعالی که بر رخسار من بچکد، حرارت و آتش و سوزانندگیاش از حرارت و آتش جهنّم، با توجّه به آن عبارت امیرالمؤمنین(ع) در دعای کمیل بیشتر خواهد بود.
سوره قیامت، آیه 14
بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصیرَةٌ [14] بلکه انسان از وضع خویش آگاه است.
بله، توجّه کنید، به تعبیر فارسی بخواهم بگویم: انسان احتیاجی به اینهمه بحث ندارد. احتیاج به اینهمه دلیل و استدلال و بگومگو ندارد. انسان به خودش مراجعه کند، متوجّه میشود.
سرمایه وجدان
یک سرمایه بزرگی خدا به من و شما داده است، آن قدرت ذاتی نفسانی ما، که یک گوشهاش وجدان است. انسان وقتی به وجدان خودش مراجعه کند، بینی و بیناللّهی وقتی ببیند به کسی کلک زده، وقتی میبیند به کسی دروغ گفته، وقتی میبیند صفا و صداقت ندارد، وقتی میبیند خودخواهیها در درونش باعث شده شیطنتهایی بکند، اگر با خودش خلوت کند، همین اخیراً نشر داده شد که خلبان آمریکایی که برای اسرائیلیها بمباران میکرد، چرا خودش را آتش زد؟ مگر او مسلمان بود؟ میگوید من دیدم که اینقدر انسان بیگناه را دارم میکشم، بالاخره هم نتوانستم تحمّل کنم و خودم را آتش زدم.
خلبانی که در هیروشیما یک دکمه را فشار داد و بمب اتم را انداخت و چند صدهزار انسان را پودرکرد و ذغال سوخته کرد، آخرش مگر دیوانه نشد؟ اینها که دیگر در تاریخ معاصر است.
با آنهمه تبلیغاتی که میکنند و تلقیناتی که میکنند، در ذهنشان پر میکنند که باید اینکار را بکنید و خیال میکنند دارند از آب و خاک و ملّت و آرمانشان دفاع میکنند! حالا هم که شکل مذهبی دارند که تا ابتکارها را نکنید مسیح برنمیگردد! موعود برقرار نمیشود! با همه این حرفها، چرا دچار عذاب وجدان میشوند و حاضرند خودشان را بکشند؟ بله انسان به درون خودش مراجعه کند، اگر وجدانش را خواب نکرده باشد، خودش میفهمد.
بعد در ادامه میگوید مگر میشود بیحساب و کتاب باشد؟!
یکی بزند و بگیرد و بخورد و بکشد و دروغ بگوید و کلک بزند و یکنفر هم در اوج پاکی و صفا و صداقت زندگی کند. خیلی گرگها در لباس میش جلوه کنند، خیلی میشها را به عنوان گرگ به مردم جلوه بدهند، هیچ حساب و کتابی هم نباشد!
سوره قیامت، آیه 15
وَ لَوْ أَلْقى مَعاذیرَهُ [15]
هرچند [در ظاهر] برای خود عذرهایی بتراشد.
این انسان بهانهجوییها را به خودش القا میکند، مرتّب عذر میآورد. خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو، همه خوردند، ما چرا نخوریم؟… اینها عذرتراشیهایی است که کار خلاف خودش را توجیه میکند.
یک جوانی به من گفت می ترسم اگر الان در جوانی راحت نباشم و بعضی خواستههای شهوانی را تأمین نکنم،
مسن و پیر که شدم پشیمان بشوم که از جوانیام استفاده نکردهام!!
آیه ۵ - سوره ناس
الَّذی یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ النَّاسِ
که در درون سینهی انسانها وسوسه میکند،
مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ [6]
خواه از جنّ باشد یا از انسان!
به آن جوان گفتم: عکسش سؤالی از تو میکنم و بعد هم دلائل عقلی و نقلی برایت میآورم.
عکسش را اینطور میگویم: اگر الآن آلوده شدی و بعضی کارها را انجام دادی، به سنّی رسیدی که پسرت سنّ الآن شما بود و آن پسر میخواهد در مسیر خلاف برود، آیا شما رویت میشود به پسرت بگویی از عمرت استفاده کن؟! و اگر اینکار را کردی و در سنّ پیری دچار عذاب وجدان شدی، بگویی: ای کاش در جوانیام پاک بودم، آنجا دیگر چه میتوانی بکنی؟
و حال اینکه اینطرف قضیّه را همه انبیاء و اولیاء تأیید کردند ولی آن طرف قضیّه را چه کسی جز شیطان تأیید کرده است؟ چطور اینهمه انبیاء و اولیاء گفتند، شما وجدانت بیدار نشد؟ قرآن می گوید این عذرتراشی ها کاری می کند این انسانی که بر نفس خود آگاه است، فراموش کند.
راهکار برای جلوگیری از عذر تراشی
اینرا مخصوصاً به صورت کاربردی برای دوستان عزیز جوان عرض میکنم، ولی به درد سنّ ما هم میخورد.
عزیزان جوانتر اینرا خوب دقّت کنید:
در درون انسان جنود رحمانی و جنود شیطانی وجود دارد. همه ما اینرا در فردیّتمان داریم، در نظام اجتماعی هم مطرح میشود. اگر میخواهید جنود رحمانی در درون شما قوی شود، وجدان بیدار باشد، هوای نفس غلبه نکند، خودخواهیها بیچاره نکند، مجالسی که ذکر خداست، قرآن خواندنها، نصف شب دعا و توسّل داشتنها، زیارت رفتنها، با صاحب نفسها نشستن و... اینها تقویت کننده است. بر خلاف دنبال لهو و لعب و لغو رفتن.
خداوند در سوره مبارکه مؤمنون فرمودند:
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ(۱)
بهیقین مؤمنان رستگار شدند.
الَّذینَ هُمْ فی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ [2]
آنها که در نمازشان خشوع دارند.
««وَ الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ [3]»»
و آنها که از لغو و بیهودگى رویگردانند.
لغو حرام نیست، ولی کار بیفایده است. کاری است که عمر آدم را ضایع میکند و هیچ خیری از آن برنمیآید.
مرحوم سیّدبن طاووس رحمة الله علیه آن مرد الهی و مرحوم علّامه امینی رضوان الله تعالی علیه ادّعا کرده اند در عمرمان مجلسی ننشستیم و برنخواستیم، مگر اینکه در آن مجلس، مجلس را به سوی بحث علمی مفید در رابطه با اولیای الهی کشاندیم. (این یک توفیق است)
فردی استاد بنده نبود ولی حقّ استادی برگردنم دارد. خیلی هم خدمتش میرسیدم، با هم مسافرتهایی هم رفته بودیم. ایشان هم هر مجلسی که مینشستیم، عروسی بود، عزا بود، دید و بازدید فامیلی بود، ناهاری دعوت کرده بودند، تا مینشست بعد از حال و احوال، میگفت:
خب اگر کسی سؤالی ندارد، من یک سؤال برایم مطرح شده است. این سؤال را طرح کنم، ببینم جمع چه جواب میدهند؟ مجلس را میکشاند به این حرفها. باید از عمرمان استفاده کنیم.
بله بنده خشک مقدّسی درنمیآورم. آدم یکوقت است خسته است و نشاط کار ندارد، کاری را برای رفع خستگی انجام میدهد، این لغو نمیشود. به قول آقایون علما گَعده کردن.
دور هم بنشینند و بگو بخندی بکنند و گعدهای درحدّ آرامش یافتن.
ولی از ۲۴ ساعت، ۲۲ ساعت مشغول گعده بودن، از یک هفته اکثر وقت را مشغول گعده بودن، این دیگر توجیه ندارد.
لذا وَ لَوْ أَلْقى مَعاذیرَهُ [15]
این انسان وجدانش میتواند به گونهای بیدار شود که حتّی نیازی به این دلائل نداشته باشد و برمبنای وجدان بیابد، ولی اگر القای معاذیر بگذارد.
۳-۴ آیه اینجا مطرح است که علیالظاهر جملهٔ معترضه است.
سوره قیامت، آیه 16
لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ [16]
[هنگام نزول وحی] زبانت را به خاطر عجله برای خواندن آن حرکت مده.
همهٔ این سوره، راجع به قیامت است، الّا این دو سه آیه که عرض میکنم، اما به یک معنا با یک تفسیری اینهم مرتبط است.
مخاطب پیامبراسلام(ص) هستند. خداوند به ایشان میفرماید: حرکت نده، « لا تُحَرِّکْ بِهِ » بِهِ، به چی؟
تعبیر اولیّهاش این است که شاهدش هم آیه ۱۱۴ سوره مبارکه طه است،(آیه را عرض میکنم)
وقتی جبرائیل نازل میشد که آیات قرآنکریم را بر پیامبر(ص) تلاوت کند، قرائت کند و به قلب پیامبر(ص) بتاباند؛ چون قرآن دوبار بر پیامبر(ص) نازل شدهاست، یکبار هرسال در شب قدر به صورت کامل و یکجا؛ که بحثهایش را هم قبلاً کردیم، یکبار هم در طول ۲۳ سال به مناسبتهایی، ۵ آیه، ۱۰آیه، ۲ آیه، ۱آیه… نازل میشد که درآن موقع وقت نزول این آیات بوده است.
میگویند وقتی جبرائیل میآمد که مثلاً آیه را بخواند، پیامبر(ص) آنقدر ذوق و شوق داشتند، آنقدر علاقه نسبت به تبلیغ دین داشتند که شروع میکردند پیشاپیش این آیات را میخواندند.
لذا آیه نازل شد که شما عجله نکن و بگذار قرآن را کاملاً بر تو تلاوت کند،
سوره قیامت، آیات 19و 18و 17
إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ [17]
چرا که جمعکردن و خواندن آن بر عهدهی ماست.
جمع کردنش، قرائتش برماست و ما برای تو حفظ میکنیم، نگه میداریم، در قلبت میتابانیم…
فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ [18]
پس هرگاه آن را خواندیم، از خواندن آن پیروی کن.
ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ [19]
سپس بیان [و توضیح] آن [نیز] برعهدهی ماست.
سپس برما است که این قرآن را تبیین و بیان کنیم.
اینها معنای ظاهری این چند آیه است.
اگر این باشد که شاهدی که براین مبنا داریم، میتواند این معنا باشد،
سورهٔ مبارکهٔ طه، آیهٔ ۱۱۴ که صریح بیان میکند:
فَتَعالَى اللهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضى إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْماً
پس بلند مرتبه است خداوندى که فرمانرواى حقیقى است! و [اى پیامبر]! نسبت به [تلاوت] قرآن، پیش از آنکه وحى آن بر تو تمام شود، شتاب مکن؛ و بگو: «پروردگارا! علم مرا افزون کن».
فَتَعالَى اللهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ، خدای بلندپایه که مَلِک حق است، وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضى إِلَیْکَ وَحْیُهُ، اینجا کلمهٔ وحی دارد، قبل از اینکه وحی تو به پایان برسد، تمام شود، تو لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ، عجله نکن،
وَ قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْماً، و بگو خدایا بر دانش من بیفزای.
هرچقدر که پیامبر(ص) عالم باشند، از خدا بخواهند که افاضه کند، افاضهٔ خدا که حدّ ندارد، لذا پیامبر(ص) هم مقاماتش بالاتر میرود.
ولی ۳ آیهٔ سورهٔ مبارکهٔ قیامت را که خواندم، صحبت وحی نبود.
بعضیها به همان معنی گرفتند و گفتند این چند آیهٔ وسط سورهٔ قیامت، به عنوان جملهٔ معترضه، یکدفعه راجع به قرآن و تلاوت قرآن و پیامبر(ص) سخن میگوید، بعد دوباره میرود صحبت از قیامت و معاد میکند.
اما بعضیها برداشتی کردند که گرچه خیلی سلیس نیست و قابل فهم همه نیست، ولی بنده تصوّر میکنم هیچ منافاتی ندارد که هردو تعبیر درست باشد.
۱-اولی همان است که بحث قرآن است و تلاوت قرآن …
یادم نمیرود، خدا رحمت کند یکی از اساتید بزرگ ما را که خیلی به گردن ما حق داشت. بنده از ۱۹ سالگی به دامن این استاد افتادم که خدا برعلوّ درجاتش بیفزاید. صبح اول اذان ما خدمتشان میرسیدیم. نماز را با ایشان میخواندیم، بعد ایشان درس را برای ما شروع میکردند. خیلی وقتها، خب بچّه بودیم، سنّمان کم بود… این شتاب و عجله را، ایشان یکموقع یک مطلبی میخواست بفرماید، ما جلو میافتادیم و یک حرفی میزدیم، میفرمود: عجله نکنید، صبر کنید.
این آیات را که دیدم، یاد آنموقعها افتادم.
ولی این آیات سطح دیگر و دربارهٔ پیامبر(ص) است. ولی انسان وقتی نسبت به مطلبی ذوق دارد و میخواهد به استاد بگوید، اینطوری میشود. اینهم هست، اینطور که من فهمیدم درست است یا خیر؟ اینها جای خودش درست است. اما میتواند یک معنای دیگر هم باشد.
۲- دربرخی از تفاسیر، یک اشاراتی هم دراین رابطه آمده و آنرا میتوان به این معنا گرفت:
در آیات
لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ [16]
إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ [17]
در تفسیر میگوید نسبت به نامهٔ اعمال است.
این برداشت هم میتواند حرف قشنگی باشد.
اولی درجای خودش درست، رد نمیکنیم؛ اما قرآن بطن اندر بطن و وُجُوه مختلف دارد.
میگوید: وقتی قیامت برپا میشود و آن صحنهای که از چند آیه عرض کردم، أوضاع و أحوال، أوضاع و أحوال دیگری میشود؛
إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ(1) در آن هنگام که خورشید درهم پیچیده شود. وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ (2)
و ستارگان بیفروغ شوند. الی آخر، که بقیّه را عرض کردم به اینجاها میرسد، همه الآن عجله دارند که ببینند نامه اعمالشان چیست؟ برای هرکدام از ماها چه نوشته شده است؟ تکلیفمان چه میشود؟ لذا شتاب میکنند.میفرماید: صبر کنید! ما همه را مشخّص میکنیم. بیانش هم با مااست، مو را هم از ماست میکشیم.
فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ (آیه ۷ - سوره زلزال) پس هر کس هموزن ذرّهای کار خیر انجام دهد آن را میبیند.وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ [8]و هر کس هموزن ذرّهای کار بد کرده آن را [نیز] میبیند.
ادامهٔ آیات را پی میگیریم و سریع رد شویم که جلسهٔ آینده سورهٔ قیامت و بحث معاد را جمع کنیم، دعا کنید که بتوانیم انجام وظیفه کنیم و توان داشته باشیم. به یکی از عزیزان که خیلی هم برایم عزیز است، قبل از جلسه عرض میکردم: زمانه خیلی حسّاس است. برادرها، خواهرها، به وَالله راست میگویم: میترسم، برای خودم میگویم.
عمرم را به لطف الهی توی این حرفها سپری کردم. خدارا شکر میکنم که استادهای خیلی خوبی دیدم، خیلی خوبی، که دستشان بوسیدن داشت که نمیگذاشتند ببوسیم هیچی، ای کاش میگذاشتند پایشان را ببوسیم. که چه اساتیدی بودند، چه متدیّنینی بودند، چه اعتقادات و باورهایی داشتند، چه گذشتهایی میکردند…
ولی زمانه به گونهای شده است، عزیزان به وَالله برای مذهبیها میترسم. غیر مذهبیها که هیچ، حسابشان تمام شده است. شیطان با آنها دیگر کار ندارد. اصلش ایمان و مذهب است که از آنها گرفته است. ولی مذهبیها را شیطان دراین زمانهٔ وانفسا براثر (آیهٔ بعدی را که میخواهم بخوانم، این مقدّمه برای آیهٔ بعدی است) شیطان دارد مذهبیها را به خاطر تعلّقات دنیوی بیایمان میکند.
روایاتش را قبلاً برایتان خواندهام، یکی دوتا نیست.
پیامبر(ص) فرمود: زمان آخرالزّمان به گونهای میشود، انسان شب مؤمن وارد خانهاش میشود، صبح بیایمان از خانه خارج میشود.صبح باایمان از خانه خارج میشود، شب بیایمان برمیگردد.
وقتی جوان بودیم، این شعر را بعضی مدّاحها میخواندند، آنموقع محسوس نبود.
بود بازار گرم دینفروشی برسر راهم خداوندا من از گرمیّ این بازار میترسم
ببینید آیهٔ شریفه بعد از اینکه آن مطلب را فرمود، اگر این آیات را هم جملهٔ معترضه بگیریم در رابطه با بحث پیامبر(ص) و قرآن و… دوباره دارد مارا توجّه میدهد، میفرماید:
سوره قیامت، آیات 20و21
کَلاَّ بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ [20]
هرگز چنین نیست [که شما می پندارید]! بلکه شما دنیای زودگذر را دوست دارید.
وَ تَذَرُونَ الْآخِرَةَ [21]
وآخرت را رها میکنید.
همهٔ حرفها توی این دو واژه است: عاجِلَة، یعنی همین جلویی، پیش پا افتاده، منظور دنیا است.
در تعابیر نهجالبلاغه، دنیا را به معنی عاجلة زیاد به کار برده است و روایات زیبایی هم دراین زمینه داریم.
کَلاَّ، نه، نه، میدانی چرا مدام عذرتراشی میکند و این عذرها را میآورد؟( أَلْقى مَعاذیرَهُ) نفسش، وجدانش میفهمد، اما برمبنای بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ [20] دنیا دوستیاش هست و نمیتواند از دنیا دل بکند. طبقه مباحث ذکر شده در خطبه طالوتیه این افراد برمبنای حبّ دنیا و هوای نفس به آن آلودگیها میرسند.
امام سجّاد(ع) به شاگردش، محمدبن مسلم زُهَری فرمودند: تو فهم دین پیداکردی، تو قرآن را میفهمی، ولی به خاطر تعلّقات دنیوی، همهٔ ارزشها را از دست دادی. دنیادوست هستی و لذا بیچاره شدی، برمبنای دنیادوستی.یعنی کسی که شاگرد امام سجّاد(ع) است، به فرموده امام سجّاد(ع) فهیم و فقیه در دین است.
از تُحَفُ الْعُقول نامهٔ امام سجّاد(ع) را برایتان خواندم (جلسه سوم خطبه طالوتیه)
بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصیرَةٌ [14]
بلکه انسان از وضع خویش آگاه است. بله خدا به انسان وجدان داده است، به انسان عقل داده است، قدرت درک به انسان داده است، این انسان میتواند این مطالب را بفهمد. اگر این عذرتراشیها (وَ لَوْ أَلْقى مَعاذیرَهُ [15])بگذارد.
فردی بارها زنگ میزد و یک مسئله میپرسید، میگفتم جوابش این است، ولی مرتّب عوض میکرد.
گفتم اگر اینطرف آنطرف میکنی که جوابی پیدا کنی که دلت میخواهد، من غیر از این جواب بلد نیستم، جواب این است. گفت: شما سخت میگیرد! راحتش کنید! گفتم خب شما فقیه شو و فتوا بده، راحت بشود!
بنده که فقیه نیستم، نظر فقها را دارم برایتان میگویم. اینها بهانهجویی است، اینها أَلْقى مَعاذیرَهُ [15] است.
عذرتراشی برای اینکه بتواند کار خلاف خودش را توجیه کند. شیطان هم دراین زمینه معرکه میکند.
علت عذرتراشی
لذا میفرماید چرا اینطور است؟
کَلاَّ، نه، نه، حواستان باشد، بَلْ، برای اینکه، تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ [20]، دنیا را دوست دارند، میز و پول و مقام و ریاست و انانیّت و«من» مطرح باشد… وَ تَذَرُونَ الْآخِرَةَ [21] وآخرت را رها میکنید. چرا رها میکنند؟
روایتی آموزنده از پیامبر(ص)
روایت خیلی عجیبی است. اگر حفظ هستید مرتّب تکرار کنید، اگر هم شد بنویسید و به دیوار بزنید و نگاه کنید.
پیامبر(ص) فرمودند:
لَوْ کُنْتُم تُوقِنُونَ بِخَیْرِ الاْخِرَةِ وَ شَرِّها کَما تُوقِنُونَ بِالدُّنیا لَآثَرْتُمْ طَلَبَ الآخِرَةِ.
(تنبیه الخـواطـر و نزهه النواظر -معروف به مجمـــوعه ورام - ج ۱، ص۱۳۴)
اگر شما مردم یقین به خیر و شرّ آخرت میداشتید، همان طور که یقین به دنیا دارید، البته در آن صورت، آخرت را انتخاب میکردید.
لَوْ کُنْتُم تُوقِنُونَ بِخَیْرِ الاْخِرَةِ وَ شَرِّها، اگر یقین داشتید به خیر آخرت و شرّ آخرت،
کَما تُوقِنُونَ بِالدُّنیا، همانطوریکه به خیر و شرّ دنیا یقین دارید، لَآثَرْتُمْ طَلَبَ الآخِرَةِ. آخرت را ترجیح میدادید.
مثلاً فرض کنید بنده الآن یقین دارم، این کار را انجام بدهم، فلان قدر به بنده پول میدهند.
خب یقین دارم، پس این کار را انجام میدهم که این پول را به دست بیاورم.
یا الآن این معامله را انجام بدهم، یقین دارم این سود را برایم دارد. چون یقین دارم انجام میدهم. با اینکه سخت است و زحمت و خستگی دارد، ولی انجام میدهم. یا یقین دارم که الآن این مزرعه را برنجکاری که میگویند بِرَنْج است و خیلی هم رنج دارد، اینهمه زحمت را دارد تحمّل میکند، برای اینکه یقین دارد که منفعت میبرد.
پیامبر(ص) میفرمایند: اگر یقین داشته باشید برای آخرت؛ آخرت را ترجیح میدادید.
توصیه امیرالمومنین(ع) درباره سبک کردن توشه
امیرالمؤمنین(ع) در نهجالبلاغه، نامه ۳۱ خطاب به امام مجتبی(ع) به عنوان نامه سرگشاده، میفرمایند:
«فرزندم، بدان راهى پر مشقّت و بس طولانى در پیش روى دارى، و در این راه بدون کوشش بایسته، و تلاش فراوان، و اندازه گیرى زاد و توشه، و سبک کردن بار گناه، موفّق نخواهى بود، بیش از تحمّل خود بار مسئولیّت ها بر دوش منه، که سنگینى آن براى تو عذاب آور است.
اگر مستمندى را دیدى که توشه ات را تا قیامت مى برد، و فردا که به آن نیاز دارى به تو باز مى گرداند، کمک او را غنیمت بشمار، و زاد و توشه را بر دوش او بگذار، و اگر قدرت مالى دارى بیشتر انفاق کن، و همراه او بفرست، زیرا ممکن است روزى در رستاخیز در جستجوى چنین فردى باشى و او را نیابى. به هنگام بى نیازى، اگر کسى از تو وام خواهد، غنیمت بشمار، تا در روز سختى و تنگدستى به تو باز گرداند.»
سفر خیلی طولانی درپیش داری، زاد و راحله زیادی نیاز داری، به تنهایی نمیتوانی کول کنی و ببری، اگر افرادی پیدا شدند که این بار تورا برایت کول کنند و ببرند(به تعبیر من) نازش را بکش! منّت اورا بپذیر، چون بارت را برایت میآورند!
بنده قراراست مثلاً کوه بروم، بارم سنگین است. یکنفر به من میگوید این مقدارش را من برایت میآورم. او باید از من تشکّر کند، یا من از او؟ من باید تشکّر کنم.
حضرت(ع) میفرمایند: میدانید آنها چه کسانی هستند که بار شما را به دوش میکشند؟ اینها کسانی هستند که دراین دنیا نیازمند به شما هستند و شما نیاز آنها را برطرف میکنید. گاهی نیاز فکری است، گاهی نیاز علمی است، گاهی مالی، گاهی عاطفی، نیازها جنبههای مختلفی دارد.
یک بندهٔ خدا فقط نیاز عاطفی دارد، یکمقدار بنشین و درد و دلش را گوش کن، نیازش را برطرف کن به خاطر خدا. نیاز مالی دارد، توان داری نیازش را برطرف کن. نیاز علمی دارد، مشکل فکری دارد، وقت بگذار مشکل فکریاش را برطرف کن. دارد بار قیامت شما را به دوش میکشد و برای شما میآورد، باید نازش را بکشی.
وَ تَذَرُونَ الْآخِرَةَ [21]
وآخرت را رها میکنید.
مگر قرآن صریح نمیگوید: وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى (سوره اعلی، ایه 17) درحالیکه آخرت بهتر و پایدارتر است. دنیایش که کوتاه است و میگذرد.
اگر صدسال مانی ور یکی روز بباید رفت زین کاخ دلافروز
خوش است این کهنه دِیرِ پُرفِسانه اگر مردن نبودی در میانه
از آن سرد آمد این کاخ دلاویز که چون جا گرم کردی گویدت خیز
داستان بهلول و زهد هارون
بهلول وارد مسجد شد، هارون بالای منبر بود، فامیل هم هستند. بهلول، شاگرد امام(ع) برمبنای رسالت و مأموریّتی که داشت، خودش را به دیوانگی زده بود. هارون خواست جانماز آب بکشد، از بالای منبر نگاه کرد، بهلول عجب زاهدی هستی! چطور میتوانی دنیا را با اینهمه زیباییهایش طلاق بدهی؟! بهلول نگاهی به هارون کرد و گفت: تو از من زاهدتری! چطور توانستی آخرت را که مهمتر است طلاق بدهی؟ دنیا که در مقابل آخرت چیزی نیست، تو آخرت را طلاق دادی و به دنیا چسبیدی…
توسّل و دعای پایانی
خدایا تو میدانی که ما اینرا راست میگوییم: زمانه، زمانهٔ حسّاسی است. دوران حادّ امتحان شیعه است.
چند بیت شعر را میخوانم، اتّفاقی برخورد کردم و دیدم درد و دلی با امام زمان(ع) کرده است، خوشم آمد.
زخم دل هجران زدگان را تو شفایی درد غم بینسخهی ما را تو دوایی
عالم همهجا پر شده از تیرگی محض ما گمشدگانیم و تو مصباح هدایی
مگذار که با ما همه عالم بستیزند ما با همه گفتیم که تو صاحب مایی
سوگند به تنهایی تنهای مدینه! تنها تو فقط منتقم خون خدایی
تو وارث بازوی علمدار حسینی تو پاسخ فریاد تمام شهدایی
با خون دل و اشک روان هر شب جمعه با مادر خود فاطمه ، در کرببلایی
ای کاش که یک لحظه به چشم همه عالم زآن گوشه ی شش گوشه ، به ما رخ بنمایی
ما پیش تو بودیم ولی حیف نبودیم تو در دل مایی و ندانیم کجایی
گفتم که دعایی کنم از بهر ظهورت دیدم تو دعایی ، تو دعایی ، تو دعایی
«میثم» همه گوش است که از خویش بگویی کعبه همه چشم است که در کعبه درآیی
استاد حاج غلامرضا سازگار
زخم دل هجران زدگان را تو شفایی درد غم بینسخهی ما را تو دوایی
آنهایی که درد هجران را میفهمند…
بارها این مثال را زدهام، اگر الان هیچکدام از شماها تشنه نباشید، ولی تشنگی را میفهمید. بالاخره یک روزی تشنه بودید، یکربع، بیست دقیقهای… طول کشیده تا به آب برسید و آب بنوشید. اگرهم به کوهنوردی رفتید و هوا هم گرم بود و تشنگی شما ۲-۳ ساعت طول کشید، دیگر میفهمید تشنگی یعنی چه؟
اگر کسی هجران نچشیده باشد، نمیفهمد هجران یعنی چه؟
یک مادر را درنظر بگیرید که نمونهٔ محبّت و عاطفه است. فرزندش را یکسال است، ۲-۳…۱۰ سال است که گم کرده است. اسم بچّه را میبری، این مادر رنگش تغییر میکند. غذایی را سر سفره میگذارید، اگر آن بچّه غذا را دوست داشته، مادر تا این غذا را میبیند، حالش منقلب میشود. دوستان بچّهاش را میبیند، میپرسد خبری ندارید؟! زنگ در خانه را میزنند، میگوید آیا از بچّهام خبری آوردند؟ چه حالتی پیدا میکند؟
۲-۳ شب پیش، ویسی از یکی از دوستان آمریکا برای من آمد که پسرم چند روز است گم شده، دعا کنید. این مادر دراین ویس دارد پرپر میزند.
[که همین امشب هم از جمع میخواهم دعا کنید خدا به حقّ امیرالمؤمنین(ع) هرچه زودتر این بچّه را به مادرش برگرداند. جوانش پارسال همین موقعها آمد و در جلسه ما بود و بعد برگشت رفت آمریکا. پسر متدیّن خوبی است. انشاالله به آغوش مادر بازگردد]
حالا هجران امام زمان(ع) را کسی فهمیده باشد. آنهایی که ارزش حضور امام زمان(ع) را میفهمند، حالا که محروم هستند، میفهمند. به خصوص کسانی که در معرفت امام زمانی خیلی کار کردند، زحمت کشیدند، صادق بودند، گاهی گوشههایی به آنها نشان میدهند، بعد هجران بعد از وصل را برایشان قرارمیدهند که آن سوز و گدازشان؛ که به قول صغیر اصفهانی
نالیدن مهجوران سوز دگری دارد آهی که زدل خیزد بردل اثری دارد
که اینها سوز دگری پیدا کنند.
لذا زخم دل هجرانزدگان را تو شِفایی درد غم بینسخه مارا تو دوایی
آن کسی که درد هجران را میفهمد، زخم هجران جز با عنایت شما، وصل شما، توجّه شما، شِفایی مطرح نمیشود. این درد ما نسخهای ندارد، دوایش فقط خودت هستی.
عالم همهجا پرشده از تیرگی محض ما گمشدگانیم و تو مصباح هُدایی
واقعاً وضع عالم را در نظر بگیرید، دیگر چه تیرگیای توقّع داشته باشیم که عالم را نگرفته باشد؟
ظلم وستم ، دروغ و کلک و حقّهبازی، جنایت… ابرقدرتهای عالم چه میکنند و مظلومین عالم زیر چنگال ستمگران چگونه دارند ستم میبینند و ظلم و جور را تحمّل میکنند…
آقاجان، راه را گم کردیم، تاریک است، شما چراغ هدایت هستید، یک نورافکنی، یک اشاره، یک دستگیری…
مگذار که با ما همه عالم بستیزند ما با همه گفتیم که تو صاحب مایی
گفتیم ولی انشاالله در عمل هم اینچنانی باشیم.
سوگند به تنهایی تنهای مدینه تنها تو فقط منتقم خون خدایی
امام(ع) وقتی تکیه به دیوار کعبه میدهند، ندا میدهند: «أَلا یَا أَهلَ الْعَالَم»، ای اهل عالم من مهدی هستم. «إِنّی أَنَا الْمُنْتَقِم، أَلا یَا أَهلَ الْعالَم إِنَّ جَدِّیَ الْحُسَین قتل عَطشاناً، أَلا یَا أَهلَ الْعالَم إِنَّ جَدِّیَ الْحُسَین سَحَقوهُ عُدواناً». جدم حسین(ع) را با لب تشنه سر بریدند.
صَلَّی الله عَلَیکَ یَا مَولای یا بَقیَّةَ الله، یَا وَصِىَّ الْحَسَنِ، وَالْخَلَفَ الْحُجَّةُ، أَیُّهَا الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِىُّ، یَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ، یَا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ، یَا سَیِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ إِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَیْ حاجاتِنا، یَا وَجِیهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ.
ای جانشین حسن، ای یادگار شایسته، ای پایدار مورد امید، ای مهدی، ای فرزند فرستاده خدا، ای حجّت خدا بر بندگان، ای آقا و مولای ما، به تو روی آوردیم و تو را واسطه قرار دادیم و بهسوی خدا به تو متوسل شدیم و تو را پیش روی حاجاتمان نهادیم، ای آبرومند نزد خدا، برای ما نزد خدا شفاعت کن.
یا أَیُّهَا الْعَزیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقینَ(۸۸یوسف)
به کوشش سرکار خانم خرم نژاد
منبع: سخنرانی معاد برهانی در آیات قرآنی، دکتر اسدی گرمارودی، جلسه هفتاد و هشتم