جلسه پنجاهم
بسم الله الرحمن الرحیم
معاد برهانی در آیات قرآنی جلسه پنجاهم
چکیده جلسات پیشین
ابتدای مرگ و رحلت انسان ورود به عالم برزخ بود. با نفخ صور مساله قیامت کبری آغاز میشود که عالم برزخ را «قیامت صغری» هم گویند. «قیامت کبری»، قیامتی است که بعد از نفخ صور همه انسانها، نفس به بدن عودت پیدا میکند و انسان با بدن و روح (نفس) در صحنه حسابرسی الهی جمع میشوند. از آن جهت که همه در آن صحنه جمع میشوند، در قرآن کریم به آن روز «یومالجمع» گفته شده است و از آن جهت که حسابرسی میشود و به اقتضای پاداش و نتیجه عمل انسانها از هم جدا میشوند و بهشتیها به سوی بهشت و جهنمیها به سوی جهنم، لذا به صحنه قیامت کبری، «یوم الفصل» هم میگویند، چون فاصله میافتد و جدا میشوند.
تقسیم بندی انسانها در قیامت طبق آیات قرآن
با توجه به آیات انسانها در یک دستهبندی اولیه به دو دسته تقسیم میشوند: بهشتیان و جهنمیان. این که در بهشت چه درجات و چه مراتبی دارند و جهنمیها در جهنم چه مراتبی دارند، باید مورد بررسی قرار بگیرد.
سوره مبارکه زمر، آیه ۷۰
وَوُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَا یَفْعَلُونَ
یعنی به هر انسانی بر مبنای عملی که در این دنیا انجام داده است، جزای عمل او کاملاً و تماما به او داده میشود. هر نفسی، هر انسانی، هر فردی در این دنیا چگونه عمل کرده است، به اقتضای نحوه عملش در آن دنیا جزا داده میشود.
ماهیت آن جزا
سوره زمر آیه ۷۱
وَسِیقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ زُمَرًا حَتَّى إِذَا جَاءُوهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَتْلُونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِ رَبِّکُمْ وَیُنْذِرُونَکُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هَذَا قَالُوا بَلَى وَلَکِنْ حَقَّتْ کَلِمَةُ الْعَذَابِ عَلَى الْکَافِرِینَ
سوق داده میشوند کسانی که کفر ورزیدند به سوی جهنم به صورت دستهدسته و گروه گروه، آنهایی که کافر شدند و حق را نپذیرفتند و زیر بار حق نرفتند، پس عملشان از روی کفر بوده است، به تعبیر دیگر به طرف جهنم هل داده میشوند. حَتَّى إِذَا جَاءُوهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وقتی که به در جهنم میرسند، ابواب گشوده میشوند. یعنی از این آیه به دست میآید که تا قبل از ورود جهنمیها به در جهنم، در جهنم بسته است. به محض این که اینها آنجا میرسند، اینها را به طرف جهنم سوق میدهند درها باز میشود. اما برای بهشتیها می گوید که در از قبل باز شده است. نکته ظریفی است. وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا نگهبانان جهنم خطاب به این جهنمیها میگویند: أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَتْلُونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِ رَبِّکُمْ وَیُنْذِرُونَکُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ پیغمبران برای شما نیامدند؟ برای شما کتاب خدا را تلاوت نکردند؟ به شما بیم و ترس و انذار ندادند که همچین روزی پیش رویتان است و قرار است به ملاقات پروردگار عالم بروید؟ یعنی این همه تبلیغ، کتاب و گفتنها قرار نبود که در شما اثر بکند و نسبت به همچین روزی که در پیش رو دارید آماده بشوید؟ قَالُوا بَلَى وَلَکِنْ حَقَّتْ کَلِمَةُ الْعَذَابِ عَلَى الْکَافِرِینَ جواب میدهند که بله آمدند؛ اما حق و جزای کافرین همین است که در مقابل این همه انذار و تبذیر و بشارتها که داده شده است، کفر ورزیدند و زیر بار نرفتند، جزایشان همین باشد. یعنی دیگر آنجا موقعیت این نیست که آدم کلک بزند و در برود و مطلب را نپذیرد.
نکات آیه درخصوص افراد جهنمی
شش نکته را میتوان از این آیه شریفه استخراج کرد راجعبه کسانی که در قیامت مورد حسابرسی اعمال قرار میگیرند و به سوی جهنم سوق داده میشوند.
۱- هر کسی به اقتضای عملی که در دنیا داشته است، جزا داده میشود. ما از این موضوع میآموزیم که باید ببینیم که در این دنیا چه کار میکنیم؟ اعمال ما چگونه است؟ رفتار و کردار ما در این دنیا بر چه مبنایی است؟ آیا هر کاری که دلمان میخواهد میتوانیم انجام بدهیم؟ هر حرفی که دلمان خواست، آیا میتوانیم بزنیم؟ هر نسبتی را که به ذهنمان آمد آیا میتوانیم به دیگران بگوییم؟ آنقدر حساب و کتاب دارد که قبلا هم گفتیم که جهنم هفت در دارد و بهشت هشت در.
هفت در جهنم
با توجه به روایات و بحثهای انجام شده بر اساس چند عامل در این دنیا افراد در این دنیا با نحوه عملی که انجام می دهند مستحق جهنم میشوند و در جهنم به روی آنها باز میشود.
- در اول و دوم «دو چشم» هستند. بعضیها از طریق چشمشان وارد جهنم میشوند. چیزهایی را که نباید میدیدند، دیدهاند و نگاههایی را که نباید میکردند، داشتند. نگاه به نامحرم و نگاههای تحقیرآمیز، نگاه کینهتوزانه، نگاه حسادتی و نگاههای گوناگونی که از طریق همین عمل چشم انسان را وادار به اعمالی میکند که آن اعمال انسان را جهنمی میکند.
- در سوم و چهارم «دو تا گوش» هستند. به چه مطالبی گوش میدهیم؟ هر کی هر چی گفت آیا ما ترتیب اثر دادیم؟ چرا گفتند اگر غیبت میکنند، از آن مجلس بلند شوید؟ چرا گفتند که جلوی کسانی را که غیبت میکنند بگیرید؟ میدانیم که بین غیبت و تهمت خیلی تفاوت است. تهمت که خیلی خطرناک تر هم هست. غیبت یعنی حق است، حرفی است که درست است ولی چون پشت سر کسی میزنند و شما میدانید که آن فرد خوشش نمیآید، حتی اگر تعریف باشد و شما بدانید که او خوشش نمیآید، این میشود غیبت. مگر تشخیص دادید که باید از حقی دفاع کنید. یک حقیقتی در جایی روشن بشود و روشنگری شود. حالا از طریق همین گوش چقدر ممکن است افراد جهنمی بشوند.
- در پنجم و ششم «دو دهان» ذکر شده است. یکی که زبان است، وای از این زبان با حرفهایی که میزند که انسان را وادار به اعمالی میکند که خود این حرف زدن عمل خلاف است و یکی از درهای جهنم همان دریست که از طریق این گفتنها آن در برای او آماده شده است، حالا که میرسد در باز میشود. میگوید که بفرمایید این در نتیجه آن حرف زدنهای شماست، یا گوش دادنهای شما و نگاه کردنهای شماست. یک دهان دیگر هم مربوط به شکم و خوردن است، آیا حلال بود، آیا مجاز بودی که آن خوراک را بخوری؟
- در هفتم هم مربوط به «فَرْج» میشود، اعمالی که از راه شهوت جنسی صورت گرفته است.
خلاصه نکته اول: کسانی که کفر ورزیدند به سوی جهنم سوق داده میشوند. این سوق دادن به اقتضای عمل خود فرد است. عملی که از راه چشم، گوش، زبان و شهوت شکم و شهوت جنسی انجام شده است. این فرد چون کفر ورزیده است و به اقتضای این آلودگیها ابواب جهنم به روی او باز شده است.
۲- چرا گفته شده سوق داده می شوند؟! ما معمولاً دو گونه کمک برای حرکت داریم: قاعد و سائق.
تفاوت قاعد و سائق
تصور کنید که سوار مرکبی هستید، یکی افسار اسب را گرفته و از جلو میرود و شما را پشت سر خود میکشد، به این فرد «قاعد» میگویند که از جلو راه میبرد؛ اما یک وقت هم هست که یکی از پشت سر به این اسب تازیانه میزد که راه برود، به این فرد «سائق» میگوید. اگر کسی از پشت به آدم لگد بزند و او را هل بدهد و پرتاب کند، این اوج تحقیر و توهین است. در این آیه میفرماید که در قیامت کبری، وقتی یوم الجمع تشکیل شد و حسابرسی شد و برمبنای یوم الفصل جهنمیها را جدا کردند و قرار است به جهنم بفرستند، مامورین الهی از پشت سر انگار با لگد زدن آنها را میرانند. یعنی این افراد خیلی حقیر و پست هستند که باید این شکلی آنها را به سمت جهنم برانند.
۳- در جهنم بسته است و اینها که میرسند، باز می شود. یعنی ما در جهنم را به روی شما باز نکرده بودیم. خودتان و نحوه عمل و حرکت شما برمبنای این هفت دری که بیان شد، این که با چه چشمی نگاه کردید، با چه گوشی شنیدید، با چه زبانی صحبت کردید، شکم و شهوت در شما چه کرد؟ نتیجه اش این شد که تا به اینجا میرسید در جهنم برایتان باز میشود و زمینه برای سقوط در جهنم برایتان فراهم شده است.
۴- سخن نگهبانان نکته چهارم است که دقت زیادی میطلبد و بسیار ظریف و دقیق است. این که نگهبانان میگویند: مگر پیغمبران خدا نیامده بودند و کتابهای آسمانی را برای شما نخوانده بودند؟ دیدهایم که گاهی برای آدمها آیه و حدیث میخوانند، انگار هیچ چیز برای او نخواندهاند. سخن بزرگان را برای او نقل میکنی ولی او همچنان حرف خود را میزند. این انانیت و خودخواهی است، گاهی این افراد حتی خواسته خودشان را هم از طریق آیات مطرح میکنند وگرنه وقتی آیه مطلبی میگوید که با خواسته او تطبیق نمیکند، میگوید نه خیر. قرآن نگفته که فقط ما با صوت زیبا آن را بخوانیم گفته توجه کنیم ما چنین روزی را در پیش داریم! آن وقت می توانیم هر چه به زبانمان آمد بگوییم، هر نسبتی بدهیم... لذا این آیه شریفه میفرماید: وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَتْلُونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِ رَبِّکُمْ وَیُنْذِرُونَکُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هَذَا
۵- پاسخ جهنمیها به نگهبانان نکته پنجم است. یعنی آنقدر حق آشکار است و آنقدر حق در آن روز برای مردم همه امور واضح و روشن است که خود اعتراف میکنند: بله، جزای ما همین است. ما به حرف حق گوش ندادیم و زیر بار آن نرفتیم.
۶- بیان نگهبانان نسبت به این مطلب که در آیه بعد آمده است:
قِیلَ ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ (زمر ۷۲)
میگویند که وارد شوید از این درها به جهنم و در آن خالد هستید. فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ یعنی همه آن هفت در، زیرمجموعه «تکبر» است.
تکبر عامل اصلی و ریشه گناهان
اگر چشم ناحق میبیند، به خاطر تکبر است؛ گوش ناحق می شنود، به جهت تکبر است؛ اگر زبان ناحق میگوید، به جهت تکبر است؛ اگر لقمه حرام را وارد معدهات میکنی به جهت تکبر است و شهوت جنسی هم به جهت تکبر است. اگر ابلیس سالها قبل از خلقت ابوالبشر(6000 سال) بوده و خدمت و عبادت کرده است، به مقام فرشتگان رسیده است، وقتی که خداوند میفرماید: وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ (بقره ۳۴) گفت: چرا من؟ ای وای از این چرا من؟ بیچاره و بدبختمان میکند ولو شش هزار سال هم سجده کرده باشیم. خداوند به او فرمود: سجده کن! گفت: چرا من؟ من این همه عبادت کردم و سابقه دارم، این موجود را تازه خلق کردی و اینجا گذاشتی، یک مجسمه گلی که در آن روح دمیدی و زنده شده است. من از او بهترم. قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ (ص ۷۶) قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ (ص ۷۷) وَإِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلَى یَوْمِ الدِّینِ (ص ۷۸) در جوابش میگویند که تو رانده شدی، برو بیچاره بدبخت. لعنت من بر تو تا روز قیامت خواهد بود، برو. این مصداق تکبر بود. حال اگر تکبر نباشد و به جای آن تواضع باشد، هم خدا و هم پیغمبر و امام و هم پیروان پیغمبر و امام به انسان که میگویند این نگاه را نکن، آیا باید به او بربخورد؟ یا اینکه باید بگوید که ممنونم که این تذکر را به من دادید. در مورد زبان اگر به کسی گفته شود که این حرفها که میزنی را با چه معیاری میزنی، اگر تکبر نداشته باشد تامل میکند. آنانی که اهل تقوای الهی هستند، سخن گفتنشان حساب دارد. مرحوم سید علی قاضی با آن عظمتی که داشتند، به نقل از شاگردانش در اواخر عمرشان روی زبانشان یک لکه سیاه بود. از ایشان پرسیدند که این چیست؟ فرمود در جوانیام سنگ ریزه گذاشته بودم در دهانم، که تا میخواهم حرف بزنم این سنگ ریزه بپیچد و نگذارد که هر چیزی بگویم. اگر این حرفها که میزنیم، درست نباشد ، غیبت باشد، تهمت باشد، دروغ باشد، اینها موجبات عقوبت ما را فراهم میکند. بهش می گویند نگو، می گوید چرا من نگم! این می شود تکبر.
ذات اقدس الهی از طریق پیغمبر به ما یاد میدهد که قیلَ ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ (زمر ۷۲) بد جایگاهی است جایگاه آنها که تکبر ورزیدند، یعنی عملی که اقتضای آن باز کردن ابواب جهنم بود. هفت باب جهنم چشم و گوش و زبان و شهوت جنسی است؛ اما همه آنها زیرمجموعه تکبر میشوند. تکبر یعنی خود را بزرگ دیدن.
چیستی «معرفت نفس» از زبان یکی از بزرگان
از بزرگی پرسیدند: این که روایت فرموده من عرف نفسه عرف ربه یعنی چی؟ علی الظاهر به این معنی است که کسی که خود را شناخت، خدا را شناخته است و امیرالمومنین (ع) فرمود: انفع المعارف معرفه المر علی امر نفسه و افضل المعارف. أفضَلُ المَعرِفَةِ مَعرِفَةُ الإنسانِ نَفسَهُ این معرفت نفس چیست؟
آن بزرگ فرمود بشناسید که هیچ هستیم و هر چه هست و نیست، اوست. اگر این را بفهمیم که هیچ هستیم، آن وقت این هیچ تا در رابطه با همه چیز نباشد، هیچ است. اگر حرف میزند، اگر راه میرود، هیچ است و او است. لذا اگر در خودشناسی بیابم که هیچم، آن وقت متواضع میشوم. کبر درست در نقطه مقابل است که میگوید: من! من را تحویل نمیگیرند! من چنینم و من چنانم. این بزرگترین بدبختی برای جهنمی کردن انسان است. اگر دقت کنیم، کبر از برخورد با دیگران میانجامد به کبر در مقابل پیغمبر و امام و کبر در مقابل پیغمبر و امام هم منجر میشود به کبر در مقابل خدا.
سوق دادن بهشتیان به سوی بهشت
در مورد بهشتیان هم کلمه سیق را به کار برده است به معنی سوق داده میشوند اما نکتههایی دارد که باید به آنها دقت کنیم.
سوره زمر آیه ۷۳
وَسِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا حَتَّى إِذَا جَاءُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ
وَسِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ سوق داده میشوند آنها که تقوای پروردگار را در پیش گرفتهاند.
منظور از تقوای رب
«تقوا» به معنی خویشتنداری و خود را کنترل کردن و نگاه داشتن است. برای توضیح تقوای رب به این مثال دقت کنید همان طور که مربی دستورالعمل تربیتی میدهد، اگر متربی در برابر دستور مربی خاضع نباشد، نتیجه تربیت حاصل نمیشود؛ مثل زمانی که نسبت به دستورات امیرالمومنین (ع) و امام صادق(ع) خاضع نبودند نتیجه این می شود آنچه که در طول تاریخ شاهدیم و این همه گرفتاری که برای بشر در طول تاریخ به وجود آمده است. در مورد شاگردان امام صادق (ع) هم همینطور. آن بزرگواران خون دل خوردند، درس خواندند، زحمت کشیدند و استاد دیدند و در آیات قرآن تأمل کردند و روایات را زیر و رو کردند، شرح حال بزرگان را خواندند، دستورالعملها را خواندند و گفتند که لازمه نظام تربیتی این است؛ اما طرف از راه رسیده است و میگوید که خیر. کدام مکتب و استاد را زانو زدی؟! چقدر آیات و روایات را بررسی کردی؟!... این تقوا نیست. در آیه میگوید که کسانی که تقوای رب دارند. رب به ذات، ذات اقدس الهی است و بعد از پروردگار آنهایی که خدا «رب» قرار داده است، پیغمبر و امام و آنها که در مسیر پیغمبر و امام برای تربیت مردم کار کردهاند، اگر انسان در این مسیر تربیتی خویشتنداری کند، او را به سوی بهشت سوق میدهند.
اگر سوق دادن به معنای از پشت راندن است که در رابطه با جهنمیها نشانه تحقیر و توهین است و آنها حقشان همین است. حال چرا در مورد پرهیزکاران هم واژه «سیق» استفاده شده است؟
دقت کنید اگر دزد به منزل انسان بیاید و انسان او را هل بدهد، این هل دادن به منزله تحقیر است. لذا گنهکاران را میگوید که چون گنهکار بودند درهای جهنم برای آنها باز میشود و این سیق یا هل دادن به معنای تحقیر است. اما یک وقت مهمان برای آدم میآید و آدم به استقبال او میرود، میدوید جلوش و به احترامش پشت سر او راه میروید و با حمایت، او را به منزل هدایت میکنید، اینجا هم سوق دادن است اما این سوق دادن با احترام است. در این آیه ۷۳ سیق را این گونه معنی میکنیم چون در ادامه آیه از عظمت این افراد صحبت میکند. لذا در اینجا نمیفرماید که اینها که رسیدند در برایشان باز میشود بلکه میگوید که در را از قبل برایشان باز کردند، به استقبالشان آمدند و به عبارت دیگر اینها را با سلام و صلوات میبرند.
وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا در این آیه از واو حالیه استفاده شده است، بر عکس آن آیه در مورد جهنم که میفرمود آنها به خاطر اعمالشان وقتی به جهنم میرسند، در باز میشود در این آیه میفرماید و حال این ابواب برایشان باز شده بود. یعنی در دنیا کاری کردهاند که در بهشت را به روی خود باز کردهاند و حال در قیامت کبری آن مأمورین الهی در واقع اینها را با احترام بدرقه میکنند، با صلوات و سلام به سوی بهشتی پیش میبرند که درهای آن از قبل باز شده است. وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ
نگهبانان بهشت به اینها میگویند: سلام علیکم، درود و سلامتی و آرامش و آسایش بر شما باد، طبْتُمْ. در مورد معنی طبتم مفسرین معانی مختلفی برداشت کردهاند. برخی میگویند که در پاکی بودید و برخی میگویند که از الان به بعد در کمال خوشی به سر میبرید. بعضی می گویند سلام علیکم به جهت پاکی که قبل داشتید و الان دارید و بعد هم خواهید داشت. چون شما پاک و پاکیزه و سالمید و گول چند روزه دنیا را نخوردهاید. لذا آن مشکلاتی که آن دسته جهنمیها با ابزار گوش و چشم و زبان و شهوت جنسی با تکبر و انانیت برای خود فراهم کردهاند، را ندارید. میتوانید جاودانه در این بهشت باقی بمانید.
خلاصه مطلب: قرآن کریم فرمود که قیامت برپا شده است، یوم الجمع است، حسابرسی میشود. تمام و کمال نتیجه اعمال افراد را به آنها میدهند. یک عده را به سمت جهنم هل میدهند. این عده کاری کرده اند که همین که به سمت جهنم میروند، درها برای اینها باز میشود. به اینها گفته میشود که مگر انبیاء نیامدند، کتاب خدا برای شما نیاوردند؟ مگر با شما اتمام حجت نکردند؟ میگویند چرا، جزای ما همین است. در جهنم باز میشود و اینها را به سمت جهنم هل میدهند. دسته دیگر به جهت «تقوای الهی»، به جهت آن پاکیزگی که داشتند به استقبالشان میآیند و آنها را با حالت حمایتی، بدرقهای، احترامی و همراه با سلام و صلوات است به سوی بهشت سوق میدهند. به آنان میگویند: سلام علیکم، درود برشما باد. پاک و پاکیزهاید و شما در اینجا جاودان باقی بمانید. اما یک عبارتی در آیه بعد دارد از زبان بهشتیها در بهشت.
سوره زمر آیه ۷۴
وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشَاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ
بهشتیها در بهشت میگویند (آینده محقق الوقوع به صورت ماضی می آید) الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنَا وَعْدَه خدا را شکر که وعده هایی که به ما داد، همه آن راست است. غیبت نکنید، حرام نخورید، مردم آزاری نکنید، زندگی سالم خداپسندانه داشته باشید، این زندگی به سرعت میگذرد، اما شما الی الابد قرار است در آن عالم باشید، اگر پاک باشید، نتیجه این جوری میشود و اگر پاک نباشید هم آن طور. حال میگویند که الحمد لله، وعده ها راست بود. وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشَاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ عملی که عملکننده ها در دنیا داشتند، عجب پاداش خوبی دارد. به این مثال دقت کنید، مثلاً در تهران برای جوانی که با شرایط فعلی تهیه مسکن کاری مشکل و دشوار شده است. اگر فرض کنیم که فردی به او بگوید که ۵ سال این کاری که میگویم را انجام بده و بعد از ۵ سال یک آپارتمان دو خوابه به شما میدهم. باور هم داشته باشد، آیا این ۵ سال را میپذیرد؟ اگر آدم منطقی باشد و کار هم طاقتفرسای غیرقابل انجام نباشد، آن را میپذیرد. بلاتشبیه خدا نمیگوید که در این دنیا زندگی دنیوی نکن، میگوید که زندگی دنیوی هم داشته باش، بهره درست و به جا ببر؛ اما حرام و گناه و آلودگی را دور بریز ولی الی الابد در جنت من متنعم خواهی بود. یک بحث جنت، کاخ و باغ و گلابی و نهر شیر و عسل است و بهشت خیلی بالاتر از این حرفهاست که با هم بحث خواهیم کرد. اگر با دقت به این موضوع نگاه کنیم، میبینیم که در کل زندگی هشتاد ساله، ۱۵ سال که به کودکی و ۱۵ سال آخر به پیری و سستی می گذرد این ۵۰ سال وسط هم یک سوم آن به خواب و یک سوم هم کار و تلاش و آن مقدار که ممکن است به آلودگی بگذرد حدود ۱۵-۲۰ سال میشود. برای ده پانزده سال ابدیتم را خراب کنم؟! باید بیشتر مراقب پاک و پاکیزه زندگی کردن باشیم و این مدت زمان کوتاه در برابر ابدیت اصلا ارزش ندارد که بیاییم و راه خلاف را انتخاب بکنیم.
در یکی از شهرستانهای شمالی، در حوزه علمیه آنجا صحبت از یک بزرگی شد که بنیانگذار آن حوزه علمیه بود. گفتند با مرد خدایی برای دیدن باغ مرکباتی که وقف حوزه علمیه شده بود، رفتند. قبل از اینکه از باغ خارج بشوند، این مرد خدا کفشهاش را در آورد و چندین بار به هم کوبید که خاک ملک وقفی است و نمیشود بیرون برود. آیا این افراد کودن بودند یا اینها ترس خدا داشتند؟ اگر این جور ترس از خدا نباشد، آدم زبان را ول میکند و هر چه دلش خواست میگوید و گوشش را آزاد میگذارد و هر چه دلش خواست میشنود. هر تهمتی دلم خواست میزنم و هر غیبتی دلم خواست بشنوم. باید بترسیم از خدا، اینها همه حساب دارد. من ابدیتم را با این کارها از دست میدهم. یک ناظر عاقل، آن فردی را که حاضر نشد و همت نداشت برای ۵ سال زحمت بکشد تا مشکلش حل بشود، سرزنش میکند که قرار بود همه چیز برای تو فراهم شود اما همت نکردی! خدا میگوید ابدیت را برای تو فراهم کرده بودم اما پا روی هوای نفست نگذاشتی.
یک قدم بردارید و جلو بیایید
عارفی وارد شهری شد، همه با شور و هیجان به استقبال او رفتند. مسجد پر شد. این شور و هیجان احساسی بارها در تاریخ دیده شده است. یکی گفت خدا رحمت کنه پدر و مادر کسی را که یک قدم جلو بیاید. منظورش این بود که جا باز بشود که بقیه هم جا بشوند. این عارف بلند شد و گفت که من هر چی میخواستم بگویم تو همین جمله گفته شد. یک قدم روی هوای نفستان بگذارید و جلو بروید. هوای نفس را باید کشت. تا زمانی که این هوای نفس در درون ماست، این تکبر هست. و تا وقتی که این تکبر هست، نتیجه همین میشود که چشم و گوش و زبان فرمانبردار نمیشوند.
یک نکتهات بگویم، خود را مبین که رستی
در کوی ما شکسته دلی میخرند و بس بازار خودفروشی از آن سوی دیگر است
«حافظ»
اساتید بزرگ هم شاگردان خود را امتحان میکنند. مثلا بعضی شاگردها عجز و ناله می کردند که آن درسهای خاصی که دارید را برای ما هم بگذارید اما اساتید قبول نمیکردند و بعضی از شاگردها هم به گونهای بودند که استاد سراغ آنها میرفت. میگفت: تو بیا که این درس را برای تو بگویم. شاگردها را امتحان میکردند که ببینند صبر و تقوایشان چقدر است. یک بزرگی حتی شاگردهای خود را به مدت سه یا چهار روز در خوردن امتحان کرد. ببینم روزه 24 ساعته چند نفر میتوانید بگیرید؟! بدعت نمیگذاریم، اینها را اساتید به عنوان امتحان شاگردانشان استفاده کردند. یا به بعضی می گفتند تا چند روز هر کجا بودی نزد هر کس بودی، هیچ حرفی نزن! بعضی میگفتند مگر میشود!
یک فردی که حتی انجام واجبات و ترک محرمات برایش سخت بود، ادعا کرده بود که نور میبیند و در عالم مکاشفه است! گفتم اولین قدم انجام واجبات و ترک محرمات است. گفت بعضی چیزها سخته! تو که واجبات را نمیتوانی دقیق انجام بدهی و محرمات هنوز تو را گول میزند، مطمئن باش که آن نور شیطان بوده است و دارد تو را فریب میدهد. ما در مسیر الهی باید ببینیم که تکلیف شرعیمان چیست. لذا به آیات دقت کنید، میفرماید: ابدیت خود را با این چند روزه دنیا خراب نکن، نسبت به حدس و گمان و انانیتهایت دنیای درون، بین خود و خدا خلوت کن و ببین خداست یا مسائل دیگر که تو را به آن سو سوق میدهد.
به ارث بردن زمین
در ادامه معنی آیه میرسیم به عبارت وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ که در رابطه با ارض مرحوم علامه طباطبایی بحث دقیقی دارند که ارض به معنی این زمین نیست؛ زیرا صحبت در مورد قیامت است. یعنی آن صاحب اختیار شدن در این عالم و در اختیار گرفتن امور که به دست ما افتاد. همان طوری که بعد از ظهور امام عصر(عج) در سوره انبیاء آمده است که وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ (انبیاء ۱۰۵) بالاخره بندگان صالح قرار است که این عالم را به ارث ببرند و فردای قیامت را هم پس ما ارث بردیم و به ما به ارث رسید و دیدیم که الحمدلله آن نتیجهای که انتظارش را داشتیم، گرفتیم. به تعبیر آن مثال، این ۵ سال را زحمت کشیدم و عجب چیزی گیرم آمد. اگر کسی «عاقل» باشد و باور کرده باشد در مقابل دنیا و آخرت، آخرت را انتخاب میکند مگر نخواندیم که وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَى(اعلی ۱۷) وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ(حدید ۲۰).
نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشَاءُ؛ مسکن و مأوا و جای میگزینیم در بهشت، هر جایی که بخواهیم و هر درجهای که بخواهیم. یعنی حالا که وارد عالم ابدیت شدیم دیگر دو دوسته شدیم، یک دسته جهنم که پناه بر خدا، یک دسته هم بهشت که میگویند الحمدلله که در اینجاییم. آنجا هر خواستهای که داشته باشند، برایشان فراهم است.
دیدگاه های مختلف درباره بهشت
معمولا در این عالم بین افراد مذهبی راجع به بهشت، سه نظریه وجود دارد:
۱- بعضی میگویند بهشت همین گونه که در ظاهر آیات آمده است، کاخ است و باغ است و حورالعین و غلمان و نهر شیر و عسل است. در دنیا اگر یک کم محرومیت کشیدیم، آنجا دلی از عزا در میآوریم. دقت کنید که بله اینها هم در بهشت هست ولی نمیگوییم که بهشت فقط اینهاست.
۲- این دسته میگویند که بهشت فقط جنبه معنوی و روحانی دارد و اینها که دسته اول میگویند نیست. همین لذتهای روحی و معنوی و علمی است که این غلط است. قبلا بحث کردیم که معاد هم جسمانی است و هم روحانی.
۳- این دسته میگویند که بله کاخ و باغ و همه این امکانات هست ولی به اقتضای آنجا، حالا بعد هم در مورد آن بحث میکنیم. مثلا در بهشت خوردن هست ولی دفع نیست، آمیزش هست ولی تولیدمثل نیست، پیری و فرسودگی و بیماری معنا ندارد، پس یک عالم خاصی هست. اما حقیقت بهشت از اینها بالاتر است.
در سوره مبارکه قمر آیه ۵۴ و ۵۵ آمده است:
إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ(قمر ۵۴)
کسانی که تقوای پروردگار را پیشه میکنند وارد بهشت میشوند و جنات (باغهای سرسبز) و نهرهایی که در آن جریان دارد. بلافاصله در آیه بعد میفرماید
فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ(قمر ۵۵) ملیک از مالک بالاتر است و مقتدر از قادر بالاتر است. فی مقعد صدق صحبت از یک سطحی از بهشت میکند که با سطح جنات و نهر تفاوت دارد.
سوره مبارکه رعد آیه ۳۵
مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ أُکُلُهَا دَائِمٌ وَظِلُّهَا تِلْکَ عُقْبَى الَّذِینَ اتَّقَوْا وَعُقْبَى الْکَافِرِینَ النَّارُ
آیه میگوید مَثَلُ الْجَنَّةِ نمی گوید الجنه، مَثَلُ الْجَنَّةِ یعنی چه؟ خود جنت یعنی چه؟
جنتی که به متقین وعده داده شده است که اشاره به آیهای که در این رابطه در سوره زمر آمده است، کردیم. متقین هم فردای قیامت میگویند که بهشتی که به ما وعده داده شده بود، حق است و ما وارد این جایگاه شدیم.
وجود نهر در زیر باغ بهشت
تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ در این قسمت برخی از مفسرین به نکته ظریفی دقت کرده اند که خیلی قشنگ است. میگویند که جنت به معنی باغ سرسبز و شاد است و جنات هم جمع آن می باشد. ما معمولا وقتی در باغ نهر باشد میگوییم که تو باغ نهر وجود دارد و نمی گوییم که زیر باغ نهر است اما در اینجا قرآن فرموده است: مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ . تحت به چه معناست؟ میگویند آنقدر این درختها سرسبز و شاداب هستند که اصلا آسمان پیدا نیست و آسمان شده این درختها و لذا این نهر شده است زیر باغ. این موضوع نشاندهنده شدت سرسبزی و عظمت باغ است. أُکُلُهَا دَائِمٌ خوردنیهای آن همیشگی است، زمان و میوه تابستانی و زمستانی در آنجا وجود ندارد و هر بار که میوه کنده بشود، میوه جدید روی آن میآید. وَظِلُّهَا و سایه آن هم همیشگی است. این طور نیست که پاییز و زمستان بشود و سایه تغییر بکند. یعنی آن شادابی و سدسبزی و برکاتی که دارد، همیشگی است. تِلْکَ عُقْبَى الَّذِینَ اتَّقَوْا آنهایی که تقوای الهی پیشه کردند، این است عاقبتشان و وَعُقْبَى الْکَافِرِینَ النَّارُ عاقبت کافرین هم نار است.
معنای مَثَلُ الْجَنَّةِ
خیلی از مفسرین این مثل را به معنی وصف گرفتهاند. اما مفسرین دقیق می گویند که صفت نیست و این مثل در اینجا یعنی واقعا مثل است و دارد توضیح میدهد. میگویند ما معمولا در عالم محسوسات، با نگاه به حقیقت امری پی میبریم و در عالم معقولات هم برای کسانی که در امور عقلی خیلی کار نکردهاند مثلهایی میزنند که معقول را محسوس کنند. به آن مثلی برای تقریب ذهن میگویند که معقولی را برای ذهن محسوس کنند. تشبیه به کار میبرند یا به عبارت دیگر یک مقدار ذهن را نزدیک میبرند تا به کمک محسوسات آن امر عقلی را بهتر درک بکند. یک ضرب المثلی در ادبیات فارسی خود داریم، میگوییم «عقل مردم تو چشمشان است». امور عقلی را که نمیشود با چشم دید، مثلا خدا را که نمیشود دید و باید در دنیای تعقل و شهود مطرح بشود. لذا برای کسانی که به ظواهر امر نگاه می کنند، معجزههای چشم پرکن مهم است، اما کسانی که به مسائل عقلی توجه میکنند، معجزات عقل پرکن مهم میشود. یعنی عظمت یک آیه از قرآن برای کسی که بحث عقلی میکند از صدتا مرده را زنده کردن، بیشتر معجزه است. حال در این جا می گوید مثل الجنه. همان طور که در امور محسوسات اگر یک باغ داشته باشی، درختهای آن همیشه سبز باشد و آنقدر سبز است که آسمان، فضای سبز شده است ، و اگر نهری در این باغ جریان دارد، انگار زیر آن است، میوه و سایه آن همیشگی است، چقدر در عالم محسوسات زیباست؟ مثل جنت در عالم معقولات این جور است. دقت کنید که برای کسانی که غرق در عالم محسوسات و خور و خوابند، کشف مجهول معنا ندارد، اما مثلا برای کسی که لذت کشف مجهول را فهمیده است، ممکن است یک شب بیدار بماند و غذا هم نخورد و با تمام قوا کتاب را ورق میزند و آخر هم میگوید که عجب شیرین است! ممکن است یک بچه ۵ ساله بگوید یعنی از بستنی شیرینتر است؟ برای اینکه این بچه بفهمد میگوید مثل بستنی است.آیا اصلا قابل مقایسه است؟ لذتی که از فهم مطلب میبرد، اصلا قابل مقایسه با لذتهای دنیوی نیست. مَثَلُ الْجَنَّةِ هم یعنی یک مرحله جنت یعنی اینها. اما فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ(قمر ۵۵) یعنی آن عالم لقای رب، که فَادْخُلی فی عِبادی، وَ ادْخُلی جَنَّتیکه انشاءالله در ادامه به آن خواهیم رسید، آن بهشت چه بهشتی است.
نعمت جنت بلها را دهند جنت عشاق تو سیمای توست
سوره ابراهیم آیات ۲۶-۲۴
أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ(ابراهیم ۲۴)
آیا ندیدی که خدا این جور برای شما مثال می زند کلمه طیبه مثل یک درخت طیبهایست که ریشه آن محکم و استوار در زمین و ساقه آن سرکشیده به سمت بالا.
تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ(ابراهیم ۲۵)
که این میوهها را به اذن ربها در همه لحظات میتوانی استفاده کنی. خدا این گونه برای مردم مثال میزند باشد که متذکر شوند. در ذیل این آیه روایت داریم هم از شیعه و هم از سنی که فرمودند این شجره طیبه درختی است که ریشه آن پیغمبر است و ساقه آن علیبنابیطالب است و شاخههای آن ائمه هستند و برگهای این درختها شیعیان هستند. سالهای گذشته که این آیه و این روایت مطرح شده بود و در مورد آن بحث شده بود، بیان شد که چرا به شیعیان میگویند برگهای این درخت. چون برگ کارش این است که مواد غذایی از ریشه به ساقه و از آنجا به برگها میرسد. برگ در مقابل نور آفتاب آن را تبدیل به شیره پرورده میکند و به ساقهها میدهد که میوه حاصل بشود. یعنی شیعه باید از این نبوت و امامت بهره بگیرد، آن علمی که ائمه برای ما گذاشتند، ثمره است که ما به سمت آن میوه حرکت کنیم. دقت کنید که این مثال است نه یعنی پیغمبر ریشه یک درخت و علی (ع) ساقه درخت است. میگوید این را مثل زدم. نقطه مقابل آن هم آیهای که در مورد بنیامیه است که میفرماید:
وَمَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ(ابراهیم ۲۷) این هم راجعبه بنی امیه است.
یا آن آیه شریفه که میفرماید و مثال میزند که اگر ما قرآن را به کوهها نازل کنیم، کوهها همه منفجر میشوند. این مثال است که نشان بدهد حتی کوه هم با آن عظمت در مقابل این عظمت ناچیز است. پس مثل الجنه هم یعنی بهشت واقعی یک مثالی است از آن بهشت.
چرخ با این اختران نغز و خوش و زیباستی صورتی در زیر دارد، آنچه در بالاستی
صورت زیرین اگر با نردبان معرفت بر رود بالا، همی با اصل خود یکتاستی
«میرفندرسکی»
به خدا قسم اگر انسان مطمئن از اعمال خود باشد و آن بهشتی که در آیات و روایات آمده است را یک مقداری مورد تعمق قرار دهد، آرزوی مرگ میکند.
خواب یکی از بزرگان را بعد از مرگ دیدهاند و از او پرسیدند که چه خبر است؟ فرمود: کجایید؟ به چه دل خوش کردهاید؟
خرم آن روز کز این منزل ویران بروم |
راحت جان طلبم وز پی جانان بروم «حافظ» |
اندرین ره میتراش و میخراش |
تا دم آخر دمی فارغ مباش «مولوی» |
اشتباه نکنید، تا آخرین لحظه باید نهایت تلاشمان را بکنیم؛ اما این دنیا در مقابل آخرت واقعا چیزی نیست. این همه غیبت و خیانت و ظلم در این عالم هست در حالیکه در آن عالم، عالم عدل الهی است.
لذا صبح عاشورا امام حسین (ع) به اصحابشان فرمودند: صَبْراً یا بَنِی الکِرامِ فَمَا الْمَوتُ اِلاّ قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِکُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَالضَّرَّاءِ اِلَی الْجِنانِ الواسِعَةِ وَالنِّعَمِ الدّائمةِ ثابت قدم باشید، بایستید، مرگ چیست؟ یک پل است که شما را از این عالم هم و غم دائمی میبرد به عالم نعیم دایم اما به شرط و شروطی. نباید گول هوای نفس خود و گول شیطان را بخوریم. دقت کنید که دزد با خانه خالی کاری ندارد، دزد به خانهای میزند که چیز قابلی در آن باشد، شیطان هم با دلی که خدا در آن نیست که کاری ندارد اما در عوض با جلسهای که قرار است در آن کار مفید صورت بگیرد، کار دارد و مدام آن را تحریک می کند. شیطان جوانی را که تصمیم گرفته است توبه کند و در راه خدا بیاید، کار دارد. شیطان با یک بازاری که تصمیم گرفته است وظایف شرعی خود را بشناسد که ربا و غیبت و دروغ نباشد، کار دارد. شیطان با ورثهای که هزار فوت و فن پیدا میکنند که مال و اموال پدر را بردارند کار دارد.
باید زبان و گوشمان را کنترل کنیم و نسبت دادنهایمان را کنترل کنیم، اینها را باید جواب بدهیم در پیشگاه خدا.
وقتی ما می بینیم دو تا بچه با هم سر یه چیز کوچک دعوا می کنند و گریه می کنند می خندیم، اولیای الهی به ما در این سن می خندند، چرا من را تحویل نگرفتن و... کجاییم؟ برویم بالا!
استاد اخلاقی میگفت: کرم ابریشم یک کرم است ولی قدرتی دارد که پروانه بشود و پرواز کند. در حال پرواز به کرمهای دیگر میگوید: هنوز کرمید و پروانه نشدید؟ اولیای الهی اوج میگیرند و به انسان میگویند: هنوز آنجایید؟ هنوز به فکر شکم، شهوت و انانیت و این دنیا هستید؟
یکی از راههای آن این است که دست به دامن اولیای خدا بزنیم. ولی عصر ما وجود مقدس بقیه الله الاعظم (عج) هستند.
آنان که به یک نظر مس وجود کیمیا کنند آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند
یکی از راههایی که می شود در دل امام زمان نفوذ کرد با استفاده از روایات و تجربیات و مشاهدات این است که عزادار واقعی اباعبدالله باشیم. هنگام وداع امام حسین (ع)، همه رفته بودند و شهید شده بودند. زن و بچه در مقابل گرگهای درنده در این خیام هستند و آقا هم مظهر غیرت الهی هستند و خدا میداند که به ایشان چه می گذرد. فرمودند: زینب، کلثوم، رباب، سکینه «عَلَیْکُنَّ مِنِّی السَّلَامُ» ، همه دویدند. یکی دامن آقا را گرفت و یکی پای آقا را میبوسد. یکی دست آقا را میبوسد. به هر زحمتی بود امام اینها را آرام کردند. زینب کبری ابتدا خیلی بیتابی میکردند، آقا فرموده باشند که زینب تو دختر علی هستی، این زن و بچه را به تو میسپرم. با صدا عزاداری نکنید. حرمت و حریم ما را حفظ کنید. من وقتی میجنگم، شعار بلند میدهم. آقا به میدان آمد و رجز میخواند اما یک وقت زینب دید که دیگر صدای آقا نمیآید. گویا زمین دارد میلرزد. صدای ذوالجناح آمد، دامن خیمه را بالا زد، همه از خیمهها بیرون دویدند ولی سالار زینب را ندیدند!
صلی الله علیک یا مولای یا اباعبدالله
منبع: سخنرانی دکتر اسدی گرمارودی، جلسه پنجاهم معاد برهانی در آیات قرآنی
به کوشش خانم ربوبی و رحمان نژاد