جلسه پنجاه و یکم

تعداد بازدید:۱۲۱۳

بسم الله الرحمن الرحیم

معاد برهانی در آیات قرآنی جلسه پنجاه و یکم

چکیده جلسات پیشین

طبق آیات قرآن کریم قیامت کبری «یوم الجمع» است؛‌ یعنی همه بندگان الهی در آنجا جمع می‌شوند. «یوم الحساب» است؛ یعنی حسابرسی می‌شود و «یوم الفصل» است، روزی که بین انسانها فاصله می‌افتد. این فاصله افتادن بر مبنای نحوه حسابرسی به اقتضای عملی است که در این دنیا انجام داده‌اند. فاصله دو دسته‌بندی کلی می‌شود: دسته‌ای بهشتیان و دسته‌ای دیگر جهنمیان.

آیا پاداش اخروی به باغ و راغ و حور خلاصه می شود؟

در قرآن کریم، آیات متعددی وجود دارد که بیان می‌کند که بهشت، جنات و باغ‌های سرسبزی است و درختان پرباری دارد، نهرها در آن جریان دارد، خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها و عوامل مختلف لذّت بردن در آن فراهم است. اما برای انسانی که در آیات قرآن دقت می‌کند و در روایات معصومین(ع) تلاش بیشتری دارد و از نظر عقلی اهل دقت و تتبع در بحثهای کلامی، فلسفی، عرفانی و حکمی است، این سؤال ایجاد می‌شود که آیا این همه انبیا و اولیا آمدند، این همه کلاسهای تربیت دینی گذاشتند و این همه سیر و سلوک معین کردند و این همه انسانها در این دنیا با سیر و سلوکها زحمت کشیدند که نتیجه‌اش این باشد که فردای قیامت وارد باغ‌ها سرسبزی شوند و خوردنی‌های فراوان و نوشیدنی‌های بسیار و عوامل دیگر لذت جسمی و بدنی و حسی و به تعبیر دیگر مادی ببرند؟ آیا عقل می‌تواند این را بپذیرد؟ به ویژه که این سؤال هم در ذهن اهل تحقیق ایجاد می‌شود که لذتهای مادی و حسی، هر چند گوارا و شیرین باشند بعد از مدتی برای انسان زدگی ایجاد می‌کنند! شما در این عالم بهترین غذا، نوشیدنی و پوشیدنی را پس از مدتی پشت سر هم در اختیارتان قرار بگیرد، نوعی زدگی و سیری احساس می‌کنید. مگر ما معتقد نیستیم که بعد از مرگ الی الابد موجودیم و ابدی هستیم، آیا ابدیت ما به خوردن و نوشیدن و پوشیدن و ازدواج کردن در عالم قیامت،  جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا (ابراهیم/۲۳) خلاصه می‌شود؟ آیا می توان این را پذیرفت؟ برای پاسخ به این سؤال اول با نگاه قرآنی به این بحث می‌نگریم و آن گاه به روایاتی از معصومین(ع) اشاره می‌کنیم سپس با تحلیل عقلی، نقلی، حکمی و عرفانی بحث را پیش می‌بریم.

نعم بهشتی از نگاه قرآن

سوره سجده آیه  ۱۷

ذات اقدس الهی برای پاداش اعمال ما در عالم قیامت می‌فرماید:

 فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ

پس هیچ کس نمی‌داند که به پاداش نیکوکاریشان چه نعمت و لذّتهای بی‌نهایت که روشنی‌بخش (دل و) دیده است در عالم غیب برایشان ذخیره شده است.

جزای عملی که در این عالم داشته‌اند و با آن وارد عالم آخرت می‌شوند، فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ نفسی، وجودی، فردی نمی‌تواند بفهمد مَا أُخْفِیَ لَهُمْ که چه اجرهایی را خدا برایشان ذخیره کرده و پنهان نموده است. مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (کلمه «جزاءً» مفعول له است.) پاداش در مقابل اعمالی که داشتند. حال این سؤال پیش می‌آید که اگر پاداش ما جنات باشد که باغ‌هاست و در او خوردنی‌ها و نوشیدنی‌هاست، این نوع پاداش را می‌فهمیم؛ چون نمونه‌هایش را که در دنیا دیدیم، اگر در این آیه می‌فرماید:  فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ پس آن پنهانی‌ها چیست؟ چه جزایی را برای آنها پنهان کرده‌اند؟ این جزا آنقدر باعث روشنی چشم و شادابی می‌شود که کسی نمی‌تواند بفهمد این موضوع در چه سطحی است. این یک بیان کلی است که در این آیه آمده است.

سوره توبه آیه ۷۲

وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ  وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ  ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ

خدا اهل ایمان را از مرد و زن وعده فرموده که در بهشت خلد ابدی که زیر درختانش نهرها جاری است درآورد و در عمارات نیکو و پاکیزه بهشت عدن منزل دهد و برتر و بزرگتر از هر نعمت، مقام رضا و خشنودی خداست و آن به حقیقت فیروزی بزرگ است.

آنانی که در این عالم مومن زیستند، چه مرد و چه زن، خدا وعده کرده است جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا باغهای سرسبزی که نهرها در او جریان دارند، در آن مخلدند وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ  اگر جنات، باغهایی است که در او نهرها جریان دارند، به معنی باغ سرسبز پر از میوه و خوردنی و کاخ‌ها در این باغ، اما این عبارت وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ به چه منظور است؟

جنات عدن

«عدن» به معنی استقرار و ثبات است. واژه «معدِن» که معمولا معدَن می‌خوانیم از همین ریشه و جای اسقرار جواهرات و سنگهای قیمت و مواد ارزشمند دیگر است. به معدن از این جهت معدن می‌گویند که چیزهای گرانبها در آنجا ذخیره شده است. (مفردات، راغب، ص۵۵۳) انسان گوهرهای گرانبها را از آنجا استخراج می‌کند. «جنات عدن»، یعنی جناتی که ارزش‌های والایی در آن پنهان شده و ذخیره شده است. آن ارزشهای والا چیست که این جنات به معدن تشبیه شده است؟ جواب در ادامه آیه آمده است: وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ.

رضوان

«رضوان» مصدر است بر وزن فِعلان که بر رضایت فراوان و سازگاری شدید دلالت می‌کند. «رضا» مصدر آن رضوان بر وزن فِعلان است به معنی رضایت فراوان و سازگاری. (التحقیق، مصطفوی، ج۴ ص ۱۵۳) راغب می‌گوید: چون بزرگترین خوشنودی و رضایت، رضایت خداوند است، رضوان در قرآن به خدای سبحان اختصاص دارد. (مفردات، ص ۳۵۶) پس اگر رضوان من الله اکبر است، رضوان الهی بالاتر است، پس یک چیزی بالاتر از جناتی است که باغ، کاخ ، نوشیدنی و خوردنی است. اما در جنات عدن یک سِری پنهانی هم وجود دارد. این پنهانی‌‌ها چیست؟ در ادامه آیه می‌فرماید: وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ آن رضایت الهی و خشنودی الهی از اینها بالاتر است وذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ.

فوز

«فوز» رسیدن به خیر و نعمت و در مرتبه بعد از فلاح است. (التحقیق ج ۹ ص ۱۷۱)  قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ (مومنون/۱) ما فلاح را به رستگاری ترجمه می‌کنیم. فوز بالاتر از فلاح است.

تفاوت فوز با فلاح

«فلاح» به معنی نجات از شر و ادراک خیر است در حالی که فوز وارد خیر و برخورداری از خیر است. گاهی انسان از یک گرفتاری نجات پیدا می‌کند؛ ولی وارد آن مرحله ارزنده‌ هنوز نشده ‌است. انسانهایی فائزند که از جنت بالاتر بروند. جنت می‌شود فلاح؛ چون از جهنم نجات پیدا کردند. در جنت درک رضوان می‌کنند. رضوان برخورداری از آن درجه‌ی ارزنده رضایت الهی است. این است آن فوز عظیم و بزرگی که برای انسان مطرح است.

حدیث قدسی از زبان پیغمبر اسلام(ص) که می‌فرمایند ذات اقدس الهی می‌فرماید:

أَعدَدتُ لعِبَادی الصَّالحین ما لا عَیْنٌ رأَت، ولا أُذُنٌ سَمِعَت، ولا خَطَر على قَلب بَشَر (نهج الفصاحه ص ۵۹۰)       

من خدا برای بندگان صالحم فراهم کرده‌ام، مهیا کرده‌ام چیزهایی را که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و بر قلب کسی خطور نمی‌کند که آنجا چه خبر است.

فقط جنات نیست و خیلی بالاتر از اینهاست.  انسان اگر چند روزه در دنیا زندگی می‌کند، باید ببیند که چه در پیش دارد:۱- جهنم ۲- بهشت ۳- رضوان. انسانها اگر این معانی را بفهمند، نه تنها نجات جهنم و جنت را می‌خواهند که مرحله فلاح است؛ بلکه رضوان را می‌طلبد. جلوه رضوان الهی در عالم قیامت چگونه است و چگونه می‌توان به آن رسید؟

امام صادق (ع) خطاب به زراره که یکی از شاگردان لایق و ارزنده امام صادق(ع) است که این حرفها برای او مطرح بوده است، می‌فرمایند: در روز قیامت امام حسین(ع) در سایه عرش الهی بالای منبر در حال سخنرانی است، شیعیانی که لیاقت پامنبری امام حسین (ع) را دارند، در زیر عرش الهی در قیامت مشغول گوش دادن سخنان امام حسین (ع) هستند. در ادامه می‌فرمایند: یُقَالُ لَهُمُ اُدْخُلُوا اَلْجَنَّةَ فَیَأْبَوْنَ وَ یَخْتَارُونَ مَجْلِسَهُ وَ حَدِیثَهُ وَ إِنَّ اَلْحُورَ لَتُرْسِلُ إِلَیْهِمْ إِنَّا قَدِ اِشْتَقْنَاکُمْ مَعَ اَلْوِلْدَانِ اَلْمُخَلَّدِینَ فَمَا یَرْفَعُونَ رُءُوسَهُمْ إِلَیْهِمْ لِمَا یَرَوْنَ فِی مَجْلِسِهِمْ مِنَ اَلسُّرُورِ وَ اَلْکَرَامَةِ وَ إِنَّ أَعْدَاءَهُمْ مِنْ بَیْنِ مَسْحُوبٍ بِنَاصِیَتِهِ إِلَى اَلنَّارِ وَ مِنْ قَائِلٍ فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ `وَ لا صَدِیقٍ حَمِیمٍ (بحارالانوار  ج ۴۵ ص ۲۰۷ )

حور العین، غلمان و مأمور بهشت به اینها می‌گویند که وارد بهشت بشوید، اما اینها ابا می‌کنند. شیعیان امام حسین که لیاقت ورود به آن مرحله را پیدا کردند جزو پامنبری‌ها و کلاس امام حسین (ع) در زیر عرش الهی هستند، به اینها می‌گویند که بیایید به بهشت وارد شوید. می‌گویند نه، ما قرار است اینجا سخن ابی‌عبدالله(ع) را بشنویم و این مجلس را ترجیح می‌دهیم. چی در مجلس امام حسین (ع) است که می‌گوید بهشت را نمی‌خواهم؟

نعمت جنت بلها را دهند                             جنت عشاق تو سیمای توست

دو عالم را به یک بار از دل تنگ                     برون کردم تا جای تو باشد

کجا را پیش رو داریم؟ چه می‌کنیم؟ غرق انانیت،  تَفرعُن، تکبر، حسادت و غیبتیم. آن وقت پای مجلس امام حسین(ع) باید بزنم تو سر خودم، طبق یکی از اسامی روز قیامت، یوم الحسره، حسرت بخورم وای یک عمر گفتم یا حسین، قربونت برم، یک عده را جدا کردند و به کلاس درس امام حسین (ع) بردند. یک عده را بهشت بردند و به فلاح رسیدند؛ ولی فائز نشدند. مثل بچه‌ها که تو مجلس با شوکولات و شیرکاکائو سرگرم می‌شوند؛ اما بزرگترها مطلب می‌گیرند. یک عده بچه‌های بهشتند که با کاخ، باغ و گلابی‌های بهشت سرگرمند. 

وَ إِنَّ اَلْحُورَ لَتُرْسِلُ إِلَیْهِمْ حور العین مأمورهایی می‌فرستند سراغ این بهشتی‌هایی که زیر عرش الهی پای منبر امام حسینند. إِنَّا قَدِ اِشْتَقْنَاکُمْ مَعَ اَلْوِلْدَانِ اَلْمُخَلَّدِینَ ما با این غلامان زیباروی خادم شما در بهشت منتظرتان هستیم. چرا نمی‌آیید؟ فَمَا یَرْفَعُونَ رُءُوسَهُمْ إِلَیْهِمْ لِمَا یَرَوْنَ فِی مَجْلِسِهِمْ مِنَ اَلسُّرُورِ وَ اَلْکَرَامَةِ اصلاً سرشان را بلند نمی‌کنند. چنان جذب آن ملکوت شده‌اند که حور العین‌ها و غلمان‌ها می گویند چرا نمی آیید و اینها سرشان را بلند نمی‌کنند.

لِمَا یَرَوْنَ فِی مَجْلِسِهِمْ مِنَ اَلسُّرُورِ وَ اَلْکَرَامَةِ توضیح این کرامت در کنار سرور، ده جلسه بحث دارد،  إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ (حجرات ۱۳). البته نه آن کرامتی که از درجه‌ی تقوای إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ (بقره/۵۴) است؛ بلکه درجه‌ای از تقوا که فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ(قمر ۵۵) است. لذا در ذیل این آیه شریفه یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی اول و بعد وَادْخُلِی جَنَّتِی، یک تفسیر زیبایی که اهل معنا و صاحبان دل کرده اند این است که ضمن اینکه به قسمت اول همه توجه کرده‌اند، گفته اند نفس مطمئنه بازگشتش به سوی خدا و  فَادْخُلِی فِی عِبَادِی است.

نفس مطمئنه چیست؟ مصادق بارز آن امام حسین(ع) است. نفسی است که مطمئن است به این که غیر خدا هرچه هست، هیچ است. تا کسی به این مقام نرسد، آنجا او را وارد نمی‌کنند. وقتی من می‌گویم که زد و بند می‌کنم تا پولم بیشتر بشود، خلاف شرع می‌کنم برای چند روزه دنیا، غیبت می‌کنم برای حسادت‌هایی که دارم، برای کوبیدن مردم نقشه می‌کشم برای اینکه خودم را به جایی برسانم، پس من اطمینان به خدا ندارم و اطمینان به طرح و برنامه‌های خودم دارم.

آخرین لحظات عمر آیت الله بروجردی

مرحوم آیت الله العظمی بروجردی مرگ خود را پیش بینی کرده بود. فرموده بود کفنم را آماده کنید. دو سه روز آخر بیهوش می شد و به هوش می آمد، هر بار می‌گفت که فلان روز نشده است. منتظر آن لحظه بود. آن روز که قرار بود جان بدهد، خیلی گریه می‌کرد. به ایشان عرض کردند که شما دیگر چرا؟ زدند زیر گریه و فرمودند: خلصُّ العمل فانَّ الناقدَ خبیر بصیر. یک ذره ریا و انانیت نمی پذیرد. یک ذره غیر خدایی را قبول نمی‌کند. ممکن است روز قیامت آدم می‌بیند که یک عمر نماز شب خوانده؛ اما به حساب نیامده است. یک عمر مجلس روضه گرفته و به حساب نیامده است.

واکنش آیت الله بروجردی نسبت به تعلل شاگردان برای سفر به مشهد  

علمای قم اصرار داشتند آقای بروجردی را قم بیاورند می گفتند حیف سطح شماست، شما باید بیایید حوزه قم مردم از شما استفاده کنند. ایشان نمی‌آمدند. بیمار شدند در بیمارستان فیروزآبادی شهر ری تحت عمل جراحی قرار گرفتند. بعد از بهبود حالشان علمای قم به بیمارستان آمدند و گفتند نمی گذاریم شما به بروجرد بروید. آقای بروجردی گفتند حالا که تکلیف شده به روی چشم. به قم آمدند. قبل از شروع درس گفتند من باید به مشهد بروم، نذر کردم بروم زیارت امام رضا(ع) بعد درسم را شروع کنم ؛ ولی اطرافیان نمی‌گذاشتند. آنها می گفتند هنوز مقام علمی ایشان برای مردم مشخص نیست، کمی آقا را معطل کنیم تا شهرتشان پخش شود. وقتی آقای بروجردی متوجه منظور اطرافیان شدند اشک در چشمانشان جمع شد، گفتند هفتاد سال است تقدیری عمل کردم، حالا می‌خواهید تدبیری عمل کنم؟ به این معنی که در زندگیم این هفتاد سال، حرف خدا بوده است حالا انتظار دارید که با تدبیر خودم عمل کنم؟ اندیشه خودم را روی حرف خدا قرار بدهم؟ نذر کرده‌ام و می خواهم بروم، حالا مردم تحویل نمی‌گیرند، نگیرند.

وظیفه ما چیست؟ مگر امیرالمومنین (ع) را تنها نگذاشتند، مگر به ایشان نگفتند: یا علی کمی تو هم آسان بگیر و بقیه را جذب کن؟ فرمودند: خب بروند! وظیفه من این است، من باید طبق معیار شرع عمل کنم نه آن طور که مردم خوششان می آید، لذا اگر این ضرب‌المثل ماند که علی ماند و حوضش. خوشا به حال آنها که دور حوض علی کنار او هستند.

سوره حدید آیه ۲۰

اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ  کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا وَفِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ  وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ

بدانید که زندگانی دنیا به حقیقت بازیچه‌ای است طفلانه و لهو و عیّاشی و زیب و آرایش و تفاخر و خودستایی با یکدیگر و حرص افزودن مال و فرزندان. در مثل مانند بارانی است که گیاهی در پی آن از زمین بروید که برزگران (یا کفار دنیاپرست) را به شگفت آرد و سپس بنگری که زرد و خشک شود و بپوسد. و در عالم آخرت (دنیا طلبان را) عذاب سخت جهنم و (مؤمنان را) آمرزش و خشنودی حق نصیب است. و باری، بدانید که زندگانی دنیا جز متاع فریب و غرور چیزی نیست.

در آیات و روایات گاهی می‌گویند «أَلا» که برای توجه دادن است، گاهی بدون مقدمه خطاب می‌کنند، گاهی هم با «اعلموا» می‌آورند که نشان می‌دهد بعد از آن مطلب مهمی است و توجه دقیق علمی و فهمی لازم دارد. ابتدای این آیه هم با «اعلموا» شروع شده است؛ یعنی یاد بگیرید، توجه کنید. بدانید که زندگی دنیا یک بازیچه‌ای بیش نیست، شهوترانی، تفاخر و تکاثر، اندوخته من چند تا صفر بیشتر دارد، خانه من از خانه شما بزرگتر است، عنوان من از عنوان شما بالاتر است، همین سرگرمی های دنیا که سر مردم را گرم می‌کند. کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ اینها مثل یک باران می‌ماند که وقتی که می‌ریزد، یک دفعه این سرسبزی‌هایی رشد می‌کنند و بالا می آیند و کشاورزان را شگفت‌زده می‌نماید. اینجا «کفار» به معنی کشاورزان است که دانه‌ها را پنهان می‌کنند . ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا چیزی نمی‌گذرد که زرد می شود و کاه می‌شود و باد همه را می‌برد. برای امثال ما، خدایا شاهدی، یک مقداری که سن بالا بیاید، انسان به گذشته خود نگاه می‌کند و می‌گوید که به چه دل خوش کرده بودی؟

بر خیالی صلحشان و جنگشان                      وز خیالی فخرشان و ننگشان

مولوی

انسان کمی بالاتر بیاید حس می‌کند پول، ثروت، مقام، دنیا، شهوت و تعلقات همه هیچ است و یک چیزی بالاتر است که انسان به آن دل خوش می‌کند. انسان می‌تواند به مقامهای دنیوی برسد، مدارک و مدارج تحصیلی را طی کند، استاد دانشگاه بشود ولی خوب که نگاه کند یک چیز مهم‌ است و باقی می‌ماند و آن هم این که  أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ، این که رابطه انسان با خدا چگونه است. لذا برخی بزرگان می‌گویند که قرآن کریم چهار مرحله را نام می‌برد: لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ ، لعب یعنی کودکی، لهو اوج شهوت‌رانی و جوانی، تکاثر اموال و اولاد که در میانسالی رخ می‌دهد و آخری هم تفاخر. خواجه عبدالله انصاری هم به این اشاره می کند که در کودکی بازی، در جوانی مستی، در پیری سستی، پس کی خدا پرستی.

حافظ هم این چهار مرحله را زیبا گفته است:

من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق            چار تکبیر زدم یک سره بر هر چه که هست

وضو برای عبادت است. وضو از چشمه عشق یعنی وارد مرحله عشق به خدا شدم. این چهار تکبیر اشاره است. ما شیعیان در نماز میت، پنج تکبیر داریم. بعضی می گویند پس حافظ سنی بوده است که اینجا چهار تکبیر گفته است. نه، این اصطلاح است. یعنی دیگر فاتحه آن را خواندم، مثل نماز میت، طرف تمام شده است. این عبارت اصطلاح شده است و همه استفاده می‌کنند.

دیگران پشت سرت حرف می‌زنند، بزنند تو ببین رابطه ات با خدا چگونه است.

در ادامه آیه فرموده است:

وَفِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ  وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ(حدید ۲۰)

این دنیا تمام می‌شود، همه می‌رویم این که پنجاه شصت سال در این دنیا بیشتر و کمتر هستیم و می‌رویم. اگر مطمئن باشیم که آن طرف قشنگ‌تر از این طرف است، مرگ را دوست خواهیم داشت و در تمنای رفتن هستیم؛ ولی چون وظیفه چیز دیگری است، انسان تسلیم مشیت الهی است و هر چقدر قسمت باشد، می‌ماند. وَفِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ یک عده در آخرت دچار عذاب شدید می‌شوند. اما دسته دوم وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ که مقام فلاح است. ان‌شاءالله یک کارهایی کرده‌اند که خدا اینها را می‌آمرزد و به جهنم نمی‌روند. اما بعد دسته سوم مطرح شده که نشان می‌دهد فقط جنت نیست، همان طور که فقط جهنم هم نیست، تا اینجا دو دسته گفته شده است. دسته سوم  وَرِضْوَانٌ هستند. وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ حیات دنیوی جز یک کالای گول زننده چیزی نیست، گول نخورید. اول آیه فرمود که مثل دنیا مثل همین لعب و لهو و تفاخر و تکاثر در اموال و اولاد است، آخرش هم عامل غرور است یعنی عامل فریب و نیرنگ، یعنی زرق و برق دنیا شما را گول می‌زند. به عبارتی گناه لذتبخش است و کنار گذاشتن آن سخت است. مخصوصا گناه را  لذت قرار داده‌اند تا معلوم شود کسی که اهل کنار گذاشتن آن است، چه کسی است. شبیه عالم شدن که باید سختی راه را به جان خرید. حالا آدم شدن از آن هم سخت‌تر است.

عالم شدن چه آسان                       آدم شدن چه مشکل

«رضوان» از منظر علامه طباطبایی

مرحوم علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) در المیزان ج ۳ ص ۱۲۵- ۱۲۹ ذیل این آیه فرموده‌اند:

اگر انسان تنها روح بود البته منزلتی که از آیه فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ بر می‌آید، بهترین جا بود و نیازی به سایر نعمت‌های یاد شده نبود. (اگر انسان قرار بود فقط روح باشد، بله عند ملیک مقتدر زیر عرش الهی دیگر چیز دیگری مطرح نبود) لکن انسان حقیقتی است مرکب از روح و جسم و همین حقیقت از دنیا به سرای آخرت می رود و همین حقیقت یا سعادتمند است یا شقی. یا ثواب می‌برد یا عقاب خواهد دید. بنابراین در قیامت افزون بر نعمتهای معنوی و روحانی لذتهای جسمانی را به مقتضای طبع مرکب خود می‌طلبد. چنانکه از ناحیه عِقاب نیز پاره‌ای از عذابها قلب را آتش می‌زند نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَة (همزه ۶) الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ (همزه ۷) (یک وقت انسان می‌گوید که دلم آتش گرفته، از هزار آتش گاهی سخت‌تر است.) و پاره‌ای پوست بدن را می‌سوزانند، کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ (نساء ۴) این حقیقت در بزرخ هم جلوه می‌کند. پیامبر(ص) فرمود: «الْقَبْرَ رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النِّیرَان‏؛ قبر، باغی از بوستانهای بهشت یا گودالی از گودالهای جهنم است.» قیامت کبری نیز جلوگاه اتم و اکبر است.

جمع‌بندی

همان طور که در این دنیا جسم و روح داریم، غذا خوردن در حال گرسنگی و آب نوشیدن در حال تشنگی و... لذت جسمی است و خاصیت آنها این است که انسان زود سیر می‌شود. با یک بشقاب غذا سیر می‌شود؛ اما لذت روحی مثل لذت علمی است، کسی که عاشق فهمیدن است، سیر نمی‌شود. هر چی یاد بگیرد، عطشش بیشتر می‌شود. امیرالمومنین(ع) می‌فرماید: مَنْهُومَانِ لَا یَشْبَعَانِ؛ طَالِبُ عِلْمٍ، وَ طَالِبُ دُنْیَا؛ دو گرسنه هرگز سیر نشوند: جوینده علم و جوینده مال. (حکمت۴۵۷)

پاسخ به سؤالات تا لحظات پایانی عمر

استادی داشتم عارف، محدث، فقیه، مجتهد و فیلسوف که تمام سال هم روزه بودند. ایشان در حجره یکی از بازاریان کار می‌کردند. درس و منبرهایشان مجانی بود.  حافظه عجیبی هم داشتند. یک هفته آخر عمرشان خدمتشان رفتم در بستر بیماری بودند، خیلی بیحال شده بودند و قدرت حرف زدن هم نداشتند. حدوداً  نود و خرده ای ساله بودند. سؤالی داشتم از ایشان پرسیدم. به من گفتند بیا نزدیک. در پاسخ سؤال، نظر فیلسوفان از افلاطون و ارسطو، فارابی، کندی، ابن سینا، حاج ملاهادی سبزواری تا علامه طباطبایی را با ذکر منبع و صفحه بیان نمودند و در آخر هم نظر خودشان را مطرح کردند.

فارابی و عطش علم

درباره فارابی آمده است که همسایه فقیهی داشت، زمانی که فارابی در حال احتضار بود همسابه به بالین او رفت. فارابی وقتی فهمید که فقیه بالای سرش است، گفت سؤال داشتم. ایشان جواب داد، برخی پرسیدند این لحظات آخر دیگر چرا؟ گفت: بپرسم و بفهمم و بمیرم بهتر است یا  نفهمیده بمیرم. آن فقیه می‌گوید که من هنوز به خانه نرسیده بودم که فارابی فوت کرد.

همین طور که در دنیا لذت معنوی، مثل علم آموزی، تمام نمی‌شود و سیری ندارد، فردای قیامت هم لذت معنوی پایان ندارد و تمام نمی شود، به همین خاطر وقتی پای درس امام حسین (ع) می نشینی، زمانی که حور‌العین می‌گوید بیا، سرت را هم برنمی‌گردانی.

فواید مجالس فاتحه

  1. یاد متوفی است. احترام بگذاریم، به یاد او باشیم، برای او طلب مغفرت کنیم.
  2. هم دردی با بازماندگان و تسلیت گفتن است.
  3.  از این دو فایده مهمتر، بیداری و عبرت گیری ماست. پیامبر(ص) فرمودند: کَفَى بِالْمَوْتِ وَاعِظاً؛ کافی است که مرگ موعظه کننده شما باشد.

اگر قبول داریم که آن دنیا حق است، کسی مثل علی آقای حاجیان آیا برده یا باخته است؟ کسی که در طول عمر خودش به وصیت پدر عمل کرد و در راه درست گام برداشت،‌ برده است.  و الله اهل البیت بدهکار کسی نمی‌شوند. اگر یک گام برای اهل بیت در دنیا برمی‌داریم، ده گام در دنیا و آخرت برای ما بر می‌دارند. اینها باید برای ما درس عبرت باشد که چه می‌کنیم.

معلوم نیست تا هفته دیگر هستیم یا نه، بیاییم حساب زندگی مان را بکنیم، ببینیم داریم چه کار می کنیم. روایتی که قبلا هم بیان شده بود که وقتی که فرد در حال مرگ است، با نگاه به همسر و فرزندان می‌گوید: من دارم می‌روم. آنها به زبان حال می‌گویند که ما کاری از دستمان برنمی آید، نهایتش تشییع کنیم و دفن کنیم و یادت کنیم. به ثروت و مالش نگاه می‌کند که برای جمع‌آوری شما این همه زحمت کشیدم، دارم می‌روم! می‌گویند که اگر وصیت ثلث کردی برایت می‌ماند و اگر نه به اندازه کفن می توانی با خودت ببری. نگاه می‌کند به دوست و رفیقش و می‌گویند: کاری از دست ما هم بر نمی آید، نگاه می‌کند به اعمالش و می‌گوید که همه جا با تو هستم. یک دفعه نگاه می‌کند بالای سرش که امیرالمومنین (ع) نشسته است. سرش را برمی‌گرداند و به مولا نگاه می‌کند. اگر خدای نکرده اعمالش به گونه‌ای بوده که مستوجب عنایت نباشد، مولا سرش را بر می‌گرداند. اما اگر مستوجب عنایت باشیم تا به مولا نگاه کنیم، ایشان یک لبخند بزنند. می‌فهمیم که کار تمام است و با آرامش جان می‌دهیم. آن وقت آنجا می فهمیم چه ارزشی داشت بعضی مشکلات دنیا را تحمل کردن!

عمریست که دم به دم علی می‌گویم               در حال نشاط و غم علی می‌گویم

یک عمر علی گفتم و ان شاءالله                     تا آخر عمر هم علی می‌گویم

اما علی گفتنی که در اعمال و رفتار ما هم پیدا باشد.

حکایت عطش حاج مرزوق و سیراب شدن از دستان مبارک فاطمه زهرا(س)

حاج مرزوق حائری بنیانگذار هیئت بزازها بود. مرد عجیبی بود عاشق ابی عبدالله. آخر عمر قند بسیار بالایی گرفت مدام عطش بر ایشان غلبه می‌کرد، طلب آب می‌کردند. سه دختر به نام فاطمه، راضیه و مرضیه داشتند. یکی از مداحان قدیمی تهران می‌گفت: « حاج مرزوق در خیابان مولوی خونه محقری داشت، آخر عمر توان حرکت هم نداشتند. روزی زن و بچه اش بیرون کاری داشتند، قرار بود آن روز من از ایشان پذیرایی کنم. من به خانواده ایشان گفتم شما بروید من می روم مجلس فاتحه، فاتحه‌ای می‌خوانم و می‌آیم پیش ایشان هستم. رفتم مجلس فاتحه یادم رفت. طول کشید بعد از مدتی یک دفعه یاد حاج مرزق افتادم، ای وای این بیمار است آب می خواهد سریع رفتم. وارد خانه شدم دیدم حاج مرزوق سرحال روی تخت نشسته است. گفتم ببخشید من یادم رفت بیایم خدمتتان. گفت نه مشکلی نبود یک بار تشنه‌ام شد دخترم فاطمه را صدا زدم، به عربی به من گفت: نعم یا ابی! گفتم چرا عربی جواب می دهی؟! شوخی‌تان گرفته! یک لیوان آب آورد. دوباره تشنه شدم دخترم راضیه را صدا زدم. او هم گفت: نعم یا ابی! و برایم آب آورد. دفعه بعد دخترم مرضیه را صدا زدم، او هم به عربی پاسخ داد. پرسیدم چرا شما به عربی حرف می‌زنید؟ فرمودند: مگر ما روضه خوان پسرمان را تنها می‌گذاریم تو یک عمر روضه عطش پسرمان را خواندی. هنوز هم متوجه نشده بود، بهش گفتم حاج مرزوق بچه هایت خانه نیستند! تازه حاج مرزوق فهمید قضیه چیست و چند لحظه بعد هم از دنیا رفت.»

این خانواده دست انسان را می‌گیرند، برویم در خانه این بزرگواران.

منبع: سخنرانی دکتر اسدی گرمارودی، جلسه پنجاه و یکم معاد برهانی در آیات قرآنی

به کوشش خانم ربوبی و رحمان نژاد