جلسه پنجاه و دوم

تعداد بازدید:۱۲۵۷

بسم الله الرحمن الرحیم

معاد برهانی در آیات قرآنی جلسه پنجاه و دوم

چکیده جلسات پیشین

پس از این که نفخ صور شد و برزخ یا قیامت صغری به پایان آمد، قیامت کبری آغاز می‌شود. قیامت کبری را «یوم الجمع» گفتند چون طبق آیات قرآن کریم خداوند همه انسانها و مخلوقات را در صحنه قیامت کبری برای حسابرسی جمع می‌کند، لذا به این روز «یوم الحساب» و «یوم الدین» هم گفته می‌شود. «دین» به معنی جزا می‌باشد، یعنی هر کس به جزای اعمال خودش خواهد رسید. این روز، «یوم الفصل» است به این معنی که بین انسانها فاصله می‌افتد. اقتضای دنیا این است که افراد، خوب و بد، گرگ و میش، حق و ناحق در کنار هم زندگی می‌کنند و حتی ممکن است برخی افراد ناحق علی‌الظاهر در میان مردم با حقه و نیرنگ، حق جلوه کنند و در جایگاهی قرار بگیرند که جای آنها نیست و به عکس بسیاری از افرادی که اهل حقند با شیطنتهایی که در حق آنها صورت می‌گیرد، آنها را از جایگاه اصلی خودشان جدا کنند. در این فراز زیارت عاشورا به این مطلب اشاره شده است: « وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ وَ اَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الَّتی رَتَّبَکُمُ اللَّهُ فیها» لعنت خدا بر آن امتی که شما را از مقام و مرتبه (خلافت) خود منع کردند و رتبه ‏ای که خدا مخصوص به شما گردانیده بود از شما گرفتند. دنیا این گونه است که خیلی از افراد حق در جای خودشان قرار نمی‌گیرند و مردم قدر آنها را نمی‌دانند و ممکن است آنها را ناحق جلوه بدهند و برعکس بسیاری از افرادی که لایق برخی مقامات نیستند ممکن است در کنار آن افراد حق با جلوه‌ها و مقامات بالاتری زندگی بکنند. این دنیا است؛ ولی در آخرت این گونه نیست، در قیامت گرچه یوم الجمع است و همه جمع می‌شوند؛ ولی یوم الفصلی است که بین افراد دقیقا فاصله می‌افتد و هر کسی در آن جایگاهی که لیاقت دارد، قرار می‌گیرد. این فاصله در یک دسته‌بندی کلی اولیه به دو دسته تقسیم می‌شود: بهشتی‌ها و جهنمی‌ها.

فاصله ها و مراتب در بهشت از نگاه قرآن

قرآن کریم فاصله‌هایی برای بهشتی ها را مطرح کرده و

بیان می‌کند که آخرت مثل دنیا نیست، قرار است افراد جایگاه اصلی خود را داشته باشند.

 

سوره جاثیه آیه ۲۱

أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئَاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَحْیَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ

آیا کسانی که مرتکب بدیها و گناهان شدند گمان کردند که ما آنها را همچون کسانی قرارمی‌دهیم که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده‌اند که حیات و مرگشان یکسان باشد؟! چه بد داوری می‌کنند!

أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئَاتِ «اِجتَرَح» به معنی اکتسب می‌باشد، یعنی کسب کردن و به دست آوردن. آیا این گونه می‌پندارند کسانی که بدی به دست آورده‌اند، بدی کرده‌اند، أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ با استفهام اعجابی سوال می کند که آیا می‌شود؟ آیا شما این گونه خیال می‌کنید که در قیامت آنهایی را که بدی کردند و عمل زشت و ناروا انجام داده‌اند را با آنهایی که ایمان آورده‌اند و عمل صالح انجام داده‌اند، در یک جایگاه قرار بدهیم؟ سَوَاءً مَحْیَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ  یعنی در عالم دنیا که زندگی آنها این گونه بود، آیا بعد از مرگشان هم این جوری است؟ درست است که در دنیا این گونه بود که خیلی از آنهایی که زشتی‌ها را اکتساب می‌کردند (اجْتَرَحُوا السَّیِّئَاتِ) با آنها که ایمان آورده‌ بودند و عمل صالح انجام می‌دادند گاهی در نظر مردم یک جور جلوه می‌کردند، حتی گاهی آنها را بدتر می‌شمردند؛ اما آیا خیال کرده‌اید که بعد از مرگ هم این گونه می‌شود؟ سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ چه زشت و بد قضاوت می‌کنند، چه قضاوت ناجوری دارند. چه نظر ناپسندی ارائه می‌دهند. یعنی در دنیا این گونه اتفاقات می‌افتاد اما در قیامت مو را از ماست می‌کشند و هر کسی را در آن جایگاهی قرار می‌دهند که لیاقت آن جایگاه را دارد.

 

سوره آل عمران آیات ۱۶۲ و ۱۶۳

أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللَّهِ کَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ  وَبِئْسَ الْمَصِیرُ (آل عمران ۱۶۲)

آیا کسی که (به ایمان) در راه رضای خدا قدم بردارد مانند کسی است که (به کفر) راه غضب خدا پیماید؟ که منزلگاه او جهنم است و بسیار بد جایگاهی است.

هُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ اللَّهِ  وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ( آل عمران ۱۶۳)

هر یک از آنان، درجه و مقامی در پیشگاه خدا دارند؛ و خداوند به آنچه انجام می‌دهند، بیناست.

طبق بحث های گذشته قرآن کریم در یک بیان کلی بعد از مرگ انسانها را به دو دسته بهشت و جهنم تقسیم کرده است اما با نگاه جزیی‌تر فرموده است مردم سه دسته می‌شوند:

  1. جهنمیان
  2. بهشتیان، کسانی که اهل مغفرت الهی می‌شوند و واژه «فلاح» در موردشان به کار رفته است.
  3. بهشتیان، کسانی که اهل رضوان الهی می‌شوند و به مقام «فوز» می‌رسند.

در این آیه فرموده است: أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللَّهِ آیا خیال کردید کسانی که رضای خدا را تبعیت می‌کنند؛ یعنی کار، تلاش، کوشش و حرکت کردنشان برای رضای خداست، (مقام رضا بالاتر از مقام فلاح و مغفرت است) کَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ مانند کسانی هستند که در این وادی مستقر شده‌اند که خشم خدا را برای خود کسب کردند. آیا شما خیال کردید اینها با هم یکی می شوند؟! مأوا و پناهگاهشان جهنم است. وَبِئْسَ الْمَصِیرُ و بد جایگاهی است.

 

تفاوت سیرورت و صیرورت

سیر و سیرورت حرکت مکانی است، ما از نقطه الف به سمت نقطه ب حرکت می‌کنیم و به آن نقطه می‌رسیم. این سیرورت است؛ اما صیرورت، یک حرکت تغییر وجودی است، مثلا سیب ابتدا کال است و سپس حرکت میکند یک سیب نیم‌پخته می شود و بعد به یک سیب کاملا رسیده تبدیل می‌شود. این گونه حرکت را «صیرورت» می‌گویند و فقط سیر نیست، سیری است که صیرورت هم همراه او هست. صیرورت را می توان گردیدن هم معنی کرد. سارَ را معنی می‌کنیم به حرکت کرد ولی صارَ را معنی می‌کنیم به شد، گردید. شاگردی که از کلاس اول به کلاس دوم می‌رود یا از مدرسه به دانشگاه می‌رود، صیرورت پیدا کرده است یعنی درجه علمی او به درجه دیگری تبدیل شده است.

 

تفاوت بین عبارت «انا لله و انا الیه راجعون» و «الیه المصیر»

اگر در قرآن کریم دقت کنیم، آیات بسیاری است در خصوص رفتن ما به فردای قیامت وجود دارد که هم کلمه «رجع» به کار رفته است و هم کلمه «صار». انا لله و انا الیه راجعون و در جای دیگر داریم و الیه المصیر. فرق این دو عبارت در این است که در راجعون می‌فرماید که ما قرار است به آن عالم برگردیم و برمی‌گردیم. این واژه را سیر هم می‌شود معنی کرد، ‌‌به این معنی که همان گونه که به این دنیا آمده‌ایم، از این دنیا به برزخ می‌رویم و از آنجا هم به برزخ. اما در الیه المصیر این توضیح را می‌فرماید که ما انسانها وقتی برمی‌گردیم با صیرورتی که به دست آورده‌ایم، محشور می‌شویم. به این معنی که چه شده‌ایم؟ آیا نعوذ بالله جهنمی‌ شده‌ایم، پس صیرورت جهنمی‌ شده است و رجعت هم جهنمی‌ می‌شود. اما اگر صیرورت فلاحی مغفرتی است، پس رجعت هم رجعت اهل فلاح است اما اگر ان‌شاءالله این صیرورت، صیرورت مقام رضوان الهی است پس رجعت هم رجعت مقام رضوانی می‌باشد. لذا در این آیه شریفه می‌فرماید: أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللَّهِ کَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ  وَبِئْسَ الْمَصِیرُ این حالت جهنمی‌ شدن، صیرورت بدی است. بئس در مقابل نعم است، نعم المصیر یعنی چه خوب شد، چه عالی گردید و به چه درجاتی نائل شد. بئس المصیر یعنی وای! چه بد شد. چه موجودیت زشتی پیدا کرد. لذا در این آیه شریفه می‌فرماید که آیا می توان آن کسی که به دنبال رضای الهی است یعنی لیاقت مقام رضوان الهی را دارد، با آن کسی که به دنبال سخط الهی بوده است را یک گونه حساب کرد؟ چه بد شدنی است. در ادامه در آیه بعد مبحثی مطرح شده است که بحث این جلسه ما در واقع بسط همین موضوع خواهد بود.

هُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ اللَّهِ  وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ( آل عمران ۱۶۳)

«هُمْ» در این آیه اگر قرار است به مرجع ضمیری که نزدیک‌تر است برگردد، به آنهایی که جهنمی هستند برمی‌گردد. در این صورت میشود آنهایی که جهنمی هستند و بئس المصیر دارند، آیا اینها درجاتی در نزد خدا دارند؟! اما اگر بخواهیم به دسته اول برگردانیم، یعنی أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللَّهِ کسانی که رضوان الهی را تبعیت کردند، برای اینها درجاتی است در نزد پروردگار عالم. علی الظاهر این معنی دوم بیشتر به نظر می‌رسد. مرحوم علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) در این رابطه در المیزان مطلبی را می‌فرمایند: «هُمْ»  به هر دو دسته برمی‌گردد. هم برای بهشتی‌ها، کسانی که مقام رضای الهی را خواستند، بهشت یک درجه نیست و درجات مختلفی دارد و هم آنهایی که بدی کردند و وارد جهنم می‌شوند از درجات مختلفی برخوردارند که معمولا به آنجا درکات گفته می‌شود و این قاعده تغلیب است.

در توضیح درجه باید گفت که به نردبان یا پله‌کان، «مدرجه» گفته می‌شود به این معنی که درجه درجه است و شما با رفتن از آن بالا می‌روید. هر چه بالاتر برویم به آن می گویند درجه بالاتر، درجات مختلف ولی آن جایی را که سرپایینی است و جایی که سقوط می کند را می‌گویند «درکه»، به معنی پایین رفتن و جمع آن هم درکات است. اینجا نفرمود هم درجات و درکات. با فصاحت قرآن جور نیست و آنجا که می‌توان از قاعده تغلیب استفاده ‌شود و یکی را بر دیگری غلبه می‌دهد، مثل شمسین و قمرین که هر کدام استفاده شود به منظور شمس و قمر است. اینجا هم گفته شده «درجات» که هم در مورد دسته اول و کسانی که به دنبال رضای الهی هستند، صادق است و هم در مورد جهنمی‌ها که بئس المصیر شامل حالشان شده است، از باب تغلیب می‌گوییم که درجات منظور همان درکات است و آنها هم در یک سطح نیستند. جهنمی و جهنمی‌تر هستند که بحث جهنم را به بعد موکول می‌کنیم.

اما در مورد بهشت هم گفتیم که آنهایی هم که در رضوان الهی هستند، در یک درجه قرار ندارند. این نکته عجیبی است و دقت لازم دارد. توضیح این موضوع در خود قرآن آمده است اما احتیاج به نکته بینی و دقت دارد.

 

وصف بهشت و بهشتیان

در خطبه ۸۵ نهج البلاغه از زبان مولا امیر المومنین (ع) آمده است که فرمودند:

صفت الجنه دَرَجَاتٌ مُتَفَاضِلاَتٌ، وَ مَنَازِلُ مُتَفَاوِتَاتٌ، لاَیَنْقَطِعُ نَعِیمُهَا، وَ لاَیَظْعَنُ مُقِیمُهَا، وَ لاَیَهْرَمُ خَالِدُهَا، وَ لاَیَبْأَسُ سَاکِنُهَا

بهشت را درجاتى است که بر یکدیگر برترى دارند، و منازلى است که با هم تفاوت دارند، نعمتش قطع نمى شود، مقیم در آن بیرون نمى رود، ماندگار در آن پیر نمى شود، و ساکن آن تهیدست و نیازمند نمى گردد.

فضل یا فاضل یعنی برتر و برتر، بیشتر و بیشتر. درجات متفاضلات یعنی درجه درجه‌ای دارد که هر درجه از دیگری برتر است. فضل به اضافی می گویند یعنی درجه‌ای که بیشتر و اضافه‌تر از قبلی دارد.

زکات مال به در کن که فضله رز را                  چو باغبان بزند، بیشتر ‌دهد انگور

سعدی

که در این بیت، فضله یعنی اضافه. یک اضافه، اضافه بد است. لذا در فارسی هم عبارتی داریم تحت عنوان «فضولی» به این معنی که کسی بیشتر از آن حدی که باید، بخواهد بداند یا دخالت کند. این فضله بد است. اما در مورد فضله خوب، به کسی که عالم است می گوییم فاضل یعنی علم او زیادتر از دیگران است. فضل به معنی اضافه و بیشتر و برتر است. در اینجا منظور درجاتی است که نسبت به برخی دیگر از درجات برتری و ارزشهای والای بیشتری دارد.    

 

وَ مَنَازِلُ مُتَفَاوِتَاتٌ «منزل» به معنی جایگاهی است که انسان در آنها توقف می‌کند. مثلا در قدیم انسانها که با اسب و الاغ می‌رفتند می‌گفتند که از تهران تا مشهد ۳۰ منزل است، یعنی به اندازه یک روز که راه می‌رفتند باید شب را در منزلی اتراق می کردند و استراحت می کردند. خواجه عبدالله انصاری هم در سلوک عرفانی از منازل السایرین نام برده است یعنی جایگاههایی که از یک منزل به منزل بعدی می‌توان رسید. بعضی‌ها وقتی پله دوم را هنوز نیامده‌اند، می‌خواهند بپرند پله صدم. نمی‌شود، باید این مراحل را پله پله و منزل به منزل طی کرد. کسی تماس گرفته بود که من کتاب عرفانی خوانده‌ام و می‌خواهم سیر و سلوک داشته باشم اما نماز صبحم اغلب قضا می‌شود، به ایشان گفتم که اول نماز صبحت را درست کن.

این منازل، جمع منزل یعنی جایگاههایی که انسان در آنها توقف می‌کند. امیرالمومنین (ع) راجع به جنت در خطبه ۸۵ می‌فرمایند: دَرَجَاتٌ مُتَفَاضِلاَتٌ، وَ مَنَازِلُ مُتَفَاوِتَاتٌ یعنی منزلهای گوناگونی است، لاَیَنْقَطِعُ نَعِیمُهَا «نعیم» به نعمت فراوان گفته می‌شود و یکی از این جنتها در قرآن «جنت نعیم» گفته شده است که بحث این جلسه ما هم در این مورد خواهد بود. لاَیَنْقَطِعُ به این معنی است که تمام نمی‌شود، مثلا دقت کنید که جوانی و شادابی و سرحالی نعمتی است که برای علم آموزی و فعالیت‌های گوناگون اجتماعی و ورزشی و هنری سرمایه ارزشمندی است، اما این نعمت پابرجا نیست و بالاخره انسان به جایی می‌رسد که می‌گوید جوانی کجایی که یادت به خیر! نعمتهای این عالم تمام شدنی هستند، مثال دیگر در این مورد حافظه انسان است، برخی حافظه‌ای دارند که دیگران غبطه می‌خورند ولی به جایی می‌رسد که شماره تلفن منزل خودش را هم فراموش می‌کند. اقتضای دنیا این است که پایدار و ابدی نیست و این نعم باید زوال پیدا بکنند. اما در آخرت این گونه است که نعمتها تمام نمی‌شوندوَ لاَیَظْعَنُ مُقِیمُهَا و این که انسان گاهی وارد جایگاهی می‌شود که بسیار دوست داشتنی است و می‌گوید می‌شود من چند روز دیگر اینجا بمانم، اما می گویند خیر، وقت شما همین قدر بود و باید بروی. خداوند در آیه ۳۴ سوره اعراف می‌فرماید:

 فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً  وَلَا یَسْتَقْدِمُونَ (ساعه به معنای لحظه است.)یک لحظه دیگر این طرف و آن طرف نمی‌شود هر چقدر هم به جناب عزراییل پول و چک بدهیم، چون از نعمتهای دنیایی است، زمانش تمام می‌شود و باید ترک کند اما در مورد نعمتهای اخروی وقتی کسی وارد آن جنت و نعیم بشود، مقیم آن مکان دیگر خارج نمی‌شود. برای اینکه ببینیم آیا خسته‌کننده می‌شود یا نه، باید دقت کنیم که نباید آن نعمتها را با نعمتهای دنیا مقایسه کنیم. در دنیا سیری حاصل می‌شود اما در آخرت هر چه بیشتر می گذرد ارزشهای بالاتر و عطش بیشتری حاصل می‌گردد. وَ لاَیَهْرَمُ خَالِدُهَا هیچ کس پیر نمی شود در حالیکه در این دنیا، جوانی و شادابی و توانمندی همه رو به پیری می‌رود همان گونه که در قرآن آمده است: وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ(یس ۶۸). این پیری خاصیت این عالم است. وَ لاَیَبْأَسُ سَاکِنُهَا برای ساکنین آنجا حالت یاس و بدی غلبه پیدا نمی‌کند.

 

فایده علم به دسته بندی ها در بهشت

با توجه به عبارات  دَرَجَاتٌ مُتَفَاضِلاَتٌ، وَ مَنَازِلُ مُتَفَاوِتَاتٌ می‌بینیم که جایگاه‌ها متفاوت است و همه در یک سطح نیستند. فایده علم به این موضوع برای ما این است که بدانیم قرار است کجا برویم. فرض کنید که بار اول است که قرار است کسی حج تمتع مشرف بشود. هوا گرم است و مناسک متعدد مهم و حساسی وجود دارد که باید انجام بشود، لذا انسان از دیگران می‌پرسد که چه کنم که در این سفر ان‌شاءالله مریض نشوم؟ خوارک چه باشد؟ چی چیز باعث می‌شود که گرمازده بشوم و از مناسک باز بمانم؟ اینها همه لازمه سفر است و عقل هم می‌پذیرد. حالا توجه کنید که برای ابد قرار است در قیامت باشیم، چه باید بکنیم؟ صیروتم باید چگونه باشد که آنجا جهنمی نشوم، و از آن طرف اگر قرار است ان‌شاءالله بهشتی شوم فقط در حد اهل فلاح نباشم و به مقام رضوانی برسم. در آن حد رضوانی هم مشاهده می‌کنیم که در قرآن درجات مختلف بیان شده است. به همین دلیل امیرالمومنین (ع) فرموده‌اند: در مسائل مادی مادون خودت را نگاه کن ولی در مسائل معنوی مافوق خودت را نگاه کن و همتت را بالا ببر. چرا می‌گوییم من که نمازم را می خوانم و روزه‌ام را می‌گیرم و خمس و زکاتم را هم می‌دهم، چرا نمی‌گوییم کسانی هستند که در دل شب رابطه عاشقانه با خدا دارند ولی من ندارنم؟ کسانی هستند که بیش از واجبات در مستحبات چه دقتهایی می‌کنند! شاگرد شیخ انصاری به ایشان گفت: استاد من آرزو می‌کنم مثل شما بشوم، شیخ جواب داد: چیزی نمی‌شوی. من امام صادق (ع) را دیدم و این شدم.

همت بلند دار که مردان روزگار                      از همت بلند به جایی رسیده‌اند

لذا کسانی که این مسائل را می‌فهمند، در زندگی حواسشان بسیار جمع است. فردی به امام صادق (ع) عرض کرد: آقا، انقدر قرآن راجع ‌به تقوا بیان کرده است، این را برای من توضیح بدهید که چه کار کنم؟ سوال و جواب نشان می‌دهد که سوال کننده به گونه‌ای بوده است که امام با مثال برای او تفهیم کرده‌اند تا مساله را خوب متوجه بشود. فرمودند: پیراهن عربی که می‌پوشی، در بیابانی که پر از خار است راه می‌روی، چگونه دامن خودت را جمع می کنی و پاورچین و با احتیاط می‌روی که این خارها به پایت نشیند؟ تو زندگی هم همین طور باید مراقب رفتار و اعمالت باشی و محتاط قدم برداری، زبان و اعمالت را کنترل کن، چشمت و گوش و شکم و شهوتت را کنترل کن، خودخواهی‌ها را کنترل کن. قرار است جایی برویم که ببینید چه خصوصیاتی دارد.

پس آیه فرمود: خیال کردید آنهایی که تبعیت از رضای الهی می‌کنند، با آنهایی که باعث سخط الهی می‌شوند، یکسانند؟ خیر اینگونه نیست! خداوند می‌فرماید:

هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ (سوره زمر آیه 9)

أَفَمَنْ کَانَ مُؤْمِنًا کَمَنْ کَانَ فَاسِقًا  لَا یَسْتَوُونَ(سوره سجده آیه 18)

روزی را در پیش داریم که یوم الفصل است و این روز جدا می‌کند.  در سوره مبارکه واقعه و مطففین عجیب در رابطه با جداسازی بحث شده است.

 

سوره مبارکه واقعه

وَکُنْتُمْ أَزْوَاجًا ثَلَاثَةً (واقعه ۷)  «ازواج» همیشه به معنی زوج نیست، معنی گروه و دسته هم می‌دهد. این آیه می‌فرماید که شماها در قیامت کبری، زمانی که واقعه رخ می‌دهد، گروه گروه سه گانه‌اید. پیشتر گفتیم که دو دسته می‌شوند: بهشتی و جهنمی و در ادامه توضیح می‌دهد که جهنمی‌ها یک گروه و بهشتی‌ها دو گروه می‌شوند. گروهی که اهل مغفرت و فلاحند و گروهی که اهل رضوانند. اما در اینجا این دو گروه را تحت عنوان اصحاب میمنه و السابقون السابقون اسم برده است. وَکُنْتُمْ أَزْوَاجًا ثَلَاثَةً شما گروه گروههای سه‌گانه هستید.

فَأَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ (واقعه ۸) دست راست را یمین می‌گویند. «یمن» یعنی برکت، از این جهت راست را یمین می‌گویند که پربرکت است. جمشید را گفتند انگشتر به چپ چرا اندر کردی؟! گفت: «راست را زینت راستی تمام استراستی کنایه از پاکی و درستی است. اصحاب میمنه یعنی یک دسته‌ای که خوبند، درست کار بوده‌اند و الحمدلله قابل پذیرشند.

وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ (واقعه ۹) دسته دیگر شوم، زشت، بد

وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ( واقعه ۱۰) أُولَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ (واقعه ۱۱) دسته سوم سبقت‌گیرنده‌های سبقت‌گیرنده هستند. از آنجایی که قرآن حرف را با حساب می‌زند و قرار است در آن تدبر و تعمق کنیم، در آیات و روایات توضیح می‌فرماید که چرا دو سبقت‌گیرنده پشت سر هم آمده است، که ان‌شاءالله ما هم به آن خواهیم پرداخت. در ادامه آیه می‌فرماید آن سبقت‌گیرنده‌های سبقت‌گیرنده که به مقام قرب نائل شده‌اند. پس معلوم می‌شود که از این سه گروه ازواج ثلاثه، جهنمی‌ها که اصحاب مشأمه هستند، اصحاب میمنه هم که یک عده بهشتی‌ها هستند، که به این دو گروه فعلا کاری نداریم اما دسته سوم السابقون السابقون هستند که آنها مقرب هستند و موضوع بحث ما.

 

تاریخچه برداشت ناصحیح از واژه «سابقون»

در اسلام یک برداشت بسیار بدی از این واژه شده است، از همان صدر اسلام بلا سر بشریت آورده‌اند و الان هم بسیاری از قشریون از مذهبی‌ها این اشتباه را می‌کنند. آیه‌ای داریم در قرآن کریم راجع‌به سبقت گیرندگان اسلام در زمان پیغمبر(ص) و هجرت‌کنندگان به سوی مدینه، وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا  ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (توبه ۱۰۰) آن سبقت‌گیرنده‌ها سبقت‌گیرنده در هجرت و نصرت پیغمبر که خدا از اینها راضی است و اینها هم از خدا راضی هستند.

برخی می‌گویند خلفایی که بعد از پیغمبر (ص) به جای او نشستند و امیرالمومنین (ع) را خانه‌نشین کرده‌اند، مگر السابقون نبوده‌اند؟ اینها سبقت گرفته بودند و از آن قدیمی‌ها بودند و از مکه با پیغمبر (ص) هجرت کرده‌اند و به مدینه آمده‌اند. پس همین قدر که اینها سابقه‌شان در اسلام از بقیه بیشتر است باید آنها را محترم بشماریم. در جواب می‌گوییم که باید نگاه کنیم که اینها با پیغمبر (ص) و امیرالمومنین (ع) و حضرت زهرا (س) چه کردند؟ اینها هر چه بافته بودند که پنبه کردند. می‌گویند که اینها سالخورده‌اند. لذا گاهی وقتها می‌بینیم که در کارهای مختلف جمعی و مشارکتی و حزبی می‌گویند فلان فرد چون سابقه دارد، باید بیشتر تحویل گرفته شود. ملاک سابقه داشتن خالی نیست. باید دقت کنیم که چه نوع سابقه‌ای دارد، سابقه درست دارد یا سوءسابقه ؟ یکی از تفاوتهایی که شیعه با غیرشیعه دارد در این است که غیر شیعه می‌گوید کل صحابه پیغمبر چون ایشان را درک کردند و سابقه اسلام دارند، عادل هستند و کسی حق ندارد به احدی از این افراد توهین کند.

یکبار این مطلب در زاهدان در مقابل اساتید و علمای سنی مطرح شد و مطلبی در مورد معاویه بیان شد. یکی گفت که معاویه از صحابه پیغمبر(ص) بود و شما به صحابه پیغمبر(ص) توهین کردید. گفتم: ببخشید علی بن ابی‌طالب(ع) از صحابی پیغمبر(ص) بودند یا نه؟ جواب داد: بله،

پرسیدم:آیا سابقه ایمانش از معاویه بیشتر بود یا نه؟ جواب داد:بله.

پرسیدم: آیا معاویه با علی جنگید یا نه؟ جواب داد: بله.

پرسیدم: حق با کدام یکی بود؟ جواب داد: هر دو حق بودند!!

دانشجوها زدند زیر خنده. دو نفر با هم جنگیده‌اند و بالاخره یا حق با علی است یا معاویه و دیگری ناحق است و یا هر دو ناحق هستند. این که دو نفری که در مقابل هم ایستادند، هر دو حق باشند، امکان ندارد. لذا السابقون السابقون را باید توجه داشته باشیم. صرف صحابه پیغمبر بودن ملاک عدل و درستی نیست.

این السابقون السابقون به مقام قرب رسیده‌اند در قرب الهی سبقت گرفتند . فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ( واقعه ۱۲) اینها در جنات نعیم هستند. این به چه معناست؟

 

جنات نعیم جایگاه کدامین بهشتی

ما در جای دیگر قرآن در مورد ابرار هم داریم که در جنات نعیم هستند. حال به این سوال دقت کنید که اگر جنات نعیم برای این دسته مقربون و السابقون السابقون هست، چرا در آیه۲۲سوره مطففین می‌فرماید: إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِی نَعِیمٍ ؟ ابرار هم در نعیمند! این عبارت معروف که گرچه حدیث نیست ولی از احادیث در آمده است و معصومین مضامینی راجع ‌به این موضوع دارند که حسنات الابرار سیئات المقربین، یعنی درجه مقام ابرار و مقربین خیلی با هم تفاوت دارد. ممکن است یک عملی برای کسی که در مقام ابرار است، حسنه حساب شود اما همان عمل برای کسی که در مقام قرب است، سیئه حساب شود.

شخصی خدمت امام صادق (ع) رسید و عرض کرد: یابن رسول الله فلانی که از یاران شماست این کار را کرده است! حضرت صدایش زدند و فرمودند:

یَا شُقْرَانُ إِنَّ الْحَسَنَ مِنْ کُلِّ أَحَدٍ حَسَنٌ وَ إِنَّهُ مِنْکَ أَحْسَنُ لِمَکَانِکَ مِنَّا وَ إِنَّ الْقَبِیحَ مِنْ کُلِّ أَحَدٍ قَبِیحٌ وَ إِنَّهُ مِنْکَ‏ أَقْبَحُ

ای شقرانی، کار خوب از هر کسی خوب است، ولی از تو به دلیل انتسابی که با ما داری ( و مردم تو را وابسته به خاندان رسالت می دانند) خوب‌تر و زیباتر است؛ کار بد نیز از هر کس بد است ولی سرزدنش از تو به دلیل همین انتساب، زشت‌تر و قبیح تر است.

آقا بدی بد است ولی از شما بدتر است و خوبی خوب است و از شما خوب‌تر است چون شما به من نزدیک هستید. وقتی به من نزدیک شده‌اید خب معلوم است که وظیفه بیشتر و تکلیف برتر دارید. اگر بیان شده است حسنات الابرار، سیئات المقربین پس نشان می‌دهد که سطح مقربین خیلی بالاتر از ابرار است، پس چطور ابرار هم در نعیمند؟

 

تفاوت بین ابرار و مقربین با توجه به سوره مطففین

قرآن کریم در سوره مبارکه مطففین در آیات ۱۸ تا ۲۸ تفاوتی بین ابرار و مقربین بیان می‌کند:

کَلَّا إِنَّ کِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ (مطففین ۱۸) آن نوشته و نامه اعمالی که مال ابرار است، خیلی بالاست و مقام علّی دارد.

وَمَا أَدْرَاکَ مَا عِلِّیُّونَ (مطففین ۱۹) نمی‌دانید که علّیّون در چه درجه‌ای هستند

کِتَابٌ مَرْقُومٌ ( مطففین۲۰)کتابى است نوشتهشده

یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ ( مطففین ۲۱) مقربان آگاه و شاهد بر آن نوشته‌ها هستند، پس چون مقربین شاهد و گواه بر ابرار هستند، باید مقامشان از آنها بالاتر باشد.

إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِی نَعِیمٍ (مطففین ۲۲) براستى ابرار در نعیم [الهى] خواهند بود

عَلَى الْأَرَائِکِ یَنْظُرُونَ ( مطففین۲۳) در آن نعیم بر اریکه‌ها نشسته‌اند و به هم نگاه می‌کنند.

تَعْرِفُ فِی وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِیمِ ( مطففین ۲۴) از نگاهی که به آنها می‌کنید، این برخورداری از نعمت در سیمایشان آشکار است. انسان یکی را می‌بیند که از صورتش معلوم است که خیلی غمزده و گرفتار است و فرد دیگری را می‌بیند که از سیمایش معلوم است که به اصطلاح کبک او خروس می‌خواند. حال هر کس به اقتضای سطحش، گاهی به خاطر سود مالی و گاهی هم کسی به خاطر اینکه مساله‌ای را نمی‌فهمیده و حال متوجه آن شده ممکن است سر حال باشد.  (عبارت نَضْرَةَ النَّعِیمِ در روایات بحثهایی درباره آن شده است.)

یُسْقَوْنَ مِنْ رَحِیقٍ مَخْتُومٍ ( مطففین۲۵) بحث ساقی، سقایت، شراب و نوشاندن در فردای قیامت و در دنیا یک بحث عمیق عرفانی است که ان‌شاءالله در آینده وارد این بحث خواهیم شد. آنجا که قرآن می‌فرماید که ساقی برخی خداست وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا (انسان ۲۱) اما این راجع به مقربون است و راجع‌به این ابرار یُسْقَوْنَ مِنْ رَحِیقٍ مَخْتُومٍ آمده است یعنی به اینها چشانده می‌شود و می‌نوشانند از آن رحیق مختوم. فاعل در این جمله مشخص نیست و جمله مجهول آورده شده است

 خِتَامُهُ مِسْکٌ وَفِی ذَلِکَ فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ ( مطففین۲۶)

وَمِزَاجُهُ مِنْ تَسْنِیمٍ ( مطففین۲۷) عَیْنًا یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ ( مطففین۲۸) پس مقربون از چشمه تسنیم می‌نوشند و این رَحِیقٍ مَخْتُومٍ چیزی است که یک مقداری از آن چشمه تسنیم را در آن قاطی کرده‌اند.

حالا این چشمه و شراب چیست؟ اجمالا این گونه است که ساقی کوثر امیرالمومنین (ع) است، کوثری که علی (ع) می‌خواهد بچشاند چیست؟

 

مقام مقربین از دیدگاه میبدی

در تفسیر میبدی ج ۹ ص ۴۵۶ در ذیل همین آیه درباره مقام مقربین آمده است:

 اما خدای را دوستانیند که ایشان سر به بهشت رضوان فرو نیارند (یعنی به بهشت رضوان هم راضی نیستند و این بهشت رضوان هم درجاتی دارد) و حور و قصور و انهار و اشجار ایشان را صید نکند. (این جور نیست که تا چشمش به یک حور‌العین و به یک قصر و کاخی افتاد و درخت‌های میوه و نوشیدنی‌ها به این فکر کند که ما یک عمر در دنیا از اینها اجتناب کردیم تا اینجا گیرمان بیاید، حالا هم که حلال است ولی آنها که بالاترند کسانی هستند که اینها اصلا صیدشان نمی‌کند و کسانی که به طرف آن نعمتها می‌روند از نظر اینها صید شده‌اند، مثل مرغی که دانه را فقط می‌بیند) غلامان سرای سلطان توحیدند (یعنی در آن سلطه توحیدی که کسی به مقام توحید برسد، مقام فنای فی الله، اینها غلامی آن آستان برایشان مطرح است) و ساکنان عالم عشق و سلاطین جهان معرفت و مشتاق شربت نیستی هستند. اینها سلاطین جهان معرفت و مشتاق شربت نیستی هستند. بهشت خلد زینت و جمال خود بر ایشان عرضه می‌کند (آن جنت خلد، زیباییهای خود را عرضه می‌کند) و ایشان یقین و معرفت خود بر او جلوه می‌دهند. (آن معرفتی که به عالم معنا دارند.) بهشت جوی می و شیر و عسل بر ایشان عرضه می‌کند و ایشان چشمه‌های توحید و دریاهای تفرید بر او جلوه می‌کنند. بهشت درختان میوه‌دار با ازهار (شکوفه‌ها) بر ایشان عرضه می‌کند، ایشان نهال‌های دُرد و حیرت بر او جلوه می‌کنند. بهشت آراسته و پیراسته بر ایشان عرضه می‌کند و ایشان مخدرات (بانوان و دختران زیباروی پرده نشین) معرفت (این معرفتها مثل دخترانی که پس پرده‌اند و هر کس نمی‌تواند ببیند مگر محرم باشد، این معرفت پس حجابهایی است تا کسانی که محرم آن وادی نشوند، در آن وادی راهشان نمی‌دهند، برای داخل شدن به حرم مُحرم باید شد و نامحرم را به حرم راه نمی‌دهند و لذا در دنیا معرفت توحیدی، عمق آیات قرآنی و عمق روایات، تا محرم آن وادی نشوند، دست رد بر سینه می‌زنند که در این حریم جای نامحرم نیست، برو) و مخبآت مشاهدت (مخبآت به چیزهای پنهان شده و مخفی را گویند، مخبآت مشاهدت یعنی مشاهده‌ها و مکاشفه‌ها پنهانی هستند و آنجا چون یوم تبلی السرائر است، آنها را رو می‌کنند) بر او جلوه می‌کنند. بهشت از ایشان خجل باز گردد و ایشان در گذرند تا به «مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ» دیدۀ همت به کس باز نکنند.

چشم به هیچ چیز ندارند و می گویند:

برو این دام بر مرغ دگر نه                 که عنقا را بلند است آشیانه

 

معنای شراب نیستی

آرتیمانی یک عارف برجسته‌ای بوده است از اهالی آرتیمان که یک ده است اطراف ملایر و نهاوند و دیوان شعر عجیبی دارد. در یکی از این اشعار می رسد به اینجا که

خدایا به حق خراباتیان                    از این تهمت هستی‌ام وارهان

یک نکته‌ات بگویم، خود را مبین که رستی. همه بدبختی‌ها از این جاست که «من». اولین نقطه انحراف در رابطه با خلقت ما انسانها که در این عالم آغاز شد، ابلیس گفت: أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ (اعراف ،۱۲ ) به او گفته شد: قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ (حجر ) برو گم شو. همه سابقه های شش هزار ساله او با یک «انا» گفتن هیچ شد.

    

ابن فارض می‌گوید: بینی و بینک انی ینازعنی. فارفع بلطفک انی من البینی؛ میان من و تو انانیت من مزاحم است خدایا آن را بردار.

به این مثال دقت کنید: یک استاد معنوی صاحب ولایت تکوینی و کمالات چنین و چنان وجود دارد و ما در مقابل او عرض اندام می‌کنیم. او برای تربیت، ما را رها می‌کند. می‌داند که با این عرض اندام‌ها چنان سر ما به سنگ می‌خورد که به سوی خودش برخواهیم گشت. استادی میگفت:  تصور کنید دست یک بچه سه چهار ساله را گرفتید، در یک خیابانی که پر از معتاد و آدم‌ربا و قاچاقچی و شیاطین است. به آن بچه می‌گوییم که دستت را به من بده، اگر رها بکنی، بلا سرت  می‌آید، ممکن است دزدیده بشوی. او یک کم احساس غرور می‌کند که مگر خیال کردی من بچه‌ام؟ دستش را ول می‌کند و می‌دزدنش، هزار جور بلا سرش می آید اگر بتواند برگردد و دوباره به سراغ ما بیاید، می‌گوید شما را به خدا من را ول نکنید!

برخی در مقابل خدا می‌گویند خیال کردی که ما بچه‌ایم! خدا نکند که خدا ما را رها کند و بگوید: بروید، حالا که بچه نیستید، بروید. می‌رویم و می‌بینیم که وای بی‌خدایی عجب بلایی است. این دفعه برمی‌گردیم و می‌گوییم خدایا ما هیچیم.

 

معرفت رب یا معرفت نفس

در شرح حال یکی از بزرگان عرفا نقل شده است که در ابتدای سیر و سلوک خود به استادی رسید و گفت: چه کنم؟ گفت: هر چه هست و نیست در معرفت رب است. آمد و مقداری فکر کرد و متوجه نشد، سراغ استاد دیگری رفت و سوال کرد: چه کنم؟ گفت: هر چه هست و نیست در معرفت نفس است. به گریه افتاد. گفت چرا گریه می‌کنی؟ گفت حرف کدام را قبول کنم، او گفت معرفت رب، شما می‌گویی معرفت نفس. استاد خندید: یک چیز گفتیم، او رفیق را گفت و ما طریق را. رفیق رب است، یا شَفیقُ یا رَفیقُ، فُکَّنی مِنْ حَلَقِ الْمَضیقِ (دعای مشلول). طریق از طریق معرفت نفس است. معرفت نفس به این معنی که اگر کسی دقیق نفس خود را بشناسد می‌فهمد که هیچ است. اگر این معنی هیچی را فهمیدید، مثل آنجاست که آن بچه آمده است به بزرگتر خود می‌گوید که من هیچم. بزرگتر می‌گوید باشد، بیا روی کولم. حالا دیگر روی کول کسی هست که افراد مزاحم دستشان به او نمی‌رسد. مقام فنا چه در دنیا، چه در آخرت مقام ندیدن خود است؛ خود را نبین که رستی. حالا دیگر تو نیستی و اوست، نه اتحاد و نه حلول. لذا معمولا این بحثها را نمی‌کنند چون مردم بد می‌فهمند.

سخن نی زاتحاد و نی حلول است                  که این هر دو به اهل فن فضول است

صحبت از اتحاد و حلول نیست و صحبت از فنای فی ‌الله و بقای فی الله است، این افراد آن درجه را می‌بینند.

 

ادامه تفاوت بین ابرار و مقربین

پس هم ابرار در نعیم هستند و هم مقربین ولی تفاوت درجات را بیان کرد. فرقش در این است که هر مقربی، از ابرار هست ولی هر ابراری از مقربین نیست. به درجه ابرار که می‌رسند، اگر به حد مقربین هم برسند وارد آن وادی می‌شوند. مثلا سلمان فارسی در این عالم، معصوم نیست ولی منّا اهل البیت شده است. ابرار در فردای قیامت به اقتضای نحوه ابرار شدن، وارد نعیم می‌شوند. حال باید ببینیم که نعیم چیست؟ اینجا حرف مرحوم علامه طباطبایی را مطرح می‌کنیم و توضیحش اگر ماند، برای جلسه آینده.

 

نعیم از نظرگاه علامه طباطبایی

مرحوم علامه عبارتی در المیزان دارند که سریع رد شده‌اند اما این موضوع را برای شاگردانشان بیشتر توضیح داده‌اند و علتی هم که در المیزان سریع رد شده‌اند این است که در خانه اگر کس است، یک حرف بس است. آنهایی که اهلند، می‌گیرند و آنهایی هم که نیستند، که هیچ. همان که در آن عبارت بیان کردیم، مخدرات معرفت. آن معارفی که قرار است پشت پرده باشند و گاهی جرقه‌ای می زنند و عده‌ای می‌گیرند.

فرمود: نعیم، نعمت فراوان را می‌گویند. در قرآن کریم نعمتی که خداوند از آن، نعمت فراوان‌تر ذکر نکرده، نعمت ولایت است. از قدیم گفته‌اند که وصف العیش، نصف العیش. وصف جنت نعیم است و همه را باید سرحال بیاورد و ما هم در مباحث قبلی زیاد به این موضوع پرداخته‌ایم. وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا  (نحل ۱۸) شما اگر بخواهید نعمتهای الهی را بشمارید، قابل شمارش نیستند، از در و دیوار می‌ریزد. خداوند از نعمت هدایت به «منّ» یاد می‌کند؛ یعنی نعمت زیاد، لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ (آل عمران ۱۶۴) ولی از این بالاتر آنجاست که فرمودند الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا (مائده ۳) اتممت نعمتی، یعنی نعمت من که قرار است به شما برسد با این قضیه تمام شد. نه یعنی من ندارم، یعنی بالاتر از این نعمت از من چی می‌خواهید؟ می‌دانیم که  این آیه در رابطه با من کنت مولاه فهذا علی مولاه بود. پس بالاترین نعمت می‌شود، ولایت. بنابراین جنت نعیم می‌شود جنت ولایت. اولیای مقرب الهی که معصومند، خودشان نعیم هستند. ابرار به اقتضای درجه‌ای که از «بِر» دارند، وارد حریم ولایت نعیم اخروی می‌شوند. یکی را در کلاس ابتدایی راه می‌دهند و یکی به مراتب بالاتر می‌رود. حدیثی که در جلسه قبل بیان شد که وقتی امام حسین (ع) در آن جلسه صحبت می کنند بعضی چنان چشم می‌دوزند که وقتی مامورین الهی می‌گویند بیا، اینها می گویند برو ما پای صحبت امام حسینیم.

آن وقت آیا می ارزد که برای یک حرف پوچ زبان خودمان را از آن درجه محروم کنیم؟ تهمت و دروغ و غیبت چقدر؟ چرا از خدا نمی‌ترسیم؟ آن وقت آنجاست که یوم الحسره است، ظالمین انگشتهایشان را به دندان می‌گزند که وای چرا گوش نکردیم. عمرمان رفت، زندگیمان رفت. (وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا (سوره فرقان آیه ۲۷) دنبال چی بودیم؟

بر خیالی جنگشان و صلحشان                      وز خیالی فخرشان و ننگشان

خوشا به حال آنهایی که معاد را فهمیدند و آماده رفتن به آنجا شدند. البته به این نکته هم دقت کنید که تا فحش نشنویم و تا اذیت نشویم و تا دلمان نشکند تا اشکمان در اثر بدیهای دیگران جاری نشود تا احساس تنهایی در راه خدا نکنید، که اوج آن برای امام حسین (ع) در روز عاشورا بود، آن مقامات را به شما نمی‌دهند. امتحان می کنند. چرا می‌گویند لا یوم کیومک یا اباعبدالله؟ پیغمبر (ص) که جد امام حسین (ع) هستند، امیرالمومنین (ع) که پدر ایشانند، این همه انبیا که قبل از عاشورا بودند، اما قرار است امام حسین (ع) مظهر تمام این مصائبی که قرار است در راه خدا کسی تحمل کند، باشند، در اوج تنهایی و غربت و بعد هم ببیند که در جلوی چشمش عده‌ای مثل دیو و دد و درنده به سوی خیامش حمله‌ور بشوند و حضرت هم در گودال قتله‌گاه باشند. آن وقت مقام ثارالله را دارند که یک گوشه آن این است که در فردای قیامت وقتی امام حسین (ع) در عرش الهی شروع می‌کنند به سخن گفتن، آنهایی که اجازه می‌دهند به عرش نگاه بکنند، می‌گویند که بهشت را می‌خواهیم چه کار کنیم؟

 نعمت جنت بلها را دهند                         جنت عشاق تو سیمای توست

به خود ابی‌عبدالله قسم، گاهی گوشه‌هایی را در همین دنیا نشان می‌دهند. فراق بعد از وصل سخت‌تر است از فراق قبل از وصل. کسی که لذت وصل را چشیده و بعد دچار فراق شده است، بیشتر از کسی که آن لذت را نچشیده، می‌سوزد.

سوختگان راه عشق

گاهی دیدیم برخی را که می‌سوزند. یکی نقل کرده بود که با کسی که دارای مقامات عالیه بود از نجف به کربلا می‌رفتند، هر کدام یک کوله پشتی داشتند. آن آقا صدای بسیار خوبی داشت معمولا هم نمی خواند چون کسی نمی توانست تحمل کند، عجیب هم بکا بود. با هم به مضیفی رسیده بودند و می‌خواستند استراحت کوتاهی بکنند و به مضیف بعدی برسند. تکیه به دیوار داده بودند که ایشان یک دفعه این بیت حافظ را خواند:

صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را        که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را

می‌گفت این را خواند و چنان گریه می‌کرد و وقتی آمدم او را آرام کنم، دستم که به ایشان خورد عین آهن گداخته ای بود، دستم سوخت و گفتم چی شده؟ تب داری؟ گفت سالهاست می‌سوزیم.

این سوزشها این است که در عالم مکاشفه به این افراد نشان داده‌اند. همان مخدرات معرفت. دیده‌اند و گفته‌اند این مال قیامت است؛ لذا منتظرند و می‌سوزند.

امیرالمومنین (ع) در خطبه همام در رابطه با این درجه از تقوا می‌فرمایند:

لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ

اگر آن اجلی را که خدا برای این افراد معین کرده است و قرار است تا فلان روز بمانند، این ارواحشان در بدنشان یک چشم به هم زدن حاضر نبود بماند و هر آینه می خواستند از اینجا بروند.

مرحوم آیت الله میلانی شاگرد خاص مرحوم آیت الله کمپانی بود و گفت این سوال را من از ایشان پرسیدم این اشعار در مورد حضرت زهرا (س) آدم را می سوزاند هم فارسی و هم عربی آن! (فاطمیه‌ای نیست در این کره زمین که این اشعار خوانده نشود) مرحوم کمپانی گریستند و گفتند به خدا قبل از این که شعر بگویم آن صحنه را در مکاشفه به من  نشان دادند و من دیدم و بعد شعر آن را گفتم.

مناسبت هفته

روز عاشورا همه جوانها رفتند و همه نوشته‌اند که تحیر ما از این بود که هر چه به عصر عاشورا نزدیک‌تر می‌شدیم، چهره حضرت بشاش‌تر می‌شد، چون در مقام قرب و وصل حق پیش می‌رفتند. آن وقت اوج آن وقتی بود که شمر روی سینه مبارک نشسته بود، حسین چشم باز کرد و خندید، الهی رضا برضائک، تسلیما لقضائک، لامعبود سواک.

وقتی قرار است ایشان در همه چیز از همه بیشتر تحمل کنند، این که عمدا سر را برگردانید و کارد را از پشت بگذارید، یعنی نشان بدهد که در راه خدا دردی از این بیشتر اگر باز هم باشد، من به جان خریدارم. می‌دانید که اگر ابتدا از قفا ببرند، کارد اول به نخاع می رسد و درد جانفزایی به نظر میاد.

زینب ایستاده بود

آن دم بریدم من از حسین دل             کامد به میدان شمر سیه دل

او می‌دوید و من می‌دویدم                 او سوی مقتل، من سوی قاتل

او می‌نشست و من می‌نشستم            او روی سینه، من در مقابل

او می‌کشید و من می‌کشیدم             او خنجر از کین، من آه از دل

او می‌برید و من می‌بریدم                 او از حسین سر، من از حسین دل

شاید اینجا بود زینب(س) از تله زینبیه نظاره می کردند

از حرم تا قتله‌گه زینب صدا می زد حسین

دست و پا می زد حسین، زینب صدا می زد حسین

‌‌منبع: سخنرانی دکتر اسدی گرمارودی، جلسه پنجاه و دوم معاد برهانی در آیات قرآنی

به کوشش خانم ربوبی و رحمان نژاد