جلسه پنجاه و سوم
بسم الله الرحمن الرحیم
معاد برهانی در آیات قرآنی جلسه پنجاه و سوم
چکیده جلسات پیشین
در قیامت کبری، بعد از نفخ صور، چون یوم الجمع است همه را در آنجا گرد میآورند و چون یومالحساب است، حسابرسی دقیق صورت میگیرد و چون یومالفصل است، فاصله بین خوبان و بدان ایجاد میشود. این فاصله را قرآن کریم با یک بیان به بهشتیها و جهنمیها تقسیم مینماید و در بیان دقیقتر بهشتیها در سوره واقعه به دو درجه مختلف اصحاب یمین و درجه بالاتر مقربین(السابقون السابقون، اولئک المقربون) تقسیم میشوند. جهنمیها نیز مراحلی دارند که بحثش هنوز مطرح نشده است. بحث شد ابرار و مقربین در یک سطح نیستند. پس علیالقاعده، بهشت ابرار با بهشت مقربین هم نباید یک سطح باشد.
بهشت مقربان و ابرار
در قرآن کریم هم برای ابرار و هم برای مقربین «جنات نعیم» آمده است؛ اما این جنات در یک درجه نیستند. عنوان جنت نعیم یکی است ولی درجات آن یکی نیست.
در قرآن کریم، در آیات بسیاری(همچون آیه ۱۴۸ سوره بقره، آیه ۴۸ مائده) تصریح شده است که ما شما را در این دنیا قرار دادیم تا از هم سبقت بگیرید فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ، یعنی دنیا میدان مسابقه است.
تفاوت بین تز اسلامی و تز مارکسیسم از منظر استاد مطهری
استاد مطهری میگوید: مارکسیسم در مقام ادعا اصل را بر تساوی قرار داده اند که عملا آزادی، سلب میشود. اسلام، اصل را بر آزادی قرار داده است و عملا تساوی سلب میشود. ایشان مثال رژه نظامی و مسابقه دو را میزنند. در رژه نظامی اصل بر حرکت یکنواخت و یکسان است و اگر کسی دلش بخواهد تندتر برود، اجازه ندارد و باید با ریتم جمع حرکت کند و اگر یکی خسته است و دلش میخواهد که آرام تر برود به او میگویند: باید با بقیه حرکت کنی. اصل بر یکسانی و تساوی است و عملا آزادی سلب می شود. اما در مسابقه دو، اصل بر آزادی است و عملا تساوی نیست، یکی جلو میافتد. اسلام آزادی مشروط و مشروع را قرار داده است، البته نه آزادی بدون قید و شرط شرعی، به همین علت دنیا را میدان مسابقه قرار داده است؛ مسابقه در خیرات، نه مسابقه در پول درآوردن یا در کسب قدرت و شهرت.
مسابقه در خیرات
خداوند در آیه ۴۸ سوره مائده تاکید میفرماید:
وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ (مائده ۴۸)
و اگر خدا میخواست، همه شما را امت واحدی قرارمیداد؛ ولی خدا میخواهد شما را در آنچه به شما بخشیده بیازماید؛ پس در نیکیها بر یکدیگر سبقت جویید!
امت واحده یعنی یک امت یکسان و یک جور، مثل رژه نظامی، و اگر خدا میخواست شما را آن گونه قرار میداد، ولیکن نسبت به آن قدرت و امکانات و توان و وسعی که به شما داده است، شما را آزاد قرار داده است تا سبقت بگیرید، فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ، سبقت در خیرات.
چیستی خیرات
در برخی از آیات قرآن سرعت در خیرات، «یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ » (آیه ۱۱۴ سوره آل عمران) به کار رفته است؛ ولی در آیه ۶۱ سوره مومنون در وصف بندگان مومن، انسانهای برجستهای که فوز برای این دسته هست این دو واژه (سبقت و سرعت) با هم به کار رفته است:
أُولَئِکَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ (مومنون ۶۱)
اینها کسانی هستند که در خیرات میشتابند. فعالیت شدید و با سرعت دارند و در همین سرعت تلاش دارند که نسبت به بقیه سبقت بگیرند و جلو بیفتند. به عبارت دیگر نسبت به خیرات سرعت داشته باشید، لنگان لنگان و آرام آرام و افتان و خیزان نباشید، بلکه باید بجنبید و حرکت کنید. به فرموده امیرالمومنین(ع): اَلْفُرَصُ تَمُرُّ مَرَّ اَلسَّحَاب. فرصتها مثل ابر میآیند و رد میشوند، بَادِرِ اَلْفُرْصَةَ قَبْلَ أَنْ تَکُونَ غُصَّةً فرصتها را غنیمت بشمارید قبل از آنکه تبدیل به غصه خوردن بشود که ای داد وقتها از دست رفت و من نتوانستم کاری بکنم. لذا باید جنبید و حرکت کرد و سرعت داشت و از یکدیگر سبقت گرفت.
مراحل مسابقه در خیرات از نگاه عرفان
عرفا و حکما میگویند که ما در این عالم برای تکامل و به قول قرآن کریم مسابقه در خیرات، چهار سفر(سیر، حرکت) باید داشته باشیم. ما در عالم ماده هستیم و به تعبیر قرآن کریم در عالم ظلمت هستیم، قرار است از این عالم ظلمت به سمت نور حرکت کنیم. این چهار سیر عبارتند از:
- اولین سیر(در عالم خلق و عالم ماده)، سیر مِن الخلق الی الحق است، یعنی حرکت به سوی خدا، همین جا یک عده غربال و به دو دسته تقسیم می شوند:
الف) یک عده اصلا حرکت به سوی حق ندارند و غرق در خلق هستند. جز خلق، ماده و مادیت و تعلقات مادی، چیز دیگری برای اینها مطرح نیست. اصلاً حرکتی نیست که سبقت بگیرند.
ب) کسانی که به سوی خدا حرکت میکنند، سیر من الخلق الی الحق دارند.
- سیر من الحق فی الحق است. یعنی در خود خدا شناسی و در مرحله توجه به خدا، غوطهور میشوند.
ورود به مرحله سیر من الحق فی الحق ورود به فهم مقام ولایت است؛ چون ولی و ولایت به معنی نزدیکی است، او دارد به سوی خدا میرود. میفهمد که قرب الهی، نزدیک شدن به خدا به چه معناست. اینجا دو مرحله پیش می آید، گروهی که سبقت میگیرند و گروهی که سبقت نمیگیرند:
الف) مرحله اول سیر من الحق فی الحق مرحله فهم مقام ولایت است.
ب) مرحله عمقی سیر من الحق فی الحق تا جایی میرسد که فنای فی الله میشود. آن خود ولی است. (نه درک مقام ولایت بلکه خود صاحب مقام ولایت.) آنقدر در سیر من الحق فی الحق به قرب و نزدیکی رفته که خود مظهر ولایت الهی شده است: إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ (مائده ۵۵) این مقام ولایت میشود و خودش ولی الله است.
السابقون السابقون
سابقون اول، سبقت از اصحاب یمین به مقام ابرار است. اصحاب یمین آنهایی هستند که غرق در عالم خلق نیستند. آنهایی که غرق در عالم خلق هستند، همان اصحاب شمال یا جهنمیها میباشند. اصحاب یمین، یک حرکتی به سوی حق انجام دادهاند و از عالم خلق خارج شدهاند اما در همین حد پایههای اولیه هستند و جهنمی نیستند. اصحاب یمین به درک مقام ولایت نائل نشدند؛ لذا در همان درجاتی از بهشت قرار میگیرند. اما آنهایی که از اصحاب یمین سبقت گرفتهاند مقام ولایت را درک میکنند. خیرات در اینجا به این معنی است که به سوی سیر من الحق فی الحق تا به مقام «بر» میرسند؛ اما سابقون دومی کسانی هستند که از مقام «بر» در مقام قرب الهی به درجهای میرسند که به خود مقام ولایت نائل میشوند و به اینها مقرب گفته میشود.
تفاوت بین ابرار و مقربین
فرق ابرار با مقربین را ابتدا از لغت و سپس با توجه به آیات و روایات مورد بررسی قرار میدهیم.
ابرار جمع «بر» است و «بر» به کسی گفته میشود که در دل حب غیر خدا دارد؛ ولی به خاطر خدا میبخشد. طبق آیه ۹۲ سوره آل عمران لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ آنچه که دوست داری را به خاطر خدا بدهی. معلوم است که غیر خدا را دوست دارد و این پله اول سابقون است. غیر خدا را دوست دارد ولی چون خدا را بیشتر دوست دارد، أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ، خدا بگوید بگذر، میگذرد.
بررسی « عَلَى حُبِّهِ» با توجه به مقام قرب اهل البیت(ع)
خداوند در آیه شریفه ۵ تا ۹ در سوره مبارکه انسان فرموده است:
إِنَّ الْأَبْرَارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کَانَ مِزَاجُهَا کَافُورًا (انسان ۵) اینجا ابرار با قرینه مربوط به روزه گرفتن امیرالمومنین (ع)، حضرت زهرا (س)، حسنین و فضه هم که این روزه را با آنها روزه گرفته است. این ابرار این نوشیدنی را دارند که در مورد آن قرار است بحث کنیم. عَیْنًا یَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیرًا (انسان ۶) که عباد الهی از این مینوشند که جوشان و خروشان است، یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَیَخَافُونَ یَوْمًا کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرًا (انسان ۷) اینها نسبت به ادای نذر و بندگی الهی و آن روزی که شرش چنین و چنان است نگران و خائفند، وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا( انسان ۸) طبق این آیه که فرموده است عَلَى حُبِّهِ، اگر ضمیر حب را به طعام برگردانیم، غذا را دوست داشتند ولی به خاطر وفای به نذر آن را بخشیدند و اینجا از مقام «بر» صحبت شده است. اما آیا اینها که جزو مقربین هستند، به مقام فنای فی الله نرسیدند که خدا را دوست نداشته باشند؟ در آیه۹ توضیح سبقت بعدی آمده است:
إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَلَا شُکُورًا (انسان ۹) اینکه ما هیچ چیز نمی خواهیم و به خاطر خدا این کار را انجام دادهایم.
پس با توجه به این موضوع، آن حب چیست؟
۱- برخی از مفسرین فرمودند که ضمیر حب را برگردانیم به خدا. علی حبه یعنی علی حب الله، غذا را بخشیدند، به خاطر اینکه خدا را دوست داشتند.
۲- با توجه کلمه ابرار اولی و آیه لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ به نظر میآید که همان تفسیر اول بهتر است. ضمیر حب را برگردانیم به غذا که مرجع ضمیر نزدیکتر هم هست.
میخواهد به ما بگوید که نیاز غریزی طبیعی است. یک وقت میگوییم که گروهی هستند مثل فرشتگان هستند که شهوت جنسی ندارند؛ لذا آلودگی جنسی هم نداشتند، این که هنر نیست؛ اما انسانی که شهوت جنسی دارد ولی آلودگی جنسی ندارد، این ارزنده است. اینها گرسنه بودند، بله غذا برایشان جاذبیت دارد اما إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ به گونهایست که از مقام ابرار رد شده اند السابقون السابقون و به مقام مقربین رسیدهاند. لذا در همین آیات هم تفاوت مقام ابرار و مقربین در این است که اگر کسی در دل چیزی غیر از خدا دارد، ولی به خاطر خدا بدهد این مقام بر است. مثلا اگر یک معامله انجام بشود، سود خوبی دارد اما چون خدا آن معامله را نمیپسندد، انسان انجام ندهد. این مقام بر است.
جایگاه مقربین از جایگاه ابرار بالاتر است، همان گونه در سیر کمالی در دنیا اگر در مرحله خلق بماند، سر از حق در نمیآورد؛ ولی کسی که از خلق به حق میرسد در پله اول سیر من الحق فی الحق، درک مقام ولایت دارد ولی مقام ولایت ندارد، در مرحله سیر من الحق فی الحق به مقام فنا فی الله میرسد. این مقام یعنی در دل جز خدا هیچ چیز نیست. در دعای کمیل میخوانیم:
وَاجعَل قَلبی بِحُبِّکَ مُتَیِّماً ؛ یعنی خدایا دل مرا شیفته و والی حب خودت قرار بده که با حب تو جای حب غیر تو مطرح نیست تا چیزی در آن راه پیدا کند. القلبُ حَرَمُ اللّه ، فلا تُسْکِنْ حَرَمَ اللّه ِ غَیرَ اللّه این میشود مقام مقرب که صاحب مقام ولایت میشود.
سیر سوم و چهارم
- سیر من الحق الی الخلق است(بازگشت از حق به خلق و به میان مردم آمدن)، این سیر خلافت است. به منظور سیر چهارم که سیر من الخلق فی الخلق بالحق. حالا در خلق اِعمال ولایت الهی کند این میشود خلافت که متعلق به صاحب ولایت است و هر خلیفهای به غیر از صاحب ولایت در این سیر صعودی، غاصب میشود. در بهشت هم به اقتضای این سرعت و این سبقت جایگاه دارد. السابقون السابقون، سبقت گیرندگان سبقت گیرندگان، که سبقتگیرندگان اولی از اصحاب یمین به مقام ابرار است و دومی از مقام ابرار به مقام مقربین میباشد. مقربون در عالم در دل جز خدا چیزی راه ندادند و در آنجا هم وارد آن مرحله میشوند. لذا شرابی که به اینها مینوشانند، غیر از شرابیست که به بقیه مینوشانند.
- سیر من الخلق فی الخلق بالحق
سبقت در طاعت
شب (یا صبح) عید فطر بود و امام مجتبی (ع) از جایی رد میشدند، یک عده مشغول بازی و سرگرمی بودند. حضرت فرمودند که بازیگوشی میکنید؟ ماه رمضان را که پشت سر گذاشتید چه کار کردید؟ بعد فرمودند:
إِنَّ اَللَّهَ جَعَلَ شَهْرَ رَمَضَانَ مِضْمَاراً لِخَلْقِهِ فَیَسْتَبِقُونَ فِیهِ بِطَاعَتِهِ إِلَى مَرْضَاتِهِ فَسَبَقَ قَوْمٌ فَفَازُوا وَ قَصَّرَ آخَرُونَ فَخَابُوا فَالْعَجَبُ کُلُّ اَلْعَجَبِ مِنْ ضَاحِکٍ لاَعِبٍ فِی اَلْیَوْمِ اَلَّذِی یُثَابُ فِیهِ اَلْمُحْسِنُونَ وَ یَخْسَرُ فِیهِ اَلْمُبْطِلُونَ وَ اَیْمُ اَللَّهِ لَوْ کُشِفَ اَلْغِطَاءُ لَعَلِمُوا أَنَّ اَلْمُحْسِنَ مَشْغُولٌ بِإِحْسَانِهِ وَ اَلْمُسِیءَ مَشْغُولٌ بِإِسَاءَتِهِ ثُمَّ مَضَى .(تحفالعقول ص ۲۳۴، من لایحضره الفقیه ج۱ ص۵۱۱)
یقینا خداوند ماه رمضان را میدان مسابقهاى براى خلق خود قرار داده است،که به وسیلۀ طاعت او به سوى خشنودیش بر یک دیگر سبقت جویند،پس گروهى از مردم پیشى جستند و پیروز شدند،و گروهى دیگر کوتاهى کردند و نومید و ناکام گشتند.پس شگفتا و بسیار شگفتا!از آن کس که به خنده و بازى مشغول باشد در چنین روزى که نیکوکاران در آن پاداش مىیابند و باطلگرایان در آن زیان مىکنند،و قسم بخدا که اگر پرده برداشته شود دریابند و بدانند که نیکوکار سرگرم احسان و نیکوکارى خود است و بدکار مشغول و گرفتار زشتکارى خود!
این جعل خداست، (جعل خدا در خلقت تکوینی یعنی خدا این جور قرار داده است که چشم میتواند ببیند. با عضو دیگری قادر به دیدن نیستیم. این جعل تکوینی الهی است که با گوش میتوانیم بشنویم. جعل تکوینی الهی تخلف بردار نیست. اما در جعل تشریعی الهی، خدا قرار داده است اگر نماز نخوانید به جایی نمی رسید، حال اگر به جای نماز هر کار دیگری بکنیم، قبول نیست. خدا قرار داده که اگر خمس ندهی مالت پاک نیست. این جعل شرعی است و اگر خمس ندهیم اما به جای آن مقدار زیادی هم خیرات کنیم، آن نتیجهای که باید بگیریم را نخواهیم گرفت.
شخصی نماز چهار رکعتی را در سفر، چهار رکعت میخواند. به او گفتند که باید دو رکعت بخوانی، گفت هر چه بیشتر بهتر! گفتند: خدا گفته دو رکعت. گفت: من پای عبادت که به میان میآید، خدا سرم نمیشود. اگه آدم خدا سرش نشود که دیگر بندگی بیمعنا میشود.
بحث جعل تشریعی جهت بندگی است. اگر قرار است، سبقت برای قرب باشد، اوج خیرات میشود قرب یعنی ابتدا از یمین به مقام بر و سپس از بر به مقام قرب. وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ (ذاریات ۵۶) عبادت عامل قرب است و ماه رمضان ماه عبادت است، یعنی باید بررسی کنیم که چطور در زمینه قرب پیش رفته ایم. همان گونه که تعلق غذا و حرمتهای دیگه که در روزه حرام است را کنار گذاشتی، آیا توانستی بقیه محرمات را هم کنار بزنی یا نه؟
حضرت میفرمایند: إِنَّ اَللَّهَ جَعَلَ شَهْرَ رَمَضَانَ مِضْمَاراً لِخَلْقِهِ در این عبارت به کلمه «مِضمار» دقت کنید. اسب را وقتی برای روز مسابقه در یک مکان و زمان خاصی قرار میدهند و تمرین میدهند، یک وقت نگاه میکنند و میبینند که اسب چاق است و باید تا روز مسابقه او را لاغر کنند تا بدنش آماده دویدن بشود، به این برهه از زمان و مکان و این تمرینها را مضمار گفته میشود؛ یعنی زمان و مکان آماده شدن، جهت مسابقه دادن. در روایات ما گفتهاند که روز مسابقه، روز قیامت است و در نهجالبلاغه آمده است که وَ إِنَّ الْیَوْمَ الْمِضْمَارَ وَ غَداً السِّبَاقَ و دنیا مضمار است برای اینکه خودت را آماده کنی تا آنجا ببینی میتوانی جلو بیفتی یا نه. فَیَسْتَبِقُونَ فِیهِ بِطَاعَتِهِ إِلَى مَرْضَاتِهِ؛ مقام رضوان فوز است بالاتر از فلاح است. پس سبقت میگیرند در آن به طاعت الهی در مرضات الهی، حالت سبقت گرفتن داشته باشیم. فَسَبَقَ قَوْمٌ فَفَازُوا فرق فلاح و فوز این گونه بود که فلاح شامل مغفرت میشود، جهنم نمیرود ولی به مقام لقا و رضوان نائل نمیشود ولی فوز برخورداری از مقام رضوان است. وَ قَصَّرَ آخَرُونَ فَخَابُوا یک عده این سبقت را گرفتند و به آن مقام رضا رسیدند و رستگار شدند، گروه دیگر کوتاهی کردند و بیچاره شدند.
تسنیم، شراب مقربین
کسانی که در این عالم از مقام یمین به مقام ابرار و از مقام ابرار به مقام مقربین رسیدهاند، در فردای قیامت تسنیم و رحیق مخدوم به آنها داده میشود. پیامبر(ص) درباره تسنیم میفرماید:
هو أشرف شراب فی الجنّة ، یشربه محمّد و آل محمّد ، و هم المقرّبون السّابقون، رسول اللّه - صلّى اللّه علیه و آله - و علیّ بن أبی طالب و الأئمّة و فاطمة و خدیجة و ذرّیّتهم الّذین اتّبعوهم بإیمان، یتسنّم علیهم من أعالی دورهم.( تفسیر کنز الدقایق و بحر الرغائب ج۱۴ ص ۱۹۱)
هو أشرف شراب فی الجنّة شریفترین و بالاترین شراب در بهشت، تسنیم است. یشربه محمّد و آل محمّد پیامبرو آل محمد(ص) از این مینوشند. و هم المقرّبون السّابقون آن سابقونی که در مقام مقربین سبقت گرفتهاند. یعنی از سابقون اول هم رد شدند. رسول اللّه(ص) و علیّ بن أبی طالب و الأئمّة و فاطمة و خدیجة و ذرّیّتهم الّذین اتّبعوهم بإیمان، آنهایی که مومنانه از اینها تبعیت کردند یتسنّم علیهم من أعالی دورهم از آن بالای خانههایشان از تسنیم چیزی هم به آنها داده میشود. دور جمع دار به معنی خانه، ماوا و جایگاه است، جایگاهی که اینها دارند از آن بالاییهایی که اینها پیدا کردهاند هم یک چیزی به اینها داده میشود.
امام صادق (ع): تَسْنِیمٌ: أَشْرَفُ شَرَابٍ فِی اَلْجَنَّةِ یَشْرَبُهُ مُحَمَّدٌ وَ آلُ مُحَمَّدٍ صِرْفاً وَ یُمْزَجُ لِأَصْحَابِ اَلْیَمِینِ وَ لِسَائِرِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ
تسنیم بالاترین و شریفترین شراب در جنت است، فقط پیامبر (ص) و آل پیامبر (ع) از آن مینوشند، یک مقداری هم برای بقیه قاطی میکنند و چند جرعهای هم به بقیه مینوشانند.
شراب در قرآن
این شراب چیست که برای بهشتیان و درجات مختلف، درجات مختلف شراب را مطرح کرده است. یک اشاره قرآنی و روایی میکنیم و بعد هم به اشعاری که این موضوع را برای ما توضیح داده است.
در ذیل این آیه شریفه وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا (انسان ۲۱) به این معنی که ربش، پروردگارش ساقی شد تا شراب طهور را به او بنوشانند، امام صادق (ع) فرمودند: این شراب یعنی زایل کننده و عامل زدودن هر چه غیر خداست از دل که در تفسیر علی بن ابراهیم و عیاشی در ذیل این آیه آمده است.
کسانی که در این رابطه کار کردهاند میگویند که خداوند که در قرآن میفرماید اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ (نور ۳۵)، منظور از نور، چراغ یا نور خورشید نیست؛ بلکه این مثلی است برای فهم ما. خاصیت نور این است که ظاهر بذاته و مظهر لغیره. بهترین مثالی که در این عالم میتوان برای خدا زد از بابت مثال که کمی ذهن را نزدیک کند، غیر از نور چیزی نیست. اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ (نور ۳۵)، یعنی در کل هستی آن که ظاهر بذات است خداست و مظهر لغیر هم خداست. اگر چیزی وجود دارد، در اثر وجود بخشی اوست و خودش هم حقیقت وجود است. پس مثال قشنگتر از نور نمی شود زد. لذا اینجا هم بهترین مثالی شراب است؛ به این جهت که خصیصه شراب انگوری و الکلی این است که انسان را مست میکند. دو چیز در مستی مطرح است:
- مست غافل است، در شراب الکلی مست غافل از حق است و برای همین هم بد است.
- مست تعلقات را رها میکند. یک آدم مست هر چه در جیبش است را رها می کند و به دیگری میدهد. آدم مست حواسش نیست. چون در مستی الکل، گاهی خلاف حق انجام میدهد، گاهی آنچه را که میبخشد را نباید ببخشد. لذا حرام است و زشت است و به فرموده امیرالمومنین (ع) اگر یک قطره شراب در اقیانوسی بریزد، از آن اقیانوس ماهی بگیرند، من نمیخورم.
اما شراب معنوی هم مستی میآورد. این مستی هم دو نکته دارد:
۱- این مستی غفلت از یاد غیرخدا می آورد. هر چه غیرخداست را نمیبیند.
۲- بخشندگی درست دارد و هرچه غیر خداست را میبخشد.
اوج آن ابیعبدالله (ع) در عاشوراست. او مست خداست. چنان مست خداست که وقتی از امام باقر (ع) پرسیدند که آقا اصحاب امام حسین (ع) در کربلا آن همه صدمه دیدند، چه بر ایشان گذشت؟ فرمودند: احساس نکردند چون مست اویند.
مست اویم، مست اویم، مست او مات اویم، مات اویم، مات او
ابیعبدالله چنان مست اوست که غیر او نمی بیند، غیر او نمیخواهد، غیر او نمیپسندد. لذا برخی عرفا در مناجاتهایشان میگویند: «خدایا به ما آن ده که غیر از تو نخواهیم.»
مست شراب حق
مست الهی هر چه غیر از خدا را رها می کند.
از مرحله خلق به حق، حق در حق، از مرحله حق به خلق در خلق با معیار حق.
معمولا ما از دشمن و خطر فرار می کنیم. مولوی میگوید که یکی داشت میدوید و میگفت که بدوید. ازش پرسیدند از چی بدویم؟ پلنگ؟ گفت: نه، از آن بدتر است. پرسیدند گرگ؟ گفت: نه، از آن بدتر است.
پرسیدند شیر؟ گفت: نه، از آن بدتر است. نادان است.
حال یک وقت آدم میدود از گرگ و شیر و نادان است، اما خدا میفرماید فرار کنید، الی الله، بدوید به سوی خدا. یعنی هر چه غیر خداست را رها کنید، پول و مقام و قدرت و تعلقات، خطر هستند، حتی زن و شوهر و بچه اگر در راه خدا نباشد، إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَةٌ (تغابن ۱۵). آیا میتوانی رها کنی به سوی خدا بروی و برای خدا بخواهی؟ امام حسین(ع) تا حضرت علی اکبر می آیند می فرمایند: بابا برو، آن کسی که حرکت نمی کند که جلو نمیافتد. میدان مسابقه است، رژه نظامی که نیست، باید بدویم.
شبستری در گلشن راز میگوید:
مسافر آن بود کو بگذرد زود ز خود صافی شود چون آتش از دود
دقت کنید که وقتی بر ذغال نفت یا ژل میریزیم و آتش میزنیم، ابتدا دود و گاز است و اذیت میکند، اینها ناخالصیهای آتش است. ناخالصیها که تمام میشود، گل آتش میماند. این ناخالصیها که در وجود من و شماست، دقت کنید که خلوص فقط برای خداست، تعلقات و وابستگیهاست که ریشهاش انانیت است، به قول حافظ یک نکتهات بگویم، خود را نبین که رستی، این خود بینی و انانیت که منشا همه بدبختیها در وجود ما میشود، آن ناخالصیهاست. همانطور که آن دود از آتش دور میشود و گل آتش باقی میماند، این انانیتها را اگر انسان از خودش دور کند، این میشود خلوص و فنای فیالله. کسی که به این مقام برسد، مسافر است و سیر کرده است و به آن مقصدی که بنا بود برسد، رسیده است.
ملا احمد نراقی که مرجع، فقیه و عالم برجسته شیعی در زمان قاجار بود در دیوان طاقدیس میگوید:
دی با دو سه رند لاابالی در میکده پای خم نشستم
جامی دو سه باده درکشیدم از دام ریا و زهد رستم
همانگونه که مستی با الکل، مستی باطل است، مستی حق، درست است. مست حق یعنی غیر حق برای او معنی ندارد؛ لاابالی حق هم یعنی هیچ چیز غیر از حق برای او اهمیت ندارد. لاابالی غلط با یک شورت راه میافتد تو کوچه و به او میگویند عجب لاابالی است، مست است و هیچ چیز حالیش نیست. اما لاابالی حق این جوری است که وقتی به او می گویند امل، مرتجع، هنوز داری جلسه میروی؟ برایش مهم نیست و انگار اصلا حالیش نیست. تعبیر همان آیه که میفرماید وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ (مائده ۵۴) که مصداق بارز آن در قرآن امیرالمومنین (ع) است که در معرفی خود فرمودند: وَ إِنِّی لَمِنْ قَوْم لاَ تَأْخُذُهُمْ فِی اللّهِ لَوْمَةُ لاَئِم، سرزنش سرزنش کنندهها در او هیچ اثر نمی کند یا همان رند لاابالی.
تا شیخ به جستجوی پل بود من آمدم و ز جوی جستم
این شراب کی حاصل میشود؟ وقتی که مست او شوی. کی مست او میشوی؟ انانیت را بکوبی و دور بریزی. بشکنیم این بت نفس را تا لذت عشق به او را بچشیم و نمیدهند این عشق را به آنانی که آن تیرگی و تاریکی و دود ذغال دور آن را گرفته است و گل آتش نشان داده نمیشود. زمانی ما خالص و مست و عاشق میشویم که این دودهای انانیت کنار برود و بگذارد این آتش، شعلهور بشود. هفته قبل گفته شد:
ز آتش مهری که خود افروختی جسم و جان و پیکرم را سوختی
هر که زین آتش نسوزد، پخته نیست وانکه زین آتش بماند خام، کیست
ای تو داروی تن تبخیز من وی همه چیز من و هر چیز من
رو ز هر چه غیر تو برتافتم خویشتن را در وجودت یافتم
میگدازد گرچه جانم از فراق زنده میدارد دلم را اشتیاق
راستی را از چه جانم سوختی وین چه آتش بود تو افروختی
خوب کردی، بیشتر جانم بسوز هرچه خواهی بر لهیبش برفروز
عاقبت من یار خود را یافتم نازنین دلدار خود را یافتم
یاد تو روشنگر افکار من ای خوشا من تا شدی تو یار من
اگر قرار است این آتش گل بندازد و آتش بشود، باید این دودها و گازها تمام بشود و برود.
در دیوان طاقدیس مرحوم نراقی ص ۴۵۶ آمده است:
واعظ مگو حدیث بهشت و قصور و حور ما توسن هوی و هوس کردهایم پی
زاهد برو، چه طعنه مستی زنی که هست مست از خیال دوست، صفایی نه مست می
(صفایی تخلص مرحوم نراقی است.)
این بهشت قصور و حور همان بهشت اصحاب یمین است و اینجا میگوید همت را بالا بردهایم و یک مجلس درس اباعبدالله حسین بر میلیاردها حور ترجیح دارد، در عالم واقعیت که رو میشود که چه عظمتی دارد. آن شراب مطرح است. نظامی میگوید:
مپندار خضر پیروز پی که از می مرا هست مقصود می
از آن می همه بیخودی خواستم بدان بیخودی مجلس آراستم
بیخودی یعنی خود را نبین که رستی، یعنی انانیت را زیر پا گذاشتن که تمرین میخواهد. لذا باز در شرح گلشن راز میگوید:
شرابی خور ز جام وجه باقی سقاهم ربهم او راست ساقی
همان گونه که شراب الکل مست میکند و تعلق را نمیفهمد، شراب عشق حق، این مستی حق میآورد و تعلق را کنار میزند. راهش این است که همانطور که کسی اگر خدای نکرده دنبال مستی الکل است، باید برود و کاری بکند و نمیشود بنشیند و بگوید میخواهم مست بشوم، در مور شراب عشق الهی، اول قدم با خود در افتادن است. لذا همه بزرگانی که در این وادی قرار شد شاگرد تربیت کنند، نگاه میکردند در شاگردهایشان چقدر انانیت وجود دارد، انگشت میگذاشتند روی همین نکته. بدون شریعت نمی شود، باید تابع شرع بود اما همان طور که در مثال زیبای مثنوی هم نشان داده شده است:
صد هزاران دام و دانه است ای خدا ما چو مرغانی حریص و بینوا
دم به دم پابسته دام نوییم هر یکی گر باز و سیمرغی شویم
میرهانی هر دمی ما را و باز سوی دامی میرویم ای بینیاز
ما در این انبار گندم میکنیم گندم جمع آمده گم میکنیم
مینیندیشیم ما آخر به هوش کاین خلل در گندمست از مکر موش
موش تا انبار ما حفره زدست و از فنش انبار ما ویران شدست
اول ای جان دفع شر موش کن وانگهان در جمع گندم جوش کن
این موش در انبان معنویت ما که نمیگذارد نمازمان و قرآنمان و روزهمان درست بشود، چیست؟ مگر خوارج یک شب تا صبح قرآن نمیخواندند ولی قاتل امیرالمومنین (ع) بودند و پیشانیشان هم پینه بسته بود؛ از نظر عبادت، خیلیهایشان دائما روزه بودند، پس چی شد؟ به این نکته ظریف دقت کنید که پیغمبر (ص) در مسجد نشسته بودند و فرمودند میخواهید یکی از جهنمیها را به شما نشان بدهم؟ الان از در میآید تو. خواص بودند، نگاه کردند که ذو الثدیه وارد شد. اخمها در چشمش، سلام و علیکم و ایستاد به نماز. پیغمبر فرمودند که بروید و با او صحبت کنید، بپرسید که الان در ذهن تو چی گذشت؟ نمازش را که سلام داد ازش سوال کردند و او گفت: حقیقتش در ذهنم سوال بود که خدایا من بالاترم یا پیغمبر؟ من دارم نماز میخوانم و او دارد حرف میزند. این فرد رهبر خوارج شد و در جنگ نهروان با امیرالمومنین (ع) جنگید. ابلیس هم گفت، أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ ، باید با «من» در افتاد و آن را کوبید. باید تواضع و فروتنی داشته باشیم و شکستگی پیدا کنیم.
در این هیئتهای تهران در قدیم افراد متدین در سطحی بسیار بالا بودند، جوری گمنام کار میکردند که میگفتند اگر کسی بفهمد ما این کار را کردیم، راضی نیستیم. این خلوص بود که اثر داشت. تو مرکز اسلامی جایی در خارج کشور، فردی بود که رییس بیمارستان بود و تو آشپزخانه آشپزی میکرد و دوست نداشت که در موردش صحبت بشود. می گفت نگویید من رییس بیمارستانم و پزشکم اجرش از بین می رود.
جمعبندی
اگر قیامت کبری یومالفصل است، بین بهشتیها هم یومالفصل است، چون بهشت اصحاب یمین با بهشت السابقون السابقون متفاوت است. با قرائنی که نشان داده شد، ابرار کسانی هستند که در دل غیر خدا را هم دوست دارند ولی به خاطر خدا انفاق می کنند، اما مقربین کسانی هستند که از این مرحله هم پیشی گرفتهاند از باب فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ و به اینجا رسیدند که دلشان را جای غیر خدا قرار ندادند.
دو عالم را به یک بار از دل تنگ برون کردیم تا جای تو باشد
جانم به فدایت یا ابیعبدالله (ع)، در دلش چیزی بجز خدا نیست لذا ثارالله است. علاقه به فرزند از دو دید، یکی اینکه هر پدر و مادری فرزندش را دوست دارد و از دید دوم، فرزندی که لایق باشد و ثمره عمر پدر و مادر باشد. در رابطه معلم و شاگردی هم همینطوراست. هر معلمی، شاگردان خودش را دوست دارد اما شاگردی که آنقدر راه استاد را دنبالهروی کرده است از جایگاه ویژهای برخوردار است.
وقتی استاد مطهری به شهادت رسیده بود و با مرحوم علامه طباطبایی مصاحبه کردند، ایشان که مقام بالایی داشتند و انگشتشمار در این صد سال اخیر کسی به مقام ایشان رسیده است، دستمال گرفته بود و هق هق گریه میکرد.
حال پدری مثل امام حسین (ع) که مظهر عاطفه و رحمت است و فرزندی مثل علی اکبر (س) که بیان معصوم در مورد ایشان این است که اشبه الناس خَلقا و خُلقا برسول الله. از این مقام بالاتر نداریم. حالا این پسر آمده است و اذن میدان میخواهد و قطعی است که شهید میشود، امام فرمودند: سریع برو بابا جان!
به این معنی که تو دلم جز خواست خدا چیزی نیست. خدا این را میخواهد.
بیش از این بابا دلم را خون مکن زاده لیلی مرا مجنون مکن
گه دلم پیش تو و گه پیش اوست رو که در یک دل نمیگنجد دو دوست
همان گونه که راجعبه حضرت زینب (س) داریم که از یک طرف فرمود: والله ما رایت الا جمیلا، از باب این است که در دل جز خدا نیست. ولی این بدن ماده است و متعلق به عالم ماده، لذا انقدر ایشان فرسوده شده بودند که وقتی به مدینه برگشتند، حتی شوهر ایشان او را نشناخت. دو جنبه ملکی و ملکوتی.
در مورد امام حسین هم این دو جنبه وجود دارد، وقتی کنار بدن علی اکبر آمدند، فرمودند:
جوانان بنیهاشم بیایید علی را بر در خیمه رسانید
خدا داند که من طاقت ندارم علی را بر در خیمه رسانم
دیدند امام حسین (ع) انگار شکسته شد اما دست به کمر نگرفته بود. اما در کنار علقمه امام حسین (ع) یک دست به کمر گرفتند و فرمودند: الان انکسر ظهری و قلت حیلتی