جلسه پنجاه و ششم

تعداد بازدید:۷۸۱

بسم الله الرحمن الرحیم

معاد برهانی در آیات قرآنی جلسه پنجاه و ششم

چکیده جلسات پیشین

طبق آیات قرآن کریم قیامت کبری، یوم الجمع، یوم الحساب، یوم الدین، یوم الجزا و یوم الفصل است. همه انسانها در صحنه قیامت کبری جمع می‌شوند تا به حساب آنها رسیدگی شود و بر مبنای نتیجه اعمال و جزایی که برای آنها در نظر گرفته شده، بین آنها فاصله می‌افتد، لذا یوم الفصل هم گفته می‌شود. این فاصله در مرحله اول به دو دسته کلی بهشتیان و جهنمی‌ها تقسیم می‌شود. در مرحله دقیقتر بهشتی‌ها خود به دسته‌های مختلف تقسیم می‌شوند که به آنها اصحاب یمین و مقربین گفته می‌شود. درجات متفاوت بهشتی‌ها به اقتضای نحوه عملکرد آنها در این دنیاست.

معنای جهنم

از نظر لغوی جهنم چاه بسیار عمیقی است که در این چاه، امکان عذاب و مشکلاتی هست.( مفردات راغب و  النهایه). با نگاه قرآنی معنی اصطلاحی جهنم عبارت است از جایگاهی که بدکاران دنیا در آن جایگاه نسبت به کارهای بد دنیوی که انجام داده اند، معذبند و عذاب می‌شوند. با این نگاه بهشت را بهترین جایگاه در عالم آخرت و جهنم را با این نگاه در مقابل بهشت، بدترین جایگاه، جایگاه عذاب و نتیجه اعمال بد را دیدن می‌دانیم. البته تعابیر دیگری در قرآن کریم در خصوص جهنم به کار رفته است مانند جحیم، سقر، سعیر، نار، حاویه و اسماء دیگر.

سوالات و شبهات مطرح شده در باب ارتباط بین رحمت خدا و جهنم

  • خدایی را که متدینین بویژه مسلمین با توجه به آیات قرآن کریم معرفی می‌کنند خدای رحیم، رحمان و رئوف است و در قرآن ۱۱۴ بار ذات الهی با عنوان الرحمان الرحیم معرفی می‌شود، یعنی خدایی که رحمتش بسیار(رحمان، صیغه مبالغه) است و تداوم(رحیم، صفت مشبهه) دارد؛ افزون بر این آیات بسیاری در خصوص رحمت و رأفت پروردگار مطرح می‌شود، حال چطور ممکن است این چنین خدا انسانهایی را که در این عالم اشتباه و خطایی را مرتکب شده‌اند و یا آن چنان که باید بندگی نکردند را در جهنم و نار عذاب کند و بسوزاند. این با رحمت خداوند چگونه سازگارست؟
  • در دعای جوشن کبیر هر فرازی که خوانده می شود، از خدا درخواست نجات از نار داریم و در دعای قرآن به سر گرفتن از پروردگار نجات از نار مطرح می‌شود. این همه حساسیت نسبت به جهنم و عذاب اخروی و آن همه مسائلی که همه بعد از برزخ در قیامت کبری و مساله تحقق بهشت و دوزخ داریم، چگونه با رحمت و رأفت پروردگار همخوانی دارد؟

گاهی هم در قالب قیاس به این مسئله دامن می‌زنند و می‌گویند:

  • مگر در مسائل اخلاقی تأکید نمی‌شود لذتی که در عفو است، در انتقام نیست. همچنین ما انسانها یکدیگر را سفارش می‌کنیم که اهل مکارم اخلاقی باشید، گذشت کنید، سخت نگیرید و اغماض کنید. حال ذات اقدس الهی که جامع همه صفات کمالیه به صورت مطلق است این گونه مردم را به خاطر چند صباحی که در این عالم بوده‌اند، عذاب کند؟

  • اگر قرار است خدا عذاب کند، بر فرض هم همه عمر را گناه کرده باشند۶۰ سال، ۸۰ سال ، بحث خلود در نار و الی الابد در جهنم بودن، چگونه قابل پذیرش و توجیه است و آیا می‌شود این موضوع را قبول کرد؟ این آیات نعوذ بالله ظلم نیست؟

بررسی شبهه وجود تناقض بین رحمت خداوند و عذاب جهنم

می‌گویند: طبق تعالیم دینی و فرهنگ اهل‌البیت (ع) یأس از رحمت پروردگار خود یکی از گناهان کبیره است، خدایی که رحمان و رحیم است می‌فرماید: لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (زمر ۵۳) مأیوس از رحمت خدا نشوید، خداوند گناهان را می آمرزد؛ لذا قرار است مأیوس از رحمت خدا نباشیم؛ اما آیات بی‌شماری در رابطه با عذاب و جهنم آمده است و روایات عجیبی هم در این زمینه مطرح شده است که وحشت را برای انسان مجسم می‌کند؛ این دو موضوع چگونه قابل جمع است؟

رحمت، تجلی یکی از صفات کمالی پروردگار در این عالم و در عالم آخرت است که در این عالم به دو شکل رحمت عامه و رحمت خاصه نمایانگر شده است. تجلی رحمت عام پروردگار همان خلقت همه مخلوقات در این عالم، روزی دادن مخلوقات الهی، هادیانی که خداوند برای هدایت ما انسانها فرستاده است، چه انبیاء و چه کتب آسمانی و چه اولیاء و چه بندگان صالحی که برای دلسوزی دنباله‌رو انبیاء و اولیاء شدند تا مردم را هدایت کنند. اینها همه تجلی رحمت عامه پروردگار است و شکی در آنها نیست. رحمت خاصه پروردگار شامل کسانی می شود که یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشَاءُ (آل‌عمران ۷۴) مقدماتی را فراهم کرده‌اند، ظرفیتی در خود ایجاد کردند و لیاقتی پیدا کردند. به عبارت دیگر نور چشمی خدا شدند. چون کاری کردند که إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانًا (انفال ۲۹) وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا (طلاق ۲) وَاتَّقُوا اللَّهَ وَیُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ  (بقره ۲۸۲) وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا  (عنکبوت ۲۹) و هکذا. اینها کارهایی کردند که این لیاقت در آنها پیدا شد که ذات اقدس الهی علاوه بر آن رحمت عامه‌ای که برای خلق دارد، رحمت خاصه‌ای را هم برای اینها قرار دهد، این هم تجلی رحمت پروردگار در این عالم است که هیچ بحثی در آن نیست و ما قبول داریم.

اما آیا رحمت که یک صفت کمالی پروردگار است و به صورت عام و خاص تجلی می‌کند و این همه آثار در این عالم باقی می‌گذارد و ما آرزو می‌کنیم که مشمول این تجلی و این عنایت بشویم، سبب می‌شود دیگر صفات کمالی پروردگار تجلی نیابد؟ و یا آیا اگر دیگر صفات خداوند تجلی کنند کمال است؟ صفات خدا اگر بخواهند در کنار هم تجلی بیابند، یک اقتضای خاصی را می‌طلبد. به این مثال برای تقریب ذهن دقت کنید. رشد جسمی کودکی را در نظر بگیرید که به سن ۲۰سالگی رسیده است  تمام بدن او مانند یک انسان ۲۰ ساله رشد یافته ولی سر او به اندازه یک کودک یک ماهه باشد و یا بر عکس، آیا این نقص است یا کمال؟ نقص است چون همه جنبه‌ها متناسب با هم رشد نکرده‌اند. در ما انسانها نیز اگر فقط یک صفت کمالی بروز کند و دیگر صفات کمالی در کنارش بروز نیابد، امکان اینکه به جای کمال نقص باشد هست.

فرض کنید که یک قاضی پشت میز محاکمه و قضاوت نشسته است. صفت رحمت یک صفت کمالیه است و باید رحم، روحیه مهربانی و لطف داشته باشیم. اما اگر در قاضی فقط رحمت تجلی پیدا کند، برمبنای رحم به این مجرم نگاه کند و صفت عدل و دیگر صفات لازمه کمال در او بروز نکند. ممکن است رحمت منهای تجلی صفت عدل، ظلم شود.

مثلاً استادی با نظر رحمت و لطف و گذشت به برگه‌های شاگردان نگاه می‌کند و به آنها ارفاق می‌کند. عده‌ای ، ۱۶، ۱۷، ۱۸ و ۱۹ شده‌اند و فقط یک نفر ۲۰ شده است. قرار بوده است به  نمره ۲۰ امتیاز قابل توجهی داده شود.  اگر بر مبنای رحمت کسانی که نمره  ۱۹گرفته اند  را ۲۰ بدهد، حال تعداد کسانی که ۲۰ شده اند بیشتر از یک نفر است و امتیاز باید بین به قید قرعه داده شود؛ از این رو حق آن کسی که واقعا ۲۰ بوده است، ضایع می‌شود. در اینجا رحمت شده است اما رحمتی که با عدالت هماهنگی ندارد.

افزون بر این رحمتی که در ما انسانها هست، انفعالی است. یعنی ما تحت تأثیر یک اموری قرار می‌گیریم و احساساتی و عاطفی می‌شویم، این حالت احساسات و عاطفه موجب تحریک ما می‌شود و می‌تواند ما را منفعل کند، بر مبنای این حالت انفعالی، رحم خودمان را شامل حال طرف می‌کنیم.

 

لذتی که در عفو هست در انتقام نیست!

 اگر گفته شده لذتی که در عفو است، در انتقام نیست، آیا همه جا منظور است؟ خیر، اگر شما قدرت و توان دارید که جزای عمل فرد ظالم خونخواری را بدهید تا به ظلم خود ادامه ندهد؛ اما عفو ‌کنید، با عفو جسورتر شود؛ این خود ظلم است و جای لذتی که در عفو است در انتقام نیست نمی‌باشد. یکی از انتقاداتی که به آیین تحریفی مسیحیت در عصر ما وارد شده این است که مسیحیان معتقدند اگر این طرف صورتت را زدند، آن طرف صورت را هم بگیرید تا بزنند!

ترحم بر پلنگ تیزدندان                  ستم‌کاری بود بر گوسپندان

متاسفانه اکثرا در طول تاریخ در جامعه افراد جسور تعدادشان خیلی بیشتر بوده است. حال اگر ما بیاییم به این افراد جسور، ظالم و اهل حقه‌بازی اغماض و رحم کنیم و مسئله لذت در عفو را مطرح کنیم  او اصلا عفو نمی‌فهمد و جسورتر می‌شود. ممکن است به ظلم خود بیشتر ادامه دهد. لذا رحمت باید در کنار بقیه صفات کمالی در انسان و بالاتر آن در ذات اقدس الهی با هم تجلی پیدا کند تا این تناسب در عالم برقرار بشود. استادی که مبنا را بر رحمت گذاشته است، باید عدالت را نیز توجه داشته باشد. اگر رحمت با عدالت سازگار نبود، جای رحمت نیست. این خلاف می‌شود.

 

جود و بخشش بهتر است یا عدل

در فرمایشات امیرالمؤمنین (ع) آمده است: 

وَ سُئِلَ (علیه السلام) أَیُّهُمَا أَفْضَلُ، الْعَدْلُ أَوِ الْجُودُ؟ فَقَالَ (علیه السلام): الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا، وَ الْجُودُ یُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا؛ وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ، وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ؛ فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا.( حکمت ۴۳۷)

از آن حضرت پرسیدند که کدام یک از این دو برترند: عدالت یا بخشندگى؟ فرمود:
عدالت، هر چیز را به جاى خود مى نهد و بخشندگى آن را از جاى خود بیرون مى نهد. عدل، نگاهدارنده همگان است و بخشندگى، تنها کسى را در بر مى گیرد که بخشش نصیب او شده. پس، عدالت از بخشندگى شریفتر و برتر است.

امام سجاد (ع) در دعایی می‌فرمایند: اَللّهم عامِلْنا بِفَضْلِکَ وَ لا تُعامِلْنا بِعَدْلِکَ. این به این معنی نیست که ما عدل را قبول نداریم و خدایا عدل را کنار بگذار. (نکته ظریفی در این دعاست که به جای خودش بحث خواهیم کرد.) اما در اینجا از امام سوال شده است: کدام یک از این دو برترند؟ عدالت یا بخشندگی؟ امام (ع) فرمودند: الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا، وَ الْجُودُ یُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا؛ عدل همه امور را در جای خودش قرار می‌دهد. یک معنای عدل «وَضع الشئ فیما وُضِع» است. ما در فرهنگ اخلاق اسلامی مبنا را بر مکارم اخلاق داریم نه محاسن اخلاق. اگر این فرمایش پیغمبر (ص) حدیث هم نباشد، اما از مضامین روایات دیگر در می‌آید که بعثت لاتمم مکارم الاخلاق. فرق مکارم اخلاق با محاسن اخلاق در این است که در محاسن اخلاق مته به خشخاش می‌گذاریم و خیلی عادلانه اگر یک سیلی زدی، یک سیلی می‌خوری. قصاص می‌کنی. اما مکارم اخلاق به معنی گذشت است. لذتی که در عفو است در انتقام نیست، جزو مکارم اخلاق است. لذا در مکارم اخلاق فرمود: آنجا بگذر، اگر قطع رحم کرده است، تو صله برقرار کن، اغماض کن و ببخش. سوال: اگر مبنا مکرمت اخلاقی است با آن اشتباهی که در آیین تحریفی مسیحیت داریم، تفاوتش چیست؟

در صحیفه سجادیه جوابش آمده است. امام سجاد (ع) در قالب یک دعا به خدا عرض می‌کنند: خدایا مرا یاری کن در جامعه‌ای که صلاحیت مکارم اخلاق ندارند، با محاسن اخلاق عمل کنم؛ یعنی اگر مکرمت اخلاقی یک فضیلت است، در کنار بقیه‌ آن فضایل باید دیده بشود تا از موضع خود خارج نشود. لذا جود و بخشش خیلی عالیست اما در کلام مولا دقت کنید. اگر شما به کسی جود می‌کنید و او تنبل بار می‌آید، دنبال کار و کوشش نمی‌رود و مفت‌خور بار می آید؛ اینجا جای جود نیست و جود ارزنده نیست. حتی جود هم باید برمبنای عدل باشد، رحمت، کرم و عفو هم باید برمبنای عدل باشند. اساس عدل است و برمبنای عدل بقیه صفات جایگاه پیدا می‌کنند. امام در ادامه فرمودند: وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ، عدل اداره کننده، تدبیر امور کننده و کنترل کننده عمومی است وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ؛ اما جود به عنوان یک عامل عارضی در شرایط خاص مطرح می‌شود، امر اصلی اولی نیست و امر عارضی است.  فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا. عدل بین این دو برتر و شریف‌تر است.

 

عدل از نگاه روایات

پیغمبر اسلام (ص): بالعدل قامت السموات و الارض (کتاب عوالی اللئالی ج۴ ص۱۰۳)

به این معنی که پابرجایی و استواری هر چه هست بر اساس عدل است. اگر عدل را بردارید، همه چیز به هم می‌ریزد.

در کتاب غرر حدیث ۳۴۶۴ از امیرالمومنین (ع) آمده است: إنَّ العَدلَ مِیزانُ اللّه ِ سُبحانَهُ الَّذی وَضَعَهُ فی الخَلقِ، و نَصَبَهُ لإِقامَةِ الحَقِّ، فلا تُخالِفْهُ فی مِیزانِهِ، و لا تُعارِضْهُ فی سُلطانِهِ

عدالت، ترازوى خداى سبحان است که آن را در میان خلق خود نهاده و براى بر پا داشتن حقّ، نصب کرده است. پس، برخلاف ترازوى او عمل مکن و با قدرتش مخالفت مورز.

عدل آن میزان الهی است، خدا ترازویی قرار داده است که بر مبنای این ترازو همه چیز سنجیده می‌شود. اگر یک ترازو باشد تا وزن اجسام را دقیق مشخص کند، دیگر اختلاف نظری پیش نمی آید، مثلا یک کتاب را به راحتی می‌توان فهمید چند کیلو است. آنچه که قرار است همه چیز در این عالم بر اساس آن سنجیده بشود، عدل است. هم برای مردم در نظام فردی، خانوادگی، اجتماعی، زندگی بر اساس عدل است و هم بر اقامه حق. با این ترازو و مبنای عدل الهی مخالفت نکن و در مقابل او ایستادگی به خرج مده.

حال اگر بنا شد رحمتی را در نظر بگیریم که با عدل جور نباشد، کسی بگوید خداوند در فردای قیامت رحمتش را شامل حال افراد بکند و آنها را ببخشد، خلاف عدل نیست. بیان شد که اگر رحمت تجلی یک صفت کمالیه حضرت حق هست، عدل صفت کمالی حق است. در اعتقادات شیعی یکی از دو دلیل مهمی که در علم کلام بحث می‌شود که عدل را به عنوان اصلی مستقل از اصول اساسی قرار دادیم، همین است. اصول دین شامل توحید، عدل نبوت، امامت و معاد است. عدل که یکی از صفات خداست، رحمت و حکمت و علم هم از صفات هستند، اما چرا عدل به عنوان یک اصل مطرح شده است؟ یکی از علل این است که چون خداوند بر مبنای عدل همه چیز را در عالم قرار داده است. اگر بالعدل قامت السموات و الارض مطرح فرمود، رحمت بر اساس عدل، عفو بر اساس عدل، پایه را باید بر اساس عدل قرار بدهیم تا بقیه بتوانند معنا پیدا کند، وگرنه ممکن است رحمت و عفوی صورت بگیرد که خلاف عدل باشد. آن وقت مشکل درست می‌شود.

 

جهنم یکی از نعم الهی

در سوره مبارکه الرحمن خداوند نعمتهایش را می‌شمرد و می‌فرماید فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ، جهنم را از نعمتهای خدا شمرده است و می‌گوید که چطور شما این نعمت الهی را تکذیب می‌کنید؟

 

سوره مبارکه الرحمن آیات ۱- ۳۰

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ 

الرَّحْمَنُ ﴿۱ عَلَّمَ الْقُرْآنَ ﴿۲ خَلَقَ الْإِنْسَانَ ﴿۳ عَلَّمَهُ الْبَیَانَ ﴿۴ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ ﴿۵ وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ ﴿۶ وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ ﴿۷أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ ﴿۸ وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ ﴿۹ وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ ﴿۱۰ فِیهَا فَاکِهَةٌ وَالنَّخْلُ ذَاتُ الْأَکْمَامِ ﴿۱۱ وَالْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَالرَّیْحَانُ ﴿۱۲فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۱۳خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ کَالْفَخَّارِ ﴿۱۴وَخَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ ﴿۱۵فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۱۶ رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ ﴿۱۷ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۱۸ مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ ﴿۱۹ بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا یَبْغِیَانِ ﴿۲۰ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۲۱ یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ ﴿۲۲فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۲۳وَلَهُ الْجَوَارِ الْمُنْشَآتُ فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلَامِ ﴿۲۴ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۲۵کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ ﴿۲۶ وَیَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِکْرَامِ ﴿۲۷ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۲۸ یَسْأَلُهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ ﴿۲۹ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۳۰

به نام خداى رحمان و رحیم . (خدای) رحمان (۱)که قرآن را تعلیم کرد(۲) انسان را بیافرید(۳) و بیانش بیاموخت (۴) خورشید و قمر با نظم و حسابى که او مقرر کرده در حرکتند(۵) روییدنى هاى بى ساقه و با ساقه برایش سجده مى‌کنند(۶) آسمان را بر افراشته و میزان نهاده (۷) تا شما هم در سنجیدنها خیانت نکنید(۸) و باید که وزن را با رعایت عدالت بر قرار نموده و کم و زیاد نکنید (۹) و زمین را براى مردم گسترده کرد (۱۰) زمینى که در آن میوه ها و نخل داراى غلاف هست (۱۱) و دانه هاى داراى سبوس و گیاهان معطر است (۱۲) پس اى جن و انس ! دیگر کدامیک از نعمت هاى پروردگارتان را کفران مى کنید؟ (۱۳) انسان را از لایه خشکیده اى چون سفال آفرید (۱۴) و جن را از شعله اى از آتش خلق کرد (۱۵) پس اى جن و انس ! دیگر کدامیک از نعمت هاى پروردگارتان را کفران مى کنید؟ (۱۶) پروردگارى که پروردگار دو مشرق و دو مغرب (تابستانى و زمستانى )(۱۷) پس اى جن و انس دیگر کدامیک از نعمت هاى پروردگارتان را کفران مى کنید؟ (۱۸) دو دریـا (یـکـى شـیـریـن در مـخـازن زیـر زمـیـنـى و یـکـى شـور در اقـیـانـوس هـا) را بهم متصل کرد (۱۹) و بین آن دو فاصله اى قرار داد تا به یکدیگر تجاوز نکنند (۲۰) پس اى جن و انس دیگر کدامیک از نعمت هاى پروردگارتان را تکذیب مى کنید؟ (۲۱) و از آن دو لولو و مرجان بیرون مى آید (۲۲) پس دیگر کدامیک از نعمت هاى پروردگارتان را تکذیب مى کنید؟ (۲۳) و براى او است کشتى هایى که در دریا چون کوه پدید آمده (۲۴) دیگر کدامیک از نعمت هاى پروردگارتان را تکذیب مى کنید؟ (۲۵) هر چه بر گرده زمین است نابود مى شود (۲۶) تـنـهـا ذات پـروردگـارت بـاقـى مـى مـانـد، چـون او داراى صـفـات جلال و جمال است (۲۷) پس دیگر کدامیک از نعمت هاى پروردگارتان را تکذیب مى کنید؟ (۲۸) هـمـه کـسـانـى کـه در آسـمـان هـا و زمـیـنـنـد از او در خـواسـت مـى کـنـنـد، و او روزه مشغول کارى نو است (۲۸) پس دیگر کدامیک از نعمت هاى پروردگارتان را تکذیب مى کنید (۳۰).

در این سوره نعمتهای الهی در عالم تکوین، آسمان و زمین و امکاناتی که خدا خلق نموده مطرح می‌شود و سپس تکرار می‌کند که فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ تا به آیه ۳۱ می‌رسد:

سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّهَ الثَّقَلَانِ (الرحمن ۳۱) این ثقلان یعنی جن و انس.

آن مطالبی که در ۳۰ آیه قبل فرموده است، اینجا می‌گوید که حالا وقت پایان شد و این فراغت حاصل شد و قرار است در فردای قیامت نتیجه اعمال این انسانها را نشان دهیم. یعنی اول دقت کنید که این حسابرسی و مواخذه کردن و این نتیجه حسابرسی فردای قیامت برای شما جن و انس از فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ است و از آلای الهی می‌باشد و شما چطور می‌خواهید آن را تکذیب کنید. 

 

جن در قرآن

در قرآن کریم بحث جن و انس به عنوان موجود دو بعدی مختار و مکلف که پیغمبر و دین دارند و بهشتی و جهنمی‌ هستند، مطرح شده است. بارها بیان شده است که حرف عوام الناس که جن سم و دم و شاخ دارد و در زیرزمین است را باید کنار گذاشت. جن یک موجودی است که خدا یک سوره در قرآن به نام آنها دارد، آیاتی هم در قرآن راجع به آنها آمده است. مانند ما انسانها دو بعد دارند، لذا وقتی در فردای قیامت قرار است که گناهکاران به سوی جهنم بروند و مواخذه بشوند، خداوند می‌فرماید:

 یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی وَیُنْذِرُونَکُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هَذَا (انعام ۱۳۰)

ای انسانها، ای جنیان مگر برای شما پیغمبر نیامد، مگر شما را توجه نداد؟ مگر نگفت یک همچنین روزی است؟

همین طور در آیه وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ (ذاریات ۵۶) می‌فرماید ما جن و انس را نیافریدیم مگر عبادت خدا کنند با آن توضیحاتی که گذشته است. لذا بحث ثقلان در اینجا در رابطه با جن و انس است.

 

یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَانْفُذُوا لَا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ (الرحمن ۳۳) ای جمعیت جنی‌ها و انسان ها اگر توان دارید از این کرانه‌های هستی بالا و پایین عالم وجود الهی بیرون بروید، پس بروید و خودتان را خارج کنید.

 

نظر علامه طباطبایی درباره « لَا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ »

مرحوم علامه طباطبایی در المیزان آورده‌اند:

بعضى از مفسرین گفته ‏اند: مراد از نفوذى که در این آیه نفى شده نفوذ علمى در آسمانها و زمین، و دست‏یابى به اقطار آن دو است (و نتیجه گرفته ‏اند که آیه شریفه پیشگویى از این آینده است که روزى بشر قدرت نفوذ علمى پیدا مى‏کند، و به اقطار آسمانها دست‏ مى‏ یابد) لیکن همانطور که ملاحظه فرمودید: سیاق آیه با این معنا سازگار نیست (چون در این آیات گفتگو در باره قیامت است، و در وسط چنین گفتگویى ناگهان به مساله ‏اى از مسائل دنیا پرداختن درست به نظر نمى‏ رسد).این آیات در مورد قیامت است. اینجاخطابى است تعجیزى، یعنى مى‏ خواهد بفرماید: روز قیامت هیچ کارى نمى ‏توانید بکنید و مراد از استطاعت، قدرت، و مراد از نفوذ از اقطار، فرار از کرانه‏ هاى محشر است. اى گروه جن و انس اگر توانستید از حساب و کتاب قیامت بگریزید، این شما و این نواحى آسمانها و زمین، ولى به هر طرف بگریزید بالأخره به ملک خدا گریخته ‏اید، و شما نمى‏ توانید از ملک خدا درآیید، و از مؤاخذه او رها شوید.

این راجع به جهنم و بهشت است و گرچه قرآن بطن اندر بطن دارد و اصل این مطلب را ممکن است از جای دیگر در بیاوریم اما اینجا به جنی‌ها و انسی‌ها می‌گوید که فردای قیامت که قرار است شما مواخذه بشوید و به اعمال سوء خود برسید، آیا راه گریزی دارید؟ اگر سلطه دارید، این اعمال را انجام بدهید. پس اینکه ما این قدرت را به شما ندادیم و وقتی قرار است معذب بشوید، عذاب می‌شوید هم از آلای الهی است که چطور آن را تکذیب می‌کنید؟

یُرْسَلُ عَلَیْکُمَا شُوَاظٌ مِنْ نَارٍ وَنُحَاسٌ فَلَا تَنْتَصِرَانِ (الرحمن ۳۵) بر شما دو دسته جنی‌ها و انسانها، آتش‌های بی‌دود و دودهای کشنده که یاری هم نمی‌شوید، قرار داده می‌شود و بعد هم می‌فرماید فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (الرحمن ۳۶).  الان مبحث ما نیست ولی مفسرین بحث کرده‌اند که آتش بی‌دود چیست که می‌سوزاند، اما نکته اینجاست که این هم از آلای الهی برشمرده شده است.

فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّمَاءُ فَکَانَتْ وَرْدَةً کَالدِّهَانِ (الرحمن ۳۷) وقتی آسمان شکافته شود و شعله‌های گدازنده آتش گل می‌اندازد و بالا می‌آید و مثل روغن گداخته‌ای سوزاننده می‌شود، اینها را هم آلا حساب کرده است.

فَیَوْمَئِذٍ لَا یُسْأَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَلَا جَانٌّ (الرحمن ۳۹) تا آیه ۴۷ در مورد جهنم است و از ۴۸ به بعد در مورد بهشت مطرح می‌شود.

پس قرآن کریم، جهنم را نعمت حساب کرده است. برخی در جهنم پیش‌نیاز بهشت را پاس می‌‌کنند و به بهشت می‌روند و همه مخلد در نار نیستند و این افراد در جهنم شستشو داده می‌شوند و برای رفتن به بهشت پاک می‌شوند ؛ اما مخلد در نار هم داریم. پس این بحث که اگر خدا رحیم و کریم و رئوف است، چطور جهنم قرار داده است، این گونه پاسخ داده می‌شود که خدا عادل هم هست.

 

باز بودن چشم برزخی و کرامات معنوی

این حرفها را به دو دلیل نمی‌شود راحت زد. ۱- باید مقدماتی گفته شود که این حرفها پذیرفته شود که الحمدلله برای این جمع این حرفها مشکل نیست. ۲- تا صحبت چشم برزخی و کرامات معنوی می‌شود، همه خیال می‌کنند که با یک ماه روزی صد بار لااله الا الله گفتن، قرار است این مقامات را پیدا کنیم و چون پیدا نمی‌کنیم گله می‌کنیم. هزار بار و هزار روز بگوییم لااله الا الله ولی یک دروغ بگوییم یا یک بار دل مادر یا پدرمان را بشکنیم، یک بار متوجه ارزشهای معنوی که وظیفه ماست نباشیم، یک بار انانیت و تفرعن در ما گل بکند، اثر آن می‌رود.

 اقتضای نور یک قلب پر از نور است، اگر قرار است چشم برزخی باز بشود، به قول آن بنده خدا: خدایا جان به لب رسید تا جام به لب رسید. لذا فوری نباید متوقع باشیم و البته باید مراقب رهزن‌های این مسیر هم باشیم. مرحوم آقا جمال گلپایگانی با آن عظمت، فقیه، مرجع تقلید، عالم وارسته، استاد حوزه که بسیاری از شاگردها را تربیت کرده است و نماز مرحوم آقای قاضی را ایشان خواندند، با همه این ارزشها می گوید در بحبوحه سیر و سلوک یک بار احساس کردم که کائنات به اذن من می‌گردد. یک قدرتهایی هم پیدا کردم. برخی گفته‌اند که از نجف اشرف می‌رود کاظمین در حرم موسی‌بن جعفر (ع) می‌چسبد و می‌گوید که آقا نجاتم بدهید، من می‌دانم که آنی که به اذن او کائنات می‌گردد بِیُمْنِهِ رُزِقَ اَلْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ اَلْأَرْضُ وَ اَلسَّمَاءُ، ولی الله اعظم است. من نیستم، این شیطان است، این را از من بگیرید. می‌گوید: آنقدر ناله زدم تا از من گرفتند و برگشتم.

باید دقت کنیم که یک تفرعن و یک انانیت می‌تواند آدم را بدبخت کند. مرحوم علامه طباطبایی هر بار که می‌فرمود «من» فوری اضافه می‌فرمود «من بنده».   

 

اندرز شیخ بهایی به واعظی که فقط رحمت خدا را در نظر داشت

در حالات مرحوم شیخ بهایی که چشم برزخی او باز بوده است، آمده است که می‌گوید از جایی رد می‌شدم و دیدم کسی مشغول وعظ است ولی با چشم برزخی دیدم که وعظش در دل مردم فرو نمی‌رود. الکَلَمَةُ إذا خَرَجَت مِنَ القَلبِ وَقَعَت فی القَلبِ؛ هرگاه سخنى از دل برخیزد در دل مى نشیند ( البته جنبه دیگری هم دارد. امام حسین (ع) در روز عاشورا موعظه کردند و هیچ کس نپذیرفت که آن موارد خاص، حساب خودش را دارد. امام فرمودند که بطونشان از حرام پر شده است. باید دقت داشته باشیم و همه این موارد را با هم جمع‌بندی کنیم.) شیخ بهایی می‌گوید که آدرس این موعظه کننده را گرفتم و به در خانه او رفتم. خانمی‌ دم در آمد، گفتم ببخشید این آقایی که موعظه می‌کرد که بود؟ خانم گفت: همسر من است. پرسیدم: این آقا چه کاره است؟ خانم گفت ایشان مشروبات الکلی می‌خورد. هر بار که به او اعتراض می کنم، می‌گوید که خدا کریم است، خدا رحیم است، خدا غفور است.

(شخصی دیگر در حال احتضار گفت به من شراب بدهید، بهش گفتند بترس از خدا، گفت:

 شرمنده از آنیم که در روز مکافات ، اندر خور عفو تو نکردیم گناهی.

 بزرگی گفت اگر در قیامت اجازه این نوع معرفت داده باشد و باقی بماند ولی آنجا حساب جور دیگری است.

در حالات مرحوم ملا آقای دربندی می‌گویند که روز عاشورا به سر خود می‌زد و می‌گفت: خدایا فردای قیامت شفاعت ابی عبدالله را در حق یزید قبول نکن.

بزرگی در این خصوص گفت: اگر فردای قیامت یزید دستش به امام حسین برسد، امام حسین آنقدر آقا هست که بگوید شفاعت کنم اما خدا نمی گذارد دست یزید به امام برسد، چون عادل است.)

شیخ از خانم پرسید: تو چه می‌گویی؟ گفت: هیچ چی. من چه بگویم؟ شیخ گفت: این بار بگو خدا عادل هم هست. اگر گفت این حرف را کی زده است، بگو یک شیخی آمد دم در که آدرسش را هم دارم. آن شب وقتی خانم گفت: خدا عادل هم هست، مرد لرزید و گفت این حرف تو نیست، کی گفته است؟ خانم آدرس شیخ را داد و او به دیدار شیخ رفت و شیخ از او خواست که توبه کند و گفت: آقا جان شما فقط رحمت را دیدید و عدل را ندیدید؟!

 

ضرورت وجود عدل در قیامت

 رحمت خدا انفعالی نیست که در یک موجود در اثر غلبه عواطف و احساسات، عدل را کنار بزند. باید عدل تحقق داشته باشد. عفو و رحمت هم بر اساس عدل است. اصلا یک فلسفه قیامت این است که چون دنیا ظرفیت تحقق صفت عدل الهی را ندارد باید عالمی باشد، وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَى که آن عالم ظرفیت تحقق این صفت عدل الهی را داشته باشد. مثلا در دنیا یک انسان، یک نفر را بکشد و یکی دیگر، صد نفر را؛ اگر هر دو را بخواهیم عادلانه قصاص کنیم، فقط می‌توانیم هر کدام را یک بار اعدام کنیم. این عدل نیست.

کسانی که بعد از پیغمبر (ص) اسلام را منحرف کردند، مسبب تمام آلودگی‌ها از صدر اسلام تا امروز هستند. آن ابتدا زاویه خیلی کوچک است اما هر چه می‌گذرد، بزرگ و بزرگتر می شود. حالا اگر او را با کسی که فقط یک سیلی زده یا یک دروغ گفته، شبیه هم قصاص کنیم که عادلانه نیست. همچنین اگر پیغمبر (ص) به امیر المومنین (ع) فرمود: یا علی لَأَنْ یَهْدیَ اللهُ بِکَ رَجُلاً واحِداً خَیْرٌ لَکَ مِمّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ. حالا کسانی که انسانهایی را هدایت کرده‌اند، چه گونه  در این دنیا می‌توان جبران کرد؟ ما گاهی در رابطه با مسائل مادی دنیا، مثلا رنج بردن از یک بیماری، حاضریم به پزشکی که از ما پول زیاد می‌گیرد و ما را منتظر نگه می‌دارد ولی ما را مداوا می‌کند، بگوییم: من چه جوری می‌توانم جبران کنم؟ من هر شب از درد می‌نالیدم اما شما محبت کردید، به اذن الهی خدا شفا را در وسیله بودن شما قرار داد.

فرض کنید که یک نوجوان ما در خطر مواد مخدر باشد، یک دوست و رفیقی پیدا شد و انقدر وقت گذاشت که این جوان را از اعتیاد نجات داد و او تبدیل به یک آدم به درد بخور شد. تا آخر عمر به آن دوست می‌گوییم که چه جوری می‌شود زحمت شما را جبران کرد؟ کاری که شما کردی، قابل جبران نیست.

اگر قرار است صفت عدل الهی در این عالم وجود تحقق بیابد، می‌دانیم در دنیا ظرفیت آن نیست، پس آخرت ظرف تحقق آن است. لازمه عدل هم این است که بدی، نتیجه خودش را داشته باشد.

آیا برمبنای صفت ارزنده عدل اینها می‌تواند با هم یکی باشد و آیا قابل پذیرش است؟ بله. رحمت بر مبنای عدل قابل پذیرش است.

 

عدل لازمه ربوبیت الهی

ما در همین عالم طبق نظامی که ذات اقدس الهی قرار داده است، متوجه می‌شویم که رحمت خوب است. اما می‌بینیم در جایی که رحمت کردن، مردم را لوس و پرتوقع می‌کند و زمینه آلودگی را فراهم می‌کند، می‌گوییم اینجا جایش نیست و این کار را نکن. در جایی که قرار است ارفاق و اغماض کنیم، با این فرض که اشتباه نمی‌کنیم و یقین داریم که الان این ارفاق، یک نوع بدآموزی دارد، آن ارفاق را انجام نمی‌دهیم چون خلاف عدل است.

ذات اقدس الهی در این عالم، با وجودی که کریم و رحیم است اما در همین دنیا هم خیلی از امتها را دچار عذاب کرده است. مثلا حضرت نوح (ع) از خدا خواست که بلا نازل کن و بلا نازل شد. برای برخی طوفان، برای برخی صاعقه، برای برخی باران سنگ نازل شد، آیا اینها خلاف رحمت خداست یا وقتی در یک جامعه اتمام حجت صورت گرفت و افراد به آن اندازه‌ای که قرار بود روشن‌گری صورت بگیرد، انجام شد؛ حالا دیگر به جایی رسیده‌اند که مستوجب عذاب است. این عذاب نازل شدن هم برای آنها خیر است و هم برای بعدی‌ها که خدا بندگان دیگری هم دارد.

امیرالمومنین (ع) در فرمان مالک اشتر می‌گوید: لَا یَکُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِیءُ عِنْدَکَ بِمَنْزِلَةٍ سَوَاءٍ فَإِنَّ ذَلِکَ تَزْهِیدٌ لِأَهْلِ الْإِحْسَانِ فِی الْإِحْسَانِ وَ تَدْرِیبٌ لِأَهْلِ الْإِسَاءَةِ عَلَى الْإِسَاءَةِ (الله اکبر از این تز تربیتی)

نیکوکار و بدکار در برابرت یکسان نباشند، که این کار نیکوکار را در انجام کار نیک بى رغبت، و بدکار را در بدى ترغیب مى کند.

حضرت می‌فرماید: مالک، حالا که می‌روی مصر و قرار است استاندار من باشی، نکند محسن و مسئ، نیکوکار و خطاکار در حکومت تو یکسان باشد. چرا که این امر باعث می‌شود که نیکوکار نسبت به ادامه نیکوکاری سست بشود و آن خطاکار نسبت به ادامه خطاکاری خود جسور بشود. چند درصد جامعه هستند که آنقدر رشد یافته هستند که بگویند اگر همه مردم به من فحش بدهند، من دست از خوبی خودم برنمی‌دارم. من دست از خدمت خلق برنمی‌دارم. ما همه انسانیم، خسته می‌شویم و می‌بریم و تحملمان کم است. لذا در کلاس درس آیا همه شاگردها در این حد هستند که اگر در مدرسه، معلم و استاد تو سر آن کسی که همه درسها را خوانده و پاک است، بزنند و نمره منفی به او بدهند، برایشان فرق نکند؟ حالا نزنند و نمره منفی ندهند ولی تشویق نکنند و آن دیگری که درس نخوانده و کار خوب انجام نداده را چون می‌خواهند لطف کنند، نمره قبولی به او بدهند و به‌به به او بگویند؟ این فرد هم توقعش بالاتر می‌رود.

خدا رب است، مربی و تربیت کننده کل هستی است. لازمه ربوبیت، بالعدل قامت السموات و الارض است. عدل در جای خودش است و رحمت هم به اقتضای عدل سر جای خودش است.

لطف حق با تو مداراها کند              چون که از حد بگذرد، رسوا کند

 

کار به جایی می‌رسد که فرعون، تیر و کمان برمی‌دارد به سمت آسمان و می گوید که خدای شما را می‌زنم. ان‌شاءالله در ادامه خواهیم گفت که خداوند در رابطه با کسانی که مخلد در نارند می‌فرماید که اگر عمر دوباره هم بدهم و برگردند دنیا، دوباره همین می‌شود. چون ما اعمال جوانحی و جوارحی داریم. اعمال این افراد از نظر جوارحی و جوانحی به گونه‌ایست که هرچه عمر کنند، باز هم همینند.

حضرت نوح به خدا عرض کرد: ابلیس خیلی‌ها را منحرف می‌کند، به من اجازه می‌دهی ابلیس احضار بشود و من او را موعظه کنم و برگردانم، انقدر بندگان خدا را منحرف نکند. خدا این اجازه را به او داد. حضرت نوح با ابلیس شروع کرد به صحبت کردن، بیا بس کن دیگر. ابلیس گفت از خدای خودت بپرس ببین من را می‌پذیرد یا نه؟ حضرت نوح عرض کرد و وحی آمد به ابلیس بگو، تو به آدم سجده نکردی، حالا برو سر قبر آدم سجده بکن، من از تو بگذرم. ابلیس گفت: به! خودش زنده بود، سجده نکردم حالا بروم به قبرش سجده کنم؟!

بعضی‌ها اصلا یک حساب دیگری دارند، سادیسم دارند یا ابنورمال هستند. اینها باید بررسی شود. بله خدا رحمت دارد اما حرف عدالت الهی یا نار با لَا تَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ ٱللَّه (زمر ۵۳) هیچ منافاتی ندارد ولی باید همه را با هم ببینیم.

 

گریستن رسول خدا(ص) از وحشت شدت عذاب جهنم

سلمان فارسی می‌گوید که وارد مسجد النبی شدم، دیدم پیغمبر (ص) به شدت گریه می‌کنند. حال ایشان عادی نبود. به ابوذر گفتم: چی شده. نمی‌دانست. سلمان به ابوذر گفت: بیا کاری کنیم. من می‌دانم چشم پیغمبر به فاطمه زهرا (س) می‌افتد، مسرور می‌شود. تنها راه این است که من بروم از فاطمه زهرا (س) خواهش کنم به مسجد بیایند و با ورود ایشان، پیغمبر (ص) را از این حال خارج کنم.

سلمان می‌گوید رفتم و عرض کردم: بی‌بی جان تشریف بیارید مسجد تا حال پیغمبر (ص) را تغییر بدهیم. همین جاست که نقل می‌کند وقتی زهرا (س) از منزل خارج شدند، من به احترام پشت سرشان حرکت می‌کردم، دیدم چادر ایشان فقط قسمت پشتش ۱۲ وصله دارد. شرایط اقتصادی آن زمان و هم‌دردی. می‌گوید که گریه ام گرفت و زیر لب زمزمه کردم که خدایا من دختران حکام ایران و کسری و قیصر را دیده‌ام که چه پوششهایی داشتند، چادر دختر پیغمبر (ص) خدا و ملکه عالم وجود چگونه است!

می‌گوید که زهرا (س) وارد مسجد شد و از پیغمبر (ص) سوال کرد که بابا جان چه شده است؟ دو تا آیه راجع به عذاب جهنم نازل شده بود که بعد بحث می‌کنیم ان‌شاءالله. پیغمبر(ص) این دو آیه را خواندند. فرمودند: دخترم از وحشت شدت عذاب جهنم حالم این گونه شده است. می‌گوید: زهرا (س) هم مثل پیغمبر(ص) منقلب شدند و به گریه افتادند.

چیست این قضیه؟ چرا امیرالمومنین (ع) در مناجاتهای خودشان راجع به نار و جهنم و عذاب اخروی آن مطالب را بیان می‌کنند. تجلی عدل الهی در جای خودش با تجلی رحمت الهی منافاتی ندارد.

پیغمبر (ص) صدای زهرا را می‌شنیدند، شاد می‌شدند. یک جا صدای زهرا (س) دل پیغمبر (ص) را سخت به درد آورد. آنجایی که بین در و دیوار قرار گرفت. صدای زهرا (س) بلند شد: یَا اَبَتَاه! یَا رَسُولَ اللهِ! مَاذَا لَقِینَا بَعْدَکَ مِنْ اِبْنِ الْخَطَّابِ وَ ابْنِ اَبِی قُحَافَةِ؟!؛ ای پدر و ای رسول خدا! ما بعد از تو چه [روزگار سیاهی] از پسر خطاب و پسر ابو قحافه داشته‌ایم؟!

امیرالمومنین (ع) را از دهلیز در بیرون می‌بردند، زهرا (س) با این حالش دست را دراز کرد و دامن او را گرفت. گفت: قنفذ، مغیره، خالد، چرا معطل هستید؟ دست زهرا (س) را از دامن علی کوتاه کنید. آن قدر به دست زهرا (س) زدند، دست از دامن علی (ع) جدا شد، زهرا(س) به زمین افتاد، علی (ع) را به مسجد بردند ولی وقتی چشم باز کرد، پرسید: فضه با علی (ع) چه کردند؟ گفت: به مسجد بردند. شاید اینجا بوده که شاعر می‌گوید:

دنبال حیدر می‌دوید                                از سینه‌اش خون می‌چکید

وای من و وای من و وای من                       میخ در و سینه زهرای من

منبع: سخنرانی دکتر اسدی گرمارودی، جلسه پنجاه و ششم معاد برهانی در آیات قرآنی

به کوشش خانم ربوبی و رحمان نژاد