جلسه نوزدهم
بسم الله الرحمن الرحیم
معاد برهانی در آیات قرآن جلسه نوزدهم
چکیده جلسه پیشین
1-از نظر قرآن کریم، یکی از مسائل مهم اعتقادی، مسئله اعتقاد به معاد است که باید با ادله و تحقیق و تتبع پذیرفتهشود نه تقلید.
2- باورها و معرفتها دارای سطوح مختلف هستند که کمترین حد آن وهم است؛ یعنی احتمال وقوع امر زیر ۵۰ درصد میباشد، بعد از آن مرحله شک است یا ریب که احتمال وقوع با احتمال واقع نشدن با هم برابرند (۵۰-۵۰). در مرتبه بعد وقتی احتمال وقوع امری بین ۵۱ تا ۹۹ درصد باشد، به آن ظن گفته میشود. آنجایی که مطلب ۱۰۰ درصد جا افتاده باشد و هیچ جای شبههای باقی نمانده باشد را یقین مینامند.
مراحل شناخت:
3- طبق فرمایش قرآن مومن قرآنی کسی است که به آخرت یقین داشتهباشد.(بقره/4)
4- برای شناخت معاد که یکی از باورهای ارزنده ما است باید با تلاش به مرحله یقین برسیم؛ زیرا ظن، حتی اگر ۹۹٪ باشد، نمیتواند انسان را از حق بینیاز کند.
وَ ما یَتَّبِعُ اَکْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً إِنَّ اللَّـهَ عَلِیمٌ بِما یَفْعَلُونَ
اکثر آنها فقط از گمان خود پیروی میکنند. حالآنکه گمان و پندار، انسان را از حق بینیاز نمیسازد. بیشک خداوند بزرگ از عملکردشان آگاه است.﴿یونس/36﴾
5- راههای اثبات معاد در قرآن:
الف- بحث نقلی: در صورت پذیرش قرآن به عنوان کتاب الهی، قرآن میگوید: معاد یک امر قطعی و مسلم است و شما بعد از مرگ فنا ندارید و از بین نمیروید. مرگ انتقال از این عالم به مرحله بالاتر و ارزنده تر است که به تعبیر قرآن کریم وَالْآخِرَهُ خَیْرٌ وَاَبْقَی ﴿اعلی/17﴾ است. از نگاه قرآن دنیا نسبت به آخرت، متاع قلیل است و ابزاری بیش نیست و اصلاً عالم حیات نیست. عالم حیات عالم آخرت است که قرار است واقعیت موجودیت ما آنجا باشد. بعد از مرگ عالم مهمتری وجود دارد، وارد به نام قیامت صحنهای میشوید و در محکمه عدل الهی همه اعمال حساب و کتاب میشود:
مَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْرًا یَرَهُ وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ
پس هر که هم وزن ذرهای نیکی کند [نتیجه] آن را خواهد دید و هر که هم وزن ذره ای بدی کند [نتیجه] آن را خواهد دید.﴿زلزال8-7﴾
وَ ما هذِهِ الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ
این زندگی دنیا چیزی جز بازی و سرگرمی نیست، بدانید که سرای آخرت سرای زندگی حقیقی است. کاش این نکته را میفهمیدند! ﴿عنکبوت/64﴾
عملکرد انسان با این نگرش تغییر می کند؛ زیرا هدف خلقت را میفهمد و خودش را با آنچه خدا مقرر کرده وفق میدهد و بندگی خدا را میکند. به فرموده امیرالمومنین انسان میتواند از تاریخ ، از رفتن به قبرستان و زیارت اموات عبرت بگیرد.
حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانهای |
گفت یا باد است و یا خواب است و یا افسانهای |
پس بگفتم حال آن کس گو که دل بر وی ببست |
گفت یا مست است و یا دیوانه است و یا دیوانه ای |
ب- بحث عقلی:
برای اینکه از شک به یقین برسیم باید از عقل خود استفاده کنیم. همان طور که در موضوع حسی، با ابزار حس به یقین میرسیم در موضوعات عقلی و معرفتی هم با ابزار عقل به یقین میرسیم. قرآن برای کسانیکه میخواهند تعمق کنند و دقیق شوند، برای تقریب به ذهن با مثالهایی این استبعاد را از ذهن دور میکند و بیان میدارد معاد ممکن است و محال نیست. و هیچ دلیلی برای محال بودن زندهشدن پس از مرگ وجود ندارد. بلکه از نظر عقلی گفته میشود که وجود عدم نمیشود؛ بلکه تغییر میکند. پس امکان رفتن وجود به مراحل دیگری بعد از مرگ را عقل میتواند مطرح بکند. همچنین قرآن با بیان نمونه هایی همچون ماجرای اصحاب کهف بر مبنای اقل (ادل) دلیل بر امکان شی، وقوع شیء، معاد را اثبات میکند.
بررسی داستان اصحاب کهف
اَمْ حَسِبْتَ اَنَّ اَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً
آیا قضیه اصحاب کهف و رقیم برای شما عجیب است؟﴿9﴾
قرآن میگوید که شما از این عجایب خیلی مشاهده میکنید، چرا فکر نمیکنید؟ عقلتان را به کار بیاندازید. یعنی اگر واقعا چشم دل و سرت را باز کنی، هر لحظه در این عالم از این عجایب میبینی.
مرحوم مطهری در این خصوص میفرمایند که فرض کنید کارخانه سالمی داشته باشید و مواد اولیه به آن برسانید، کارخانه به شما محصول میدهد؛ یا به زنبور عسل تشبیه کنیم، اگر به او شهد گل داده شود به ما عسل خواهد داد اما اگر شهد گل را به زنبور معمولی بدهیم، عسلی نخواهیم داشت. چون زنبور معمولی قدرت تولید عسل ندارد. انسان عقل و دل دارد. با عقل و دل باید دیدهها و شنیدهها را مثل شهد گل تبدیل به عسل بکند. عقل و دل مانند کارخانه هستند، اطلاعاتی که میشنویم، میبینیم و میخوانیم و مشاهده میکنیم، مثل مواد اولیه برای کارخانه میماند و باید محصولی تولید کند. این که قرآن کریم این همه سرزنش میکند برای تعقل و تدبر و تفکر نکردن، یعنی این که مگر این کارخانه را نداری؟ مگر مواد اولیه نمیرسد؟ چرا کارخانه تعطیل است؟ کارخانه را به حرکت در بیار!
- آیه سیزدهم
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَاَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدیً
و ما سرگذشت آنها را بهحق بر تو حکایت میکنیم: آنها جوانمردانی بودند که به پروردگارشان ایمان داشتند و از همین رو بیشازپیش هدایتشان کردیم! (۱۳)
قصه جمع آن قصص در تعابیر قرآنی، وقایع تاریخی است که واقع شده است. خداوند در این آیه میفرماید من (خدا) دارم برای توی پیغمبر قصه حقیقی این جوانمردان را تعریف میکنم.
یکی از شروط بهرهمندی از عنایات پروردگار، ایمان است. اولین مشخصه این جوانمردان ایمان به خدا بوده است.
من نمیگویم که ای یزدان پاک گنج سیم و زر فراوانم دهی
یا کرم فرموده و در زندگی حشمتی همچون سلیمانم دهی
یا که بعد مرگ من در آن جهان غرفهای در کنج رضوانم دهی
بلکه خواهم آنچه را دادی به من گیری و یک ذره ایمانم دهی
این افراد مومن بودند؛ یعنی ایمان داشتند به این که ما نمیتوانیم خلاف آنچه خدا گفته، عمل کنیم.
با خدا باش و پادشاهی کن |
بیخدا باش و هرچه خواهی کن |
چگونگی عمل به معنای الله اکبر
فرض کنیم که سر یک دو راهی قرار گرفتهایم که اگر خلاف حرف خدا عمل کنیم، پول و بالاترین مدل اتومبیل، میز و شهرت به دست بیاوریم؛ اما ما یقین داریم که خدا راضی نیست. اگر هم مطابق حرف خدا عمل کنیم، کسی تحویلمان نمیگیرد و قبولمان نمیکند؛ اما راه درست این است. اگر ترجیحمان با راه خدا باشد، به معنی الله اکبر عمل کردیم. الله اکبر یعنی خدا از همه چیز بالاتر و بزرگتر است. پس نتیجه میگیریم که اگر این باور حاصل بشود که سر دو راهی یا چند راهی قرار گرفتیم، هر چه پیش آمد بگوییم الله اکبر، میشود معنی ایمان.
نکته دیگری که در این آیه این است که هنگام دعا از خدا چه بخواهیم؟ آیا به دنبال اسباببازی و عروسک هستیم یا میگوییم:
دو عالم را به یک بار از دل تنگ |
برون کردم تا جای تو باشد |
پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب |
تا در این پرده جز اندیشه تو نگذارم |
امام حسین (ع) در گودال قتلگاه میخندند و میگویند: إلهِی رِضًی بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لامْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المُستَغیثینَ. اگر قرار است برای دین تو زیر چکمه شمر بروم، چشم! حضرت زینب(س) هم در مجلس ابن زیاد گفت: وَاللهِ ما رَایتُ اِلّا جَمِیلا، به خدا جز زیبایی چیزی ندیدیم. همچنین با ذکر آیه (آل عمران/178)در پاسخ یزید که میپندارد خداوند به او عزت داده است میگویند: خدا به تو مهلت داده تا خودت را رو کنی و معلوم بشود که کی هستی که ادعای خلافت اسلامی میکنی. آیا واقعا فکر میکنی خلافت اسلامی مال مثل تو باید باشد؟ در حالیکه برادرم فریاد زد: اِنّا لِلّهِ وَاِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ وَعَلَی الاْسْلامِ الْسَّلامُ اِذ قَدْ بُلِیَتِ الاْمَّهُ بِراعٍ مِثْلَ یَزیدَ، وَلَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللّه ِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ: اَلْخِلافَهُ مُحَرَّمَهٌ عَلی آلِ اَبی سُفیانَ.
انا للّه و انا الیه راجعون و فاتحه اسلا م را باید خواند؛ زیرا امّت اسلام گرفتار چوپانی همانند یزید شده است و من خودم از رسول خدا(ص) شنیدم که می فرمود: خـلافت بر آل ابوسـفیان حـرام است.
اگر قرار است امیر جامعه اسلامی مثل یزید باشد، باید فاتحه اسلام را بخوانیم. چه اسلامی است که امیر آن یزید است؟ اسلام، حساب دارد، کتاب دارد، دین الهی است، خدا جامعه را همین طور رها نکرده و برای آن امیر معین کرده است.
پاداش خداوند در قبال ایمان آنها
خواسته هر فرد به اندازه فهم و معرفت اوست. سفارش هر راهنما به بقیه به اقتضای سطح اوست. حالا دقت کنید که خدا به پیغمبر خود میگوید که اینها جوانمرد بودند و خدا را ترجیح دادند و به رب خودشان ایمان داشتند و به خاطر خدا پست و مقام را رها کردند و به غار پناهنده شدند، خداوند نیز در مقابل، عالیترین عنایت خود را به آنها داد که همان افزایش هدایت خود است. (وَ زِدْناهُمْ هُدیً)
ما موظفیم در هر شبانهروز این آیه از سوره حمد (اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ) را بخوانیم. بزرگان در تفسیر این آیه گفتهاند: این عبارت دو معنی دارد:
۱- تداوم در صراط بودن
۲- افزایش هدایت در مسیر الهی
زیرا طبق اصول منطقی تحصیل حاصل حرف خلافی است، همین که نماز میخوانیم یعنی در صراط مستقیم هستیم و بندگی خدا را میکنیم؛ لذا اهدنا الصراط المستقیم، تداوم بودن در این مسیر و افزایش هدایت است.
یک وقت در محضر بزرگی گفته شد که دعا کنید دست ما را بگیرند، جواب دادند که این حرف غلط است، اگر دست ما را نگرفته بودند که در این حالات نبودیم. باید دعا کنیم که دست ما را رها نکنند.
- آیه چهاردهم
وَ رَبَطْنا عَلی قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً
ما دلهای آنها را یکپارچه و باثبات کردیم. آن هنگام که برخاستند و گفتند: پروردگار ما همان پروردگار آسمانها و زمین است و ما هرگز بهجای خداوند، کس دیگری را برای نجات خود نمیخوانیم، که اگر چنین کنیم سخنی بیاساس گفتهایم! (۱۴)
نشانه افزایش هدایت
اگر به ارتباط بین کلمات و حروف این آیات دقت کنیم، به عظمت قرآن پی میبرید. جای بسی تعجب است که عدهای با وجود این عظمت آشکار، باز هم به وحی الهی بودن و معجزه بودن قرآن شک دارند و میگویند رویاست!
خداوند در این آیه میفرماید: دلهای آنها را به هم پیوند دادیم، انگار به هم گره خوردند. مثل سیم بوکسل که چندین سیم نازک در کنار هم آنقدر قوی میشوند که می توانند کامیون را جابهجا کنند. مرحوم علامه در المیزان با قراین اثبات میکند که اینها ۷ نفر بودند ولی چنان به هم پیوند خورده بودند که قیام کردند و در برابر دقیانوس و حرف ظلمش ایستادند و حرف حق زدند.
- آیه پانزدهم
هوُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَهً لَوْ لا یَاْتُونَ عَلَیْهِمْ بِسُلْطانٍ بَیِّنٍ فَمَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّـهِ کَذِباً
این قوم ما که خدایانی بهجز پروردگار بزرگ اختیار کردهاند، چرا [برای اثبات معبودان خویش] دلیل روشنی نمیآورند؟! به راستی آیا ظالمتر از کسی که بر خدا دروغ میبندد وجود دارد؟! (۱۵)
افترا بر خداوند
افترا بر خداوند دو گونه است:
1-نسبت به اصل وجود خدا، که انسان بت یا انسان دیگر را خدا بداند. بت پرستی در تمام دورانها بوده است در دوران گذشته در حد اطلاعات اولیه خود، سنگ و چوب را بت میدانستند؛ اما در حال حاضر پست، مقام، مدرک تحصیلی و ... بت است؛ لذا مصداق عوض شده است نه واقعیت.
2- خدا تصریح کرده است که نماز بخوان و من میگویم معلوم نیست نماز لازم باشد!
در این آیه افترایی که اصحاب کهف مطرح کردهاند، ادعای خدایی دقیانوس است. خداوند میفرماید: چه ظلمی از این بالاتر است؟!
- آیه شانزدهم
وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّـهَ فَاْوُوا إِلَی الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ اَمْرِکُمْ مِرْفَقاً
حال که از این قوم ناسپاس و معبودانشان کنارهگیری کردهاید و فقط خدا را میپرستید، به غار پناه ببرید، و مطمئن باشید که پروردگارتان شما را مشمول رحمت خویش میکند و راه نجاتی پیش پایتان میگذارد (۱۶)
به طور خلاصه:
۱- یک قدرت باطل پیدا شده که در مقابل خدا عرض اندام میکند.
۲- اکثریت مردم یا بر اساس جهل یا براساس منفعت دنیوی میگویند که چه کار داری، ما باید نان بخوریم و برایمان مهم نیست که دقیانوس چه میگوید.
۳- یک اقلیت مومن پیدا شدند که میگویند ما نمیتوانیم باطل را ترویج کنیم. این هفت نفر (با قراین) با پست و مقام بودند ولی چه کردند؟ عزلت پیش گرفتند.
معنا و مفهوم عزلت
اعتزال از کلمه عزل و عزلت و گوشهگیری و انزوا میآید.
صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکر به دوام ناتمامان جهان را کند این پنج تمام
عزلت دو گونه است: منفی و مثبت. عزلت منفی آن است که انسان از جامعه، وظیفه، تکلیف و بودن در میان خلق خدا برای گرفتن دست خلق خدا شانه خالی کند. پیامبر(ص) میفرمایند: مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یُنادِی یا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِم، کسی که فریاد فردی را میشنود که دست نیاز دراز کرده است و او را کمک نکند مسلمانان نیست. نیاز هم میتواند مالی باشد و هم فکری. ما موظفیم مشکل را حل کنیم. هشام شاگرد امام صادق (ع) برای روشنگری انحرافات استادی در بصره از مدینه به بصره می رود پس از بازگشت امام صادق(ع) تمام قد برای او بلند می شوند و او را در کنار خود جای میدهند.
پیامبر به امیرالمومنین(ع) که از به عنوان نفس خود (آل عمران/61) یاد می کند می فرمایند:
لَاَنْ یَهْدیَ اللهُ بِکَ رَجُلاً واحِداً خَیْرٌ لَکَ مِمّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ. اگر خداوند یک نفر را بهوسیلهی تو هدایت کند، برای تو بهتر است از آنچه آفتاب بر آن میتابد.
اما زمانی شرایطی پیش میآید که چارهای جز عزلت نیست؛ جایی که امکان سکوت و دفاع از حق وجود ندارد. در چنین شرایطی عزلت چاره کار است که هزینه هم دارد.
اعتزال کار را به فرار و پناه بردن به بیابان رساند؛ چون در صورت دستگیری کشته میشدند. آنها تنها خدا را عبادت میکردند از این رو مورد عنایت و توجه الهی قرار گرفتند و با وجود اینکه پیامبر نبودند ؛اما همانند مادر حضرت موسی؟ع؟ الهام الهی شامل حالشان شد و به دل این افراد افتاد که چارهای ندارند جز اینکه به غار پناه برند و برای کارشان رفق و راحتی فراهم میشود.
البته توجه داشته باشید که خدا گاهی امتحان می کند و برای دیدن نتیجه باید کمی حوصله کرد و استقامت ورزید. به قول معروف علف به گوسفند دادی، فوری دست نزن ببینی دنبهاش چقدر شده است؟ باید کمی صبر کرد: وَ الْعَصْرِ (۱) إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ (۲) إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ (۳)
- آیه هفدهم:
وَ تَرَی الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ تَزاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذاتَ الْیَمِینِ وَ إِذا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمالِ وَ هُمْ فِی فَجْوَهٍ مِنْهُ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّـهِ مَنْ یَهْدِ اللَّـهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِداً
[ای پیامبر! موقعیت غار چنین بود که] نور خورشید به هنگام طلوع در سمت راست غار قرار داشت و هنگام غروب در سمت چپ آن. و آنها نیز [نه در دهانۀ غار بلکه] در محوطه داخل آن قرار داشتند! اینها همه از آیات خداست، بدان که خداوند هر که را هدایت کند او هدایتشدۀ واقعی است، و هر که را در گمراهی بگذارد هرگز یاور و راهنمایی برای او نخواهی یافت! (۱۷)
خداوند در این آیه میفرماید: با دقیانوس در افتادید به خاطر من خدا؟ من شما را فراموش نمیکنم.
مصداق بارز تاویل آیه «َا اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَهً مَرْضِیَّهً» ﴿فجر/28-27﴾ امام حسین (ع) است. خداوند می فرماید تو را نمیخواهند، سرت را از بدن جدا میکنند و زیر سم اسبها میگذارند؟ من تو را میخواهم، بیا! لذا با خدا باش، خدا شما را جدا میکند.
وَ تَرَی الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ تَزاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذاتَ الْیَمِینِ: نگاه میکردید که وقتی خورشید در میآید گویی مامور است که نورش در این غار طوری بتابد که از طرف راست طلوع کند و از طرف چپ غروب نماید.
نفس قوی
در محدوده عالم فیزیک افرادی نفسشان آنقدر قوی است که می توانند جلوی گرسنگی خود مقاوم کنند. در یک کتاب تربیتی آمده بود با انجام آزمایشی در رابطه با میزان تحمل گرسنگی کودکان، مشاهده شد کسانی که در دوران کودکی در مقابل شهوت غذا مقاومت داشتند در بزرگسالی هم در برابر شهوات و گرایشهای مختلف نفسانی هم مقاوم بودند و برعکس.
در فرهنگ قرآن کریم به ما سفارش تقوا شده است؛ یعنی جلوی هوای نفس خود را بگیرید و ایستادگی کنید تا قوی شوید. عده ای از علامه طباطبایی درخواست نمودند آنها را موعظه نماید.علامه گفتند: من که کسی نیستم که چیزی بگویم؛ اما یک روایت از امام صادق (ع) میگویم. امام صادق (ع) میفرمایند: ما ضَعُف بَدَنٌ عمّا قَوِیَتُ علیه النّیّه، کسی که نیتش قوی است، بدنش ضعف نمیفهمد؛ یعنی در حالت عادی، اگر عشق و شور و نیت الهی درونی در ما نباشد، انرژی انجام کار در ما شکل نمیگیرد اما از آن طرف اگر عشق و شوق باشد، ممکن است آدم شب تا صبح هم نخوابد تا موعد انجام کار برسد.
خدا چه کسی را هدایت میکند؟ آیا جبر است؟ خیر،جبر نیست. در آیات گفته شد که ایمان آوردند و خدا هم بر هدایتشان افزود. اینها ادعای خالی نکردند بلکه در محک عمل، عمل کردند، همه چیز خود را رها کرده و به غار پناه بردند. خدا هم به ایشان عنایت کرد.
نفس میتواند به قدرتی برسد که این جسم را نگه دارد. حالا خدا چه میکند؟
- آیه هجدهم
وَ تَحْسَبُهُمْ اَیْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْیَمِینِ وَ ذاتَ الشِّمالِ وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصِیدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً
[موقعیتشان چنان بود که] میپنداشتی همه بیدارند، حالآنکه همه در خواب بودند! حتی ما آنها را به سمت راست و چپ برمیگردانیم! و سگشان نیز در دهانۀ غار دودستش را دراز کرده بود! [و گوئی نگهبانی میداد]. اگر به سراغشان میرفتی از ترس پا به فرار میگذاشتی! (۱۸)
نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْیَمِینِ وَ ذاتَ الشِّمالِ زمین جوری تکان میخورده که اینها تکان بخورند تا مشکل پیدا نکنند. اگر به آنها توجه می کردی، یک خوفی در دلتان میافتاد که میخواستید فرار کنید. قدرت خدای عالم را دست کم گرفتید.
سگ اصحاب کهف
هنگامی که آنها به سمت کوه میرفتند چوپانی آنجا ایستاده بود. سگ دنبال آنها آمد و وارد غار شد و با آنها خوابید. طبق آیه قرآن «ذِراعَیْهِ بِالْوَصِیدِ» دستش طوری جلوی در غار گرفته بود که هر کس به غار میآمد از عظمت این سگ فرار میکرد.
خواجه نصیرالدین طوسی که نصیر الملت و الدین است. سالها در قلعه حسن صباح، زندانی فرقه اسماعیلیه و حسن صباح بوده است. با همه گرفتاریها و بلاها، چه آثاری دارد. اواخر عمر در بغداد بود که مرگش رسید، شاگر او علامه حلی میگوید از او پرسیدیم اجازه میدهید شما را در نجف دفن کنیم؟ گفت: خجالت میکشم، من را پایین پای این دو امام در کاظمین دفن کنید و روی قبرم بنویسید «وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصِیدِ»، من سالها همچون سگ اصحاب کهف در آستان شما خاندان بودم و خواستم از شما دفاع کنم، همان طور که پیغمبر فرمود: مَثَلُ اهلِ بَیتی مَثَلُ سَفینَهِ نُوحٍ؛ مَن رَکِبَها نَجا و مَن تَخَلّفَ عَنها هلک و إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی اَهْلَ بَیْتِی مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعدِی اَبَدا، من سفارش ایشان را انجام دادم.
- آیه بیست و یکم
وَکَذَلِکَ اَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا اَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَاَنَّ السَّاعَهَ لَا رَیْبَ فِیهَا... ﴿۲۱﴾
ما این را باقی گذاشتیم تا بدانید وعده خدا راجع به قیامت حق است و شکی در این که روز قیامت شما را برمیانگیزانیم نیست.
مناسبت هفته: در آستانه دهه محرم
بندهخدایی از بغداد به کربلا میرفت. همسفری داشت که در راه به باورها و اعتقادهای ایشان در رابطه با امیرالمومنین و امام حسین (ع) زخم زبان میزد و توهین میکرد حتی کار به برخورد فیزیکی کشید و سیلی هم زد. دلش خیلی شکسته شد. راه را کج کرد و به حرم امیرالمومنین(ع) رفت. وارد حرم که شد بی اختیار به گریه افتاد و گفت: من کتک خوردم مهم نیست. اذیت شدم مهم نیست اما زخم زبان آزارم می دهد. از شما میخواهم که انتقام بگیرید. شب در عالم خواب دید که امام پای او را ماساژ میدادند. فرمودند: پیاده آمدی، خسته شدی، پات درد گرفته! فرمودند: میشود از تو بخواهم او را حلال کنی؟ چون وقتی چشمش به فرات افتاد، دلش شکست و اشکش جاری شد و با خود گفت: عجب بی انصافهایی بودند که پسر پیامبر و خانواده او را تشنه قرار دادند. می گوید از خواب پریدم و آرامش عجیبی پیدا کرده بودم. پس از زیارت کربلا برگشتم. در بین راه دوباره به آن مرد رسیدم و گفت: به آقات شکایت من را کردی؟ گفتم: شکایت کردم و امیرالمومنین فرمود به خاطر اشکت از تو بگذرم. گفت: به خدا قسم کسی این را نمی دانست. من را با خودت به حرم ببر تا عذرخواهی کنم. مجلس امام حسین و اشک بر او حسابی دارد، خیلی ها را جدا میکنند.
ملاحسین قلی همدانی آن عارف و عالم بزرگ میگفتند رفتن به این مجالس، زنده کردن این مجالس و عظمت بخشیدن به آن است. گاهی آهی از دل کسی برمیخیزد دل ما را هم متحول میکند.
به کوشش:خانم ربوبی و رحمان نژاد