جلسه چهل و هشتم
بسم الله الرحمن الرحیم
معاد برهانی در آیات قرآنی جلسه چهل و هشتم
چکیده جلسات پیشین
قیامت اگر یوم الجمع است و یوم الحشر، یوم الفصل و یوم النشر هم هست که آیات مربوط به آنها بررسی شد.
از آنجا که همه انسانها در فردای قیامت در محکمه عدل الهی جمع میشوند به آن «یوم الجمع» میگویند و چون برای حسابرسی در پیشگاه الهی قیام میکنند به آن «یوم القیامه» و «یوم الحساب» گفته میشود. بعد از حسابرسی در محکمه الهی «نشر» صورت میگیرد؛ یعنی انسانها از همدیگر جدا میشوند و به اقتضای درجه و مقامی که در آن حسابرسی برمبنای اعمالی که در دنیا انجام دادند، جایگاه پیدا میکنند. بدین جهت به قیامت «یوم النشر» گفته میشود. به عنوان مثال در یک باغ سیب، فصل برداشت محصول، همه سیبها را از درخت جدا میکنند، ابتدا همه را در جایی جمعآوری میکنند و سپس سیبها را بر اساس درجهبندی از هم جدا میکنند. یک سری برای کود مصرف میشوند، یک سری برای خوراک دام و یک سری هم در مجالس مهم خوراک انسانها. در قیامت به یک معنا، بعد از یوم الجمع و یوم الحساب و حسابرسی به معنی «نشر» همین کار در مورد انسانها صورت میگیرد.
تقسیم بندی انسانها در قیامت
قرآن در این رابطه دو تا دسته بندی کلی انجام داده است. در یک تقسیمبندی انسان را به دو دسته تقسیم کرده است و در دیگری به سه دسته. برخی مخالفین قرآن کریم که تلاش دارند قرآن را رد کنند و بکوبند، این موضوع را تحت عنوان «تناقضات قرآن» مطرح کردهاند. در این جلسه ابتدا این دو دسته و سه دسته را مشخص میکنیم و بعد هم با یک بیان ساده و روشن به این موضوع میپردازیم که آیا این موضوع تناقض است یا بحث چیز دیگری است؟
تقسیم بندی به دو دسته
در سوره قیامت آیات 25-22 دو دسته بودن انسانها را در یومالنشر برای نشر و یا در یومالفصل برای فصل و جدا کردن مشخص می کند. آیات بسیار دیگری هم در این خصوص هست و این آیات به عنوان نمونه بیان شدهاند.
سوره قیامت آیات 25-22
وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ(22)
چهرههایی، افرادی که در چنین روزی حالتی شاداب دارند. «ناضره» به معنای شاداب و خرم است. «نضره» و «نضارت» در رابطه با درختان یک باغ هم به کار میبرند. اگر شما وارد یک باغ میشوید، درختان همه سرسبز، شاداب، پر از گل، پر از میوه باشند به آن باغ «نضره» میگویید. طبق این آیه وقتی قیامت برپا شد، حسابرسی صورت گرفت، یک چهرههایی، یک دسته از افراد را شاداب و خرم می بینید، به این مفهوم که الحمدلله از پل گذشتیم، مورد قبول واقع شدیم.
سوره مطففین آیه ۲۴
تَعْرِفُ فِی وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِیمِ
در سوره مبارکه مطففین در این رابطه اشاره میکند که اینها که حالت نضره و شادابی و خرمی دارند، این نضره و خرمی در رابطه با نعمتهایی است که برای آنها قرار داده شده است. خدا بر علو درجات مرحوم علامه طباطبایی بیفزاید که با توجه تفسیر آیه به آیه اثبات میکنند و ما انشاءالله به این بحث هم میرسیم که «جنت نعیم» یعنی جنتی که برخوردار از مواهب ولایت اولیای الهی است.
إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ(قیامت/23)
پس یک دسته چهرههایی هستند که در روز قیامت شاداب و خرمند، شاداب و خرم به سوی پروردگار نظاره میکنند، در آیه ۲۴ سوره مطففین هم این نضرة را نضره النعیم میداند و فعلا بدون اثبات بپذیرید که این شادابی نعمت یعنی دنبالهرو اولیای الهی بودند، حالا میبینند عجب! این با علی بودن و با علی(ص) حرکت کردن چه نتیجهای داشت.
وَوُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ(قیامت/ ۲۴)
و صورتها و چهرهها و آدمهایی هستند که در آن روز، «باسره» هستند. «بسور» یعنی عبوس، شدت خشم و ناراحتی. در مقام تشبیه تصور کنید در محکمه قاضی و دادگاه عادلی قرار بگیریم و ما هم باور داشته باشیم که قاضی به حق قضاوت خواهد کرد. اگر ما بعد از شنیدن حکم شادمان باشیم از اینکه قاضی، حق را به حقدار داد، این به تعبیری «وُجُوهٌ نَاضِرَةٌ» میشود . اما در صورتی که بر مبنای عدل برای ما مجازاتی در نظر گرفته شود، ما هم به فکر فرو میرویم و چهرهمان در هم میرود، تمام وجودمان را ناراحتی در برمیگیرد و از آن طرف هم میبینیم حق است. اینها دسته دوم هستند که چهرههایی به شدت در هم کشیده دارند و عبوس و ناراحت هستند؛ وَوُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ.
تَظُنُّ أَنْ یُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ(قیامت/ ۲۵)
میداند عذابی در پیش دارد که پشت را در هم میشکند. (هنوز امید کمی دارد.)
«فقر» و فقیر با ستون فقرات همریشه است. چیزی که ما را سرپا نگه میدارد، سلامتی ستون فقرات است، فقیر را از این جهت فقیر میگویند. بعضی وقتها برای نشان دادن فشار خیلی زیاد، گفته میشود که کمرم شکست و پشتم خم شد. فقر اقتصادی هم پشت جامعه را میشکند و لذا گفته میشود که یکی از بهترین و عالیترین اعمالی که مورد رضای خداست این است که در جامعه فقرا را از فقر در آوردن است.
«تَظُنُّ» در اینجا یعنی گمان میکنند، چرا یقین نگفته است؟ چون هنوز امید دارند که شاید آمرزیده بشوند، شاید یک عنایتی شامل حال آنها بشود. در جلسه آینده که بحث اعراف و شفاعت مطرح می شود این موضوع هم گفته میشود که در آن مرحله انسان نگاه میکند که آیا حضرت زهرا(س) به داد او خواهد رسید؟ آیا امام حسین(ع) عنایتی خواهند کرد؟ و.. لذا حتی این دسته هم امیدی دارند. البته بعضی گفتهاند که این گمان به معنی همان یقین است اما اینگونه نیست خداوند میتوانست یقین را به کار ببرد. یعنی اینها هنوز امید کمی دارند. أَنْ یُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ که نتیجه اعمالشان در این دادرسی پشت آنها را بشکند، دیگر افتادند و بیچاره شدند.
پس با توجه به این آیات، انسانها به دو دسته تقسیم شدند. دستهای ناضره و دستهای هم باسره.
تقسیم بندی به سه دسته
سوره واقعه آیه 7
وَکُنْتُمْ أَزْوَاجًا ثَلَاثَةً
شما دستهها و گروههای سهگانهاید. در آیات سوره قیامت فرمود دو دسته ناضره و باسره، اسمی از دسته سوم نیامده است. اما اینجا می فرماید شما در قیامت. گروهها و دستههای سه گانه میشوید.
سوره واقعه آیات 9-8
فَأَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ(۸) وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ(۹)
نظر علامه طباطبایی در خصوص اصحاب میمنه و مشئمه
مرحوم علامه در اینجا یک تعبیری دارند که مفسرین دیگر به این نکته دقت نکردهاند. اکثرا اصحاب میمنه را میگویند اصحابی که نامه اعمالشان را دست راستشان میدهند و اصحاب مشئمه را میگویند آنهایی هستند که نامه اعمالشان را به دست چپشان میدهند. مرحوم علامه می فرمایند که از این آیات این موضوع برداشت نمیشود و به جای مشئمه باید میسره گفته میشد، میمنه درست است که به دست راست هم گفته میشود ولی اینجا از ریشه یمن است. کسانی که عمرشان برکت و یمن داشته است و به چیزی که قرار بود برسند، رسیدهاند و مشئمه یعنی دچار شومی شدهاند و عمرشان برایشان برکتی نداشته است و آن بهرهی لازم را از عمرشان نبردند.
فَأَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ وای اینها چه کسانی هستند، نمیدانید که اینها به چه درجاتی از برکت و ارزشها رسیدهاند وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ اما آن گروه شوم و بدبختی که زشتیها و تلخیها را برای خودشان فراهم کردند.
سوره واقعه آیات 11-10
وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ(۱۰) أُولَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ (۱۱)
و آن سبقتگیرندههای سبقتگیرنده که به مقام قرب نائل شدهاند. پس در اینجا به سه دسته اشاره شده است.
بررسی وجود تناقض در تقسیم بندی افراد
آیا این موضوع نشان از تناقض است؟ خیر. کسی که این حرف را میزند، یا منطق نخوانده و خیلی بیسواد است و یا شارلاتان است و میخواهد کلاه سر مردم بگذارد. قبل از ملاصدرا از زمان ارسطو میگفتند:
در تناقض هشت وحدت شرط دان |
وحدت موضوع و محمول و مکان |
وحدت شرط و اضافه ، جزء و کل |
قوه و فعل است ، در آخر زمان |
وحدت حمل
ملاصدرا یک وحدت اضافه کرد و گفت نُه وحدت است، وحدت حمل. فرض کنید که بگوییم «یزید انسان نبود» و «یزید انسان بود»، آیا در اینجا تناقض هست یا نیست؟ اینجا تناقض نیست چون یزید به جهت قیافه انسان بود، مثل همه دست و پا داشت و راه میرفت و حرف میزد اما از نظر اخلاق و انسانیت، انسان نبود. دو لحاظ است. به قول ملاصدرا اینجا وحدت حمل است. مثلا اگر بگوییم که الان هم شب است و هم روز، این تناقض نیست چون شب است در این نقطه و روز است در مکان دیگر؛ اما اگر بگوییم در این نقطهای که ما هستیم هم شب است، هم روز، این تناقض میشود؛ چون هم وحدت زمان است، هم وحدت مکان و هم وحدت موضوع. با این بیان به این موضوع بپردازیم. آیا در آیه اول حصر کرد به دو دسته یا دوتای کلی را بیان فرموده است؟! در دومین گروه آیات، یکی از این دوتای کلی را دسته بندی کرده است که آن دستهای که وجوه ناضره داشتند به دو گروه میمنه و سابقون تقسیم میشوند. اینها هم در یک درجه نیستند. دقت کنید که حتی وجوه باسره هم در یک درجه نیستند. همان طور که بهشت درجاتی دارد جهنم نیز درکاتی دارد. (به درک که میگویند شامل همین معنا میشود. درکات جمع درکه است.)
فرض کنید که بنده در اتاقی را باز کردم و سی نفر در اتاق نشستند. از بین این سی نفر، دو نفر خیلی شاخص و مهم هستند. شما میفرمایید کی در اتاق بود و من اسم آن دو نفر را میبرم. آیا به این دو نفر منحصر کرده ام؟ خیر آن دو نفر که بسیار مهم بودند را نام بردم بعد هم میگویم، فلانی و فلانی و فلانیها. اول دوتا شاخص را مطرح کردم و بعد هم جزئیتر به توضیح پرداختم. این تناقض نیست.
آیه، ابتدا دستهبندی کلی کرده است، بهشتی و جهنمی. اما بعد میگوید که بهشتیها درجات دارند، یک درجه السابقون السابقون هستند که اهل بیت هستند و حرف آنها را نزنید، جایگاهی دارند که در قیامت میگویید که خدایا میشود ما را هم یک روز آنجا ببرند. اما در بین بقیه بهشتیها هم درجات مختلفی وجود دارد.
روایات در خصوص درجات بهشت
انسان اگر با توجه به آن مباحث عقلی و قرآنی کمی روی این روایات کار کند، میبیند که این دنیا اصلا ارزش این را ندارد که دل به آن خوش کنیم. لذا در قیامت به گناهکاران میگویند: قَالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ (مومنون 112)چقدر در دنیا بودید که این همه نعمات را از دست دادید؟ قَالُواْ لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَسْـَلِ ٱلْعَادِّینَ (مومنون ۱۱۳) اینقدر بی ارزش جلوه می کند. آن وقت برای این دنیا به جای کسب مقام قرب اولیای الهی، آدم به دنبال آلودگیها برود!
امام صادق (ع): لاَ تَقُولُوا جَنَّةٌ وَاحِدَةٌ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ دَرَجَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضِ. (بحار ج ۸ ص ۱۹۸)
نگویید یک بهشت، خداوند فرموده است که درجاتی است در عالم بهشت که بعضیها فوق بعضی دیگر است. درجات بالاتر و بالاتر وجود دارد.
پیغمبر (ص) فرمودند: إِذَا دَخَلَ أَهْلُ اَلْجَنَّةِ اَلْجَنَّةَ، قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى: تَشْتَهُونَ شَیْئاً فَأَزِیدَکُمْ؟ قَالُوا: یَا رَبَّنَا، وَ مَا خَیْرٌ مِمَّا أَعْطَیْتَنَا! قَالَ: رِضْوَانِی أَکْبَرُ. (ربیع الابرار و نصوص الاخبار ج۱ ص ۲۰۳ و ۲۰۴)
وقتی بهشتیان وارد بهشت شدند، ذات اقدس الهی میفرماید: آیا چیزی میل دارید برای شما بیشترش کنم؟ میگویند: خدایا دیگر بهتر از اینها که به ما دادی، چی است؟ میفرماید: رضوانی اکبر.
نعم بهشتی از منظر بزرگان
به قول مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، کاخها، خوارکی و گلابیهای بهشت و حوری و قلمان که برای بچههاست. در محضر یکی از بزرگان صحبت شد از برخی از کراماتی که برخی با اذکار به آنها میرسند، این مرد بزرگ سرش را بلند کرد و گفت: این کرامات، شبیه نخود و کشمش جیب بچههاست. باید بالاتر رفت. این خوراکیها و کاخها هم شبیه نخود و کشمش جیب بچههاست، آنچه که مهمتر است رضوان خداست.
سوره توبه آیه ۷۲
وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ
خدا نسبت به مومنین و مومنات، چه مرد و چه زن، وعده داده است که وقتی ایمان داشتند و عمل صالح انجام دادند و انشاءالله در یوم الحساب موقع جدا شدن در یوم النشر، جزو بهشتیها شدند، وارد جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ، بهشتها و باغها میشوند که در آنها مخلدند. اما این قید بعدی را در آیه دقت بفرمایید: وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ «عدن» که ریشه کلمه معدن هست به معنی ثابت، مستقر و استوار است. مَسَاکِنَ طَیِّبَةً یعنی جاهای سکونت پاکیزهای که در جنات دارای استقرار و آرامش است، اما وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ. پس در اینجا در واقع سه درجه از بهشت را مشخص کرده است که این سه درجه مربوط به آن گروه وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ(قیامت/ ۲۲) است که در یکی از این سه جایگاه هستند:
۱- در جناتی که نهرها در آن جاری است (جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ)
۲- در جنات عدنی که در آن مساکن پاکیزه است. (مَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ)
۳- در رِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ هستند.
سوره الرحمن آیه ۴۶
وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ
کسانی که از مقام ربوبی در دنیا خائف بود، دو جنت دارد.
دقت کنید که مقام خوف در دنیا خیلی مقام بالایی است. إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ (فاطر28) و از میان اصناف بندگان تنها مردمان عالم و دانا مطیع و خدا ترسند. انسانی که از خدا بترسد، دروغ نمیگوید، غیبت نمیکند و مال مردم را نمیخورد. وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ چرا گفته است دو بهشت؟ آیا جنت خدا منحصر به دو تاست؟ اینها ریزهکاری ظریف قرآنی است که دارد به ما توجه میدهد. در آیه ۶۲ هم میفرماید وَمِنْ دُونِهِمَا جَنَّتَانِ به این معنی که به غیر از آنها هم دو بهشت دیگر است.
دستهبندی بهشتها از منظر علامه طباطبایی
اول یک دسته بندی کلی داشتیم، بهشت و جهنم. وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ(۲۲) إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌقیامه(23) وَوُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ(۲۴)
بعد آمد بهشتیها را دسته بندی کرد:
بر اساس سوره واقعه: ۱- فَأَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ(واقعه ۸) ۲- وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ(واقعه ۱۰)
بر اساس سوره توبه: بهشتیانی که در یکی از این سه جایگاه هستند: 1- در جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ۲- وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ۳- وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ
بر اساس سوره الرحمن (عروس قرآن) : دو جنت برای درجات بالا و دو جنت هم برای درجات پایینتر. یعنی درجات بالا و پایین بهشتها هم دوتا هستند. مرحوم علامه با شواهد آیات و روایات فرمودند که این دوتا یعنی یک بهشت حسی ظاهری چشم پرکن، دهن سیرکن. بله یک عده دلشون خوش است که من در دنیا روزه گرفتم، برای اینکه در بهشت چلوکباب بهم بدهند. یا میگویند من فلان خوارک را احتمال دادم نجس است و نخوردم ولی همان را در قیامت میخواهم. من ربا نخوردم اما به این امید که در باغهای بهشت بین نهرهای شیر و عسل راحت صبحانه بخورم.
نعمت جنت بلها را دهند |
جنت عشاق تو سیمای توست |
حضرت علی(ع) میفرماید: إذَا اشتَغَلَ أهْلُ الجَنَّةِ بِالجَنَّةِ اشْتَغَلَ أهْلُ اللهِ بِاللهِ،. آنگاه که اهل بهشت از نعمت های بهشت بهره میبرند، اهل اللّه به خدا مشغولند
بهشت دوم چیست؟ در خود قرآن آمده است. حیف نیست آدم اینها را از دست بدهد به خاطر چند روزه دنیا؟
حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانهای |
گفت یا باد است و یا خواب است و یا افسانهای |
پس بگفتم حال آن کس گو که دل بر وی ببست |
گفت یا مست است و یا دیو است یا دیوانهای |
تمثیل حال غافلان در اشعار پرمحتوای ملا احمد نراقی
مرحوم ملااحمد نراقی دیوان شعری به نام طاقدیس دارد. در آنجا آمده است که جوانی به سرعت در بیابان میدوید و گرگ او را تعقیب میکرد. دید که نمی تواند فرار کند، رسید به دهانه چاهی و تصمیم گرفت که داخل آن برود ، اتفاقا طنابی هم آنجا بود. همین طور که پایین میرفت، دید که ته چاه یک اژدها هست که میخواهد او را ببلعد و نمیتواند پایین برود. وسط چاه این طناب را گرفت و به دیواره تکیه داد. گرگ در دهانه، منتظر او بود و اژدها هم از پایین. دید دو تا موش سیاه و سفید هم طناب را میجوند و عنقریب است که طناب هم پاره بشود. صدای وزوز زنبور میآمد و گفت فعلا از این عسل بخوریم تا ببینیم چه میشود. حرص پاره شدن طناب، گرگ، اژدها، افتادن، نیش زنبور و یک عسل هم میخورد. میگفت: دنیا به این مثال شباهت دارد. این گرگ اجل است که دارد همین جور پشتسر ما میآید. این طناب، عمر ماست و این موشها شب و روز هستند که دارند عمر ما را میجوند. این اژدها، قبر است. این عسل هم شیرینی دنیا است.
هست این دنیا چَه و عمرت رسن |
روز و شب هستند موشان بی سخن |
رشته عمر تو را لیل و نهار |
پاره سازد لحظه لحظه تار تار |
اژدها قبر است بُگشوده دهان |
منتظر تا پاره گردد ریسمان |
مرگ باشد شیر مست پر غرور |
تا کشد جان تو را از تن به زور |
مال دنیا انگبین و اهل آن |
جمله زنبورند نی بل برغمان |
از پی این شهد زهرآلوده چند |
در جدل با ریش مالان ای لوند |
شهد نبود زهر جان فرساست این |
نوش نبود نیش دردافزاست این |
مهر تابان نیستند این دوستان |
دشمنانند ای برادر دشمنان |
ز اهل دنیا تا توانی ای عزیز |
ز اهل دنیا تا توانی ای عزیز |
سوره قمر آیات 55-54
إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ() فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ()
إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ متقین جزو بهشتیها هستند که نهرها جاری است ولی آیا فقط همین است؟ درجات بالاتر این بهشت چگونه است؟ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ همنشین خدا هستند. این موضوع به این معنی نیست که خدا جسم دارد و مکان دارد و من بغل دست او مینشینم. ما این همه بحث در مقام ولایت کردیم و به اینجا رسیدیم که اگر بنا بود در این عالم خدا با همه عظمتش به اقتضای عالم امکان دنیوی، جلوه کند در قالب چهارده معصوم(ع) جلوه میکرد. اشتباه نکنید، خدا جسم نیست که در عالم ماده ظاهر بشود؛ میگوییم اگر عظمت خدا قرار است در این عالم در قالبی مجسم بشود که انسانها ببینند، میشود معصومین (ع). لذا خدا بیامرزد شهریار تبریزی را:
دل اگر خدا شناسی، همه در رخ علی بین |
ز علی شناختم من، به خدا قسم خدا را |
از آنجا که قیامت ظهور ملکوت است، اگر ملکوت خدا بخواهد جلوه بکند میشود تجلی عظمت مقام اولیای الهی در قیامت. برای درک فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ به یک مثال دنیوی توجه کنید. فرض کنید که یک کلاس گذاشتند در مسائل معنوی. یکی که عاشق مسائل معنوی است میگوید که ۵۰ سال کلاس رفتم و زحمت کشیدم، میفهمد که یک مبهماتی در عالم معناست و میفهمد که اینها را نفهمیده است.
تشنگی روحی مرحوم شیخ محمد تقی آملی
ایشان از همه مراجع اجازه اجتهاد داشت. چهارشنبهها در تهران درس اخلاق داشت، صبح درس فقه داشت و بعد از ظهر درس فلسفه و اسفار. این عالم مجتهد میگوید احساس کردم که خلأ روحی دارم و اینها مرا ارضا نمیکند. همه این بساط را جمع کردم و رفتم نجف خدمت امیرالمومنین (ع) و گریه کردم که آقا تشنهام. آقا میدانم که یک گمشده دارم. کمکم کن. یک پیرمردی را سر راه من قرار دادند که چند صباحی مرا ارضا کرد ولی بعد دیدم که نه ایشان هم در همین حد است. دوباره برگشتم پیش مولا و گفتم که اینها مرا ارضا نمی کند. این بار مرا به دامن مرحوم سید علی قاضی انداختند. تا توانستم در محضر ایشان نشستم. همه آن حرفها را گذاشتم کنار و شروع کردم با ایشان درس خواندن و از خصیصین ایشان شد که مرحوم قاضی برای یکی از پسرانش دختر آقای شیخ محمد تقی آملی را گرفت.
فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ یعنی آدم میگوید این باغ، حور و قصور را نمیخواهم؛ ولی یک کلاس درس امام حسین(ع) را می خواهم. یک عنایت عالم باطنی حضرت زهرا (س) را در قیامت میخواهم.
آیات جهنم و عذاب را که پناه بر خدا بعد خواهیم خواهند، اما فعلا در مورد بهشت گفتیم که یک درجه این است که وارد مراحلی میشوند که باغ و راغ و خوردنی و نوشیدنی و امکانات کذایی دنیوی است، اما یک مقام دیگر در بهشت طبق این آیه این است که فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ، آن جایگاه میشود بهشت باطنی که حساب دیگری برای خودش دارد.
مقامات و جایگاههای مختلف بهشت
در روایات و آیات در رابطه با واژه جنت یا بهشت، جنه الخلد، جنهالنعیم و جنه نعیم، جنات، جنات النعیم، جنه المأوی، جنات المأوی، جنات العدن، جنات الفردوس، روضه، روضات الجنات، دار السلام، فردوس، دار الاخره، دار الخلد، دار المقامه، دار القرار، دار المتقین، مقام امین، مقعد صدق، علیین، علیون، حسنی را داریم. اینها مقامات و جایگاههای مختلف بهشت هست. لذا یکی از دلایلی که فردای قیامت را «یوم الحسره» میگویند همین است. انسان میبیند که وای! من رفتم در جلسه امام حسین (ع) ولی به کم قانع شدم. میتوانستم جور دیگری باشم و به درجه بالاتر برسم. وقتی هم که پرونده برزخ تمام شود، دیگر فقط شفاعت میماند. زمینه شفاعت هم باید در دنیا ریخته شود.
امام صادق (ع) میفرمایند اَلنَّاسُ عَلَى سِتَّةِ أَصْنَافٍ قَالَ قُلْتُ أَ تَأْذَنُ لِی أَنْ أَکْتُبَهَا قَالَ نَعَمْ قُلْتُ مَا أَکْتُبُ قَالَ اُکْتُبْ أَهْلَ اَلْوَعِیدِ مِنْ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ وَ أَهْلِ اَلنَّارِ وَ اُکْتُبْ «وَ آخَرُونَ اِعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً » قَالَ قُلْتُ مَنْ هَؤُلاَءِ قَالَ وَحْشِیٌّ مِنْهُمْ قَالَ وَ اُکْتُبْ «وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اَللّهِ إِمّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ » قَالَ وَ اُکْتُبْ «إِلاَّ اَلْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ اَلرِّجالِ وَ اَلنِّساءِ وَ اَلْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلاً» لاَ یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً إِلَى اَلْکُفْرِ وَ لاَ یَهْتَدُونَ سَبِیلاً إِلَى اَلْإِیمَانِ: «فَأُولئِکَ عَسَى اَللّهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ » قَالَ وَ اُکْتُبْ أَصْحَابَ اَلْأَعْرَافِ قَالَ قُلْتُ وَ مَا «أَصْحابُ اَلْأَعْرافِ» قَالَ قَوْمٌ اِسْتَوَتْ حَسَنَاتُهُمْ وَ سَیِّئَاتُهُمْ فَإِنْ أَدْخَلَهُمُ اَلنَّارَ فَبِذُنُوبِهِمْ وَ إِنْ أَدْخَلَهُمُ اَلْجَنَّةَفَبِرَحْمَتِهِ . (کافی ج۲ ص۳۸۱)
.
مردم در قیامت به شش دسته تقسیم میشوند. یک- بهشتیها، دو- جهنمیها، سه- مخلطون، چهار- مرجون لامر الله، پنج- مستضعفین فکری، شش- اصحاب اعراف.
حمزه بن طیار گوید امام صادق(ع) به من فرمودند: مردم در قیامت شش دسته و گروهند. میگوید عرض کردم: به من اجازه میدهید که بنویسم؟ فرمودند: بنویس:
1-اهل جنت
2-اهل نار
این دو دسته که حسابشون معلوم است که یک دسته تو بهشت هستند و یک دسته در جهنم هستند، به عبارت دیگر حسابشان به گونهایست که نتیجه معلوم است.
3-مخلطون. حضرت فرمودند بنویس « وَ آخَرُونَ اِعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً (توبه ۱۰۲)» دسته دیگر کسانی هستند به اشتباهات خود معترفند برخلاف آنهایی هستند که به خودشان حق دادند کارهای خلاف انجام بدهند بدون یک ذره آقا ببخشید و من اشتباه کردم. ابو سعید ابوالخیر میگوید: خدایا من بد کردم ولی من کیم که بخواهم با تو در بیفتم. نفهمیدم. حضرت برای این دسته از واژه مخلطون استفاده کردهاند. این دسته یک سری کار خوب داشتند و یک سری هم کار بد که با هم مخلوط شده است. امید است که خدا به اینها روی بکند و توبهشان را بپذیرد. اینها آن دستهای هستند که امید هست که توبه کنند. جوانان دقت کنند که وقتی با خدای خودشان خلوت میکنند، بگویند که من بندهام و قبول دارم که کار بد کردم. امید دارم که کمکم کنی که دیگر کارهای بد انجام ندهم.
۴- حضرت برای این دسته آیه ۱۰۶ سوره توبه را به کار بردند. «وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اَللّهِ إِمّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ(توبه ۱۰۶) » در دسته قبل، معترف بودند به گناهشان و برایشان امید توبه وجود داشت، اما این دسته یک جوری عمل کردند که نمیدانیم خدا با این دسته چه جوری برخورد میکند. این که عذاب میکند یا خدا به اینها لطف کند، ممکن است به خاطر برخی از کارهایشان در دنیا مورد عنایت حضرت حق قرار بگیرند. به اینها گفتند مرجون لامرالله.
۵- در اینجا آیه ۹۸ و ۹۹ سوره نسا را به کار بردند. فرمودند: بنویس «إِلاَّ اَلْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ اَلرِّجالِ وَ اَلنِّساءِ وَ اَلْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لایَهْتَدُونَ سَبِیلاً (نساء ۹۸) فَأُولئِکَ عَسَى اَللّهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ( نساء ۹۹)» این دسته مستضعف فکری بودند. این افراد در شرایطی قرار گرفته بودند که بیشتر از این برایشان روشن نشده بود. به همان اندازه که فهمیدند، کار خودشان را کردند. قبلش میفرماید: إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا فَأُولَئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیرًا (نساء ۹۷) به این معنی که عدهای هستند که وقتی ملائک میآیند که جان اینها را بگیرند، اینها به خودشان ستم کردهاند. به اینها میگویند: این چه وضعی است؟ این چه زندگیای بود که شما کردید؟ میگویند: ما مستضعفین بودیم روی زمین. به اینها گفته می شود: آیا زمین خدا وسیع نبود و نمیشد که هجرت کنید تا به گناه نیفتید؟
۶- دسته ششم، آیه اعراف است که بحث آن را میگذاریم برای جلسه بعد که اعراف کیانند و شفاعت چه می کند.
باب الحسین (ع) در بهشت
یکی از درهای بهشت، معروف به باب الحسین (ع) است، در خاصی است و حالت خاصی دارد، اینجا افراط و تفریط هر دو غلط است. بعضیها خیال میکنند که با یک یا حسین و سینه زدن دیگر همه چیز حل است. البته که در کار خدا دخالت نمیکنیم و خدا خودش بهتر میداند اما روال روایات این گونه است که امام صادق (ع) فرمودند که شفاعت ما به کسی که نماز را سبک میشمارد، نمیرسد. از آن طرف هم خیال کردند که نه خیر!
شکایت شیعه ای از بغداد از مرد سنی در حرم امیرالمؤمنین
شفاعت امام حسین (ع) در دنیا میتواند مقدمه و زمینه شود که انسان گناه نکند. یک شیعهای از بغداد میخواست به کربلا برود و با یک سنی همراه شد. فرد سنی استدلال نداشت و شروع کرد توهین کردن و حرفهای زشت و رکیک زدن. فرد شیعه دلش شکست، راهش را عوض کرد و کربلا نرفت و رفت نجف. همین که چشمش به گنبد و بارگاه امیرالمومنین(ع) رسید بغضش ترکید و گفت: من معتقدم که شما همه چیز را میدانید، شما امامید، این آقا دلم را شکست. انتقام مرا از او بگیرید. بعد از زیارت، خوابیده بود که امیرالمومنین (ع) به خواب او آمدند و فرمودند: میشود به خاطر ما از او بگذری؟ گفت: آقا فداتون بشم، هر چی شما بفرمایید، چشم اما چرا؟ فرمودند: وقتی از تو جدا شد، چشمش به فرات افتاد، گریهاش گرفت، گفت عجب مردم بیانصافی بودند، این آب این جور موج میزند، از پسر پیغمبر(ص) دریغ کردند. او برای حسین من اشک ریخته است، تو فعلا او را نفرین نکن. بعد از این خواب، نجف و کربلا را زیارت کردم و برگشتم. در راه دوباره به این آقا برخوردم. او که به من رسید دوباره زخم زبان زد و گفت: شکایت کردی به مولایت؟ طرف میگوید: گفتم بله، شکایت کردم اما مولایم فرمود از تو بگذرم به این دلیل. آن مرد زد زیر گریه و گفت به خدا راست است. مرا به نجف ببر، میخواهم توبه کنم و شیعه علی بشوم. اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاة این باب الجنه حسین(ع) است.
امام حسین (ع) آن چنان غم امت را میخورد که وقتی دید کسی جواب هل من ناصر ینصرنی را نمی دهد، فرمود دور شوید، چون اگر صدای استغاثه امام زمان بلند شود، کسانی که میشنوند اگر جواب ندهند، مستحق عذاب میشوند. قریب به مضمون از مقتل بگوییم، وقتی هل من ناصر امام بلند شد، دیدند که بچه در قنداق حرکت میکند.آقا جان این بچه ناآرامی میکند. به قولی، مظلومترین فرد در کربلا علیاصغر(ع) است. هر کس آمد میدان، یک شمشیر یا نیزه زد اما این بچه، دستهاش هم بسته بود و در قنداق بود. یک وقت پدر ببیند که بچه در آغوش پدر دست و پا میزند. تیر حرمله گلوی علی اصغر را از گوش تا گوش بریده است.
منبع: سخنرانی استاد اسدی گرمارودی، جلسه چهل و هشتم معاد برهانی در آیات قرآنی
به کوشش: خانم ربوبی و رحمان نژاد