جلسه سی و یکم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
معاد برهانی در آیات قرآنی جلسه سی و یکم
چکیده جلسه پیشین
در مبحث کیفیت معاد با نگاه قرآنی، روایی و ادله عقلی به این نتیجه رسیدیم که معاد روحانی و جسمانی است و در قیامت نفس ما از بدن مثالی عالم برزخ جدا میشود، یا به عبارتی بدن برزخی را رها میکند و همانگونه که در مرگ دنیوی، بدن دنیوی را رها کرد و در برزخ با بدن برزخی همراه شد، در قیامت هم بدن برزخی را رها میکند و با بدن قیامتی همراه میشود که اقتضای عالم قیامت را دارد. گروهی قبل از اسلام و بعد از اسلام و همچنین در دوره های اخیر همراهی نفس با بدن و با هم بودن آنها در قیامت را به شکل دیگری فهمیدند. یا بد فهمیدند یا تعمد داشتند به هر حال قائل به تناسخ شدند.
تناسخ چیست؟
تناسخ، از جمله بحثهایی است که در رابطه با معاد جسمانی مطرح میشود و نوعی بدفهمی از بحث معاد است. تناسخ یعنی روح، نفس بعد از خروج از بدن وارد بدن یک انسان یا یک حیوان دیگر میشود و این موضوع آنقدر ادامه مییابد تا نفس به کمال لایق خود برسد. میگویند وقتی نفس در این دنیا با این بدن همراه بود، گناه و آلودگی داشت و رشد لازم را پیدا نکرد، بعد از مرگ با یک نوزاد دیگر همراه میشود تا دوباره این مراحل را طی کند و اگر با آن بدن باز هم به تکامل نرسید، برای بار سوم وارد بدن یک نوزاد دیگر میشود،این روند آنقدر ادامه دارد تا اینکه این نفس به کمال خود برسد.
بهانه های قائلین به تناسخ برای اثبات ادعای خود
می گویند: در این دنیا کسانی را میبینید که خیلی گرفتار میشوند و مرتب برایشان مشکلات پیش میآید و روی خوش نمیبینند و برعکس کسانی هستند که از همان بچگی در خانوادههای مرفه به دنیا میآیند و همیشه هم در ناز و نعمتند و به نظر ایشان علت این است که این نفوس در بدنهای قبلی خود اعمالی را انجام دادهاند که مستحق ناز و نعمت شدهاند. این نوعی پاداش است در قبال زندگی قبلی آنها که پاک زیستند، از آن طرف افرادی دچار گرفتاریهایی در دنیا میشوند؛ زیرا در این دنیا گناه کرده اند و آلوده شده اند این نوعی عذاب است حالا به صورت نوزاد جدید به دنیا آمده دارد جریمه می شود تا پاک می شود این گرفتاریها لازمه کار نفس اوست با بدن قبلی که در دنیا بوده است. این تناسخ است که نفس وارد بدن جدیدی میشود.
انواع تناسخ
- تناسخ ملکی: این نوع تناسخ در آیات قرآن، روایات معصومین (ع) و ادلّه عقلی مردود شده است.
- تناسخ ملکوتی: این تناسخ، گرچه برخی با واژه تناسخ از آن یاد کردهاند، در واقع تناسخ نیست و رد نمیشود.
تناسخ مُلکی
تناسخ ملکی به این معنا است که نفس انسان بعد از مرگ وارد بدن موجود دیگری اعم از انسان و حیوان می شود. این تناسخ را با مسخ اشتباه گرفتهاند. این نوع تناسخ، سه مرحله دارد:
۱- تناسخ ملکی صعودی: یعنی نفس بعد از مرگ در همین عالم ملک (ماده) با بدن دیگری وارد میشود که از قبل خود بالاتر است. صعود به مراحل بالاتر پیدا کرده است و مثلا لذت بیشتری میبرد.
۲- تناسخ ملکی نزولی: در این نوع تناسخ، نفس قبلاً در بدن بالاتری بود در سطح برتری بود حالا وارد بدنی شده که مرحله آن پایینتر است و حتی ممکن است که وارد بدن حیوان بشود.
۳- تناسخ ملکی مطلق: در این تناسخ، قید صعود (رشد کردن) و نزول (پایین آمدن) مطرح نیست و به صورت مطلق بیان میشود. همینقدر که نفس از بدن انسان موقع مرگ خارج شد، وارد بدن موجود دیگری میشود حالا بدن بالاتر یا پایین تر!
نکته: هر سه قسم این تناسخ از نظر عقل و نقل (آیات و روایات) باطل است.
پشت پرده این تفکر خطرناک
کسانی که این اعتقاد را رواج دادهاند که حتی در همین عصر حاضر هم بسیاری از جوانان با این نوع تفکر در حال فریب خوردن هستند، انگیزههای متفاوتی داشتهاند.
- یکی از علل رواج این تفکر، بدفهمی در رابطه با نیاز نفس به بدن است. از آنجا که نفس همواره احتیاج به بدن دارد، مروجین این تفکر چون نفهمیدند که در برزخ نفس با بدن مثالی همراه است، گمان کردهاند که نفس به بدن یک نفر دیگر رجوع میکند.
- مشکل دوم بدفهمی در رابطه با مسخ است. ما در قرآن داریم که در قیامت، بعضی از انسانها خوک، سگ و میمون محشور میشوند و حتی در این عالم برخی که چشم برزخیشان باز است، بعضی از آدمها را به قیافههای حیوانات میبینند؛ مانند شاگرد مرحوم نخودکی که استاد چشم برزخی او را در حرم امام رضا (ع) باز کرده بود، مثال معروفی است. این افراد نتوانسته اند تفاوت مسخ را با تناسخ متوجه شوند. اگر ما در فرهنگ دینی مسخ داریم به این معنی نیست که نفس وقتی از بدن خارج میشود، وارد بدن یک سگ یا خوک میشود. مسخ به این معنا است که نفس با بدن اصلی خود است، ولی باطنش جلوه میکند مثلا در این دنیا با بدن مادی خود است ولی باطنش به شکل سگ یا خوک جلوه می کند. آنها که چشم باطنبین دارند و حقیقت را میبینند، چون بدن هر انسانی به اقتضای سطح نفسانی او یک حالت خاص پیدا میکند، نفس این انسان تجسمی در خارج دارد؛ مثلا به خاطر اخلاق رذیله شهوت، تجسم خوک دارد. بدن همین بدن است؛ اما واقعیت آن در چشم برزخی خوک است یا یکی انسانی آن صفت نفسانی اش که بر بقیه صفات غلبه دارد این است که مانند سگ پاچه این و آن را میگیرد تجسم نفسانی او درقالب قیافه یک سگ است. نه اینکه نفس او وارد بدن یک سگ شده است. در قیامت هم همین طور است، یعنی وقتی نفس با بدن قیامتی همراه شد بدن قیامتی کسی که خوی حیوانی در او ملکه شده است، جلوه حیوانی دارد. این موضوع به این معنی نیست که در قیامت نفس او به بدن یک حیوان میرود بلکه یعنی تجلی نفسانی او در قیامت به این شکل است.
- انگیزه سوم بحث شیطنت است. در جوامعی که استثمار خیلی قوی در آنها نفوذ کرده است و فاصله طبقاتی در آن جوامع خیلی شدید بوده است و برخی افراد دچار مشکلات عجیبی در آن جوامع بودهاند، این افکار در آن جوامع بیشتر رواج پیدا کرده است. مثلا در هند که کلکسیون افکار و مذاهب است، به خصوص در جوامعی که بودا در آن ریشه داشته است، اعتقاد به تناسخ رواج زیادی پیدا کرده است.
قدرتمندان ظالم برای توجیه قدرت و ثروت خود از این عقیده برای ساکت کردن مظلومین استفاده می کردند. آنها در مواجهه با مظلومین می گفتند که علت تفاوت جایگاه ظالم و مظلوم به خاطر اعمال سابق نفس آنهاست. نظام عالم بر این است که اعمال نفس در زندگی گذشته این شرایط را برای زندگی حال، رقم بزند و اگر کسی در شرایط بدی گرفتار شده است، باید صبر کند تا پاک شود. این نوعی فریبکاری در جامعه است و آثار سوئی دارد من جمله این که انسان نمیتواند اعتراض بکند، در مقابل ظالم نمیتواند بایستد و بدی در جامعه هرچقدر هم بیداد کند، کاری به جز سکوت نمیشود کرد. باید مطیع محض بود.
سوءاستفاده معاویه از رواج تفکری همتای تناسخ
معاویه و عمروعاص که در دنیای اسلام خدای شیطنت هستند، از آنجا که در صدر اسلام هنوز ائمه در جامعه حضور داشتند و فرهنگ اسلامی به گونهای بود که نمیتوانستند صریح وارد بحث تناسخ بشوند اما به شکل دیگری این افکار را در ذهن مردم رواج دادند. مثل قضیه جبر که بنیامیه اصرار داشتند رواج پیدا کند تا مردم معتقد به جبر بشوند. اگر جبر بر افکار جامعه حاکم شود، دیگر هیچ مظلومی نمیتواند به هیچ ظالمی اعتراض بکند. در حالات معاویه در کتب رجالی اهل سنت آمده است که به علت مشکلات اقتصادی که در جامعه پیدا شده بود، معاویه به عمروعاص گفت که مردم دارند معترض میشوند و تحمل ما را ندارند، چه کنیم؟ عمروعاص پیشنهادی داد. معاویه در خطبه نماز جمعه گفت: قبول دارید که خدا در قرآن گفته است: «وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» (حجر/21)چیزی نیست مگر خزینهاش پیش ماست و ما نازل نمیکنیم مگر به اندازه لازم. خدا بیشتر نازل نکرده است ما چه کنیم! پس مشکل جای دیگری است، باید به آنجا نگاه کنیم!
احنفبنقیس از اصحاب امیرالمومنین(ع) که در کوفه دفن است، در برابر خطبه معاویه برخاست و گفت: چرا قرآن را تفسیر به رای میکنی و با تغییر معنای آن سوءاستفاده میکنی؟ خدا به قدر لازم نازل کرده است؛ اما تو برای اطرافیانت ذخیره کردهای و نمی گذاری به بقیه برسد.
سوءاستفاده ظالمین در ساکت کردن مظلومین برای ادامه دادن ظلم ظالم به شکلهای مختلف در تاریخ رواج داشته است و یکی از اینها موضوع تناسخ است.
نظر قرآن در مورد تناسخ ملکی
سوره مومنون، آیه ۹۹و ۱۰۰
حَتَّی إِذا جاءَ اَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ (۹۹) لَعَلِّی اَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ کَلاَّ إِنَّها کَلِمَهٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ (۱۰۰)
هنگامیکه زمان مرگ یکی از آنها میرسد، این انسان می گوید: پروردگارا، مرا [دوباره به دنیا] بازگردان! (۹۹) امید آنکه این بار اعمال خوب و شایستهای را که ترک گفته بودم انجام دهم! [به او گفته شود:] هرگز! این سخنی است که او میگوید [و موردپذیرش نیست] و پشت سرشان برزخی است تا روزی که برانگیخته شوند. (۱۰۰)
در جواب به افرادی که مبلغ تناسخ هستند گفته میشود که صریحا در قرآن بیان شده است که وقتی مرگ یک انسان فرا میرسد که این مرگ هم طبق آیه ۴۱ سوره زمر یعنی جدایی نفس از بدن. وقتی آنها متوجه حقایق این عالم میشوند میگویند خدایا ما را برگردان، جواب میآید که در مقابل آنها برزخ است از لحظهای که نفسشان از بدن جدا شد وارد عالم برزخ می شود تا روز قیامت.
پس در قرآن گفته می شود که نفس در برزخ است. برزخ جایی ورای این دنیا و غیر از دنیا است، یعنی فاصله بین دنیا و آخرت است. برزخ نه قیامت است نه دنیا از این رو نه اقتضای دنیا را دارد نه اقتضای قیامت. طبق آیات قرآن قبل از قیامت، بعد از مرگ اگر بهشت و جهنم هست بهشت و جهنم برزخی است.
صریح قرآن است که بعد از خارج شدن نفس میگویند ما را به دنیا برگردان؛ اما دیگر چنین برگشتی امکان ندارد، (کَلاَّ) در مقابل آنها برزخ است. مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ
پس این صحبت تناسخ که می گوید نفس بعد از مرگ به دنیا و بدن دیگری برمیگردد، بر اساس آیه قرآن باطل و غلط است. صریح قرآن میگوید که این نفس به دنیا برنمیگردد. کلّا استفاده شده است به این معنی که هرگز چنین چیزی امکانپذیر نیست.
فردی در خارج از کشور با استناد به آیه 118 سوره انعام(فَکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ) به ذبح حلال دقت نمیکرد و فقط با گفتن بسم الله الرحمن الرحیم، هر ذبحی را میخورد. به او گفتم زمان فعل ذکر چیست؟ گفت ماضی مجهول گفتم پس منظور الان نیست؛ یعنی قبلا اسم خدا برده شده باشد ما در ترجمه قرآن باید به نکات آن و عبارات عربی و مفاهیم آنها و همچنین شان نزول آیات دقت کنیم و بر اساس سلیقه خود نمیتوانیم آیات را تفسیر به رای بکنیم. پیغمبر (ص) فرمودند در زمان ذبح، بسمالله الرحمن الرحیم را باید گفت، در غیر این صورت آن میته است و خوردنش حرام میباشد. تمام فرق اسلامی معتقدند باید موقع ذبح بسم الله گفت و از پیامبر اسلام در این زمینه روایت نقل کردهاند که اگر موقع ذبح بسم الله گفته نشود و با آن شرایط کشته شود میته است و خوردن آن حرام است.
در این جا هم آیه به روشنی از کَلاَّ استفاده کرده است نه برنمی گردی و فرموده حَتَّی إِذا جاءَ اَحَدَهُمُ یعنی بلا استثنا، هرکس که میخواهد باشد. هر کسی که مرگش میرسد، یعنی نفسش از بدنش خارج میشود، میگوید امکان دارد برگردم به دنیا، خدا میگوید نه امکانش نیست و بعد هم تاکید میکند تا روز قیامت در برابرشان برزخ است.
برخی از معتقدین به باور تناسخ آیه 10 و 11 سوره غافر را سند قرار میدهند.
سوره غافر آیات 11و10
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنادَوْنَ لَمَقْتُ اللهِ اَکْبَرُ مِنْ مَقْتِکُمْ اَنْفُسَکُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَی الْإِیمانِ فَتَکْفُرُونَ (غافر۱۰)
کسانی را که کافر شدند روز قیامت صدا میزنند که عداوت و خشم پروردگار نسبت به شما از عداوت و خشم خودتان نسبت به خودتان بیشتر است، چرا که دعوت به سوی ایمان میشدید ولی انکار میکردید.
به آنهایی که نسبت به حقایق کافر شدند و مومن نشدند، ندا دهند که لَمَقْتُ اللَّـهِ، خشم خدا (مقت= خشم)، دشمنی خداوند نسبت به شما، از دشمنی خودتان نسبت به خودتان بزرگتر است، در دنیا تا حرف خدا و قیامت پیش آنها زده میشد ناراحت و خشمگین می شدند که آقا...! حالت مقت(خشم و غضب)در آنها پیدا بود.
قالُوا رَبَّنا اَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ اَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلی خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ (غافر۱۱)
گویند: پروردگارا! تابهحال ما را دو بار میراندی و دو بار زنده کردهای. اکنون به گناهانمان اعتراف داریم. آیا راه خروجی برایمان هست؟!
علامه طباطبایی در خصوص نکره بودن خُرُوجٍ می گوید این به معنی هر خروجی و هر راهی است که برای نجات از نار پیدا می شود.
خواص و فضیلت سوره غافر
سوره مبارکه غافر (سوره چهلم) یا سوره مومن به گفته اهل فن با اربعین ارتباط عجیبی دارد، توصیه شده است به دنبال معانی آن برویم و خدا به هر که صلاح بداند، افاضه میکند که چه چیزهایی در این سوره است و چرا اسم مومن نیز برای این سوره گذاشته شده است؟ و با عدد 40 چه ارتباطی دارد؟
سوء برداشت برخی افراد از آیات سوره غافر برای اثبات تناسخ
کسانی که قائل به تناسخ هستند، میگویند در این آیه(11 سوره غافر) آمده است که دوبار زنده میکنی و دوبار میمیرانی، این نشان از تناسخ است؛ یعنی یک بار که مردیم نفس به بدن انسان دیگر میرود و دوباره زنده میشویم. سپس از بدن او میمیریم دوباره به بدن دیگری میرویم!
پاسخ:
1-طبق گفته خودتان تناسخ دوبار است یا بیشتر؟ اگر بیشتر که در اینجا فقط دوبار ذکر شده است.
2- این دوبار به قرینه قیامت از دنیا میمیرد وارد حیات برزخی میشود و سپس میمیرد وارد حیات قیامتی می شود. در سوره زمر گفته شد که مردن همان جدایی نفس از بدن است و تا قیامت دو بار نفس از بدن جدا خواهد شد، بار اول در دنیا موقع جان کندن که نفس از بدن مادی جدا میشود و وارد بدن مثالی میگردد و بار دوم هم در قیامت است که نفس از بدن مثالی برزخی جدا شده و وارد بدن قیامتی میشود.
3- علامه طباطبایی به نکته ظریفی در خصوص عبارت فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا اشاره می کنند که همان طور که در دنیا ما را میراندی یعنی نفس ما را از بدن ما خارج کردی، و نفس خواست وارد بدن برزخ شود در واقع ما معترف شدیم که وای! چون آنجا حقایق بر ما روشن شد که عجب چه بد کردیم! خدایا ما را برگردان(سوره مومنون آیه 100 و 99) ؛ از این بالاتر وقتی است که از برزخ میمیریم و وارد قیامت می شویم. طبق روایات مطرح شده در جلسه پیش که گنهکاران در برزخ با این که در عذابند میگویند: خدایا قیامت را برپا نکن.
در جواب این افراد گفته می شود:
اَ لَمْ تَکُنْ آیاتِی تُتْلی عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ (مومنون ۱۰۵) قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ (۱۰۶) رَبَّنا اَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ (۱۰۷) قالَ اخْسَوُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ (۱۰۸) إِنَّهُ کانَ فَرِیقٌ مِنْ عِبادِی یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ اَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ (۱۰۹) فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا حَتَّی اَنْسَوْکُمْ ذِکْرِی وَ کُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ (۱۱۰)
آیا آیات نجاتبخش من بر شما خوانده نمیشد و شما هم تکذیبشان میکردید؟!(۱۰۵) گویند: پروردگارا! شقاوت و بدبختی بر ما غلبه کرده بود و [اعتراف میکنیم] همۀ ما گمراه بودهایم (۱۰۶) پروردگارا! ما را از این آتش خارج کن، اگر [یکبار دیگر به کفر و باطل] برگردیم قطعاً ستمکار خواهیم بود! (۱۰۷) [خدا] گوید: [به خاطر دستاوردتان] به اعماق دوزخ روید و با من حرف مزنید! (۱۰۸)
اخْسَوُا همان صدایی است که به سگ گفته می شود، چخو! دور شوید حرف نزنید یعنی اینها ارزش آدمی ندارند.
[یادتان میآید] هنگامیکه در دنیا گروهی از بندگان من میگفتند: پروردگارا! ما به حقایق ایمان آوردهایم، پس از ما درگذر و رحم آور که تو بهترین رحم کنندگانی! (۱۰۹) اما شما آنها را مسخره میکردید [و پرداختن به آنها باعث شد] تا یاد مرا فراموش کنید، و همواره به آنها میخندیدید! (۱۱۰)
پس در قرآن صریح گفته میشود که نفس از بدن مادی که خارج میشود، به برزخ میرود، آمدن به دنیا محال است. و اگر در سوره غافر دو بار آمده است به این معنی است که یکبار از دنیا به برزخ و یک بار هم از برزخ به قیامت است. در این آیه، برگشت به دنیا را نمیگوید و قبلا تصریح کرد که اصلا برگشت محال است.
دیدگاه معصومین (ع) در مورد تناسخ
۱- روایت از امام صادق (ع)
إِنَّ اَصْحَابَ التَّنَاسُخِ قَدْ خَلَّفُوا وَرَاءَهُمْ مِنْهَاجَ الدِّینِ وَ زَیَّنُوا لِاَنْفُسِهِمُ الضَّلَالَاتِ (بحار ج۴ ص ۲۲۱)
اصحاب تناسخ آن حقیقت راه دینی را پشت سر گذاشتند (ندیده گرفتند) و برای خودشان گمراهی را تزیین کرده اند.
یعنی این امر غلط را یک امر درست پنداشتند و امر درست را پشت سر انداختند.
۲- روایت از امام رضا (ع)
مَنْ قَالَ بِالتَّنَاسُخِ فَهُوَ کَافِرٌ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ یُکَذِّبُ بِالْجَنَّهِ وَ النَّارِ (عیون اخبار رضا ج۲ ص۲۰۰)
کسی که قائل به تناسخ میشود، کافر به خدا شده است و او بهشت و جهنم را تکذیب کرده است.
در بیان معصومین(ع) تصریح شده است که اعتقاد به تناسخ باطل است، اعم از تناسخ صعودی، نزولی و مطلق.
اهمیت بحثهای فلسفی در خصوص ابطال تناسخ
غیر از بحث فلسفی که اثبات می کند تناسخ غلط است؛ راه دیگری برای اثبات عقلی وجود ندارد. قرآن و روایات باطل بودن این موضوع را بیان نموده است؛ اما بحث عقاید تقلیدی نیست تحقیقی است اگر بتوانید در مواردی که نقلی است با ادله عقلی اثبات کنید ارزش آن بالاتر است.
امکان اشتباه در هر رشته ای وجود دارد بزرگان در این مسیر تلاش ها کرده اند، کمی سعه صدر داشته باشیم، روحیاتمان روحیه برجسته تر باشد، فقط به دنبال پیدا کردن عیب نباشیم. ببنیم فلاسفه برای اثبات عقاید ما با دلالیل عقلی قوی وارد شدند و برای ما اثبات کردند. امام جعفر صادق(ع) میفرمایند: ارزش یک رکعت نماز آدم بامعرفت از ۱۰۰۰ رکعت نماز آدم بیمعرفت بیشتر است و همچنین میفرمایند: بهترین اعمال در شبهای قدر، بحث علمی برای فهم بهتر دین است. اخیرا هم در نوشتههای یکی از بزرگان آمده است که دقت کنید در تاریخ انتهای خیلی از کتابهای علما آمده است «تمام شد در سحر ۲۱ رمضان» . پس معلوم است که شب قدر مشغول به کار علمی بوده است. درست است که شب قدر باید قرآن به سر بگذاریم، دعای جوشن کبیر بخوانیم؛ اما اهمیت کار علمی خیلی زیاد است.
در حدیثی از امام حسین (ع) آمده است که شخصی خدمت او رسید و عرض کرد که آقا اگر من بین دو امر مخیر شوم و نتوانم هر دو را انجام بدهم، یکی اینکه الان میتوانم یک انسان را از کشته شدن نجات بدهم و دوم اینکه یک انسانی را با بحث از گمراهی نجات بدهم، کدام اولی است؟ حضرت فرمودند: هدایت، سپس فرمودند این آیه را در قرآن نخواندید: مَنْ اَحْیَاهَا فَکَاَنَّمَا اَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا (مائده/32) که در ذیلش از امام محمد باقر روایت داریم منظور هدایت است.
امروزه اگر برای جوانی که در مسائل دینی مشکل دارد فقط یک آیه بخوانید نمیتوانید مشکل او را حل کنید، باید استدلال عقلی بیاورید تا پذیرش آن برای او آسان شود.
نظر ادله عقلی در مورد تناسخ
برای اثبات عقلی ابطال تناسخ از استدلال های ملاصدرا بهره میبریم.
استدلال ملاصدرا در ابطال تناسخ
- اسفار، ج9، ص2 و 3
۱- یلزم کون احدهما بالقوه و الآخر بالفعل و کون الشیء بما هو بالفعل بالقوه و ذلک ممتنع لان الترکیب بینهما طبیعی اتحادی و الترکیب الطبیعی یستحیل بین امرین احدهما بالفعل و الآخر بالقوه.
نکته ۱- یک بحث بالقوه داریم و و یک بحث بالفعل. اگر نوزادی که الان متولد شده است را در آغوش شما گذاردند تا اذان بگویید، میفرمایید که او یک ریاضیدان است، منظورتان این است که بالقوه ریاضیدان است. اگر قرار است این قوه به فعلیت تبدیل شود، باید زحمت بکشد. «قوه» به معنی استعداد و توان است و «فعلیت»، بروز و ظهور و نمود آن. یک حقیقت نمیتواند هم قوه باشد، هم فعل؛ زیرا اجتماع نقیضین میشود که محال است. مثلا همین کودک که استعداد ریاضی و فلسفه را بالقوه دارد، اگر استعداد ریاضی او بالفعل شد ولی هنوز فیلسوف نشده باشد، تناقض نیست. می گوییم هم بالقوه است و هم بالفعل؛ اما از دو لحاظ و دو جهت؛ یعنی به لحاظ ریاضی بالفعل شد ولی به لحاظ فلسفه، هنوز بالقوه است. پس اگر امری بالقوه بود، بالفعل نیست و برعکس.
نکته ۲- موجودات مرکب از ترکیب اجزا مختلف حاصل میشوند، مثل آب که از ترکیب هیدروژن و اکسیژن حاصل میشود. ترکیب به دو دسته تقسیم میشود: ترکیب ذهنی (عقلی) و ترکیب خارجی.
ترکیب عقلی مربوط به دنیای عقل است و ربطی به دنیای خارج ندارد و لذا به مرکب آن مرکب اعتباری گفته میشود؛ مثلا وجود لیوان مرکب است از اصل وجود و ماهیت. ماهیت حد وجود است، کل شیءٍ ممکن ترکیب من الوجود و الماهیه. این ترکیب ذهنی است و در خارج یک چیز بیشتر نیست؛ اما ذهن تحلیل و تجزیه میکند؛ مثلاً میگوییم وجود این شیء بلور است، ماهیت آن لیوان است. بلور و حقیقت وجود لیوان دو تا نیست ذهن جدا میکند. مثلا در مورد انسان گفته میشود که الانسان حیوان ناطق. یک بُعد وجود ما حیوانیت ماست و یک بُعد وجودی ما ناطقیت ماست. حیوانیت ما را «جنس» میگویند و ناطقیت را «فصل» میگویند؛ پس مرکب است از جنس و فصل. اما در خارج نمیتوانیم این دو جنبه را از هم مجزا کنیم و اینها با هم یکی است. ترکیباتی که در ذهن است و در خارج یکی است ترکیب اعتباری میگوییم.
اما ترکیب خارجی، واقعا در خارج اجزای مجزا دارد که با هم جمع می شوند و یک شیء واحد درست میکنند مثل آب که میتوانیم آن را به اجزای خود تجزیه کنیم. به این ترکیب، حقیقی هم گفته میشود. یعنی حقیقتا در خارج ترکیب شدهاند.
نکته ۳- اجزایی که با هم ترکیب می شوند و مرکبی را تولید میکنند اتحاد آنها دو گونه است: انضمامی و اتحادی. در ترکیب انضمامی، یک موجودی وجود دارد و چیز دیگری به آن اضافه میشود و میتوان این تکه اضافه شده را از آن جدا کرد، اما در ترکیب اتحادی، دو جز با هم یکی شدهاند و جدای از هم نیستند. مثلا وقتی میگوییم که انسان مرکب از ناطقیت و حیوانیت است، این دو موضوع ازهم جدا نمیشوند و ترکیب اتحادی است. اما ترکیب انسان با دست و پا، ترکیب انضمامی است و می شود که از هم جدا شوند. ترکیب انسان از نفس و بدن، ترکیب اتحادی است و به همین جهت تا در دنیا است ترکیب اتحادی نفس با بدن مادی و در عالم برزخ با بدن مثالی و در قیامت با بدن قیامتی است.
با توجه به این نکات، به ترجمه گفتار ملاصدرا میرسیم:
اگر بگوییم که نفس از بدن کسی خارج شده است و وارد بدن کس دیگری شده است، لازم است که نفسی که از بدن اولیه خارج شده است و مراحلی را با بدن اولیه طی کرده است (۲۰ سال، ۳۰ سال) و این نفس مراحل تکامل خود را تا فعلیت آن درجه طی کرده است که فعلیت او یا شر یا خیر است. اما بدن نوزاد که بالقوه است با نفسی که بالفعل است، که با هم سنخیت نمی تواند پیدا کنند. و در صورت اعتقاد به تناسخ، بالفعل، بالقوه میشود و برعکس و این ترکیب حقیقی اتحادی است و بین دو چیزی که یکی بالقوه است و یکی بالفعل که ترکیب اتحادی حاصل نمیشود.
نکته: اگر انسان به این مباحث عقلی و فلسفی وارد شود، به درک عظمت آیات و روایات نائل میشود.
- اسفار، ج9، ص12
۲- حجه اخری عامه: هی ان النفس إذا فارقت البدن کان آن مفارقتها عن البدن الاول- غیر آن اتصالها بالبدن الثانی و بین کل آنین زمان فیلزم کونها بین البدنین معطله عن التدبیر و التعطیل محال و هذا تمام علی طریقتنا من ان نفسیه النفس نحو وجودها الخاص- لیست کإضافه عارضه لها.
دلیل بعدی به صورت عام(تناسخ ملکی صعودی، نزولی و...) این است که وقتی الان نفس از این بدن جدا شد، چون نفس در رابطه با بدن است و بدن هم زمانمند است؛ لذا میگوییم لحظه مردن فلانی، ساعت فلان و دقیقه فلان (لحظه مشخص) و قرار است که وارد بدن یکی دیگر بشود. آیا آن هم عینا همین لحظه است یا بالاخره آن بدن هم باید مراحل مادی خود را طی کند و لحظه آن تغییر میکند؟ بین دو لحظه، زمانی قرار بگیرد، این جوری میشود که نفس از لحظهای که از این بدن خارج شد تا زمانی که وارد بدن دیگر نشده است، معطل باقی میماند؛ چون کار نفس تدبیر است و تدبیر نفس هم بدون بدن امکان ندارد. از نظر عقلی هم ثابت شده است که در عالم تکامل و تعالی، تعطیل محال است. این هم که معلوم شد که نفس یک اضافه عارضی نیست؛ بلکه نفس حقیقت اتحادی با بدن است که باید بدن را تدبیر کند و در این فاصله که معطل مانده است، چی میشود؟
حالا اگر کسی بگوید در عالم برزخ چطور؟ در عالم برزخ سرعت عالم برزخی به گونه ایست که به محضی که نفس از بدن خارج شد، ایجاد بدن مثالی میکند و معطل بدن مثالی نمیشود. بر همین مبنا در قیامت سیطره نفس با بدنش است، مثل این است که با این دست میدهد با این دست میگیرد.
جمعبندی
وقتی صحبت از معاد جسمانی و روحانی با هم میشود، یک برداشت اشتباهی بر مبنای بدفهمی بوجود آمده است که نفس بعد از مرگ وارد بدن موجود دیگری میشود. گفته شد که این تفکر غلط یا بر مبنای بدفهمی است که دو علت داشت: یکی اشتباه گرفتن مسئله مسخ و تناسخ و دیگری نفهمیدن بدن مثالی؛ اما مهمترین علت رواج مسئله تناسخ قصد سویی بوده برای سوء استفاده. تناسخ عبارت است از تعلق نفس بعد از جدایی از این بدن در این دنیا به بدن دیگر. تناسخ ملکی به سه دسته تقسیم می شود و قرآن کریم و روایات معصومین آنها را رد میکنند. به دو دلیل از دلایلی عقلی که ملاصدرا در خصوص رد این موضوع بیان کرده نیز اشاره شد.
مناسبت هفته: ایام اربعین
این که امام حسین (ع) با دلها چه کرده است. کسی نقل می کرد که در آمریکا، فرد مسیحی اسم پسرش را حسین گذاشته بود به خاطر این که در یک سفر به ایران، این اسم را شنیده بوده است و دلش تکان خورده و نیت کرده که اسم پسرش را حسین بگذارد.
در آمریکا میخواستند برنامه برای ماهواره ها ضبط کنند، در مورد امام حسین (ع) که صحبت میکردم، قرار بود یکی از سخنرانی ها در روز عاشورا باشد، گفتم اجازه بدهید لباسم را عوض کنم؛ چون میخواهید در روز عاشورا پخش کنید. این بار حال فیلمبردار با بقیه صحبتها فرق کرده بود ایستاده بود و من رو نگاه میکرد. بین صحبت یکی دو بار خودم به گریه افتادم، عدهای هم که فارسی بلد بودند به گریه افتاده بودند. بعد از سخنرانی، فیلمبردار در گوشم گفت: من که نفهمیدم چی گفتی ولی مرا به گریه انداختی!
بعد منزل نبود در سفر روحانی، اگر امشب نتوانستید بین الحرمین باشید از همین جا میتوان متصل شد.
پاسی از شب گذشته بود آمدند در خانه امام حسین(ع) گفتند سریع خود را به امام حسن(ع) برسانید. امام حسین(ع) وارد شدند دیدند امام حسن(ع) مثل مار گزیده به خودش می پیچد حضرت زینب(س) هم کنار ایشان نشسته است. مظلومیت امام حسن(ع) به حدی است که حتی در خانه هم همراه و همدل ندارند. آن روز روزه بودند، فرمودند امروز عطش بر من غلبه کرده، اذان شد کمی آب می نوشم تا عطشم برطرف شود پس از نماز افطــــار می کنم. نماز مغرب امام تمام نشده بود که فرمودند زینب را خبرکنید! حالت برگرداندن به حضرت دست داد، اطرافیان خوشحال شدند، شاید این سموم از بدن خارج شود؛ ولی پارههای خون به صورت جگر بسته شده از دهان حضرت خارج شد. پیامبر(ص)، حضرت زهرا(س)، امیرالمومنین(ع) را شبانه دفن کردند این اولین امام بود که تشییع میشد، وقتی امام حسین(ع) کنار بقیع آمدند تا بدن را از تابوت بیرون بیاورند، دیدند بدن با تیر به تابوت دوخته شده است؛ اما یا امام مجتبی اگر بعد از شهادت، تیر به بدن شما زدند کربلا قبل از شهادت بدن امام حسین(ع) را تیر باران کردند!
منبع: سخنرانی دکتر اسدی گرمارودی، جلسه سی و یکم معاد برهانی در آیات قرآنی
به کوشش خانم ربوبی و رحمان نژاد