جلسه پنجم
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه پنجم معاد برهانی در آیات قرآنی
چکیده جلسات پیشین
قرآن کریم معاد را یک امر حتمی و قطعی میداند و به صورتهای مختلف با کلمات و واژههای گوناگون تذکر میدهد که مطمئن باشید که همه شما بعد از مردن زنده خواهید شد. این مطلب نه فقط در قرآن کریم و روایات معصومین در دنیای اسلام آمده است، بلکه در کتب آسمانی دیگر هم همین طور است.
معاد در دیگر کتب آسمانی
باوجودی که تورات و انجیل فعلی را تحریف شده میدانیم؛ اما در عین حال این مطالب در همین کتابها هم به چشم میخورد.
تورات کتاب اول سموئیل باب ۲ جمله ۶ آمده است:
خداوند میمیراند و زنده می کند، به قبر فرود میآورد و برمیخیزاند.
کتاب اشعیای نبی باب ۲۶ جمله ۱۹ آمده است:
مردگان تو زنده خواهند شد و جسدهای من برخواهند خواست، ای شما که در خاک ساکنید بیدار شوید و ترنم نمایید.
مزامیر داود مزمور ۲۳، جمله ۴-۶ آمده است:
چون در وادی سایه موت نیز راه روم از بدی نخواهم ترسید؛ زیرا تو با منی. هر آینه نیکویی و رحمت، تمام عمرم در پی من خواهد آمد و در خانه خداوند ساکن خواهم بود تا ابدالاباد.
انجیل یوحنا باب ۵ جمله ۲۷-۲۸ آمده است:
ساعتی میآید که جمله کسانی که در قبور میباشند، آواز او را خواهند شنید و بیرون خواهند آمد. هرکسی اعمال نیکو کرد برای قیامت حیات و هرکس بد کرد، به جهت قیامت داوری.
انجیل متی باب ۱۶، جمله ۲۷ آمده است:
زیرا پسر انسان خواهد آمد در جلال پدر خویش به اتفاق ملائکه خود و در آن وقت هر کسی را مطابق اعمالش جزا خواهد داد.
در ادامه بحث در قرآن کریم گفتیم:
۱- قرآن کریم در آیات مختلفی با واژههایی از قبیل عاد، یعود، صار، یصیر، انتهی، به سوی حضرت حق منتهی شدن و واژههای دیگر که با هم بحث کردیم از قیامت خبر میدهد.
۲- قرآن کریم اشاره میکند که آیا معاد امری ممکن است یا محال. برای کسانی که استبعاد کردند، زنده شدن و داشتن رستاخیز پس از مرگ را بعید میدانستند؛ قرآن کریم یک سبک استدلال عقلی و منطقی را در پیش گرفته است که با هم بحث میکردیم.
تقسیم بندی امور عالم
امور عالم به ممکن، محال و واجب تقسیم میشود. امر ممکن، شدنی است؛ ولی به یک سلسله عوامل وابسته است. امر ممتنع یا محال، نشدنی است و به هیچ وجهی تحقق پیدا نخواهد کرد، مثل اجتماع تقیضین. مثلاً بگوییم آقای ایکس در عین حال که زنده است، مرده هم هست یا در عین حال که مرده است، زنده هم هست. یا اینکه بگوییم که ما قدرت این را داریم که کوه دماوند با همان وسعت و ظرفیت و جسم و جرمیت و مکانمندی در این حسینیه جا بدهیم. اینها اصلا شدنی نیست، لذا به اینها «محال» گفته میشود. محال اصلا جزء قدرت نیست.
در بحث خداشناسی این سوال را مطرح می کنند، آیا خدا میتواند سنگی را بیافریند که نتواند بلند کند؟ همین جواب را باید بدهیم؛ سوال غلط است و این امر شدنی نیست؛ یعنی خدا میتواند سنگی را بیافریند، هر چه بیافریند، معلول اوست و معلول از حیطه علت تامه نمیتواند خارج بشود. پس فرض اینکه سنگی بیافریند که نتواند بلند کند، فرض غلط است. انگار بگوییم که عدد ۲ای میخواهم که رتبه ۳ داشته باشد. رتبه عدد ۲ همیشه قبل از ۳ است. این را اجتماع نقیضین میگویند که محال است.
تقسیم بندی انواع محال در منطق
الف- محال ذاتی ب- محال وقوعی ج- محال عادی
الف- محال ذاتی: امری که محال بودنش آنقدر در ذات خودش روشن، آشکار و واضح است که به محض تصور، محال بودنش هم تصور میشود. مثل اجتماع نقیضین که محال است. حتی به بچهای که نه درس خوانده است و نه اطلاعات علمی دارد، نه اهل تفکر و تعقل است، نمیتوانیم بگوییم این لیوان الان در اینجا هم هست هم نیست. لیوان آب یا هست، یا نیست. در آن واحد نمیشود که هم باشد و هم نباشد. این اجتماع نقیضین است که به آن محال ذاتی میگویند.
ب-محال وقوعی: محالی که شدت محال بودنش به اندازه محال ذاتی نیست. آنقدر روشن نیست که تا در ذهن تصور شود محال بودنش را هم بتوان تصور کرد؛ اما با کمی بحث و توضیح میتوان متوجه شد که این واقع نمیشود، شدنی نیست. وقوعش محال است؛ اما فرضش محال نیست. همانی است که اصطلاحا میگوییم: «فرض محال، محال نیست.» فرض این موضوع محال نیست؛ ولی وقوع پیدا کردن آن نشدنی است. محال ذاتی فرضش هم محال است؛ اما محال وقوعی در مرحله تصور ممکن است شدنی باشد اما اگر فرض محال را کمی بشکافیم و توضیح بدهیم، در مییابیم که شدنی نیست. مثال معروفی که معمولاً منطقیون هم ذکر می کنند شریک قائل شدن برای خالق است. عقل ثابت میکند که خدا شریک ندارد؛ اما در مرحله فرض، فرض میشود. مشرکین فرض میکنند که خدا شریک دارد. آنها فرض کردند و اگر بحث بشود متوجه میشوند که خدا شریک ندارد و اشتباه کردهاند و در فرض آنها بوده است.
محال وقوعی از نظر تحقق با محال ذاتی فرقی نمیکند، شدنی نیستند.
ج- محال عادی: محالی که عادتاً محال است؛ اما در واقع محال نیست و نباید بگوییم محال است. بلکه باید بگوییم ممکنی است که خیلی سخت است و از عهده هر کس برنمیآید. مانند معجزه، ما قادر نیستیم؛ ولی محال نیست و خاص انبیا است. خداوند این قدرت را به آنها داده است. به عنوان مثال برای فردی که جراح نیست، عمل جراحی قلب و باز و بسته کردن آن، عملی محال است اما برای یک جراح، محال نیست. یا اینکه پیشرفت علم باعث شده است برخی کارها که قبلا محال به نظر میرسید، مانند عمل پیوند قلب، امروز امری عادی باشد. اگر صد سال پیش به کسی درباره این عمل گفته میشد نمی توانست عقلاً بگوید که محال است؛ چون عقل دلیلی ندارد که این امر محال است. بعضی کارهای عجیب و غریبی که مرتاضان انجام میدهند، اینها از نظر عقلی ممکن است، اما برای ما محال است. امر محال، امری است که عقل حکم می کند که چنین چیزی نمیشود، مثل اجتماع نقیضین، مثل محال وقوعی که بیان شد.
قیاس معالفارق
قرآن کریم اصرار دارد با نمونههایی در مرحله اول روشن کند که معاد محال نیست، شدنی است؛ اما شما نمیتوانید. چرا چون نمیتوانید، میگویید نمیشود؟ باید گفت: من نمیتوانم. در اصطلاحات منطق به این موضوع «قیاس معالفارق» میگویند. فارق، یعنی فرق دارنده به این معنی که این قیاس فرق دارد، قدرت شما با قدرت خدا قابل مقایسه نیست. سالیان قبل اگر به مردم میگفتند که در یک جسم فلزی مینشینید و به آسمان میروید و در شهر دیگر پایین میآیید، برایشان غیرقابل تصور بود در حالی که امروزه برای ما یک امریست که پذیرفتنش بسیار آسان است. در مقابل، اگر صدها سال قبل به کسی میگفتند آیا میشود انسان یک لیتر آب را در ظرف نیملیتری جا بدهد؟ میگفت نمیشود و اگر ما یک لیتر آب داریم و ظرف هم نیم لیتر است، این موضوع برای همیشه نشدنی است؛ زیرا تطابق ظرف و مظروف یک امر عقلی است. بحث عقلی مربوط به علم و زمان و مکان نیست. دو و دو میشود چهار، زیرا دو یک واقعیت است و مجموعه واقعیتها هم واقعیت میشود و اگر فرض اعتبار وهمی غیرواقعی میخواهی بکنی، در عالم ذهنی قادری اما واقعیت پیدا نمی کند. پس عقل میگوید که امر محال نمیشود. عقل هیچ عاقلی در عالم نمیتواند اثبات کند که معاد در عالم نشدنی است. همان طور که در بحث خداشناسی هیچ عاقلی تاکنون نتوانسته است اثبات کند که خدا نیست. از حکما و فلاسفه قوی که منکر خدا هستند در این دورههای اخیر برتراند راسل است. اگر تمام آثار راسل را بخوانیم، نمیتواند اثبات کند که خدا نیست. خودش هم می گوید: «من چنین حرفی نمیزنم، دلایل خداشناسان من را قانع نکرد.» البته ما جواب داریم، دلایل قانع کننده هم هست. با مدرک و سند ثابت کردیم که راسل مغرض بوده است، دلیل غرض هم بیان شد.
مساله این است که آیا کسی عقلا توانسته بگوید که وجود خدا و معاد محال است؟ انسان عاقل هیچ دلیلی ندارد که بگوید معاد نیست. تمام حرفی که زدند این است که ما نمیتوانیم. باید دقت کنیم که «ما نمیتوانیم» غیر از این است که «نمیشود».
در قرآن کریم در آیات بسیاری این مطالب بیان شده است. منجمله آیات سوره یس که با هم مورد بحث قرار داده بودیم:
أَوَلَمْ یَرَ الْإِنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ (یس ۷۷)
آیا انسان ندانسته که ما او را از نطفه ای [پست و ناچیز] آفریده ایم و اینک ستیزه گری آشکار است؟
وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ (یس ۷۸)
و برای ما مثالی زد و آفرینش خود را فراموش کرد و گفت: «چه کسی این استخوانها را زنده میکند در حالی که پوسیده است؟»
این انسان یادش رفت که چی بود و کجا بود و چه کسی به او موجودیت داد و از چی به کجا رسانده است؟ حالا برای ما دارد مثل میزند؟ شان نزول این آیات این است که فردی تکه استخوان برداشته است و پیش پیغمبر خدا آمد و با دستش آن را فشار داد و خاک کرد و روی زمین ریخت و گفت: «مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ، چه کسی این استخوانهای پوسیده را زنده میکند؟»
قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ (یس ۷۹)
بگو همان که اولین بار خلقت را آغاز کرد میتواند مجددا زندهاش بکند و او به هر موجودی سیطره دارد.
الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ (یس ۸۰)
همان خدایی که از درخت سرسبزی که شاخهاش را بشکنی ممکن است از آن آب هم بچکد، برای شما آتش قرار داده است. به عبارت دیگر من اگر بگویم در این آب آتش قرار میدهم به نظر شما شعبدهبازی میآید! در داستانهای اخلاقی توحیدی توکلی حرف قشنگی میزنند، میگویند:
گر نگهدار من آن است که من می دانم شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد
این موضوع قدرت خدا را میرساند، یا در شعر دیگر میگوید:
شب تاریک و ره باریک و من مست قدح از دست من افتاد و نشکست
نگهدارندهاش نیکو نگه داشت وگرنه صد قدح نفتاده بشکست
اگر خدا بخواهد حفظ کند، موسی را در کاخ فرعون پرورش میدهد و بالا میآورد. فرعون چه تعداد شکمها را درید تا موسی رشد نکند! از این نکتهها در آیات و روایات و داستانهای اخلاقی و عرفانی غوغا است. اینکه شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد یا آتش را در آب نگه میدارد برای او کاری ندارد.
قرار دادن آتش در دل درخت سبز
در ادامه آیه میفرماید: فَإِذَا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ و شما از همین درخت سبز آتش برمیافروزید. با ارتباط با آیه بعد که در ادامه خواهد آمد، در جواب کسانی که میگویند مگر میشود استخوان پوسیده را دوباره زنده کنیم میفرماید اولا خدایی که اولین بار شما را خلق کرد برای بار دوم هم میتواند و دلیل بعد هم اینکه خدایی که در دل شجر اخضر آتش قرار داده و شما از آن آتش میافروزید، این توانایی را دارد. برای توضیح بیشتر به این مثال دقت کنید. در قدیم از سنگ آتش زنه برای شروع آتش استفاده میشد و اکنون هم کبریت است که زمینه بروز آتش را فراهم میکند. یک تفسیری که از قدیم الایام همه مفسرین ذیل این آیه شریفه داشتهاند و درست هم هست این است که دو تا درخت در بیابانهای کویری منجمله عربستان به نام «مَرخ و عَفار» وجود داشته و دارد. این درختان سبز هستند؛ ولی به قدری خاصیت اشتعال دارند که حکم سنگ آتش زنه را دارند. یک شاخه از این درخت را به یک شاخه از دیگری میزنند و آتش میپرد. این درختان در حال حاضر هم هستند و همه مفسرین در ذیل این آیات این مورد را مطرح کردند.
به قول استادی، خدایی که گندم را آفریده است تا بکاریم و بچینیم و آسیاب کنیم، چغندر قند را خلق کرده است تا قندش را بگیریم، اینها را با هم قاطی میکنیم و کلوچه میپزیم، آیا خدا نمی توانست درخت کلوچه خلق کند؟ یا این یونجه را که به گاو میدهیم تا بخورد و شیر بدهد، کاری می کرد که یونجه را میشکستیم از دلش شیر خارج میشد؟ گفت: اینها محال نیست و خدا میتوانست این گونه بیافریند؛ ولی دنیا تبدیل به تنبلخانه میشد. خدا این طور قرار داده است تا از ما هم تلاش و کوششی سر بزند.
کبریت باید در کارخانه تولید شود؛ اما خدا دو درخت (مرخ و عفار) را خلق کرده است که خاصیت آتشزایی دارند. اگر تفسیر آیه این دو درخت باشد، درخت سبز آبداری که آتش، درون آن قرار گرفته است که وقتی برخورد با دیگری میکند، آتش بیرون میپرد. این قدرتی است که می تواند آتش را در آب نگه دارد، ما همچین قدرتی نداریم. حال ما باید بگوییم شدنی نیست؟ همینطور چون نمیتوانیم مرده را زنده کنیم باید بگوییم شدنی نیست؟! خدایی که همچین قدرتی دارد که آتش را در آب نگه دارد، قدرت دارد که مرده را هم زنده کند.
تبیین علمی آیه جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا
یک تفسیر دقیقتر وجود دارد که با پیشرفت علم، بطن اندر بطن بودن قرآن روشن میشود. از نظر علمی آب از اکسیژن و هیدروژن تشکیل شده است. اگر همان مقدار هیدروژن و اکسیژنی که این آب را تشکیل داده است، با هم درون ظرفی بریزیم، تبدیل به آب نمیشود و احتیاج به کاتالیزور دارد. اگر در آن ظرف یک کبریت بزنیم، انرژی کبریت یک حالت انفجار مانندی را به وجود میآورد و این دو با هم ترکیب میشوند و آب تشکیل میگردد. اگر این آب را که به وسیله کاتالیزور تشکیل شده بعد از ۵۰ سال تجزیه کنیم، همان مقدار هیدروژن و اکسیژن رها میشود و آن مقدار انرژی که از اشتعال در این ترکیب بود نیز آزاد میشود. آن انرژی در آب وجود دارد. پس با این حساب نه فقط درخت مرخ و عفار که همه درختهای سبز این قدرت را دارند. خود کلمه شجر اخضر به این نکته اشاره دارد که منظور درخت سبز است و این از آیاتی است که معجزه بودن قرآن را نشان میدهد، 1400 سال قبل در سرزمین عربستان در میان مردم جاهل خداوند برای نشان دادن قدرت خود به یک مسئله علمی اشاره میکند تا ایمان به معاد در انسان قویتر شود. خداوند میفرماید: اگر شما نمی توانید مرده را زنده کنید، بدین جهت است که قدرت ندارید. خدایی که این قدرتها را در عالم قرار داده است قدرت زنده کردن مردگان را هم دارد.
همان طور که گفته شد برای تشکیل آب، لازم به یک کاتالیزور یا انرژی هست. درخت سبز از زمین آب میگیرد و از هوا کربن میگیرد. لازم به یک کاتالیزور هست. با استفاده از انرژی خورشید، اکسیژن پس میدهد. انرژی خورشیدی مثل آن کبریت زدن برای تشکیل آب از هیدروژن و اکسیژن، در این گیاه ذخیره میشود. همان طور که آب پس از سالیان سال اگر تجزیه شود همان مقدار انرژی از آب آزاد می شود، در درختان نیز همان مقدار انرژی خورشید که در بدنه درخت است آزاد می شود. این انرژی در درخت سبز نهفته شده است؛ به همین علت گاهی که طوفان شدید رخ میدهد و شاخه های درخت به هم می خورند، بر اثر این اصطحکاک انرژی آزاد میشود و درختان آتش میگیرند. خدا انرژی خورشید را در درخت هزار ساله طوری نگه میدارد که یک باره بروز میکند. اگر ایکس مقدار هیدروژن را با ایگرگ مقدار اکسیژن با یک کاتالیزور (انرژی)، تبدیل به آب کنیم، اگر بعد از هزار سال دوباره تجزیه کنیم، همان مقدار اکسیژن و هیدروژن و انرژی آزاد میشود. هیچ چیز در این دنیا از بین نمیرود چطور بعد از مرگ ما از بین میرویم؟ خدایی که اولین بار ما را آفرید، یکی از آفریده ها در نظام آفرینشی پروردگار عالم درختان هستند. این که در نظر ما یک مخلوق ساده هست، الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ. شما دارید میبینید که از دل این چوبها آتش را در میآورید، به نظرتان هم بسیار ساده است. این آتش انرژی خورشید است که در این چوب ذخیره شده است. در مقام تشبیه همین طور که موجودیت ما از مبدا وجود گرفته شده، مانند آن انرژی داخل چوب که از خورشید گرفته شد، وقتی قرار است برگردد و آزاد بشود، به همین صورت آزاد میشود. به تعبیر عرفانی میگویند ظهور است، خفا است، ظهور است و در تعبیر فلسفی میگوید ایجاد است، اعدام است، ایجاد است.
آیه 81 سوره یس
أَوَلَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلَى وَهُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ
آیا کسی که آسمان ها و زمین را آفریده است، قدرت ندارد که [پس از مرگشان] همانند آنان را بیافریند؟ چرا قدرت دارد؛ زیرا اوست که آفریننده بسیار داناست.
دعا کنید که آدم جلیس زندهدلان بشود، دیدن صاحب نفسان یک توفیق است. ضرر و خسران بزرگی است که انسان انیس زنده دلان نباشد. افرادی که زندهدل هستند وقتی به این آیات می رسند، میلرزند و نمیتوانند ادامه بدهند. رفیقی دارم که سن او بیش از ۱۰۰ سال است، به او عاشق خدا می گوییم. شعر میگوید و اجازه چاپ هم نمیدهد. گفته است بعد از مردنم چاپ کنید. با لیوان آب چند دقیقه عشقبازی میکند که خدا جون تو چقدر مهربونی که آب را قرار دادی! میدانستی من تشنه می شوم آب برایم قرار دادی. اگر آب را در عالم قرار نمیدادی چه می شود و... . ای آب حال که تو را می نوشم و رفع عطش می شود نکند به وسیله تو گناه کنم. اول عشق بازی می کند بعد آب را می نوشد. نگاهشان به هستی نگاه دیگری است.
سوره یس برای ما این نگاه را ایجاد میکند که آن خدایی که یکی از مخلوقاتش، شجر اخضر است که بشر بعد از قرنها، متوجه یک گوشه از عظمت آن شده است و فهمیده یک انرژی در این عالم باعث شده که اکسیژن با هیدروژن با هم ترکیب شوند هر وقت تجزیه بشود انرژی در آن هست و از بین نرفته است. آن انرژی حرارتی با این آب همراه است آتش را در آب نگه داشته است. این یکی از مخلوقاتش هست. خداوند خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ است که «سماوات» اشاره به عالم بالا و ملکوت و «ارض» اشاره به عالم ملک است. در سوره اعراف، آیه 54 نیز آمده است: لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ، «خلق» عالم ملک و «امر» عالم ملکوت است.
أَوَلَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمّْ، آیا خدایی که ملک و ملکوت را برای شما آفرید، بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ قادر نیست مانند آن را بیافریند؟
توضیح قاعده «حکم الامثال فی ما یجوز و ما لایجوز واحد»
حکما میگویند «حکم الامثال فی ما یجوز و ما لایجوز واحد»؛ یعنی اگر دو چیز از همه نظر «مثل هم» میباشند، حکمی که در جایز بودن و جایز نبودن بر یکی وارد می شود بر دیگری نیز وارد است؛ زیرا مثل هم هستند. مثلا فرض کنید که یک میز داریم، آن طرف یک میز مثل آن است و در طرفی دیگری یک میز شبیه آن است. فرق مثل با شبیه در این است که وقتی دو شیء مثل هم هستند، همه خصوصیاتشان عین هم است اما دو میزی که شبیه هم هستند ممکن است از همه نظرها شبیه هم باشند اما جنسشان با هم متفاوت باشد و مثل هم نباشند، در نتیجه حکمی که بر دو شیء مثل هم بار میشود بر دو شیء شبیه هم نمیتوان بار کرد، مثلا دو میزی که مثل هم و از جنس چوب هستند، در آتش میسوزند اما اگر یکی چوبی باشد و دیگری شبیه آن و چدنی، یکی میسوزد و دیگری نمی سوزد. میز چوبی را میتوان جابه جا کرد؛ اما میز چدنی به راحتی قابل حمل نیست. حیات بعدی یا رستاخیز مثل ایجاد است، حتی در قرآن آمده آسانتر است.
ما بعد از اینکه خدا را قبول کردیم، در مورد معاد که اراده و مشیت خداست، بحث میکنیم. خدایی که با عقل و نقل و قرآن و روایات، عادل است، قادر است، هر چی بگوییم از آن هم بالاتر است. این خدا یک خلقت اولیه دارد که خلقت کل هستی با اوست، حالا اگر بخواهد آنان را دوباره بیافریند مشکلی نیست. همانی که اول ایجاد کرد، دوباره هم زنده میکند.
أَوَلَیْسَ آیا نیست الَّذِی آن خدایی که خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ ملکوت و ملک را ایجاد کرده است بِقَادِرٍ آیا کسی قادر نیست عَلَى أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ مثل آن را دوباره خلق کند بَلَى وَهُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ (یس ۸۱)
پس طبق قاعده عقلی نمیتوانیم عقلا بگوییم که معاد محال است، پس معاد ممکن است. حالا که ممکن است، علت توانمند میخواهد. علتی که اصلش را ایجاد کرده است، مثل آن را هم میتواند ایجاد کند. یک قاعده عقلی خیلی قوی میشود.
هر کی به هر جا رسیده است از عبادت رسیده است و عبادت سطوح مختلف دارد. طبق آیات قرآن و سیره معصومین(ع) یکی از عالیترین عبادتها تدبر و بحث کردن در آیات قرآن است. نماز را باید با معرفت بخوانیم، روزه را باید بامعرفت بگیریم، قرائت قرآن باید بامعرفت باشد. استادمان به ما میفرمود: «اگر سالی ۱۴ ختم قرآن نکردیم و به ۱۴ معصوم هدیه ندادیم به جایی نمیرسیم.» از همه اینها مهمتر تفکر و تعمق در آیات قرآن است. خدا اینها را نازل کرده است که ما بفهمیم، یاد بگیریم و عمل بکنیم ولی واقعیت عمل این است که زحمت دارد، سخت است و ممکن است برای عموم تحمل این سختیها ممکن نباشد؛ اما وقتی که فهمیده میشود بسیار لذت بخش است.
سوره روم آیه 27
وَهُوَ الَّذِی یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَى فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ و اوست که مخلوقات را می آفریند سپس آنان را [پس از مرگشان] باز می گرداند؛ و این [کار] برای او آسان تر است. و برترین وصف ها در آسمان ها و زمین ویژه اوست؛ و او توانای شکست ناپذیر و حکیم است.
نظر فخر رازی
یک نکته ظریفی است که فخر رازی امام المشککین در تفسیر کشاف زمخشری هم به آن اشاره کرده است. وی میگوید آمدن کلمه «اهون» قبل از کلمه الله حصر را نمیرساند. عمومیت را می رساند. در علیه «ه» ضمیر اشاره به خداست، فخر رازی هم همین عبارت را در مفاتیح الغیب از قول زمخشری نقل میکند و میگوید: «خداوند در اینجا قاعده کلی حکم الامثال را بیان کرده است.» یعنی طبق یک قاعده عقلی هر کسی که ابداع و ابتدا و آغاز کاری را انجام بدهد، برگرداندن آن برای او سادهتر است. این یک قاعده عقلی است. اما برای توضیح بیشتر در سوره مبارکه مریم آیات شماره ۹ و ۲۱ دقت میطلبد. عظمت قرآن دل انسان را میریزاند که یک آدم درسنخوانده در ۱۴۰۰ قبل سال قرآنی آورده است که تمام این ریزهکاریها در آن رعایت شده است.
قدرت نمایی خدا در قرآن
خداوند در سوره مریم در ماجرای حضرت زکریا و تولد حضرت یحیی و ماجرای حضرت مریم و تولد حضرت عیسی (ع) قدرت خود را به رخ کشیده است.
سوره مریم آیات 9-7
یَا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ یَحْیَى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا (مریم ۷)
زکریا ما برای تو فرزندی قرار دادیم اسمش را یحیی بگذار وقبل از او این اسم برای کسی نبوده است.
قَالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلَامٌ وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیًّا (مریم ۸)
میگوید خدایا چه گونه ممکن است وقتی همسرم عقیم است و امکان باروری ندارد، سنی از ما گذشته است.
قَالَ کَذَلِکَ قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئًا (مریم ۹)
همین طور است. در این آیه عَلَیَّ قبل از هَیِّنٌ آمده است و حصر را میرساند. فقط من هستم که میتوانم و این کار برای من ساده است، یعنی خلقت ابتدایی بدین گونه کار هرکسی نیست و فقط کار من است. اما کسی که بتواند کاری را آغاز کند، اعاده آن را هم می تواند انجام دهد. در آیه ۲۷ سوره روم آمده بود، وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ. عین همین در مورد حضرت عیسی (ع) هم آمده است. ترجمه آیه این گونه است که قَالَ رَبُّکَ آیا میدانی پروردگارت کیست؟ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئًا شما را هم ما از قبل آفریدیم. همان طور که شما را از قبل با این نظام آفریدیم، یحیی را هم با این نظام میآفرینیم.
سوره مریم آیات 21 و 22
هنگامی که خداوند به حضرت مریم فرمود که قرار است بچه دار بشوی و حضرت عیسی را به دنیا بیاوری، حضرت مریم فرمودند:
قَالَتْ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلَامٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ وَلَمْ أَکُ بَغِیًّا(مریم آیه 20)
گفت: من که نمی توانم بچه دار بشوم، من که ازدواج نکردم و آدم باغی نبودم که خدای نکرده گناهی کرده باشم که بخواهم بچهدار بشوم.
قَالَ کَذَلِکِ قَالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَلِنَجْعَلَهُ آیَةً لِلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِنَّا وَکَانَ أَمْرًا مَقْضِیًّا (مریم آیه ۲۱)
گفت: چنین است [که گفتی، ولی] پروردگارت فرموده است: این کار بر من آسان است و [فرزندی بدون ازدواج به او بخشیدن] برای این [است] که او را نشانه ای [از قدرت خود] برای مردم و رحمتی از سوی خود قرار دهیم؛ و این کار شدنی است.
دوباره همان تعبیر عَلَیَّ هَیِّنٌ به کار رفته است که به این معنی است که من هستم که این کارها برایم ساده است. نه اینکه برای شما ساده باشد.
خداوند این قدرت را راجعبه خلقت اولیه به رخ میکشد و راجع به خلقت رستاخیزی هم مطرح میکند. اصل قاعده این است که هرکس بخواهد ابتدای به کاری بکند، بار دوم سادهتر است. حکم الامثال فی ما یجوز و مالایجوز واحد، به عنوان یک نمونه در بحث شجر اخضر نارا مطرح میکند.
جمعبندی
قرآن و تورات و انجیل میگویند معاد هست. همه انبیای الهی آمدهاند و گفتهاند که معاد هست. اگر فرصت باشد که مباحث عقلی و نقلی در زمینه معاد مطرح شود، انشاءالله به بحث اخلاقی در خصوص معاد خواهیم رسید که عالیترین عاملی که میتواند انسان را اخلاقی بار بیاورد، یقین به معاد است. باور مرگ و زندهشدن بعد از مرگ است که میتواند انسان را اخلاقی بار بیاورد.
استادی برای شاگردان خود قسمتی از عالم مرگ و بعد از مرگ را توضیح داد. فردا دید که یکی از بهترین و مستعدترین شاگردانش نیامد. تعجب کرد که او از شاگردان خوب من بود. میدانید که برای استاد بهترین سرمایه شاگرد مستعد و جدی و فعال است، مرحوم علامه می فرمودند که وقتی مرحوم مطهری پای درس من میآمد، من به وجد میآمدم. استاد تعجب کرد و سراغ شاگرد رفت. مادرش گفت که حالش خیلی بد است. نمیدانم دیروز چه شده بعد از کلاس تب کرده و میلرزد. استاد گفت: چه شده عزیزم؟ شاگرد گفت: آن حرفهایی که شما زدید را مگر خودتان باور نکردید؟ استاد فهمید که این شاگرد صفایی دارد که عمق مطلب را گرفته است. البته دقت کنید که باید خوف و رجا با هم باشد.
یک نکته خیلی قشنگ در بحث معاد آن نکتههای اخلاقیش است. اینکه آدم شب که میخوابد یقین داشته باشد که شاید در خواب بمیرد و صبح که از منزل خارج میشود یقین داشته باشد که معلوم نیست به خانه برمیگردد. یک آن ما در اختیار خودمان نیستیم. با خودمان بگوییم که از کجا معلوم که شب اول قبرت نباشد و قرار باشد به نکیر و منکر جواب بدهی. پس امشب چه میکنی؟ چه عالم قبری؟ عالمی که مو از ماست می کشند و همه چیز حساب دارد.
قرآن گفته است که معاد هست و اگر معاد هم نباشد، اصلا خلقت عبث و مسخره میشود. به این نکته دقت کنید که بحث اعتقادی را نمیشود با تقلید پذیرفت، باید دلیل داشته باشیم. اگر دلیل ما نقلی شد، باید پشتوانه عقلی داشته باشد. صغری و کبری اگر هر دو نقلی باشند، باید متکی بر حُسن عقلی باشد یا یکی از آنها باید عقلی باشد. قرآن کریم علاوه بر اینها بحث عقلی را هم مطرح کرده است:
۱- برای من بگویید که چه دلیل عقلی دارید که معاد محال است؟ معاد ممکن است؛ اما محال عادی است. یعنی علیالقاعده و عادتا کسی نمیتواند مرده را زنده کند ولی اگر بخواهیم قیاس کنیم با قدرت مطلق، این امر ممکن است. وقتی ممکن است، قاعده حکم الامثال می آید. حکمالامثال هم در خلقت اولیه نسبت به اعاده، خلقت اولیه سختتر است. نمونه هایی که در بحث هون اهون گفته، این نکته را برای ما روشن می کند.
وظیفه ائمه(ع)
وظیفه و رسالت امامان و ائمه ما بر مبنای آنچه خدا قرار داده است:
- حفظ دین
- تفسیر و تبیین درست دین
- اجرای دین
تفسیر و تبیین و اجرای دین متکی بر آمادگی و خواست مردم است. اگر مردم سر کلاس تفسیر امام نیایند، امام برای چه کسی تفسیر کند؟ اگر مردم آمادگی برای اجرای دین از خودشان نشان ندهند، امام دین را برای کی اجرا کند؟ به همین جهت پیغمبر (ص) میفرماید: یا علی (ع) مثل تو مثل کعبه است. مردم به دور کعبه میگردند نه این که من میخواهم حاجی بشوم، حال ندارم مکه بروم، کعبه را بیاورید اینجا و من را دورش بگردانید! میگویند تا بلند نشوی و آنجا نروی، حاجی نمیشوی. یعنی همانطور که مردم به دور کعبه میروند، در مورد تو هم مردم باید گرد امام خویش بگردند و امام نباید سراغ مردم برود و مردم باید صادقانه به در خانه امام بروند. به همین جهت تا مردم صادقانه در خانه امام زمان را نزنند، امام زمان هم نخواهند آمد. هنوز مردم آن طور که باید امام زمان را بخواهند نمی خواهند، ایشان را برای رفع بدهی خودشان و حل مشکل خودشان می خواهند. آیا شده یک شب دلم برای مظلومیت خودشان بسوزد و گریه کنم و چیزی نخواهم؟
28 صفر مشهد مشرف بودم، غوغا بود از هر شهر و منظقه ای آمده بودند. به همراهان گفتم کنار در صحن بایستیم و به نوحه ها گوش کنیم، ندیدم در یکی از این اشعار بگویند امام رضا شما از ما چی می خواهید همه می گفتند ما چی می خواهیم! یک بار هم ما به امام رضا(ع) بگوییم از ما چه میخواهید. زمانی که امام رضا(ع) در ایران بودند، عدهای
خراسان خدمت ایشان رفتند و در زدند، خادم حضرت دم در آمد، گفتند به آقا بگویید شیعههای شما از فلان شهر آمدهاند. به آقا عرض کردند حضرت فرمودند: منتظرشان نگه دارید. سه روز منتظر بودند. بعد از سه روز حضرت به آنها اجازه ورود دادند. سوال کردند: «آقا ما از شیعیان شما هستیم، چرا ما را سه روز نگه داشتید؟» آقا فرمودند: شما دروغ گفتید شما شیعه من نیستید، محب من هستید.» ما اگر شیعه امام رضا(ع) هستیم امام از ما چه میخواهند؟
وظیفهای که مردم چه بخواهند و چه نخواهند و چه آماده باشند و چه نباشند، امام کوتاهی نمیکنند، حفظ دین است. امام باید دین را حفظ کند، اگر لازم شد زندان میرود، کربلا راه میاندازد، استخوان در گلو و خار در چشم تحمل میکند، بچه شش ماهه تو بغلش پرپر بشود را تحمل میکند و...
مناسبت هفته شهادت امام حسن عسکری(ع)
به امام هادی و امام عسکری (ع) «عسکریین» میگویند، یعنی در لشکر محاصره شده. امام عسکری ۲۸ سالشان بود وقتی شهید شدند. شش سال دوران امامتشان بوده است. سه سال از این شش سال را زندان بودند و سه سال دیگر هم محاصره بودند. مردم هم به زحمت خدمتشان می رسیدند. معتمد عباسی دید نمی تواند بیش از این تحمل کند. سم را به امام خوراند و منتظر خبر شد. خبر آوردند برای او که سم اثر کرده و حال امام بد است. ده تن از اطبای معروفی (معمولا یهودی یا مسیحی) اطراف کاخ او بودند را فرستاد که به خانه امام بروند. سی چهل مامور هم دور خانه گذاشت. دو هدف داشت:
- نشان بدهد که من مواظب حال امام عسکری هستم که وقتی امام شهید شدند، نگویند که سم داده است.
۲- چون مرتب در روایات پیامبر شنیده بودند که امامان ۱۲تا هستند و دوازدهمی همان حجت الهی است که قیام می کند، ظلم را ریشهکن می کند، دنبال این بودند که امام را پیدا کنند تا او را بکشند. اما خداوند اراده کرد که حامله بودن مادر امام زمان معلوم نبود، ولادتشان به گونهای بود که بعضیها متوجه نشدند. امام (ع) در روز ۸ ربیعالاول زهر بر او اثر کرد. یکی از مأمورینی که کمی گرایش شیعی هم داشت می گوید امام بسیار رنجور و ضعیف شده بودند، آب خواستند و به خادم خود گفتند: «فلان جوشانده را برای من بیاور.» آن قدر دست امام می لرزید که این کاسه به دندانها میخورد. دیدند که نمی توانند آب را بنوشند، کاسه را زمین گذاشتند. بعد هم فرمودند: «فلانی برو اتاق بغل آقازادهام را صدا کن.» او میگوید که در اتاق دیدم که یک کودک سر به سجده گذاشته است و دعا میکند. به او عرض کردم که آقا شما را اظهار کردند. ایشان با یک جلال و جبروتی وارد شدند. امام فرمودند: پسرم دلم میخواهد تو به من آب بخورانی. امام زمان (ع) ۵ ساله اند، کاسه آب را آوردند و لب دهان پدر گرفتند، پدر کمی از آب میل کردند و جان به جان آفرین تسلیم کردند. آقا را غسل دادند و کفن کردند. مامورین منتظر نماز امام بودند. جعفر کذاب که میخواست به نماز بایستد، یک عده شیعیان خالص و خُلَّص که میدانستند نماز امام را باید امام بخواند و میدانستند که فرزند امام کودک کم سن و سال است، دیدند که یک رعب و وحشت و عظمت و بهتی همه را گرفت و یک آقا زاده ۴-۵ ساله تشریف آوردند و با پشت دست عمو را کنار زدند و ایستادند به نماز بر بدن پدر. بعد هم غیبت صغرای ایشان از همان جا شروع شد. بدن امام را تشییع کردند و مظلومانه دفن کردند. امام عسکری چون در محاصره بودند در عمرشان موفق نشدند که حج انجام بدهند و گرچه در تمام عمر به ایشان ظلم شد و زندان و در محاصره بودند اما پسر کنارشان بودند و کاسه آب را به لب و دندانشان گرفتند. لایوم کیومک یا اباعبدالله.
منبع: سخنرانی دکتر اسدی گرمارودی، معاد برهانی در آیات قرآنی جلسه پنجم