جلسه پانزدهم
بسم الله الرحمن الرحیم
معاد برهانی در قرآن جلسه پانزدهم
چکیده جلسه پیشین
۱-قرآن کریم به معاد هم از نظر کمی هم از نظر کیفی حساسیت زیادی نشان دادهاست. از نظر کمیت، تعداد آیات قرآن در خصوص معاد از بقیه مسایل اعتقادی بیشتر است. از نظر کیفیت، موضوعات عجیب و غریبی در این خصوص مطرح شده است که انسان با توجه به آنها خائف و نگران میشود؛ در نتیجه معاد از مسائل بسیار مهم قرآنی است.
۲- معاد، یکی از اصول دین و مبحثی اعتقادی است. مباحث اعتقادی، تحقیقی هستند نه تقلیدی. ما وظیفه داریم در خصوص مسائل اعتقادی تحقیق و تتبع کنیم و با ادله به باور و یقین برسیم انشاءالله.
۳- امر معاد عبارت است از مردن و زندهشدن دوباره فرد، حاضر شدن او در دادگاه عدل الهی و رسیدن به آنچه که حق اوست بر مبنای آیه: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ -وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ» (زلزله/8-7)
۴- برخی افراد با قیاس و قدرت انسانهای عادی تصور میکنند معاد امری محال است؛ اما قرآن اثبات می نماید عقل عقلای عالم هیچ دلیلی بر محال بودن معاد ندارد.
5-قرآن برای شکستن استبعاد تحقق امر معاد در ذهن ما از قاعده تشبیه برای تقریب به ذهن استفاده کردهاست. از مهمترین موارد مطرح شده در این خصوص، خواب است و روایات هم آن را بیشتر توضیح دادهاند.
ماهیت مرگ از نظر امام جواد(ع)
الإمام الجوادُ علیه السلام ـ لمّا سُئل عن المَوتِ: هُوالنَّومُ الّذی یاتیکُم کُلَّ لیلَهٍ إلّا انّهُ طویلٌ مُدَّتُهُ لا یُنتَبَهُ مِنهُ إلّا یَومَ القیامَهِ ، فمَن رای فی نَومِهِ من اصنافِ الفَرَحِ ما لا یُقادِرُ قَدرَهُ ، ومِن اصنافِ الاهوالِ ما لا یُقادِرُ قَدرَهُ، فکیفَ حالُ فَرِحٍ فی النَّومِ ووَجِلٍ فیهِ ؟ هذا هُو المَوتُ ، فاستَعِدُّوا لَهُ . (بحارالانوار، ج6، ص154)
درباره مرگ از امام جواد(ع) سوال شد حضرت فرمودند: همان خوابی است که هر شب به سراغ شما می آید، جز اینکه مدتش طولانی است و انسان از این خواب بیدار نمی شود مگر در روز رستاخیز. پس مرده کسی است که در خواب خود انواع شادی های بی شمار و انواع ترس و وحشت هایی که قادر به شمارش آنها نیست می بیند. حال [بنگر ]چگونه است حال آنکه در خواب شاد است و آنکه در آن دچار ترس و هراس است؟ این است مرگ؛ پس خود را برای آن آماده سازید.
«فاستَعِدُّوا لَهُ»، یعنی خودتان را آماده سازید؛ زیرا سرور و شادمانی یا ترس و هراس فرد بعد از مرگ بهواسطه اعمالیست که در این دنیا قبل از جدا شدن نفس از بدن، انجام داده است.
وجه اشتراک و اختلاف خواب و مرگ در قرآن
قرآن، گرفتن جان را که مشترک بین خواب و مرگ است به لفظ «توفی» بیان کرده است. در هر دو نفس از بدن جدا میشود؛ با این تفاوت که در خواب نفس به بدن تعلقی مایی دارد؛ اما در مرگ این تعلق نمی ماند و ارتباط قطع می شود.
ادله اثبات غیر مادی بودن نفس
دلایلی در جلسات گذشته ذکر شد، دلایلی دیگر در این جلسه مورد بررسی قرار میگیرد:
۱- ملاصدرا میگوید: ما حکم میکنیم که سیاهی ضد سفیدی است و داور میان دو چیز باید آن دو را نزد خود حاضر داشته باشد. ( یعنی تا معنا و مفهوم و حقیقت سفیدی و سیاهی در قدرت فهم ما نباشد، قادر به قضاوت نیستیم. ) پس سیاهی و سفیدی نزد ذهن حاضرند و بدیهی است که اجتماع دو ضد در یک محل جسمی و مادی محال است. چون در ذهن اجتماع ضدین را داریم، پس ذهن (حقیقت وجودی ما - نفس) مادی نیست. ( اسفار، ج1، ص۳۱۸ )
۲- ابن سینا در تایید این مطلب بیان میدارد: جایگاه صور معقول و مجرد، نفس انسان است؛ در نتیجه نفس انسان مجرد است. (اشارات، نمط سوم) ما یک صورت داریم، یک جایگاهی که این صورت آنجا نقش می بندد. به عنوان مثال صورت استکان در ذهن، ماده نیست؛ چون اگر ماده بود باید به وزن آن به اندازه این استکان اضافه می شد. صور ذهنی ما گاهی صورت معقول است مثل صورت استکان در ذهن ما، که مقدار دارد؛ اما ماده ندارد و گاهی صورت کلیات است که نه مقدار دارد نه ماده. از آنجا که صور معقول مجرد است و ماده ندارد، جایگاه آن نیز نباید ماده باشد. در نتیجه نفس ماده نیست.
3- با توجه به آثار نفسانی این نتیجه دست میدهد که نفس ماده نیست؛ بلکه مافوق ماده و مجرد است.
راز سالم ماندن پیکر برخی افراد پس از مرگ
با جدا شدن نفس از بدن دیگر آن آثار نفسانی با بدن نیست، چشم نمی تواند ببیند، گوش نمیشنود و ... همچنین بدن به علت ماده بودن به مرور زمان مانند دیگر اشیاء جمادی پوسیده میشود؛ اما نفس در عالم مجردات به اقتضای درجه مجردی خود باقی میماند. گاهی سیطره معنوی نفس بر بدن آنقدر قوی است که حتی بعد از جدا شدن، میتواند از عالم برزخ جلوی پوسیدهشدن بدن را بگیرد.
اثبات مادی نبودن نفس از طریق رویای صادقه
نفس ماده نیست به همین علت آثار مادی ندارد. به اقتضای مقام مجردی خود در عالم مجردات باقی می ماند و فرد میتواند در عالم خواب رویای صادقه ببیند یا با ارواح افرادی که از دنیا رفته اند ارتباط برقرار کند. چه بسیار اتفاق میافتد که روح گذشتگان به خواب فرد می آیند و اخباری صحیح را به او میدهند. از طرف دیگر اگر نفس بعد از مرگ باقی نباشد و مانند ماده بپوسد چطور بعد از مرگ در عالم رویای صادقه با نفوس ارتباط برقرار میکند و خبرهای عجیب و غریب میدهد. (ماجرای شاهحسین ولی و علامه طباطبایی)
چیستی مرگ و فرجام نفس پس از مرگ
مرگ در عالم ماده، فنای ماده نیست؛ بلکه برابر است با تغییر کیفیت ماده. در علم فیزیک و فلسفه هم ثابت شده است که موجود مادی در عالم ماده، کمیتش ثابت است ولی کیفیتش تغییر میکند.
مرگ در عالم مجردات به گونهای است که تعلق نفس از ماده گرفتهمیشود. باید توجه داشت که تعلق نفس معیّت و همراهی است. به عبارتی، نفس از ماده خلاص میشود و به اقتضای عملی که در این دنیا داشته، به درجه نفسانی میرسد و به اقتضای درجه نفسانی خود در برزخ جایگاه دارد.
مرگ از منظر ابن سینا
ابنسینا راجع به حقیقت مرگ میگوید: «اما کسی که مردن را جاهل است و نمیداند که حقیقتش چیست، پس من برای او بیان میکنم و روشن میسازم که مرگ بیشتر از آن نیست که نفس انسانی آلات خود را که آنها را استعمال مینمود، ترک میکند و آن آلات همان اعضای او هستند که مجموعه آنها را بدن مینامند. همچنان که شخص صنعتکار آلات خود را ترک میکند.»( رساله «الشّفآء مِن خَوف المَوت»)
این بدن برای نفس به ابزار و آلات تشبیه شده است که نفس آنها را رها میکند و میرود. در واقع مرگ، حقیقت انسان را که نفس است به سوی پروردگار میبرد و بدن را اینجا رها میکند.
قبض روح در قرآن
وَقَالُوا اَإِذَا ضَلَلْنَا فِی الْاَرْضِ اَإِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ بَلْ هُمْ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ کَافِرُونَ ﴿سجده/10﴾
(کافران) گفتند آیا ما وقتی وجودمان خاکستر شد، موجودیت دیگر پیدا میکنیم؟ بلکه آنان به لقای پروردگار کافرند.
قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ ﴿سجده/11﴾
بگو: فرشته مرگ که او را بر شما گماردهاند، جانتان را به طور کامل دریافت میکند، آنگاه شما را به سوی پروردگارتان بازمیگردانند.
بر اساس آیات مذکور فرشته مرگ جان را میستاند. البته اصل این کار به اذن خداست و ملک الموت هم به اذن خدا توفی را انجام می دهد؛ یعنی تمام حقیقت ما یا همان نفس ما کامل گرفته میشود. در برخی آیات آمده (زمر/42)خدا توفی را انجام میدهد، این دو با هم در تضاد نیستند. ملک الموت از طرف خدا مامور این کار میشود. طبق روایات قبض روح، مقام بعضی از انسانها بسیار بالا است، خدا برای احترام به مقامشان، امر توفی را به خود نسبت میدهد و ملائک هم چند دسته هستند و بر حسب مقام افراد، مامور قبض روح میشوند.
معنای بازگشت به سوی خدا (ثُمَّ إِلی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ)
هر چه در این عالم وجود دارد، جلوهای از جلوات، اسمی از اسمای الهی است. آسمان و زمین هر دو جلوهای از تجلی اسم «یاخالق» حضرت حق در عالم هستند. گرفتاری، مصیبت، بلا، درد و رنج جلوههایی از تجلی اسم غضب و قهاریت پروردگار هستند و شادی و خوشحالی جلوهای از اسم رحمت پروردگار است. رحمت عامه پروردگار، «وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ» است که همه جا را گرفته است و رحمت خاصه پروردگار، شامل حال عده خاصی میشود. بازگشت به سوی خدا، یعنی نفس بر اساس اعمالی که در دنیا انجام دادهاست به سوی دستهای از جلوات حضرت حق برمیگردد؛ یعنی یا به سوی غضب خدا میرود یا به سوی عنایات پروردگار.
کاربرد واژه «ربّ» در آیه شریفه، گویای این نکته است که براساس تربیتی که بشر از خدا پذیرفت در آن دنیا جایگاهش معلوم میشود. نفس انسان به اقتضای مقام تربیتی حضرت حق، به رتبهای که شایسته آن است، نائل میشود.
پیامبر(ص) در خصوص وضعیت نفس پس از مرگ میفرمایند: کَمَا تَعِیشُونَ تَمُوتُونَ وَ کَمَا تَمُوتُونَ تُبْعَثُونَ وَ کَمَا تُبْعَثُونَ تُحْشَرُون ( آنگونه که زندگی کردید، میمیرید و آنگونه که میمیرید، مبعوث میشوید و آنگونه که مبعوث میشوید، محشور میگردید.)یعنی چگونگی نفس پس از جدا شدن از بدن به نحوه زندگی در این عالم بستگی دارد.
تفاوت لحظه جان دادن کافران و پاکان
الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَهُ ظَالِمِی اَنْفُسِهِمْ فَاَلْقَوُا السَّلَمَ مَا کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلَی إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿نحل/28﴾
آنها که فرشتگان، جانشان را در حالی که ستمکار بر خود بوده اند، می گیرند؛ پس [در آن موقعیت] از در تسلیم در آیند [و گویند:] ما هیچ کار بدی انجام نمی دادیم. [به آنان گویند] مسلماً خدا به آنچه همواره انجام می دادید، داناست.
دقت کنیم که تا وقت باقی است و مهلت زندگی داریم، قدر لحظات خود را بدانیم و از هر فرصتی برای توبه و بازگشت به سوی خدا استفاده کنیم؛ اما افراد وقتی نفس از بدن جدا شد، به دنبال زمان برای جبران مافات میگردند در حالی که دیگر زمانشان تمام شده است. انسانها هر گناهی که مرتکب میشوند، در حقیقت به خودشان ظلم میکنند(ظَالِمِی اَنْفُسِهِمْ) و از طرف دیگر اگر کار خیری بکنند، به خودشان خوبی کردهاند.
فَادْخُلُوا اَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا فَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ ﴿نحل/29﴾
بنابراین از درهای دوزخ وارد شوید در حالی که در آن جاودانه اید؛ و بد جایی است جایگاه متکبران.
این جهنم درست لحظهای که نفس از بدن خارج میشود، تحقق پیدا میکند و جهنمِ برزخی است. در آن مرحله هنوز قیامت رخ نداده است. چه بدجایگاهی است برای کسانی که تکبر ورزیدند؛ زیرا زمینه گناه، تکبر است. ابلیس به خاطر تکبر، بیچاره شد. (اَبَی وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ ﴿بقره/34﴾) مرحوم علامه طباطبایی هیچگاه «من» به کار نمی بردند، میگفتند: منِ بنده.
الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَهُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلَامٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّهَ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿نحل/32﴾
آنان در حالی که [از آلودگی های عملی و اخلاقی] پاک و پاکیزه اند، فرشتگانْ جانشان را می گیرند، به آنان می گویند: سلام بر شما، [اکنون] به پاداش آنچه همواره انجام می دادید، به بهشت درآیید.
با توجه به آیات، ملک قبض روح نگاه میکند که نفس چه حالتی دارد و بر آن اساس سرنوشت نفس معین میشود. به عبارت دیگر غربالگری بر اساس رتبه خود نفس صورت میگردد. ملائک بعضی افراد را هول میدهند و برخی دیگر را میکشند و با اوج حقارت و ذلت به سوی جهنم میبرند در حالیکه به استقبال مومنین میآیند و آنها را با سلام و تحیت داخل می نمایند.
با محاسبه درست می بینیم زندگی کوتاه دنیوی در برابر زندگی ابدی اخروی ارزشی ندارد. عالمی پیش روی داریم، قرار است مراحلی را طی کنیم. این بدن لباس است، اینقدر به لباس نچسبیم. نمی ارزد با اطاعت از فرامین الهی پاکیزه و قشنگ زندگی کنیم تا لحظه جان دادن شاهد روی مولا امیرالمومنین باشیم؟!
برو ای گدای مسکین در خانه علی زن |
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را |
جایگاه نفس پس از مرگ
همان طور که جنین برای رشد نیاز به خون دارد و بچه شیرخواره،به شیر و نمی توان به او غذای چرب دارد، نفس نیز پس از جدا شدن از بدن با توجه به رتبهاش جایگاهی برای او مشخص می شود. نفسی که گرفتار شکم و شهوت است، لیاقت حضور در جمع اولیای الهی را ندارد. آنجا عالم واقعیت است و نهان همه ظاهر میشود. تعبیر مولوی در این باره زیباست:
این جهان همچون درختست ای کرام |
ما برو چون میوههای نیمخـــــــــــام |
سخت گیرد خامـــــــها مر شــــــاخ را |
زانک در خامی نشـــــــــاید کاخ را |
چون بپخت و گشت شیرین لبگزان |
سست گیرد شاخــها را بعد از آن |
چون از آن اقبال شیرین شد دهـــــــــــان |
سرد شد بر آدمی ملک جـــــــــهان |
سختگیری و تعصب خامی اســـت |
تا جنینی کار خونآشامی است |
خلاصه جلسه: مرگ جدایی نفس از بدن است. بدن در عالم ماده میماند که برمبنای ثبات کمیت ماده در این عالم، ثابت است. اما نفس، مجرد است و به اقتضای آن به عالم مجردات میرود. در عالم خواب هم با اینکه بدنمان در عالم ماده میماند، نفسمان به عالم مجردات میرود (مکه میرود یا به سمت تخیلات شهوانی). همان طور که نفس در عالم خواب میتواند به شهود نومیه برسد، در عالم برزخ هم به اقتضای درجهای که دارد، به سوی پروردگار خود باز میگردد. این بازگشت در آیه دیگر با صیرورت بیان شده است بدان معنا که فرد در این مسیری که طی کرده، چگونه شده است و چه جایگاهی را برای خود آماده کرده است. ما آمده ایم نفس را در راستای سیر الی الله تربیت کنیم تا در جایگاه مظهر اسم رحمان الهی قرار گیریم نه در جایگاه مظهر اسم غضب الهی.
مناسبت هفته: عید مبعث
عالی ترین فلسفه بعثت فرمایش امیرالمومنین در نهج البلاغه است، حضرت فرمودند: «هُوَ الَّذِی اَسْکَنَ الدُّنْیَا خَلْقَهُ وَ بَعَثَ إِلَی الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ رُسُلَهُ، لِیَکْشِفُوا لَهُمْ عَنْ غِطَائِهَا (اوست که آفریدگان خود را در این جهان جای داد و پیامبران را بر جن و انس مبعوث فرمود، تا حجاب و پرده را از چهره دنیا کنار بزنند.)»(نهج البلاغه، خطبه 183)
یعنی پیامبران آمده اند تا به مردم بفهمانند شما در دنیا هستید، از دنیا و برای دنیا نیستید. پیامبر(ص) گوسفندی را ذبح کردند همه را بخشیدند، فقط کله و پاچه آن باقی ماند، به ایشان گفتند همه را بخشیدید چیزی برای خودتان باقی نماند! حضرت فرمودند: همه گوسفند ماند به غیر از کله و پاچه اش. این نگرش نتیجه عملی چنین معرفتی است که آنچه را که در راه خدا دادی فردا برای نفس معلوم می شود. آخرین سخنرانی عمومی پیامبر(ص) خطبه غدیر خم بود که با مردم اتمام حجت کردند و فرمودند: آنچه لازمه تعالی رشد شما بود به شما معرفی کردم. اگر قرار است این کتاب نفستان را در این سیر سوق دهد از طریق مولا امیرالمومنین(ع) امکان پذیر است. فرمودند: اگر من راه را به شما نشان دادم بعد از من قرار است ایشان ادامه دهنده کار من باشند. همچنین در آخرین سخنرانی خود در مسجدالنبی فرمودند: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی»
ما هم امشب به پیامبر لبیک دلی بگوییم، این گونه نباشد که با زبان لبیک بگوییم؛ ولی عملمان خلاف آن را بگوید. با پیامبر(ص) برای آغاز حرکت، معاهده ببندیم. یا رسول الله ما میخواهیم به عالی ترین فلسفه بعثت شما توجه پیدا کنیم آنی که امیرالمومنین(ع) در نهج البلاغه فرمودند: ما از دنیا برای دنیا نیستیم. ما در دنیاییم؛ اما از ماورای دنیا به سوی ماوراء دنیا.
به کوشش: خانم ربوبی و رحمان نژاد