جلسه بیست و پنجم
بسم الله الرحمن الرحیم
معاد برهانی در آیات قرآنی جلسه بیست و پنجم
چکیده جلسه پیشین
۱- به جهت اهمیت موضوع معاد، تعداد بیشماری از آیات قرآن به این موضوع اختصاص دارد
۲- از نظر ادله عقلی، معاد امری ممکن است.
۳- ضرورت تحقق معاد از منظر ۵ برهان عقلی و آیات مربوطه آنها مورد بررسی قرار گرفت.
برهان حرکت و رجعت الی الله
در برهان حرکت، وقتی یک شی حرکت میکند یا به عبارتی متحرّک است، محرّکی دارد و مقصدی که محرّک آنرا معین میکند و متحرّک با این حرکت به آن مقصد میرسد. مثلا فرض کنید که یک دستمال که پرتاب شود، شخص پرتاب کننده میشود محرّک، دستمال میشود متحرّک و قصد پرتاب را هم محرّک معین میکند. ولی اگر متحرّک، اراده داشته باشد و مختار باشد، خودش میتواند اختیار کند که حرکت کند. ذات اقدس الهی برای کل هستی، همه موجودات چه مختار و چه غیرمختار، یک سیری را معین کرده و هدفی را هم برای این سیر مشخص نموده است. از نظر عقلی ثابت شد که هرچه محرّک بالاتر باشد، قصد و هدف بالاتری انتخاب میکند و چون خدا بالاترین است، پس باید بالاترین مقصد را انتخاب کند و بالاترین مقصد از نظر خدا، خود خداست، به همین علت در قرآن آمده است: قالُوا إِنَّا لِلَّـهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ(بقره/156)، این حرکت رجعت الی الله میشود و قصد به خدا رسیدن است و سیر الی الله است که در قرآن کریم تحت عنوان «یَا اَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَیٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ» (انشقاق/6) مطرح میشود.
بررسی معنای «رجع» و «صار»
سوال این است که قرآن کریم این حرکت به سوی الله را گاهی تحت عنوان راجعون و گاهی تحت عنوان صار، یصیر در إِلَیْهِ الْمَصِیرُ (تغابن/3)مطرح کرده است آیا اینها یک معنا دارند؟ خیر. موضوع بسیار ظریفی است که دقت و بررسی آیات قرآن در این زمینه را میطلبد.
·سوره بقره آیه 210
إِلَی اللَّـهِ تُرْجَعُ الْاُمُورُ
همهی کارها، تنها به خدا بازگردانده میشود.
امور جمع امر است؛ یعنی رجعت و بازگشت همه چیز به سوی الله است.
·سوره هود، آیه 120
إِلَیْهِ یُرْجَعُ الْاَمْرُ کُلُّهُ
هر چه هست، به سوی او بازگردانده میشود.
·سوره بقره آیه 156
الَّذِینَ إِذا اَصابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قالُوا إِنَّا لِلَّـهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ
کسانی که چون مصیبتی به آنان برسد، میگویند: «ما متعلق به خداییم و بهسوی او باز خواهیم گشت.»
در این آیات کلمه «رجع» مطرح شده است. این حرکت، «حرکتی رجعتی» است. معنای «رجع» عبارت است از: عودت و بازگشتن و حرکت کردن به سوی آن اولی که بوده است(مفردات، راغب، ص342). مثلا فردی از منزل به حسینه رفته است و بعد از اتمام جلسه به منزل خود باز میگردد، این نوع حرکت را مراجعت و رجعت میگویند؛ اما اگر کسی برای اولین بار به منزلی برود، به آن حرکت، بازگشت یا رجعت گفته نمیشود بلکه «سارَ» مورد استفاده قرار میگیرد. به عبارت دیگر میشود هوَ سارَ الی بیت فلان، یعنی او به سوی منزل فلانی سیر کرد یا حرکت کرد.
اما در بعضی از آیات قرآن کریم (بقره/ ۱۵۶، نور/ ۴۲، نجم/ ۴۲، غافر/ ۳۹ ، قیامت/ ۱۲ و ۳۰) برای حرکت به سوی الله از کلمه صار، یصیر استفاده شده است؛ یصیر الیه، الیه المصیر. «صیرورت»، یعنی انتقال و جابهجایی از حالتی به حالت دیگر (مفردات، راغب، ص ۴۹۸)صیروت هم حرکت و نوعی تغییر است؛ البته تغییر حالتی؛ به همین جهت صار را گردیدن و شدن هم معنی کردهاند. در قرآن برای باران کلمه «رجع» استفاده شده است، زیرا اصل آب از زمین و دریا است، بالا میرود و دوباره به زمین بازمیگردد و به همین جهت به آن صار گفته نشده است.
- انواع حرکت در کلام حکما
فلاسفه بعد از بحث حرکت جوهری ملاصدرا میگویند حرکت دو دسته است:
۱- حرکت عرضی: ذات متحرّک به نظر ثابت میرسد و در اعراض و عوارض تغییر میکند. به عنوال مثال، کتابی را از نقطه الف به ب جابهجا کنیم یا حتی اگر آب مایع را به حالت یخ تبدیل کنیم، این تغییر در ذات آب رخ نداده است.
۲- حرکت جوهری: حرکتی که در ذات صورت میگیرد و جوهره شیء تغییر میکند. مثلا دانه سیب پس از کاشت، به ریشه و ساقه تبدیل میشود و سپس به ثمر مینشیند. این دانه، دچار تغییری شده، مکانش تغییر نکرده بلکه شکل موجودیت آن از حالتی به حالت دیگر تغییر کرده است، به عبارت دیگر، تنقل و انتقال و نقل من حالٍ الی حالٍ و یا بچه در رحم مادر به تعبیر قرآن کریم مراحل النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا(مومنون/14) را طی میکند و بعد نوزاد میشود. این حرکت در «کنه وجود» رخ میدهد و وجود مراحل مختلفی را طی میکند تا نوزاد شود. این نوزاد نیز کمکم بزرگ می شود و به نوجوانی، جوانی، میانسالی و پیری میرسد. اینها تغییرات جسمانی هستند؛ اما با سواد شدن، خوش اخلاق شدن، دلسوز و غمخوار شدن تغییرات نفسانی است. در دعای تحویل سال که با مسامحه از امام صادق (ع) نقل شده است، میگوییم یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْاَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی اَحْسَنِ الْحَالِ؛ یعنی کمک کن که حالت من تغییر کند و از حالتی به حالت دیگر بروم، این حرکت صار و صیرورت است.
- اهمیت صیرورت انسان و انواع آن
حقیقت وجودی انسان بدن او نیست، بلکه نفس اوست:
تن آدمی شریف است به جان آدمیت نه همین لباس زیباست، نشان آدمیت
نسبت لباس یک انسان به بدن او مانند نسبت بدن انسان به نفس و جان اوست. اگر کسی از نظر بدنی، ورزشکارترین اندام را داشته باشد؛ اما لباسش مناسب نباشد، باید پوشش را عوض کند، اصل آن اشکالی ندارد. اما اگر کسی لباسش بسیار زیبا باشد در حالی که بدنش تناسب ندارد، باید حالت بدنش را تغییر بدهد. حال که اگر بدن، زیبا و سالم باشد و نفس بیمار، کینهای، حسود و...، باید تغییر در نفس ایجاد شود. خداوند به نفس که حقیقت وجودی انسان است، قدرتی داده که میتواند صیرورت پیدا کند.
·سوره تغابن آیه3:
خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ بِالْحَقِّ وَ صَوَّرَکُمْ فَاَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ
آسمانها و زمین را هدفمند آفرید و به شما شکل و صورت داد؛ پس این صورتگری را به نیکویی به انجام رساند، و بازگشت (همه) تنها بهسوی اوست.
آسمانها و زمین در آیات گاهی اشاره به آسمان و زمین مادی است و گاهی هم با قرائن اشاره به عالم مافوق ماده و عالم ماده دارد، در این آیه با قرائن، منظور از آسمان و زمین حقایق وجودی ماوراء ماده و ماده است؛ یعنی خدا هم موجودات مجرد از ملکوتیان و جبروتیان و لاهوتیان دارد هم موجودات مادی خاکی و تمام موجودات عالم بالا و پایین بر معیار حق آفریده شدهاند. در اینجا خطاب به انسان گفته شده است : وَ صَوَّرَکُمْ فَاَحْسَنَ صُوَرَکُمْ؛ به شما شکل و شمایل داد و آن عالیترین صورت است.
فرض کنید که مقداری موم داریم که میتواند صورتهای مختلفی را به خودش بپذیرد. اگر هنرمند ماهری باشیم، صورتی به او میدهیم که عالیترین صورتها است. یکی از اسامی ذات اقدس الهی، مصوّر است به معنی کسی که صورت می دهد. در بحثهای حِکمی، حکما میگویند که شیئیت شیء به صورت آن است، به این معنا که تفاوت بین مجسمه گوسفند و طوطی در موم نیست بلکه در صورتی است که پذیرفته است. صورتی که خداوند به نفس انسانی انسان داده است، احسن صور است؛ یعنی خداوند به شما قدرتی داده است که میتوانید با اراده خودتان، با آن صورتی که نفس شما دارد، به سوی خدا، شدنی پیدا کنید که آن شدن دست خودتان است. وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ
تفاوت تُرْجَعُ الْاُمُورُ با إِلَیْهِ الْمَصِیرُ
خدا از همان ابتدا که حضرت آدم را خلق کرد، فرمود که إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْاَرْضِ خَلِیفَهً (بقره/30)و از اول فرمود که ای انسان جایگاه اصلی شما این دنیا نیست و شما برای زمین خلق نشدهاید. به فرموده امیرالمومنین (ع)، دنیا یک گذرگاه است، الدُّنیا دارُ مَمَرٍّ لا دارُ مَقَرٍّ (نهج البلاغه،حکمت133 )جای اصلی و استقرار بشر در آن دنیا است نه اینجا. به عنوان مثال کودکی را را در مدرسه ثبتنام کنیم، آیا جایگاه اصلی ادامه موجودیت او در مدرسه است یا مدرسه گذرگاه اوست؟ یعنی او چه نوع صیرورت علمی خواهد داشت؟ دنیا مدرسهایست که بشر به کمک معلمینِ خداوند، انبیاء و اولیاء و کتابهای آسمانی، نحوه عبادت و پایبندی به شریعت ساخته میشود و جایگاه او در عالم دیگر، به اقتضای ساخته شدن در این عالم تعیین میشود. لذا تُرْجَعُ الْاُمُورُ با إِلَیْهِ الْمَصِیرُ فرق دارد. همه به سوی خدا بازمیگردند، اما فرض کنید کسی کتابی امانت بگیرد و همان جور که گرفته پس بدهد و دیگری کتاب را اصلاح کند و برگرداند، در هر دو مورد، کتاب برگردانده شده است اما در مورد دوم، کتاب تغییر کرده و یک شدن دیگر پیدا نموده است. قرآن کریم بیان میکند إِلَیْهِ الْمَصِیرُ ، یعنی یک نوع شدنی که به سوی او هست و این شدنِ به سوی او به اقتضای اختیار بشر دو گونه میتواند باشد:
۱- شدنِ مثبت به سوی ارزشهای بالا، نعم المصیر
۲- شدنِ منفی به سوی ضد ارزش و واژگونگی، بئس المصیر
بررسی معنای «مصیر»
·سوره آل عمران آیه 162
اَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّـهِ کَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّـهِ وَ مَاْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ
آیا کسی که در راه رضای خدا قدم بردارد مانند کسی است که راه غضب خدا پیماید؟ که منزلگاه او جهنم است و بسیار بد جایگاهی است!
«مصیر»، مصدر میمی از اسم صار است که معنای اسم مکان و اسم زمان میدهد. در این آیه اسم مکان است. یعنی جایگاهی که گردیدنش و صیرورتش، مناسب آن جایگاه است. یک وقت آن جایگاه، فَادْخُلِی فِی عِبَادِی(فجر/29) است، جایگاه همنشینی با امیرالمومنین (ع) است، گاهی هم مصیر و جایگاهش می شود جهنم و همنشینی با شیاطین و آنهایی که مغضوب الهی هستند. فرض کنید که ۵۰ نفر در یک کلاس به مدت یک سال شرکت کنند. این افراد در این یک سال حرکت مکانی (سیر و حرکت عرضی) یعنی رفت و آمد و شرکت در کلاس دارند، که مقدمه حرکت یعنی تحول نفسانی و صیرورت آنها می شود و قرار است با این سیر، صیرورت عالِم شدن رخ بدهد. فرض کنید کسی به نحوی صیر کند که رفوزه شود، جایگاه او شبیه افرادی که قبول شدند، نخواهد بود. آنها قبول شده، صیرورت قبولی داشتند و به کلاس بالاتر میروند در حالی که فرد رفوزه باید بیرون برود. از این رو خداوند در سوره یس، آیه ۵۹ میفرماید: وَ امْتازُوا الْیَوْمَ اَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ به این معنی که امروز جدا می شوند، به اقتضای صیرورتی که در این دنیا داشته اند. امروز(الیوم) یعنی یوم القیامه، یوم الدین، آنجایی که قرار است غربال بشویم. آن آیاتی که از راجعون صحبت میکنند مثل این میمانند که بگوییم، همه رفتند مدرسه و برگشتند؛ ولی اینکه صیرورت چگونه بود، مهم است، این که آیا قبول شدند و در نهایت به کلاس بالاتر رفتند یا خیر؟ لذا خداوند میفرماید شما برای اینکه بتوانید صیرورت پیدا کنید بهترین صورت را دارید(صَوَّرَکُمْ فَاَحْسَنَ صُوَرَکُمْ) نتیجه این صیرورت، نِعمَ الْمَصِیرُ است یا اینکه بدترین جایگاه، بِئْسَ الْمَصِیرُ.
·سوره بقره آیه ۱۲۶
وقتی ابراهیم خلیل الرحمان، کعبه را بنا کرد دعایی کرد و از خدا خواست:
وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ اَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّـهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ قالَ وَ مَنْ کَفَرَ فَاُمَتِّعُهُ قَلِیلاً ثُمَّ اَضْطَرُّهُ إِلی عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ
زمانی (را یاد کن) که ابراهیم عرض کرد: «پروردگارا، این (سرزمین) را شهری امن قرار ده و به کسانی از ساکنان آن که به خدا و روز قیامت ایمان دارند، از انواع محصولات روزی رسان.» فرمود: «(دعای تو را مستجاب کردم؛) ولی هر کس کفر ورزد، او را اندکی بهره میدهم، سپس او را به عذاب آتش گرفتار میکنم، و (این) چه بد سرانجامی ست.»
به تعبیری کلاس را آماده کردم، معلم را سر کلاس فرستادم، جزوات را آماده کردم، شاگردها را ثبت نام کردم؛ اما آنهایی که از استاد بهره نبردند و عالِم نشدند، جایگاهشان رد شدن و اخراج است و به کلاس بالاتر نمیروند. لذا میفرماید که ای انسان، شما حرکت الی الله دارید اما این حرکتتان حرکت جوهری نفسانی است که نوعی شدن نفس است که نفس شیطانی شود یا رحمانی گردد.
صیرورت در قالب اشعار
فردوسی در قالب اشعار حماسی درباره صیروت می گوید:
درختی که پروردی آمد به بار |
بیابی هم اکنون برش در کنار |
اگر بار خارست خود کشته ای |
و گر پرنیانست خود رشته ای |
فردوسی در این اشعار میگوید: این درخت را خود تو کاشته ای؛ اگر بارش خار است، حاصل عمل خودت است. در روایات نیز آمده است که گناهان وخلاف شرع و خواست خدا عمل کردن، مثل آب دادن به درخت خار است. از آن طرف عبادت، بندگی و انجام وظائف مانند پرورش دادن بوته گل است. مثنوی در این باره میگوید:
این جهان همچون درخت است ای کرام |
ما بر او چون میوههای نیمخام |
سخت گیرد خامها مر شاخ را |
چون به خامی در نیاید کاخ را |
به این معنی که اگر این جهان را به منزله درخت در نظر بگیرید، میوههایی که قرار است روی این درخت پدیدار بشوند، آن صیرورت میوه شدن در این جهان به اختیار خود انسان است. اینکه میوه خام بشود یا پخته، اقتضائات متفاوتی را میطلبد.
چه آساید به هر پهلو بغلتد |
کسی که خار سازد او نهالی |
آدم در بستر خواب به این پهلو و به آن پهلو می غلتد تا آسایش پیدا کند، قرار است بستر، جایگاه آسایش باشد؛ اما کسی که بسترش را پر از خار کرده است، دیگر در آنجا نمی تواند آسایش بیابد. از این رو به قبر در فارسی آرامگاه گفته میشود و مستحب است بعد از فوت متوفی در حق او اینگونه دعا شود: الهی اول آسایشش باشد نه اول عذابش باشد. اگر نحوه صیرورت انسان در این عالم، یعنی تحول نفسانی و حرکت جوهری او نه حرکت عرضی او، تبدیل شدن به انسان حسود،بخیل، خودخواه، متکبر و... باشد، واقعیتهای این حالات نفسانی مثل خارهای در بستر هستند و پس از این عالم، بستر و جایگاه او «بِئْسَ الْمَصِیرُ »است.
ضرورت معاد با توجه به مفهوم صار در کلام معصومین
یکی از براهین ضرورت تحقق معاد، برهان حرکت است، البته نه تنها حرکت به معنی رجع و سار، بلکه حرکت به معنی صار نیز مورد نظر است.
- عِندَ قَبرٍ حَضَرَهُ قال ـ: إنَّ شَیئاً هذا آخِرُهُ لَحَقیقٌ ان یُزهَدَ فی اوَّلِهِ، وإنَّ شَیئاً هذا اوَّلُهُ لَحَقیقٌ ان یُخافَ آخِرُه. (تحف العقول،ص408)
امام موسی کاظم(ع) از کنار قبری رد میشدند که مردهای را دفن می کردند فرمودند: چیزی (دنیا) که انجامش این است، به راستی ، سزاوار است که از همان آغاز ، بدان زهد ورزیده شود، و چیزی (آخرت) که آغازش این است ، هر آینه سزاوار است که از انجام آن ، ترسیده شود.
اگر صد سال مانی ور یکی روز |
بباید رفت زین کاخ دل افروز |
خوش است این کهنه دیر پر فسانه |
اگر مردن نبودی در میانه |
از آن سرد آمد این کاخ دلآویز |
که تا جا گرم کردی، گویدت خیز |
قرار است همه از این دنیا برویم، حتی پیغمبر (ص) هم که اشرف مخلوقات هستند، إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَیِّتُونَ(زمر/30). امام فرمودند اگر آخر دنیا، لحظه جان دادن انسان و قبر است و آغاز دوران برزخ و آخرت از اینجاست پس سزاوار است که انسان بترسد که آخرش چه خواهد شد و از آغاز دوران بلوغ یا تمیز، راه زهد را پیش گیرد و دل بسته این دنیا نشود.
در واقع قبر به انسان نشان میدهد این مرحله تمام و مرحله بعد آغاز شد. همان طور که ولادت، پایان زندگی رحمی و آغاز زندگی دنیوی است، مرگ نیز پایان زندگی دنیا و شروع حیات اخروی است و زندگی اخروی بر مبنای صیرورتی است که در حیات دنیوی پیدا شده است. از این رو انسان باید متوجه این امر باشد که آیا بر مبنای صار متشرعانه، جایگاه او نعم المصیر است یا برمبنای صار غیر متشرعانه، بئس المصیر !
نکته 1: دوران بلوغ برای دخترها حداقل ۹ سال و برای پسرها حداکثر ۱۵ سال است. دوران تمیز دوره ای است که هنوز فرد بالغ نشده؛ اما خوب و بد را تشخیص میدهد.
نکته2: لحظه آغاز زندگی برزخی هر فرد زمانی است که نفس از بدن خارج میشود به همین علت از نظر فقهی لیله الدفن همان شبی است که انسان فوت نموده است نه شبی که در قبر گذاشته شده است.
- کُلُّ وِعاءٍ یَضیقُ بِما جُعِلَ فیهِ إلاّ وِعاءَ العِلمِ ؛ فإنَّهُ یَتَّسِعُ بِهِ .( نهج البلاغه حکمت شماره ۲۰۵)
امیرالمومنین (ع) میفرمایند: هر ظرفی وقتی چیزی در آن گذارند، گنجایش خود را از دست می دهد، مگر ظرف دانش که با افزودن آن گنجایشش بیشتر می شود.
ظرف علم همان نفس است که هرچه علم در آن بریزی، ظرفیتش بیشتر میشود. کسانی که درجه علمشان بالاتر است زمینه گیرندگیشان بیشتر است، وقتی آیهای تلاوت بشود، چندین مطلب استخراج می کنند. صارَ نیز برمبنای نفس است که هر چه ارزش در آن ایجاد شود وسعت برای پیدایش ارزشها بیشتر میشود.
- اَخَذَ بِیَدِی اَمِیرُ الْمُوْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ (علیه السلام) فَاَخْرَجَنِی إِلَی الْجَبَّانِ فَلَمَّا اَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ ثُمَّ قَالَ: یَا کُمَیْلُ بْنَ زِیَادٍ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ اَوْعِیَهٌ، فَخَیْرُهَا اَوْعَاهَا، فَاحْفَظْ عَنِّی مَا اَقُولُ لَکَ(نهج البلاغه، حکمت147)
کمیل میگوید: امیرالمومنین(ع) دست مرا گرفتند و به قبرستانی بردند. حضرت آه بلندی کشیدند(آه صعداء یعنی آه بسیار بلندی که حاکی از شدت درد صاحب آن است) سپس فرموند: ای کمیل! این دلها ظرفند، بهترین این ظرفها، آن ظرفهای دلند که اینها را در خودشان نگه میدارند.پس اینی را که میخواهم به تو بگویم در ظرف دلت نگه دار .
یعنی با خواندن حدیث، شنیدن موعظه وخواندن قرآن و ... باید صار صورت بگیرد و سعه قلب انسان زیاد شود. آنهایی که زمینه فراگیری را در خود آماده کردهاند به مرحلهای میرسند که حتی از حرف زشت هم میآموزند، مثل لقمان که از او میپرسند ادب از که آموختی میگوید از بی ادبان.
جمعبندی
یکی از براهینی که ضرورت تحقق معاد را نشان می دهد، برهان حرکت است. در قرآن کریم برای برهان حرکت، علاوه بر رجع، صار هم به کار برده شده است. صارَ حرکتی است که در آن تحول از حالی به حال دیگر نهفته شده است، یعنی انسان به آن مقصدی که برای او معین شده است برمیگردد و آن مقصد برای او مصیر است. آن مصیر به اقتضای صار انسان در دنیا میتواند نعمالمصیر باشد یا بئسالمصیر. به فرموده امام کاظم (ع) وقتی آخر دنیا این است، پس صار انسان باید به گونهای باشد که برای آنجایی که اولش این است به درد بخورد. به اصطلاح تا سرش به سنگ نخورد نمیفهمد. وقتی انسان را دفن میکنند می بیند همه رفتند نفس سیطره ای بر بدن پیدا می کند و میگوید من هم بروم، آن موقع سرش به سنگ لحد میخورد و متوجه میشود دیگر دیر شده است.
مناسبت هفته : شهادت امام موسی کاظم (ع)
یکی از زندانهایی که امام کاظم (ع) در ۱۴ سال زندانشان در آن زندانی بودند، زندان عیسیبن جعفر در بصره بود. حضرت همین که وارد زندان شدند با خدا این گونه مناجات کردند: اللّهُمَّ اِنَّکَ تَعلَمُ اِنِّی کُنتُ اَسئَلُکَ اِن تُفرِغَنی لِعِبادَتِکَ اَللّهُمَّ وَ قَد فَعَلتُ فَلَکَ الحَمدُ؛ خداوندا! تو می دانی که من از تو تقاضا کرده بودم، مرا در گوشه ای خلوت قرار دهی تا مشغول عبادت باشم، تو تقاضای مرا برآوردی، تو را سپاس می گویم.(ارشاد شیخ مفید، ج2، ص232)
اما وقتی امام کاظم (ع) در زندان سندیبنشاهک در بغداد زندانی بودند، مناجاتشان فرق دارد.
یَا مُخَلِّصَ الشَّجَرِ مِنْ بَیْنِ رَمْلٍ وَ طِینٍ؛ ای خلاص کننده درخت از بین این خاک و ریگ و سنگها
وَ یَا مُخَلِّصَ اللَّبَنِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ؛ ای خدایی که شیر را از بین خون و فرث و اینها جدا میکنی و جریان میدهی
وَ یَا مُخَلِّصَ الْوَلَدِ مِنْ بَیْنِ مَشِیمَهٍ وَ رَحِمٍ؛ ای خدایی که بچه را از بین مشیمه و رحم مادر جدا می کنی
وَ یَا مُخَلِّصَ النَّارِ مِنَ الْحَدِیدِ وَ الْحَجَرِ ؛ ای خدایی که آتش را از دل آهن و سنگ بیرون میآوری
وَ یَا مُخَلِّصَ الرُّوحِ مِنْ بَیْنِ الْاَحْشَاءِ وَ الْاَمْعَاءِ؛ ای خدایی که جان و روح و نفس را از بین احشاء و امعاء بیرون می آوری
خَلِّصْنِی مِنْ یَدِ هَارُون؛ مرا از حبس هارون خلاص کن و نجات بده(عیون اخبار الرضا، ج1، ص494)
چرا مناجات امام کاظم (ع) فرق کرد؟ وقتی که حضرت را مسموم کرده بودند، هارون برای عوام فریبی دستور داد که بزرگان به دیدن امام بیایند. شیعهها به ملاقات امام (ع) آمدند و ایشان فرمودند که گول نخورید، اینها من را مسموم کردهاند و شهید میکنند. وقتی ملاقات کنندهها رفتند و امام به سلولشان برگشتند، سندیبنشاهک با تازیانه وارد سلول شد.
منبع: سخنرانی دکتر اسدی گرمارودی، جلسه بیست و پنجم معاد برهانی در آیات قرآنی
به کوشش خانم ربوبی و رحمان نژاد