جلسه اول

تعداد بازدید:۶۷۲

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

معاد برهانی در آیات قرآن، جلسه اول

مقدمه

تمام مسائلی که در قرآن وجود دارد به سه موضوع عقاید، احکام یا اخلاق مربوط می‌شود که در قالب ادله، موعظه و یا سرگذشت تاریخی و داستان بیان شده است. یکی از مباحث اعتقادی که از نظر کمیت، بیشترین آیات قرآن به آن اختصاص دارد، معاد است. خداوند در قرآن به صور مختلف مسایل مربوط به معاد را مطرح کرده است و این موضوع به گونه‌ای است که تعداد آیات مربوط به معاد از تعداد آیات مربوط به توحید هم بیشتر است.

اهمیت یقین به آخرت

قرآن می‌فرماید یکی از شروط هدایت انسان توسط قرآن، بهره‌مندی از قرآن و ثمردهی زحمات پیامبر(ص)، یقین داشتن به آخرت است. خداوند در آیه وَ الَّذِینَ یُوْمِنُونَ بِما اُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما اُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ …. (سوره بقره/ آیه 4) می‌فرماید باید به «آخرت» یقین داشته باشیم تا قرآن سبب هدایت شود.

آخرت از منظر قرآن

قرآن تاکید دارد که انسان نباید خودش را محصور به زندگی در این دنیا بکند و تصورش این باشد که همه هستی همین دنیاست. همچنین بیان می‌دارد شناخت انسان نباید این باشد که چون در دنیا پیدا شده‌است و در همین دنیا هم زندگی می‌کند، به این دنیا خلاصه می شود و تمام می‌شود. قرآن کریم در این رابطه تعابیر مختلفی را به کار برده است.

سوره مبارکه عنکبوت آیه ۶۴

وَ ما هذِهِ الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ

نیست این زندگی دنیا به جز لهو و لعب.

علامه طباطبایی در المیزان، در خصوص این آیه می‌فرماید:

۱- هذِهِ در این آیه برای تحقیر دنیا به کار رفته است. در ادبیات عرب این استفاده نوعی تحقیر است.

۲- تحقیر دوم استفاده از کلمه «لَهْوٌ» است

۳- تحقیر سوم استفاده از کلمه «لَعِبٌ» است

فرق لهو ولعب

«لهو» به معنی کار بیهوده برمبنای هوسرانی و لذتهای شهوانی که انسان انجام می‌دهد و حساب و کتاب هم ندارد و انسان ممکن است در هر زمینه بر مبنای ارضای خواسته‌های شهوانی خودش با آن دست بزند. «لعب» به معنی کارهای کودکانه و بازیگوشی‌ای که حتی قانون هم دارد. گاهی آدم بزرگها هم با قوانین خودشان مثل بچه‌ها بازی می‌کنند. مثلا می‌گویند تو پادشاه باش، تو وزیر باش، ... اما نتیجه این بازی، خیال است.

با خیالی جنگشان و صلحشان                       با خیالی نامشان و ننگشان

به همین دلیل مرحوم علامه طباطبایی هم در المیزان و هم در مجموعه آثارشان (انسان قبل از دنیا، انسان در دنیا، انسان بعد از دنیا) یک نکته بسیار ظریفی مطرح کرده‌اند تحت عنوان «دنیا، اعتباری است و آخرت حقیقی» که این موضوع یک دنیا بحث دارد.

این آیه می‌فرماید: این دنیای پیش‌پا افتاده‌ای که قرآن با کلمه «هذه» آن را تحقیر کرده است، نیست مگر بازیهای کودکانه‌ای که در این عالم صورت می‌گیرد یا مسایلی بر مبنای هوس. در ادامه آیه با 4تاکید از اهمیت آخرت صحبت می‌کند. إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوانُ؛ حقیقتا سرای آخرت دارای حیات است (در مقابل ممات) آخرتی که طبق آیه 4 سوره بقره یقین به آن، یکی از شروط بهره‌مندی از قرآن است.

در این قسمت چهار تاکید ادبی برای نشان دادن اهمیت و عظمت آخرت وجود دارد: «إِنَّ» به معنی حقیقتا، «لَ» برای تاکید، «هِیَ» ضمیر منفصل برای تاکید و علاوه بر این جمله اسمیه است و در ادبیات عرب جمله اسمیه برای تاکید به کار می‌رود. به این معنی که ذات اقدس الهی با چهار تاکید، اهمیت سرای آخرت را در مقایسه با زندگی این دنیا نشان می‌دهد.

بررسی معنای حیوان

حیوان یعنی دارای حیات و زندگی. حیات در مقابل ممات به کار رفته است. آثار موجودات (انسان و حیوان و نبات) مشروط به زنده بودن آنهاست. تمام آثار درخت از جمله سرسبزی، ثمردادن و ...  منوط به زنده بودن آن است. همین طور یک قناری تمام آثار او منوط به زنده بودن است. قرآن می‌گوید این دنیا مرده است و زندگی برای آخرت است.  آیا قرآن خلاف یک امر واضح آشکار را بیان می‌کند؟ ما که متوجه به زنده بودن خود در این دنیا هستیم و آثاری را به هرحال در این دنیا مشاهده می‌کنیم. منظور آیه چیست؟

جواب: آثار حیات و ممات از نظر قرآن کریم و عقل به دو گونه می‌باشد که مراتب مختلف دارند (فصل در مقابل جنس):

۱- حیات مشترک بین انسان و حیوان مثل غذا خوردن و نفس کشیدن و ارضای غرایز. (اشتراک جنسی)

۲- حیات مختص انسان که نوع انسان را از بقیه حیوانات جدا کرده است.

فصل و جنس

وقتی می‌خواهید نوعی را از نوعی متمایز کنید حتی فردی را از فردی را می‌گویید انسان و حیوان که هر دو در داشتن حیات مشترک هستند این اشتراک را «جنس» می‌گویند. آنچه که انسان را از حیوان جدا می‌کند جنبه خاصی است که بقیه حیوانات ندارد که حیات انسانی مربوط به آن است، مثلا قدرت درک و اندیشه، این را «فصل» می‌گویند. همان طور که حیات مشترک حیوانی، به اقتضای آن درجه از حیات که بین انسان وحیوان مشترک است بروز می‌کند، حیات انسانی هم به اقتضای آن درجه از حیات  انسانی که مختص انسان است، بروز می کند. دقت کنید که عامل حیات جزء ندارد و بلکه یک واقعیت است که مراتب مختلف دارد. آن عاملی که مربوط به حیات حیوان است، فرض کنیم مرتبه آن ۱۰ است، تمام آثار حیوانی، بروز حیات مرتبه ۱۰ است. مثلاً حیات مربوط به انسان مرتبه اش 20 است اگر 10تای آن بروز کند  در واقع 10 تای آن خفه شده و بروز نکرده است. فرض کنید که دو درخت داریم یکی درخت بید و دیگری درخت میوه، اشتراکاتی بین آن دو وجود دارد هر  دو می‌توانند سبز باشند اما یکی قدرت میوه دادن دارد؛‌ اما درختی که می‌تواند میوه بدهد فقط برگ سبز داد می‌گوییم که آن جنبه حیات نباتی که در این درخت است، بروز پیدا نکرده است. لذا به دنبال علت آن خواهیم بود و حتی از مهندس کشاورزی کمک می‌طلبیم. یا می‌تواند آن را درست کند و یا می‌گوید نه آن را بکنید به عنوان هیزم استفاده کنید حالا به جای دو درخت، انسان و یک جاندار دیگر را تصور کنید. انسان یک درجه ای در رتبه‌ حیات دارد که می‌تواند آثار ارزنده‌ای از خود داشته باشد و یکی از این آثار که مورد بحث ما است، این است که می‌تواند بگوید که تمام دنیا در برابر آخرت برای من هیچ ارزشی ندارد. مگر امام حسین (ع) در کربلا این را بیان نکردند، مگر امیرالمومنین (ع) در حکومتشان این را بیان نکردند؟

دنیا از منظر امیرالمومنین(ع)

اگر امیرالمومنین (ع) می‌فرمایند: یَا دُنْیَا ...قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلَاثاً (حکمت/77) ، دنیا تو را سه طلاقه کردم و یا اگر ایشان وقتی در تقسیم بیت المال طبق وظیفه اش همه را در راه خدا می‌دهد و بعد هم می‌فرمایند: ای زردها، ای سفیدها، شما در نظر علی جلوه‌ای ندارید، غُرِّی غَیْرِی (غیر مرا بفریب) ؛ چه چیز در این انسان است که دنیا را این گونه نگاه می‌کند؟ همان طور که آن درخت اگر به درجه مطلوب خود نرسد، انگار مرده است و سرانجامش باید کنده بشود و سوزانده گردد؛ برای یک انسان هم اگر آن درجه مطلوب حیات بروز نکند، در واقع یک انسان زنده نیست، گرچه نفس می‌کشد و راه می رود.

نسبت به دنیا هم وقتی که گفته می‌شود که دار آخرت دار حیوان است، چون آنچه را که از حیات بناست بروز کند در آخرت یعنی اگر هذِهِ الْحَیاهُ الدُّنْیا باشد، اگر این دنیا، باشد؛ این لهو و لعب است. مثلا بگویند دانشمندی صبح تا شب مشغول لهو و لعب است می‌گویید این که دانشمند نیست! قرآن می‌گوید اگر دنیا این باشد این که حیات نیست إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوانُ و آن سرای آخرت، با چهار تاکید زنده است، اگر حیاتی می‌خواهید که در آن آثار زنده بودن بروز ‌کند، این مربوط به دار آخرت است.

لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ. اگر می‌دانستند. خیلی وقتها، کودکی که سرگرم بازی است متوجه نیست که عمرش را با لعب می‌گذراند. کسی که بهتر می‌داند (پدر، مادر، مربی) نظارت می‌کند که همه وقت این بچه به بازی نگذرد و از زمانش، استفاده بهینه ببرد. اما اگر در حد دانایی بچه باشد، خیال می‌کند که اگر همه وقت را به بازی بگذراند، اشکالی ندارد. انسان، هم اگر این آگاهی را پیدا می‌کرد، و این آگاهی تحقق می‌یافت، متوجه می‌شد که حیات واقعی مربوط به دار آخرت است. اگر این دنیاست، منهای ارتباط آن با عالم دیگر، چیزی جز بازی و سرگرمی و هوسرانی بیشتر نیست.

خلاصه بحث

  1. در ابتدای سوره بقره می‌فرماید شرط بهره مندی از هدایت الهی که آخرین آن پیامبر اسلام است بالاترین کتاب آن قرآن است باید یقین به آخرت داشته باشیم.
  2. در آیه 64 سوره عنکبوت می‌فرماید داری که حیوان(زنده) است فقط دارآخرت است. اگر بخواهید با دنیا مقایسه کنید دنیا دار لهو و لعب است.

سوره روم آیه 7

یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غافِلُونَ

این افراد از ظاهر حیات دنیوی آگاه هستند و از آخرت خود غافلند.

مثلا جنینی که در رحم مادر خود است، اگر می دانست زندگی‌اش در عالم دیگر است و رحم مقدمه حیات عالم بعدی است وگرنه که در رحم احتیاج به چشم و گوش و معده و دست و پا نیست و اگر کسی فقط به حیات رحم نگاه کند، با این نگاه محدود، داشتن دست و پا در رحم مسخره است. به موجود داخل رحم گفته می شود که حیات تو برای عالم بعدی است. صبر کن، بعد متوجه می‌شوی. زندگی در دنیا احتیاج به چشم و گوش و دست و پا و معده دارد. در روایتی از پیغمبر (ص)دنیا برای آخرت به رحم تشبیه شده است. انسان در این دنیا، باید ابزار رشد لازم در عالم آخرت را که عالم حیات واقعی است، تهیه کند.  این دنیا مقدمه است دار حیات جای دیگر است.

ظاهِراً مِنَ الْحَیاهِ الدُّنْیا

در این آیه تعبیر «ظاهر» به کار رفته که همان هذه الدنیا است که لهو ولعب است همین سرگرمی های دنیوی است یک روز پول و مقام پیدا می‌کند در پوست خودش نمی‌گنجد و... غافل از اینکه همه اینها باید در راستای هدف اصلی باشد اگر جنین در رحم مادر که قرار است چشم پیدا کند تا بعداً ببیند، اگر الان که در رحم مادر است چیزی به نظرش خوب بیاد اگرمیدانست میگفت نه من چشم لازم دارم این را که الان به من می‌دهید چشم من را از بین می‌برد لذا اگر می‌دانستند، ظاهر حیات دنیا، همین سرگرمی ها، غافلند که دنیا را باید در ارتباط با آخرت بینید  ذات اقدس الهی در آیه ۶۴ سوره مبارکه عنکبوت، فرمود که اگر می‌دانستندکه این دنیا مقدمه و ابزار است و خودش بازیچه‌ای بیش نیست.

خلاصه: باید یقین به دار آخرت داشته باشیم دنیا را اگر منهای آخرت در نظر بگیرید که لهو و لعب است. آخرت دار حیوان است. کسانی که این آگاهی را ندارند و به ظواهر همین زندگی دنیوی دل خوش می‌کنند به علت غفلتی که نسبت به آخرت به وجود می‌آید به  آن تعالی مورد نظر دست پیدا نمی‌کنند.

سوره مومنون آیه 115

اَ فَحَسِبْتُمْ اَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ اَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ (مومنون ۱۱۵)

آیا خیال کردید که شما را عبث خلق کردیم و به سوی ما باز نمی‌گردید.

عبث فقط یکبار در قرآن آمده است و آن هم اینجا.

فاعلی که فعلی از او سر می‌زند، در یک دسته‌بندی کلی به دو دسته تقسیم می‌شود:

۱- فاعل آگاه و حکیم و عاقل: هر کاری را بر مبنای هدف و قصدی انجام می‌دهد این را فعل عاقلانه یا حکیمانه یا عمل آگاهانه اندیشمندانه می‌گویند

۲- فاعل بدون تعقل: کار بی‌هدفی را انجام می‌دهد.

در بحث‌های انسان‌شناسی و روانشناسی گفته اند که مثلا کار یک نفر که دارد با صورتش بازی می‌کند نمی‌تواند عبث باشد، چون ‌‌‌شاید برای تمرکز است و تو فکر فرو رفته است. حتی این کارهای به ظاهر ساده هم می‌تواند عبث نباشد. هرچه فاعل عاقل‌تر باشد، کار او از عبث بودن دورتر است. به ذات اقدس الهی، عاقل گفته نمی‌شود؛ زیرا «عاقل» موجودی است که عقل به او داده شده است در صورتی که خدا خالق عقل است و لذا به او «حکیم» گفته می‌شود. حکیم یعنی کسی که عقل دارد و به بقیه هم عقل می‌دهد، کار حکیم تماما بر اساس حکمت است و این بالاتر از عاقل است. حکیم کارش حکمت دارد نمی‌تواند عبث باشد.

قیاس نوع اول در این آیه:

مقدمه ۱ - الف = ب (خلقت بدون معاد عبث است)

مقدمه ۲- ب=ج (کار خدا عبث نیست)

نتیجه - الف=ج(خلقت بدون معاد نیست.)

پس با توجه به آیه، اگر خلقت به گونه‌ای باشد که انّا لله آن باشد ولی انّا الیه راجعون نباشد، عبث می شود. در تحلیل عقلی این قیاس باید به صغرای این قیاس برگردیم و  اینکه «خلقت بدون معاد عبث است» را مورد بررسی قرار بدهیم. این که دنیا باشد، آخرت نباشد و بازگشت به سوی آخرت نباشد، عبث است که در آیه ۶۴ سوره عنکبوت فرمود اگر همین دنیا باشد، لهو و لعب است و در آیه ۱۱۵ سوره مومنون فرمود اگر « إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ » نباشد، عبث است. چرا که در طول تاریخ نوعاً به گونه ای است که احقاق حق به صورت کامل صورت نگرفته است چقدر ظالمان بودند که به عنوان عادل جلوه کردند و برعکس.  این دنیا ظرفیت تحقق عدالت الهی را ندارد، مثلا کسی که تعداد زیادی از آدم‌ها را بکشد فقط یکبار قصاص می‌شود.

فرض کنید در مدرسه‌ یا دانشگاهی کسی که درس می‌خواند، بیشتر ضایع بشود و هرکه بی‌سواد‌تر است، با شیطنت و حقه‌بازی، بهتر جلوه کند. حتی در حد یک مدرسه و یا دانشگاه هم این کار مسخره به نظر می رسد که اعضای آن به آنچه استحقاقش را دارند، نرسند. دنیایی که آخرت نداشته باشد هم به همین صورت است، مدیر این دنیا خداست و خدا اگر آخرت قرار ندهد، کار عبث کرده است. لذا خداوند می فرماید اگر «إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ» نباشد عبث است چون این دنیا اقتضایش همین است.

دقت کنید که اقتضای دنیا همین است یا به عبارت دیگر، دنیا یعنی همین. ذاتی الشیء لاینفک عن الشیء. ما نمی‌توانیم عدد ۲ داشته باشیم که رتبه آن از ۲ بیشتر باشد. دو یعنی رتبه اش از سه کمتر، دنیا یعنی همین؛ اما می‌شود که در دنیا بود و دنیایی نبود.

هرگز صحبت حاضر غایب شنیده‌ای              من در میان جمع و دلم جای دیگر است

که این حالت ایده‌آل بهره‌مندی از دنیاست با‌توجه به آخرت.

با دقت در مطلبی که مرحوم علامه  فرموده‌اند به این مضمون که «دنیا اعتباریست و آخرت واقعی» می‌توانیم امور عالم را به دو دسته واقعیات و اعتباریات تقسیم کرد. 

1-امور واقعی (واقعیت) : اموری که واقعیت دارند و خیال و فرض و قرارداد نیستند و وجود دارند. مثلا این تریبون که اینجا است . باران می بارد خدا هست قرار که در دنیای دیگری ما را ببرند اینها واقعیت است.

۲- امور اعتباری (قرارداد): مثلا اموری مثل رد شدن از چراغ قرمز که قرارداد است و می‌شود تغییر کند. فرض کنید که همه دنیا قرارداد بگذارند که از چراغ قرمز عبور کنند و برای چراغ سبز بایستند. اعتباریات قابل تغییر است  رییس اداره شدن هم نمونه دیگری از اعتباریات است.

تحقق عدل الهی

واقعیت عالم، تحقق صفات الهی باید باشد. یکی از بارزترین صفات الهی، که باید تحقق یابد عدالت است. این دنیا، ظرفیت تحقق عدل الهی را ندارد و باید ظرفی باشد که ظرفیت تحقق را داشته باشد لذا می‌فرماید اگر « إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ » نباشد عبث است و عبث از خداوند سر نمی‌زند. دار دنیا منهای دنیا عبث است در این دنیا با کلک و حقه بازی و دروغ ممکن است خود را بر گرده مردم سوار کنند و همه فکر کنند بهترین هستند شیطنت کنند جیب خود را پر کنند اینها اقتضای دنیا است آن وقت عالمی که بخواهد در آن حق به صاحب حق برسد وجود نداشته باشد این عبث و مسخره است.  

دنیا مزرعه آخرت

سوره دخان آیات 38و39

ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ (دخان- ۳۸) ما خَلَقْناهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لکِنَّ اَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (دخان- ۳۹)

آسمان و زمین و هرآنچه بین آنهاست (کنایه از کل هستی) را بازیچه خلق نکردیم.۳۸) ما اینها را نیافریدیم مگر به حق و اکثر دقت ندارند.

یعنی آسمان و زمین را با این همه نظام برافرازیم این همه مقدمه چینی بشود که انسان در این عالم به وجود بیاد و این همه پیغمبر  و کتاب و امام بفرستیم بعد آن وقت بازیچه باشد . کتابخانه ای را در نظر بگیرید که از اول توسط مهندسین کارآمد برای کتابخانه طراحی شده است و این همه کتاب موضوعی آورده اند و شماره گذاری شده  اینها شوخی است و برای سرگرمی این کار را کردیم؟! در حد یک کتابخانه نمی گوییم بی حساب و کتاب است حالا این نظام حاکم بر عالم بیهوده است؟!

موریسین در  کتاب راز آفرینش انسان می گوید که ساده ترین موجود زنده تک سلولی است آمیب. میلیاردها ملکول اسید آمینه باید تشکیل شود تا در بدن انسان بافت زنده را تشکیل بدهند برای ساده ترین آن  که کوچکترین ذره تشکیل دهنده یک تک‌یاخته است از  پیچیده‌ترین ترکیبات شیمی  برخوردار می‌باشد که از پیچیده ترین کامپیوتر های ما پیچیده تر است.

عالم همه جوره حساب و کتاب داره. خداوند در این عالم نظامی قرار داده که :

جهان چون چشم و خط و خال و ابروست                  که هر چیزی به جای خویش نیکوست.

اینها بازیچه نیستند. در ادامه آیه می‌فرماید اینها را آفریدیم إِلاَّ بِالْحَقِّ  ولیکن اکثر مردم نمی‌دانند. توجه ندارند و این بینش را پیدا نکرده اند

خلاصه

یکی از مهمترین موضوعات اعتقادی  قرآن کریم که بیشترین تعداد آیات را به خود اختصاص داده است، موضوع معاد است. معاد یعنی زندگی ما و حیات ما و هدف از موجودیت ما، اصلا منحصر به این چند روزه  دنیا نیست. ما با بینش قرآنی به این نگرش می رسیم که تمام حیات دنیوی، مقدمه است برای حیات آخرت، همان طور رحم مادر که مقدمه است برای حیات دنیا.

 از قرآن می‌آموزیم:

۱- برای بهره‌مندی از قرآن باید به آخرت یقین داشته باشیم. باور به حد یقین برسد در مورد این یقین باید بحث شود که آیا حسی می تواند باشد یا باید علم داشته باشیم. اول باید آخرت را بشناسیم و بعد هم مراتب یقین را. اگر یقین عقلی شد علم‌الیقین و و اگر یقین دلی شد عین‌الیقین نسبت به آخرت چیست. مقام این است که انسان ایقان به آخرت پیدا کند

۲- قرآن دنیا را با کلمه «هذه» تحقیر کرده است و با عنوان «لهو و لعب» خیلی بی ارزش معرفی کرده است، سپس با 4 تاکید( انَّ، لام، هی و جمله اسمیه) دار حیات بودن را برای سرای بعدی گفته است. در سوره مومنون آیه 115 می فرماید اگر عالم دیگری نباشد که در آن عالم بازگشت به سوی خدا (الینا لا ترجعون) مراجعت به سوی او نباشد عبث است. عبث نیز به معنای کار بیهوده است این در قرآن یکبار به کار رفته است اگر انسان دریافت خلقت عبث نیست و بازگشت به سوی آخرت دارد و به آخرت یقین پیدا کرد بقیه را می تواند از آن استفاده کند. عبث فقط یکبار در قرآن آمده است، شاید این یکبار استفاده از عبث به این معنی است که آن‌قدر این موضوع در برابر عظمت خدا، پست است و آنقدر این صفت ناروا است که همین یک بار استفاده شده است. اگر همه عالم را در نظر بگیرد اما بازگشت به سوی من را در نظر نگیرید این عبث است.

۳- برای رسیدن به یقین باید به دو مورد زیر دقت شود:

  • لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ از این جمله می‌فهمیم اینکه زندگی عبث نیست در نتیجه عالم دیگر(برتر از دنیا) معنا پیدا می‌کند. عالم برتر از دنیا برای ما مهمتر می‌شود و به این دنیا دل خوش نمی‌کنیم. )
  • یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غافِلُونَ متوجه باشیم که علم سطحی ظاهربینانه نداشته‌باشیم. اگر از آخرت غافل باشیم آنجا علم نیست حتی اگر مجملا علمی نسبت به آخرت پیدا کردند چون علمی که غفلت در آن علم راه پیدا کند، نه علم الیقین است نه عین الیقین. باید علم ما یقینی باشد لذا علم سطحی که می‌تواند به غفلت تبدیل شود انسان را به آن وادی می برد.

مناسبت هفته

صبح عاشورا، امام حسین(ع) فرمودند که آنها که می‌خواهند بروند و ثابت قدمها ماندند. توجه داشته باشید که بشر همیشه در معرض امتحان است. هر چه به زمان ظهور امام زمان (عج) نزدیک تر شود امتحان شیعه حاد تر و سخت تر  می شود. امروز دیگر برای غیر مذهبی امتحان معنا ندارد مذهبی ها دارند امتحان می شوند در بزنگاههای مختلف داریم امتحان می دهیم.  امام حسین (ع) بعد از اینکه ثابت‌قدمها معلوم شدند و امتحان اصحاب تمام شد صبح عاشورا فرمایش شان با آنها عوض شده است و به آنها فرمودند: صبراً بنی‌الکرام! فما الموتُ إلّا قَنْطَرهُ تَعْبُرُ بکم عن البُوْس و الضَرّاء الی الجَنان الواسعه و النعیم الدائمهِ استقامت کنید مرگ نیست مگر پلی که شما را عبور می دهد از این بدیها و این عالم بی حساب و کتاب به سوی نعیم دائمی .

این نوعی بینش است آنهایی که مرگ را محرومیت از حیات می‌دانستند، در مقابل امام ایستادند و آنهایی که مرگ را عامل انتقال از این دنیا به دنیای برتر و حیات واقعی دیدند، در کنار امام ایستادند.

امام هم این رجز را می‌خواندند که الموت خیر من رکوب الدار و العار اولی من دخول النار

بر این مبناست که قرآن معاد را بیشتر مورد توجه قرار داده است. انهایی که بعد از امام حسین هستند دو دسته هستند:

  1. کسانی که چنان دنیا آنها را مشغول کرده است که با وجود اینکه می دانستند حق با امام حسین(ع) است اما به خاطر چند روزه دنیا مماشات کردند.
  2.  کسانی که باور داشتند دنیا چند روز بیش نیست ما قرار است الی الابد زندگی کنیم.

 اسراء‌را به کاخ ابن زیاد آوردند در مسجد می گوید خدا را شکر که خداوند دروغگو فرزند دروغگو را رسوا کرد پیرمردی که از اصحاب امیرالمومنین بود و دو چشمش را در صفین از دست داده بود در مجلس بلند شد و گفت ساکت باش دروغگو تو و امیرت یزید است.

منبع: سخنرانی دکتر اسدی گرمارودی، جلسه اول معاد برهانی در آیات قرآنی

به کوشش خانم ربوبی و رحمان نژاد