جلسه هفتم

تعداد بازدید:۴۱۴

بسم الله الرحمن الرحیم

معاد برهانی در آیات قرآن، جلسه هفتم

چکیده جلسه پیشین

قرآن خبر می‌دهد که معاد قطعی است. امر اعتقادی تقلیدی نیست و باید تحقیق شود. در قرآن به قواعد مختلف عقلی اشاره شده است که یکی از آنها قاعده‌ای است که حکما آن را به صورت زیر بیان کرده‌اند:

ادلّ دلیل بر امکان  شئ، وقوع شئ است.

برای اموردر مرحله تصور ذهنی، سه حالت ممکن، ممتنع(محال) و واجب داریم. برای ممکن بودن ابتدا دلائلی ارائه می‌کنیم. معاد امری است که ابتدا آن را در عالم ذهن تصور می‌کنیم؛ یعنی زنده شدن مردگان. آیا زنده شدن مردگان ممکن است یا محال؟! منظور از واجب، واجب فلسفی است که کسی چیزی در این باره نگفته است؛ لذا امر باید بین ممکن بودن یا ممتنع بودن بحث شود.

هیچ عاقلی در طول تاریخ دلیل عقلی بر ممتنع بودن معاد ارائه نکرده و نمی‌تواند بکند. عقل ممکن بودنش را می‌پذیرد و ممتنع بودن (محال) آن را رد می‌کند. اما تنها مشکلی که برای انسانها در طول تاریخ مطرح بود و قرآن کریم نیز به این موضوع اشاره فرموده است، استبعاد عقلی بود نه امتناع برای عقل. استبعاد عقلی، یعنی عقل می‌گوید چگونه موجود مرده زنده شود؟! این بدین خاطر است که انسان قیاس مع‌الفارق صورت می‌دهد و قدرت خود را با قدرت خدا مقایسه می‌کند. قرآن به طرق مختلف به ما نشان داد تا استبعاد عقلی را از بین ببرد و به ما بفهماند نمی‌توانند بگویند که مستحیل است، بلکه می‌گویند مستبعد است. همان طور که گفته شد قرآن مثال زده است که در این دنیا واقع شده، پس دیگر جای سوال ندارد. یعنی چون امریست که قبلا واقع شده است، بنابراین امکان آن وجود دارد. به عبارت دیگر قرآن کریم مستحیل بودن معاد را رد کرده ومستبعد بودن آن را می‌شکند.

 

 نمونه دیگری در مورد ممکن بودن معاد از قرآن

سوره آل عمران،‌آیه ۴۹

وَ رَسُولاً إِلى‏ بَنِی إِسْرائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْیِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ

و (او را به عنوان) رسول و فرستاده به سوی بنی اسرائیل (قرار داده، که به آنها می‌گوید:) من نشانه‌ای از طرف پروردگار شما، برایتان آورده‌ام؛ من از گِل، چیزی به شکل پرنده می‌سازم؛ سپس در آن می‌دمم و به فرمان خدا، پرنده‌ای می‌گردد. و به اذن خدا، کورِ مادرزاد و مبتلایان به برص [= پیسی‌] را بهبودی می‌بخشم؛ و مردگان را به اذن خدا زنده می‌کنم؛ و از آنچه می‌خورید، و در خانه‌های خود ذخیره می‌کنید، به شما خبر می‌دهم؛ مسلماً در اینها، نشانه‌ای برای شماست، اگر ایمان داشته باشید!

در این آیه خداوند راجع به حضرت عیسی(ع) اطلاعاتی می‌دهد.  حضرت عیسی خطاب به مردم گفت: أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ، به درستی که من از سوی خدا برای شما آوردم (آمدم به سوی شما با) آیه‌ای.

 

تفاوت آیه و نشانه

یکی از معانی آیه ، معجزه است. البته معجزه مصداقی از آیه است. در زبان عربی آیه داریم و علامت. عَلم نشانه است، آیه نیز نشانه است؛ اما تفاوتی وجود دارد که با توجه به این ریزه کاری ها می‌توانیم برداشت صحیح از قرآن داشته باشیم. در فارسی نشانه، علامتی از چیزی است، مثل تابلوی حسینیه که در فاصله‌ای از آن نصب شده است. این نشانه است که حسینیه آنجاست؛ ولی ازنظر ماهیتی با آن مکان، تفاوت از زمین تا آسمان است. تابلو یک نوشته است؛ اما حسینیه محیط بحث است. پس نشانه یا علامت مثل آن نیست فقط نشانه ای برای شناسایی آن است.

«آیه» نمونه‌ای است از آنچه که می‌خواهد نشان بدهد. مثلاً کسی تابلوی حسینیه را دیده است؛ شما برای او نمونه ای از کارهای حسینیه را بیان می‌کنید. در فارسی ما می‌گوییم مشت نمونه خروار است. بدین جهت به معجزه «آیه» می‌گویند که نمونه‌ای از قدرت پروردگار است که بقیه در مقابل قدرت او عاجزند. به عبارت دیگر این آیه ای است برای به رخ کشیدن آن عظمت.

همه هرچه هستند از آن کمترند              که با هستیش نام هستی برند

تمام هستی نمی‌توانند در برابر خدا اظهار وجود کنند.

حضرت عیسی(ع) می‌فرمایند من به سوی شما آمدم و نشانه ای با خود دارم، خدا از آن قدرت‌هایی که دارد نمونه‌اش را به من هم داده است، مشت نمونه خروار. به عنوان مثال گفته شده در اثر قرب نوافل و فرائض بنده به جایی می‌رسد که دستش دست خدا، گوشش ، گوش خدا و... میشود. نکته‌ای که در این سخن حضرت نهفته است این است که فرموده‌اند: مِنْ رَبِّکُمْ، نفرموده من خالقکم، من الله و... یعنی این مشت نمونه خروار است، خروار اوست مشت من هستم. خداوند جلوهای  از عظمت خودش را به من داده تا قدرتش را به رخ شما بکشد و اینگونه شما را تربیت کند. من یک نشانه آوردم از آن کسی که این نشانه را به من داده تا شما را تربیت کند.

حال این «آیه» چیست؟أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ، همانا من خلق می‌کنم برای شما از همین خاک به شکل یک پرنده.

ذات الهی به عنوان ذاتی که تمام صفات کمالیه را دارد، یکی ازصفات کمالیه خدا( اسمای خدا) یا مصوّر است. یعنی صورت‌گر است.

 

بررسی معنای یا مصوّر

فرض کنید شما مجسمه سازهستید و به شما گفته شده یک کلاغ بسازید، شما باید هم صورتگری بلد باشید و هم این قدرت را داشته باشید که خمیر را به صورت کلاغ درآورید. البته شما صورتگری ظاهری می‌کنید؛ چون نمی‌توانید معده، روده و... کلاغ را نیز بسازید. شما با این خمیر هم می‌توانید کلاغ بسازید هم گنجشگ و گوساله. پس شما قدرت صورتگری ظاهری را دارید. یک بحث دقیق فلسفی است که شیئیت شئ به صورت آن است نه به ماده آن. ماده (خمیر مجسمه) را می‌شود به شکل کلاغ یا گوساله درآورد. این دو مجسمه در واقعیت با هم تفاوت ندارند و  فرقشان فقط در صورت ظاهری آنهاست. در واقعیت یک مشت خمیر مجسمه است، ظاهرشان با هم متفاوت است. اگر صورتگر ماهری باشید فقط شیئیت شیء را به او می‌توانید بدهید. باید تمام صورتی که لازمه کلاغ بودن است به او بدهید. در این آیه با توجه به قرینه‌ای که در ادامه آیه می‌آید حضرت عیسی صورتگر واقعیتی بود که شیئیت به شیء بدهد. واقعی بود چوان واقعاً یک پرنده شد و پرواز کرد. تمام انچه که لازمه موجودیت یک پرنده بود را به او داد.  اینجا حضرت عیسی(ع) نمونه‌ای از «یا مصوّر» شد. یک جلوه، یک تجلی، یک مظهر از صفت یا مصوّر حضرت حق شد.

اولین نشانه در این آیه: أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ

... برای شما از خاک هیئت پرنده را خلق می‌کنم نه شکل ظاهری آن، یعنی آنچه لازمه ماهیت وجودی طیر است را به او میدهم و

 وقتی که خداوند می خواهد در مورد موجودات زنده به ویژه انسان از صحبت کند یک جنبه صورتگری برای انسان قرار داد، آن جنبه ای که از ماده (خاک) بدن ما انسانها را آفرید؛ اما وقتی که قرار شد حیات به انسان بدهد که حیات انسانی مطرح شود می‌فرماید نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی از همان کلمه برای حضرت عیسی(ع) استفاده شده است:  فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ  در این پرنده می‌دمم ، «فاء نتیجه» آمده است یعنی نتیجه این نفخ من، این دم عیسوی من به اذن الله پرنده می‌شود ، یعنی او آن قدرت و توان را به من داده، من مستقل نیستم. ذات اقدس الهی بالذات بالاستقلال است اما کار من به اذن الله است بر مبنای قدرتی است که خدا به من داده است.

أَخْلُقُ، مظهر یا خالقیت است، خالقیتی که واقعا موجودیت این موجود را به او می دهد. اگر ما پرنده‌ای بسازیم موجودیت پرنده نیست، ما صانع مجسمه پرنده هستیم. اگر توانستید از خاک پرنده‌ای بسازید که همه آنچه که یک پرنده دارد را داشته باشد و در او بدمید که تبدیل به یک پرنده شود آن وقت خالق و مصوّر می شوید.

در ادامه می‌فرماید: أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْیِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ

کور مادرزاد و بیمار مبتلا به پیسی را شفا می‌دهم، (اگر چه نشانه اول مهم تر است؛ اما این نیز مهم است؛ چون در آن زمان این قدرت را دیگران نداشتند. حضرت عیسی(ع) می‌فرماید شما با قدرت خود مقایسه می‌کنید، شما نمی‌توانید کورمادر زاد را شفا دهید ولی من این کار را می‌کنم. پس چرا قیاس با قدرت خودتان می‌کنید، زمانی می‌گویید نمی‌شود، عقل نمی‌گوید نمی‌شود می گویید نمی‌توانم تو نمی‌توانی، چه دلیلی دارد دیگران نتوانند؟! جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ من چون قرار است‌آن قدرت و نشانه را داشته باشم کور مادر زاد را هم شفا می دهم.

 

شفا دادن کور توسط امام باقر(ع)

در اصول کافی جلد 1 ص470آمده است:

 ابابصیر خدمت امام آمد و عرض کرد آیا پیغمبر اسلام وارث انبیاء قبلی بودند؟ امام فرمود: بله. ابابصیر پرسید: اگر وارث هستند آیا آنچه که آنان می دانستند را می دانست؟ قادر بود آنچه را که آنها قادر بودند؟ حضرت فرمودند بله. دوباره پرسید: آیا شما ائمه وارثان پیغمبر(ص) هستید؟ حضرت فرمودند: بله. ابابصیر عرض کرد: پس آنچه که پیغمبر(ص) می دانست می‌دانید؟ حضرت فرمودند بله. آنچه را که پیغمبر(ص) می‌توانست شما هم می‌توانید؟ حضرت فرمودند بله. گفت: حضرت عیسی(ع) کور مادر زاد را شفا می‌داد من نابینا هستم، آیا می توانید من را شفا دهید؟ حضرت فرمودند بیا نزدیک. ابوصیر گفت: حضرت دست شان را بر صورت و چشم من کشیدند، بینا شدم. همه چیز را دیدم بعد حضرت فرمودند که این قدرت را ما به تو دادیم اما گر می‌خواهی مثل عموم مردم صحنه قیامت معطل بشوی حساب پس بدهی بی حساب و کتاب بهشت نری بینا باش؛ اما اگر می‌خواهی فردای قیامت معطل نشوی و به بهشت بروی، نابینایی را تحمل کن و تو را به حالت اول برگردانم؟ ابابصیر گفت: من را به حالت اول برگردانید.

قرآن می گوید حضرت عیسی(ع) از خاک یک پرنده آفرید و در او دمید و واقعا پرنده شد؛ یعنی قدرت خدایی در آفرینش، در آفرینش هم دو نوع آن هم مصوّر بودن و هم خالق بودن مطرح است. لذا می گوییم حضرت عیسی(ع) به اذن الله، خالق، مصوّر و محیی است. حضرت می فرماید من شفا می دهم نه اینکه شدنی نیست، شما نمی توانید؛ ولی من می توانم. پیسی را شما نمی توانید درمان کنید اما من می توانم. حضرت اینها را می‌فرمایند برای قسمت آخر آیه: أُحْیِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ، ال بر سر موتی یعنی مردگان بلا استثنا، مشت نمونه خروار است یعنی اگر یک مرده را زنده می کنم نگویید فقط یکی را زنده کردی! من مردگان را به اذن الله زنده می‌کنم.  

وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ

من به شما خبر می دهم دیشب چه خوردید و در خانه هایتان چه مخفی کردید. یعنی به علم غیب حضرت آگاه است. بعضی از آنها چیزهایی را در خانه هایشان پنهان می کردند، حضرت می‌فرماید می‌خواهید بگویم چه در خانه‌هایتان مخفی کرده اید؟!

برخی می گویند پیامبر علم غیب ندارد؛ لا یعلم الغیب الا هو ، بقیه آن را نمی خوانند إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى مگر برای کسانی که خداوند راضی شده غیب بدانند همانند شفاعت، مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ  آنانی که خدا اذن داده می توانند شفاعت کنند. حضرت از کسانی است که خدا راضی شده این غیب ها را بداند. همه اینها آیه است از قدرت الهی که بنده‌ای می‌تواند زنده کند، خالق و مصوّر باشد و کور مادر زادی را شفا دهد، می تواند از پنهانی ها خبر بدهد. در آخر آیه تجلی من ربکم اینجا معلوم می شود، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ به درستی این کارهایی که من انجام داده آیه ای است که از طرف خدا آوردم و دارم نمونه ای از قدرت الهی را به شما نشان می دهم. اینها آیه ای است برای شما یک نمونه و مشت از خروار است، اما یک شرط گذاشته إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ اگر شما مومن باشید.

طبق آیه 49 سوره آل عمران خداوند حضرت عیسی را رسول قرار می دهد تا به مردم بگوید من برای شما آیه آوردم نشانه آوردم، مشتی از قدرت لایزال الهی. یک مشت آن این است که من مرده را زنده می کنم، کور مادر زاد را شفا می دهم و بیمار مبتلا به پیسی را  درمان می کنم، می آفرینم و از پنهانی ها خبر می دهم اینها همه آیه رب است برای شما اگر مومن باشید.

 

آیه ۱۱۰ سوره مائده

إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتِی عَلَیْکَ وَ عَلى‏ والِدَتِکَ إِذْ أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلاً وَ إِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیها فَتَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِی وَ تُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِی وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِی وَ إِذْ کَفَفْتُ بَنِی إِسْرائِیلَ عَنْکَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِینٌ

(به خاطر بیاور) هنگامی را که خداوند به عیسی بن مریم گفت: «یاد کن نعمتی را که به تو و مادرت بخشیدم! زمانی که تو را با» روح القدس «تقویت کردم؛ که در گاهواره و به هنگام بزرگی، با مردم سخن می‌گفتی؛ و هنگامی که کتاب و حکمت و تورات و انجیل را به تو آموختم؛ و هنگامی که به فرمان من، از گل چیزی بصورت پرنده می‌ساختی، و در آن می‌دمیدی، و به فرمان من، پرنده‌ای می‌شد؛ و کور مادرزاد، و مبتلا به بیماری پیسی را به فرمان من، شفا می‌دادی؛ و مردگان را (نیز) به فرمان من زنده می‌کردی؛ و هنگامی که بنی اسرائیل را از آسیب رساندن به تو، بازداشتم؛ در آن موقع که دلایل روشن برای آنها آوردی، ولی جمعی از کافران آنها گفتند: اینها جز سحر آشکار نیست

اذ؛ توجه داشته باشید، خدا دارد ما را متوجه این مطلب می کند. خدا فرمود یا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتِی عَلَیْکَ وَ عَلى‏ والِدَتِکَ ای پس مریم یاد کن نعمتی که به تو و  مادرت (عامل ایجادی تو در این عالم) دادیم.  با توجه به قرآن رحمت خداوند وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ است،  نعمت هم مثل رحمت می تواند وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ باشد؛ اما یک نعمت خدا مانند رحمتش اختصاصی است. این نعمت که خدا برای حضرت عیسی(ع) قرار داده نعمت خاص است. دارد قدرت خاصی که حضرت عیسی به این مقام رسیده است را مطرح می کند. این نمونه‌ای از عنایت الهی است. این نعمت چه بود: إِذْ أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ، ما تو را موید به روح القدس کردیم.

 

تأییدات روح القدس

تمام امتیازی که ما نسبت به حیوان، نبات و جماد داریم به خاطر روح انسانی است که خدا به ما داده است، عقل هم از روح است. خداوند ما را موید به روح انسانی کرده است و نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی (سوره ص آیه 72) این یک تایید الهی در وجود ما است لذا عقل، فکر و دل داریم که این آثار از ماست اگر این روح را از ما بگیرند یک جسد متفن می شویم. خداوند به هر موجودی از موجوداتش این روحی را که به عنوان روح انسانی به ما انسانها داده لیاقت ما نبوده است، بلکه افاضه الهی بوده است ما چه زحمتی کشیده بودیم که انسان شدیم، گاو نشدیم؟!  هر چه شکر کنیم کم است. ما حقی نداشتیم. در موجود مختار بر مبنای لیاقت و زحمتی که می‌کشد تا ظرفیتش را بالا ببرد، خدا یک چیزهایی را اضافه می دهد که یکی از آنها «تأییدات روح القدسی» است. که اگر این تاییدات به افراد داده شود خیلی کارها از دست او بر می آید که دیگران قدر به انجام آن نیست

فیض روح‌القدس اربازمدد فرماید       دگران هم بکنند آنچه مسیحا می‌کرد

 یکی از گوینده های ایرانی که از نوچه های وهابی هاست این شعر و این آیه را آورده است و می گوید که پیامبران بر دیگران امتیازی ندارند دیگران هم بکنند آنچه را که مسیحا می کرد. تعجب از مستمعین است که هیچ نمی‌گویند شما که ادعا می کنی دیگران می کنند خود حضرت عالی مرده را زنده کن! حافظ می گوید ار مدد فرماید! قضیه شرطیه است اگر آن تاییدات الهی به حضرت عیسی به من هم بشود من هم می توانم کارهایی که حضرت عیسی(ع) انجام داد انجام دهم. جناب سلمان ظرفیتش را بالا برد شد «منا اهل البیت شد» شما هم توانت را بالا ببر «منا اهل البیت» بشو.

تاییدات روح القدسی یعنی عنایات قدرت پروردگار به موجودی که بر مبنی آن قدرت یک گوشه آن می‌شود کرامات واقعی نه آثار ریاضت های غیر شرعی. یک نمونه مرحوم شیخ حسن نخودکی است. کرامت بر مبنای بالا بردن ظرفیت که آن تاییدات به او بشود.

إِذْ أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ ما از آن تجلیات الهی که مقام قدرتی خاص است به حضرت عیسی دادیم و نتیجه اش این شد: تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلاً در گهواره هم حرف زد. این یک نمونه ای از قدرت‌های غیرعادی است. وَ إِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ ما به تو یاد دادیم کتاب، تورات و اجیل و حکمت را وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیها فَتَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِی همان قدرتی که در آیه 49 آل عمران از آن یاد کرد . تو به اذن من در پرنده می دمی من به تو این اذن و قدرت را دادم. تُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِی تو می توانی کور مادرزاد و مبتلا به پیسی را شفا بدهی. وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِی چون مردگان زنده می شوند و از قبر  بر می خیزند قرآن کریم در بعض جاها معاد را با این کلمه تُخْرِجُ الْمَوْتى به کار برده و در بعضی جاها با خود نفس حیات بخشیدن. تو می توانی مرگان را زنده کنی و از قبر بیرون بیاوری به اذن خدا.

وَ إِذْ کَفَفْتُ بَنِی إِسْرائِیلَ عَنْکَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَیِّناتِ ما در تمام آن نقشه های بنی اسراییل تو را حفظ کردیم و نتوانستند کاری بکنند فَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِینٌ کسانی که کفر ورزیدند گفتند اینها سحر آشکار است.

 

غرض و مرض انسانها

با کنار هم قرار دادن آیه قبل متوجه می شویم انسانها گاهی مرض دارند و گاهی غرض و گاهی هر دو.

چون غرض آمد، هنر پوشیده شد      صد حجاب از دل به سوی دیده شد

این هنر معانی بسیار دارد وقتی غرض بیاد محاسن دیده نمی شود. اجمالاً در منابع دیده‌ام، البته باید سند بررسی شود، شیطان در فردای قیامت پشت سر بعضی از انسانها راه می‌رود و می‌گوید اینها عجب شیطان‌هایی هستند. شخصی خدمت پیامبر آمد و گفت تو پیامبری؟ حضرت فرمودند: بله، گفت پیامبران معجزه دارند! پیامبر فرمودند: من هم معجزه دارم. گفت: به این درخت بگو بیاد. حضرت به درخت امر کردند، درخت آمد. گفت: بگو برگردد. حضرت به درخت فرمودند برگرد. مرد گفت: بگو نصف آن بیاید! حضرت به درخت فرمودند نصف شو، نصف آن بیاید. نصف درخت آمد. مرد گفت: عجب ساحری هستی! انسان اگر بخواهد لجبازی کند  امر روشن و بیین را نمی‌پذیرد.

چند سال قبل در نیمه شعبان درباره بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ بحث کردیم. اگر مؤمن نباشید حتی بقیة الله هم برای شما خیر نیست. همان طور که گفته شده وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا (سوره اسراء آیه 82). این دو آیه را کنار هم بگذاریم، بحث اعتقادی است درباره معاد دارد بحث می کند، راجع به نحوه مرده زنده شدن نه تنها این کار خداست؛ بلکه خدا این قدرت را به بندگانش هم می دهد با چشم خود دیدید که عیسی مرده را زنده می‌کند. عیسی خلق کرد حالا با قدرت شخصی خودت مقایسه کنی؟!

در گهواره سخن گفتی، ما به تو حکمت و کتاب و تورات و انجیل را یاد دادیم، تو می‌آفرینی به اذن الله از هیات پرندگان، کور را شفا می‌دهی به اذن من اما آنها که کفر ورزیدند گفتند اینها سحر مبین است. آدمی که بخواهد لجبازی کند، آیات روشن را نمی‌بیند.

 

نکته اخلاقی از آیه

آیه می خواهد به ما نکته اخلاقی هم یاد بدهد. حضرت عیسی(ع) انسانی بود که  ظرفیت خود را بالا برد و خدا این عنایت را به او کرد. اما شما انسانها دو دسته می‌شوید. یا غرض نمی گذارد یا مرض. همان طور که در مرض جسمی اگر چشم نابینا شد دیگر نمی بینم بدتر از نابینایی کور شدن چشم درون است. الَّذِینَ کَفَرُوا یعنی کسانی که روی چشم دل پرده می کشند و عقل را به کار نمی اندازند. غرض و مرض نمی گذارد صادقانه وارد مسائل بشوند. تمام این قدرتهایی که به حضرت عیسی دادیم می گویند عجب ساحری است! در آیه قبل فرمود إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لَکُمْ نشانه است اگر ایمان داری و غرض و مرض نداری. همان طور که فرمود ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ  هُدًى لِلْمُتَّقِینَ(سوره بقره آیه2) این تقوا اولیه است. یعنی بی غرض باشید آن وقت ببنید خدا چطور کمک می کند. اشاره اخلاقی می کنم: ما بحث‌های خشک عقلی می‌کنیم بحث های سنگین حکمی داریم در جای خود درست و لازم است. مبانی اعتقادی باید مستدل و قوی باشد اما همه اینها مقدمه برای یک نکته است. وقتی پذیرفتیم همان طور که خدا در سوره تکاثر بیان می‌کند: کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ اگر علم الیقین به معاد پیدا کردید لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ به عین الیقین معاد می‌رسید. مخاطب آن مومنین هستند که علم الیقین معاد پیدا کنند. یعنی اگر فردای قیامت که جهنم رفتیم جهنم را می بینیم؟! می گوید در همین جا هم جهنمی‌ها را در جهنم و بهشتیان را در بهشت می بینی! این مرحله شهود قلبی است که بعد از علم الیقین عقلی حاصل می شود. حاصل شدن آن صفا و صداقت و پاکی نهاد را می‌خواهد. در درونی که مختصری کدورت باشد حاصل نمی‌شود. شیر ماده غذایی حساس است آن را در هر ظرفی نمی‌شود ریخت، معارف الهی در هر دلی راه پیدا نمیکند ممکن است فردی استدلال عقلی خوب انجام دهد اما در مرحله مقام یقین قلبی مشکل دارد اینها باید با هم همراه شود که بشود نور علی نور.

آخر آیه مسئله را بسیار خوب روشن می‌کند. می‌پرسند چطور مرده را زنده می‌کنی! می گوید جلوی چشمت آدمی را فرستادم که این کار را انجام دهد. گاهی فرد بحث عقلی نمی‌کند و یا بحث عقلی می کند؛ اما می‌گوید با عقل نمی‌توانم بگویم نمی‌شود؛ ولی در دلم نمی‌نشیند، این دل چه کار کرده است! مرحوم دکتر انوار در قالب شعر درددلی زیبا با امام عصر کرده است:

گفتم که از فراغت عمریست بی قرارم            
گفت از فـــراق یاران من نیز بی قرارم


گفتم به جز شما من فریاد رس ندارم            گفتا به غیر شیعه من نیز کس ندارم

گفتم که یاوررانت مظلوم هر دیــارند
           گفتا مرا ببینند مظلــــــــــوم روزگارم


گفتم که شیعیانت در رنـج و در عذابند
         گفتا به حال ایشان هر لحظه اشکبارم


گفتم که شیعیانت جمعند به یاری تو
            گفتا که من شب و روز در انتظار یارم


گفتم به شــــیعیانت آیا پیـــــام داری     
  گفتا که گفته ام من هر دم در انتظارم


گفتم که ای امامم از ما چرا نهانــــــی         گفتا به چشم محرم همواره آشکارم


گفتم به چشم انوار آیا که پا گـــذاری            گفتا که شستشو ده شاید که پا گذارم

گفتم به چشم انوار آیا که پا گـــذاری ،شاعر چشم می گوید ما داریم راجع به دل بحث می‌کنیم، می شود در دل ما بیاید؟! مگر در هر دلی قرار است راه پیدا کنند. حتی از نظر مادی اسنادی که برای ما مهم است در هر جایی قرار نمی‌دهیم و به دست هر کسی نمی دهیم، به کسی می‌دهیم که لیاقت امانتداری داشته باشد. این دل و عقل آن صندوقهایی هستند که مدارک الهی را در آن می‌گذارند. در زیارت جامعه و در فرمایشات امیرالمومنین(ع) وقتی می‌خواهد ائمه را معرفی کند می فرماید:

«عَیْبَهِ عِلْمِهِ» یعنی شما مخرن علم الهی هستید. مگر خدا بخیل است که دل من را مانند سلمان منا اهل البیت قرار بدهد؟! خداوند می‌فرماید حضرت عیسی(ع) را فرستادم در مقابل چشمان شما مرده را زنده می‌کند اما کفر ورزیدید و گفتید سحر مبین است عجب ساحری است.

اینها از این ریزه کاری ها شروع می شود که هم نظراً و هم عملاً به این نتیجه رسیدم منیت، تکبر، خودخواهی، کینه، حسادت حق نپذیرفتن ها حتی در مسائل جزیی همین حق کشی مقدمه است که دل تاریک شود چرا انصاف در زندگی نداریم؟ پایان آیه شوخی نیست.

 

جمع‌بندی

ادل دلیل بر امکان شی وقوع آن است. قرآندر رابطه با این قاعده  دو مورد از حضرت عیسی(ع) نشان داد. 4 مورد از واقعیت زنده کردن مردگان را جلسه قبل توضیح دادیم. 1 مورد آن درباره حضرت ابراهیم که به اذن خدا این کار را کردند. بقیه موارد را خداوند زنده کرد . در این جلسه هم دوآیه قرآنی را نشان داد که به اذن الله حضرت عیسی(ع) این کار را کردند. این نشان می دهد پس امر ممکن است چون واقع شده است. نکته ظریف اخلاقی آن هم این است اگر افراد از باب ادل دلیل بر امکان شیء، واقعیت را هم ببیند؛ اما اگر غرض ورز باشد متوجه حقیقیت نمی‌شود.

 

شستشو ده که شاید پا گذارم

کنایه از شستشوی دل است یکی از راه هایی که غرض را از دل ما شستشو می‌دهد مسئله اشک ریختن برای مظلومیت حق است. در کتاب اکسیر اشک هم توضیح دادیم.  مصداق بارز اهل البیت هستند. امام حسین(ع) حساب خودش را دارد. وقتی دل می‌شکند اشک از چشم می‌آید. یک وقت اسباب بازی‌ام را گرفته‌اند گریه می‌کنم، شکستگی دل من به اندازه یک اسباب بازی ارزش دارد. یک وقت دلم می‌شکند از این که حق را زیر پا له کردند! هر چیز بشکند از ارزش آن کاسته می شود مگر دل که با شکستن ارزش پیدا می کند

شب جمعه شب زیارتی امام حسین(ع) است. اگر فرد از دور چشمانش را  ببندد و حرم را در ذهنش آورد و یک آه از اعماق دل بکشد و بگوید صلی الله علیک یا مولا ببیند با دل چه می‌کند.

 

حکایت

کاروانی به کربلا می‌رفتند، یک جوان مسیحی هم همراه شان بود. در خصوص زیارت امام حسین(ع) مستحب است با همان گرد و غبار بدن زیارت بروید. اینها از راه که رسیدند برای زیارت رفتند. به این جوان مسیحی گفتند که اینجا باش تا ما بیایم بعد برویم.

جوان مسیحی می‌گوید: من یک نگاهی به بارگاه ابی عبدالله انداختم، دلم شکست، اشک از چشمانم جاری شد که اینها با پسر پیامبر(ص) چه کردند! یکی از زائران هنگام توسل حالی بهش دست داد. در حال مکاشفه دید، امام حسین(ع) به این جوان مسیحی می‌فرماید: تو زائر من هستی چرا نمی‌آیی تو.

یا ابا عبدالله به خودتون قسم دوستتان داریم. نمی‌خواهیم دلمان تاریک باشد و از دلمان بگریزی. هزاران نقشه کشیدند تا این حسین حسین را از دل ما بگیرند؛ اما از اعماق جان فریاد می‌زنیم:

 من از کودکی عاشقت بوده ام

 قبولم نما که آلوده ام

 به هنگام پیری مرانم زپیش

 که صرف تو کردم جوانی خویش

 مبادا برانی مرا از درت

 به پهلوی بشکسته مادرت

امام حسین(ع) وقتی از اسب به زمین افتاد به حالت سجده قرار گرفت. پیشانی شکسته روی خاک است؛ ولی باز با خدا مناجات می‌کند:  إلهِى رِضاً بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ. زبانم بریده بود، آن خبیث آمد آقا را از حالت سجده برگرداند با چکمه روی سینه قرار گرفت...

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خِیَرَهَ اللَّهِ و َابْنَ خِیَرَتِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ و َابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِساَّءِ الْعالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکُمْ مِنّى جَمیعاً سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ

منبع: سخنرانی دکتر اسدی گرمارودی، جلسه هفتم معاد برهانی در آیات قرآنی