جلسه سی و هفتم
بسم الله الرحمن الرحیم
معاد برهانی در آیات قرآنی جلسه سی و هفتم
خلاصه جلسه پیشین
در نگاه قرآن کریم بعد از حیات دنیوی، وارد عالم برزخ و حیات برزخی میشویم.
با توجه به آیه ۶۸ زمر «وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِی الْاَرْضِ إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ اُخْرَی فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنْظُرُونَ» وقتی در صور دمیده میشود (طبق روایات اسرافیل به دستور خدا در صور میدمد)، فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِی الْاَرْضِ («مَنْ» برای موجود ذیشعور به کار میرود.) تمام موجودات زنده در آسمان وزمین میمیرند، به جز آنهایی که خدا میخواهد «إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ».
ما برای مباحث اعتقادی موظفیم تحقیق کنیم و به دستور خود قرآن کریم فقط در مباحث احکامی جایز هستیم که تقلید کنیم و پذیرش بیتحقیق داشته باشیم؛ یعنی یک مرجع تقلید انتخاب میکنیم؛ اما در عقاید، نمیشود تقلید کرد.
آیات قرآن در خصوص معاد به اعتقادات ما مربوط میشود و ما در برابر آنها وظیفه تحقیق و تتبع داریم.
اولین وظیفه تحقیقی ما در خصوص این آیه این است که ببینیم:
۱- مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ چه کسانی هستند که با نفخ صور میمیرند؟
۲- مَنْ فِی الْاَرْضِ چه کسانی هستند که با نفخ صور میمیرند؟
۳- إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ چه کسانی هستند که با نفخ صور نمیمیرند؟
آیه 87 سوره نمل
وَیَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَنْ فِی الْاَرْضِ إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ وَکُلٌّ اَتَوْهُ دَاخِرِینَ (نمل-۸۷)
یکی از تفاوتهای این آیه با آیه 68 زمر این است که در یکی از «صَعِقَ» و در دیگری از «فَزِعَ» استفاده شده است. آیا این اختلاف اتفاقی است یا قرآن به جهتی از کلمات مختلف استفاده کرده است؟ یکی از شباهتهای این دو آیه، بیان سه گروه است که دو دسته میمیرند و یک دسته نمیمیرند. عبارت «إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ» نشان میدهد یک عده بعد از نفخ صور، نمیمیرند.
بررسی نظرات درخصوص دسته ای که نمیمیرند «إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ»
در این باره سه نظر وجود دارد؛ اما دوتا از آنها قابل قبول نیستند و فقط یکی را با بیان دلیل، میپذیریم.
1-دستهای گفتند، «مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ» یعنی ملائکه و فرشتگان که در عالم بالا هستند، «وَ مَنْ فِی الْاَرْضِ» یعنی انسانها که آنها هم دو دسته شدند:
الف) دسته ای که قبل از نفخ صور مردهاند و در عالم برزخند؛ اما چون برزخ را ادامه دنیا میدانند، آنها را ارضی حساب کردند.
ب)کسانی که هنوز نمردهاند و با نفخ صور میمیرند.
پس، مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ یعنی ملائک و فرشتگان وَ مَنْ فِی الْاَرْضِ یعنی انسانها.
این برداشت به دو دلیل قابل پذیرش نیست:
الف) روایات معارض این صحبت است.
ب)حتی اگر روایات در این زمینه نداشتیم، باز هم با توجه به خود آیه قابل قبول نیست! زیرا اگر «مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ» ملائک باشند، مرگ ملائک چه مفهومی دارد؟ با توجه به اینکه واژه های صعق و فزع به معنای موت گرفته شده است وخداوند هم درباره موت فرمود: اللَّهُ یَتَوَفَّی الْاَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا (زمر-۴۲). نفس، همان روح متعلق به بدن است و مرگ یعنی جدایی نفس (روح متعلق به بدن) از بدن، ملائکه که بدن ندارند که وقتی دچار صعق و فزع میشوند نفسشان از بدن جدا شود، نهایت میتوان گفت که تمثل است به قالب مثالیشان.
همین معنای مرگ با توجه به سوره عبس، این گونه آمده است:
قُتِلَ الْإِنْسانُ ما اَکْفَرَهُ (۱۷) مِنْ اَیِّ شَیْءٍ خَلَقَهُ (۱۸) مِنْ نُطْفَهٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ (۱۹) ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَهُ (۲۰) ثُمَّ اَماتَهُ فَاَقْبَرَهُ(عبس-۲۱)
مرگ بر انسان، که چقدر ناسپاس و قدرنشناس است و کفران میکند! (۱۷) مگر خدا او را از چه چیز خلق کرده است؟! (۱۸) از نطفهای او را آفرید و سپس مقدراتش را عطا کرد، با آن همه موجودیتی که خدا برایش قرار داد! (۱۹) آنگاه راه کمال را برای او آسان نمود (تا برود و سلمان فارسی بشود.) (۲۰) سپس او را میراند و در قبرش کرد! (۲۱)
قبر همان عالم برزخ است. موت برای یک موجود، یعنی وقتی که قبض روح میشود و نفسش از بدنش جدا میشود و وارد عالم برزخ میشود. ملائک که این حالت را ندارند. پس مرگ ملائکه یعنی چه؟ اگر مرگ ملائکه برای ما روشن نشود، به تبع آن بحث مرگ انسانها در عالم برزخ هم برای ما معلوم نمیشود. لذا بعضیها برای حل این مشکل یک راهحلی مطرح کردند که البته آن هم قابل قبول نیست.
۲- دسته دوم گفتند، «آسمانیها» یعنی ملائک و «زمینیها» یعنی انسانهایی که تا قبل از نفخ صور هنوز نمردهاند و زندهاند، و «إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ» یعنی آنها که قبلا مردهاند و در عالم برزخ هستند.
این گفته با روایت منطبق نیست. فشرده فرمایشات معصومین در رابطه با نفخ صور این است که بعد از ظهور امام عصر(ع) و بعد از این که قرار شد بساط این عالم جمع شود و قیامت برپا شود، خداوند اسرافیل را مامور میکند که در صور بدمد. با دمیدن اسرافیل در صور، همه مخلوقات، چه آنها که در برزخند، چه آنهایی که در دنیا هستند، چه تمام ملائک الهی به استثنای آن چهار ملک معروف، جبرائیل، عزرائیل، اسرافیل و میکائیل همه میمیرند. بعد در پیشگاه خدا عرض میکنند که یا الله ما چهارتا ماندیم. در روایات آمده است (البته محل اختلاف است بین عزرائیل و اسرافیل، که ما معروفش عزرائیل را می گیریم) که خدا به عزرائیل میفرماید: جان آن سه ملک دیگر هم بگیرید. به اذن الله جان آن سه ملک هم گرفته میشود. فقط میماند خدا و عزرائیل. اینجا خدا به عزرائیل میفرماید: مُت. عزرائیل هم میمیرد. آن وقت آن آیه شریفه که بعد بحث میکنیم که خداوند میفرماید: کجایید ای انسانها، امروز قدرت مال کیست؟ به وقوع میپیوندد.
پس باتوجه به این روایات میفهمیم که قرار است همه إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ بمیرند، برزخی ها و ملائک هم باید بمیرند. در این جا یک بحث اعتقادی مهم پیش میآید که این مرگ ملائک یعنی چی؟ با توجه به فهم مرگ ملائک میشود فهمید که مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَنْ فِی الْاَرْضِ چه کسانی هستند.
بررسی معنای «صعق» و «فزع» و «مرگ ملائک»
قبلا هم بیان شد که مباحث اعتقادی، تحقیقی هستند و ما باید در چگونگی این امور که خدا در قرآن برایمان نازل کرده است، بیاندیشیم تا درست بفهمیم و بتوانیم عمل کنیم. در این خصوص ابتدا باید، معنای صعق و فزع را متوجه شویم و سپس با توجه به اینکه صعق و فزع را به معنای موت میگیرند، موت برای ملائک را بررسی کنیم.
با توجه به فرمایشات قرآن، مرگ، جدایی نفس از بدن است. وقتی نفس از بدن جدا شد، به این معنی نیست که از بین رفت. اما از آن طرف داریم که کلُّ مَنْ عَلیها فَان( الرحمن - ۲۶) یا کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ (قصص-۸۸)، که باید بررسی کنیم که این دو مفهوم چطور با هم جمع میشوند. اگر نفهمیم، در جواب مجبوریم بگوییم که نمیدانیم! زیرا از یک طرف قرآن گفته است که همه چیز فانی است و از آن طرف با کلی ادله عقلی و نقلی به این نتیجه رسیدیم که نفس از بین نمیرود و در عالم برزخ باقی است و در آنجا قرار است موجوداتی که نفسشان با بدن مثالی است، بمیرند و از بدن مثالی جدا شوند. نفس که نمیتواند بیبدن باشد! آیا جدا شدن از بدن مثالی هم به معنی مردن و از بین رفتن است؟ تمام این موارد باید بررسی و تحقیق قرار بگیرد.
بسیاری از مفسرین در ذیل این آیات به این مباحث نپرداختهاند. شاید یکی از دلایل این موضوع این باشد که این موارد خیلی تخصصی است و بنابراین در منابع تخصصی به آن پرداخته شده است.
جمعبندی نظرات بزرگان
این سوال مطرح میشود چرا در مورد انتقال انسان از دنیا به عالم برزخ، کلمه موت به کار رفته است (اللَّهُ یَتَوَفَّی الْاَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا (زمر/42) ثُمَّ اَمَاتَهُ فَاَقْبَرَهُ (عبس/21) اما برای مرگ موجودات بعد از نفخ صور، کلمه صعق و فزع آمده است؟ معنی این دو واژه از موت هم دقیقتر است.
لغت صعق یعنی «بیهوشی» و لغت «فزع» یعنی وحشت. وقتی نفخ صور میشود، حتی ملائک هم به وحشت میافتند و بیهوش میشوند، حتی موجودات برزخی هم به وحشت میافتند و بیهوش میشوند. موجوداتی هم که هنوز نمردهاند و در این دنیا هستند هم به وحشت میافتند و بیهوش میشوند. ولی چون لازمه تمام شدن دنیا و رفتن به عالم برزخ، موت موجودات زمینی است، پس برای موجودات زمینی این صعق به معنی مات هم میآید. پس این بیهوشی برای موجودات زمینی یعنی جدا شدن نفس از بدن و وارد عالم برزخ شدن اما برای موجودات آسمانی، که از نشئه دنیا خارج شدند و در عالم برزخ هستند یا مثل ملائک که وجود ملکوتی دارند و شبیه انسانها نفس ندارند، به معنای بیهوشی است. همان طور که میدانیم موت تمام شدن نیست؛ بلکه از حالتی به حالت دیگر شدن است، برای تغییر حالت از دنیا به برزخ، جدایی نفس از بدن عنصری و تعلق آن به بدن مثالی است. اما این تغییر در عالم برزخ برای انسانها و ملائک، بیهوشی است.
در دنیا، اگر فردی به کما رود میگویند مرگ مغزی شده و بقای حیات نباتی دارد. یعنی حیات انسانی و حیوانی او از بین رفته است و فقط آثار حیات نباتی دارد. این به این معنی نیست که نفس او از بدنش جدا شده است بلکه عواملی که قرار است درجات نفس حیوانی و آثار حیات انسانی را بروز بدهد، برای او پنهان شده است. او دیگر نمیتواند تحلیل عقلی بکند، بگومگو و تفاهم داشته باشد.
علت به کار رفتن واژه صعق
اینجا وقتی صعق به کار رفته است و «مات» استفاده نشده است، یعنی ملائک و موجودات برزخی و انسانهایی که با نفخ صور از این نشئه به برزخ منتقل شده بودند، مانند انسانی که به کما رفته است در عین حال که نفس او باقی است اما آثار حیات انسانی را ندارد، به نوعی کما میروند. یعنی آن شعوری که موجودات برزخی داشتهاند و آن شعوری که ملائک داشتهاند برایشان ظهور و بروز و نمود ندارد.
نفخ صور دوم
عبارت «ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ اُخْرَی» در ادامه آیه ۶۸ سوره زمر اشاره به نفخ صور دوم دارد و بعد هم فرمود «فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنْظُرُونَ» یعنی پس از آن، همه ایستاده و نظارهگر روز قیامتند. این مقدمه روز قیامت است. در بعضی روایات از امام صادق (ع) نقل شده است که فاصله نفخ صور اول تا دوم ۴۰ سال است و در بعضی روایات آمده است ۴۰۰ سال است. اینکه این نحوه نگارش در تاریخ اشکال پیدا کرده یا اینکه این اعداد کنایه از یک زمانی هستند را نمیدانیم و معصومین (ع) هم توضیحی نفرمودهاند. در بیان قرآن «ثُمَّ» آمده است که نشانگر یک فاصله زمانی است. این فاصله زمانی برای کسانی است که تازه از دنیا رفتهاند.
خلاصه مطلب
«مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ» یعنی کسانی که در عالم بالا قرار دارند، چه ملائک و چه موجودات برزخی، «وَ مَنْ فِی الْاَرْضِ» هم یعنی انسانهایی که هنوز روی زمین هستند و تا آن لحظه نمردهاند و با نفخ صور میمیرند. مرگ آنها هم «موت» است چون می میرند و از عالم ماده جدا می شوند و هم «صعق» است، چون مثل بقیه موجودات عالم باید وارد این مرحله بشوند. از آنجا به بعد شکل برزخ تغییر کرده است. البته میتوان اینگونه هم تعبیر کرد که «مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ» یعنی ملائک، «وَ مَنْ فِی الْاَرْضِ»، یعنی موجودات زمینی مثل انسان که در عالم برزخ هستند صعق پیدا میکنند و موجودات زمینی که انسانها هستند در عالم ماده با این نفخ صور، مات پیدا کردهاند که صعق به دنبال آن میآید.
بررسی مرگ همه موجودات با توجه به آیه 26 سوره الرحمن
اگر به آیات کلُّ مَنْ عَلیها فَان وَ یبقَی وَجْهُ رَبِّک ذوالجلالِ والاکرامِ(الحمن/26) و آیه و کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ (قصص/۸۸) دقت کنیم، یعنی هرچی در این عالم قرار گرفته است، در زمین و غیر زمین فانی است و فقط وَجْهُ رَبَّک که ذوالجلالِ والاکرامِ است باقی میماند. صفت ذوالجلالِ والاکرامِ به «وجه رب» برمیگردد، چون اگر به رب برمیگشت باید میگفتیم ذیالجلال و الاکرام. میدانیم که در ادبیات عرب، صفت و موصوف باید از نظر اعراب هماهنگ باشند. پس چون اعراب ذوالجلال با وجه هماهنگ است، صفت «وجه« میباشد.
حال ببینیم:
- وجه رب چیست که غیروجه رب به فرمایش قرآن فانی است؟
- آیا نمیشود گفت که این وجه رب، همان إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ است و بعد این فنا به چه معنی است؟
- آیا این فنا به همان معنی فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَنْ فِی الْاَرْضِ است؟
معنای وجه
«وجه» هر چیز در بیان عرفی یعنی صورت آن چیز، کلمه «توجه» هم از آن گرفته شده است. وقتی توجه آدم به موضوعی معطوف میشود؛ یعنی روی آدم به سمت آن موضوع است. لذا شناسایی آدمها هم بر مبنای صورت و وجههشان است. گاهی هم وجه به منظور حقیقت باطنی است. برخی میگویند که میتوانند وجهه باطنی افراد را ببینند.
حال وجه الله یعنی چی؟ آیا یعنی نعوذبالله خدا چشم و بینی و صورت دارد که ما بتوانیم تشخیص بدهیم؟ مانند همان داستان حضرت موسی(ع) در مثنوی میشود:
دید موسی یک شبانی را براه |
کو همیگفت ای گزیننده اله |
این طرز ترسیم در مورد خداوند، معنی ندارد.
معنای وجه خدا
وجه خدا یعنی ظهور اسماء و صفات الهی در عالم. مثلا اگر مخلوقی در عالم وجود نداشت، فهم خالقیت پروردگار برای کسی حاصل نمیشد. حال اگر مخلوقی که خدا خلق کرد، قدرت فهم نداشت نمیتوانست معنای ظهور اسم «یا خالق» را درک کند. حال که خدا انسان را آفریده است با قدرت فهمی که دارد با مطالعه مخلوقات میتواند بفهمد که همه مخلوقات ظهور «یا خالق» هستند. پس یک وجه پروردگار در این عالم ظهور خالقیت است. آن هزار اسمی که در دعای جوشن کبیر آمده است، همه تجلی وجه رب است. ربی که خالق است، رازق است، رحیم است، کریم است... حال اگر موجودی مثل انسان داشتید که قدرت داشته باشد و بخواهد (قدرت و خواستن) که به اندازه عالم امکان، بالاترین درجه از این صفات الهی را که در عالم ممکن، ممکن است، در خود ایجاد کند، این انسان آیینه تمامنمای صفات خدا در این عالم و وجه رب میشود.
در دعای ندبه راجع به امام عصر(عج) می خوانیم «اَیْنَ وَجْهُ اللَّهِ» کجاست آن وجه خدا. آیا یعنی صورت و چشم و گوش خدا؟ خیر، یعنی آن چه که از خدا در این عالم بروز میکند. لذا امام معصوم (ع) مظهر تام صفات و اسماء الهی است، آنها به اذن خدا می توانند خلق کنند و مظهر خالقیت شوند. طبق نص صریح قرآن حضرت مسیح(ع) به اذن خدا خلق میکرد. ایشان به اذن الله مَظهر «یا مُحیی» بودند و زنده میکردند. در مورد ما انسانهای عادی هم به هر اندازه که از علمی سررشته داریم و آگاهیم، به همان اندازه میشویم مَظهری از «یا علیم». حال اگر علم ما ۱۰۰ باشد، به همان اندازه مظهر علم خدا «یاعلیم» هستیم، امیرالمومنین (ع) با آن علمی که فرمودند: «فَاسْاَلُونی قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونِی» مَظهر تام علم خدا میشوند. در مورد قدرت هم همین طور، مثلا ما سه چهار کتاب را با هم بر میداریم، پس همان مقدار مَظهر قدرت خدا میشویم. وزنهبرداری که چند صد کیلو وزنه را بلند می کند، به همان مقدار مَظهر اسم قدرت خداوند میشود. حال امیرالمومنین (ع) که درِ خیبر را با دستش میکند، مَظهر تام قدرت خدا میشوند.
مُظهر و مَظهر
مرحوم خواجه نصیر طوسی در آن ذکر بلند و پرمعنا خطاب به امیرالمومنین (ع) میگوید باید در فراز «یا قاهِرَ العَدُوِّ یا والیَ الوَلی ، یا مَظهَرَ العَجائِبِ یا مُرتَضی علی» هر دو صورت « مَظهَرَ العَجائِبِ» و « مُظهَرَ العَجائِبِ» را خواند. مُظهر تا مَظهر نباشد نمیتواند مُظهر شود. «مُظهر» یعنی ظاهرکننده و اول باید مَظهر یعنی دارنده عوامل ظهور باشد. ما اگر قرار است مُظهر علم استادمان باشیم، نسبت به آن علم باید اول مَظهر علم او و دارنده آن علم بشویم. انسانی که در این عالم، «مَظهر تام» است «وجه رب» میشود؛ یعنی معصومین(ع) و عدهای چون سلمان فارسیها که دنبالهروی آن بزرگواران بودند.
بنابراین با توجه به آیه ۲۶ سوره الرحمن و حدیثی که در خصوص ملائکه مقرب خدا بیان شد هرچه غیر وجه رب است، دوام و بقا ندارد . حتی ملائک هم به آن حالت بیهوشی دچار میشوند، مانند حالتی که انسان در بیهوشی و کما پیدا میکند و به نظر مرده میآید؛ چون آثاری ندارد. اما آن کسی که در همان نشئه هم مانند خود خدا باقی است، آثار الهی از وجود او تراوش میکند این باید وجه رب باشد.
شاهدی قرآنی برای اثبات این معنا
آیات ۸۷-۸۹ سوره نمل
وَیَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَنْ فِی الْاَرْضِ إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ وَکُلٌّ اَتَوْهُ دَاخِرِینَ (87)
در مورد «إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ»فرمود: مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ(89)
پس «إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ» همان «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَهِ» هستند.
«حَسَنَهِ» از نظر لغت یعنی خوبیها در مقابل سیئه. «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَهِ» کسی که خوبی آورد، این که هر کس میتواند خوبی بیاورد، مگر ملائکه خوبی ندارند؟ با توجه به حدیث دیدیم که حتی آنها هم جزء این استثناها نیستند.
حسنه می تواند هم به معانی مطلق باشد هم مقید. اینجا حسنه به معنی مطلق است؛ چون قید نیاورده است. حسنه مطلق، یعنی مقام عصمت. بنابراین «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَهِ» یعنی کسی که مقام حسنه مطلق یعنی عصمت داشته باشد، او از این فزع در امان است؛ پس «إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ» یعنی معصومین(ع).
شاهد این موضوع در آیات و روایات
در سوره مبارکه یس آیات ۵۱-۵۳ آمده است:
وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْاَجْداثِ إِلی رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ (۵۱) قالُوا یا وَیْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ (۵۲) إِنْ کانَتْ إِلاَّ صَیْحَهً واحِدَهً فَإِذا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ (۵۳)
و هنگامیکه در صور دمیده شود ناگاه از قبرها برمیخیزند و بهسوی پروردگارشان شتابان رهسپار میشوند! (۵۱) گویند: ایوای بر ما، چه کسی ما را از خوابگاهمان برانگیخت؟! این همان وعدۀ خداوند رحمان است و پیامبران راست گفتند! (۵۲) جز یک صیحهای چیزی نبود! درنتیجه همهشان جمع شدند و نزد ما حاضر گردیدند (۵۳)
«إِنْ کانَتْ إِلاَّ صَیْحَهً واحِدَهً» این صیحه واحده همان نفخ صور است. یک فریاد و صدای عجیبی به گوش همه میرسد، که فَإِذا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ ناگهان همه آنها در پیشگاه خداوند حاضر میشوند.
آیات ۱۲۷ و ۱۲۸ سوره صافات
فَکَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ (۱۲۷) إِلاَّ عِبادَ اللَّـهِ الْمُخْلَصِینَ (۱۲۸)
الیاس را تکذیب کردند و عاقبت آنها [همه در عذاب] حاضر شدند! (۱۲۷) مگر بندگان آزادشدۀ خدا [که در نعمت و برکتاند] (۱۲۸)
آیات قبلی در باره تلاش انبیاء و در مقابل شیطنت و پیروی نکردن مردم است. در آیه ۱۲۷ میفرماید: اینها انبیاء را تکذیب کردند و گوش به حرفشان ندادند. الان هم همگی باید در پیشگاه قیامت حاضر شوند؛ إِلاَّ عِبادَ اللَّـهِ الْمُخْلَصِینَ؛ مگر بندگان مخلَص که معافند و قرار نیست حاضر بشوند.
پس إِلاَّ عِبادَ اللَّـهِ الْمُخْلَصِینَ همان إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ و همان مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَهِ هستند که مقام عصمت دارند.
آیات ۱۵۹ و ۱۶۰ سوره صافات
سُبْحانَ اللَّـهِ عَمَّا یَصِفُونَ (۱۵۹) إِلاَّ عِبادَ اللَّـهِ الْمُخْلَصِینَ (۱۶۰)
منزه است خدا از آنچه میگویند! (۱۵۹) مگر بندگان آزادشدۀ خدا [که هیچگاه از این توصیفها بر زبان نمیآورند] (۱۶۰)
در اینجا یک بحث مهم، ریشهای و ظریفی وجود دارد که دقت بالایی میطلبد.
کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوْتِ (عنکبوت/57) برای همه درست است، این بندگان خاص خدا هم مرگ از دنیا دارند، هر نفسی قرار است از بدن جدا شود و به عالم برزخ برود؛ اما این دسته صعق و فزع ندارند. به همین علت نه تنها حاضر شدن در پیشگاه خدا ندارند بلکه به جای آن قرار است که دیگران پیش آنها حاضر شوند. لذا حساب خلق با آنهاست، نه اینکه آنها حساب پس بدهند.
در این آیات میفرماید: منزه است پروردگار از آنچه که بخواهند وصف بکنند، إِلاَّ عِبادَ اللَّـهِ الْمُخْلَصِینَ به غیر از بندگان مخلَصین. یعنی اگر ما غیر از عباد مخلص، بخواهیم خدا را توصیف کنیم، خدا منزه از آن توصیفات است. چون وصف باید موصوف را نشان بدهد، وصف غیرمخلصین نمیتواند خدا را نشان بدهد. این آیات وصف مخلصین را استثنا کرده است و میگوید که خیر، آنها میتوانند وصف کنند.
کسی که واجد یک صفتی نیست، نمیتواند در خصوص آن صفت توضیح بدهد. آیا یک جاهل میتواند در مورد علم توضیح بدهد؟ میگوید علم خوردنی است یا پوشیدنی؟
حکایت رفتار یکی از علما در زمان مشروطه
در نجف زمان مشروطه بین علما اختلاف افتاد، یک عده طرفدار مشروطه و عده ای دیگر با اینکه با استبداد مخالف بودند با مشروطه هم مخالف بودند و عقیده داشتند که حقه انگلیسیهاست تا کلاه سر ما بگذارند. وقتی قضیه مرحوم شیخ فضل الله نوری پیش آمد. مرحوم آخوند خراسانی که طرفدار مشروطه بود بسیار ناراحت شدند و سخنرانی مفصلی کردند. ایشان گفتند: فردا صبح به سوی ایران حرکت می کنم و مخالفتم را با این مشروطه که شیخ فضل الله نوری را اعدام میکند اعلام می کنم. فردا صبح جمعیت دم در خانه آخوند خراسانی جمع شدند تا به سوی ایران حرکت کنند. دیدند جنازه او را از منزل خارج کردند! پیشخدمتی که خیلی هم مقدس خود را نشان میداد، در واقع جاسوس بود و در غذای ایشان همان شب سم ریخته بود. یکی از علمای معروف خودش را به بی طرفی و بی اطلاعی زده بود. یک عده گفتند برویم ایشان را تحریک کنیم تا جزء طرفداران مشروطه شود. از سر درس که آقا بلند شد تا منزل برای ایشان توضیح دادند. ایشان گفت: این مشروطه و استبداد که میگویید کدام مجرد است و کدام متاهل؟! جمعیت از بیربطی سوال پراکنده شدند و گفتند: این هیچی نمیفهمد! بعد آقا گفته بود این یک کلک بود تا توی این اوضاع هرکس بتواند راهی را پیش برود.)
یک بچه نابالغ از لذت غریزه جنسی چیزی متوجه نمیشود. در وجود او نیست که بتواند نظر بدهد. کسی می تواند در مورد صفات خدا توصیف کند که از آن صفت در وجود خود داشته باشد. چه کسی همه صفات خدا را در وجودش دارد، به غیر از آن صفاتی که محال است مثل خدا بودن؟ در دعایی که از امام زمان (ع) برای روزهای ماه رجب وارد شده، آمده است: لاَ فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا إِلاَّ اَنَّهُمْ عِبَادُکَ وَ خَلْقُکَ؛ فرقی بین اینها و خدا نیست جز این که اینها خلق و بندگان خدا هستند. لذا مظهر تام الهی میباشند. چون مظهر تام الهی هستند، پس وجه رب هستند. حالا که وجه رب هستند، کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ (قصص-۸۸) . هرچیزی قرار است در این عالم هلاک شود مگر وجه رب.
تعبیر بسیار زیبای یکی از علما در این باره
فرض کنید که روی میز مقدار زیادی تراول پنجاه هزارتومانی باشد، یک دفعه بانک مرکزی اعلام کند که این تراول ارزش ندارد. یعنی همه این پولها هیچ! هیچ در این جا، یعنی پشتوانه ارزشی پولی ندارد. خداوند قدرت نفس را که میگیرد، هیچ میشود. هالک به این معنی است. لذا هالک در آینده نیست و الان هم همه هیچ هستند مگر بر آن وجهه توجهی پشتوانهای وجوددهی.
نظر ملاصدرا
ملاصدرا در این خصوص میگوید که ما معنی حرفی داریم، نه اسمی و فعلی. در جمله از حسینیه به خانه آمدم، «از» و «به»، حروف و «حسینیه» و «خانه» اسم هستند و «آمدم» فعل است؛ فاعل هم در فعل معلوم شده که همان من است. «از» و «به»، به تنهایی هیچ معنایی ندارند؛ ولی در این جمله «از» نشان از ابتدا و «به» نشان از انتها است. حروف تا اسم و فعل نیایند، معنی پیدا نمیکنند. موجودیت ما هم تا عنایت الهی نیاید، معنا پیدا نمیکند. لذا میگوید نباید گفت که «وجودی هستیم که به خدا رابطه داریم.» این شرک است چون رابطه دو طرف مستقل میخواهد. ما ربطیم، عین ربطیم نه ارتباط. فقط وجه رب است که سبب این موجودیت و ارتباط میشود. لذا کل من فی السموات و الارض صعق او فزع او مات الا من شاء الله. الا من شاء الله یعنی الا این عباد مخلَص که میتوانند خدا را وصف کنند. آنها هستند که قرار نیست در قیامت حضور داشته باشند. صعق و فزع در آنان راه پیدا نمیکند.
«مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَهِ» در روایت امیرالمومنین (ع)
دَخَلَ اَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْجَدَلِیُّ عَلَی اَمِیرِ الْمُوْمِنِینَ فَقَالَ ع یَا اَبَا عَبْدِ اللَّهِ اَ لَا اُخْبِرُکَ بِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ. وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ قَالَ بَلَی یَا اَمِیرَ الْمُوْمِنِینَ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَقَالَ الْحَسَنَهُ مَعْرِفَهُ الْوَلَایَهِ وَ حُبُّنَا اَهْلَ الْبَیْتِ وَ السَّیِّئَهُ إِنْکَارُ الْوَلَایَهِ وَ بُغْضُنَا اَهْلَ الْبَیْتِ ثُمَّ قَرَاَ عَلَیْهِ هَذِهِ الْآیَهَ.( اصول کافی ج ۱ ص ۱۸۵ ح ۱۴)
امام صادق (ع) می فرماید که ابوعبدالله جدلی خدمت امیرالمومنین (ع) آمد. امیرالمومنین(ع) به ایشان فرمودند: یا اباعبدالله، میخواهید این آیه مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ (نمل- ۸۹) را برایتان توضیح بدهم؟ عرض کرد: بله آقا فداتون بشم. فرمودند: حسنه یعنی کسانی که (مثل سلمان) خودشان جزو چهارده معصوم نیستند؛ ولی معرفت ولایت آنها و حب اهل بیت را دارند، «سیئه» هم انکار مقام ولایت است سپس این آیه را تلاوت کردند.
نتیجه گیری
تا اینجا متوجه شدیم که « مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ» میشود همه ملائک و « مَنْ فِی الْاَرْضِ» چه انسانهای ارضی که الان در عالم برزخند و چه انسانهای ارضی که الان در ارضند و قرار است بمیرند بوسیله مات که لازمه از دنیا رفتن است؛ همه به صعق که لازمه مرگ عالم برزخ است دچار میشوند، مثل مرگ فرشتگان. مرگ فرشتگان و برزخیها، مات نیست، صعق و فزع است. این صعق و فزع یعنی در یک حالت بیخبری محض قرار میگیرند، إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ، مگر وجه رب. وجه رب هم کسانی هستند که تجلیگاه صفات الهی میباشند. اما غیر از آنها همه باید با نفخ صور دوم در صحنه قیامت حاضر شوند. انشاءالله هفته آینده بررسی میشود این نفخ صور دوم که همه در پیشگاه حضرت حق باید حاضر شوند چه صحنهایست؟
مناجات امیرالمومنین
مناجات امیرالمومنین (ع) را در مسجد کوفه بارها خواندهایم. دقت کنید امیرالمومنین (ع) که خودشان از آن ۱۴ نور معصوم هستند در مورد این یَوْمَ که روز قیامت است می فرمایند:
اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ الاْمانَ یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَلابَنُونَ اِلاّ مَنْ اَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ
خدایا از تو امان خواهم در آن روزی که سود ندهد کسی را نه مال و نه فرزندان مگر آن کس که دلی پاک به نزد خدا آورد
وَاَسْئَلُکَ الاْمانَ یَوْمَ یَعَضُّ الظّالِمُ عَلی یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتِنیِ اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً
و از تو امان خواهم در آن روزی که بگزد شخص ستمکار هر دو دست خود را و گوید ای کاش پیغمبر را برای زندگی اتخاذ کرده بودم و در راه او میرفتم
وَاَسْئَلُکَ الاْمانَ یَوْمَ یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُمْ فَیُوْخَذُ بِالنَّواصی وَالاْقْدامِ
از تو امان خواهم در روزی که شناخته شوند جنایتکاران به سیما و رخساره شان و بگیرندشان به پیشانیها و قدمها
وَاَسْئَلُکَ الاْمانَ یَوْمَ لا یَجْزی والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَلا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَیْئاً اِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقُّ
و از تو امان خواهم در آن روزی که کیفر نبیند پدری بجای فرزندش و نه فرزندی کیفر شود بجای پدرش براستی وعده خدا حق است
وَاَسْئَلُکَ الاَْمانَ یَوْمَ لا یَنْفَعُ الظّالِمینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَهُ وَلَهُمْ سُوَّءُ الدّارِ
و از تو امان خواهم در آن روزی که سود ندهد ستمکاران را عذرخواهیشان و بر ایشان لعنت است (از رحمت خدا دورند) و ایشان را بد سرایی است.
وَاَسْئَلُکَ الاْمانَ یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَالاْمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ
از تو امان خواهم در روزی که مالک نیست کسی برای کسی دیگر چیزی را و کار در آن روز بدست خدا است
وَاَسْئَلُکَ الاْمانَ یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ اَخیهِ وَاُمِّهِ وَاَبیهِ وَصاحِبَتِهِ وَبَنیهِ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَاءْنٌ یُغْنیهِ
و از تو امان خواهم در آن روزی که بگریزد انسان از برادر و مادر و پدر و همسر و فرزندانش برای هرکس از ایشان در آن روز کاری است که (فقط) بدان پردازد
وَاَسْئَلُکَ الاْمانَ یَوْمَ یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدی مِنْ عَذابِ یَوْمَئِذٍ بِبَنیهِ وَصاحِبَتِهِ وَاَخیهِ وَفَصیلَتِهِ الَّتی تُوْویهِ وَمَنْ فِی الاْرْضِ جَمیعاً ثُمَّ یُنْجیهِ کَلاّ اِنَّها لَظی نَزّاعَهً لِلشَّوی
و از تو امان خواهم در آن روزی که شخص جنایتکار دوست دارد که فدا دهد از عذاب آن روز پسرانش و همسرش و برادرش و خویشاوندانش که او را در پناه گیرند و هر که در زمین هست یکسره که بلکه او را نجات دهد، هرگز که جهنم آتشی است سوزان که پوست از سر بکند
مَوْلایَ یا مَوْلایَ اَنْتَ الْمَوْلی وَاَ نَا الْعَبْدُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْعَبْدَ اِلا الْمَوْلی
مولای من ... تویی سرور و منم بنده و آیا رحم کند بر بنده جز سرور او ؟
مَوْلایَ یا مَوْلایَ اَنْتَ الْمالِکُ وَاَ نَا الْمَمْلُوکُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْمَمْلُوکَ اِلا الْمالِکُ
مولای من ای مولای من ، تویی مالک و منم مملوک و آیا رحم کند بر مملوک جز مالک ؟
مَوْلایَ یا مَوْلایَ اَنْتَ الْعَزیزُ وَاَ نَا الذَّلیلُ وَهَلْ یَرْحَمُ الذَّلیلَ اِلا الْعَزیزُ
مولای من ای مولایم تویی عزتمند و منم خوار و ذلیل و آیا رحم کند بر شخص خوار جز عزیز
مَوْلایَ یا مَوْلایَ اَنْتَ الْخالِقُ وَاَ نَا الْمَخْلُوقُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْمَخْلُوقَ اِلا الْخالِقُ
مولای من ای مولای من تویی آفریدگار و منم آفریده و آیا رحم کند بر آفریده جز آفریدگار ؟
مَوْلایَ یا مَوْلایَ اَنْتَ الْعَظیمُ وَاَ نَا الْحَقیرُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْحَقیرَ اِلا الْعَظیمُ
مولای من ای مولای من تویی بزرگ و منم ناچیز و آیا رحم کند بر ناچیز جز بزرگ؟
مَوْلایَ یا مَوْلایَ اَنْتَ الْقَوِیُّ وَاَ نَا الضَّعیفُ وَهَلْ یَرْحَمُ الضَّعیفَ اِلا الْقَوِیُّ
مولای من ای مولای من تویی نیرومند و منم ناتوان و آیا رحم کند بر ناتوان جز نیرومند ؟
مَوْلایَ یا مَوْلایَ اَنْتَ الْغَنِیُّ وَاَ نَا الْفَقیرُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْفَقیرَ اِلا الْغَنِیُّ
مولای من ای مولای من تویی بی نیاز و منم نیازمند و آیا رحم کند بر نیازمند جز بی نیاز ؟
مَوْلایَ یا مَوْلایَ اَنْتَ الْمُعْطی وَاَنَا السّاَّئِلُ وَهَلْ یَرْحَمُ السّاَّئِلَ اِلا الْمُعْطی
مولای من ای مولای من تویی عطابخش و منم سائل و آیا رحم کند بر سائل جز عطاکننده ؟
مَوْلایَ یا مَوْلایَ اَنْتَ الْحَیُّ وَاَ نَا الْمَیِّتُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْمَیِّتَ اِلا الْحَیُّ
مولای من ای مولای من تویی زنده و منم مرده و آیا رحم کند مرده را جز زنده ؟
مَوْلایَ یا مَوْلایَ اَنْتَ الْباقی وَاَ نَا الْفانی وَ هَلْ یَرْحَمُ الْفانیَ اِلا الْباقی
مولای من ای مولای من تویی باقی و منم فانی و آیا رحم کند بر فانی جز خدای باقی ؟
مَوْلایَ یا مَوْلایَ اَنْتَ الدّاَّئِمُ وَاَ نَا الزّاَّئِلُ وَهَلْ یَرْحَمُ الزّآئِلَ اِلا الدّائِمُ
مولای من ای مولای من تویی همیشگی و منم زوال پذیر و آیا رحم کند بر زوال پذیر جز خدای همیشگی ؟
مَوْلا یَ یا مَوْلایَ اَنْتَ الرّازِقُ وَاَ نَا الْمَرْزُوقُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْمَرْزُوقَ اِلا الرّازِقُ
مولای من ای مولای من تویی روزی ده و منم روزی خور و آیا رحم کند روزی خور را جز روزی ده ؟
مَوْلایَ یا مَوْلایَ اَنْتَالْجَوادُ وَاَ نَاالْبَخیلُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْبَخیلَ اِلا الْجَوادُ
مولای من ای مولای من تویی سخاوتمند و منم بخیل و آیا رحم کند بر بخیل جز سخاوتمند ؟
مَوْلایَ یامَوْلایَ اَنْتَ الْمُعافی وَاَ نَا الْمُبْتَلی وَهَلْ یَرْحَمُ الْمُبْتَلی اِلا الْمُعافی
مولای من ای مولای من تویی عافیت بخش و منم گرفتار و آیا رحم کند بر شخص گرفتار جز عافیت بخش ؟
مَوْلایَ یا مَوْلایَ اَنْتَ الْکَبیرُ وَاَ نَا الصَّغیرُ وَهَلْ یَرْحَمُ الصَّغیرَ اِلا الْکَبیرُ
مولای من ای مولای من تویی بزرگ و منم کوچک و آیا رحم کند بر کوچک جز بزرگ ؟
مَوْلایَ یا مَوْلایَ اَنْتَ الْهادی وَاَ نَا الضّاَّلُّ وَهَلْ یَرْحَمُ الضّاَّلَّ اِلا الْهادی
مولای من ای مولای من تویی راهنما و منم گمراه و آیا رحم کند بر گمراه جز راهنما ؟
مَوْلایَ یامَوْلایَ اَنْتَ الرَّحْمنُ وَاَ نَا الْمَرْحُومُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْمَرْحُومَ اِلا الرَّحْمنُ
مولای من ای مولای من تویی بخشاینده و منم بخشش پذیر و آیا رحم کند بخشش پذیر را جز بخشاینده ؟
مَوْلایَ یامَوْلایَ اَنْتَ السُّلْطانُ وَاَ نَا الْمُمْتَحَنُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْمُمْتَحَنَ اِلا السُّلْطانُ
مولای من ای مولای من تویی سلطان و منم گرفتار آزمایش و آیا رحم کند به بنده گرفتار آزمایش جز سلطان ؟
مَوْلایَ یا مَوْلایَ اَنْتَ الدَّلیلُ وَاَ نَا الْمُتَحَیِّرُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْمُتَحَیِّرَ اِلا الدَّلیلُ
مولای من ای مولای من تویی دلیل و راهنما و منم متحیر و سرگردان و آیا رحم کند سرگردان را جز راهنما ؟
مَوْلایَ یا مَوْلایَ اَنْتَ الْغَفُورُ وَاَ نَا الْمُذْنِبُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْمُذْنِبَ اِلا الْغَفُورُ
مولای من ای مولای من تویی آمرزنده و منم گنهکار و آیا رحم کند گنهکار را جز آمرزنده ؟
مَوْلایَ یا مَوْلایَ اَنْتَ الْغالِبُ وَاَ نَا الْمَغْلُوبُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْمَغْلُوبَ اِلا الْغالِبُ
مولای من ای مولای من تویی غالب و منم مغلوب و آیا رحم کند بر مغلوب جز غالب ؟
مَوْلایَ یا مَوْلایَ اَنْتَ الرَّبُّ وَاَ نَا الْمَرْبُوبُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْمَرْبُوبَ اِلا الرَّبُّ
مولای من ای مولای من تویی پروردگار و منم پروریده و آیا رحم کند پروریده را جز پروردگار ؟
مَوْلایَ یا مَوْلایَ اَنْتَ الْمُتَکَبِّرُ وَاَ نَا الْخاشِعُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْخاشِعَ اِلا الْمُتَکَبِّرُ
مولای من ای مولای من تویی خدای با کبریا و بزرگمنش و منم بنده فروتن و آیا رحم کند بر فروتن جز خدای بزرگمنش ؟
مَوْلایَ یا مَوْلایَ اِرْحَمْنی بِرَحْمَتِکَ وَارْضَ عَنّی بِجُودِکَ وَکَرَمِکَ وَفَضْلِکَ
مولای من ای مولای من به من رحم کن به رحمت خود و خوشنود شو از من به جود و کرم و فضل خود
یا ذَاالْجُودِ وَالاِْحْسانِ وَالطَّوْلِ وَالاِْمْتِنانِ بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ
ای صاحب جود و احسان و نعمت و امتنان به رحمتت ای مهربانترین مهربانان
منبع: سخنرانی دکتر اسدی گرمارودی، جلسه سی و هفتم معاد برهانی در آیات قرآنی
به کوشش خانم ربوبی و رحمان نژاد