جلسه چهل و سوم
بسم الله الرحمن الرحیم
معاد برهانی در آیات قرآنی جلسه چهل و سوم
چکیده جلسات پیشین
گفته شد که در نگاه قرآن کریم، وقتی نفس از بدن جدا میشود، حیات دنیوی ما انسانها پایان میپذیرد، حیات جدید دوم در عالم برزخ به اسم حیات برزخی آغاز میشود. عالم برزخ اقتضای خود را دارد و حیات در آن سرا تا لحظهای که نفخ صور دوم صورت نگرفته و قیامت برپا نشده است، حیات برزخی ادامه دارد. وقتی نفخ صور دوم صورت بگیرد، حیات سوم که حیات قیامتی است، آغاز و قیامت برپا میشود. طبق آیه شریفه ۶۹ سوره زمر که این چند جلسه، هر فراز این آیه را با هم بحث کردیم، وَاَشْرَقَتِ الْاَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْکِتَابُ وَجِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ (زمر ۶۹) این اشرقت الارض بنور ربها را که در آخر آیه قبل توضیح داد ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ اُخْرَی فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنْظُرُونَ (زمر ۶۸) که وقتی نفخ صور دوم صورت گرفت قیامت برپا میشود و همه انسانها آماده برای صحنه قیامتند.
خلاصه ای از تفاوت بین عالم قیامت و دنیا
- تغییر ملک قیامت با ملک دنیا، به این معنی که در دنیا فنا، فرسودگی، کهنگی، پیری، بیماری، قذورات و مدفوعات وجود دارد، اما در عالم قیامت اینها نیست.
- در عالم دنیا ملکوت پنهان است و ملک آشکار است مگر برای افرادی که چشم برزخیشان باز است، اما در قیامت ملکوت آشکار است. همه انسانها حتی گنهکار، منافق و کافر متوجه ملکوت خواهند شد که شهود قیامتیه خواهد بود و بحث این هم گذشت.
- در دنیا همه انسانها اعم از خوب و بد، زشت و زیبا، مومن و منافق و کافر، انسانهایی که واقعا ملکوتیند و در خاک به سر میبرند و آنهایی که غرق در مادهاند و خاکیند، همه در کنار هم زندگی میکنند و چه بسا تمایزی هم بین آنها قرار داده نشود؛ و حقکشیها و پنهان شدن حقایق به گونهای باشد که انسانهای حق، ناحق جلوه کنند و انسانهای ناحق، حق شناسانده بشوند. این اقتضای عالم دنیا است ولی قیامت یوم الفصل است. پس سومین تفاوت قیامت با دنیا این است که قیامت یوم الفصل است و بین افراد فاصله میاندازند و جدا میکنند و چون قیامت ظرف تحقق عدل الهی است، لذا فاصله بین حق و باطل و انسانهای لایق و غیرلایق در قیامت کاملاً مشخص میشود.
ادامه بحث
وَاَشْرَقَتِ الْاَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْکِتَابُ وَجِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ (زمر ۶۹)
در این آیه شریفه دو تا قید مطرح شده که بر اساس این دو نکته، این فاصله ایجاد میشود و این تمایز و جدایی بین انسانها در قیامت صورت میگیرد. قبل از این که این دو نکته را اشاره کنیم، به این دو مقدمه توجه کنید که موضوع روشنتر شود:
مقدمه اول: وقتی میگوییم قیامت ظرف تحقق عدل الهی است و دنیا این ظرفیت را ندارد، بدان معنا نیست فاعل عدل که خدا هست توان برقراری این عدل را در دنیا ندارد، فاعلیت فاعل، تمام است؛ اما قابلیت قابل است که گنجایش ندارد. به عبارت دیگر، دنیا قابلیت این که فاعلیت پروردگار بر مبنای ظهور و تجلی عدلش اعمال فاعلیت کند را ندارد. مثال هم زده شده است که جزای انسانی که یک نفر را کشته باشد و انسانی که صد نفر را کشته باشد، در دنیا به اقتضای عالم ملک در نهایت میشود هر کدام را یک بار اعدام کرد. این که عدل به معنی حق هرکس را به او دادن، نیست. اما این برقرار نشدن عدل، به این معنی نیست که ذات اقدس الهی کمبود دارد و فاعلیت ناقص است، بلکه به این معنی است که دنیا قابلیتش را ندارد. استاد ریاضی دوره دکتری نمیتواند همان مطالب را برای بچههای دبستان بگوید، چون آنجا قابلیت وجود ندارد. پس یک دلیلی که یوم الفصل در قیامت است و در دنیا نیست، این است که دنیا قابلیت آن را ندارد.
مقدمه دوم: اگر خداوند میزان قسط را برپا میکند، سنجش اعمال صورت می دهد و نامه اعمال را حاضر میکند، گواهان و شاهدان به شهادت میپردازند، این به جهت مشکلی نیست که خدا دارد و خدا به هیچ یکی از این موارد احتیاج ندارد. همین قدر که خداوند اراده کند و مشیت خود را شامل حال هر فرد انسان بکند که جایگاه هر کس معلوم شود، این عین عدل است. اما برای این که خود افراد متوجه شوند و برای بقیه مشخص بشود که دستگاه عادله الهی با چه میزانی انسانها را جدا میکند، دو قید در این آیه آورده است.
دو قید ذکر شده قبل از قضاوت
وَقُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ یعنی بین اینها به حق قضاوت میکند اما قبل از این قضاوت دو قید گذاشته است:
قید اول: وَ وُضِعَ الْکِتَابُ یعنی نامه اعمال را جلوی چشمشان می آورد. پس یکی از اموری که در صحنه قیامت طبق قرآن کریم برای قضاوت به حق الهی و تحقق عدل الهی قرار است بشود این است که نامه اعمال در معرض دید قرار بگیرد.
قید دوم: وَجِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَالشُّهَدَاءِ انبیا و شهدا (گواهان) را هم میآورد.
بررسی قید «وَ وُضِعَ الْکِتَابُ»
در آیات قرآن کریم و در روایات بحثی تحت عنوان «نامه اعمال» وجود دارد، یعنی ما انسانها در این عالم، همه این گونه نیستیم که فکر کنیم که هر کاری که در این عالم انجام می دهیم، حتی یک پلک زدن هم ثبت و ضبط میشود. یک سخنی که گفته می شود ولو کوتاهترین جمله ثبت و ضبط میشود. فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْرًا یَرَهُ (زلزال ۷) وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ (زلزال ۸) در این آیات فرموده است «یَرَهُ» یعنی باقی است که میبینید و نشانتان داده میشود. هیچ چیز در این عالم محو و نابود نمیشود. ممکن است افرادی باشند که بگویند «کی به کی است؟ این حرف رو زدم و رفت، این امضا را کردم و رفت!» حتی با امکانات و تکنولوژی همین الان هم قابل مشاهده است که همه صحنهها از همان لحظه که جلسه شروع شده است تا همین الان توسط دوربینها ثبت و ضبط شده است و هیچ قسمت آن فراموش نمیشود. این تازه قدرت بشر است. اما در مورد بحث قدرت پروردگار:
- باید ببینیم که قرآن چگونه بیان کرده است، چرا که ما مباحث اعتقادی را از قرآن میآموزیم.
- اثر این عقیده را در زندگی روزمره خود بررسی کنیم.
ما اگر باور داشته باشیم که همه جای حسینیه با دوربین مداربسته تحت کنترل است، حتی اگر هیچ کس هم در حسینیه نباشد، حواسمان را جمع میکنیم. مثلا برای تعویض لباس، آن آزادی که هیچ کس ما را نمیبیند را برای خودمان قائل نمی شویم؛ چون دوربین ها ضبط می کنند. انسانی که عالم را در معرض دید خدا میداند، ملائک مامور الهی مامور ثبت و ضبط هستند و هیچ چیز را فرو نمیگذارند، این فرد در جمع و خلوت برایش تفاوتی نیست، در بازار و جامعه و خیابان و پستوی منزلش برای او تفاوتی نیست، چرا که آنی که ناظر واقعیست، همه جا هست. به بیان امیر المومنین (ع) در نهج البلاغه که میفرمایند: بترسید از آن قاضی که خود ناظر است. یک وقت آدم را میبرند پیش یک قاضی که علم غیب ندارد و خودش هم ندیده است، حالا شاهد می آورند و او به شاهد هم شک دارد که نکند با پول شاهد را خریده باشند. قاضی اگر متدین باشد یک مقداری در این مرحله تامل میکند که چه کنم، حال اگر قاضی خودش دیده باشد؛ وَقُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ این قاضی خداست و خودش می بیند، حال میخواهد بگوید که اعمال شما چگونه است.
سوره مبارکه قمر آیه ۵۲ و ۵۳
وَکُلُّ شَیْءٍ فَعَلُوهُ فِی الزُّبُرِ(۵۲) وَکُلُّ صَغِیرٍ وَکَبِیرٍ مُسْتَطَر(قمر ۵۳)
وَکُلُّ شَیْءٍ فَعَلُوهُ و هر کاری که انجام دادند، (حالت بلااستثنایی را بیان میکند) از حرف زدن و خوردن و راه رفتن و انجام دادن، هر چه هست، فِی الزُّبُرِ «زبر» را برخی گفتند که جمع زبور است به معنی کتاب و یک چیز نوشته شده است. معنی آیه این چنین می شود که هر چه را که انجام دادهاند، در کتاب است و نوشته شده است. در آیه بعد این موضوع را کمی میشکافد و میفرماید وَکُلُّ صَغِیرٍ وَکَبِیرٍ هر کوچک و بزرگی، مُسْتَطَر، «سطر» یعنی خطهای نوشتهشده و «مستطر» یعنی در خطها نوشته شده، که معنی آیه این گونه میشود که آنچه کوچک و بزرگ بوده، نوشته شده است و در سطور محفوظ باقی مانده است. به عبارت دیگر هرچه را انجام دادهاند، چه صغیر چه کبیر، همه در زبر یعنی متن نوشته شده، مستطر است، در سطرها قرار گرفته است.
سوره مبارکه اسرا آیه ۱۳ و ۱۴
وَکُلَّ إِنْسَانٍ اَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ کِتَابًا یَلْقَاهُ مَنْشُورًا(اسرا ۱۳) اقْرَاْ کِتَابَکَ کَفَی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا(اسرا ۱۴)
وَکُلَّ إِنْسَانٍ، هر انسان که در اینجا «بیان عام و مطلق» است و نگفت بعضی انسانها، خانمها فقط یا آقایان فقط، مسنها فقط یا جوانها بلکه فرمود هر انسان بلااستثنا هر فردی از افراد بشر، اَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ ما یعنی ذات اقدس الهی لازم کردیم طائرش را در گردنش. اینکه طائرش را در گردنش لازم کردیم، یعنی چه؟ طائر در لغت اسم فاعل از کلمه طیر به معنی پرنده و پروازکننده است. حالا ببینیم که پروازکنندهای که به گردن است یعنی چه؟ چون در گذشته، زمان قبل از اسلام تا زمان نزول قرآن (و البته هنوز هم گاهی دیده میشود) رسم بود که تفال خیر و شر را به پرواز پرنده نسبت میدادند. مثلا کسی اگر قرار بود سفر برود و پرنده از سمت راستش میپرید، میگفتند که پرخیر است و اگر از طرف چپ پرواز میکرد، میگفتند ممکن است برای این سفر مشکلی پیش بیاید. لذا «طائر» کنایه از تفال زدن بر خیر و شر است و اینجا آیه میفرماید که خیر و شر هر کسی بر گردن خودش است. یک اصطلاحی هم داریم که میگوییم که « به گردن کسی » مثلا میگوییم که شهادت را شما به گردن بگیر.دقت کنید که می گوییم به گردن و مثلا نمی گوییم به دست، چرا که اگر دست قطع بشود، انسان هنوز باقی است اما اگر گردن قطع بشود، دیگر انسان از دنیا میرود. اشاره به این است که تا او در این دنیا هست، موضوع مورد بحث هم هست. پس آیه فرمود: وَکُلَّ إِنْسَانٍ اَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ اینجا طائر یعنی خیر و شر چه انجام داده است که همه اینها به گردن خودش است و مسئولیتش با خود اوست. وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ کِتَابًا و خارج می کنیم همان را که به گردن او بود، در فردای قیامت، به صورت کتاب و نوشته که ما اصطلاحا به آن میگوییم نامه اعمال. یَلْقَاهُ مَنْشُورًا ملاقات و مشاهده می کند آن را جلوی خودش، باز شده.
در آیه ۱۴ هم میفرماید اقْرَاْ کِتَابَکَ که نوشته ها را بخوان که نامه اعمال خودت است. با توجه به آیات ۵۲ و ۵۳ سوره قمر، بیان شد که هر چه را که عمل کردند، چه صغیر و چه کبیر، در این نامه مسطر و نوشته شده است، در اینجا میفرماید که آن را به طور بازشده در جلوی روی او قرار میدهند و میگویند که بخوان. کَفَی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا؛ «حسیب» یعنی حسابرس، قاضی و حساب کننده. خودت برای این که حساب خودت را برسی کافی هستی. امروز خودت ببین که نتیجه اعمالت چگونه بوده است. پس این هم از جمله آیاتی است که اگر قیامت یوم الفصل است و افراد را از هم جدا میکنند بر اساس نامه اعمالشان است و ما باید حواسمان به این نامه اعمال باشد.
سوره مبارکه کهف ۴۹
وَوُضِعَ الْکِتَابُ فَتَرَی الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَیَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْکِتَابِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَهً وَلَا کَبِیرَهً إِلَّا اَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلَا یَظْلِمُ رَبُّکَ اَحَدًا
وَوُضِعَ الْکِتَابُ نامه اعمال قرار داده میشود، جلویشان قرار میگیرد و متوجه آن میشوند. (در روایات دارد که وقتی نامه اعمال ما را جلوی ما میگذارند، میبینیم که:
- ۱- خیلی کارها من به خیال خودم در دنیا انجام داده بودم که در این نامه نیامده است، مثلا کلی زیارت رفته بودم و کلی روضه گرفتم و چقدر خیرات کردم، اما در اینجا نیامده است چون برای خاطر خدا نبوده است .
- ۲- به عکس میبینیم کارهای شری در نامه اعمال ما آمده است که تعجب میکنیم و میگویند شما باعث شدید که دیگری انجام بدهد و شریکید با او. دستگاه عادل است. از آن طرف هم هست، یک سری کار خیر برای آدم نوشته میشود که میگوید من این کارها را نکرده بودم، میگویند که دیگران غیبت تو را کردند و کار خیر آنها برای شما آمد. شما هم غیبت بعضیها را کردید و کار خیر شما برای آنها رفت. باید دقت کنیم که در این دنیا چه کار می کنیم، اللَّهُمَّ لَا تَکِلْنِی إِلَی نَفْسِی طَرْفَهَ عَیْنٍ اَبَداً خدایا یک چشم به هم زدن ما را به خودمان رها نکن.)
فَتَرَی الْمُجْرِمِینَ؛ می بینید مجرمین، گنهکاران و خطاکاران را وقتی به این نامه اعمال نگاه میکنند، مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ هراسان هستند از آنچه که در این نامه هست وَیَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْکِتَابِ و میگویند: ای وای بر ما از این نوشته، لَا یُغَادِرُ صَغِیرَهً وَلَا کَبِیرَهً إِلَّا اَحْصَاهَا این «ه» در صغیره و کبیره را در ادبیات عرب میگویند، «ه» وحدت. یعنی نه یک دانه از آن اعمال کوچک و نه یک دانه از اعمال بزرگ هیچ یک فروگذار نشده است. مگر این که آنها را به حساب آوردند. وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا و آنچه را که در دنیا عمل کرده بودند در جلوی چشمشان حاضر مییابند وَلَا یَظْلِمُ رَبُّکَ اَحَدًا و به احدی در آنجا ظلم نمیشود و همه نتیجه اعمال خودشان را میبینند.
توضیح عقلی در بحث اعتقادی، نسبت به نامه اعمال
عنوان بحث ما «معاد برهانی در آیات قرآنی» است؛ یعنی آیات قرآنی که در مورد معاد بحث کرده است، به شکل برهانی و عقلی و ادله منطقی عقلی چگونه میشود؟! به عنوان یک مسلمان که قرآن را با دلیل پذیرفتهایم و برای ما حجت است، این مقدار از آیات کافی میباشد تا قبول کنیم که نامه عمل هست و همه چیز ثبت و ضبط میشود و هیچ چیز فروگذار نمیشود تا این حد که لَا یُغَادِرُ صَغِیرَهً وَلَا کَبِیرَهً إِلَّا اَحْصَاهَا یعنی یک دانه از کوچکترین اعمال و بزرگترین آنها هم فروگذار نمیشود. با این که حدود ۱۰۰ آیه در این مورد در قرآن آمده است و ما فقط به چند نمونه اشاره کردیم، اما همین تعداد هم کافی است که ما قبول کنیم و شک هم به آن نداشته باشیم. اما در کنار آن بحث عقلی هم میکنیم که این نامه اعمال چگونه است. در این خصوص، بزرگان چند جور توضیح دادند که بعضی از آنها خیلی با ادله عقلی و نقلی مورد پسند نیست. مثلا بعضیها گفتند که نامه اعمال واقعا در کاغذ نوشته شده و این را آنجا باز میکنند و آدمهای بیسواد هم باسواد میشوند و آنجا میتوانند که نامه را بخوانند. در مقابل بزرگانی هستند که جور دیگری تفسیر کردند و ما به دو نمونه از آنها اشاره میکنیم.
تحلیل عقلی ملا فیض کاشانی درباره «نامه اعمال»
ملامحسن فیض کاشانی، شاعر، ادیب، مفسر قرآن، محدث، فیلسوف، عارف و فقیه و شاگرد و داماد برجسته ملاصدرا و از بزرگان علمای شیعه است و بیش از صد کتاب ارزنده در معارف شیعه دارد. وی در «تفسیر الصافی» جلد ۳ ص ۱۸۲ ذیل آیه ۱۳ سوره اسرا آورده است: هی بعینها نفسه التی رسخت فیها آثار اعماله بحیث انتقشت بها. نامه عمل، همان روح آدمی است که آثار اعمال در آن رسوخ یافته به گونهای که این اعمال در آن نقش بسته است.
ایشان میفرمایند که این نامه اعمال لزومی ندارد که حتما کاغذ باشد. ما قبول داریم که نامه اعمال وجود دارد و هیچ چیز هم در آن فروگذار نمیشود. منشور (نشر داده شده) و آشکار است و هم خود صاحب عمل متوجه آن است و هم دیگران. اگر این را در همین عالم هم بررسی کنیم، یک کم موضوع روشنتر می شود. برای کسانی که دیدشان در حد ملک است، با نگاه به هر کس متوجه ملک او می شوند که چه خصوصیات و ظواهر ملکی دارند. اما کسانی که چشم ملکوتیشان باز است وقتی نگاه به کسی میکنند، متوجه میشوند که در ذهن او چه میگذرد، حتی اعمال من چه بوده است. چشم باطنشان، قادر است باطن دیگران را ببیند، حتی شده که کسی را مواخذه کنند از کارهایی که در خفا انجام داده است. قیامت هم که ظهور ملکوت است و ملکوت انسان هم که چیزی پنهان ندارد، پس ملکوت آشکار است یعنی نامه اعمال هرکس واقعیت ملکوت اوست که همه انسانها و خودش میتوانند آن واقعیتها را ببینند.
دیدگاه علامه طباطبایی درباره «نامه اعمال»
علامه طباطبایی در المیزان ج ۱۳ ص۵۵ میفرمایند: «نامه اعمال همان حقایق اعمال انسانی است، مانند خطوط و نقوش معمولی در کتابها نیست، آن خود اعمال انسانی است که خداوند آشکارا آدمی را بر آن آگاه میکند. (همان گونه که قبلا هم بحث کردیم که المومن ینظر بنور الله و اشرقت الارض بنور ربها، اشراق ارض قیامت بنور رب یعنی زمینه وجودی قیامت بر مبنای ملکوت هستی روشن است و هر کسی متوجه حقایق ملکوت میشود.) و هیچ دلیلی بهتر از مشاهده نیست. (آنجا که عیان است، چه حاجت به بیان، خواندن، شنیدن و نوشتن است؟ لذا ملکوت آشکار است و حقیقت وجود هر انسان هم بر اساس ملکوت اوست و وقتی ملکوت در قیامت آشکار است، هیچ دلیلی بهتر از مشاهده نیست.) این کتاب در دنیا از درک انسان پنهان است و حجاب غفلت روی آن را پوشانده و روز قیامت خداوند آن را میگشاید و پردههای غفلت را کنار میزند و انسان را از آن باخبر میسازد.
حقیقت «نامه اعمال»
طبق عقیده برخی مفسران نامه اعمال واقعاً نوشته است که توسط ملائک متصدی این کار ثبت و ضبط میشود؛ اما بیان دقیقتر این است که این نوشتن به صورت تکوینی است. لوح وجودی ما در آن ساحت ملکوتی وجود ماست و ما هر کاری که میکنیم در ملکوت وجودی ما نقش میبندد که مرحوم ملا محسن فیض کاشانی می فرماید: التی رسخت فیها آثار اعماله بحیث انتقشت بها. یعنی وقتی یک دروغ میگوییم در ملکوت وجود ما نقش دروغ بسته میشود و یک راست میگوییم آن نقش بسته میشود. در ادامه به اعمالی که باعث حبط اعمال هم میشود خواهیم پرداخت که این گونه اعمال با نقش در ملکوت وجود ما چه میکنند.
سوره یس آیه ۱۲
إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی الْمَوْتَی وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْءٍ اَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ (یس ۱۲)
إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی الْمَوْتَی ما مردگان را زنده میکنیم، بحث قیامت که مردهها زنده میشوند و در صحنه قیامت قرار است که حاضر بشوند. وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا آنچه را که از قبل اینها عمل کردهاند، نَکْتُبُ مینویسیم و در نامه اعمالشان قرار می دهیم و ضبط میکنیم و آثَارَهُمْ آثار میتواند اعمال ماتاخر باشد به این معنی که آنچه در این عالم آثار از خودش به جا گذاشت. مثلا فرض کنید که انسان یک حرفی بزند که خانوادهای بیچاره شوند و آن فرد هم بمیرد اما آثار سوء حرفی که زده است در آن خانواده هنوز اثرش برجا مانده باشد. باید حواسمان را جمع کنیم و دقت کنیم که اینها آیات قرآن است و با ادله عقلی هم اثبات میشود و شوخی نیست. به راحتی هر چیزی میگوییم؟ بعضیها جرات نمیکنند منبر بروند؛ چرا که میترسند برخی بد برداشت کنند و وزر و وبالش برای آنها بماند. به همین جهت خیلی از بزرگان دست به قلم نمیشوند و به قول خودشان خورشید درخشنده چو پنهان شود، شبپره بازیگر میدان شود. به قول خودشان تکوینی نوشتهاند. ظرفیت نیست و بد میفهمند و گناهش به گردن آنها می افتد. یا اینکه مردم به علت کج فهمی، بدبین میشوند و نسبت به آن بزرگان یک جسارتی میکنند که مستحق عذاب میشوند. لذا آدم به راحتی نمیتواند هر حرفی را بزند و هر گامی را بردارد و تمام حساب و کتاب دارد. (برای اطلاعات بیشتر در این زمینه به کتاب «علم برگزیدگان در عقل و نقل و عرفان» مراجعه شود.)
آیه میفرماید: ما زنده میکنیم مردگان را و هم آنچه را که از قبل فرستادند، همه را مینویسیم و هم آثاری که این اعمالشان بعد از مرگشان باقیست، آنها را هم مینویسیم. در ادامه آیه میفرماید که وَ کُلَّ شَیْءٍ اَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ هر چیزی را به حساب میآوریم و ثبت و ضبط میکنیم در امام مبین.
امام مبین
این امام مبینی که هر کاری که هر فردی در این عالم انجام بدهد اعم از عمل ماتقدم و آثار ماتاخر بوسیله پروردگار عالم در این امام مبین ثبت و احصا میشود.
خیلی از مفسرین مثل فخر رازی که مفسر معروف اهل سنت است، با همه دبدبه و کبکبهاش، مثل زمخشری و آلوسی در میان مفسرین اهل سنت، به این آیه که میرسند میگویند غیر از این که بگوییم که این امام مبین همان کتاب مبین است، چیز دیگری نمیتوانیم بگوییم. امام مبین یعنی کتاب مبین. سوال اینجاست که نامه اعمال که تا اینجا بررسی کردیم، همه در مقوله کتاب بود، اگر کتاب و زبر مطرح شد، چرا در این آیه کلمه امام مطرح شده است؟ باید حتما یک دلیل و حسابی داشته باشد.
«امام مبین» در روایات شیعه و اهل سنت
در کتاب معانی الاخبار مرحوم شیخ صدوق ص ۹۵ آمده است که بعد از این که این آیه نازل شد، ابوبکر و عمر در محضر پیغمبر(ص) بودند که اولی پرسید: یا رسول الله! این کُلَّ شَیْءٍ اَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ تورات است؟ حضرت فرمودند: نه. دومی پرسید: یا رسول الله! این انجیل است؟ حضرت فرمودند: نه. در این هنگام امیرالمومنین (ع) از در وارد شدند و حضرت فرمودند: هو هذا انه الذی احصی الله تبارک و تعالی فیه علم کل شیء. به این معنی که این امام مبین اوست که هر چه انجام میدهند از ماتقدم و ماتاخر، خداوند در او علم همه را احصا کرده است.
ابن عباس (مفسر معروف) میگوید که از امیرالمومنین تفسیر این آیه را پرسیدم، حضرت فرمودند: اَنَا وَ اللّهِ الإِمامُ الْمُبِیْنُ، اُبَیِّنُ الْحَقَّ مِنَ الْباطِلِ وَرِثْتُهُ منْ رَسُولِ اللّه؛ به خدا سوگند! منم امام مبین، که حق را از باطل آشکار می سازم، این علم را از رسول خدا به ارث برده و آموخته ام. (تفسیر نورالثقلین ج4 ص ۳۷۹ ؛ تفسیر علیبن ابراهیم قمی ج۲ ص۲۱۲)
روز قیامت یوم الفصل است و باید حق و باطل از هم جدا شوند، لذا امیرالمومنین را قسیم نار و الجنه میدانیم، که شعر معروفی شافعی امام شافعیها اشاره به این قضیه است:
علی حبه جنه، قسیم النار و الجنه،
وصی المصطفی حقا، امام الانس و الجنه
علت لقب دادن پیامبر(ص) به ابوالقاسم
مرحوم شیخ مفید در کتاب امالی نقل میکند که شخصی خدمت امام صادق (ع) رسید و عرض کرد: یابن رسول الله! چرا به پیغمبر (ص) ابوالقاسم میگویند؟ امام صادق (ع) فرمودند: چون پسری داشتند به اسم قاسم و در عرب رسم است که لقب و کنیه مطرح میکنند. عرض کرد که این را میدانم، غیر از این هم نکتهای دارد؟ (حضرت نفرمودند: این چه سوالی است که میکنی؟ )فرمودند: قاسم، اسم فاعل است از تقسیم کردن به معنی تقسیم کننده و چون علیبنابیطالب قاسم نار و جنت هستند، پدر معنوی علیبن ابیطالب هم پیغمبر هستند، که او را تربیت کرده است؛ لذا به او ابوالقاسم میگویند. از همین رو برخی بزرگان وقتی این موضوع را شرح میکنند، میگویند ای کاش سوالکننده باز هم ادامه میداد و همینجا بحث را رها نمیکرد.
ادامه حقیقت «نامه اعمال»
پس اگر قرار است که قیامت یومالفصل باشد و یومالفصل هم برمبنای نامه اعمال باشد و نامه اعمال هم یک نوشته نیست که به صورت کاغذ باشد، بلکه یعنی آن انسان عالم به همه حقایق که با یک نگاه میفرماید تو برو این طرف و تو برو آن طرف. آن وقت در آنجاست که ما متوجه «علیعلی گفتن» به معنی واقعی میشویم.
دل را ز علی اگر بگیرم چه کنم؟ بیمهر علی اگر بمیرم چه کنم؟
فردا که کسی را به کسی کاری نیست دامان علی اگر نگیرم، چه کنم؟
آن وقت در ادامه بحث که انشاءالله به مبحث «شفاعت» هم خواهیم رسید، باید ببینیم که آیا در دنیا کاری میکنم که آنجا علیبنابیطالب(ع) بفرماید بیا! میشناسمت و تو این صف قرارت میدهم یا در آنجا حضرت امیر (ع) می فرمایند: برو بابا، این کارهای تو لفظ بود و با خود ما کار نداشتی. اما یک نکتهای را اینجا اشاره کنیم و آن هم این که یا علی(ع)! شما به ابنملجم هم نظر داشتید و به خودتان قسم میدانید که دلمان به شما داده شده و دوستتان داریم. می دانید عاشقتانیم و حاضریم هر فحشی را به خاطر شما بخوریم. از خودتان میخواهیم که دست ما را بگیرید و کمکمان کنید.
در خطبه معروف غدیریه، پیغمبر (ص) فرمودند: مَعاشِرَالنّاسِ، مامِنْ عِلْمٍ إِلاَّ وَقَدْ اَحْصاهُ الله فِی، وَ کُلُّ عِلْمٍ عُلِّمْتُ فَقَدْ اَحْصَیْتُهُ فی إِمامِ الْمُتَّقینَ، وَما مِنْ عِلْمٍ إِلاّ وَقَدْ عَلَّمْتُهُ عَلِیّاً، وَ هُوَ الْإِمامُ الْمُبینُ (الَّذی ذَکَرَهُ الله فی سُورَهِ یس: (وَ کُلَّ شَیءٍ اَحْصَیْناهُ فی إِمامٍ مُبینٍ).
هیچ علمی نیست مگر این که خدا در من آن را قرار داده است و احصا کرده است در من و آنچه را که من از طرف خدا فرا گرفتهام، همه را در امام متقین احصا کرده ام و آن امام مبین علیبن ابیطالب(ع) است که همه این ها را خدا در من و من در علیبن ابیطالب(ع) قرار دادم.
پس یکی از تفسیرهای نامه اعمال این است و روایات زیادی داریم که در این جلسه وقت اجازه نمیدهد اما در آنجا آمده است که در روزهای دوشنبه و پنجشنبه اعمال ما را به امام زمانمان عرضه میکنند، ذیل این آیه شریفه که میفرماید وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُوْمِنُونَ (توبه ۱۰۵) یعنی میبینند اعمالشان را الله و رسول و مومنین که همان ائمه اطهار هستند.
چرا کتاب مبین را به امام مبین تجلی کرده است؟ آیا چیزی در این عالم میتواند از ذات اقدس الهی پنهان شود؟
میدانیم که جواب منفی است و از نظر عقلی اثبات کردهایم که ذات اقدس الهی به همه حقایق، عالِم است چه ظاهر و چه باطن.
آیا خداوند در هر زمینهای مظهر داشتن را میپسندد یا خیر؟
خدا در این عالم چون مظهر را میپسندد، مظهر ظهور هر اسمی را در این عالم قرار داده است. مثلا مظهر اسم یا خالق خدا، مخلوقات هستند و لذا کُلَّ یَوْم هُوَ فِی شَاْن (الرحمن ۲۹) یعنی خدا هیچ وقت از خلقت دست برنمیدارد. در دعای شب جمعه هم میخوانیم که یَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَی الْبَرِیَّهِ، یعنی دائما این فضل تراوش میکند و سرایت دارد، یا مثلا اسم رزاق خداوند به این معنی است که خدا دائما در حال دادن رزق و روزی است. پس مظهر علم تامش و مظهر رحمت و مظهر قدرت تامش را هم در این عالم به صورت امکان قرار داده است و فعلیت آن با خود آنهاست. به این معنی که انسان، إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْاَرْضِ خَلِیفَهً (بقره ۳۰) یعنی من جوری آفریدهام که شما میتوانید خلیفه یا مظهر تام بشوید. اگر ما انسانها در هر رشتهای عالم بشویم، مظهر علم خدا در آن رشته به اندازه علم خودمان هستیم. اگر مظهر علم خدا نباشیم، پس این علم از کجا آمده است؟ این علم ظهور علم خداست به اندازهای که تلاش کرده ایم. اما مظهر تام، انسان تام است. همان جور که امام صادق (ع) فرمودند: نحن کلمات تامات. لذا معصومین (ع) مظهر تام الهی هستند و چون مظهر تام هستند، مظهر علم الهی هستند. چون همه اعمال ما در پیش خدا محفوظ است، در پیش امام هم محفوظ است. به همین جهت، خدا قسیم النار و الجنه را به دست اینها میدهد.
زمخشری مفسر معروف اهل سنت که در میان مفسرین آنها، خیلی معروف و به اصطلاح گردنکلفت است. کتاب تفسیر او هم خیلی معروف است. کتابی دارد به اسم فائق که در آنجا این روایت را نقل کرده است و همین روایت در منابع شیعیان در کتاب مناقب ابن شهرآشوب ج۱ ص ۳۵۰ آمده است:
ان النبی (ص) قال لعلی (ع): انت الذائد عن حوضی یوم القیامه تذود عنه الرجال کما یذاد الاصید البعیر الصادی ای الذی به الصید و الصید داء یلوی عنقه
«ذائد» یعنی دور کننده و راننده، میفرمایند: فردای قیامت، تو دور میکنی از حوض من که کوثر است ( انشاءالله در سه جلسه به مناسبت ایام فاطمیه (س)، در مورد حوض و کوثر و تاثیر آن در انسانیت و حیات معنوی بشر صحبت خواهد شد) تذود عنه الرجال کما یذاد الاصید که باید ببینیم که اصید چیست که خود زمخشری توضیح داده است که البعیر الصادی ای الذی به الصید و الصید داء یلوی عنقه. معروف است که شتر میتواند عطش را برای مدت طولانی تحمل کند و گاهی بشود که برای یک هفته یا ده روز آب نخورد، و وقتی که به آب میرسد چنان از آن آب با ولع مینوشد که جبران یک هفته را بکند. آن وقت شتری که اصید است، یعنی گردنش یک مشکلی پیدا کرده که کج شده، آب را می بیند ولی وقتی می خواد بنوشد، نمیتواند. لذا کنار آب میایستد و با شدت عطش و ناراحتی دور میشود، لذا در اینجا میفرماید که علی جان، در قیامت تو افراد را دور میکنی مثل شتر اصیدی که از آب دور می شود. به این معنی که این افراد چون در دنیا کاری نکردهاند که به آن مرحله برسند، این تشبیه را کردهاند. مثلا فرض کنید که شاگرد کلاس اول ابتدایی درس نخواند و با پارتیبازی کلاسها را بالا بیاید و سر کلاس نخبگان دانشگاه بنشیند. این فرد که از درس استاد چیزی متوجه نمیشود و در نهایت هم بیرونش میکنند. گفتیم که قیامت یومالفصل است، علی فاصله میاندازد بین کسانی که با پول و مقام و دنیا و شهرت و شهوت سرگرم بودند و میفرماید که حوض کوثر مال کسانی است که در عالم معنا سیر می کردند، آنها بودند و علی و خدا و دین. حضرت هم در آن روز ایشان را میپذیرد. اما گرفتاران عالم شکم و شهوت باید بروند که اگر مجلس روضهای هم گذاشتهاند برای انانیت خودشان بود و اگر خیری هم انجام دادند برای ارضای خودشان. آنجا وادی حساب شدهایست.
در احوالات مرحوم بروجردی آمده است که در لحظات آخر عمرشان هی به هوش میآمد و بیهوش میشد و بیتابی میکرد. پرسیدند: آقا شما چرا انقدر بیتابی میکنید؟ میگویند که به گریه افتادند و فرمودند: خلص العمل، ان الناقد خبیر بصیر. عملتان را خالص کنید که نقاد (ناقد) خیلی خبیر و بصیر است. باید به خودمان بیاییم چرا که همچین روزی را در پیش داریم و جرات نکنیم که زبان خودمان را آزاد بگذاریم و هر اقدامی در عالم بکنم.
حکایت مرحوم سید کریم پینه دوز
از آن طرف هم دقت کنید که مرحوم سید کریم پینه دوز بازار تهران، سید کریم محمودی، مشهور بود که هفتهای یکبار خدمت امام زمان حاضر می شده و میگفتند که با امام زمان مانوس شده بود که شوخی هم می کرده است و خصیصین در مغازه او مینشستند، مثل آقاسیدعلی مفسر که ۱۴ جلد کتاب تخصصی تفسیر دارد که هرکسی آن را متوجه نمی شود، ایشان هم در مغازه سید کریم مینشست برای استفاده کردن از نفس او. سید کریم برای این خصیصین نقل کرده است که یک بار امام زمان (عج) تشریف آورده بودند مغازه و من قول داده بودم که سه تا کفش را حاضر کنم برای مشتریها. حضرت فرمودند که سید کریم، کفش من را وصله میکنی؟ او عرض کرده که آقا جان قول دادم و اول باید اینها را حاضر کنم. میگوید: حضرت صبر کردند و چند لحظه بعد فرمودند: آسید کریم کفش من را پینه میزنی؟ گفتم: آقا جون، فداتون بشم، این کفشها را قول دادم، تموم بشه، چشم. بار سوم که فرمودند، آسید کریم بلند شده و حضرت را بغل کرده و عرض کرده: قربونتون بشم آقا، چقدر من را امتحان می کنین؟ شما که می دونی، ما طبق دستور شما قول دادیم، باید عمل کنیم. حضرت فرمودند: آفرین!
سید کریم نقل میکند که یک شب صاحبخانه من آمد، گفت خانه را میخواهم و دیگه امکان این که شما در این خانه باشید، نیست. در آن ده روز هم نشد که کاری بکند و سر ده روز هم صاحبخانه گفت که راضی نیستم در این خانه نماز بخوانید. اسباب را جمع کرد و آورد تو کوچه و یک پرده زد که زن و بچه در پرده بودند و خودش هم آن کنار. همین جور تو فکر بود که آقا تشریف آوردند و فرمودند: آسید کریم ناراحت نباشی! عرض کرده: آقا جان ما راضی هستیم به رضای خدا. فرمودند: میدانی که اجداد ما هم خیلی ابتلائات داشتند و سختی کشیدند. با حضرت شوخی کرد که آقا قربانتون برم، اجدادتون خیلی گرفتاری کشیدند اما مستاجر نبودند!! میگویند: حضرت خندیدند و فرمودند درست میشود. فردا صبح یکی از بازاریها را مامور کردند که برای سید کریم خانه خرید. اما یک چیز دیگر هست، حضرت فرمودند: نگران نباش فردا خانهات درست میشود اما یک چیز دیگر هست، بیا برویم عبدالعظیم. میگوید با حضرت رفتیم زیارت حضرت عبدالعظیم و بعد هم به زیارت آسید علی مفسر، امامزاده عبدالله. همین که نزدیک امامزاده عبدالله رسیدیم، دیدیم که آسید علی مفسر آمد به استقبال حضرت و تشکر کرد که امام سر قبر او آمده اند. همینجا، آسید علی مفسر به سید کریم پیغام داد که از یکی از دوستان گله دارد که به مزار او نیامده است و امام از او دفاع کردند و فرمودند از ایشان گله نکن که خیلی گرفتارند و من به جای ایشان آمدم سر مزار تو.
در آخرت، همه اینها یک طرف، همه انبیا بر میگردند به پیغمبر اسلام و پیغمبر(ص) به امیرالمومنین(ع) که مظهر اولیای الهی هستند و مظهر ولایت تامه و ایشان هم می فرمایند: گامی بدون گام فاطمه بر نمی دارم. لذا اولین کسی که قرار است وارد بهشت بشود، فاطمه (س) هستند. این روزها امیرالمومنین در غم فاطمه(س) چه حالی دارند؟ شاید این شعر تا حدودی زبان حال باشد.
در خانه دلتان فرض کنید که حضرت زانوی غم بغل کردند و می فرمایند:
سفره زندگیم برچیدند غنچه نورسته ما را چیدند
حال، بیمونس و یارم چه کنم گره افتاده به کارم چه کنم
شب که تاریک شود محفل من عوض شمع بسوزد دل من
جانم به فدای دلت یا علی. صلی الله علیک یا مولاتی یا فاطمه
منبع: سخنرانی دکتر اسدی گرمارودی، جلسه چهل و سوم معاد برهانی در آیات قرآنی
به کوشش خانم ربوبی و رحمان نژاد